امام حسین(ع) و تربیت دینی
مقدمه
مهمترین امتیاز انسان از سایر موجودات عالم، قابلیت رشد و استعداد کمال دروجود اوست و هویت انسان در پرتو همین ویژگی معنا پیدا میکند،چه این که ارزش واقعیاو در گرو پیمودن مسیر کمال و به فعلیت رساندن استعدادها و شکوفایی خلاقیتهایباطنی او میباشد، و از این روست که آفریدگار جهان، همه موجودات هستی را در مسیررشد و به خاطر پرورش و تکامل وی آفریده است.
در این راستا، اگر انسان در سایة عوامل تربیتی، راه رشد و تربیت صحیح رابپیماید به بالاترین درجه فضایل و کمالات انسانی خواهد رسید، به گونهای که ملائک ازرسیدن به مقام وی عاجز میشوند. و اگر از روش تربیتی مستقیم منحرف شود،بهموجودی پست و بی ارزش تبدیل خواهد شد.
از سوی دیگر، به حکم آفرینش یکی از اوصافی که در نهاد هر انسانی به ودیعهگذارده شده،خصلت «الگوپذیری»است، زیرا هر کسی میکوشد به نوعی ازشخصیتهایی که در اندیشه او بزرگ و کامل هستند، پیروی کند و شیوه و مقام آنان راسرمشق خود قرار دهد.
اکنون باید فرد الگوپذیر را در شناخت شخصیتهای کامل و جامع که میتوانندراهنمای او باشند،یاری نمود، تا در مسیر پر پیچ وخم و از میان هزاران الگویساختگی،خیالی و درست و یا نادرست راه درست را بیابد.
قرآن بهترین قانون تربیت وانسانساز،به این نکته عنایت دارد و برای تربیت وپرورش درست انسانها،به معرفی چهرههای نیک میپردازد.از این رو میفرماید: (و قدکانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم) و(لکم فی رسول الله اسوة حسنة).
بنابراین، داشتن مقتدا و الگو برای پذیرش و پیمودن راه درست، امری ضروریاست.اگر چه نهضت عاشورا بسی تلخ و اسفبار بود و دل انسانهای آزاده را جریحهدارکرد،ولی یک حادثه معمولی نبود،بلکه با تمام وقایع تاریخ تفاوتی بس عظیم داشت. زیرارهبرش عصارة نبوت و رسالت پنجمین نفر اصحاب کسا،تجسم حق و اسلامراستین،انسان کامل و تربیت شدة دامان رسول خدا(ص) است. امام حسین(ع) انسانیالهی ،با هدف است که افکار بلندش در جای جای این قیام و حرکت، تبلوری ویژه یافتهاست که در بیان نغزش نیز تبیین شده است،که فرمود:«و لکم فی اسوة؛ در من برای شماالگویی است».
اکنون ما در این پژوهش با عنوان «امام حسین و تربیت دینی» به ترسیم دوجنبةالگویی در این زمینه میپردازیم که عبارتند از:
1 - از آن جایی که سیرة تربیتی پیشوایان معصوم(ع) را میتوان به عنوانبهترین و کاملترین شیوه و مدل تربیت،ارائه نمود،نوشتار حاضر به برخی از روشهایتربیتی امام حسین میپردازد.
2 - از سوی دیگر، نهضت عاشورا از آغاز تا انجام،مجموعهای از الگوهایارزشمند در زمینة اخلاق وتربیت دینی است. در این کاوش کوتاه به جنبههای ویژهای ازالگوهای فرهنگ عاشورا اشاره خواهیم نمود.بنابراین آنچه در این مقال بررسی میشود،در دو بخش شیوههای تربیتی امام حسین(ع) و الگوهای تربیتی نهضت عاشورا تدوینمیگردد.
گفتار اول: شیوة تربیتی امام حسین(ع)
از آن جایی که پایگاه عصمت، کاملترین انسان بر عالم خاکی است، امامحسین(ع) نیز به حکم آیه: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکمتطهیرا).
از همه پلیدیها مبرا و به همة صفات نیکویی که ممکن است یک بشر دارای آنباشد،موصوف است.افزون بر این که خویشتن متصف به همه نشانههای کمالهستند،آمدهاند تا دیگران را نیز با شیوههای تربیتی خود به کمالی افزونتر هدایتگرشوند.روش آموزش فضایل اخلاقی در عمل و گفتار ایشان جلوهای قابل توجه دارد.
1 - رضا و تسلیم
رضایت در مقابل آنچه خدا برای انسان میخواهد نتیجة توکل و صفات درونیسالک طریق است. توکل در شخصی چون امام حسین(ع) جلوههای گوناگونیمییابد،آن جا که او هر آنچه از اموال به دستش میرسد در راه محتاجان صرفمیفرمودند و هیچگاه کسی از او چیزی درخواست نکرد، مگر آن حضرت به او عنایتفرمودند. ودر شعر خویش به این توجه میدهند:
و ان تکن الارزاق قسماًمقدرافقلة حرص المرء فی الکسب اجمل
و ان تکن الاموال للترک جمعهافمابال متروک به المرء یبخل
- و اگر روزی و رزق تقسیم شده و مقدار، از سوی خداست، پس حرص کمتر انساندر کسب و اکتساب نیکوتر است. - و اگر جمع کردن اموال برای ترک کردناست،بنابراین،به آنچه ترک خواهد شد چرا باید بخل ورزید و آن را صرف نکرد.
بخل، نتیجه احتیاج و کمبینی است و آن که در اوج قلة توکل سیر میکند، هیچ گاهبه کسی بخل نمیورزد و در همة لحظات زندگی مادی و معنوی و زندگی و مرگ تسلیم وراضی به امر خداوند است.
آنچه امام(ع) دربارة خویش میگوید به گونهای برای تربیت و آموزش دیگراناست،چه این که در منزل «غریب الهجانات» چهار تن به نامهای «عمرو بن خالد»خادمعمر بن خالد،«مجمع بن عبدالله»و«نافع بن هلال»به همراهی «طرماح بن عدی» که ازکوفه حرکت کرده بودند؛ با امام مواجه گردیدند و امام پس از شنیدن شعر «طرماح» در مدحو ستایش آن حضرت فرمودند:
«انا والله لارجوا ان یکون خیرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا؛ به خدا سوگند!امیدوارم که اراده و خواست خدا دربارة ما خیر باشد، خواه کشته شویم یا پیروز گردیم».
اکنون به جلوههای آشکارتری از تسلیم و رضایت آن حضرت در سخنان ایشاناشاره میکنیم:
الف) در کنار مرقد جدّش رسول الله(ص) از خداوند میخواهد آنچه برای او پیشمیآید سبب رضایت او باشد:
«اَسئلک یا ذالجلال و الاکرام، بحق هذا القبر و من فیه الا اخترت لی ما هو لکرضیً و لرسولک رضی؛ ای خدای صاحب جلال و کرامت بخش،به حق این قبر و کسیکه در میان آن است، از تو درخواست میکنم که راهی را در پیش روی من بگذاری که موردخشنودی تو و پیامبرت باشد.»
ب) وقتی «ابوبکر بن عبدالرحمن» نصیحت میکند که امام حسین(ع) به عراقنرود و شمهای از سرشت و فرهنگ مردم کوفه را بیان میکند،امام ضمن تشکر از اومیفرمایند: «آنچه خداوند مقدر نموده باشد انجام میشود.»
ج) در گفت و گویی با «امهانی»خواهر امام علی(ع) هنگام هجرت امام ازمدینه،سرشار از عاطفه و اشک با امام چنین میگوید: «شنیدهام که به سوی کشته شدنمیروی؟»
امام(ع) در پاسخ میفرمایند:
«کلُ الذی مقدر و هو کائن لامحالة؛ هر چه خداوند مقدر کرده است به ناگزیرانجام میشود.»
د) امام حسین(ع) در وصیتنامة معروف خود که منشور انقلاب عاشورا محسوبمیشود، مینویسد:
«و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب؛توفیقی برای من نیست مگر ازخداوند، و من بر او توکل میکنم و به او شکایت میبرم.»
ه) وقتی «عبدالله بن مطیع»درباره مردم کوفه و تجربة آن مردم، سخن میگوید،امام به او میفرماید: «یقضی الله ما احب؛ خداوند آنچه را دوست دارد مقدر میکند.»
و) امام در همه برخوردهای خویش درس رضایت و تسلیم در مقابل خداوند رامطرح مینماید، تا آن جا که در دعای پایانی خویش در حالی که بیش از یاران خود،زخمشمشیر و تیر و سنگ برداشته است میگوید:
«صبراً علی قضائک یا رب لااله سواک،یا غیاث المستغیثین،مالی رب سواک ولامعبود غیرک،صبراً علی حکمک؛ بر قضای خود شکیبا هستم!پروردگارا معبودی جز تونیست،ای پناه بی پناهان،من غیر تو پروردگار و معبودی ندارم،بر خواست و ارادة تو شکیباهستم.»
2 - ایجاد خودباوری و تقویت عزت نفس
بسیاری از مشکلات انسانها، به ویژه جوانان از نداشتن روحیة اعتماد به نفس وخودباوری،ناشی میشود و براساس گفتار امامان معصوم: کسی که دارای عزت نفساست،در جلوگیری و انجام ندادن خواستههای نفس اماره،قویتر است. ترس از ورود بهاجتماع و اظهار اندیشهها،نپذیرفتن مسئولیت و بسیاری از ناکامیها و شکستهاعوارضی است که پیامد حقارت و ذلت نفس است. بنابراین امامان شیعه به عنوان بهترینمربیان تربیت انسانها شیوههایی را برای تقویت شخصیت انسانها، به ویژه جوانان ونوجوانان ارائه نمودهاند،که برخی از آنها عبارتند از:
الف) احترام و محبت به کودکان
پیامبر اکرم(ص) بارها امام حسن و امام حسین را در دوران کودکی مورد محبت واحترام قرار داده و بدین وسیله آموزشی برای دیگران و راهی برای بالابردن روحیة اعتمادبه نفس را در شخصیت آنان ترسیم مینمودند.
روزی پیامبر(ص) نشسته بودند که دو کودک وارد شدند،پیامبر به احترام آن دو ازجای خود برخاستند و به انتظار ایستادند، لحظاتی طول کشید،آنان نرسیدند. رسولگرامی اسلام به طرف کودکان پیش رفتند و از آنان استقبال نمودند،بغل باز کردند و هر دورا بر شانة خود سوار کردند و به راه افتاده فرمودند:
«نعم المطّی مطیکما و نعم الراکبان انتما؛ فرزندان عزیزم مرکب شما چه خوبمرکبی است و شما چه سواران خوبی هستید.»
آنان که در دامان چنین رسولی به تکامل رسیدهاند، هم چنان که از خانوادههایخود عشق و محبت آموختهاند در بذل آن به فرزندان و تقویت شخصیت آنان دریغنمیورزند. عبدالله بن عتبه میگوید:
«روزی در خدمت سیدالشهداء(ع) بودم که فرزند کوچک آن حضرت (امامسجاد(ع)) وارد شد امام او را پیش خواند و به سینهاش چسبانید،پیشانیاش را بوسید وفرمود: «بابی انت ما اطیب ریحک و احسن خلقک؛پدرم به فدایت باد! چقدر خوشبو وزیبایی!»
آنچه تاکنون به قلم آمد تنها گوشهای از دریای محبت آنان به دیگران به ویژهکودکان است.
ب)گزینش نام زیبا
نام هر شخصی، نشانگر اعتقادات، فرهنگ، ملیت او و خانوادهاش میباشد.افزونبر این، نام هر کسی همیشه و تا پایان بلکه بعد از آن همراه اوست،صاحب نام زیبا وستودنی، درآینده به آن افتخار میکند و احساس شخصیت مینماید، در مقابل، صاحباننامهای نامناسب در آینده احساس حقارت کرده و رنج خواهند برد، روش عملیامامحسین(ع) گواه روشنی بر این نکتة مهم تربیتی است،نام فرزندان آن حضرتعبارت است از: علی اکبر،علی اوسط، علی اصغر، جعفر، عبدالله، محمد، سکینه، فاطمه،محسن، رقیه.
نام زیبا سبب میشود دیگران،او را به خاطر نامش تحسین کرده،در مورد او فالنیکو بزنند، و این سبب تقویت شخصیت او میشود و این نکته برایش،فرحانگیز ونشاطبخش است،هنگامی که جنازة خونین «حر» را در آخرین لحظات زندگی به محضرامام حسین(ع) آوردند،امام در حالی که با دستان مبارک،صورت او را نوازش میداد و خونچهرهاش را پاک مینمود،فرمود:
«بخ بخ لک یا حر، انت حر کما سمیت فی الدنیا و الاخرة،و الله ما اخطأت امکاذ سمتک حرا، فانت و الله حرّ فی الدنیا و سعید فی الاخرة؛ به به !احسنت ای حر!تو آزادمردی، چنان که در دنیا و آخرت آزاده خوانده میشوی،سوگند به خدا! مادرت در ایننامنهادن اشتباه نکرده است،به خدا قسم تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمندخواهیبود.»
گاه نام زیبایی که برگرفته از بزرگان مکتب است، سبب احترام به وی میشود و درتصمیمگیریهای سرنوشتساز موثر است،هنگامی که «حسن مثنی» فرزند ارشد اماممجتبی(ع) یکی از دختران امام حسین(ع) را خواستگاری نمود،امام انتخاب را به اوواگذار کرد و زمانی که حضرت،سکوت حیاآمیز او را مشاهده کردند، فرمودند:«با دخترمفاطمه که هم نام مادرم و شبیه اوست ازدواج کن».
ج) احترام به افکار جوانان
همان گونه که پیشتر گفته شد، آن روز که حسن مثنی فرزند امام مجتبی(ع) ازیکی از دختران امام حسین(ع) خواستگاری کرد،امام فرمودند:
«اختر یا بنی احبّهما الیک؛فرزندم !هر کدام را بیشتر دوست داری انتخاب کن.درباره امام حسن(ع) نیز نقل شده است،که روزی «معاویة بن خدیج»به عنوانخواستگاری به منزل ایشان آمد،امام به وی فرمودند:
«انا قوم لانُزّوج نساءنا حتی تستامرَهنّ؛ما قومی هستیم که دخترانمان را بدوننظر و مشورت با خودشان،شوهر نمیدهیم.»
د) سلام کردن بالحنی محبتآمیز
«سلام کردن» از بهترین آموزههای دینِ مبین اسلام است،سلام یک نوع آغازارتباط اجتماعی با دیگران است. سلام نمودن به کودکان، سبب رشد شخصیت و تقویتعزت نفس در آنان میشود،امام حسین(ع) میفرمایند:
«للسلام سبعون حسنة،تسع و ستون للمبتدی و واحدة للراد؛سلام کردن هفتادحسنه دارد،شصت و نه حسنة آن برای سلام کننده و یک حسنه و پاداش، برای پاسخدهنده است.»
و پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «پنج چیز را تا لحظه مرگ ترک نمیکنم که یکی ازآنها سلام کردن به کودکان است، تا بعد از من نیز به عنوان رسمی رایج باقی بماند.»
و امام حسن(ع) میفرمایند: از مروت و جوانمردی،انسان این است... که حقوقدیگران را بپردازد و با بانگ رسا و دلپذیر سلام گوید.»
3 - توجه و احترام به همسر
به گونهای اجتنابناپذیر باید قبول کنیم که شخصیت همسر میتواند سبب رشد وتکامل یا انحطاط خانواده و فرزندان گردد. احترام به همسر از مواردی است که در تربیتفرزندان، تأثیری قابل اطمینان دارد. مادری که در خانه مورد احترام شوهرش قرار گیرد،باروحی سرشار از عاطفه و آرامش و احساس، فرزندان خویش را تربیت میکند، و در مقابل،اگر روح او مورد تهاجم قرار گیرد و به شخصیت وی در منظر فرزندان تحقیر و اهانتشود،بدیهی است که از روان سالمی نخواهد داشت.بنابراین آرامش خود را از دستمیدهد و اضطراب و نگرانی او در فرزندان نیز اثر میکند. مبتنی بر چنین نکتة ژرفی و براساس تحقق حق همسر است که روش تربیتی گفتاری و عملی امامان شیعه(ع) در اینباره شکلی از بهترین برخوردها با همسر است.
در روز عاشورا هنگامی که«هلال بن نافع»عازم جنگ بود،همسر جوانش از رفتناو ناراحت شده و به شدت میگریست،امام حسین(ع) متوجه او شده و چنین فرمودند:
«ان اهلک لایطیب لها فراقک،فلو رأیت ان تختار سرورها علی البراز؛ ای هلال!همسرت جدایی تو را نمیپسندد، تو آزادی و میتوانی خشنودی او را بر مبارزه باشمشیرها مقدم بداری.»
نمونة دیگری که بیانگر،ارج گذاری پیشوای شهیدان است،جایی که امامحسین(ع) تکریم و گرامی داشتِ همسر را به دوستانش سفارش میکند و در پاسخاعتراض آنان که به فرشها و پردههای نو در منزل آن حضرت اعتراض میکردند،فرمود:
«انا نتزوج النساء فنعطیهن مهورهن فیشترین بها ما شئن لیس لنا فیه شیء؛ ماپس از ازدواج، مهریة زنان را پرداخت میکنیم، پس آنان هر چه را دوست داشته باشندمیخرند و ما دخالتی نمیکنیم.»
جالب توجهتر از همة مطالب گذشته،ابراز محبتی است که امام حسین(ع) بهفرزند وهمسرشان مینماید،آن جا که در اشعاری، بالاترین سطوح تکریم فرزند و همسررا به تصویر میکشد و میفرمایند:
• لعمرک اننی لاحب داراًتکون بها سکینه و الرباب احبها و ابذل جلّ مالیولیس لعاتب عندی عتاب
• احبها و ابذل جلّ مالیولیس لعاتب عندی عتاب احبها و ابذل جلّ مالیولیس لعاتب عندی عتاب
- به جان تو سوگند!من خانهای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشند.
- من آنها را دوست دارم و اموال خود را به آنان میبخشم و کسی سزاوار نیست کهمرا سرزنش کند.
4 - گرامی داشت مقام معلّم
از آن جایی که علم در اسلام دارای ارزشی بسیار است که وصف آن محتاجنگارش کتابهایی میباشد،معلم نیز از جایگاه ویژهای برخوردار است و گرامی داشتمعلمان در روش و سیرة امامان شیعه جلوهای زیبا یافته است:
جعفر، یکی از فرزندان امام حسین(ع) در نزد معلمی به نام «عبدالرحمان» درمدینه آموزش میدید،روزی معلم جملة (الحمدلله رب العالمین) را به او آموخت.هنگامی که جعفر این جمله را برای پدر قرائت کرد،امام حسین(ع) معلم فرزندش رافراخواند و هزار دینار و هزار حلّه به او پاداش داد،وقتی به خاطر پاداش زیاد به معلم مورداعتراض قرار گرفت، فرمود: «هدیة من کجا برابر با تعلیم (الحمدلله رب العالمین)است؟»
این سخنان و همانند آن،ارائه کنندة این الگوی تربیتی است که مال و ثروت دنیانمیتواند جایگاه معنوی علم و تعلم را برابر آید،بلکه برای همیشه تاریخ ارزش وجایگاه علم بالاتر از مال و ثروت است.
5 - جبران نیکی دیگران به بهترین صورت
یکی از دستورات دلپذیر و تربیتی اسلام این است که اگر کسی به شما بدی کرد،او را عفو کنید واگر کسی به شما خوبی نمود، به بهتر از آن جواب گویید. زیرا این کار سببگسترش نیکی میان افراد جامعه و همدلی هر چه بیشتر مومنان به یک دیگر میشود.
امام حسین(ع) یکی از جلوههای آشکار این سخن است، چه این که «انس بنمالک» میگوید:
«نزد امام حسین(ع) بودم،کنیزکی در حالی که دستهای ریحان به دست داشت،وارد شد و آن را تقدیم امام نمود؛حضرت فرمودند: تو را به خاطر خداوند آزاد کردم،انسمیگوید: با تعجب پرسیدم کنیزکی برای شما دستهای ریحان آورد و به شما سلام کرد.شما او را آزاد کردید!؟ امام فرمودند: خداوند این گونه ما را ادب کرده است، زیرا که فرمودهاست: «واذا حییتم بتحیة فحیوا بأحسن منها أوردوها؛ زمانی که کسی به شما تحیت ودرود گفت، شما نیز جواب او را به همان یا بهتر از آن بگویید.» و جواب بهتر این کنیز،آزادی اوست.
6 - تواضع و همنشینی با فقراء
آنان که براساس تربیت قرآنی رشد یافته و ملاک و معیار فضیلت را تقوا میدانند،هیچگاه خود را به حساب نمیآورند.عیاشی و دیگران روایت کردهاند:روزی امامحسین(ع) به گروهی از مساکین گذشت که عباهای خود را بر زمین انداخته و روی آننشسته بودند و نان خشکی در پیش روداشتند و میخوردند. وقتی که حضرت را دیدند، اورا دعوت کردند. حضرت از اسب پیاده شد و فرمود: خداوند متکبران را دوست ندارد و نزدآنان نشست و کمی نان تناول فرمود، سپس به آنان گفت، همان گونه که من دعوت شما راپذیرفتم، شما نیز دعوت مرا بپذیرید. آنان را به خانه بردند و دستور دادند که از آنانپذیرایی شود و آنان را انعام داده، نوازش کردند.
7 - جایگاه مادران شایسته
امروز بیشتر از گذشته،مادر به عنوان مؤثرترین عامل تربیتی فرزندان، مطرحاست، چه این که ساختار هویت افراد وابسته به همین نکتة ظریف است،تا آن جا که متوندینی ما بخشی از عوامل نیکبختی و یا تیرهبختی افراد را مربوط به دوران بارداری مادرمیداند،زیرا،رفتار و حالات مادر در ابتداییترین تا پایانیترین لحظات این دوران،درشکلگیری شخصیت آیندة کودک تأثیر میگذارد.
امام حسین(ع) نیز آثار تربیتی دامن مادران پاک و باعفت را تبیین مینماید و اثرعمیق و ریشهدار آن را در زندگی افراد چنین شرح میدهد:
«الا ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات مناالذلةیابی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوسابیه من ان نوثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام؛ ناپاک، فرزند ناپاک ]عبیدالله بنزیاد[مرا در پذیرش یکی از دو راه،مجبور کرده است: بین مرگ و ذلت.اما هیهات! که ماذلت وخواری را بپذیریم، خداوند و رسول او و مؤمنین و دامنهای پاک و غیرتمندان بر مانمیپسندد که اطاعت فرومایگان و پس فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانهترجیح دهیم.»
در این بیان امام(ع) یکی از دلایل نپذیرفتن ذلت و خواری را،دامنهای پاکمادرانی میداند که زمینهساز چنین اندیشهای است.و در روز عاشورا نیز برای بیدار کردندلها و اتمام حجت و برهان بر همگان نسبت خود را به حضرت فاطمه و خدیجه متذکرمیشوند:
«انشدکم السهل تعلمون ان امی فاطمة الزهراء بنت محمد؟قالوا:اللهم نعم -انشدکم الله هل تعلمون ان جدتی خدیجة بنت خویلد اول نساء هذه الامةاسلاماً؟قالوا:اللهم نعم؛ شما را به خدا قسم میدهم، آیا میدانید که مادر من «فاطمةزهرا» دختر محمد مصطفی است؟گفتند:آری، شما را به خدا قسم میدهم، آیا میدانیدکه «خدیجه دختر خویلد» نخستین زنی که اسلام را پذیرفته مادر بزرگ من است، گفتند:آری.
وامام حسین(ع) به معاویه فرمودند:سعادت ما در اثر تربیتی است که از دامنمادرانی پاک و پارسا چون فاطمه و خدیجه،یافتهایم.
8 - بهرهگیری از کلمات دلپذیر در سخن
سخن گفتن به گونهای معرف شخصیت کسی است که لب به سخن میگشاید و ازسوی دیگر، لحن و صوت و کلمات میتواند در اطرافیان تأثیری سازنده و یا مخرّب داشتهباشد. سخن نرم ،نیکو و محبتآمیز میتواند از مشکلات روحی و ناهنجاریهای کودکانو نوجوانان بکاهد و محبت را در قلب و دل بزرگسالان ریشهدارتر نماید،در مقابلتندخویی در سخن میتواند سبب افسردگی، گوشهگیری، بدبینی و یا ناامیدی در آنانگردد.اکنون نمونههایی از ارتباط کلامی امام حسین با فرزندان و یارانش را تقدیممینماییم.
الف) در هنگام گفت و گو با دخترش سکینه برای تسکین دردهای روحی وی، اینگونه میفرماید:
«یا نور عینی، کیف لا یستسلم للموت من لا ناصر له و لامعین؛ ای نور چشم من!چگونه کسی که یاوری ندارد،تسلیم مرگ نباشد.»
ب) آن هنگام که برادرش عباس(ع) را برای جست و جو از علت حرکت سپاهدشمن میفرستد، علاقة قلبی خویش را به او با این عبارت ابراز میدارد:
«یا عباس، ارکب بنفسی انت-یا اخی- حتی تلقاهم فنقول لهم:مالکم؟و مابدالکم و تسئلهم عما جاد بهم؛ برادرم عباس، جانم به فدایت، سوار شو و به نزد آنان برو و بگوشما را چه شده است؟چه میخواهید؟و از سبب آمدن سپاه بپرس.»
ج) هنگامی که قاسم(ع) از شهادت خود پرسید،امام حسین(ع) به او چنین فرمود:
«ای والله -فداک عمک- انک لاحد من یقتل من الرجال معی؛ آری، عمویتفدایت باد، به خدا سوگند! تو هم در ردیف مردانی هستی که با من شهید خواهند شد.»
د) و در آخرین لحظات هنگام خداحافظی،امام سجاد(ع) را در آغوش کشیده،فرمود: پسرم تو پاکیزهترین فرزندان من هستی و بهترین خاندان من میباشی،تو ازطرف من،سرپرست این زنان و کودکان خواهی بود.