روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

علل و عوامل پیدایش آسیب‏هاى اجتماعى و راه‏هاى پیشگیرى از آن

علل و عوامل پیدایش آسیب‏هاى اجتماعى و راه‏هاى پیشگیرى از آن
پیش گفتار
مطالعه انحرافات و کجروى‏هاى اجتماعى و به اصطلاح، آسیب‏شناسى اجتماعى (Social Pathology) عبارت است از مطالعه و شناخت ریشه بى‏نظمى‏هاى اجتماعى. در واقع، آسیب‏شناسى اجتماعى مطالعه و ریشه‏یابى بى‏نظمى‏ها، ناهنجارى‏ها و آسیب‏هایى نظیر بیکارى، اعتیاد، فقر، خودکشى، طلاق و...، همراه با علل و شیوه‏هاى پیش‏گیرى و درمان آن‏ها و نیز مطالعه شرایط بیمارگونه و نابسامانى اجتماعى است.(1) به عبارت دیگر، مطالعه خاستگاه اختلال‏ها، بى‏نظمى‏ها و نابسامانى‏هاى اجتماعى، آسیب‏شناسى اجتماعى است؛ زیرا اگر در جامعه‏اى هنجارها مراعات نشود، کجروى پدید مى‏آید و رفتارها آسیب مى‏بیند. یعنى، آسیب زمانى پدید مى‏آید که از هنجارهاى مقبول اجتماعى تخلفى صورت پذیرد. عدم پاى‏بندى به هنجارهاى‏اجتماعى موجب پیدایش آسیب اجتماعى است.
از سوى دیگر، اگر رفتارى با انتظارات مشترک اعضاى جامعه و یا یک گروه یا سازمان اجتماعى سازگار نباشد و بیشتر افراد آن را ناپسند و یا نادرست قلمداد کنند، کجروى اجتماعى تلقّى مى‏شود. سازمان یا هر جامعه‏اى از اعضاى خود انتظار دارد که از ارزش‏ها و هنجارهاى خود تبعیت کنند. اما طبیعى است که همواره افرادى در جامعه یافت مى‏شوند که از پاره‏اى از این هنجارها و ارزش‏ها تبعیت نمى‏کنند. افرادى که همساز و هماهنگ با ارزش‏ها و هنجارهاى جامعه و یا سازمانى باشند، «همنوا» و یا «سازگار» و اشخاصى که برخلاف هنجارهاى اجتماعى رفتار کنند و بدان‏ها پاى‏بند نباشند، افرادى «ناهمنوا» و «ناسازگار» مى‏باشند. در واقع، کسانى که رفتار انحرافى و نابهنجارى آنان دائمى باشد و زودگذر و گذرا نباشد، کجرو یا منحرف نامیده مى‏شوند. این‏گونه رفتارها را انحراف اجتماعى یا (Social Devianced) و یا کجروى اجتماعى گویند.(2)
حال سؤال این است که چگونه تشخیص دهیم رفتارى از حالت عادى و ـ به اصطلاح ـ نرمال خارج شده و به حالتى غیرنرمال و نابهنجار تبدیل شده است؟ ملاک‏ها و معیارهایى وجود دارد. با این معیارها و ملاک‏ها مى‏توان تشخیص داد که رفتارى در یک سازمان، نهاد و یا جامعه‏اى عادى و مقبول و نرمال است، یا غیر عادى، غیرنرمال و نابهنجار. عمدتا چهار معیار براى این امر وجود دارد:
1. ملاک آمارى: از جمله ملاک‏هاى تشخیص رفتار نابهنجار، روش توزیع فراوانى خصوصیات متوسط است که انحراف از آن، غیر عادى بودن را نشان مى‏دهد. کسانى که بیرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّى مى‏شوند و رفتار آنان رفتارى غیرنرمال و انحرافى تلقى مى‏شود. براى مثال، از نظر آمارى وقتى گفته مى‏شود که لباسى مُد شده، یعنى بیشتر افراد جامعه آن را مى‏پوشند. بنابراین، صفتى که بیشتر افراد جامعه نپذیرند، خارج از هنجار تلقّى شده و غیر طبیعى و نابهنجار تلقّى مى‏شود.
2. ملاک اجتماعى: انسان موجودى اجتماعى است که باید در قالب الگوهاى فرهنگى و اجتماعى زندگى کند. اینکه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّت‏ها و انتظارات جامعه و یا نهاد و سازمان خاصى مغایرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت مى‏کند، معیار دیگرى براى تشخیص رفتار نابهنجار و بهنجار است. یعنى رفتارى که مورد قبول افراد نباشد و مثلاً با پوشیدن لباس خاصى از سوى افراد جامعه با عکس‏العمل آنان مواجه شویم، این‏گونه رفتارها نابهنجار تلقّى مى‏شود. البته، این معیار هم در همه جوامع امرى نسبى است.
3. ملاک فردى: از جمله ملاک‏هاى تشخیص رفتار نابهنجار، میزان و شدت ناراحتى است که فرد احساس مى‏کند. یعنى اگر این رفتار خاص، با ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى سازمان خاصى مثلاً فرهنگیان و یا کل افراد جامعه ناسازگار باشد، یعنى به سازگارى فرد لطمه بزند و با عکس‏العمل افراد آن جامعه یا آن نهاد مواجه گردد، چنین رفتارى نابهنجار تلقّى مى‏شود.(3)
4. ملاک دینى: علاوه بر این، در یک جامعه دینى و اسلامى، معیار و ملاک دیگرى براى تشخیص رفتارهاى بهنجار از نابهنجار وجود دارد؛ چرا که معیارهاى مزبور، معیارهایى است که توسط افراد یک جامعه با قطع‏نظر از نوع اعتقادات، مورد پذیرش واقع مى‏شود؛ یعنى افراد جامعه در خصوص ارزش یا هنجارى بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پاى‏بندند و متخلفان را بسته به نوع و اهمیت هنجار، تنبیه مى‏کنند. امّا در یک جامعه دینى و اسلامى معیارهاى فوق براى ارزش‏هاى اجتماعى است و در آنجا کارایى دارد. معیار تشخیص ارزش‏ها و هنجارهاى دینى به وسیله آموزه‏هاى دینى تعیین مى‏شود. ممکن است رفتارى خاص در همان اجتماع هنجار تلقّى نشود و مرتکبان را کسى توبیخ و یا سرزنش نکند ولى در شرایطى خاص ارتکاب چنین عملى در یک جامعه دینى هنجارشکنى تلقّى شود. براى مثال، خوردن و آشامیدن در روزهاى عادى و حتى در یک جامعه دینى هنجار شکنى تلقّى نمى‏شود. ولى اگر همین عمل در جامعه مذکور و در ماه مبارک رمضان و در ملأ عام صورت گیرد، تخطى از هنجارهاى دینى تلقّى شده، مجازات سختى هم از نظر دینى و شرعى و هم از نظر اجتماعى در انتظار مرتکب چنین عمل ناپسندى مى‏باشد.
بنابراین، معیار دیگر تشخیص رفتارهاى نابهنجار و بهنجار در جامعه دینى، تطبیق و سازگارى و یا عدم تطبیق و ناسازگارى با آموزه‏ها و هنجارهاى دینى است. اگر عمل و رفتارى با هنجارها و آموزه‏هاى دینى سازگار باشد، عملى بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملى نابهنجار تلقّى مى‏شود.
حال سؤال این است که آسیب‏ها و انحرافات اجتماعى چگونه پدید مى‏آیند و عوامل پیدایش آسیب‏ها و انحرافات اجتماعى کدامند؟ بررسى و ریشه‏یابى انحرافات اجتماعى از اهمیّت زیادى برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعى امنیت اجتماعى را سلب و مانعى براى رشد و توسعه جامعه محسوب مى‏شود. به‏طور کلى، هر رفتارى که از آدمى سر مى‏زند، متأثر از مجموعه‏اى از عوامل است که به طور معمول در طول زندگى سر راه وى قرار دارد و وى را به انجام عملى خاص وادار مى‏کند.
هر چند بررسى عمیق انحرافات اجتماعى مجال دیگرى مى‏طلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پیدایش انحرافات اجتماعى اشاره مى‏گردد.
عوامل به وجودآورنده انحراف و کجروى در جوامع مختلف یکسان نیست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نیز از نظر عوامل متفاوتند. این تفاوت‏ها را مى‏توان در شهرها، روستاها و حتى در مناطق مختلف و محله‏هاى یک شهر مشاهده کرد. در هر جامعه و محیطى سلسله عواملى همچون شرایط جغرافیایى، اقلیمى، وضعیت اجتماعى، اقتصادى، موقعیت خانوادگى، تربیتى، شغلى و طرز فکر و نگرش خاصى حاکم است که هر یک از این‏ها در حسن رفتار و یا بدرفتارى افراد مؤثر است.
شهرنشینى لجام‏گسیخته، گسترش حاشیه‏نشینى و فقر، اتلاف منابع و انرژى را به دنبال دارد. حاشیه‏نشینى در شهرها، با جرم رابطه مستقیم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعى ساکن شهرهاى بزرگ، تورّم و گرانى هزینه‏هاى زندگى، موجب مى‏شود تا افراد غیر کارآمد که درآمدشان زندگى ایشان را کفاف نمى‏دهد، براى تأمین نیازهاى خود، دست به هر کارى هر چند غیر قانونى بزنند. از دیگر عوامل محیطى جرم، مى‏توان فقر، بیکارى، تورّم و شرایط بد اقتصادى نام برد که بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروه‏ها و نهادها تأثیر گذاشته و آنان را تحت تأثیر قرار مى‏دهد.(4)
در پیدایش انحرافات اجتماعى و رفتارهاى نابهنجار و آسیب‏زا عوامل متعددى به عنوان عوامل پیدایش و زمینه‏ساز مى‏تواند مؤثر باشد:
عوامل فردى: جنس، سن، وضعیت ظاهرى و قیافه، ضعف و قدرت، بیمارى، عامل ژنتیک و....
عوامل روانى: حساسیت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، کم‏هوشى، خیال‏پردازى، قدرت‏طلبى، کم‏رویى، پرخاشگرى، حسادت، بیمارى‏هاى روانى و...
عوامل محیطى: اوضاع و شرایط اقلیمى، شهر و روستا، کوچه و خیابان، گرما و سرما و....
عوامل اجتماعى: خانواده، طلاق، فقر، فرهنگ، اقتصاد، بى‏کارى، شغل، رسانه‏ها، مهاجرت، جمعیت و... .
از آنجا که ممکن است در پیدایش هر رفتارى، عوامل فوق و یا حتى عوامل دیگرى نیز مؤثر باشد، از این‏رو، نمى‏توان به یک‏باره فرد بزهکار را به عنوان علت‏العلل در جامعه مقصر شناخت و سایر عوامل را نادیده گرفت.
اگر فرد، هر چند براى سرگرمى و تنوع و تفرّج دست به بزهکارى بزند، این کار وى کم‏کم زمینه‏اى خواهد بود تا به سمت و سوى بزهکارى سوق یابد. دلیل عمده این کار، چگونگى شروع به انجام عمل بزهکارانه و کشیده شدن فرد به این راه است. افراد بزهکار افرادى هستند که همه زمینه‏ها و شرایط لازم براى انحراف در آنان وجود دارد. مهم‏ترین عامل در انحراف افراد و ارتکاب عمل نابهنجار، فردى است که موجب سوق یافتن وى به سمت بزهکارى مى‏شود؛ چرا که فردى که مى‏خواهد اولین بار دست به بزهکارى بزند، نیازمند فردى است که او را راهنمایى کرده و به این سمت هدایت نماید.
دومین عامل، امکانات و شرایطى است که فرد در اختیار دارد و زمینه ارتکاب وى را براى اعمال خلاف اجتماع فراهم مى‏آورد.
فقر در خانواده، عدم تأمین نیازهاى اساسى خانواده، دوستان ناباب، محیط آلوده و...نیز از عوامل روى‏آورى فرد به بزهکارى است.
در عین حال، به طور مشخص مى‏توان عوامل عمده زیر را به عنوان بسترها و زمینه‏هاى پیدایش انحرافات اجتماعى و یا هر رفتار نابهنجار نام برد؛ عواملى که نقش بسیار تعیین‏کننده‏اى در پیدایى هر رفتارى، اعم از بهنجار و یا نابهنجار، ایفا مى‏کنند. در عین حال، مهم‏ترین عامل یعنى خود فرد نیز نقشى تعیین‏کننده‏اى در این زمینه بازى مى‏کنند.
اجمالاً، علل و عوامل پیدایش آسیب‏هاى اجتماعى، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان را مى‏توان به سه دسته عمده تقسیم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصیت؛ 2. عوامل فردى؛ 3. عوامل اجتماعى.
الف. عوامل شخصیتى
این دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل روانى، شخصیتى و اختلال در سلوک و رفتار است که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
ویژگى‏هاى شخصیتى افراد بزهکار و کجرو
معمولاً ویژگى‏هاى شخصیتى افراد بزهکار، بى‏قاعدگى رابطه و ارتباط میان فرد و جامعه و ارتکاب رفتارهاى نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعى است، ولى معمولاً از نظر مرتکب و عامل آن در اصل و یا در مواقعى خاص، این‏گونه رفتارها ناپسند شمرده نمى‏شود. افراد روان‏رنجور و روان‏پریش نسبت به‏ارزش‏ها، هنجارها و مقررات اجتماعى بى‏تفاوت بوده و کمتر آن‏ها را رعایت مى‏کنند. اعمال و شیوه‏هاى رفتارى این‏گونه افراد نظام اجتماعى را متزلزل و گاهى نیز مختل مى‏کند و موجب مى‏شود که رعایت ارزش‏هاى اخلاقى و هنجارها در جامعه و نزد سایر افراد زیرسؤال رفته و آن را به پایین‏ترین سطح عمل تنزل دهد.
برخى از مشخصه‏هاى بارز و برجسته شخصیتى این‏گونه افراد، خودمحورى، پرخاشگرى، هنجارشکنى، فریبندگى ظاهرى و عدم احساس مسئولیت مى‏باشد. این‏گونه افراد به پیامد عمل خود نمى‏اندیشند، در کارهاى خود بى‏پروا و بى‏ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربیات، بسیار ضعیف بوده و در قضاوت‏هاى خود یک‏سویه مى‏باشند. این نوع شخصیت‏ها عمدتا از محیط اجتماع، خانه و مدرسه فرار کرده، پاى‏بند قواعد، مقررات و هنجارهاى اجتماعى نیستند و به دنبال هر چیزى مى‏روند که جلب توجه کند. حتى در پوشش و سبک و شکل ظاهرى خویش، به ویژه در شیوه لباس پوشیدن، آرایش مو و صورت به گونه‏اى که خلاف قاعده و خلاف سبک مرسوم سایر افراد اجتماع باشد، عمل مى‏کنند تا جلب توجه نمایند.
گروهى از افراد بزهکار و کجرو نیز ویژگى‏هاى شخصیتى دیگرى دارند؛ خودمحور و پیوسته به تمجید و توجه دیگران نیازمندند و در روابط خود با مردم به نیازها و احساسات آنان توجه نمى‏کنند. این افراد اغلب با رؤیاهایى در مورد موفقیت نامحدود و درخشان، قدرت، زیبایى و روابط عاشقانه آرمانى سرگرم‏اند. اغلب این افراد والدینى داشته‏اند که از نظر عاطفى نسبت به آنان بى‏توجه‏اند یا سرد و طردکننده بوده و یا بیش از حدّ به آنان محبت کرده و ارج مى‏نهند.
آنان به علت سرکوب خواسته‏ها و فقدان ارضاى تمایلات درونى، از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهاى نابهنجار نظیر فرار از خانه، ترک تحصیل، سرقت و اعتیاد گرایش پیدا مى‏کنند.
گروهى نیز افرادى برون‏گرا و به دنبال لذت‏جویى آنى هستند، دَم را غنیمت مى‏شمارند، دوست دارد در انواع میهمانى‏ها و جشن‏ها شرکت کنند، تشنه هیجان و ماجراجویى‏اند، به همین دلیل براى لذت‏جویى دست به اعمال خلاف و بزهکارانه مى‏زنند.
سرانجام گروهى از افراد بزهکار نیز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشى و بیان اغراق‏آمیز، هیجانى، روابط طوفانى بین فردى، نگرش خودمدارانه و تأثیرپذیرى از دیگران است. این‏گونه شخصیت‏ها براى آنکه «خود»ى نشان دهند، هر تجربه‏اى را حتى اگر براى آنان گران تمام شود، انجام مى‏دهند. هیجان‏طلبى، ماجراجویى، تنوع‏طلبى، کنجکاوى، استقلال‏طلبى افراطى، خودباختگى احساسى و غلبه کنش‏هاى احساسى بر کنش‏هاى عقلانى از جمله مشکلات رفتارى است که فرد را به سوى موقعیت‏هاى خطرزا و ارتکاب اعمال بزهکارانه رهنمون مى‏کند.
از دیگر مشکلات روحى ـ روانى که منجر به رفتارهاى ضداجتماعى مى‏شود، مى‏توان به ضعف عزّت نفس، احساس کهترى، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابیت، افسردگى شدید، شیدایى و اختلال خلقى اشاره نمود. چنین افرادى معمولاً مستعد انجام رفتارهاى نسنجیده و انحرافى هستند.
ب. عوامل فردى
در حوزه عوامل فردى، مى‏توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. آرزوهاى بلند؛
2. خوش‏گذرانى و لذت‏طلبى؛
3. قدرت، استقلال و عافیت‏طلبى؛
4. زیاده‏خواهى؛
5. بى‏بندوبارى و لاابالى‏گرى؛
6. بى‏هویتى و بى‏هدفى در زندگى.
افراد گاهى اوقات براى رسیدن به آمال و آرزوهاى بلند و دست‏نیافتنى و مدینه فاضله‏اى که رسانه‏هاى ملى و یا ماهواره‏ها تبلیغ مى‏کنند، مرتکب جرایم مى‏شوند. گاهى اوقات هم ارتکاب جرایم را فقط یک کار تفنّنى و به عنوان گذران اوقات فراغت مى‏دانند با اینکه ممکن است در خانه و محیط اطراف خود مشکل حادى هم نداشته باشند که آنان را مجبور به ارتکاب رفتار نابهنجار نماید، ولى فقط به خاطر اینکه در چند روز زندگى خوش باشند، دست به ارتکاب اعمال خلاف عرف و اجتماع مى‏زنند.
گاهى نیز افراد از نعمت خانواده و والدین عاطفى برخوردارند، اما به خاطر شکست در تحصیلات و ناتوانى در ادامه تحصیل، تحقیر معلمان و فشارهاى بى‏مورد والدین مجبور مى‏شوند خود را به گونه‏اى دیگر نشان دهند و ـ به اصطلاح ـ «خودى» نشان دهند. و این حکایت از میل به استقلال‏طلبى، قدرت‏طلبى و یا عافیت‏طلبى در نوجوانان و جوانان دارد که به دلیل عدم ارضاى صحیح آن دست به ارتکاب اعمال ناشایست مى‏زنند.(5)
عده‏اى از نوجوانان نیز به دلیل روحیه تنوع‏طلبى و زیاده‏خواهى و عدم تربیت صحیح و عدم هدایت درست این غریزه طبیعى، دست به اعمال خلاف مى‏زنند.
گاهى هم عده‏اى ممکن است داراى زندگى مرفهى باشند و هیچ‏گونه کمبود مالى و عاطفى نداشته باشند، ولى به دلیل این‏که روحیه فاسدى دارند و ـ به اصطلاح ـ بى‏بند و بار و بى‏هویت‏اند و یا هدفى در زندگى ندارند، میل به بزهکارى پیدا مى‏کنند.
ج. عوامل اجتماعى
در بررسى آسیب‏ها و انحرافات اجتماعى، به عنوان یک پدیده اجتماعى، به علل اجتماعى انحرافات مى‏پردازیم. به هر حال، عوامل متعددى در این زمینه نقش دارند که در اینجا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:
1. عدم پاى‏بندى خانواده‏ها به آموزه‏هاى دینى
مطالعات و تحقیقات نشان مى‏دهد تا زمانى که اعضاى جامعه پاى‏بند به اعتقادات مذهبى خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهکارى روى نمى‏آورند. در پژوهشى که توسط مرکز ملى تحقیقات اجتماعى کشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهکار، که به دلیل سرقت و دزدى توقیف و یا زندانى شده بودند، نماز نمى‏گزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمى‏گرفتند.(6) به هر حال، این اندیشه که کاهش ایمان مذهبى یکى از علل عمده افزایش نرخ جرم در جوامع پیشرفته و غربى است، نظرى عمومى است. تحقیقات صورت گرفته در کشور نیز مؤید همین نظریه است.
بنابراین، افزایش انحرافات اجتماعى مى‏تواند ناشى از عدم پاى‏بندى خانواده‏ها به آموزه‏هاى دینى باشد.
2. آشفتگى کانون خانواده
از دیگر مؤلفه‏هاى مهم در سوق یافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوى بزهکارى و انحرافات اجتماعى، گسسته شدن پیوندهاى عاطفى و روحى میان اعضاى خانواده است. هر چند در بسیارى از خانواده‏ها، پدر و مادر داراى حضور فیزیکى هستند، اما متأسفانه حضور وجودى و معنوى آنان براى فرزندان محسوس نیست. در چنین وضعیتى، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هیچ نظارت، ضابطه و قانون خاصى در خانوده صورت مى‏گیرد. روشن است که چنین وضعیتى زمینه را براى خلأ عاطفى فرزندان فراهم مى‏کند.
در برخى از خانواده‏ها پدر، مادر و یا هر دو، بنا به دلایلى همچون طلاق و جدایى، مرگ والدین و... نه حضور فیزیکى دارند و نه حضور معنوى. در این‏گونه خانواده‏ها که با معضل طلاق و جدایى مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلى خود را از دست داده، هیچ هدایت‏کننده‏اى در جریان زندگى نداشته، در پاره‏اى از موارد به دلیل نیافتن پناهگاه جدید، در دریاى موّاج اجتماع، گرفتار ناملایمات مى‏شوند.(7)
علاوه بر طلاق، مرگ پدر و یا مادر نیز بسان آوارى سهمگین بر کانون و پیکره خانواده سایه افکنده، و در برخى موارد به دلیل بى‏توجهى یا کم‏توجهى به فرزندان و جایگزین شدن عنصر نامناسب به جاى فرد از دست رفته، ضعیف شدن فرایند نظارتى خانواده، افزایش بیمارگونه بحران‏هاى روحى و روانى فرزندان و... موجب روى‏آورى فرد به ناهنجارى‏ها و انحرافات اجتماعى مى‏شود.
بر اساس نتایج یک پژوهش، 47 نفر از جامعه آمارى به نحوى از انحا از جمله عوامل کلیدى و مهم بزهکارى خویش را والدین، خانواده، بى‏توجهى، بى‏موالاتى و عدم نظارت آنان دانسته‏اند؛ به عبارت دیگر، از نظر آنان والدین ایشان در بزهکارى‏شان نقش داشته‏اند.(8)
بر اساس نظریه «کنترل» دورکیم که معتقد است ناهمنوایى و هنجارشکنى و کجروى افراد ریشه در عدم کنترل صحیح و کاراى آنان دارد، به طورى‏که هرچه میزان کنترل اجتماعى بیشتر باشد و نظارت‏هاى گوناگون از راه‏هاى رسمى و غیررسمى، بیرونى و درونى، مستقیم و غیرمستقیم توسط والدین و جامعه وجود داشته باشند و حساسیت مردم و مسئولان افزایش یابد، میزان همنوایى مردم بیشتر خواهد بود، نیز بیانگر همین مسئله است که آشفتگى کانون خانواده یکى از عوامل مهم سوق یافتن فرزندان به سوى انحرافات اجتماعى است.
همچنین با توجه به پژوهش‏هاى صورت گرفته در این زمینه، سارقان عمده عوامل سارق شدن خویش را «بد رفتارى، بداخلاقى، بى‏تفاوتى، بدزبانى و عدم برآورده شدن انتظارات از سوى همسر، خانواده و والدین» دانسته‏اند.(9)
در یک پژوهش، حدود 68 درصد سارقان معتقدند که والدینشان در گرایش آنان به سرقت نقش داشته‏اند.
با توجه به همین پژوهش، عدم رضایت از رفتار والدین، تربیت ناصحیح، عدم کنترل و نظارت بر فرزندان، مشکلات عاطفى ناشى از فوت یکى از والدین، بى‏تفاوتى والدین، بى‏سوادى آنان و... جملگى حکایت از عدم امکان و یا عدم کنترل و نظارت فرزندان توسط والدین داشته و از آن‏رو که ارتباط صمیمانه والدین با فرزندان در این پژوهش به میزان قابل توجهى کم‏بوده و والدین نسبت به فرزندان خویش بى‏توجه بوده‏اند، این‏گونه رفتارها موجب سرخوردگى فرزندان شده، زمینه‏ساز بروز مشکلات رفتارى براى آنان شده است. روى‏آورى به سرقت یکى از راه‏هاى برون‏رفت از نظر جوانان در این پژوهش تلقّى شده است.(10)
3. طرد اجتماعى
چگونگى برخورد دوستان، افراد فامیل و همسایگان با فرد بزهکار، در نوع نگاه متقابل وى با دیگران تأثیر بسزایى دارد. در مجموع، اگر این برخوردها قهرآمیز و به صورت طرد فرد از محیط اجتماعى باشد، جدایى وى از جامعه سرعت بیشترى مى‏یابد. این نوع برخورد، همواره به عنوان هزینه ارتکاب هر جرمى مدّنظر است. علاوه بر این، افرادى که داراى منزلت و پایگاه اجتماعى پایینى هستند و یا از نقص عضو، بیمارى جسمى، روحى، و مشاغل پایین خود یا والدین‏شان رنج مى‏برند، نیز از سوى افراد جامعه مورد بى‏مهرى قرار گرفته و ناخواسته طرد مى‏شوند. این‏گونه افراد براى جبران این نوع کمبودها، و شاید هم براى رهایى از این‏گونه بى‏مهرى‏ها و معضلات، دست به ارتکاب جرایم و انواع انحرافات اجتماعى مى‏زنند.(11)
4. نوع شغل
از دیگر متغیرهایى که در مطالعات و تحقیقات صورت گرفته در زمینه ارتکاب بزهکارى و انحرافات اجتماعى نقش بسزایى دارد، و مورد تأکید قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهکارى است. همواره رابطه‏اى بین وضع فعالیت و شغل فرد با نوع رفتارهاى وى وجود دارد. گرچه بین بى‏کارى و سابقه جرم و زندانى و دفعات ارتکاب جرم، رابطه معنادارى مشاهده مى‏شود، ولى این امر بدین معنا نیست که لزوما بیکارى علت تکرار جرم باشد؛ زیرا ممکن است این رابطه به صورت معکوس باشد؛ یعنى کسانى که بیشتر مرتکب جرم مى‏شوند، بیشتر شغل خود را از دست داده و بیکار مى‏شوند. در یک مطالعه، 79 نفر، که بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، داراى دلایل متفاوتى بودند. از جمله، بى‏اعتماد شدن مدیریت، (38 نفر)، مقررات مربوط به کارکنان دولت (19 نفر)، غیبت طولانى از محیط کار (12 نفر) و از دست دادن سرمایه (10 نفر).(12)
از جمله نکات مهم در نوع شغل، حساس بودن و اهمیت شغل است. هر چه شغل فرد مهم‏تر و از حساسیت بیشترى برخوردار باشد، هزینه ارتکاب جرم نیز افزایش مى‏یابد. این مهم در خصوص مشاغل دولتى حایز اهمیت است. در حالى که، بیشتر مشاغل مستقل چنین حساسیتى ندارند و مجازات زندان موجب از دست دادن شغل مذکور نمى‏شود. بر اساس نتایج یک تحقیق، با افزایش مدت زندان و حبس، دفعات از دست دادن شغل افراد نیز افزایش مى‏یابد.(13)
علاوه بر این، مشاغل داراى اعتبار و منزلت اجتماعى پایین و کم‏درآمد نیز موجب مى‏شود که فرد صاحب چنین شغلى براى جبران هزینه‏هاى زندگى و افزایش اعتبار و یا منزلت خویش به شغل‏هاى دوم و سوم روى آورده، و ناخواسته از خانه، کاشانه، زن و فرزندان و تربیت آنان غافل شده، موجبات گسست، تلاشى خانواده و انحرافات آنان را فراهم آورد. در یک پژوهش از میان سارقان، بالاترین تراکم مشاغل افراد سارق، مربوط به مشاغل کارگرى، رانندگى و دامدارى بوده است. عموما مشاغل افراد سارق، از نوع مشاغل سطح متوسط به پایین جامعه است. این نوع مشاغل عموما پرزحمت و کم درآمد مى‏باشد.(14)
5. بى‏کارى و عدم اشتغال
از دیدگاه جامعه‏شناسان و روان‏شناسان بى‏کارى یکى از ریشه‏هاى مهم بزهکارى و کجروى افراد یک جامعه است. بى‏کارى موجب مى‏شود که افراد بیکار جذب قهوه‏خانه‏ها و مراکز تجمع افراد بزهکار شده، به تدریج، به دامان انواع کجروى‏هاى اجتماعى کشیده شوند.
علاوه براین، چون بى‏کارى زمینه‏ساز بسیارى از انحرافات اجتماعى است، افراد با زمینه قبلى و براى کسب درآمد بیشتر دست به سرقت مى‏زنند؛ چرا که فرد به دلیل نداشتن شغل و درآمد ثابت براى تأمین مخارج زندگى مجبور است به هر طریق ممکن زندگى خود را تأمین نماید. از نظر چنین فردى، بزهکارى به ظاهر معقول‏ترین و بهترین این راه‏هاست. حاصل تحقیقات صورت گرفته نیز حکایت از تأثیر قاطع بى‏کارى و فقر بر افزایش بزهکارى دارد.(15)
6. فقر و مشکلات معیشتى
در میان علل و عوامل پیدایش بزهکارى و ارتکاب انحرافات اجتماعى، عامل فقر و مشکلات معیشتى و اقتصادى از جایگاه ویژه‏اى برخوردار است. عدم بضاعت مالى مکفى خانواده‏ها و ناتوانى در پاسخگویى به نیازهاى طبیعى و ضرورى مانند فراهم ساختن امکان ادامه تحصیل حتى در مقطع متوسطه، تأمین پوشاک مناسب، متنوع و متناسب با سلیقه و روحیه آنان و... زمینه‏ساز بروز دل‏زدگى، سرخوردگى، ناراحتى‏هاى روحى، دل‏مشغولى، افسردگى و انزواطلبى را در فرزندان فراهم مى‏سازد.
این امر موجب مى‏شود تا این افراد براى التیام ناراحتى‏هاى ناشى از مشکلات خود از طریق مستقیم و یا غیرمستقیم، به اقداماتى دست بزنند و خود درصدد حل مشکل خویش برآیند. در نتیجه، بسیارى از این افراد براى رهایى از بند گرفتارى‏ها، دست به ارتکاب اعمال ناشایست مى‏زنند.
از سوى دیگر، امروزه فشارها و مشکلات اقتصادى، احتمال دو شغله بودن یا اشتغال نان‏آوران خانواده در مشاغل کاذب یا غیر مجاز را افزایش داده است. همین مسئله منجر به کم توجهى آنان نسبت به نیازهاى جوانان، رفع مشکلات روحى و روانى و تربیت صحیح و شایسته آن‏ها گردیده است. در این زمینه، انعکاس شرایط افسانه‏اى برخى زندگى‏ها و نمایش فاصله‏هاى طبقاتى توسط رسانه‏ها نقش مؤثرى در ازدیاد این مشکل دارند.(16)
در یک پژوهش صورت گرفته در استان قم در ارتباط با علل و عوامل سرقت در میان جوانان قمى، سارقان مورد مطالعه چنین پاسخ داده‏اند:(17)
«اگر شغل مناسبى داشتم»؛ «اگر از نظر مالى بى‏نیاز بودم» و «اگر مسکن مناسبى داشتم» دست به سرقت نمى‏زدم.
از سوى دیگر، بر اساس یافته‏هاى همین پژوهش، حدود 47 درصد افراد یا بى‏کارند و یا فاقد درآمد و حدود 69 درصد افراد سارق و خانواده‏هاى ایشان در این پژوهش، زیر خط فقر قرار دارند! در حالى که، به گزارش بانک جهانى میانگین شهروندان ایرانى که زیر خط فقر زندگى مى‏کنند از 47 درصد در سال 1357 (1978) به 16 درصد در سال 1378 (1999) کاهش یافته است.(18)
علاوه بر این، پژوهش‏هاى نظرى نیز مؤید این دیدگاه است که فقر زمینه‏ساز بسیارى از معضلات اجتماعى است. براى نمونه، از نظر مرتون هنگامى که افراد نتوانند وسایل لازم را براى رسیدن به هدف‏هاى موردنظر در اختیار داشته باشند (و یا جامعه در اختیار ایشان قرار ندهد)، و هدف اصلى فراموش شود، افراد اهداف و آرمان‏هاى موردنظر جامعه را نمى‏توانند با پیروى از راه‏هاى مجاز و نهادى شده تعقیب کنند، از این‏رو، دزدى، فریب‏کارى، فساد، رشوه، و ارتکاب انواع جرایم در جامعه افزایش مى‏یابد.(19)
7. دوستان ناباب
گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول یک فرد در شیوه گفتار، کردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد براى اینکه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزیر از پذیرش هنجارها و ارزش‏هاى آنان است. در غیر این صورت، از آن جمع طرد مى‏شود. از این‏رو، به شدت متأثر از آن گروه مى‏گردد، تا حدّى که اگر بنا باشد در رفتار فرد تغییرى ایجاد شود یا باید هنجارها و ارزش‏هاى آن جمع را تغییر داد یا ارتباط فرد را با آن گروه قطع کرد. تأثیر گروه همسالان، همفکران، همکاران و دوستان در رشد شخصیت افراد کمتر از تأثیر خانواده نیست؛ چرا که فرد پس از خانواده، منحصرا زیر نفوذ گروه قرار مى‏گیرد. بدین‏روى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار کند و با آنان دوست شود، به تدریج تحت تأثیر رفتار آنان قرار مى‏گیرد و معتاد مى‏شود؛ چون از سویى، ملاک پذیرش و قبول فرد توسط یک گروه و جمع، پذیرفتن فرهنگ آن‏هاست و از سوى دیگر، معتادان هم علاقه‏مندند که مواد مخدّر را به طور دسته‏جمعى استعمال کنند که هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بکاهند. از این‏رو، معتادان علاقه‏مندند که دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتیادشان بکشانند. در این صورت، اگر نوجوانى از تعلیم و تربیت مقدّماتى و صحیح خانوادگى محروم باشد و خانواده‏اش او را از مضرّات اعتیاد مطلع نکرده باشند و در محیط اعتیاد زندگى کند و با دوستان معتاد نیز سر و کار داشته باشد، احتمال اینکه معتاد شود زیاد است.(20) همین فرایندِ تأثیر گروه بر فرد در سایر انواع بزهکارى به غیر از اعتیاد نیز صادق است.
ساترلند در نظریه «انتقال فرهنگى کجروى» خود بر این نکته مهم تأکید مى‏کند که رفتار انحرافى همانند سایر رفتارهاى اجتماعى، از طریق معاشرت با دیگران ـ یعنى منحرفان و دوستان ناباب ـ آموخته مى‏شود و همان‏گونه که همنوایان از طریق همین ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش‏هاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذیرفته، خود را با آن انطباق مى‏دهند، افراد در ارتباط با دوستان ناباب و هنجارشکن، به سمت و سوى ناهمنوایى سوق داده مى‏شوند.(21)
این نظریه تأکید مى‏کند که فرد منحرف تنها با هنجارشکنان، و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلکه هر انسانى با هر دو دسته این افراد سر و کار دارد. اما اینکه کدام یک از آن دو گروه، فرهنگ خود را منتقل مى‏کنند و تأثیر مى‏گذارند، معتقد است که به عوامل دیگرى نیز بستگى دارد که این عوامل عبارتند از:
1. شدت تماس با دیگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان یا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بیشتر است تا در اثر تماس با آشنایان یا همکاران منحرف خود؛
2. سن زمان تماس: تأثیرپذیرى فرد از دیگران در سنین کودکى و جوانى بیش از زمان‏هاى دیگر و سایر مقاطع سنى است؛
3. میزان تماس با منحرفان در مقایسه با تماس با همنوایان: هرچه ارتباط و معاشرت با کج‏رفتاران نسبت به همنوایان بیشتر باشد، به همان میزان احتمال انحراف فرد بیشتر خواهد بود.(22)
علاوه بر این، پژوهش‏هاى میدانى نیز مؤید همین سخن است. در یک پژوهش، 50 درصد بزهکاران و سارقان اظهار کرده‏اند که دوستان ایشان توسط پلیس دستگیر شده‏اند و نیز حدود 47 درصد از آنان، تیپ دوستانشان نوعا افراد خلافکار بوده‏اند! 5/87 درصد از آنان نیز اظهار کرده‏اند که دوستان ناباب نقش زیادى در سارق شدن افراد دارند. و 53 درصد از همین افراد اظهار کرده‏اند که به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زده‏اند.(23)
در این خصوص سخنان رهبران دینى نیز شنیدنى است. در سخنان پیامبرگرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آمده است: «المرءُ على دین اخیه»؛(24) هر انسانى بر شیوه و طریقه دوست و رفیق خود زندگى مى‏کند.
از این‏رو، رهبران دینى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهکار و دوستان ناباب باز مى‏دارند. حضرت على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: «مُجالسةُ اهل الهوى منساةُ للایمان و محضرة للشیطان.»؛(25) همنشینى با هواپرستان ایمان را به دست فراموشى مى‏سپارد و شیطان را حاضر مى‏کند.
همچنین امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: «لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصیروا عند النّاس کواحدٍ منهم»؛(26) با افراد منحرف همنشینى و معاشرت نداشته باشید؛ زیرا همنشینى با آنان موجب مى‏شود که مردم شما را یکى از آنان به شمار آورند.
8. محیط
محیط نیز از جمله عوامل تأثیرگذار در پیدایش رفتارهاى شایسته و یا ناشایست است. اگر در منزل و خانه، کوچه، خیابان و مدرسه، و محیط پیرامون زمینه و شرایط مساعدى براى بزهکارى وجود داشته باشد، فردى را که آمادگى انحراف در او وجود دارد، به سوى جرم و ارتکاب رفتار بزهکارانه سوق مى‏دهد.
در پیدایش هر جرمى، با تحلیل دقیق، به این نتیجه مى‏رسیم که محیط اجتماعى بستر کاملاً مناسبى براى فرد بزهکار فراهم آورده و عامل مهمى براى پیدایش رفتار مجرمانه توسط وى بوده است. اگر فساد و تباهى و بى‏بند و بارى بر جامعه حاکم باشد، افراد مستعد در گرداب تباهى‏هاى آن اسیر مى‏شوند و اگر نظام اجتماعى بر معیارها و الگوهاى ارزشى استوار باشد و برنامه‏هاى هدف‏دار و مشخصى طرح‏ریزى گردد، امکان انحراف اجتماعى در جامعه و در میان افراد بسیار ضعیف خواهد بود. به گفته یکى از محققان، محیط در شکل‏گیرى شخصیت و منش انسان نقش بسیار تعیین‏کننده و مؤثرى ایفا مى‏کند و رفتار انسان که نشانه‏اى از شخصیت و منش اوست، تا حد زیادى، ناشى از تربیت اکتسابى از محیط است.(27) بنابراین، محیط آلوده، افراد را آلوده و محیط سالم و با نشاط، زمینه‏ساز رشد و شکوفایى و شادابى و نشاط افراد است.
9. فقر فرهنگى و تربیت نادرست
از دیگر عواملى که موجب سوق یافتن جوانان به سوى انحرافات اجتماعى است، فقر فرهنگى و محدودیت‏ها و تبعیض‏هاى ناشى از فقر فرهنگى مى‏باشد. از عوامل مهم پیدایش بزهکارى، سطح و طبقه اجتماعى و فرهنگى خانواده‏هاست. چنان‏که سطح تحصیلات (بى‏سوادى و یا کم‏سوادى اعضاى خانواده)، سطح پایین و نازل منزلت اجتماعى خانواده، ناآگاهى اعضاى خانواده به ویژه والدین از مسائل تربیتى، اخلاقى و آموزه‏هاى مذهبى، عدم همنوایى خانواده با هنجارهاى رسمى و حتى غیررسمى جامعه، هنجارشکنى اعضاى خانواده و اشتهار به این مسئله و مسائل دیگرى از این دست مؤلفه‏هایى هستند که در قالب فقر فرهنگى خانواده در ایجاد شوک‏هاى روانى و روحى بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگیزه ارتکاب انواع جرایم آنان را دوچندان مى‏کند.
تبعیض جنسیتى و یا تبعیض بین فرزندان نیز از جمله عوامل مهم فقر خانوادگى است. بسیارى از والدین آگاهانه یا ناآگاهانه با تبعیض بین فرزندان، موجب اختلاف بین آنان و دلسردى آنان از زندگى مى‏شوند. تبعیض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رویه منطقى براى برخورد با خطاهاى فرزندان و تنبیه تبعیض‏آمیز بر اساس برترى پسر بر دختر یا به عکس، موجب سلب اعتماد به نفس و بدبینى فرزندان نسبت به والدین مى‏شود.
تبعیض در خانه با روحیه حساس و عزّت نفس فرزندان منافات دارد و خسارات جبران‏ناپذیرى را بر روح و روان آنان وارد مى‏کند و با ایجاد بحران‏هاى روحى و سرخوردگى، آنان را به سوى عکس‏العمل‏هاى منفى نظیر سرقت، اعتیاد و فرار از خانه سوق مى‏دهد.(28)
همان‏گونه که عدم توجه به نیازهاى عاطفى فرزندان مى‏تواند عامل بروز ناهنجارى‏هاى رفتارى در فرزندان شود، توجه بیش از حدّ متعارف و در اختیار قرار دادن امکانات رفاهى زیاد هم‏مى‏تواند زمینه‏بروز ناهنجارى‏هاى رفتارى در آنان شود.
در شیوه فرزندسالارى، اغلب تمایالات و خواسته‏هاى فرزندان محقق مى‏شود، از این‏رو، به محض ایجاد مشکلات و بحران‏ها و فشارهاى زندگى، که در آن امکان تحقق برخى از نیازها سلب مى‏شود و یا در شرایطى که خواسته‏هاى فرزند به افراط مى‏گراید و والدین با آن مخالفت مى‏نمایند، فرزند به دلیل تربیت شدید عاطفى، روحیه عدم درک منطقى شرایط، نازپرورى و بى‏تحملى در برابر مخالفت والدین، عصیان و طغیان نموده و همین امر موجب دورى او از والدین و اعضاى خانواده مى‏گردد و سرانجام مى‏تواند زمینه ارتکاب انواع جرایم را فراهم سازد.(29)
10. رسانه‏ها و وسایل ارتباط جمعى
رسانه‏هاى دیدارى، شنیدارى و مکتوب مى‏توانند از جمله مؤلفه‏هاى در خور توجه در ایجاد انگیزه روى‏آورى جوانان به سمت و سوى بزهکارى و رفتارهاى انحرافى باشند. بررسى‏ها نشان داده‏اند در ظرف چند سال اخیر و در پى ورود برخى مطبوعات زرد (= مبتذل، عامه‏پسند و جنجالى) به عرصه رسانه‏هاى کشور و استفاده این نشریات از عناوین جنجالى و هیجانى و همچنین بهره‏گیرى از شخصیت‏هاى سینمایى و هنرى و درج اخبار بى‏محتوا و توأم با بزرگ نمایى، انعکاس بیش از حدّ اخبار مربوط به بازیگران سینما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهى از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آن‏ها جلب شده است. این مسئله موجبات فراهم آوردن زمینه‏هاى آسیب‏هاى اجتماعى مختلف شده است.
از سوى دیگر، پخش شمار قابل توجهى از سریال‏هاى تلویزیونى، از طریق صدا و سیما و یا شبکه‏هاى ماهواره‏اى خارجى، با مضامین زندگى‏هاى مجردگونه غربى توأم با جذابیت، نشاط، رفاه، موفقیت و به طور کلى با تصویرسازى مثبت از این نوع زندگى‏هاى از هم گسیخته، نقش مؤثرى در تقویت انگیزه گریز از قید و بندهاى خانوادگى و هنجارها، و ارتکاب جرایم اجتماعى ایفا کرده است.(30)
نقش رسانه‏هاى جمعى، به ویژه ماهواره و اینترنت در رواج بى‏بند و بارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پاى‏بندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسى حایز اهمیت است.(31)
نتیجه‏گیرى
نوجوانى و جوانى یکى از مهم‏ترین مراحل زندگى آدمى محسوب مى‏شود و آخرین مرحله تحوّل شناختى و گذار از مرحله «پیرو دیگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است؛ دوره‏اى که نوجوان به هویّت واقعى خویش دست مى‏یابد. نوجوان با خود مى‏گوید: «اکنون من دیگر کودک نیستم، یک بزرگ‏سالم.» در این مرحله، دیگر والدین نمى‏توانند به او کمک چندانى بکنند؛ چه اینکه وى الگوهاى خود را در جاى دیگرى جست‏وجو مى‏کند. میل به اظهار وجود و اثبات خود یکى از طبیعى‏ترین حالات روانى دوره نوجوانى و جوانى است.
نوجوان و جوانى که دوره کودکى را پشت سر گذارده، باید خود را براى زندگى مستقل اجتماعى آماده نماید. تحقق این موضوع، پیش از هر چیز، مستلزم یافتن هویّت خویشتن است. اینک او خود را یافته است. اگر بزرگ‏سالان ویژگى‏هاى این دوره زندگى او را بشناسند و با آنان برخوردى مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هویّت خویش دست مى‏یابند و هم بزرگ‏سالان کمتر احساس نگرانى مى‏کنند. از این‏رو، مى‏توان گفت: بیشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ریشه در ناکامى‏هاى اولیه زندگى دارد.
امام صادق علیه‏السلام با بیان حکیمانه‏اى به این دوره از زندگى نوجوان اشاره مى‏کنند و مى‏فرمایند: «اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سنین وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنین وَ وَزیرٌ سَبْعَ سنین.» کودک هفت سال اول، سیّد و فرمان‏رواست. او را آزاد بگذارید تا استقلال در عمل پیدا کند. در هفت سال دوم، آمادگى خاصى براى الگوپذیرى دارد؛ چه اینکه هنوز در مرحله دیگر پیروى قرار دارد و الگوپذیر است. از این‏رو، سعى کنید در این دوره، الگوهاى مناسبى در اختیارش قرار دهید و محیط تعلیم و تربیت او را هرچه بیشتر غنى و اصلاح کنید تا از طریق مشاهده الگوهاى مفید و جذّاب، رشد کند. اما در مورد دوره نوجوانى مى‏فرماید: «وزیرٌ سبع سنین»؛ یعنى دوره «پیروى دیگران بودن» او سپرى شده و با آغاز نوجوانى، دوره دست‏یابى به هویّت خویشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذارید تا خود انتخاب کند و حتى در مورد مسائل گوناگون زندگى با او مشورت کنید و از او نظرخواه باشید.
اگر با نوجوان این‏گونه برخورد شود و به او شخصیت و هویت و اعتبار اعطا شود، طبیعى است که هم اعتماد به نفس او تقویت مى‏شود و هم احساس امنیت و آرامش مى‏کند. این اساسى‏ترین راه براى تربیت نوجوان است.
بنابراین، هر رفتارى که از آدمى سر مى‏زند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعه‏اى از عوامل است که هرگز نمى‏توان نوجوان و یا جوان را یکسره مقصر و مجرم اصلى دانست و دیگران را بى‏گناه. با نگاه فوق، اساسا زمینه پیدایش جرم از بین مى‏رود. از این‏رو، در پیدایش بزهکارى و رفتارهاى نابهنجار و آسیب‏زا عوامل متعددى به عنوان عوامل پیدایش و زمینه‏ساز مؤثر هستند که فرد مرتکب شونده، تنها بخشى از قضیه مى‏باشد.
در واقع، باید با این نگاه به مجرم نگریست که مجرم یک بیمار است. به تعبیر پریودو داریل: «بزهکار یا مریض است و یا نادان. باید به درمان و آموزش او پرداخت، نه اینکه او را خفه کرد.»(32)
اصولاً اسلام به پیش‏گیرى جرم بیش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همین دلیل پیش از هر چیز به عوامل به وجود آورنده و زمینه‏هاى گناه و جرم توجه ویژه دارد و براى مقابله با آن چاره‏سازى کرده است. اسلام، آگاهى، علم و تفکر را مایه اساسى هر نوع پیشرفت و سعادت دانسته، آن را بسیار مى‏ستاید و از جهل و نادانى که مایه بدبختى و گناه است، نهى مى‏کند. به امر رعایت بهداشت و نظافت عنایت ویژه داشته و براى سلامت روح و روان، نیز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهربانى و صبورى. حق‏شناسى، سپاسگزارى، رعایت حرمت دیگران، عدل و احسان، توصیه نموده و از نفاق، ریا، دروغ، افترا و تحقیر به شدت بیزارى جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خویش مسئول دانسته و مى‏فرماید: هر کار ریز و درشتى در اعمال افراد ثبت و عمل هیچ کس ضایع نخواهد شد.
علاوه بر این، به امر به معروف و نهى از منکر به عنوان وظیفه همگانى توجه کرده و انجام عبادات روزانه فردى و جمعى را به عنوان عوامل پیش‏گیرانه مطرح کرده است. البته، در جاى خود پس از وقوع جرم و على‏رغم آن همه التفات و توجه به امر پیش‏گیرى و اصلاح و بازپرورى، اسلام براى مجازات نیز ـ به عنوان اهرمى براى جلوگیرى از تکرار وقوع جرم ـ تأکید فراوان دارد. در واقع، مجازات‏ها در اسلام نیز براى امر پیش‏گیرى است.
پیشنهادات
الف. اقدامات پیشگیرانه
در اینجا براى پیشگیرى از ارتکاب عمل بزهکارانه توسط افراد به ویژه نوجوانان یا جوانان پیشنهاداتى ارائه مى‏شود:
1. هماهنگ کردن بخش‏هاى عمومى و خصوصى که در زمینه پیش‏گیرى از وقوع جرم فعالیت دارند؛ مانند نیروى انتظامى، کار و امور اجتماعى، آموزش و پرورش، شهردارى‏ها، شوراها، امور جوانان، بهزیستى و... به منظور اجراى برنامه عملى پیش‏گیرانه و هماهنگى بیش‏تر؛
2. آگاهى دادن به خانواده‏ها براى نظارت و کنترل بیشتر آنان بر فرزندان و گوشزد کردن میزان مجازات جرایم در صورت ارتکاب جرم توسط آنان؛
3. اتخاذ تدابیر امنیتى بیش‏تر توسط دولت در محل‏هاى جرم‏خیز و اقداماتى به منظور کمک به خانواده‏ها، بخصوص نوجوانان و جوانانى که در معرض آسیب قرار دارند؛
4. اطلاع‏رسانى شفاف رسانه‏هاى جمعى براى تشویق جوانان درباره تسهیلات و فرصت‏هایى که جامعه براى آنان قرار داده است؛
5. تجهیز پلیس براى مقابله جدّى با باندهاى مخوف انواع گوناگون بزهکارى اجتماعى در جامعه؛
6. اقدامات امنیتى براى مراکز حساس تجارى، بانکى و... .
ب. راهکارهاى شناسایى مشکلات نوجوان و جوانان
علاوه بر اقدامات پیش‏گیرانه، شناسایى راهکارهایى براى شناخت مشکلات نوجوانان و جوانان امرى لازم و ضرورى است. مواردى چند در این زمینه مطرح است:
1. شناخت نیازهاى روانى و کیفیت ارضاى این نیازها در شادابى و نشاط فرد بسیار مؤثر است و ارضا نشدن آن و یا ارضاى ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جاى گذاشته و زندگى را به کام فرد تلخ مى‏کند و فرد را به انحراف مى‏کشاند.
2. توجه به مشکلات جسمانى فرد، مشکلاتى همچون اختلال در گویایى، بینایى، شنوایى، جسمانى و عقب ماندگى ذهنى.
3. توجه به مشکلات آموزشى، مانند ناتوانى در یادگیرى، ترک تحصیل، افت تحصیلى، بى‏توجهى به تکالیف درسى و تقلب در درس.
4. توجه به مشکلات عاطفى، روانى، همچون افسردگى، خیال‏بافى، بدبینى، خودکم‏بینى، خودبزرگ بینى، زود رنجى، خودنمایى، ترس، اضطراب، پرخاشگرى، حسادت، کم حرفى و وسواس.
5. توجه به مشکلات اخلاقى، رفتارى همچون تماس تلفنى و نامه‏نگارى با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شرکت در مجالس، خود ارضایى، چشم‏چرانى، فرار از منزل، غیبت از مدرسه، اقدام به خودکشى، سرقت، دروغگویى، اعتیاد، ولگردى و...
ج. وظایف خانواده
خانواده‏ها نیز وظایفى در مقابل پیش‏گیرى از جرم و بزهکارى فرزندان دارند که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:
1. دوستى با فرزند و حذف فاصله والدین با فرزندان، به گونه‏اى که آنان به راحتى مشکلات و نیازهاى خود را به والدین بگویند؛
2. تقویت اعتقادات فرزند، به ویژه در کودکى و نوجوانى، در کنار پاى‏بندى عملى والدین به آموزه‏هاى دینى؛
3. ایجاد سازگارى در محیط خانه؛
4. ایجاد بستر مناسب براى احساس امنیت، آرامش، صفا و صمیمیت و درک متقابل والدین و فرزندان؛
5. تلاش در جهت تأمین نیازهاى مادى و معنوى فرزندان توسط والدین؛
6. توجه به نیازهاى روحى و عاطفى اطفال و نوجوانان و ایجاد فضاى مطلوب و آرام در خانواده؛
7. مراقبت والدین نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود؛
8. برنامه‏ریزى مناسب براى تنظیم اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛
9. نظارت جدّى والدین نسبت به دوست‏یابى فرزندان.
د. وظایف سایر نهادها
علاوه بر خانواده، سایر نهادها از جمله مجموعه حاکمیت، آموزش و پرورش، نهاد قضایى، بهزیستى و... نیز در این زمینه وظایفى دارند که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:
1. تقویت ارتباط میان والدین دانش‏آموزان با مربیان و عدم واگذارى مسئولیت تربیت فرزندان به مدرسه یا خانواده به تنهایى؛
2. تقویت مراکز مشاوره‏اى مفید و کارامد در مدارس؛
3. بها دادن به مسئله ترک تحصیل و یا اخراج دانش‏آموزان از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانواده‏هاى آنان؛
4. ضرورت آشنایى نیروهاى نظامى و انتظامى با انحرافات اجتماعى و نحوه برخورد با آنان؛
5. اعمال مجازت‏هاى سنگین، علنى و جدى (در ملأ عام) براى باندهاى فساد، اغفال و...؛
6. تقویت نظارت‏هاى اجتماعى رسمى و دولتى و نیز نظارت‏هاى مردمى و محلى از جمله امر به معروف و نهى از منکر براى پاکسازى فضاى جامعه و تعدیل آزادى‏هاى اجتماعى؛
8. برنامه‏ریزى اصولى و صحیح براى اشتغال در جامعه، رفع بى‏عدالتى، و پى‏گیرى منطقى نیازهاى جوانان، تأمین امنیت و نیاز شهروندان؛
9. جلوگیرى از مهاجرت‏هاى بى‏رویه به شهرهاى بزرگ و جلوگیرى از پرداختن جوانان به اشتغال‏هاى کاذب مثل کوپن‏فروشى، سیگار فروشى، نوارفروشى و...؛
10. ایجاد مراکز آموزشى، ورزشى، تفریحى، مشاوره‏اى براى گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛
11. ایجاد تسهیلات لازم براى جوانان و نوجوانان از قبیل وام ازدواج، وام مسکن، وام اشتغال، و...؛
12. ایجاد بستر مناسب براى ایجاد بیمه همگانى، بیمه بى‏کارى، و برخوردارى نوجوانان و جوانان از تسهیلات اجتماعى و...؛
13. فراهم کردن موقعیت‏ها و بسترهاى لازم در جامعه تا زندانیان پس از آزادى از زندان مورد پذیرش جامعه واقع شوند و شغل آبرومندانه‏اى به دست آورند؛ در غیر این صورت، مجددا دست به اقدامات بزهکارانه خواهند زد؛
14. از آن‏رو که از جمله عوامل مؤثر در ارتکاب جرم، بى‏کارى و فقر مى‏باشد، مى‏بایست با برنامه‏ریزى دقیق، که نیاز به عزم ملى دارد، نسبت به اشتغال در جامعه و ریشه‏کنى فقر و بى‏کارى اقدام لازم و بایسته صورت گیرد.
••• پى‏نوشت‏ها
1ـ هدایت‏الله ستوده، آسیب‏شناسى اجتماعى، (تهران: نشر آواى نور، 1379)، ص 14و15.
2ـ همان.
3ـ همان، ص 50.
4ـ همان، ص 75 ـ 80
5ـ مجله ایران جوان، ش 149، ص 4.
6ـ محمدرضا طالبان، دیندارى و بزهکارى، تهران، فجر اسلام، 1380، ص 38.
7ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 14.
8ـ على‏اصغر قربان‏حسینى، جرم‏شناسى و جرم‏یابى سرقت، تهران، جهاد دانشگاهى، 1371، ص 31.
9ـ همان.
10ـ محمد فولادى، بررسى میزان و عوامل اقتصادى ـ اجتماعى مرتبط با سرقت در میان جوانان شهر قم، قم، سازمان مدیریت و برنامه‏ریزى، 1382، ص 167.
11ـ عباس عبدى، آسیب‏شناسى‏اجتماعى، قم، سپهر، 1371، ص 455.
12ـ همان.
13ـ همان.
14ـ محمد فولادى، پیشین، ص 174.
15ـ على‏حسین نجفى ابرندآبادى، «بزهکارى و شرایط اقتصادى»، مجله تحقیقات حقوقى، ش 9، سال 1370.
16ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 67.
17ـ محمد فولادى، پیشین، ص 174.
18ـ هفته‏نامه خبرى علمى برنامه، ش 35، 5/7/1382، ص 4.
19ـ آنتونى گیدنز، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشر نى، 1373، ص 140.
20ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، جامعه‏شناسى روش‏هاى درمان گروهى، ص 5.
21ـ ر.ک: جعفر سخاوت، جامعه‏شناس انحرافات اجتماعى، چ چهارم، تهران، دانشگاه پیام نور، 1376.
22ـ رابرتسون یان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسین بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص 170.
23ـ محمد فولادى، پیشین، ص 163.
24ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، کتاب «الایمان و الکفر مجالسة اهل المعاضى»، ذیل حدیث 3.
25ـ نهج‏البلاغه، خ 86، ص 11.
26ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، حدیث 3.
27ـ المینگرت رونالوس، کودک و مدرسه، ترجمه شکوه نوابى‏نژاد، تهران، رشد، 1368، ص 69.
28ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 65.
29ـ همان.
30ـ مجله ایران دخت، ش 17، ص 13.
31ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 66.
32ـ ر.ک به: هانرى لوى برول و دیگران، حقوق و جامعه‏شناسى، ترجمه مصطفى رحیمى و دیگران، تهران، سروش، 1371.

علمى بودن روان شناسى و توضیح کلمه پسیکولوژى

علمى بودن روان شناسى و توضیح کلمه پسیکولوژى
‏مطالعات تاریخ پیدایش علوم و تکامل آنها، نشانگر این حقیقت است‏که روانشناسى در آغاز نزد دانشمندان به عنوان یک علم شناخته نمى‏شدو قسمتى از فلسفه بود ولى پس از گذشت دوره‏اى بیش از 2000 سال، وضع‏ومقامى علمى پیدا کرد، این وضعیت، منحصر به علم روانشناسى نبود،علوم دیگر نیز کم و بیش چنین وضعى داشته‏اند.
یکى از دلائل علمى بودن روانشناسى آن است که روانشناسان کوشش‏مى‏کنند با حقایق، سروکار داشته باشند و براى کشف حقایقى که تاکنون‏براى آنها روشن نشده است، از روش علمى استفاده کنند.
این علم مثل سایر علوم با کنجکاوى آدمى آغاز شده، انسانهاى اولیه‏درباره جهان و آنچه آنها را دربر گرفته از خود سوالاتى مى‏کردند واین سوالات و کنجکاوى‏ها و کوششى که براى پاسخ دادن به آنها مى‏شدمنجر به پیدایش علوم طبیعى مثل نجوم و فیزیک و زیست‏شناسى و...گردید (1) .
و سوالات دیگر انسانها درباره خودش مخصوصا درباره رفتار و افعال‏روحى و بدنى منتهى به فلسفه عقلى و در نتیجه منجر به پیدایش علم‏روانشناسى گردید. برخى از تصورات جدید که اکنون درباره نفس انسانى‏در افکار دانشمندان وجود دارد از فیلسوف یونانى یعنى افلاطون(347 -427 ق م) گرفته شده است و بعد از ایشان ارسطو (322 - 384 ق م)مطلب تازه‏ترى پیش کشید و ادعا کرد که نفس انسانى جز «کنش‏» وفرایندهاى بدنى نیست. او عقیده داشت که براى فهم رفتار و تجربه‏آدمى باید کنش‏هاى بدنى او را که منجر به آن رفتار یا تجربه شده،باید مطالعه کرد.
در فلسفه عقلى ارسطو نیز، تصورات و یا صورت ذهنى، اهمیت زیادى‏داشته که آنها از تاثیر عوامل و محیط بر بدن پیدا مى‏شوند وتاثیرات ذهنى، منشا و منبع پیدایش صورتهاى ذهنى است و این‏تصورات مى‏توانند با یکدیگر ترکیب شده، منشا تجربه آگاهى‏درانسانها بوده و در نتیجه باعث کنترل رفتار آدمى مى‏شوند.
این‏گونه عقائد درباره نفس و حالات آن قدمهاى بزرگى بود که در آن‏دوره جهت علمى کردن روانشناسى برداشته شد و در نتیجه دانشمندان‏متوجه شدند که آن قسمت از بدن آدمى که درکنترل رفتار او نقش اصلى‏را به عهده دارد مغز آدمى است نه قلب او. و سپس تحقیقات‏«جالینوس‏» پزشک یونانى قرن دوم میلادى (در حدود 200 - 130 بعد ازمیلاد) اطلاعات تازه‏اى درباره بدن آدمى و کار آن پدید آورد وهمین‏طور این تحقیقات ادامه پیدا کرد تا این که «دکارت‏» (1650 -1596 میلادى) درباره روانشناسى جدید نظرهاى تازه‏اى بیان کرد.
در این حقیقت‏شکى وجود ندارد که نظرهاى اشتباه و دور از حقیقت نیزدر میان عقائد دانشمندان دیده مى‏شود و لکن مقصود از این بحثها این‏است که براى خوانندگان روشن گردد که روانشناسى از دیدگاه‏دانشمندان، داخل در علوم بوده و جزو علوم زیست‏شناسى است و در عین‏حال وجه ممیزه روانشناسى از علوم زیستى آن است که رفتارموجودات‏زنده را بشناسد.
نرمان ل. مان یکى از دانشمندان غربى درباره علمى بودن روانشناسى‏چنین اظهار نظر مى‏کند (2) : «روانشناسى در حدود یک قرن قبل علمى‏شناخته شد این امر در نتیجه پیشرفتهاى خاصى بود که نصیب روانشناسى‏و علم وظائف الاعضاء شده بود...».
گفتن این مطلب که روانشناسى دقیقا در چه موقع به صورت علم درآمدمشکل است ولى امروزه دانشمندان غرب معمولا سه نفر از دانشمندان‏آلمانى را از جمله کسانى مى‏دانند که در معرفى روانشناسى به عنوان‏یک علم، سهم مهمى داشته‏اند:
یکى «وبر»، فیزیولوژیست معروف است که معتقد بود مى‏توان بعضى ازجنبه‏هاى تجربى حسى را اندازه‏گیرى و به صورت کمى نشان داد.
دانشمند دیگرى که در علمى کردن روانشناسى نقش مهمى داشته فیزیک‏دان‏معروف آلمانى «فخنر» است و سومین دانشمندى که هم فیزیولوژیست‏بود و هم فیلسوف «ویلهلم وونت‏» که اولین آزمایشگاه روانشناسى راتاسیس نمود و بسیارى از دانشمندان او را به عنوان پدر روانشناسى‏علمى مى‏شناسند زیرا او در دانشگاه (لایپزیک) آلمان اولین آزمایشگاه‏روانشناسى را افتتاح کرد... .
حال که اجمالى از تاریخ علمى شدن روانشناسى، از نظر خوانندگان‏گرامى گذشت این حقیقت را مى‏دانیم که در ابتداى ورود در هر علمى‏بررسى و تعیین سه امر از باب مقدمه دخول در مباحث و مسائل آن علم‏از دیدگاه عقل و عقلا و فلاسفه و صاحبان فن فلسفه و علوم عقلى لازم‏مى‏باشد آن سه چیز عبارتند از : تعریف علم; موضوع علم و فایده علم.
امر سوم یعنى فایده واهمیت علم روانشناسى را در مقالات گذشته اجمالامورد بحث و تحقیق قرار دادیم اینک دو امر، باقى مانده یعنى تعریف‏علم و موضوع آن لازم است مورد بررسى قرار گیرد.
واژه پسیکولوژى و مراد از آن‏قبل از بیان نظرات دانشمدنان غربى و اسلامى درباره تعریف علم‏روانشناسى لازم است این نکته راتذکر دهیم که علم‏النفس یا روانشناسى‏ترجمه کلمه «پسیکولوژى‏» (Psycholojy) نربان یونانى است مشتق ازدو کلمه یونانى یکى Psycre) پسیکه) و دیگرى ( Logos) (لوگوس) به‏معناى علم و منطق و مفهوم و بیان و یا به معناى اصل و حقیقت‏یک‏شى. مجموع این دو کلمه به معناى مطالعه و یا تحقیق درباره نفس وروح است (3) .
دکتر «محمد حسن بیگدلى ضیائى‏» در کتاب روانشناسى تحلیلى، ص 12 در این باره چنین مى‏نویسد:
«واژه‏اى که به نام روانشناسى براى شناساندن علم مطالعه و بررسى‏رفتار رواج یافته، ترجمه لغت «پسیکولوژى‏» یا باتلفظ انگلیسى(سالکالاجى) مى‏باشد که در اصل از دو کلمه یونانى(پسیکه) به معناى‏روح و روان و (لوگوس) به مفهوم تحقیق و یا بیان مرکب شده است.
پسیکه مفاهیم متعددى دارد برخى آن را به معناى روح و بعضى دیگرروان تفسیر نموده‏اند. این کلمه نام یکى از خدایان افسانه‏اى یونان‏قدیم بوده که در ابتداى زندگى، بشرى فناپذیر بوده، بعدا در زمره‏خدایان درآمده و جاودان گردید». برخى از دانشمندان از جمله مرحوم‏کاظم‏زاده ایرانشهر در کتاب اصول اساسى روانشناسى ص 19 در توضیح‏کلمه «سیکولوژى‏» به معناى روانشناسى و مصادیق آن چنین نوشته‏اند:
«در واقع این کلمه «پزیکولوژى‏» به معناى علم روانشناسى،مطالعات و معانى مختلف متعددى را دربر دارد که باید جداگانه تعریف‏شوند:
الف : جانداران(موجودات زنده) و خصوصا حیوانهاى طبقه بالا و انسان‏داراى یک نوع رفتارى هستند که عبارت است از بجا آوردن عکس‏العمل‏هادر برابر تاثیرهائى که از بیرون دریافت مى‏کنند و هم‏چنین عبارت ازتغییر دادن این عکس‏العمل‏ها از راه تجربه، روانشناسى عکس‏العمل‏هاعبارت از تدقیق این رفتار است از همه آن چیزهائى که حدود اعمال‏منتظم و نسبتا معین را که روانشناسى(به‏طور عموم) تدقیق مى‏کند،تجاوز مى‏نماید.
ب : هر انسانى درباره بعضى فکرها و هیجانها و تاثرها و تمایلها وفعلهائى که به تصور او شخصیت او را ترکیب مى‏دهد، یک نوع ادراک وشعورى را دارا مى‏باشد و تصور مى‏کند که دیگران نیز ادراکى شبیه اورا دارند از اینرو موضوع روانشناسى ادراکى و یا تمایلى عبارت است‏از تدقیق این حالات و شرح و تقسیم آنها و جستجوى انتظام و آهنگ‏هاى‏تجربه‏آمیزى که آنها را نمایش مى‏توانند داد».
چنان که خوانندگان گرامى ملاحظه مى‏کنند، رفتار و بجا آوردن‏عکس‏العمل‏هاى حیوانات از جمله انسان در برابر تاثرهائى که ازبیرون دریافت مى‏کنند، داخل در روانشناسى بوده به عنوان روانشناسى‏عکس‏العمل نامیده شده‏اند و نیز در مقابل فکرها و هیجانها و تاثرهاو تمایلها، انسانها یک نوع ادراک و شعورى دارند و از اینجا نوع‏خاصى از روانشناسى به نام «روانشناسى ادراکى‏» یا تمایلى پدید آمده، مورد بحث روانشناسان قرار مى‏گیرد و در نتیجه روانشناسى تفکرى و تنقیدى به وجود آمده است و در این حد نیز علم روانشناسى‏ایستا نبوده، گاهى در یک معناى محدود، روانشناسى عبارت است ازمجموع حالات و استعدادهاى نفسى یک موجود و یا یک طبقه از موجودات‏مانند علم‏النفس یک انسان صنعت‏گر و یا یک مرد سیاسى و غیر آن دو.
در کتاب فرهنگ فلسفه به زبان آلمانى در شرح همین کلمه: (پزیخولوگى روانشناسى) مى‏نویسد: (4) «علم نفس یعنى علم هر آنچه در زیر کلمه‏نفس فهمیده مى‏شود علمى که از واقعیات تجربه‏هاى درونى مانند تخطرهاو گزارشها و فکرها و حسها و تاثرها و هیجانهاى اراده و جز آنها وعلاوه بر اینها نیز از صورتهاى تغییر جسمانى این حالات نفسى و مثلااز تقلید و استنباط از خط (گرافولوژى یعنى علم شناختن احوال انسان‏از طرز خط و تحریر او) بحث مى‏کند».
علمهاى مربوط به اعمال نفس تا آن درجه که به نام نتایج و اساسهابه علم‏النفس داخل باید شوند و مانند علوم راجع به شناختن بنیه‏ها ومزاجها و اختلاطها و امثال آنها جزو قلمرو روانشناسى هستند و خودروانشناسى به اسم علم هر آنچه که قائم به ذات است، یعنى نفس تنهااز آنرو ممکن است که یا عامل خود را فعلیت دهد یعنى به وسیله‏علائمى مانند سخن و اشاره در فعلى ظاهر سازد و یا از آنرو که علم‏وظائف الاعضاى مغزى و سلسله اعصاب، عموما به عنوان جزء مقابل مادى‏نفس به اختیار آن علم گذاشته شود.
طریقه اول از طریف مراقبت نفس حاصل مى‏گردد و دومى نیز مربوط به‏علم وظائف الاعضاء بوده و با علم رفتار تامین مى‏گردد.
بعضى از دانشمندان، علم‏النفس را حتى به جامعه‏ها نیز عمومیت‏داده‏اند. دکتر حامد عبدالسلام زهران در کتاب علم‏النفس الاجتماعى چاپ‏قاهره سال 1984م مینویسد: «...علم‏النفس الاجتماعى فرع من فروع‏علم‏النفس یدرس السلوک الاجتماعى للفرد والجماعه ... و هو یهتم‏بدراسه التفاعل الاجتماعى و نتائج هذا التقابل و هدفه هو بناءمجتمع افضل قائم على فهم سلوک الفرد و الجماعه...» یعنى «علم‏النفس اجتماعى فرعى از فروع مطلق علم‏النفس محسوب مى‏گردد، در این‏نوع از روانشناسى سلوک اجتماعى براى فرد و جامعه مورد بحث و بررسى‏قرار مى‏گیرد و در این علم، افعال اجتماعى و نتایج آن نیز مورداهتمام قرار مى‏گیرد و هدف این نوع از روانشناسى ایجاد جامعه برتراست که سلوک فردى و اجتماعى را مورد مطالعه قرار مى‏دهد».
تا اینجا محور کلام در روانشناسى و علم‏النفس، علم روح بود و لکن‏برخى از دانشمندان از این محور نیز تجاوز کرده ، علم عقل را درمحدوده روانشناسى و علم‏النفس نیز وارد نموده‏اند.
چنانکه سمیح عاطف الزین در کتاب خود علم‏النفس ج‏1، ص 12 چنین‏مى‏نویسد:
«...و کان یظلق على الابحاث التى تدور حول النفس علم‏الروح اوعلم‏العقل اذ لم یتمیز القدامى، بین النفس و الروح کما تحدث الیوم‏بل کانتا فى نظرهم شیئا واحدا ما ورائیا غیر ظاهر للعیان... و هذاو ان المفهوم الذى یقول بعلم الروح او علم العقل ظل متداولا فى‏القرون الوسطى و قد استعمله ایضا الفلاسفه اللاهوتیون انفسهم‏».
«یعنى «زمانهاى قدیم، بحثهائى که بر محور نفس دور مى‏زد علم روح‏یا علم عقل بکار برده مى‏شد زیرا دانشمندان پیشین بین آن دو فرقى‏نمى‏گذاشتند و هر دو به یک معنى استعمال مى‏شد و این معنى و مفهوم‏درباره علم روح یا علم عقل در قرون وسطى نیز بکار برده شده وفلاسفه «لاهوتیون‏» آن را بکار برده‏اند».
پى‏نوشت:
1- اصول روانشناسى تالیف: نرمان ل . مان. ترجمه و اقتباس دکترمحمود ساعتچى: ص 1 و 2 و 3.
2- اصول روانشناسى: ص 5 ، 6 و 8.
3- روانشناسى تحلیلى: ص 12 - اصول اساسى روانشناسى تالیف مرحوم‏کاظم‏زاده ایرانشهر: ص 19 - علم‏النفس الاجتماعى تالیف دکتر حامدعبدالسلام.
4- اصول اساسى روانشناسى تالیف مرحوم کاظم‏زاده ایرانشهر، ص 20.
درسهایی ازمکتب اسلام-سال77-شماره10

علمى بودن روان شناسى و توضیح کلمه پسیکولوژى

علمى بودن روان شناسى و توضیح کلمه پسیکولوژى
‏مطالعات تاریخ پیدایش علوم و تکامل آنها، نشانگر این حقیقت است‏که روانشناسى در آغاز نزد دانشمندان به عنوان یک علم شناخته نمى‏شدو قسمتى از فلسفه بود ولى پس از گذشت دوره‏اى بیش از 2000 سال، وضع‏ومقامى علمى پیدا کرد، این وضعیت، منحصر به علم روانشناسى نبود،علوم دیگر نیز کم و بیش چنین وضعى داشته‏اند.
یکى از دلائل علمى بودن روانشناسى آن است که روانشناسان کوشش‏مى‏کنند با حقایق، سروکار داشته باشند و براى کشف حقایقى که تاکنون‏براى آنها روشن نشده است، از روش علمى استفاده کنند.
این علم مثل سایر علوم با کنجکاوى آدمى آغاز شده، انسانهاى اولیه‏درباره جهان و آنچه آنها را دربر گرفته از خود سوالاتى مى‏کردند واین سوالات و کنجکاوى‏ها و کوششى که براى پاسخ دادن به آنها مى‏شدمنجر به پیدایش علوم طبیعى مثل نجوم و فیزیک و زیست‏شناسى و...گردید (1) .
و سوالات دیگر انسانها درباره خودش مخصوصا درباره رفتار و افعال‏روحى و بدنى منتهى به فلسفه عقلى و در نتیجه منجر به پیدایش علم‏روانشناسى گردید. برخى از تصورات جدید که اکنون درباره نفس انسانى‏در افکار دانشمندان وجود دارد از فیلسوف یونانى یعنى افلاطون(347 -427 ق م) گرفته شده است و بعد از ایشان ارسطو (322 - 384 ق م)مطلب تازه‏ترى پیش کشید و ادعا کرد که نفس انسانى جز «کنش‏» وفرایندهاى بدنى نیست. او عقیده داشت که براى فهم رفتار و تجربه‏آدمى باید کنش‏هاى بدنى او را که منجر به آن رفتار یا تجربه شده،باید مطالعه کرد.
در فلسفه عقلى ارسطو نیز، تصورات و یا صورت ذهنى، اهمیت زیادى‏داشته که آنها از تاثیر عوامل و محیط بر بدن پیدا مى‏شوند وتاثیرات ذهنى، منشا و منبع پیدایش صورتهاى ذهنى است و این‏تصورات مى‏توانند با یکدیگر ترکیب شده، منشا تجربه آگاهى‏درانسانها بوده و در نتیجه باعث کنترل رفتار آدمى مى‏شوند.
این‏گونه عقائد درباره نفس و حالات آن قدمهاى بزرگى بود که در آن‏دوره جهت علمى کردن روانشناسى برداشته شد و در نتیجه دانشمندان‏متوجه شدند که آن قسمت از بدن آدمى که درکنترل رفتار او نقش اصلى‏را به عهده دارد مغز آدمى است نه قلب او. و سپس تحقیقات‏«جالینوس‏» پزشک یونانى قرن دوم میلادى (در حدود 200 - 130 بعد ازمیلاد) اطلاعات تازه‏اى درباره بدن آدمى و کار آن پدید آورد وهمین‏طور این تحقیقات ادامه پیدا کرد تا این که «دکارت‏» (1650 -1596 میلادى) درباره روانشناسى جدید نظرهاى تازه‏اى بیان کرد.
در این حقیقت‏شکى وجود ندارد که نظرهاى اشتباه و دور از حقیقت نیزدر میان عقائد دانشمندان دیده مى‏شود و لکن مقصود از این بحثها این‏است که براى خوانندگان روشن گردد که روانشناسى از دیدگاه‏دانشمندان، داخل در علوم بوده و جزو علوم زیست‏شناسى است و در عین‏حال وجه ممیزه روانشناسى از علوم زیستى آن است که رفتارموجودات‏زنده را بشناسد.
نرمان ل. مان یکى از دانشمندان غربى درباره علمى بودن روانشناسى‏چنین اظهار نظر مى‏کند (2) : «روانشناسى در حدود یک قرن قبل علمى‏شناخته شد این امر در نتیجه پیشرفتهاى خاصى بود که نصیب روانشناسى‏و علم وظائف الاعضاء شده بود...».
گفتن این مطلب که روانشناسى دقیقا در چه موقع به صورت علم درآمدمشکل است ولى امروزه دانشمندان غرب معمولا سه نفر از دانشمندان‏آلمانى را از جمله کسانى مى‏دانند که در معرفى روانشناسى به عنوان‏یک علم، سهم مهمى داشته‏اند:
یکى «وبر»، فیزیولوژیست معروف است که معتقد بود مى‏توان بعضى ازجنبه‏هاى تجربى حسى را اندازه‏گیرى و به صورت کمى نشان داد.
دانشمند دیگرى که در علمى کردن روانشناسى نقش مهمى داشته فیزیک‏دان‏معروف آلمانى «فخنر» است و سومین دانشمندى که هم فیزیولوژیست‏بود و هم فیلسوف «ویلهلم وونت‏» که اولین آزمایشگاه روانشناسى راتاسیس نمود و بسیارى از دانشمندان او را به عنوان پدر روانشناسى‏علمى مى‏شناسند زیرا او در دانشگاه (لایپزیک) آلمان اولین آزمایشگاه‏روانشناسى را افتتاح کرد... .
حال که اجمالى از تاریخ علمى شدن روانشناسى، از نظر خوانندگان‏گرامى گذشت این حقیقت را مى‏دانیم که در ابتداى ورود در هر علمى‏بررسى و تعیین سه امر از باب مقدمه دخول در مباحث و مسائل آن علم‏از دیدگاه عقل و عقلا و فلاسفه و صاحبان فن فلسفه و علوم عقلى لازم‏مى‏باشد آن سه چیز عبارتند از : تعریف علم; موضوع علم و فایده علم.
امر سوم یعنى فایده واهمیت علم روانشناسى را در مقالات گذشته اجمالامورد بحث و تحقیق قرار دادیم اینک دو امر، باقى مانده یعنى تعریف‏علم و موضوع آن لازم است مورد بررسى قرار گیرد.
واژه پسیکولوژى و مراد از آن‏قبل از بیان نظرات دانشمدنان غربى و اسلامى درباره تعریف علم‏روانشناسى لازم است این نکته راتذکر دهیم که علم‏النفس یا روانشناسى‏ترجمه کلمه «پسیکولوژى‏» (Psycholojy) نربان یونانى است مشتق ازدو کلمه یونانى یکى Psycre) پسیکه) و دیگرى ( Logos) (لوگوس) به‏معناى علم و منطق و مفهوم و بیان و یا به معناى اصل و حقیقت‏یک‏شى. مجموع این دو کلمه به معناى مطالعه و یا تحقیق درباره نفس وروح است (3) .
دکتر «محمد حسن بیگدلى ضیائى‏» در کتاب روانشناسى تحلیلى، ص 12 در این باره چنین مى‏نویسد:
«واژه‏اى که به نام روانشناسى براى شناساندن علم مطالعه و بررسى‏رفتار رواج یافته، ترجمه لغت «پسیکولوژى‏» یا باتلفظ انگلیسى(سالکالاجى) مى‏باشد که در اصل از دو کلمه یونانى(پسیکه) به معناى‏روح و روان و (لوگوس) به مفهوم تحقیق و یا بیان مرکب شده است.
پسیکه مفاهیم متعددى دارد برخى آن را به معناى روح و بعضى دیگرروان تفسیر نموده‏اند. این کلمه نام یکى از خدایان افسانه‏اى یونان‏قدیم بوده که در ابتداى زندگى، بشرى فناپذیر بوده، بعدا در زمره‏خدایان درآمده و جاودان گردید». برخى از دانشمندان از جمله مرحوم‏کاظم‏زاده ایرانشهر در کتاب اصول اساسى روانشناسى ص 19 در توضیح‏کلمه «سیکولوژى‏» به معناى روانشناسى و مصادیق آن چنین نوشته‏اند:
«در واقع این کلمه «پزیکولوژى‏» به معناى علم روانشناسى،مطالعات و معانى مختلف متعددى را دربر دارد که باید جداگانه تعریف‏شوند:
الف : جانداران(موجودات زنده) و خصوصا حیوانهاى طبقه بالا و انسان‏داراى یک نوع رفتارى هستند که عبارت است از بجا آوردن عکس‏العمل‏هادر برابر تاثیرهائى که از بیرون دریافت مى‏کنند و هم‏چنین عبارت ازتغییر دادن این عکس‏العمل‏ها از راه تجربه، روانشناسى عکس‏العمل‏هاعبارت از تدقیق این رفتار است از همه آن چیزهائى که حدود اعمال‏منتظم و نسبتا معین را که روانشناسى(به‏طور عموم) تدقیق مى‏کند،تجاوز مى‏نماید.
ب : هر انسانى درباره بعضى فکرها و هیجانها و تاثرها و تمایلها وفعلهائى که به تصور او شخصیت او را ترکیب مى‏دهد، یک نوع ادراک وشعورى را دارا مى‏باشد و تصور مى‏کند که دیگران نیز ادراکى شبیه اورا دارند از اینرو موضوع روانشناسى ادراکى و یا تمایلى عبارت است‏از تدقیق این حالات و شرح و تقسیم آنها و جستجوى انتظام و آهنگ‏هاى‏تجربه‏آمیزى که آنها را نمایش مى‏توانند داد».
چنان که خوانندگان گرامى ملاحظه مى‏کنند، رفتار و بجا آوردن‏عکس‏العمل‏هاى حیوانات از جمله انسان در برابر تاثرهائى که ازبیرون دریافت مى‏کنند، داخل در روانشناسى بوده به عنوان روانشناسى‏عکس‏العمل نامیده شده‏اند و نیز در مقابل فکرها و هیجانها و تاثرهاو تمایلها، انسانها یک نوع ادراک و شعورى دارند و از اینجا نوع‏خاصى از روانشناسى به نام «روانشناسى ادراکى‏» یا تمایلى پدید آمده، مورد بحث روانشناسان قرار مى‏گیرد و در نتیجه روانشناسى تفکرى و تنقیدى به وجود آمده است و در این حد نیز علم روانشناسى‏ایستا نبوده، گاهى در یک معناى محدود، روانشناسى عبارت است ازمجموع حالات و استعدادهاى نفسى یک موجود و یا یک طبقه از موجودات‏مانند علم‏النفس یک انسان صنعت‏گر و یا یک مرد سیاسى و غیر آن دو.
در کتاب فرهنگ فلسفه به زبان آلمانى در شرح همین کلمه: (پزیخولوگى روانشناسى) مى‏نویسد: (4) «علم نفس یعنى علم هر آنچه در زیر کلمه‏نفس فهمیده مى‏شود علمى که از واقعیات تجربه‏هاى درونى مانند تخطرهاو گزارشها و فکرها و حسها و تاثرها و هیجانهاى اراده و جز آنها وعلاوه بر اینها نیز از صورتهاى تغییر جسمانى این حالات نفسى و مثلااز تقلید و استنباط از خط (گرافولوژى یعنى علم شناختن احوال انسان‏از طرز خط و تحریر او) بحث مى‏کند».
علمهاى مربوط به اعمال نفس تا آن درجه که به نام نتایج و اساسهابه علم‏النفس داخل باید شوند و مانند علوم راجع به شناختن بنیه‏ها ومزاجها و اختلاطها و امثال آنها جزو قلمرو روانشناسى هستند و خودروانشناسى به اسم علم هر آنچه که قائم به ذات است، یعنى نفس تنهااز آنرو ممکن است که یا عامل خود را فعلیت دهد یعنى به وسیله‏علائمى مانند سخن و اشاره در فعلى ظاهر سازد و یا از آنرو که علم‏وظائف الاعضاى مغزى و سلسله اعصاب، عموما به عنوان جزء مقابل مادى‏نفس به اختیار آن علم گذاشته شود.
طریقه اول از طریف مراقبت نفس حاصل مى‏گردد و دومى نیز مربوط به‏علم وظائف الاعضاء بوده و با علم رفتار تامین مى‏گردد.
بعضى از دانشمندان، علم‏النفس را حتى به جامعه‏ها نیز عمومیت‏داده‏اند. دکتر حامد عبدالسلام زهران در کتاب علم‏النفس الاجتماعى چاپ‏قاهره سال 1984م مینویسد: «...علم‏النفس الاجتماعى فرع من فروع‏علم‏النفس یدرس السلوک الاجتماعى للفرد والجماعه ... و هو یهتم‏بدراسه التفاعل الاجتماعى و نتائج هذا التقابل و هدفه هو بناءمجتمع افضل قائم على فهم سلوک الفرد و الجماعه...» یعنى «علم‏النفس اجتماعى فرعى از فروع مطلق علم‏النفس محسوب مى‏گردد، در این‏نوع از روانشناسى سلوک اجتماعى براى فرد و جامعه مورد بحث و بررسى‏قرار مى‏گیرد و در این علم، افعال اجتماعى و نتایج آن نیز مورداهتمام قرار مى‏گیرد و هدف این نوع از روانشناسى ایجاد جامعه برتراست که سلوک فردى و اجتماعى را مورد مطالعه قرار مى‏دهد».
تا اینجا محور کلام در روانشناسى و علم‏النفس، علم روح بود و لکن‏برخى از دانشمندان از این محور نیز تجاوز کرده ، علم عقل را درمحدوده روانشناسى و علم‏النفس نیز وارد نموده‏اند.
چنانکه سمیح عاطف الزین در کتاب خود علم‏النفس ج‏1، ص 12 چنین‏مى‏نویسد:
«...و کان یظلق على الابحاث التى تدور حول النفس علم‏الروح اوعلم‏العقل اذ لم یتمیز القدامى، بین النفس و الروح کما تحدث الیوم‏بل کانتا فى نظرهم شیئا واحدا ما ورائیا غیر ظاهر للعیان... و هذاو ان المفهوم الذى یقول بعلم الروح او علم العقل ظل متداولا فى‏القرون الوسطى و قد استعمله ایضا الفلاسفه اللاهوتیون انفسهم‏».
«یعنى «زمانهاى قدیم، بحثهائى که بر محور نفس دور مى‏زد علم روح‏یا علم عقل بکار برده مى‏شد زیرا دانشمندان پیشین بین آن دو فرقى‏نمى‏گذاشتند و هر دو به یک معنى استعمال مى‏شد و این معنى و مفهوم‏درباره علم روح یا علم عقل در قرون وسطى نیز بکار برده شده وفلاسفه «لاهوتیون‏» آن را بکار برده‏اند».
پى‏نوشت:
1- اصول روانشناسى تالیف: نرمان ل . مان. ترجمه و اقتباس دکترمحمود ساعتچى: ص 1 و 2 و 3.
2- اصول روانشناسى: ص 5 ، 6 و 8.
3- روانشناسى تحلیلى: ص 12 - اصول اساسى روانشناسى تالیف مرحوم‏کاظم‏زاده ایرانشهر: ص 19 - علم‏النفس الاجتماعى تالیف دکتر حامدعبدالسلام.
4- اصول اساسى روانشناسى تالیف مرحوم کاظم‏زاده ایرانشهر، ص 20.
درسهایی ازمکتب اسلام-سال77-شماره10

نگاهی به سندرم داون

نگاهی به سندرم داون
اگر شما هم پس از تولد نوزادتان متوجه توانایى شناختى کمتر از حد متوسط، دست و پاى کوتاه، ماهیچه هاى ضعیف، چشم هاى بادامى ، نیم رخ مسطح ، گوش هاى کوچک و گردن کوتاه او شدید، به هیچ وجه نگران نشوید چرا که نوزاد مبتلا به «سندرم داون» شما مى تواند با هوشیارى و مراقبت صحیح به زندگى نیمه مستقل خود دست یابد. عارضه ژنتیکى «سندرم داون» به علت وجود تمام یا بخشى از یک کروموزوم اضافى به وجود مى آید و از هر ۸۰۰ کودک، یک نفر به آن مبتلا مى شود که با کاهش توانایى شناختى ، رشد جسمانى ضعیف و تغییر چهره فرد همراه است. اگرچه «سندرم داون» قابل پیشگیرى نیست، اما در صورت آگاهى صحیح مى توان آن را در دوران باردارى یا قبل از تولد نوزاد تشخیص داد و در نتیجه کمک بزرگى به فردمبتلا براى رساندن او به استقلال نسبى کرد.
* «سندرم داون» چیست
خصوصیات ژنتیکى هر فرد در هنگام لقاح به وسیله ۴۶ کروموزوم از والدین به وى منتقل مى شود و به صورت مساوى ۲۳ کروموزوم از مادر و پدر به ارث مى رسد، اما گاهى نوزاد یک کروموزوم اضافى دریافت مى کند و در واقع ۴۷ کروموزوم به وى منتقل مى شود. این ماده اضافه ژنتیکى در رشد جسمانى و عقلانى کودک تأخیر ایجاد مى کند. متأسفانه کسى به طور قطع علت این اتفاق را نمى داند و تاکنون هیچ روشى نیز براى پیشگیرى از آن شناخته نشده است.
اگر شما هم پس از تولد نوزادتان متوجه توانایى شناختى کمتر از حد متوسط، دست و پاى کوتاه، ماهیچه هاى ضعیف، چشم هاى بادامى ، نیم رخ مسطح ، گوش هاى کوچک و گردن کوتاه او شدید، به هیچ وجه نگران نشوید چرا که نوزاد مبتلا به «سندرم داون» شما مى تواند با هوشیارى و مراقبت صحیح به زندگى نیمه مستقل خود دست یابد. عارضه ژنتیکى «سندرم داون» به علت وجود تمام یا بخشى از یک کروموزوم اضافى به وجود مى آید و از هر ۸۰۰ کودک، یک نفر به آن مبتلا مى شود که با کاهش توانایى شناختى ، رشد جسمانى ضعیف و تغییر چهره فرد همراه است. اگرچه «سندرم داون» قابل پیشگیرى نیست، اما در صورت آگاهى صحیح مى توان آن را در دوران باردارى یا قبل از تولد نوزاد تشخیص داد و در نتیجه کمک بزرگى به فردمبتلا براى رساندن او به استقلال نسبى کرد.
* «سندرم داون» چیست
خصوصیات ژنتیکى هر فرد در هنگام لقاح به وسیله ۴۶ کروموزوم از والدین به وى منتقل مى شود و به صورت مساوى ۲۳ کروموزوم از مادر و پدر به ارث مى رسد، اما گاهى نوزاد یک کروموزوم اضافى دریافت مى کند و در واقع ۴۷ کروموزوم به وى منتقل مى شود. این ماده اضافه ژنتیکى در رشد جسمانى و عقلانى کودک تأخیر ایجاد مى کند. متأسفانه کسى به طور قطع علت این اتفاق را نمى داند و تاکنون هیچ روشى نیز براى پیشگیرى از آن شناخته نشده است.
* انواع سندرم داون
مبتلایان به سندرم داون برخلاف دیگران ۳ نوع کروموزوم شماره ۲۱ دارند، بنابراین به صورت معمول ۳ نوع سندرم داون وجود دارد.
۱- «تریزومى ۲۱ معمولى » : دراین عارضه همه سلول ها، یک کروموزوم ۲۱ اضافى دارند و حدود ۹۴ درصد مبتلایان به سندرم داون دراین دسته قرار دارند.
۲- «ترانس لوکیشن»: دراین عارضه ، کروموزوم اضافى ۲۱ به یک کروموزوم دیگر مى چسبد و اصولاً والدین این کروموزوم را بدون هیچ نشانه اى به همراه دارند. فقط ۴ درصد از مبتلایان به سندرم داون در این دسته قرار دارند.
۳- «تلفیقى»: تعدادى از سلول هاى مبتلایان به این عارضه داراى کروموزم اضافى ۲۱ است و ۲ درصد از کل مبتلایان سندرم داون به این نوع عارضه ژنتیکى مبتلا هستند.
* تأثیر سن مادر
ذکر این نکته ضرورى است که سن مادر مى تواند عاملى تأثیرگذار در ابتلاى نوزاد به سندرم داون باشد. در سنین ۲۰ تا ۲۴ سالگى احتمال ابتلا به سندرم داون ۱‎/۱۴ درصد است و باردارى در سن ۴۰ سالگى احتمال ابتلا به این عارضه را به ۱‎/۶ مى رساند و این احتمال در سن ۴۹ سالگى ۱‎/۱۱ درصد است. بنابراین اگر چه احتمال ابتلا به سندرم داون در نوزادان با بالا رفتن سن باردارى افزایش مى یابد، اما شواهد نشان مى دهد ۸۰ درصد کودکان مبتلا به سندرم داون از مادران داراى سن کمتر از ۳۵ سال متولد شده اند. براین اساس هم اکنون براى مادران باردارى که سن آنها بیش از ۳۰ یا ۳۵ سال باشد، آزمایش هاى ژنتیکى براى تشخیص وجود سندرم داون انجام مى شود. درمجموع احتمال تولد نوزاد داراى عارضه سندرم داون در سن ۲۰سالگى یک در هزار و ۷۰۰تولد، در سن ۲۵ سالگى یک در هزار و ۴۰۰ تولد، درسن ۳۰ سالگى یک در ۹۰۰ تولد، در سن ۳۵ سالگى یک در ۴۰۰ تولد، در سن ۴۰ سالگى یک در ۱۰۰ تولد و در سن ۴۵ سالگى یک در ۳۵ تولد است.
* تأثیر سندرم داون بر کودک
این عارضه به شیوه هاى مختلف بر توانایى هاى شناختى کودکان تأثیر مى گذارد، اما بیشتر این کودکان مبتلا به عقب ماندگى ذهنى خفیف تا میانه هستند. آنها برخلاف آنچه تصور مى شود ، قادر به آموختن و پرورش مهارت ها، البته با سرعتى متفاوت از دیگران، هستندو به همین دلیل بسیار مهم است که آنها را با کودکان دیگر ، حتى با شرایطى مشابه ، مقایسه نکنید؛ چرا که این کودکان توانایى هاى زیادى دارند.
* پرورش قدرت شناختى
پرورش قدرت شناختى در کودکان مبتلا به سندرم داون تقریباً متفاوت است. هم اکنون هنوز امکان شناسایى توانایى هاى این کودکان در هنگام تولد وجود ندارد و تشخیص بهترین راه هاى آموزش هر کودک، پس از تولد مشخص مى شود، در نتیجه میزان موفقیت آنها در مدرسه بسیار متفاوت است و این امر تأکیدى بر لزوم سنجش توانایى هر کودک به صورت جداگانه است. اختلال گفتارى و تأخیر در بیان مطالب و گفته ها از آشکارترین مشکلات کودکان مبتلا به سندرم داون است و در این زمینه اصولاً جلسات گفتار درمانى مؤثر خواهد بود. این کودکان همچنین مشکلات شنوایى دارند که موجب اختلال در برقرارى ارتباط آنها با دیگران مى شود و به این منظور نیز استفاده از سمعک و وسایل تقویت صدا بسیار مفید است.
ارزیابى قدرت زبانى کودکان مبتلابه عارضه سندرم داون ، آموزش مستمر زبان اشاره به آنها، نقاشى و به کارگیرى اشیا براى انتقال مفهوم نیز مى تواند به زندگى هرچه بهتر این کودکان کمک کند. دراین زمینه برخى کشورهاى اروپایى چون آلمان و دانمارک مبتلایان به سندرم داون را از سایر دانش آموزان جدا نمى کنند، بلکه دراین کشورها برنامه استفاده از دو معلم در کلاس درس اجرا مى شود و معلم دوم به صورت اختصاصى گروه دانش آموزان مبتلا به ناتوانى هاى ذهنى و جسمى را کنترل مى کند.
* مشکلات سلامت مبتلایان به سندرم داون
مشکلات سلامت مبتلایان به سندرم داون متفاوت است . بعضى از این کودکان هیچ مشکل خاص سلامتى ندارند، اما عده اى از آنها به بیمارى هایى مبتلا مى شوند که نیازمند توجه و نگهدارى دقیق است. به عنوان مثال نیمى از کودکان مبتلا به سندرم داون از نارسایى قلبى مادرزادى رنج مى برند و مستعد ابتلا به فشار خون ریوى هستند . این مشکلات با کاردیوگرافى اطفال شناسایى و به کمک دارو یا جراحى برطرف مى شوند. همچنین نیمى از کودکان مبتلا به سندرم داون مشکلات شنوایى و بینایى دارند و مشکلات بینایى آنها معمولاً تنبلى چشم، نزدیک یا دوربینى و احتمال ابتلا به آب مروارید است. از دیگر مشکلات طبى معمول در مبتلایان به سندرم داون مى توان به اختلالات غده تیروئید، ناهنجارى روده، مشکلات تنفسى ، چاقى، حساسیت زیاد به عفونت و احتمال زیاد ابتلا به سرطان خون اشاره کرد.
* طول عمر و درمان مبتلایان به سندرم داون
در دهه هاى اخیر ، متوسط عمر افراد به سندرم داون از ۲۵سال، افزایش چشمگیرى یافته و همچنین علت مرگ این افراد تغییر کرده است. مطالعات محققان آمریکایى در سال ۲۰۰۲ نشان مى دهد متوسط عمر این افراد با درنظرگرفتن متغیرهاى مختلف به ۴۹ سال افزایش یافته است.
به علاوه تاکنون هیچ درمانى براى سندرم داون شناسایى نشده است، اما فیزیوتراپى، گفتاردرمانى و برنامه هاى ویژه آموزشى نقش مهمى در ارتقاى سطح توانایى مبتلایان دارد. اگر مادرى کودک مبتلا به سندرم داون داشته باشد، احتمال این که دیگر فرزندانش نیز با این عارضه متولد شوند، زیاد است . هرچند دراین بین مادر مبتلا به عارضه نمى شود و احتمال ابتلا براى دیگر نوزادان با افزایش تعداد باردارى ها کمتر مى شود.
همچنین اگرچه جلوگیرى از ایجاد عارضه ژنتیکى سندرم داون غیرممکن است، اما تشخیص درست نوزادانى که در معرض خطر این بیمارى قرار دارند، در سال هاى اخیر افزایش یافته است. به عنوان مثال در بسیارى از کلینیک هاى پیش از زایمان، مادران باردار ۱۴ هفته پس از بسته شدن نطفه، آزمایش هاى سه گانه خون مى دهندو نتایج این آزمایش ها به همراه سن احتمالى مادر هنگام تولد نوزاد براى سنجش خطر ابتلا به این عارضه در نوزاد محاسبه مى شود.
* والدین چه کار کنند
ترس، شکست و گناه نخستین احساسى است که به والدین داراى فرزند مبتلا به سندرم داون غالب مى شود. دراین شرایط مشورت با خانواده هاى دیگرى که داراى فرزند مبتلا به این عارضه هستند، مى تواند به والدین براى غلبه براین احساس تلخ کمک کند. بنابراین بهتر است به آینده امیدوار شوید و راه هایى براى مقابله بامشکلات پیدا کنید. متخصصان توصیه مى کنند که باید کودکان مبتلا به سندرم داون را از همان ابتدا با کمک و زیر نظر پزشک متخصص نگهدارى کرد و دراین بین مراکز خصوصى گفتار درمانى و فیزیوتراپى بسیار مؤثر خواهند بود.
امروزه بسیارى از کودکان مبتلا به سندرم داون به سن مدرسه مى رسند و از فعالیت هاى بسیارى که متناسب با سن آنهاست بهره مند هستند و تعدادى از آنها نیز به دانشگاه رفته اند، حتى بسیارى از آنها توانسته اند به یک زندگى نیمه مستقل دست یابند

سیتومگالوویروس

سیتومگالوویروس

سیتومگالوویروس (CMV) یکی از اعضاء خانواده هرپس ویروسها است که به نام هرپس ویروس انسانی نیز شناخته می‌شود.

* عرفی ویروس

این ویروس که بزرگترین عضو خانواده هرپس ویروسها به شمار می‌رود دارای DNA دو رشته‌ای حاوی بیش از kbp۲۴۰ و قابلیت کدگذاری بیش از ۲۰۰ فرآورده پروتئین اساسی است که عملکرد بسیاری از این پروتئین‌ها هنوز بخوبی شناخته نشده‌است. مشابه سایر هرپس ویروسها کپسید ویروس توسط یک پوسته خارجی حاوی دو لایه لیپید احاطه شده که حاوی پروتئینهای کد شده ویروسی هستند و اهمیت بسیاری از نظر طراحی واکسنهای ضد ویروس دارند. از نظر پاتولوژی مشخصه کلاسیک شناخت CMV در بافتها، وجود سلولهای بزرگ (سیتومگالیک) و حاوی انکلوزیونهای داخل هسته‌ای می‌باشد که در زیر میکروسکوپ نمای شبیه چشم جغد owl’s eyes را ایجاد می‌کنند و مشاهده آنها قویاً به نفع عفونت فعال CMV است. CMV تمایل به آلوده سازی سلولهای منونوکلوئر و لنفوسیت دارد و در موارد منتشر بیماری شواهد عفونت را در اغلب ارگانها می‌توان مشاهده نمود.

در ایمنی علیه CMV ایمنی هومورال و سلولر هر دو نقش دارند. بنظر می‌رسد گلیکوپروتئینهای G و H پوسته خارجی ویروس در تحریک ایمنی هورمورال نقش اساسی داشته باشند ولی پاسخ‌های ایمنی هومورال اگرچه درکنترل عفونت شدید مؤثر هستند قادر به مهار درگیری جفت و جنین نمی‌باشند. تولید سلولهای آسیتوتوکسیک از طرف میزبان بر علیه CMV و درگیری MHC/I نقش مهمی در کنترل عفونت دارند. هر یک از گونه‌های پستانداران با CMV خاص خود آلوده می‌شوند لذا انسان‌ها تنها میزبان CMV انسانی هستند. در کشورهای درحال توسعه اغلب کودکان در سالهای کودکی با CMV تماس پیدا می‌کنند و تقریباً ۱۰۰٪ بزرگسالان شواهد سرمی مثبت سابقه تماس با ویروس را نشان می‌دهند. در حالیکه درکشورهای توسعه یافته فقط ۵۰٪ بزرگسالان شواهد سرمی آلودگی را نشان می‌دهند.

* انتقال بیماری

انتقال ویروس از روشهای زیر صورت می‌گیرد:

مادر به جنین (از طریق جفت یا حین زایمان) و شیر مادر ، فرزند به والدین ، انتشار در مهدکودک‌ها ، پیوند بافت و عضو ، انتقال خون

مهمترین مشکلی که در درگیری با CMV ایجاد می‌شود در درجه اول آلودگی جنین در حین بارداری و سپس عفونتهای فعال در مبتلایان به نقص ایمنی و پیوند عضو است. در صورتی که مادری در حین بارداری به عفونت فعال مبتلا شود حدود ۴۰-۳۰ درصد خطر انتقال به جنین وجود دارد ولی در صورتی که مادری قبل از بارداری آلوده شده باشد فقط ۵/۰-۲/۰ درصد خطر انتقال به جنین وجود خواهد داشت. در کل ۲- ۵/۰ درصد از نوزادانی که در تمام جهان مبتلا می‌شوند به CMV مبتلا هستند و CMV شایعترین علت عفونت مادرزادی (congenital infection) محسوب می‌شود.

* علائم بیماری

از بین نوزادان مبتلا ۱۵٪ در هنگام تولد شواهد درگیری با CMV را نشان می‌دهند که این علائم عبارتند از:

IUGR ، تظاهرات جلدی شامل (پتشی و پورپورا) ، آتروفی سربرال ، هپاتواسپلنومگالی ، کوریورتینیت ، اختلالات خونی ، میکروسفالی ، کاهش شنوائی حسی- عصبی و تقریباً تمام این کودکان درجاتی از عقب ماندگی ذهنی و درگیری مغزی را دارا می‌باشند.

در مورد سایر اثرات CMV بر سیستم باروری نیز مطالعاتی انجام شده‌است. نقش CMV به عنوان علت ایجاد کننده سقط جنین بخوبی شناخته شده است؛ همچنین بعنوان یکی از علل سقط مکرر خصوصاً در مبتلایان به HIV/AIDS و نقص ایمنی مطرح می‌باشد ولی نقش آن به عنوان علت ایجادکننده ناباروری در زنان و مردان اثبات نشده و هنوز تحت مطالعه و بررسی قرار دارد. همچنین از CMV در طراحی روشهای جلوگیری از بارداری به عنوان ناقل ژن مختل کننده باروری در حیوانات استفاده شده‌است.

* تشخیص

در حال حاضر مهمترین توصیه در مورد مردان و زنان مراجعه کننده جهت درمان ناباروری، انجام آزمایشات غربالگری از نظر وجود سابقه تماس با CMV می‌باشد. در این آزمایشات آنتی‌بادیهایی علیه CMV از قبیل IgG و IgM سرمی اندازه‌گیری می‌شود. وجود سطوح بالای IgG نشان دهنده تماس قبلی با ویروس می‌باشد ولی در صورتی که IgM بالا باشد مطرح کننده عفونت اخیر و فعالیت ویروس بوده و تا تبدیل سرمی IgM به IgGفرد نباید اقدام به بارداری نماید. در خانمهای باردار مشکوک به عفونت فعال، از سایر تستهای تشخیصی به منظور اثبات عفونت فعال مادر و همچنین از آمنیوسنتز و PCR مایع آمنیوتیک خصوصاً درهفته‌های ۲۱ الی ۲۳ بارداری به منظور اثبات درگیری جنین می‌توان استفاده نمود.

* درمان

بهترین درمان شناخته شده تاکنون گانسیکلوویر(Gancyclovir) می‌باشد که در درمان عفونتهای فعال خصوصاً در افراد مبتلا به نقص ایمنی بسیار مفید می‌باشد ولی با توجه به عوارض گانسیکلوویر و عدم اطمینان از بی خطر بودن آن در بارداری، استفاده از گانسیکلوویر در زنان باردار فعلاً توصیه نمی‌شود. در حال حاضر بهترین توصیه‌ها همچنان بررسی وضعیت سرمی افراد قبل از بارداری و در صورت سرونگاتیو بودن، آزمایش مجدد در ماههای ۲ الی ۴ بارداری از نظر ابتلا به عفونت CMV، می‌باشد.

نقش تغذیه در جلوگیری از نقص لوله عصبی نوزادان

نقش تغذیه در جلوگیری از نقص لوله عصبی نوزادان
نقص های لوله عصبی جدی ترین نقص های تولد هستند و این زمانی رخ می دهد که ، بافت و استخوان دور مغز و ستون فقرات جنین به طور مناسب تکامل نمی یابند.
اسپینا بیفیدا ( SPINA BIFIDA ) که شایع ترین شکل نقص لوله عصبی است، در واقع نوعی فلج و از کار افتادگی است که در آن ستون فقرات به طور کامل بسته نمی شود و این عارضه در طول ماه اول بارداری بوجود می آید. درافراد مبتلا به اسپینا بیفیدا درجات متفاوت فلج دیده می شود. که بسته به نوع فلج، پاها، مثانه و یا عملکرد روده تحت تاثیر قرار می گیرد. این افراد در تمام طول عمر باید تحت نظرپزشک باشند. نوزادانی که به طور جدی تحت تاثیر این بیمای قرار می گیرند فقط متولد می شوند (بعد از تولد زنده نمی مانند) یا اینکه خیلی بعد از تولد زنده نمی مانند. این عارضه تقریباً از هر 1000 نوزاد در آمریکا یک نفر را تحت تاثیر قرار می دهد این عارضه نسبت به بیماریهای دیگر مانند  ام اس و سیستیک فیبروز بیشتر بچه ها را تحت تاثیر قرار می دهد. در موارد شدید این بیماری، ستون فقرات از پشت بیرون می زند. نقایص لوله عصبی در سومین و چهارمین هفته آبستنی برای جنین در حال تکامل رخ می دهد. این اتفاق می تواند قبل از اینکه شما بدانید یا حدس بزنید که باردار هستید، رخ دهد.
عوامل و فاکتورهای خطر در بروز اسپینا بیفیدا:

تغذیه ضعیف، به خصوص رژیمی که حاوی اسید فولیک به مقدار کافی نباشد ، مهم ترین عامل خطر در بروز اسپینا بیفیدا است. به نظر می رسد که عوامل دیگری نیز غیر از تغذیه مثلا ژنتیک در ایجاد اسپینا بیفیدا نقش داشته باشند. به عنوان مثال مردم اروپای شمالی و مجارستانی ها بیشترین میزان این بیماری را دارند.همچنین زنانی در معرض بیشتر احتمال داشتن نوزادی با نقص لوله عصبی هستند که سابقه تولد نوزادی با نقص لوله عصبی را داشته اند. در زنانی که نوزاد قبلی آنها با نقص لوله عصبی متولد شده است احتمال اینکه نوزاد دیگری نیز با این مشکل داشته باشند 15 برابر دیگران است. اگر شما یا والدین شما این عارضه را (نقص لوله عصبی) داشته اند این نیز احتمال داشتن نوزادی با نقص لوله عصبی را افزایش می دهد. زنان دارای دیابت یا زنانی که داروها ی مخصوص درمان سکته قلبی یا سکته مغزی را دریافت می کنند، در معرض بیشتر احتمال داشتن نوزادی با نقص لوله عصبی هستند. اگر سابقه هر یک از موارد ذکر شده وجود داشته باشد شما باید قبل از بارداری با پزشک مشورت کنید.
نقش اسید فولیک در پیشگیری از بروز اسپینا بیفیدا :
در افرادی که قبل از حاملگی و در طول چند هفته اول بارداری، مکمل اسید فولیک و رژیم غنی از فولات دریافت می کنند، احتمال اینکه صاحب نوزادی با اسپینا بیفیدا شوند، کمتر است. اگر شما خانمی در سن باروری هستید (بین 50- 14 سال) ، برای جلوگیری از نقص لوله عصبی باید هر روز4/0میلی گرم اسید فولیک به صورت مکمل ویتامینی دریافت کنید. میزان اسید فولیک در مکمل ها بین 4/0 تا 1میلی گرم است ولی شما نباید بدون مشورت با پزشک معالجتان بیشتر از1 میلی گرم اسید فولیک مصرف کنید. اگر چه وقتی که شما قبل از بارداری و 3ماه اول بارداری، اسید فولیک دریافت می کنید به جلوگیری از نقص لوله عصبی کمک می کنید ولی شما باید همواره مکمل اسید فولیک را دریافت کنید و غذاهای حاوی فولات را در طول حاملگی مصرف کنید. اسید فولیک برای سلامتی شما و به طور کلی تکامل و رشد جنین مهم است. فولات یکی از انواع ویتامین های گروه B است که در غذاها دریافت می شود. اسید فولیک در واقع فولاتی است که در مکمل های ویتامینی یافت می شود.اسید فولیک برای رشد سالم جنین ، تکامل طبیعی ستون فقرات و مغز نوزاد مهم می باشد.تمام زنانی که می توانند باردار شوند، باید رژیم غذایی متعادل و سالم داشته باشند.
اگر خانمی قصد باردار شدن دارد ، باید قبل از بارداری تا پایان ماه سوم بارداری قرص اسید فولیک مصرف کند تا از بروز نقص لوله عصبی در نوزاد خود جلوگیری کند . همچنین منابع غذایی اسید فولیک را در طی بارداری به مقدار زیاد مصرف کند .
منابع غذایی خوب فولات عبارتند از :
* لوبیا، عدس و نخود پخته شده
* اسفناج ، چغندر ، بروکلی ، ذرت ، آب گوجه فرنگی ، کلم بروکسل، آب  پرتقال، آب کمپوت آناناس ، طالبی ، آب کمپوت گریپ فروت ، موز ، تمشک ، گریپ فروت ، توت فرنگی
* محصولات غله ای غنی شده مانند ماکارونی و نان تهیه شده از غله کامل
* کره بادام زمینی ، دانه های آفتاب گردان
درمان اسپینا بیفیدا:
وقتی نوزادی با شدیدترین فرم اسپینا بیفیدا متولد می شود، 48ساعت بعد از تولد، روی این نوزاد عمل جراحی انجام می شود. جراحان نخاع را در می آورند و آن را در ستون فقرات جایگزین می کنند و روی آن را با پوست و ماهیچه می پوشانند ولی همچنان فلج اندام و مشکلات مثانه باقی می ماند. که در این حالت باید با متخصصین ارتوپدی و کلیه برای حل این مشکلات مشاوره شود. . هیدروسفالی ( تجمع مایع در مغز) دردرصد بالایی از بچه هایی که با اسپینا بیفیدا متولد می شوند، دیده می شود. که در این حالت شانت زیر پوست نوزاد گذاشته میشود که بوسیله آن مایع موجود در مغز در تمام سطح بدن پخش می شود. بلا فاصله بعد از عمل جراحی فیزیوتراپیست به والدین آموزش می دهد که چگونه پاهای بچه را برای راه رفتن با عصا آماده کنند. برخی بچه ها به ویلچر نیاز دارند. از طریق درمان، بچه هایی که مبتلا به اسپینا بیفیدا هستند می توانند فعال شوند.
نتیجه :
همه زنانی که در سن باروری هستند و می توانند باردار شوند باید 4/0 میلی گرم اسید فولیک در هر روز مصرف کنند که این خطر بارداری که در آن نوزادی با اسپینا بیفیدا یا سایر نقص های لوله عصبی متولد شود را کاهش می دهد. ازحدود چند سال قبل اینطور به نظر رسید که اسید فولیک می تواند خطر داشتن نوزادی با اسپینا بیفیدا را کاهش دهد. متاسفانه بسیاری از زنان غذاهای حاوی اسید فولیک را به مقدار کافی نمی خورند. به هر حال، زنان باید بدانند که مصرف روزانه ویتامین برای آنها مهم است خواه آنها بخواهند باردار شوند یا نه. اینطور به نظر می رسد که اسید فولیک پیش از زمان بارداری هم عمل می کند بنابراین اگر خانمی منتظر است که پس از شروع بارداری اسید فولیک را مصرف کند، این بسیار دیر می باشد.

اسپینا بیفیدا( مهره شکاف دار) :SPINA BIFIDA

اسپینا بیفیدا( مهره شکاف دار) :SPINA BIFIDA
اسپینا بیفیدا یک اختلال مربوط به خط میانی مادر زادی است که بر اثر نقصی که در ستون فقرات دردوره رشد جنین بوجود می آید ، ناشی می شود .
به علت اینکه ستون فقرات بسته نمی شود ، طناب نخاعی ( رشته عصبی ) ممکن است بیرون بزند و در نتیجه آسیبهایی به اعصاب و یا فلج در قسمتهای زیر محل ضایعه بوجود آید .
شایعترین محل این ضایعه ، در مناطق کمری ، سینه ای تحتانی یا خاجی ( پایین ترین نقطه پشت ) است که عملکردهای مثانه و راست روده را معمولاً تحت تأثیر قرار داده و فرد قادر به کنترل شکم و روده خود نیست .
ین بیماری به اشکال متفاوتی بروز می کند :
الف – اسپینا بیفیدای پنهان
 ب  - اسپینا بیفیدای آشکار
     1- منینگوسل Meningocele (بیرون زدگی فتق مانند مننژهای مغز و پرده های آن )
     2- میلومننگوسل (مننگومیلوسل) Myelomeningocele (فتق و بیرون زدگی نخاع و پرده)
علل:
·        هرچند که عوامل زیادی در ایجاد بیماری اسپینا بیفیدا ممکن است مؤثر باشند ، اما علت اصلی آن هنوز ناشناخته است .
        ناهنجاری ایجاد کننده مهره شکاف دار، در روزبیست و ششم پس از لقاح رخ می دهد .
·        ارتباط آشکار و تنگاتنگی میان کمبود فولیک اسید و ایجاد نقائص لوله عصبی وجود دارد
·        مطالعات فراوان دخالت عوامل ژنتیکی و محیطی در ایجاداین بیماری را نشان می دهند .
·        یک علت ویروسی نیز برای اسپینا بیفیدا تصور می شود ، زیرا میزان قابل مشاهده این بیماری ، در نوزادان مبتلای به دنیا آمده در فصول سرد سال بیشتر است .
اسپینا بیفیدا اغلب با هیدروسفالی همراه است . اگرچه هیدروسفالی و سایر نقائصی که با اسپینا بیفیدا همراه اند ممکن است به عقب ماندگی ذهنی منجر شوند ، اما خود اسپینا بیفیدا به تنهایی نمی تواند منجر به کم هوشی شود .
هشتاد درصد از مبتلایان دارای هوش طبیعی اند .
راه های تشخیص در دوران بارداری:
·        در جنینی که مبتلا به اسپینا بیفیدا است ، برخی مواد پروتئینی از مایع نخاعی در اطراف کیسه آمنیوتیک ترشح می کنند . افزایش این پروتئینها باعث تشخیص این بیماری می شود . آزمایش آمینوسنتز اغلب 16 تا 18 هفته بعد از قطع آخرین عادت ماهانه زن انجام می شود .
·        از سونوگرافی نیز برای تشخیص اسپینا بیفیدا استفاده می شود . 
درمان :
اندک زمانی بعد از تولد ، عمل جراحی به منظور بستن شکاف موجود در منطقه پشت ، انجام می پذیرد .
در صورتی که هیدروسفالی هم وجود داشته باشد ، دومین عمل جراحی نیز که با گذاشتن شنت(shent ) جهت تخلیه مایع مغزی نخاعی است ، انجام می شود .
عنوان مطالعه :
A reproductive history of mothers with spina bifida
داده ها از حدود 271 مادر جمع آوری شده بود که در طی میانگین هجده سال و سه ماه بعد از تولد فرزندانشان مورد بررسی قرار گرفته بودند .
نتایج مطالعه :
·        از میان مطالعه شدگان ، 4/24 % از مادران سابقه سقط خود به خودی داشتند .
·        تعداد دوقلوهای مبتلا در حدود 6/8 در هر 1000 تولد زنده بود .
·        در طی حاملگی های بعدی ، میزان پسرهای مبتلا به اسپینا بیفیدا بیشتر از دختران بود .
        سقط های خود به خودی در فرزندان دختر بیشتر از پسر گزارش شده بود .
·        تعداد جنین های پسر که دارای نقص بیشتری بوده و سقط خود به خودی داشتند در مادران سفید پوست بیشتر گزارش شده بود .
·        فاصله میان حاملگی های قبلی در مادرانی که سابقه سقط خود به خودی نداشتند برای فرزندان مبتلایشان ، طولانی تر از فرزندان غیر مبتلای آنها بود .
·        در بررسی ها میزانی از مرده زایی در حاملگی های قبل از تولد فرزندان پسر مبتلا به اسپینا بیفیدا دیده شد .
·        یافته ها افزایش خطر ابتلا به اسپینا بیفیدا را در مادرانی که سابقه سقط های خود به خودی قبلی داشتند نشان می دهند .