علل و عوامل پیدایش آسیبهاى اجتماعى و راههاى پیشگیرى از آن
پیش گفتار
مطالعه انحرافات و کجروىهاى اجتماعى و به اصطلاح، آسیبشناسى اجتماعى (Social Pathology) عبارت است از مطالعه و شناخت ریشه بىنظمىهاى اجتماعى. در واقع، آسیبشناسى اجتماعى مطالعه و ریشهیابى بىنظمىها، ناهنجارىها و آسیبهایى نظیر بیکارى، اعتیاد، فقر، خودکشى، طلاق و...، همراه با علل و شیوههاى پیشگیرى و درمان آنها و نیز مطالعه شرایط بیمارگونه و نابسامانى اجتماعى است.(1) به عبارت دیگر، مطالعه خاستگاه اختلالها، بىنظمىها و نابسامانىهاى اجتماعى، آسیبشناسى اجتماعى است؛ زیرا اگر در جامعهاى هنجارها مراعات نشود، کجروى پدید مىآید و رفتارها آسیب مىبیند. یعنى، آسیب زمانى پدید مىآید که از هنجارهاى مقبول اجتماعى تخلفى صورت پذیرد. عدم پاىبندى به هنجارهاىاجتماعى موجب پیدایش آسیب اجتماعى است.
از سوى دیگر، اگر رفتارى با انتظارات مشترک اعضاى جامعه و یا یک گروه یا سازمان اجتماعى سازگار نباشد و بیشتر افراد آن را ناپسند و یا نادرست قلمداد کنند، کجروى اجتماعى تلقّى مىشود. سازمان یا هر جامعهاى از اعضاى خود انتظار دارد که از ارزشها و هنجارهاى خود تبعیت کنند. اما طبیعى است که همواره افرادى در جامعه یافت مىشوند که از پارهاى از این هنجارها و ارزشها تبعیت نمىکنند. افرادى که همساز و هماهنگ با ارزشها و هنجارهاى جامعه و یا سازمانى باشند، «همنوا» و یا «سازگار» و اشخاصى که برخلاف هنجارهاى اجتماعى رفتار کنند و بدانها پاىبند نباشند، افرادى «ناهمنوا» و «ناسازگار» مىباشند. در واقع، کسانى که رفتار انحرافى و نابهنجارى آنان دائمى باشد و زودگذر و گذرا نباشد، کجرو یا منحرف نامیده مىشوند. اینگونه رفتارها را انحراف اجتماعى یا (Social Devianced) و یا کجروى اجتماعى گویند.(2)
حال سؤال این است که چگونه تشخیص دهیم رفتارى از حالت عادى و ـ به اصطلاح ـ نرمال خارج شده و به حالتى غیرنرمال و نابهنجار تبدیل شده است؟ ملاکها و معیارهایى وجود دارد. با این معیارها و ملاکها مىتوان تشخیص داد که رفتارى در یک سازمان، نهاد و یا جامعهاى عادى و مقبول و نرمال است، یا غیر عادى، غیرنرمال و نابهنجار. عمدتا چهار معیار براى این امر وجود دارد:
1. ملاک آمارى: از جمله ملاکهاى تشخیص رفتار نابهنجار، روش توزیع فراوانى خصوصیات متوسط است که انحراف از آن، غیر عادى بودن را نشان مىدهد. کسانى که بیرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّى مىشوند و رفتار آنان رفتارى غیرنرمال و انحرافى تلقى مىشود. براى مثال، از نظر آمارى وقتى گفته مىشود که لباسى مُد شده، یعنى بیشتر افراد جامعه آن را مىپوشند. بنابراین، صفتى که بیشتر افراد جامعه نپذیرند، خارج از هنجار تلقّى شده و غیر طبیعى و نابهنجار تلقّى مىشود.
2. ملاک اجتماعى: انسان موجودى اجتماعى است که باید در قالب الگوهاى فرهنگى و اجتماعى زندگى کند. اینکه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّتها و انتظارات جامعه و یا نهاد و سازمان خاصى مغایرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت مىکند، معیار دیگرى براى تشخیص رفتار نابهنجار و بهنجار است. یعنى رفتارى که مورد قبول افراد نباشد و مثلاً با پوشیدن لباس خاصى از سوى افراد جامعه با عکسالعمل آنان مواجه شویم، اینگونه رفتارها نابهنجار تلقّى مىشود. البته، این معیار هم در همه جوامع امرى نسبى است.
3. ملاک فردى: از جمله ملاکهاى تشخیص رفتار نابهنجار، میزان و شدت ناراحتى است که فرد احساس مىکند. یعنى اگر این رفتار خاص، با ارزشها و هنجارهاى اجتماعى سازمان خاصى مثلاً فرهنگیان و یا کل افراد جامعه ناسازگار باشد، یعنى به سازگارى فرد لطمه بزند و با عکسالعمل افراد آن جامعه یا آن نهاد مواجه گردد، چنین رفتارى نابهنجار تلقّى مىشود.(3)
4. ملاک دینى: علاوه بر این، در یک جامعه دینى و اسلامى، معیار و ملاک دیگرى براى تشخیص رفتارهاى بهنجار از نابهنجار وجود دارد؛ چرا که معیارهاى مزبور، معیارهایى است که توسط افراد یک جامعه با قطعنظر از نوع اعتقادات، مورد پذیرش واقع مىشود؛ یعنى افراد جامعه در خصوص ارزش یا هنجارى بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پاىبندند و متخلفان را بسته به نوع و اهمیت هنجار، تنبیه مىکنند. امّا در یک جامعه دینى و اسلامى معیارهاى فوق براى ارزشهاى اجتماعى است و در آنجا کارایى دارد. معیار تشخیص ارزشها و هنجارهاى دینى به وسیله آموزههاى دینى تعیین مىشود. ممکن است رفتارى خاص در همان اجتماع هنجار تلقّى نشود و مرتکبان را کسى توبیخ و یا سرزنش نکند ولى در شرایطى خاص ارتکاب چنین عملى در یک جامعه دینى هنجارشکنى تلقّى شود. براى مثال، خوردن و آشامیدن در روزهاى عادى و حتى در یک جامعه دینى هنجار شکنى تلقّى نمىشود. ولى اگر همین عمل در جامعه مذکور و در ماه مبارک رمضان و در ملأ عام صورت گیرد، تخطى از هنجارهاى دینى تلقّى شده، مجازات سختى هم از نظر دینى و شرعى و هم از نظر اجتماعى در انتظار مرتکب چنین عمل ناپسندى مىباشد.
بنابراین، معیار دیگر تشخیص رفتارهاى نابهنجار و بهنجار در جامعه دینى، تطبیق و سازگارى و یا عدم تطبیق و ناسازگارى با آموزهها و هنجارهاى دینى است. اگر عمل و رفتارى با هنجارها و آموزههاى دینى سازگار باشد، عملى بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملى نابهنجار تلقّى مىشود.
حال سؤال این است که آسیبها و انحرافات اجتماعى چگونه پدید مىآیند و عوامل پیدایش آسیبها و انحرافات اجتماعى کدامند؟ بررسى و ریشهیابى انحرافات اجتماعى از اهمیّت زیادى برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعى امنیت اجتماعى را سلب و مانعى براى رشد و توسعه جامعه محسوب مىشود. بهطور کلى، هر رفتارى که از آدمى سر مىزند، متأثر از مجموعهاى از عوامل است که به طور معمول در طول زندگى سر راه وى قرار دارد و وى را به انجام عملى خاص وادار مىکند.
هر چند بررسى عمیق انحرافات اجتماعى مجال دیگرى مىطلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پیدایش انحرافات اجتماعى اشاره مىگردد.
عوامل به وجودآورنده انحراف و کجروى در جوامع مختلف یکسان نیست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نیز از نظر عوامل متفاوتند. این تفاوتها را مىتوان در شهرها، روستاها و حتى در مناطق مختلف و محلههاى یک شهر مشاهده کرد. در هر جامعه و محیطى سلسله عواملى همچون شرایط جغرافیایى، اقلیمى، وضعیت اجتماعى، اقتصادى، موقعیت خانوادگى، تربیتى، شغلى و طرز فکر و نگرش خاصى حاکم است که هر یک از اینها در حسن رفتار و یا بدرفتارى افراد مؤثر است.
شهرنشینى لجامگسیخته، گسترش حاشیهنشینى و فقر، اتلاف منابع و انرژى را به دنبال دارد. حاشیهنشینى در شهرها، با جرم رابطه مستقیم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعى ساکن شهرهاى بزرگ، تورّم و گرانى هزینههاى زندگى، موجب مىشود تا افراد غیر کارآمد که درآمدشان زندگى ایشان را کفاف نمىدهد، براى تأمین نیازهاى خود، دست به هر کارى هر چند غیر قانونى بزنند. از دیگر عوامل محیطى جرم، مىتوان فقر، بیکارى، تورّم و شرایط بد اقتصادى نام برد که بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروهها و نهادها تأثیر گذاشته و آنان را تحت تأثیر قرار مىدهد.(4)
در پیدایش انحرافات اجتماعى و رفتارهاى نابهنجار و آسیبزا عوامل متعددى به عنوان عوامل پیدایش و زمینهساز مىتواند مؤثر باشد:
عوامل فردى: جنس، سن، وضعیت ظاهرى و قیافه، ضعف و قدرت، بیمارى، عامل ژنتیک و....
عوامل روانى: حساسیت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، کمهوشى، خیالپردازى، قدرتطلبى، کمرویى، پرخاشگرى، حسادت، بیمارىهاى روانى و...
عوامل محیطى: اوضاع و شرایط اقلیمى، شهر و روستا، کوچه و خیابان، گرما و سرما و....
عوامل اجتماعى: خانواده، طلاق، فقر، فرهنگ، اقتصاد، بىکارى، شغل، رسانهها، مهاجرت، جمعیت و... .
از آنجا که ممکن است در پیدایش هر رفتارى، عوامل فوق و یا حتى عوامل دیگرى نیز مؤثر باشد، از اینرو، نمىتوان به یکباره فرد بزهکار را به عنوان علتالعلل در جامعه مقصر شناخت و سایر عوامل را نادیده گرفت.
اگر فرد، هر چند براى سرگرمى و تنوع و تفرّج دست به بزهکارى بزند، این کار وى کمکم زمینهاى خواهد بود تا به سمت و سوى بزهکارى سوق یابد. دلیل عمده این کار، چگونگى شروع به انجام عمل بزهکارانه و کشیده شدن فرد به این راه است. افراد بزهکار افرادى هستند که همه زمینهها و شرایط لازم براى انحراف در آنان وجود دارد. مهمترین عامل در انحراف افراد و ارتکاب عمل نابهنجار، فردى است که موجب سوق یافتن وى به سمت بزهکارى مىشود؛ چرا که فردى که مىخواهد اولین بار دست به بزهکارى بزند، نیازمند فردى است که او را راهنمایى کرده و به این سمت هدایت نماید.
دومین عامل، امکانات و شرایطى است که فرد در اختیار دارد و زمینه ارتکاب وى را براى اعمال خلاف اجتماع فراهم مىآورد.
فقر در خانواده، عدم تأمین نیازهاى اساسى خانواده، دوستان ناباب، محیط آلوده و...نیز از عوامل روىآورى فرد به بزهکارى است.
در عین حال، به طور مشخص مىتوان عوامل عمده زیر را به عنوان بسترها و زمینههاى پیدایش انحرافات اجتماعى و یا هر رفتار نابهنجار نام برد؛ عواملى که نقش بسیار تعیینکنندهاى در پیدایى هر رفتارى، اعم از بهنجار و یا نابهنجار، ایفا مىکنند. در عین حال، مهمترین عامل یعنى خود فرد نیز نقشى تعیینکنندهاى در این زمینه بازى مىکنند.
اجمالاً، علل و عوامل پیدایش آسیبهاى اجتماعى، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان را مىتوان به سه دسته عمده تقسیم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصیت؛ 2. عوامل فردى؛ 3. عوامل اجتماعى.
الف. عوامل شخصیتى
این دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل روانى، شخصیتى و اختلال در سلوک و رفتار است که به برخى از آنها اشاره مىشود:
ویژگىهاى شخصیتى افراد بزهکار و کجرو
معمولاً ویژگىهاى شخصیتى افراد بزهکار، بىقاعدگى رابطه و ارتباط میان فرد و جامعه و ارتکاب رفتارهاى نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعى است، ولى معمولاً از نظر مرتکب و عامل آن در اصل و یا در مواقعى خاص، اینگونه رفتارها ناپسند شمرده نمىشود. افراد روانرنجور و روانپریش نسبت بهارزشها، هنجارها و مقررات اجتماعى بىتفاوت بوده و کمتر آنها را رعایت مىکنند. اعمال و شیوههاى رفتارى اینگونه افراد نظام اجتماعى را متزلزل و گاهى نیز مختل مىکند و موجب مىشود که رعایت ارزشهاى اخلاقى و هنجارها در جامعه و نزد سایر افراد زیرسؤال رفته و آن را به پایینترین سطح عمل تنزل دهد.
برخى از مشخصههاى بارز و برجسته شخصیتى اینگونه افراد، خودمحورى، پرخاشگرى، هنجارشکنى، فریبندگى ظاهرى و عدم احساس مسئولیت مىباشد. اینگونه افراد به پیامد عمل خود نمىاندیشند، در کارهاى خود بىپروا و بىملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربیات، بسیار ضعیف بوده و در قضاوتهاى خود یکسویه مىباشند. این نوع شخصیتها عمدتا از محیط اجتماع، خانه و مدرسه فرار کرده، پاىبند قواعد، مقررات و هنجارهاى اجتماعى نیستند و به دنبال هر چیزى مىروند که جلب توجه کند. حتى در پوشش و سبک و شکل ظاهرى خویش، به ویژه در شیوه لباس پوشیدن، آرایش مو و صورت به گونهاى که خلاف قاعده و خلاف سبک مرسوم سایر افراد اجتماع باشد، عمل مىکنند تا جلب توجه نمایند.
گروهى از افراد بزهکار و کجرو نیز ویژگىهاى شخصیتى دیگرى دارند؛ خودمحور و پیوسته به تمجید و توجه دیگران نیازمندند و در روابط خود با مردم به نیازها و احساسات آنان توجه نمىکنند. این افراد اغلب با رؤیاهایى در مورد موفقیت نامحدود و درخشان، قدرت، زیبایى و روابط عاشقانه آرمانى سرگرماند. اغلب این افراد والدینى داشتهاند که از نظر عاطفى نسبت به آنان بىتوجهاند یا سرد و طردکننده بوده و یا بیش از حدّ به آنان محبت کرده و ارج مىنهند.
آنان به علت سرکوب خواستهها و فقدان ارضاى تمایلات درونى، از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهاى نابهنجار نظیر فرار از خانه، ترک تحصیل، سرقت و اعتیاد گرایش پیدا مىکنند.
گروهى نیز افرادى برونگرا و به دنبال لذتجویى آنى هستند، دَم را غنیمت مىشمارند، دوست دارد در انواع میهمانىها و جشنها شرکت کنند، تشنه هیجان و ماجراجویىاند، به همین دلیل براى لذتجویى دست به اعمال خلاف و بزهکارانه مىزنند.
سرانجام گروهى از افراد بزهکار نیز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشى و بیان اغراقآمیز، هیجانى، روابط طوفانى بین فردى، نگرش خودمدارانه و تأثیرپذیرى از دیگران است. اینگونه شخصیتها براى آنکه «خود»ى نشان دهند، هر تجربهاى را حتى اگر براى آنان گران تمام شود، انجام مىدهند. هیجانطلبى، ماجراجویى، تنوعطلبى، کنجکاوى، استقلالطلبى افراطى، خودباختگى احساسى و غلبه کنشهاى احساسى بر کنشهاى عقلانى از جمله مشکلات رفتارى است که فرد را به سوى موقعیتهاى خطرزا و ارتکاب اعمال بزهکارانه رهنمون مىکند.
از دیگر مشکلات روحى ـ روانى که منجر به رفتارهاى ضداجتماعى مىشود، مىتوان به ضعف عزّت نفس، احساس کهترى، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابیت، افسردگى شدید، شیدایى و اختلال خلقى اشاره نمود. چنین افرادى معمولاً مستعد انجام رفتارهاى نسنجیده و انحرافى هستند.
ب. عوامل فردى
در حوزه عوامل فردى، مىتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. آرزوهاى بلند؛
2. خوشگذرانى و لذتطلبى؛
3. قدرت، استقلال و عافیتطلبى؛
4. زیادهخواهى؛
5. بىبندوبارى و لاابالىگرى؛
6. بىهویتى و بىهدفى در زندگى.
افراد گاهى اوقات براى رسیدن به آمال و آرزوهاى بلند و دستنیافتنى و مدینه فاضلهاى که رسانههاى ملى و یا ماهوارهها تبلیغ مىکنند، مرتکب جرایم مىشوند. گاهى اوقات هم ارتکاب جرایم را فقط یک کار تفنّنى و به عنوان گذران اوقات فراغت مىدانند با اینکه ممکن است در خانه و محیط اطراف خود مشکل حادى هم نداشته باشند که آنان را مجبور به ارتکاب رفتار نابهنجار نماید، ولى فقط به خاطر اینکه در چند روز زندگى خوش باشند، دست به ارتکاب اعمال خلاف عرف و اجتماع مىزنند.
گاهى نیز افراد از نعمت خانواده و والدین عاطفى برخوردارند، اما به خاطر شکست در تحصیلات و ناتوانى در ادامه تحصیل، تحقیر معلمان و فشارهاى بىمورد والدین مجبور مىشوند خود را به گونهاى دیگر نشان دهند و ـ به اصطلاح ـ «خودى» نشان دهند. و این حکایت از میل به استقلالطلبى، قدرتطلبى و یا عافیتطلبى در نوجوانان و جوانان دارد که به دلیل عدم ارضاى صحیح آن دست به ارتکاب اعمال ناشایست مىزنند.(5)
عدهاى از نوجوانان نیز به دلیل روحیه تنوعطلبى و زیادهخواهى و عدم تربیت صحیح و عدم هدایت درست این غریزه طبیعى، دست به اعمال خلاف مىزنند.
گاهى هم عدهاى ممکن است داراى زندگى مرفهى باشند و هیچگونه کمبود مالى و عاطفى نداشته باشند، ولى به دلیل اینکه روحیه فاسدى دارند و ـ به اصطلاح ـ بىبند و بار و بىهویتاند و یا هدفى در زندگى ندارند، میل به بزهکارى پیدا مىکنند.
ج. عوامل اجتماعى
در بررسى آسیبها و انحرافات اجتماعى، به عنوان یک پدیده اجتماعى، به علل اجتماعى انحرافات مىپردازیم. به هر حال، عوامل متعددى در این زمینه نقش دارند که در اینجا به برخى از آنها اشاره مىگردد:
1. عدم پاىبندى خانوادهها به آموزههاى دینى
مطالعات و تحقیقات نشان مىدهد تا زمانى که اعضاى جامعه پاىبند به اعتقادات مذهبى خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهکارى روى نمىآورند. در پژوهشى که توسط مرکز ملى تحقیقات اجتماعى کشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهکار، که به دلیل سرقت و دزدى توقیف و یا زندانى شده بودند، نماز نمىگزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمىگرفتند.(6) به هر حال، این اندیشه که کاهش ایمان مذهبى یکى از علل عمده افزایش نرخ جرم در جوامع پیشرفته و غربى است، نظرى عمومى است. تحقیقات صورت گرفته در کشور نیز مؤید همین نظریه است.
بنابراین، افزایش انحرافات اجتماعى مىتواند ناشى از عدم پاىبندى خانوادهها به آموزههاى دینى باشد.
2. آشفتگى کانون خانواده
از دیگر مؤلفههاى مهم در سوق یافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوى بزهکارى و انحرافات اجتماعى، گسسته شدن پیوندهاى عاطفى و روحى میان اعضاى خانواده است. هر چند در بسیارى از خانوادهها، پدر و مادر داراى حضور فیزیکى هستند، اما متأسفانه حضور وجودى و معنوى آنان براى فرزندان محسوس نیست. در چنین وضعیتى، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هیچ نظارت، ضابطه و قانون خاصى در خانوده صورت مىگیرد. روشن است که چنین وضعیتى زمینه را براى خلأ عاطفى فرزندان فراهم مىکند.
در برخى از خانوادهها پدر، مادر و یا هر دو، بنا به دلایلى همچون طلاق و جدایى، مرگ والدین و... نه حضور فیزیکى دارند و نه حضور معنوى. در اینگونه خانوادهها که با معضل طلاق و جدایى مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلى خود را از دست داده، هیچ هدایتکنندهاى در جریان زندگى نداشته، در پارهاى از موارد به دلیل نیافتن پناهگاه جدید، در دریاى موّاج اجتماع، گرفتار ناملایمات مىشوند.(7)
علاوه بر طلاق، مرگ پدر و یا مادر نیز بسان آوارى سهمگین بر کانون و پیکره خانواده سایه افکنده، و در برخى موارد به دلیل بىتوجهى یا کمتوجهى به فرزندان و جایگزین شدن عنصر نامناسب به جاى فرد از دست رفته، ضعیف شدن فرایند نظارتى خانواده، افزایش بیمارگونه بحرانهاى روحى و روانى فرزندان و... موجب روىآورى فرد به ناهنجارىها و انحرافات اجتماعى مىشود.
بر اساس نتایج یک پژوهش، 47 نفر از جامعه آمارى به نحوى از انحا از جمله عوامل کلیدى و مهم بزهکارى خویش را والدین، خانواده، بىتوجهى، بىموالاتى و عدم نظارت آنان دانستهاند؛ به عبارت دیگر، از نظر آنان والدین ایشان در بزهکارىشان نقش داشتهاند.(8)
بر اساس نظریه «کنترل» دورکیم که معتقد است ناهمنوایى و هنجارشکنى و کجروى افراد ریشه در عدم کنترل صحیح و کاراى آنان دارد، به طورىکه هرچه میزان کنترل اجتماعى بیشتر باشد و نظارتهاى گوناگون از راههاى رسمى و غیررسمى، بیرونى و درونى، مستقیم و غیرمستقیم توسط والدین و جامعه وجود داشته باشند و حساسیت مردم و مسئولان افزایش یابد، میزان همنوایى مردم بیشتر خواهد بود، نیز بیانگر همین مسئله است که آشفتگى کانون خانواده یکى از عوامل مهم سوق یافتن فرزندان به سوى انحرافات اجتماعى است.
همچنین با توجه به پژوهشهاى صورت گرفته در این زمینه، سارقان عمده عوامل سارق شدن خویش را «بد رفتارى، بداخلاقى، بىتفاوتى، بدزبانى و عدم برآورده شدن انتظارات از سوى همسر، خانواده و والدین» دانستهاند.(9)
در یک پژوهش، حدود 68 درصد سارقان معتقدند که والدینشان در گرایش آنان به سرقت نقش داشتهاند.
با توجه به همین پژوهش، عدم رضایت از رفتار والدین، تربیت ناصحیح، عدم کنترل و نظارت بر فرزندان، مشکلات عاطفى ناشى از فوت یکى از والدین، بىتفاوتى والدین، بىسوادى آنان و... جملگى حکایت از عدم امکان و یا عدم کنترل و نظارت فرزندان توسط والدین داشته و از آنرو که ارتباط صمیمانه والدین با فرزندان در این پژوهش به میزان قابل توجهى کمبوده و والدین نسبت به فرزندان خویش بىتوجه بودهاند، اینگونه رفتارها موجب سرخوردگى فرزندان شده، زمینهساز بروز مشکلات رفتارى براى آنان شده است. روىآورى به سرقت یکى از راههاى برونرفت از نظر جوانان در این پژوهش تلقّى شده است.(10)
3. طرد اجتماعى
چگونگى برخورد دوستان، افراد فامیل و همسایگان با فرد بزهکار، در نوع نگاه متقابل وى با دیگران تأثیر بسزایى دارد. در مجموع، اگر این برخوردها قهرآمیز و به صورت طرد فرد از محیط اجتماعى باشد، جدایى وى از جامعه سرعت بیشترى مىیابد. این نوع برخورد، همواره به عنوان هزینه ارتکاب هر جرمى مدّنظر است. علاوه بر این، افرادى که داراى منزلت و پایگاه اجتماعى پایینى هستند و یا از نقص عضو، بیمارى جسمى، روحى، و مشاغل پایین خود یا والدینشان رنج مىبرند، نیز از سوى افراد جامعه مورد بىمهرى قرار گرفته و ناخواسته طرد مىشوند. اینگونه افراد براى جبران این نوع کمبودها، و شاید هم براى رهایى از اینگونه بىمهرىها و معضلات، دست به ارتکاب جرایم و انواع انحرافات اجتماعى مىزنند.(11)
4. نوع شغل
از دیگر متغیرهایى که در مطالعات و تحقیقات صورت گرفته در زمینه ارتکاب بزهکارى و انحرافات اجتماعى نقش بسزایى دارد، و مورد تأکید قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهکارى است. همواره رابطهاى بین وضع فعالیت و شغل فرد با نوع رفتارهاى وى وجود دارد. گرچه بین بىکارى و سابقه جرم و زندانى و دفعات ارتکاب جرم، رابطه معنادارى مشاهده مىشود، ولى این امر بدین معنا نیست که لزوما بیکارى علت تکرار جرم باشد؛ زیرا ممکن است این رابطه به صورت معکوس باشد؛ یعنى کسانى که بیشتر مرتکب جرم مىشوند، بیشتر شغل خود را از دست داده و بیکار مىشوند. در یک مطالعه، 79 نفر، که بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، داراى دلایل متفاوتى بودند. از جمله، بىاعتماد شدن مدیریت، (38 نفر)، مقررات مربوط به کارکنان دولت (19 نفر)، غیبت طولانى از محیط کار (12 نفر) و از دست دادن سرمایه (10 نفر).(12)
از جمله نکات مهم در نوع شغل، حساس بودن و اهمیت شغل است. هر چه شغل فرد مهمتر و از حساسیت بیشترى برخوردار باشد، هزینه ارتکاب جرم نیز افزایش مىیابد. این مهم در خصوص مشاغل دولتى حایز اهمیت است. در حالى که، بیشتر مشاغل مستقل چنین حساسیتى ندارند و مجازات زندان موجب از دست دادن شغل مذکور نمىشود. بر اساس نتایج یک تحقیق، با افزایش مدت زندان و حبس، دفعات از دست دادن شغل افراد نیز افزایش مىیابد.(13)
علاوه بر این، مشاغل داراى اعتبار و منزلت اجتماعى پایین و کمدرآمد نیز موجب مىشود که فرد صاحب چنین شغلى براى جبران هزینههاى زندگى و افزایش اعتبار و یا منزلت خویش به شغلهاى دوم و سوم روى آورده، و ناخواسته از خانه، کاشانه، زن و فرزندان و تربیت آنان غافل شده، موجبات گسست، تلاشى خانواده و انحرافات آنان را فراهم آورد. در یک پژوهش از میان سارقان، بالاترین تراکم مشاغل افراد سارق، مربوط به مشاغل کارگرى، رانندگى و دامدارى بوده است. عموما مشاغل افراد سارق، از نوع مشاغل سطح متوسط به پایین جامعه است. این نوع مشاغل عموما پرزحمت و کم درآمد مىباشد.(14)
5. بىکارى و عدم اشتغال
از دیدگاه جامعهشناسان و روانشناسان بىکارى یکى از ریشههاى مهم بزهکارى و کجروى افراد یک جامعه است. بىکارى موجب مىشود که افراد بیکار جذب قهوهخانهها و مراکز تجمع افراد بزهکار شده، به تدریج، به دامان انواع کجروىهاى اجتماعى کشیده شوند.
علاوه براین، چون بىکارى زمینهساز بسیارى از انحرافات اجتماعى است، افراد با زمینه قبلى و براى کسب درآمد بیشتر دست به سرقت مىزنند؛ چرا که فرد به دلیل نداشتن شغل و درآمد ثابت براى تأمین مخارج زندگى مجبور است به هر طریق ممکن زندگى خود را تأمین نماید. از نظر چنین فردى، بزهکارى به ظاهر معقولترین و بهترین این راههاست. حاصل تحقیقات صورت گرفته نیز حکایت از تأثیر قاطع بىکارى و فقر بر افزایش بزهکارى دارد.(15)
6. فقر و مشکلات معیشتى
در میان علل و عوامل پیدایش بزهکارى و ارتکاب انحرافات اجتماعى، عامل فقر و مشکلات معیشتى و اقتصادى از جایگاه ویژهاى برخوردار است. عدم بضاعت مالى مکفى خانوادهها و ناتوانى در پاسخگویى به نیازهاى طبیعى و ضرورى مانند فراهم ساختن امکان ادامه تحصیل حتى در مقطع متوسطه، تأمین پوشاک مناسب، متنوع و متناسب با سلیقه و روحیه آنان و... زمینهساز بروز دلزدگى، سرخوردگى، ناراحتىهاى روحى، دلمشغولى، افسردگى و انزواطلبى را در فرزندان فراهم مىسازد.
این امر موجب مىشود تا این افراد براى التیام ناراحتىهاى ناشى از مشکلات خود از طریق مستقیم و یا غیرمستقیم، به اقداماتى دست بزنند و خود درصدد حل مشکل خویش برآیند. در نتیجه، بسیارى از این افراد براى رهایى از بند گرفتارىها، دست به ارتکاب اعمال ناشایست مىزنند.
از سوى دیگر، امروزه فشارها و مشکلات اقتصادى، احتمال دو شغله بودن یا اشتغال نانآوران خانواده در مشاغل کاذب یا غیر مجاز را افزایش داده است. همین مسئله منجر به کم توجهى آنان نسبت به نیازهاى جوانان، رفع مشکلات روحى و روانى و تربیت صحیح و شایسته آنها گردیده است. در این زمینه، انعکاس شرایط افسانهاى برخى زندگىها و نمایش فاصلههاى طبقاتى توسط رسانهها نقش مؤثرى در ازدیاد این مشکل دارند.(16)
در یک پژوهش صورت گرفته در استان قم در ارتباط با علل و عوامل سرقت در میان جوانان قمى، سارقان مورد مطالعه چنین پاسخ دادهاند:(17)
«اگر شغل مناسبى داشتم»؛ «اگر از نظر مالى بىنیاز بودم» و «اگر مسکن مناسبى داشتم» دست به سرقت نمىزدم.
از سوى دیگر، بر اساس یافتههاى همین پژوهش، حدود 47 درصد افراد یا بىکارند و یا فاقد درآمد و حدود 69 درصد افراد سارق و خانوادههاى ایشان در این پژوهش، زیر خط فقر قرار دارند! در حالى که، به گزارش بانک جهانى میانگین شهروندان ایرانى که زیر خط فقر زندگى مىکنند از 47 درصد در سال 1357 (1978) به 16 درصد در سال 1378 (1999) کاهش یافته است.(18)
علاوه بر این، پژوهشهاى نظرى نیز مؤید این دیدگاه است که فقر زمینهساز بسیارى از معضلات اجتماعى است. براى نمونه، از نظر مرتون هنگامى که افراد نتوانند وسایل لازم را براى رسیدن به هدفهاى موردنظر در اختیار داشته باشند (و یا جامعه در اختیار ایشان قرار ندهد)، و هدف اصلى فراموش شود، افراد اهداف و آرمانهاى موردنظر جامعه را نمىتوانند با پیروى از راههاى مجاز و نهادى شده تعقیب کنند، از اینرو، دزدى، فریبکارى، فساد، رشوه، و ارتکاب انواع جرایم در جامعه افزایش مىیابد.(19)
7. دوستان ناباب
گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول یک فرد در شیوه گفتار، کردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد براى اینکه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزیر از پذیرش هنجارها و ارزشهاى آنان است. در غیر این صورت، از آن جمع طرد مىشود. از اینرو، به شدت متأثر از آن گروه مىگردد، تا حدّى که اگر بنا باشد در رفتار فرد تغییرى ایجاد شود یا باید هنجارها و ارزشهاى آن جمع را تغییر داد یا ارتباط فرد را با آن گروه قطع کرد. تأثیر گروه همسالان، همفکران، همکاران و دوستان در رشد شخصیت افراد کمتر از تأثیر خانواده نیست؛ چرا که فرد پس از خانواده، منحصرا زیر نفوذ گروه قرار مىگیرد. بدینروى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار کند و با آنان دوست شود، به تدریج تحت تأثیر رفتار آنان قرار مىگیرد و معتاد مىشود؛ چون از سویى، ملاک پذیرش و قبول فرد توسط یک گروه و جمع، پذیرفتن فرهنگ آنهاست و از سوى دیگر، معتادان هم علاقهمندند که مواد مخدّر را به طور دستهجمعى استعمال کنند که هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بکاهند. از اینرو، معتادان علاقهمندند که دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتیادشان بکشانند. در این صورت، اگر نوجوانى از تعلیم و تربیت مقدّماتى و صحیح خانوادگى محروم باشد و خانوادهاش او را از مضرّات اعتیاد مطلع نکرده باشند و در محیط اعتیاد زندگى کند و با دوستان معتاد نیز سر و کار داشته باشد، احتمال اینکه معتاد شود زیاد است.(20) همین فرایندِ تأثیر گروه بر فرد در سایر انواع بزهکارى به غیر از اعتیاد نیز صادق است.
ساترلند در نظریه «انتقال فرهنگى کجروى» خود بر این نکته مهم تأکید مىکند که رفتار انحرافى همانند سایر رفتارهاى اجتماعى، از طریق معاشرت با دیگران ـ یعنى منحرفان و دوستان ناباب ـ آموخته مىشود و همانگونه که همنوایان از طریق همین ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزشهاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذیرفته، خود را با آن انطباق مىدهند، افراد در ارتباط با دوستان ناباب و هنجارشکن، به سمت و سوى ناهمنوایى سوق داده مىشوند.(21)
این نظریه تأکید مىکند که فرد منحرف تنها با هنجارشکنان، و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلکه هر انسانى با هر دو دسته این افراد سر و کار دارد. اما اینکه کدام یک از آن دو گروه، فرهنگ خود را منتقل مىکنند و تأثیر مىگذارند، معتقد است که به عوامل دیگرى نیز بستگى دارد که این عوامل عبارتند از:
1. شدت تماس با دیگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان یا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بیشتر است تا در اثر تماس با آشنایان یا همکاران منحرف خود؛
2. سن زمان تماس: تأثیرپذیرى فرد از دیگران در سنین کودکى و جوانى بیش از زمانهاى دیگر و سایر مقاطع سنى است؛
3. میزان تماس با منحرفان در مقایسه با تماس با همنوایان: هرچه ارتباط و معاشرت با کجرفتاران نسبت به همنوایان بیشتر باشد، به همان میزان احتمال انحراف فرد بیشتر خواهد بود.(22)
علاوه بر این، پژوهشهاى میدانى نیز مؤید همین سخن است. در یک پژوهش، 50 درصد بزهکاران و سارقان اظهار کردهاند که دوستان ایشان توسط پلیس دستگیر شدهاند و نیز حدود 47 درصد از آنان، تیپ دوستانشان نوعا افراد خلافکار بودهاند! 5/87 درصد از آنان نیز اظهار کردهاند که دوستان ناباب نقش زیادى در سارق شدن افراد دارند. و 53 درصد از همین افراد اظهار کردهاند که به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زدهاند.(23)
در این خصوص سخنان رهبران دینى نیز شنیدنى است. در سخنان پیامبرگرامى صلىاللهعلیهوآله آمده است: «المرءُ على دین اخیه»؛(24) هر انسانى بر شیوه و طریقه دوست و رفیق خود زندگى مىکند.
از اینرو، رهبران دینى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهکار و دوستان ناباب باز مىدارند. حضرت على علیهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمایند: «مُجالسةُ اهل الهوى منساةُ للایمان و محضرة للشیطان.»؛(25) همنشینى با هواپرستان ایمان را به دست فراموشى مىسپارد و شیطان را حاضر مىکند.
همچنین امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: «لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصیروا عند النّاس کواحدٍ منهم»؛(26) با افراد منحرف همنشینى و معاشرت نداشته باشید؛ زیرا همنشینى با آنان موجب مىشود که مردم شما را یکى از آنان به شمار آورند.
8. محیط
محیط نیز از جمله عوامل تأثیرگذار در پیدایش رفتارهاى شایسته و یا ناشایست است. اگر در منزل و خانه، کوچه، خیابان و مدرسه، و محیط پیرامون زمینه و شرایط مساعدى براى بزهکارى وجود داشته باشد، فردى را که آمادگى انحراف در او وجود دارد، به سوى جرم و ارتکاب رفتار بزهکارانه سوق مىدهد.
در پیدایش هر جرمى، با تحلیل دقیق، به این نتیجه مىرسیم که محیط اجتماعى بستر کاملاً مناسبى براى فرد بزهکار فراهم آورده و عامل مهمى براى پیدایش رفتار مجرمانه توسط وى بوده است. اگر فساد و تباهى و بىبند و بارى بر جامعه حاکم باشد، افراد مستعد در گرداب تباهىهاى آن اسیر مىشوند و اگر نظام اجتماعى بر معیارها و الگوهاى ارزشى استوار باشد و برنامههاى هدفدار و مشخصى طرحریزى گردد، امکان انحراف اجتماعى در جامعه و در میان افراد بسیار ضعیف خواهد بود. به گفته یکى از محققان، محیط در شکلگیرى شخصیت و منش انسان نقش بسیار تعیینکننده و مؤثرى ایفا مىکند و رفتار انسان که نشانهاى از شخصیت و منش اوست، تا حد زیادى، ناشى از تربیت اکتسابى از محیط است.(27) بنابراین، محیط آلوده، افراد را آلوده و محیط سالم و با نشاط، زمینهساز رشد و شکوفایى و شادابى و نشاط افراد است.
9. فقر فرهنگى و تربیت نادرست
از دیگر عواملى که موجب سوق یافتن جوانان به سوى انحرافات اجتماعى است، فقر فرهنگى و محدودیتها و تبعیضهاى ناشى از فقر فرهنگى مىباشد. از عوامل مهم پیدایش بزهکارى، سطح و طبقه اجتماعى و فرهنگى خانوادههاست. چنانکه سطح تحصیلات (بىسوادى و یا کمسوادى اعضاى خانواده)، سطح پایین و نازل منزلت اجتماعى خانواده، ناآگاهى اعضاى خانواده به ویژه والدین از مسائل تربیتى، اخلاقى و آموزههاى مذهبى، عدم همنوایى خانواده با هنجارهاى رسمى و حتى غیررسمى جامعه، هنجارشکنى اعضاى خانواده و اشتهار به این مسئله و مسائل دیگرى از این دست مؤلفههایى هستند که در قالب فقر فرهنگى خانواده در ایجاد شوکهاى روانى و روحى بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگیزه ارتکاب انواع جرایم آنان را دوچندان مىکند.
تبعیض جنسیتى و یا تبعیض بین فرزندان نیز از جمله عوامل مهم فقر خانوادگى است. بسیارى از والدین آگاهانه یا ناآگاهانه با تبعیض بین فرزندان، موجب اختلاف بین آنان و دلسردى آنان از زندگى مىشوند. تبعیض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رویه منطقى براى برخورد با خطاهاى فرزندان و تنبیه تبعیضآمیز بر اساس برترى پسر بر دختر یا به عکس، موجب سلب اعتماد به نفس و بدبینى فرزندان نسبت به والدین مىشود.
تبعیض در خانه با روحیه حساس و عزّت نفس فرزندان منافات دارد و خسارات جبرانناپذیرى را بر روح و روان آنان وارد مىکند و با ایجاد بحرانهاى روحى و سرخوردگى، آنان را به سوى عکسالعملهاى منفى نظیر سرقت، اعتیاد و فرار از خانه سوق مىدهد.(28)
همانگونه که عدم توجه به نیازهاى عاطفى فرزندان مىتواند عامل بروز ناهنجارىهاى رفتارى در فرزندان شود، توجه بیش از حدّ متعارف و در اختیار قرار دادن امکانات رفاهى زیاد هممىتواند زمینهبروز ناهنجارىهاى رفتارى در آنان شود.
در شیوه فرزندسالارى، اغلب تمایالات و خواستههاى فرزندان محقق مىشود، از اینرو، به محض ایجاد مشکلات و بحرانها و فشارهاى زندگى، که در آن امکان تحقق برخى از نیازها سلب مىشود و یا در شرایطى که خواستههاى فرزند به افراط مىگراید و والدین با آن مخالفت مىنمایند، فرزند به دلیل تربیت شدید عاطفى، روحیه عدم درک منطقى شرایط، نازپرورى و بىتحملى در برابر مخالفت والدین، عصیان و طغیان نموده و همین امر موجب دورى او از والدین و اعضاى خانواده مىگردد و سرانجام مىتواند زمینه ارتکاب انواع جرایم را فراهم سازد.(29)
10. رسانهها و وسایل ارتباط جمعى
رسانههاى دیدارى، شنیدارى و مکتوب مىتوانند از جمله مؤلفههاى در خور توجه در ایجاد انگیزه روىآورى جوانان به سمت و سوى بزهکارى و رفتارهاى انحرافى باشند. بررسىها نشان دادهاند در ظرف چند سال اخیر و در پى ورود برخى مطبوعات زرد (= مبتذل، عامهپسند و جنجالى) به عرصه رسانههاى کشور و استفاده این نشریات از عناوین جنجالى و هیجانى و همچنین بهرهگیرى از شخصیتهاى سینمایى و هنرى و درج اخبار بىمحتوا و توأم با بزرگ نمایى، انعکاس بیش از حدّ اخبار مربوط به بازیگران سینما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهى از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آنها جلب شده است. این مسئله موجبات فراهم آوردن زمینههاى آسیبهاى اجتماعى مختلف شده است.
از سوى دیگر، پخش شمار قابل توجهى از سریالهاى تلویزیونى، از طریق صدا و سیما و یا شبکههاى ماهوارهاى خارجى، با مضامین زندگىهاى مجردگونه غربى توأم با جذابیت، نشاط، رفاه، موفقیت و به طور کلى با تصویرسازى مثبت از این نوع زندگىهاى از هم گسیخته، نقش مؤثرى در تقویت انگیزه گریز از قید و بندهاى خانوادگى و هنجارها، و ارتکاب جرایم اجتماعى ایفا کرده است.(30)
نقش رسانههاى جمعى، به ویژه ماهواره و اینترنت در رواج بىبند و بارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پاىبندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسى حایز اهمیت است.(31)
نتیجهگیرى
نوجوانى و جوانى یکى از مهمترین مراحل زندگى آدمى محسوب مىشود و آخرین مرحله تحوّل شناختى و گذار از مرحله «پیرو دیگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است؛ دورهاى که نوجوان به هویّت واقعى خویش دست مىیابد. نوجوان با خود مىگوید: «اکنون من دیگر کودک نیستم، یک بزرگسالم.» در این مرحله، دیگر والدین نمىتوانند به او کمک چندانى بکنند؛ چه اینکه وى الگوهاى خود را در جاى دیگرى جستوجو مىکند. میل به اظهار وجود و اثبات خود یکى از طبیعىترین حالات روانى دوره نوجوانى و جوانى است.
نوجوان و جوانى که دوره کودکى را پشت سر گذارده، باید خود را براى زندگى مستقل اجتماعى آماده نماید. تحقق این موضوع، پیش از هر چیز، مستلزم یافتن هویّت خویشتن است. اینک او خود را یافته است. اگر بزرگسالان ویژگىهاى این دوره زندگى او را بشناسند و با آنان برخوردى مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هویّت خویش دست مىیابند و هم بزرگسالان کمتر احساس نگرانى مىکنند. از اینرو، مىتوان گفت: بیشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ریشه در ناکامىهاى اولیه زندگى دارد.
امام صادق علیهالسلام با بیان حکیمانهاى به این دوره از زندگى نوجوان اشاره مىکنند و مىفرمایند: «اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سنین وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنین وَ وَزیرٌ سَبْعَ سنین.» کودک هفت سال اول، سیّد و فرمانرواست. او را آزاد بگذارید تا استقلال در عمل پیدا کند. در هفت سال دوم، آمادگى خاصى براى الگوپذیرى دارد؛ چه اینکه هنوز در مرحله دیگر پیروى قرار دارد و الگوپذیر است. از اینرو، سعى کنید در این دوره، الگوهاى مناسبى در اختیارش قرار دهید و محیط تعلیم و تربیت او را هرچه بیشتر غنى و اصلاح کنید تا از طریق مشاهده الگوهاى مفید و جذّاب، رشد کند. اما در مورد دوره نوجوانى مىفرماید: «وزیرٌ سبع سنین»؛ یعنى دوره «پیروى دیگران بودن» او سپرى شده و با آغاز نوجوانى، دوره دستیابى به هویّت خویشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذارید تا خود انتخاب کند و حتى در مورد مسائل گوناگون زندگى با او مشورت کنید و از او نظرخواه باشید.
اگر با نوجوان اینگونه برخورد شود و به او شخصیت و هویت و اعتبار اعطا شود، طبیعى است که هم اعتماد به نفس او تقویت مىشود و هم احساس امنیت و آرامش مىکند. این اساسىترین راه براى تربیت نوجوان است.
بنابراین، هر رفتارى که از آدمى سر مىزند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعهاى از عوامل است که هرگز نمىتوان نوجوان و یا جوان را یکسره مقصر و مجرم اصلى دانست و دیگران را بىگناه. با نگاه فوق، اساسا زمینه پیدایش جرم از بین مىرود. از اینرو، در پیدایش بزهکارى و رفتارهاى نابهنجار و آسیبزا عوامل متعددى به عنوان عوامل پیدایش و زمینهساز مؤثر هستند که فرد مرتکب شونده، تنها بخشى از قضیه مىباشد.
در واقع، باید با این نگاه به مجرم نگریست که مجرم یک بیمار است. به تعبیر پریودو داریل: «بزهکار یا مریض است و یا نادان. باید به درمان و آموزش او پرداخت، نه اینکه او را خفه کرد.»(32)
اصولاً اسلام به پیشگیرى جرم بیش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همین دلیل پیش از هر چیز به عوامل به وجود آورنده و زمینههاى گناه و جرم توجه ویژه دارد و براى مقابله با آن چارهسازى کرده است. اسلام، آگاهى، علم و تفکر را مایه اساسى هر نوع پیشرفت و سعادت دانسته، آن را بسیار مىستاید و از جهل و نادانى که مایه بدبختى و گناه است، نهى مىکند. به امر رعایت بهداشت و نظافت عنایت ویژه داشته و براى سلامت روح و روان، نیز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهربانى و صبورى. حقشناسى، سپاسگزارى، رعایت حرمت دیگران، عدل و احسان، توصیه نموده و از نفاق، ریا، دروغ، افترا و تحقیر به شدت بیزارى جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خویش مسئول دانسته و مىفرماید: هر کار ریز و درشتى در اعمال افراد ثبت و عمل هیچ کس ضایع نخواهد شد.
علاوه بر این، به امر به معروف و نهى از منکر به عنوان وظیفه همگانى توجه کرده و انجام عبادات روزانه فردى و جمعى را به عنوان عوامل پیشگیرانه مطرح کرده است. البته، در جاى خود پس از وقوع جرم و علىرغم آن همه التفات و توجه به امر پیشگیرى و اصلاح و بازپرورى، اسلام براى مجازات نیز ـ به عنوان اهرمى براى جلوگیرى از تکرار وقوع جرم ـ تأکید فراوان دارد. در واقع، مجازاتها در اسلام نیز براى امر پیشگیرى است.
پیشنهادات
الف. اقدامات پیشگیرانه
در اینجا براى پیشگیرى از ارتکاب عمل بزهکارانه توسط افراد به ویژه نوجوانان یا جوانان پیشنهاداتى ارائه مىشود:
1. هماهنگ کردن بخشهاى عمومى و خصوصى که در زمینه پیشگیرى از وقوع جرم فعالیت دارند؛ مانند نیروى انتظامى، کار و امور اجتماعى، آموزش و پرورش، شهردارىها، شوراها، امور جوانان، بهزیستى و... به منظور اجراى برنامه عملى پیشگیرانه و هماهنگى بیشتر؛
2. آگاهى دادن به خانوادهها براى نظارت و کنترل بیشتر آنان بر فرزندان و گوشزد کردن میزان مجازات جرایم در صورت ارتکاب جرم توسط آنان؛
3. اتخاذ تدابیر امنیتى بیشتر توسط دولت در محلهاى جرمخیز و اقداماتى به منظور کمک به خانوادهها، بخصوص نوجوانان و جوانانى که در معرض آسیب قرار دارند؛
4. اطلاعرسانى شفاف رسانههاى جمعى براى تشویق جوانان درباره تسهیلات و فرصتهایى که جامعه براى آنان قرار داده است؛
5. تجهیز پلیس براى مقابله جدّى با باندهاى مخوف انواع گوناگون بزهکارى اجتماعى در جامعه؛
6. اقدامات امنیتى براى مراکز حساس تجارى، بانکى و... .
ب. راهکارهاى شناسایى مشکلات نوجوان و جوانان
علاوه بر اقدامات پیشگیرانه، شناسایى راهکارهایى براى شناخت مشکلات نوجوانان و جوانان امرى لازم و ضرورى است. مواردى چند در این زمینه مطرح است:
1. شناخت نیازهاى روانى و کیفیت ارضاى این نیازها در شادابى و نشاط فرد بسیار مؤثر است و ارضا نشدن آن و یا ارضاى ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جاى گذاشته و زندگى را به کام فرد تلخ مىکند و فرد را به انحراف مىکشاند.
2. توجه به مشکلات جسمانى فرد، مشکلاتى همچون اختلال در گویایى، بینایى، شنوایى، جسمانى و عقب ماندگى ذهنى.
3. توجه به مشکلات آموزشى، مانند ناتوانى در یادگیرى، ترک تحصیل، افت تحصیلى، بىتوجهى به تکالیف درسى و تقلب در درس.
4. توجه به مشکلات عاطفى، روانى، همچون افسردگى، خیالبافى، بدبینى، خودکمبینى، خودبزرگ بینى، زود رنجى، خودنمایى، ترس، اضطراب، پرخاشگرى، حسادت، کم حرفى و وسواس.
5. توجه به مشکلات اخلاقى، رفتارى همچون تماس تلفنى و نامهنگارى با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شرکت در مجالس، خود ارضایى، چشمچرانى، فرار از منزل، غیبت از مدرسه، اقدام به خودکشى، سرقت، دروغگویى، اعتیاد، ولگردى و...
ج. وظایف خانواده
خانوادهها نیز وظایفى در مقابل پیشگیرى از جرم و بزهکارى فرزندان دارند که به برخى از آنها اشاره مىگردد:
1. دوستى با فرزند و حذف فاصله والدین با فرزندان، به گونهاى که آنان به راحتى مشکلات و نیازهاى خود را به والدین بگویند؛
2. تقویت اعتقادات فرزند، به ویژه در کودکى و نوجوانى، در کنار پاىبندى عملى والدین به آموزههاى دینى؛
3. ایجاد سازگارى در محیط خانه؛
4. ایجاد بستر مناسب براى احساس امنیت، آرامش، صفا و صمیمیت و درک متقابل والدین و فرزندان؛
5. تلاش در جهت تأمین نیازهاى مادى و معنوى فرزندان توسط والدین؛
6. توجه به نیازهاى روحى و عاطفى اطفال و نوجوانان و ایجاد فضاى مطلوب و آرام در خانواده؛
7. مراقبت والدین نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود؛
8. برنامهریزى مناسب براى تنظیم اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛
9. نظارت جدّى والدین نسبت به دوستیابى فرزندان.
د. وظایف سایر نهادها
علاوه بر خانواده، سایر نهادها از جمله مجموعه حاکمیت، آموزش و پرورش، نهاد قضایى، بهزیستى و... نیز در این زمینه وظایفى دارند که به برخى از آنها اشاره مىگردد:
1. تقویت ارتباط میان والدین دانشآموزان با مربیان و عدم واگذارى مسئولیت تربیت فرزندان به مدرسه یا خانواده به تنهایى؛
2. تقویت مراکز مشاورهاى مفید و کارامد در مدارس؛
3. بها دادن به مسئله ترک تحصیل و یا اخراج دانشآموزان از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانوادههاى آنان؛
4. ضرورت آشنایى نیروهاى نظامى و انتظامى با انحرافات اجتماعى و نحوه برخورد با آنان؛
5. اعمال مجازتهاى سنگین، علنى و جدى (در ملأ عام) براى باندهاى فساد، اغفال و...؛
6. تقویت نظارتهاى اجتماعى رسمى و دولتى و نیز نظارتهاى مردمى و محلى از جمله امر به معروف و نهى از منکر براى پاکسازى فضاى جامعه و تعدیل آزادىهاى اجتماعى؛
8. برنامهریزى اصولى و صحیح براى اشتغال در جامعه، رفع بىعدالتى، و پىگیرى منطقى نیازهاى جوانان، تأمین امنیت و نیاز شهروندان؛
9. جلوگیرى از مهاجرتهاى بىرویه به شهرهاى بزرگ و جلوگیرى از پرداختن جوانان به اشتغالهاى کاذب مثل کوپنفروشى، سیگار فروشى، نوارفروشى و...؛
10. ایجاد مراکز آموزشى، ورزشى، تفریحى، مشاورهاى براى گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛
11. ایجاد تسهیلات لازم براى جوانان و نوجوانان از قبیل وام ازدواج، وام مسکن، وام اشتغال، و...؛
12. ایجاد بستر مناسب براى ایجاد بیمه همگانى، بیمه بىکارى، و برخوردارى نوجوانان و جوانان از تسهیلات اجتماعى و...؛
13. فراهم کردن موقعیتها و بسترهاى لازم در جامعه تا زندانیان پس از آزادى از زندان مورد پذیرش جامعه واقع شوند و شغل آبرومندانهاى به دست آورند؛ در غیر این صورت، مجددا دست به اقدامات بزهکارانه خواهند زد؛
14. از آنرو که از جمله عوامل مؤثر در ارتکاب جرم، بىکارى و فقر مىباشد، مىبایست با برنامهریزى دقیق، که نیاز به عزم ملى دارد، نسبت به اشتغال در جامعه و ریشهکنى فقر و بىکارى اقدام لازم و بایسته صورت گیرد.
••• پىنوشتها
1ـ هدایتالله ستوده، آسیبشناسى اجتماعى، (تهران: نشر آواى نور، 1379)، ص 14و15.
2ـ همان.
3ـ همان، ص 50.
4ـ همان، ص 75 ـ 80
5ـ مجله ایران جوان، ش 149، ص 4.
6ـ محمدرضا طالبان، دیندارى و بزهکارى، تهران، فجر اسلام، 1380، ص 38.
7ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 14.
8ـ علىاصغر قربانحسینى، جرمشناسى و جرمیابى سرقت، تهران، جهاد دانشگاهى، 1371، ص 31.
9ـ همان.
10ـ محمد فولادى، بررسى میزان و عوامل اقتصادى ـ اجتماعى مرتبط با سرقت در میان جوانان شهر قم، قم، سازمان مدیریت و برنامهریزى، 1382، ص 167.
11ـ عباس عبدى، آسیبشناسىاجتماعى، قم، سپهر، 1371، ص 455.
12ـ همان.
13ـ همان.
14ـ محمد فولادى، پیشین، ص 174.
15ـ علىحسین نجفى ابرندآبادى، «بزهکارى و شرایط اقتصادى»، مجله تحقیقات حقوقى، ش 9، سال 1370.
16ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 67.
17ـ محمد فولادى، پیشین، ص 174.
18ـ هفتهنامه خبرى علمى برنامه، ش 35، 5/7/1382، ص 4.
19ـ آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشر نى، 1373، ص 140.
20ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، جامعهشناسى روشهاى درمان گروهى، ص 5.
21ـ ر.ک: جعفر سخاوت، جامعهشناس انحرافات اجتماعى، چ چهارم، تهران، دانشگاه پیام نور، 1376.
22ـ رابرتسون یان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسین بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص 170.
23ـ محمد فولادى، پیشین، ص 163.
24ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، کتاب «الایمان و الکفر مجالسة اهل المعاضى»، ذیل حدیث 3.
25ـ نهجالبلاغه، خ 86، ص 11.
26ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، حدیث 3.
27ـ المینگرت رونالوس، کودک و مدرسه، ترجمه شکوه نوابىنژاد، تهران، رشد، 1368، ص 69.
28ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 65.
29ـ همان.
30ـ مجله ایران دخت، ش 17، ص 13.
31ـ مجله کتاب زنان، ش 15، ص 66.
32ـ ر.ک به: هانرى لوى برول و دیگران، حقوق و جامعهشناسى، ترجمه مصطفى رحیمى و دیگران، تهران، سروش، 1371.
علمى بودن روان شناسى و توضیح کلمه پسیکولوژى
مطالعات تاریخ پیدایش علوم و تکامل آنها، نشانگر این حقیقت استکه روانشناسى در آغاز نزد دانشمندان به عنوان یک علم شناخته نمىشدو قسمتى از فلسفه بود ولى پس از گذشت دورهاى بیش از 2000 سال، وضعومقامى علمى پیدا کرد، این وضعیت، منحصر به علم روانشناسى نبود،علوم دیگر نیز کم و بیش چنین وضعى داشتهاند.
یکى از دلائل علمى بودن روانشناسى آن است که روانشناسان کوششمىکنند با حقایق، سروکار داشته باشند و براى کشف حقایقى که تاکنونبراى آنها روشن نشده است، از روش علمى استفاده کنند.
این علم مثل سایر علوم با کنجکاوى آدمى آغاز شده، انسانهاى اولیهدرباره جهان و آنچه آنها را دربر گرفته از خود سوالاتى مىکردند واین سوالات و کنجکاوىها و کوششى که براى پاسخ دادن به آنها مىشدمنجر به پیدایش علوم طبیعى مثل نجوم و فیزیک و زیستشناسى و...گردید (1) .
و سوالات دیگر انسانها درباره خودش مخصوصا درباره رفتار و افعالروحى و بدنى منتهى به فلسفه عقلى و در نتیجه منجر به پیدایش علمروانشناسى گردید. برخى از تصورات جدید که اکنون درباره نفس انسانىدر افکار دانشمندان وجود دارد از فیلسوف یونانى یعنى افلاطون(347 -427 ق م) گرفته شده است و بعد از ایشان ارسطو (322 - 384 ق م)مطلب تازهترى پیش کشید و ادعا کرد که نفس انسانى جز «کنش» وفرایندهاى بدنى نیست. او عقیده داشت که براى فهم رفتار و تجربهآدمى باید کنشهاى بدنى او را که منجر به آن رفتار یا تجربه شده،باید مطالعه کرد.
در فلسفه عقلى ارسطو نیز، تصورات و یا صورت ذهنى، اهمیت زیادىداشته که آنها از تاثیر عوامل و محیط بر بدن پیدا مىشوند وتاثیرات ذهنى، منشا و منبع پیدایش صورتهاى ذهنى است و اینتصورات مىتوانند با یکدیگر ترکیب شده، منشا تجربه آگاهىدرانسانها بوده و در نتیجه باعث کنترل رفتار آدمى مىشوند.
اینگونه عقائد درباره نفس و حالات آن قدمهاى بزرگى بود که در آندوره جهت علمى کردن روانشناسى برداشته شد و در نتیجه دانشمندانمتوجه شدند که آن قسمت از بدن آدمى که درکنترل رفتار او نقش اصلىرا به عهده دارد مغز آدمى است نه قلب او. و سپس تحقیقات«جالینوس» پزشک یونانى قرن دوم میلادى (در حدود 200 - 130 بعد ازمیلاد) اطلاعات تازهاى درباره بدن آدمى و کار آن پدید آورد وهمینطور این تحقیقات ادامه پیدا کرد تا این که «دکارت» (1650 -1596 میلادى) درباره روانشناسى جدید نظرهاى تازهاى بیان کرد.
در این حقیقتشکى وجود ندارد که نظرهاى اشتباه و دور از حقیقت نیزدر میان عقائد دانشمندان دیده مىشود و لکن مقصود از این بحثها ایناست که براى خوانندگان روشن گردد که روانشناسى از دیدگاهدانشمندان، داخل در علوم بوده و جزو علوم زیستشناسى است و در عینحال وجه ممیزه روانشناسى از علوم زیستى آن است که رفتارموجوداتزنده را بشناسد.
نرمان ل. مان یکى از دانشمندان غربى درباره علمى بودن روانشناسىچنین اظهار نظر مىکند (2) : «روانشناسى در حدود یک قرن قبل علمىشناخته شد این امر در نتیجه پیشرفتهاى خاصى بود که نصیب روانشناسىو علم وظائف الاعضاء شده بود...».
گفتن این مطلب که روانشناسى دقیقا در چه موقع به صورت علم درآمدمشکل است ولى امروزه دانشمندان غرب معمولا سه نفر از دانشمندانآلمانى را از جمله کسانى مىدانند که در معرفى روانشناسى به عنوانیک علم، سهم مهمى داشتهاند:
یکى «وبر»، فیزیولوژیست معروف است که معتقد بود مىتوان بعضى ازجنبههاى تجربى حسى را اندازهگیرى و به صورت کمى نشان داد.
دانشمند دیگرى که در علمى کردن روانشناسى نقش مهمى داشته فیزیکدانمعروف آلمانى «فخنر» است و سومین دانشمندى که هم فیزیولوژیستبود و هم فیلسوف «ویلهلم وونت» که اولین آزمایشگاه روانشناسى راتاسیس نمود و بسیارى از دانشمندان او را به عنوان پدر روانشناسىعلمى مىشناسند زیرا او در دانشگاه (لایپزیک) آلمان اولین آزمایشگاهروانشناسى را افتتاح کرد... .
حال که اجمالى از تاریخ علمى شدن روانشناسى، از نظر خوانندگانگرامى گذشت این حقیقت را مىدانیم که در ابتداى ورود در هر علمىبررسى و تعیین سه امر از باب مقدمه دخول در مباحث و مسائل آن علماز دیدگاه عقل و عقلا و فلاسفه و صاحبان فن فلسفه و علوم عقلى لازممىباشد آن سه چیز عبارتند از : تعریف علم; موضوع علم و فایده علم.
امر سوم یعنى فایده واهمیت علم روانشناسى را در مقالات گذشته اجمالامورد بحث و تحقیق قرار دادیم اینک دو امر، باقى مانده یعنى تعریفعلم و موضوع آن لازم است مورد بررسى قرار گیرد.
واژه پسیکولوژى و مراد از آنقبل از بیان نظرات دانشمدنان غربى و اسلامى درباره تعریف علمروانشناسى لازم است این نکته راتذکر دهیم که علمالنفس یا روانشناسىترجمه کلمه «پسیکولوژى» (Psycholojy) نربان یونانى است مشتق ازدو کلمه یونانى یکى Psycre) پسیکه) و دیگرى ( Logos) (لوگوس) بهمعناى علم و منطق و مفهوم و بیان و یا به معناى اصل و حقیقتیکشى. مجموع این دو کلمه به معناى مطالعه و یا تحقیق درباره نفس وروح است (3) .
دکتر «محمد حسن بیگدلى ضیائى» در کتاب روانشناسى تحلیلى، ص 12 در این باره چنین مىنویسد:
«واژهاى که به نام روانشناسى براى شناساندن علم مطالعه و بررسىرفتار رواج یافته، ترجمه لغت «پسیکولوژى» یا باتلفظ انگلیسى(سالکالاجى) مىباشد که در اصل از دو کلمه یونانى(پسیکه) به معناىروح و روان و (لوگوس) به مفهوم تحقیق و یا بیان مرکب شده است.
پسیکه مفاهیم متعددى دارد برخى آن را به معناى روح و بعضى دیگرروان تفسیر نمودهاند. این کلمه نام یکى از خدایان افسانهاى یونانقدیم بوده که در ابتداى زندگى، بشرى فناپذیر بوده، بعدا در زمرهخدایان درآمده و جاودان گردید». برخى از دانشمندان از جمله مرحومکاظمزاده ایرانشهر در کتاب اصول اساسى روانشناسى ص 19 در توضیحکلمه «سیکولوژى» به معناى روانشناسى و مصادیق آن چنین نوشتهاند:
«در واقع این کلمه «پزیکولوژى» به معناى علم روانشناسى،مطالعات و معانى مختلف متعددى را دربر دارد که باید جداگانه تعریفشوند:
الف : جانداران(موجودات زنده) و خصوصا حیوانهاى طبقه بالا و انسانداراى یک نوع رفتارى هستند که عبارت است از بجا آوردن عکسالعملهادر برابر تاثیرهائى که از بیرون دریافت مىکنند و همچنین عبارت ازتغییر دادن این عکسالعملها از راه تجربه، روانشناسى عکسالعملهاعبارت از تدقیق این رفتار است از همه آن چیزهائى که حدود اعمالمنتظم و نسبتا معین را که روانشناسى(بهطور عموم) تدقیق مىکند،تجاوز مىنماید.
ب : هر انسانى درباره بعضى فکرها و هیجانها و تاثرها و تمایلها وفعلهائى که به تصور او شخصیت او را ترکیب مىدهد، یک نوع ادراک وشعورى را دارا مىباشد و تصور مىکند که دیگران نیز ادراکى شبیه اورا دارند از اینرو موضوع روانشناسى ادراکى و یا تمایلى عبارت استاز تدقیق این حالات و شرح و تقسیم آنها و جستجوى انتظام و آهنگهاىتجربهآمیزى که آنها را نمایش مىتوانند داد».
چنان که خوانندگان گرامى ملاحظه مىکنند، رفتار و بجا آوردنعکسالعملهاى حیوانات از جمله انسان در برابر تاثرهائى که ازبیرون دریافت مىکنند، داخل در روانشناسى بوده به عنوان روانشناسىعکسالعمل نامیده شدهاند و نیز در مقابل فکرها و هیجانها و تاثرهاو تمایلها، انسانها یک نوع ادراک و شعورى دارند و از اینجا نوعخاصى از روانشناسى به نام «روانشناسى ادراکى» یا تمایلى پدید آمده، مورد بحث روانشناسان قرار مىگیرد و در نتیجه روانشناسى تفکرى و تنقیدى به وجود آمده است و در این حد نیز علم روانشناسىایستا نبوده، گاهى در یک معناى محدود، روانشناسى عبارت است ازمجموع حالات و استعدادهاى نفسى یک موجود و یا یک طبقه از موجوداتمانند علمالنفس یک انسان صنعتگر و یا یک مرد سیاسى و غیر آن دو.
در کتاب فرهنگ فلسفه به زبان آلمانى در شرح همین کلمه: (پزیخولوگى روانشناسى) مىنویسد: (4) «علم نفس یعنى علم هر آنچه در زیر کلمهنفس فهمیده مىشود علمى که از واقعیات تجربههاى درونى مانند تخطرهاو گزارشها و فکرها و حسها و تاثرها و هیجانهاى اراده و جز آنها وعلاوه بر اینها نیز از صورتهاى تغییر جسمانى این حالات نفسى و مثلااز تقلید و استنباط از خط (گرافولوژى یعنى علم شناختن احوال انساناز طرز خط و تحریر او) بحث مىکند».
علمهاى مربوط به اعمال نفس تا آن درجه که به نام نتایج و اساسهابه علمالنفس داخل باید شوند و مانند علوم راجع به شناختن بنیهها ومزاجها و اختلاطها و امثال آنها جزو قلمرو روانشناسى هستند و خودروانشناسى به اسم علم هر آنچه که قائم به ذات است، یعنى نفس تنهااز آنرو ممکن است که یا عامل خود را فعلیت دهد یعنى به وسیلهعلائمى مانند سخن و اشاره در فعلى ظاهر سازد و یا از آنرو که علموظائف الاعضاى مغزى و سلسله اعصاب، عموما به عنوان جزء مقابل مادىنفس به اختیار آن علم گذاشته شود.
طریقه اول از طریف مراقبت نفس حاصل مىگردد و دومى نیز مربوط بهعلم وظائف الاعضاء بوده و با علم رفتار تامین مىگردد.
بعضى از دانشمندان، علمالنفس را حتى به جامعهها نیز عمومیتدادهاند. دکتر حامد عبدالسلام زهران در کتاب علمالنفس الاجتماعى چاپقاهره سال 1984م مینویسد: «...علمالنفس الاجتماعى فرع من فروععلمالنفس یدرس السلوک الاجتماعى للفرد والجماعه ... و هو یهتمبدراسه التفاعل الاجتماعى و نتائج هذا التقابل و هدفه هو بناءمجتمع افضل قائم على فهم سلوک الفرد و الجماعه...» یعنى «علمالنفس اجتماعى فرعى از فروع مطلق علمالنفس محسوب مىگردد، در ایننوع از روانشناسى سلوک اجتماعى براى فرد و جامعه مورد بحث و بررسىقرار مىگیرد و در این علم، افعال اجتماعى و نتایج آن نیز مورداهتمام قرار مىگیرد و هدف این نوع از روانشناسى ایجاد جامعه برتراست که سلوک فردى و اجتماعى را مورد مطالعه قرار مىدهد».
تا اینجا محور کلام در روانشناسى و علمالنفس، علم روح بود و لکنبرخى از دانشمندان از این محور نیز تجاوز کرده ، علم عقل را درمحدوده روانشناسى و علمالنفس نیز وارد نمودهاند.
چنانکه سمیح عاطف الزین در کتاب خود علمالنفس ج1، ص 12 چنینمىنویسد:
«...و کان یظلق على الابحاث التى تدور حول النفس علمالروح اوعلمالعقل اذ لم یتمیز القدامى، بین النفس و الروح کما تحدث الیومبل کانتا فى نظرهم شیئا واحدا ما ورائیا غیر ظاهر للعیان... و هذاو ان المفهوم الذى یقول بعلم الروح او علم العقل ظل متداولا فىالقرون الوسطى و قد استعمله ایضا الفلاسفه اللاهوتیون انفسهم».
«یعنى «زمانهاى قدیم، بحثهائى که بر محور نفس دور مىزد علم روحیا علم عقل بکار برده مىشد زیرا دانشمندان پیشین بین آن دو فرقىنمىگذاشتند و هر دو به یک معنى استعمال مىشد و این معنى و مفهومدرباره علم روح یا علم عقل در قرون وسطى نیز بکار برده شده وفلاسفه «لاهوتیون» آن را بکار بردهاند».
پىنوشت:
1- اصول روانشناسى تالیف: نرمان ل . مان. ترجمه و اقتباس دکترمحمود ساعتچى: ص 1 و 2 و 3.
2- اصول روانشناسى: ص 5 ، 6 و 8.
3- روانشناسى تحلیلى: ص 12 - اصول اساسى روانشناسى تالیف مرحومکاظمزاده ایرانشهر: ص 19 - علمالنفس الاجتماعى تالیف دکتر حامدعبدالسلام.
4- اصول اساسى روانشناسى تالیف مرحوم کاظمزاده ایرانشهر، ص 20.
درسهایی ازمکتب اسلام-سال77-شماره10
علمى بودن روان شناسى و توضیح کلمه پسیکولوژى
مطالعات تاریخ پیدایش علوم و تکامل آنها، نشانگر این حقیقت استکه روانشناسى در آغاز نزد دانشمندان به عنوان یک علم شناخته نمىشدو قسمتى از فلسفه بود ولى پس از گذشت دورهاى بیش از 2000 سال، وضعومقامى علمى پیدا کرد، این وضعیت، منحصر به علم روانشناسى نبود،علوم دیگر نیز کم و بیش چنین وضعى داشتهاند.
یکى از دلائل علمى بودن روانشناسى آن است که روانشناسان کوششمىکنند با حقایق، سروکار داشته باشند و براى کشف حقایقى که تاکنونبراى آنها روشن نشده است، از روش علمى استفاده کنند.
این علم مثل سایر علوم با کنجکاوى آدمى آغاز شده، انسانهاى اولیهدرباره جهان و آنچه آنها را دربر گرفته از خود سوالاتى مىکردند واین سوالات و کنجکاوىها و کوششى که براى پاسخ دادن به آنها مىشدمنجر به پیدایش علوم طبیعى مثل نجوم و فیزیک و زیستشناسى و...گردید (1) .
و سوالات دیگر انسانها درباره خودش مخصوصا درباره رفتار و افعالروحى و بدنى منتهى به فلسفه عقلى و در نتیجه منجر به پیدایش علمروانشناسى گردید. برخى از تصورات جدید که اکنون درباره نفس انسانىدر افکار دانشمندان وجود دارد از فیلسوف یونانى یعنى افلاطون(347 -427 ق م) گرفته شده است و بعد از ایشان ارسطو (322 - 384 ق م)مطلب تازهترى پیش کشید و ادعا کرد که نفس انسانى جز «کنش» وفرایندهاى بدنى نیست. او عقیده داشت که براى فهم رفتار و تجربهآدمى باید کنشهاى بدنى او را که منجر به آن رفتار یا تجربه شده،باید مطالعه کرد.
در فلسفه عقلى ارسطو نیز، تصورات و یا صورت ذهنى، اهمیت زیادىداشته که آنها از تاثیر عوامل و محیط بر بدن پیدا مىشوند وتاثیرات ذهنى، منشا و منبع پیدایش صورتهاى ذهنى است و اینتصورات مىتوانند با یکدیگر ترکیب شده، منشا تجربه آگاهىدرانسانها بوده و در نتیجه باعث کنترل رفتار آدمى مىشوند.
اینگونه عقائد درباره نفس و حالات آن قدمهاى بزرگى بود که در آندوره جهت علمى کردن روانشناسى برداشته شد و در نتیجه دانشمندانمتوجه شدند که آن قسمت از بدن آدمى که درکنترل رفتار او نقش اصلىرا به عهده دارد مغز آدمى است نه قلب او. و سپس تحقیقات«جالینوس» پزشک یونانى قرن دوم میلادى (در حدود 200 - 130 بعد ازمیلاد) اطلاعات تازهاى درباره بدن آدمى و کار آن پدید آورد وهمینطور این تحقیقات ادامه پیدا کرد تا این که «دکارت» (1650 -1596 میلادى) درباره روانشناسى جدید نظرهاى تازهاى بیان کرد.
در این حقیقتشکى وجود ندارد که نظرهاى اشتباه و دور از حقیقت نیزدر میان عقائد دانشمندان دیده مىشود و لکن مقصود از این بحثها ایناست که براى خوانندگان روشن گردد که روانشناسى از دیدگاهدانشمندان، داخل در علوم بوده و جزو علوم زیستشناسى است و در عینحال وجه ممیزه روانشناسى از علوم زیستى آن است که رفتارموجوداتزنده را بشناسد.
نرمان ل. مان یکى از دانشمندان غربى درباره علمى بودن روانشناسىچنین اظهار نظر مىکند (2) : «روانشناسى در حدود یک قرن قبل علمىشناخته شد این امر در نتیجه پیشرفتهاى خاصى بود که نصیب روانشناسىو علم وظائف الاعضاء شده بود...».
گفتن این مطلب که روانشناسى دقیقا در چه موقع به صورت علم درآمدمشکل است ولى امروزه دانشمندان غرب معمولا سه نفر از دانشمندانآلمانى را از جمله کسانى مىدانند که در معرفى روانشناسى به عنوانیک علم، سهم مهمى داشتهاند:
یکى «وبر»، فیزیولوژیست معروف است که معتقد بود مىتوان بعضى ازجنبههاى تجربى حسى را اندازهگیرى و به صورت کمى نشان داد.
دانشمند دیگرى که در علمى کردن روانشناسى نقش مهمى داشته فیزیکدانمعروف آلمانى «فخنر» است و سومین دانشمندى که هم فیزیولوژیستبود و هم فیلسوف «ویلهلم وونت» که اولین آزمایشگاه روانشناسى راتاسیس نمود و بسیارى از دانشمندان او را به عنوان پدر روانشناسىعلمى مىشناسند زیرا او در دانشگاه (لایپزیک) آلمان اولین آزمایشگاهروانشناسى را افتتاح کرد... .
حال که اجمالى از تاریخ علمى شدن روانشناسى، از نظر خوانندگانگرامى گذشت این حقیقت را مىدانیم که در ابتداى ورود در هر علمىبررسى و تعیین سه امر از باب مقدمه دخول در مباحث و مسائل آن علماز دیدگاه عقل و عقلا و فلاسفه و صاحبان فن فلسفه و علوم عقلى لازممىباشد آن سه چیز عبارتند از : تعریف علم; موضوع علم و فایده علم.
امر سوم یعنى فایده واهمیت علم روانشناسى را در مقالات گذشته اجمالامورد بحث و تحقیق قرار دادیم اینک دو امر، باقى مانده یعنى تعریفعلم و موضوع آن لازم است مورد بررسى قرار گیرد.
واژه پسیکولوژى و مراد از آنقبل از بیان نظرات دانشمدنان غربى و اسلامى درباره تعریف علمروانشناسى لازم است این نکته راتذکر دهیم که علمالنفس یا روانشناسىترجمه کلمه «پسیکولوژى» (Psycholojy) نربان یونانى است مشتق ازدو کلمه یونانى یکى Psycre) پسیکه) و دیگرى ( Logos) (لوگوس) بهمعناى علم و منطق و مفهوم و بیان و یا به معناى اصل و حقیقتیکشى. مجموع این دو کلمه به معناى مطالعه و یا تحقیق درباره نفس وروح است (3) .
دکتر «محمد حسن بیگدلى ضیائى» در کتاب روانشناسى تحلیلى، ص 12 در این باره چنین مىنویسد:
«واژهاى که به نام روانشناسى براى شناساندن علم مطالعه و بررسىرفتار رواج یافته، ترجمه لغت «پسیکولوژى» یا باتلفظ انگلیسى(سالکالاجى) مىباشد که در اصل از دو کلمه یونانى(پسیکه) به معناىروح و روان و (لوگوس) به مفهوم تحقیق و یا بیان مرکب شده است.
پسیکه مفاهیم متعددى دارد برخى آن را به معناى روح و بعضى دیگرروان تفسیر نمودهاند. این کلمه نام یکى از خدایان افسانهاى یونانقدیم بوده که در ابتداى زندگى، بشرى فناپذیر بوده، بعدا در زمرهخدایان درآمده و جاودان گردید». برخى از دانشمندان از جمله مرحومکاظمزاده ایرانشهر در کتاب اصول اساسى روانشناسى ص 19 در توضیحکلمه «سیکولوژى» به معناى روانشناسى و مصادیق آن چنین نوشتهاند:
«در واقع این کلمه «پزیکولوژى» به معناى علم روانشناسى،مطالعات و معانى مختلف متعددى را دربر دارد که باید جداگانه تعریفشوند:
الف : جانداران(موجودات زنده) و خصوصا حیوانهاى طبقه بالا و انسانداراى یک نوع رفتارى هستند که عبارت است از بجا آوردن عکسالعملهادر برابر تاثیرهائى که از بیرون دریافت مىکنند و همچنین عبارت ازتغییر دادن این عکسالعملها از راه تجربه، روانشناسى عکسالعملهاعبارت از تدقیق این رفتار است از همه آن چیزهائى که حدود اعمالمنتظم و نسبتا معین را که روانشناسى(بهطور عموم) تدقیق مىکند،تجاوز مىنماید.
ب : هر انسانى درباره بعضى فکرها و هیجانها و تاثرها و تمایلها وفعلهائى که به تصور او شخصیت او را ترکیب مىدهد، یک نوع ادراک وشعورى را دارا مىباشد و تصور مىکند که دیگران نیز ادراکى شبیه اورا دارند از اینرو موضوع روانشناسى ادراکى و یا تمایلى عبارت استاز تدقیق این حالات و شرح و تقسیم آنها و جستجوى انتظام و آهنگهاىتجربهآمیزى که آنها را نمایش مىتوانند داد».
چنان که خوانندگان گرامى ملاحظه مىکنند، رفتار و بجا آوردنعکسالعملهاى حیوانات از جمله انسان در برابر تاثرهائى که ازبیرون دریافت مىکنند، داخل در روانشناسى بوده به عنوان روانشناسىعکسالعمل نامیده شدهاند و نیز در مقابل فکرها و هیجانها و تاثرهاو تمایلها، انسانها یک نوع ادراک و شعورى دارند و از اینجا نوعخاصى از روانشناسى به نام «روانشناسى ادراکى» یا تمایلى پدید آمده، مورد بحث روانشناسان قرار مىگیرد و در نتیجه روانشناسى تفکرى و تنقیدى به وجود آمده است و در این حد نیز علم روانشناسىایستا نبوده، گاهى در یک معناى محدود، روانشناسى عبارت است ازمجموع حالات و استعدادهاى نفسى یک موجود و یا یک طبقه از موجوداتمانند علمالنفس یک انسان صنعتگر و یا یک مرد سیاسى و غیر آن دو.
در کتاب فرهنگ فلسفه به زبان آلمانى در شرح همین کلمه: (پزیخولوگى روانشناسى) مىنویسد: (4) «علم نفس یعنى علم هر آنچه در زیر کلمهنفس فهمیده مىشود علمى که از واقعیات تجربههاى درونى مانند تخطرهاو گزارشها و فکرها و حسها و تاثرها و هیجانهاى اراده و جز آنها وعلاوه بر اینها نیز از صورتهاى تغییر جسمانى این حالات نفسى و مثلااز تقلید و استنباط از خط (گرافولوژى یعنى علم شناختن احوال انساناز طرز خط و تحریر او) بحث مىکند».
علمهاى مربوط به اعمال نفس تا آن درجه که به نام نتایج و اساسهابه علمالنفس داخل باید شوند و مانند علوم راجع به شناختن بنیهها ومزاجها و اختلاطها و امثال آنها جزو قلمرو روانشناسى هستند و خودروانشناسى به اسم علم هر آنچه که قائم به ذات است، یعنى نفس تنهااز آنرو ممکن است که یا عامل خود را فعلیت دهد یعنى به وسیلهعلائمى مانند سخن و اشاره در فعلى ظاهر سازد و یا از آنرو که علموظائف الاعضاى مغزى و سلسله اعصاب، عموما به عنوان جزء مقابل مادىنفس به اختیار آن علم گذاشته شود.
طریقه اول از طریف مراقبت نفس حاصل مىگردد و دومى نیز مربوط بهعلم وظائف الاعضاء بوده و با علم رفتار تامین مىگردد.
بعضى از دانشمندان، علمالنفس را حتى به جامعهها نیز عمومیتدادهاند. دکتر حامد عبدالسلام زهران در کتاب علمالنفس الاجتماعى چاپقاهره سال 1984م مینویسد: «...علمالنفس الاجتماعى فرع من فروععلمالنفس یدرس السلوک الاجتماعى للفرد والجماعه ... و هو یهتمبدراسه التفاعل الاجتماعى و نتائج هذا التقابل و هدفه هو بناءمجتمع افضل قائم على فهم سلوک الفرد و الجماعه...» یعنى «علمالنفس اجتماعى فرعى از فروع مطلق علمالنفس محسوب مىگردد، در ایننوع از روانشناسى سلوک اجتماعى براى فرد و جامعه مورد بحث و بررسىقرار مىگیرد و در این علم، افعال اجتماعى و نتایج آن نیز مورداهتمام قرار مىگیرد و هدف این نوع از روانشناسى ایجاد جامعه برتراست که سلوک فردى و اجتماعى را مورد مطالعه قرار مىدهد».
تا اینجا محور کلام در روانشناسى و علمالنفس، علم روح بود و لکنبرخى از دانشمندان از این محور نیز تجاوز کرده ، علم عقل را درمحدوده روانشناسى و علمالنفس نیز وارد نمودهاند.
چنانکه سمیح عاطف الزین در کتاب خود علمالنفس ج1، ص 12 چنینمىنویسد:
«...و کان یظلق على الابحاث التى تدور حول النفس علمالروح اوعلمالعقل اذ لم یتمیز القدامى، بین النفس و الروح کما تحدث الیومبل کانتا فى نظرهم شیئا واحدا ما ورائیا غیر ظاهر للعیان... و هذاو ان المفهوم الذى یقول بعلم الروح او علم العقل ظل متداولا فىالقرون الوسطى و قد استعمله ایضا الفلاسفه اللاهوتیون انفسهم».
«یعنى «زمانهاى قدیم، بحثهائى که بر محور نفس دور مىزد علم روحیا علم عقل بکار برده مىشد زیرا دانشمندان پیشین بین آن دو فرقىنمىگذاشتند و هر دو به یک معنى استعمال مىشد و این معنى و مفهومدرباره علم روح یا علم عقل در قرون وسطى نیز بکار برده شده وفلاسفه «لاهوتیون» آن را بکار بردهاند».
پىنوشت:
1- اصول روانشناسى تالیف: نرمان ل . مان. ترجمه و اقتباس دکترمحمود ساعتچى: ص 1 و 2 و 3.
2- اصول روانشناسى: ص 5 ، 6 و 8.
3- روانشناسى تحلیلى: ص 12 - اصول اساسى روانشناسى تالیف مرحومکاظمزاده ایرانشهر: ص 19 - علمالنفس الاجتماعى تالیف دکتر حامدعبدالسلام.
4- اصول اساسى روانشناسى تالیف مرحوم کاظمزاده ایرانشهر، ص 20.
درسهایی ازمکتب اسلام-سال77-شماره10
نگاهی به سندرم داون
اگر شما هم پس از تولد نوزادتان متوجه توانایى شناختى کمتر از حد متوسط، دست و پاى کوتاه، ماهیچه هاى ضعیف، چشم هاى بادامى ، نیم رخ مسطح ، گوش هاى کوچک و گردن کوتاه او شدید، به هیچ وجه نگران نشوید چرا که نوزاد مبتلا به «سندرم داون» شما مى تواند با هوشیارى و مراقبت صحیح به زندگى نیمه مستقل خود دست یابد. عارضه ژنتیکى «سندرم داون» به علت وجود تمام یا بخشى از یک کروموزوم اضافى به وجود مى آید و از هر ۸۰۰ کودک، یک نفر به آن مبتلا مى شود که با کاهش توانایى شناختى ، رشد جسمانى ضعیف و تغییر چهره فرد همراه است. اگرچه «سندرم داون» قابل پیشگیرى نیست، اما در صورت آگاهى صحیح مى توان آن را در دوران باردارى یا قبل از تولد نوزاد تشخیص داد و در نتیجه کمک بزرگى به فردمبتلا براى رساندن او به استقلال نسبى کرد.
* «سندرم داون» چیست
خصوصیات ژنتیکى هر فرد در هنگام لقاح به وسیله ۴۶ کروموزوم از والدین به وى منتقل مى شود و به صورت مساوى ۲۳ کروموزوم از مادر و پدر به ارث مى رسد، اما گاهى نوزاد یک کروموزوم اضافى دریافت مى کند و در واقع ۴۷ کروموزوم به وى منتقل مى شود. این ماده اضافه ژنتیکى در رشد جسمانى و عقلانى کودک تأخیر ایجاد مى کند. متأسفانه کسى به طور قطع علت این اتفاق را نمى داند و تاکنون هیچ روشى نیز براى پیشگیرى از آن شناخته نشده است.
اگر شما هم پس از تولد نوزادتان متوجه توانایى شناختى کمتر از حد متوسط، دست و پاى کوتاه، ماهیچه هاى ضعیف، چشم هاى بادامى ، نیم رخ مسطح ، گوش هاى کوچک و گردن کوتاه او شدید، به هیچ وجه نگران نشوید چرا که نوزاد مبتلا به «سندرم داون» شما مى تواند با هوشیارى و مراقبت صحیح به زندگى نیمه مستقل خود دست یابد. عارضه ژنتیکى «سندرم داون» به علت وجود تمام یا بخشى از یک کروموزوم اضافى به وجود مى آید و از هر ۸۰۰ کودک، یک نفر به آن مبتلا مى شود که با کاهش توانایى شناختى ، رشد جسمانى ضعیف و تغییر چهره فرد همراه است. اگرچه «سندرم داون» قابل پیشگیرى نیست، اما در صورت آگاهى صحیح مى توان آن را در دوران باردارى یا قبل از تولد نوزاد تشخیص داد و در نتیجه کمک بزرگى به فردمبتلا براى رساندن او به استقلال نسبى کرد.
* «سندرم داون» چیست
خصوصیات ژنتیکى هر فرد در هنگام لقاح به وسیله ۴۶ کروموزوم از والدین به وى منتقل مى شود و به صورت مساوى ۲۳ کروموزوم از مادر و پدر به ارث مى رسد، اما گاهى نوزاد یک کروموزوم اضافى دریافت مى کند و در واقع ۴۷ کروموزوم به وى منتقل مى شود. این ماده اضافه ژنتیکى در رشد جسمانى و عقلانى کودک تأخیر ایجاد مى کند. متأسفانه کسى به طور قطع علت این اتفاق را نمى داند و تاکنون هیچ روشى نیز براى پیشگیرى از آن شناخته نشده است.
* انواع سندرم داون
مبتلایان به سندرم داون برخلاف دیگران ۳ نوع کروموزوم شماره ۲۱ دارند، بنابراین به صورت معمول ۳ نوع سندرم داون وجود دارد.
۱- «تریزومى ۲۱ معمولى » : دراین عارضه همه سلول ها، یک کروموزوم ۲۱ اضافى دارند و حدود ۹۴ درصد مبتلایان به سندرم داون دراین دسته قرار دارند.
۲- «ترانس لوکیشن»: دراین عارضه ، کروموزوم اضافى ۲۱ به یک کروموزوم دیگر مى چسبد و اصولاً والدین این کروموزوم را بدون هیچ نشانه اى به همراه دارند. فقط ۴ درصد از مبتلایان به سندرم داون در این دسته قرار دارند.
۳- «تلفیقى»: تعدادى از سلول هاى مبتلایان به این عارضه داراى کروموزم اضافى ۲۱ است و ۲ درصد از کل مبتلایان سندرم داون به این نوع عارضه ژنتیکى مبتلا هستند.
* تأثیر سن مادر
ذکر این نکته ضرورى است که سن مادر مى تواند عاملى تأثیرگذار در ابتلاى نوزاد به سندرم داون باشد. در سنین ۲۰ تا ۲۴ سالگى احتمال ابتلا به سندرم داون ۱/۱۴ درصد است و باردارى در سن ۴۰ سالگى احتمال ابتلا به این عارضه را به ۱/۶ مى رساند و این احتمال در سن ۴۹ سالگى ۱/۱۱ درصد است. بنابراین اگر چه احتمال ابتلا به سندرم داون در نوزادان با بالا رفتن سن باردارى افزایش مى یابد، اما شواهد نشان مى دهد ۸۰ درصد کودکان مبتلا به سندرم داون از مادران داراى سن کمتر از ۳۵ سال متولد شده اند. براین اساس هم اکنون براى مادران باردارى که سن آنها بیش از ۳۰ یا ۳۵ سال باشد، آزمایش هاى ژنتیکى براى تشخیص وجود سندرم داون انجام مى شود. درمجموع احتمال تولد نوزاد داراى عارضه سندرم داون در سن ۲۰سالگى یک در هزار و ۷۰۰تولد، در سن ۲۵ سالگى یک در هزار و ۴۰۰ تولد، درسن ۳۰ سالگى یک در ۹۰۰ تولد، در سن ۳۵ سالگى یک در ۴۰۰ تولد، در سن ۴۰ سالگى یک در ۱۰۰ تولد و در سن ۴۵ سالگى یک در ۳۵ تولد است.
* تأثیر سندرم داون بر کودک
این عارضه به شیوه هاى مختلف بر توانایى هاى شناختى کودکان تأثیر مى گذارد، اما بیشتر این کودکان مبتلا به عقب ماندگى ذهنى خفیف تا میانه هستند. آنها برخلاف آنچه تصور مى شود ، قادر به آموختن و پرورش مهارت ها، البته با سرعتى متفاوت از دیگران، هستندو به همین دلیل بسیار مهم است که آنها را با کودکان دیگر ، حتى با شرایطى مشابه ، مقایسه نکنید؛ چرا که این کودکان توانایى هاى زیادى دارند.
* پرورش قدرت شناختى
پرورش قدرت شناختى در کودکان مبتلا به سندرم داون تقریباً متفاوت است. هم اکنون هنوز امکان شناسایى توانایى هاى این کودکان در هنگام تولد وجود ندارد و تشخیص بهترین راه هاى آموزش هر کودک، پس از تولد مشخص مى شود، در نتیجه میزان موفقیت آنها در مدرسه بسیار متفاوت است و این امر تأکیدى بر لزوم سنجش توانایى هر کودک به صورت جداگانه است. اختلال گفتارى و تأخیر در بیان مطالب و گفته ها از آشکارترین مشکلات کودکان مبتلا به سندرم داون است و در این زمینه اصولاً جلسات گفتار درمانى مؤثر خواهد بود. این کودکان همچنین مشکلات شنوایى دارند که موجب اختلال در برقرارى ارتباط آنها با دیگران مى شود و به این منظور نیز استفاده از سمعک و وسایل تقویت صدا بسیار مفید است.
ارزیابى قدرت زبانى کودکان مبتلابه عارضه سندرم داون ، آموزش مستمر زبان اشاره به آنها، نقاشى و به کارگیرى اشیا براى انتقال مفهوم نیز مى تواند به زندگى هرچه بهتر این کودکان کمک کند. دراین زمینه برخى کشورهاى اروپایى چون آلمان و دانمارک مبتلایان به سندرم داون را از سایر دانش آموزان جدا نمى کنند، بلکه دراین کشورها برنامه استفاده از دو معلم در کلاس درس اجرا مى شود و معلم دوم به صورت اختصاصى گروه دانش آموزان مبتلا به ناتوانى هاى ذهنى و جسمى را کنترل مى کند.
* مشکلات سلامت مبتلایان به سندرم داون
مشکلات سلامت مبتلایان به سندرم داون متفاوت است . بعضى از این کودکان هیچ مشکل خاص سلامتى ندارند، اما عده اى از آنها به بیمارى هایى مبتلا مى شوند که نیازمند توجه و نگهدارى دقیق است. به عنوان مثال نیمى از کودکان مبتلا به سندرم داون از نارسایى قلبى مادرزادى رنج مى برند و مستعد ابتلا به فشار خون ریوى هستند . این مشکلات با کاردیوگرافى اطفال شناسایى و به کمک دارو یا جراحى برطرف مى شوند. همچنین نیمى از کودکان مبتلا به سندرم داون مشکلات شنوایى و بینایى دارند و مشکلات بینایى آنها معمولاً تنبلى چشم، نزدیک یا دوربینى و احتمال ابتلا به آب مروارید است. از دیگر مشکلات طبى معمول در مبتلایان به سندرم داون مى توان به اختلالات غده تیروئید، ناهنجارى روده، مشکلات تنفسى ، چاقى، حساسیت زیاد به عفونت و احتمال زیاد ابتلا به سرطان خون اشاره کرد.
* طول عمر و درمان مبتلایان به سندرم داون
در دهه هاى اخیر ، متوسط عمر افراد به سندرم داون از ۲۵سال، افزایش چشمگیرى یافته و همچنین علت مرگ این افراد تغییر کرده است. مطالعات محققان آمریکایى در سال ۲۰۰۲ نشان مى دهد متوسط عمر این افراد با درنظرگرفتن متغیرهاى مختلف به ۴۹ سال افزایش یافته است.
به علاوه تاکنون هیچ درمانى براى سندرم داون شناسایى نشده است، اما فیزیوتراپى، گفتاردرمانى و برنامه هاى ویژه آموزشى نقش مهمى در ارتقاى سطح توانایى مبتلایان دارد. اگر مادرى کودک مبتلا به سندرم داون داشته باشد، احتمال این که دیگر فرزندانش نیز با این عارضه متولد شوند، زیاد است . هرچند دراین بین مادر مبتلا به عارضه نمى شود و احتمال ابتلا براى دیگر نوزادان با افزایش تعداد باردارى ها کمتر مى شود.
همچنین اگرچه جلوگیرى از ایجاد عارضه ژنتیکى سندرم داون غیرممکن است، اما تشخیص درست نوزادانى که در معرض خطر این بیمارى قرار دارند، در سال هاى اخیر افزایش یافته است. به عنوان مثال در بسیارى از کلینیک هاى پیش از زایمان، مادران باردار ۱۴ هفته پس از بسته شدن نطفه، آزمایش هاى سه گانه خون مى دهندو نتایج این آزمایش ها به همراه سن احتمالى مادر هنگام تولد نوزاد براى سنجش خطر ابتلا به این عارضه در نوزاد محاسبه مى شود.
* والدین چه کار کنند
ترس، شکست و گناه نخستین احساسى است که به والدین داراى فرزند مبتلا به سندرم داون غالب مى شود. دراین شرایط مشورت با خانواده هاى دیگرى که داراى فرزند مبتلا به این عارضه هستند، مى تواند به والدین براى غلبه براین احساس تلخ کمک کند. بنابراین بهتر است به آینده امیدوار شوید و راه هایى براى مقابله بامشکلات پیدا کنید. متخصصان توصیه مى کنند که باید کودکان مبتلا به سندرم داون را از همان ابتدا با کمک و زیر نظر پزشک متخصص نگهدارى کرد و دراین بین مراکز خصوصى گفتار درمانى و فیزیوتراپى بسیار مؤثر خواهند بود.
امروزه بسیارى از کودکان مبتلا به سندرم داون به سن مدرسه مى رسند و از فعالیت هاى بسیارى که متناسب با سن آنهاست بهره مند هستند و تعدادى از آنها نیز به دانشگاه رفته اند، حتى بسیارى از آنها توانسته اند به یک زندگى نیمه مستقل دست یابند
سیتومگالوویروس
سیتومگالوویروس (CMV) یکی از اعضاء خانواده هرپس ویروسها است که به نام هرپس ویروس انسانی نیز شناخته میشود.
* عرفی ویروس
این ویروس که بزرگترین عضو خانواده هرپس ویروسها به شمار میرود دارای DNA دو رشتهای حاوی بیش از kbp۲۴۰ و قابلیت کدگذاری بیش از ۲۰۰ فرآورده پروتئین اساسی است که عملکرد بسیاری از این پروتئینها هنوز بخوبی شناخته نشدهاست. مشابه سایر هرپس ویروسها کپسید ویروس توسط یک پوسته خارجی حاوی دو لایه لیپید احاطه شده که حاوی پروتئینهای کد شده ویروسی هستند و اهمیت بسیاری از نظر طراحی واکسنهای ضد ویروس دارند. از نظر پاتولوژی مشخصه کلاسیک شناخت CMV در بافتها، وجود سلولهای بزرگ (سیتومگالیک) و حاوی انکلوزیونهای داخل هستهای میباشد که در زیر میکروسکوپ نمای شبیه چشم جغد owl’s eyes را ایجاد میکنند و مشاهده آنها قویاً به نفع عفونت فعال CMV است. CMV تمایل به آلوده سازی سلولهای منونوکلوئر و لنفوسیت دارد و در موارد منتشر بیماری شواهد عفونت را در اغلب ارگانها میتوان مشاهده نمود.
در ایمنی علیه CMV ایمنی هومورال و سلولر هر دو نقش دارند. بنظر میرسد گلیکوپروتئینهای G و H پوسته خارجی ویروس در تحریک ایمنی هورمورال نقش اساسی داشته باشند ولی پاسخهای ایمنی هومورال اگرچه درکنترل عفونت شدید مؤثر هستند قادر به مهار درگیری جفت و جنین نمیباشند. تولید سلولهای آسیتوتوکسیک از طرف میزبان بر علیه CMV و درگیری MHC/I نقش مهمی در کنترل عفونت دارند. هر یک از گونههای پستانداران با CMV خاص خود آلوده میشوند لذا انسانها تنها میزبان CMV انسانی هستند. در کشورهای درحال توسعه اغلب کودکان در سالهای کودکی با CMV تماس پیدا میکنند و تقریباً ۱۰۰٪ بزرگسالان شواهد سرمی مثبت سابقه تماس با ویروس را نشان میدهند. در حالیکه درکشورهای توسعه یافته فقط ۵۰٪ بزرگسالان شواهد سرمی آلودگی را نشان میدهند.
* انتقال بیماری
انتقال ویروس از روشهای زیر صورت میگیرد:
مادر به جنین (از طریق جفت یا حین زایمان) و شیر مادر ، فرزند به والدین ، انتشار در مهدکودکها ، پیوند بافت و عضو ، انتقال خون
مهمترین مشکلی که در درگیری با CMV ایجاد میشود در درجه اول آلودگی جنین در حین بارداری و سپس عفونتهای فعال در مبتلایان به نقص ایمنی و پیوند عضو است. در صورتی که مادری در حین بارداری به عفونت فعال مبتلا شود حدود ۴۰-۳۰ درصد خطر انتقال به جنین وجود دارد ولی در صورتی که مادری قبل از بارداری آلوده شده باشد فقط ۵/۰-۲/۰ درصد خطر انتقال به جنین وجود خواهد داشت. در کل ۲- ۵/۰ درصد از نوزادانی که در تمام جهان مبتلا میشوند به CMV مبتلا هستند و CMV شایعترین علت عفونت مادرزادی (congenital infection) محسوب میشود.
* علائم بیماری
از بین نوزادان مبتلا ۱۵٪ در هنگام تولد شواهد درگیری با CMV را نشان میدهند که این علائم عبارتند از:
IUGR ، تظاهرات جلدی شامل (پتشی و پورپورا) ، آتروفی سربرال ، هپاتواسپلنومگالی ، کوریورتینیت ، اختلالات خونی ، میکروسفالی ، کاهش شنوائی حسی- عصبی و تقریباً تمام این کودکان درجاتی از عقب ماندگی ذهنی و درگیری مغزی را دارا میباشند.
در مورد سایر اثرات CMV بر سیستم باروری نیز مطالعاتی انجام شدهاست. نقش CMV به عنوان علت ایجاد کننده سقط جنین بخوبی شناخته شده است؛ همچنین بعنوان یکی از علل سقط مکرر خصوصاً در مبتلایان به HIV/AIDS و نقص ایمنی مطرح میباشد ولی نقش آن به عنوان علت ایجادکننده ناباروری در زنان و مردان اثبات نشده و هنوز تحت مطالعه و بررسی قرار دارد. همچنین از CMV در طراحی روشهای جلوگیری از بارداری به عنوان ناقل ژن مختل کننده باروری در حیوانات استفاده شدهاست.
* تشخیص
در حال حاضر مهمترین توصیه در مورد مردان و زنان مراجعه کننده جهت درمان ناباروری، انجام آزمایشات غربالگری از نظر وجود سابقه تماس با CMV میباشد. در این آزمایشات آنتیبادیهایی علیه CMV از قبیل IgG و IgM سرمی اندازهگیری میشود. وجود سطوح بالای IgG نشان دهنده تماس قبلی با ویروس میباشد ولی در صورتی که IgM بالا باشد مطرح کننده عفونت اخیر و فعالیت ویروس بوده و تا تبدیل سرمی IgM به IgGفرد نباید اقدام به بارداری نماید. در خانمهای باردار مشکوک به عفونت فعال، از سایر تستهای تشخیصی به منظور اثبات عفونت فعال مادر و همچنین از آمنیوسنتز و PCR مایع آمنیوتیک خصوصاً درهفتههای ۲۱ الی ۲۳ بارداری به منظور اثبات درگیری جنین میتوان استفاده نمود.
* درمان
بهترین درمان شناخته شده تاکنون گانسیکلوویر(Gancyclovir) میباشد که در درمان عفونتهای فعال خصوصاً در افراد مبتلا به نقص ایمنی بسیار مفید میباشد ولی با توجه به عوارض گانسیکلوویر و عدم اطمینان از بی خطر بودن آن در بارداری، استفاده از گانسیکلوویر در زنان باردار فعلاً توصیه نمیشود. در حال حاضر بهترین توصیهها همچنان بررسی وضعیت سرمی افراد قبل از بارداری و در صورت سرونگاتیو بودن، آزمایش مجدد در ماههای ۲ الی ۴ بارداری از نظر ابتلا به عفونت CMV، میباشد.
نقش تغذیه در جلوگیری از نقص لوله عصبی نوزادان
نقص های لوله عصبی جدی ترین نقص های تولد هستند و این زمانی رخ می دهد که ، بافت و استخوان دور مغز و ستون فقرات جنین به طور مناسب تکامل نمی یابند.
اسپینا بیفیدا ( SPINA BIFIDA ) که شایع ترین شکل نقص لوله عصبی است، در واقع نوعی فلج و از کار افتادگی است که در آن ستون فقرات به طور کامل بسته نمی شود و این عارضه در طول ماه اول بارداری بوجود می آید. درافراد مبتلا به اسپینا بیفیدا درجات متفاوت فلج دیده می شود. که بسته به نوع فلج، پاها، مثانه و یا عملکرد روده تحت تاثیر قرار می گیرد. این افراد در تمام طول عمر باید تحت نظرپزشک باشند. نوزادانی که به طور جدی تحت تاثیر این بیمای قرار می گیرند فقط متولد می شوند (بعد از تولد زنده نمی مانند) یا اینکه خیلی بعد از تولد زنده نمی مانند. این عارضه تقریباً از هر 1000 نوزاد در آمریکا یک نفر را تحت تاثیر قرار می دهد این عارضه نسبت به بیماریهای دیگر مانند ام اس و سیستیک فیبروز بیشتر بچه ها را تحت تاثیر قرار می دهد. در موارد شدید این بیماری، ستون فقرات از پشت بیرون می زند. نقایص لوله عصبی در سومین و چهارمین هفته آبستنی برای جنین در حال تکامل رخ می دهد. این اتفاق می تواند قبل از اینکه شما بدانید یا حدس بزنید که باردار هستید، رخ دهد.
عوامل و فاکتورهای خطر در بروز اسپینا بیفیدا:
تغذیه ضعیف، به خصوص رژیمی که حاوی اسید فولیک به مقدار کافی نباشد ، مهم ترین عامل خطر در بروز اسپینا بیفیدا است. به نظر می رسد که عوامل دیگری نیز غیر از تغذیه مثلا ژنتیک در ایجاد اسپینا بیفیدا نقش داشته باشند. به عنوان مثال مردم اروپای شمالی و مجارستانی ها بیشترین میزان این بیماری را دارند.همچنین زنانی در معرض بیشتر احتمال داشتن نوزادی با نقص لوله عصبی هستند که سابقه تولد نوزادی با نقص لوله عصبی را داشته اند. در زنانی که نوزاد قبلی آنها با نقص لوله عصبی متولد شده است احتمال اینکه نوزاد دیگری نیز با این مشکل داشته باشند 15 برابر دیگران است. اگر شما یا والدین شما این عارضه را (نقص لوله عصبی) داشته اند این نیز احتمال داشتن نوزادی با نقص لوله عصبی را افزایش می دهد. زنان دارای دیابت یا زنانی که داروها ی مخصوص درمان سکته قلبی یا سکته مغزی را دریافت می کنند، در معرض بیشتر احتمال داشتن نوزادی با نقص لوله عصبی هستند. اگر سابقه هر یک از موارد ذکر شده وجود داشته باشد شما باید قبل از بارداری با پزشک مشورت کنید.
نقش اسید فولیک در پیشگیری از بروز اسپینا بیفیدا :
در افرادی که قبل از حاملگی و در طول چند هفته اول بارداری، مکمل اسید فولیک و رژیم غنی از فولات دریافت می کنند، احتمال اینکه صاحب نوزادی با اسپینا بیفیدا شوند، کمتر است. اگر شما خانمی در سن باروری هستید (بین 50- 14 سال) ، برای جلوگیری از نقص لوله عصبی باید هر روز4/0میلی گرم اسید فولیک به صورت مکمل ویتامینی دریافت کنید. میزان اسید فولیک در مکمل ها بین 4/0 تا 1میلی گرم است ولی شما نباید بدون مشورت با پزشک معالجتان بیشتر از1 میلی گرم اسید فولیک مصرف کنید. اگر چه وقتی که شما قبل از بارداری و 3ماه اول بارداری، اسید فولیک دریافت می کنید به جلوگیری از نقص لوله عصبی کمک می کنید ولی شما باید همواره مکمل اسید فولیک را دریافت کنید و غذاهای حاوی فولات را در طول حاملگی مصرف کنید. اسید فولیک برای سلامتی شما و به طور کلی تکامل و رشد جنین مهم است. فولات یکی از انواع ویتامین های گروه B است که در غذاها دریافت می شود. اسید فولیک در واقع فولاتی است که در مکمل های ویتامینی یافت می شود.اسید فولیک برای رشد سالم جنین ، تکامل طبیعی ستون فقرات و مغز نوزاد مهم می باشد.تمام زنانی که می توانند باردار شوند، باید رژیم غذایی متعادل و سالم داشته باشند.
اگر خانمی قصد باردار شدن دارد ، باید قبل از بارداری تا پایان ماه سوم بارداری قرص اسید فولیک مصرف کند تا از بروز نقص لوله عصبی در نوزاد خود جلوگیری کند . همچنین منابع غذایی اسید فولیک را در طی بارداری به مقدار زیاد مصرف کند .
منابع غذایی خوب فولات عبارتند از :
* لوبیا، عدس و نخود پخته شده
* اسفناج ، چغندر ، بروکلی ، ذرت ، آب گوجه فرنگی ، کلم بروکسل، آب پرتقال، آب کمپوت آناناس ، طالبی ، آب کمپوت گریپ فروت ، موز ، تمشک ، گریپ فروت ، توت فرنگی
* محصولات غله ای غنی شده مانند ماکارونی و نان تهیه شده از غله کامل
* کره بادام زمینی ، دانه های آفتاب گردان
درمان اسپینا بیفیدا:
وقتی نوزادی با شدیدترین فرم اسپینا بیفیدا متولد می شود، 48ساعت بعد از تولد، روی این نوزاد عمل جراحی انجام می شود. جراحان نخاع را در می آورند و آن را در ستون فقرات جایگزین می کنند و روی آن را با پوست و ماهیچه می پوشانند ولی همچنان فلج اندام و مشکلات مثانه باقی می ماند. که در این حالت باید با متخصصین ارتوپدی و کلیه برای حل این مشکلات مشاوره شود. . هیدروسفالی ( تجمع مایع در مغز) دردرصد بالایی از بچه هایی که با اسپینا بیفیدا متولد می شوند، دیده می شود. که در این حالت شانت زیر پوست نوزاد گذاشته میشود که بوسیله آن مایع موجود در مغز در تمام سطح بدن پخش می شود. بلا فاصله بعد از عمل جراحی فیزیوتراپیست به والدین آموزش می دهد که چگونه پاهای بچه را برای راه رفتن با عصا آماده کنند. برخی بچه ها به ویلچر نیاز دارند. از طریق درمان، بچه هایی که مبتلا به اسپینا بیفیدا هستند می توانند فعال شوند.
نتیجه :
همه زنانی که در سن باروری هستند و می توانند باردار شوند باید 4/0 میلی گرم اسید فولیک در هر روز مصرف کنند که این خطر بارداری که در آن نوزادی با اسپینا بیفیدا یا سایر نقص های لوله عصبی متولد شود را کاهش می دهد. ازحدود چند سال قبل اینطور به نظر رسید که اسید فولیک می تواند خطر داشتن نوزادی با اسپینا بیفیدا را کاهش دهد. متاسفانه بسیاری از زنان غذاهای حاوی اسید فولیک را به مقدار کافی نمی خورند. به هر حال، زنان باید بدانند که مصرف روزانه ویتامین برای آنها مهم است خواه آنها بخواهند باردار شوند یا نه. اینطور به نظر می رسد که اسید فولیک پیش از زمان بارداری هم عمل می کند بنابراین اگر خانمی منتظر است که پس از شروع بارداری اسید فولیک را مصرف کند، این بسیار دیر می باشد.
اسپینا بیفیدا( مهره شکاف دار) :SPINA BIFIDA
اسپینا بیفیدا یک اختلال مربوط به خط میانی مادر زادی است که بر اثر نقصی که در ستون فقرات دردوره رشد جنین بوجود می آید ، ناشی می شود .
به علت اینکه ستون فقرات بسته نمی شود ، طناب نخاعی ( رشته عصبی ) ممکن است بیرون بزند و در نتیجه آسیبهایی به اعصاب و یا فلج در قسمتهای زیر محل ضایعه بوجود آید .
شایعترین محل این ضایعه ، در مناطق کمری ، سینه ای تحتانی یا خاجی ( پایین ترین نقطه پشت ) است که عملکردهای مثانه و راست روده را معمولاً تحت تأثیر قرار داده و فرد قادر به کنترل شکم و روده خود نیست .
ین بیماری به اشکال متفاوتی بروز می کند :
الف – اسپینا بیفیدای پنهان
ب - اسپینا بیفیدای آشکار
1- منینگوسل Meningocele (بیرون زدگی فتق مانند مننژهای مغز و پرده های آن )
2- میلومننگوسل (مننگومیلوسل) Myelomeningocele (فتق و بیرون زدگی نخاع و پرده)
علل:
· هرچند که عوامل زیادی در ایجاد بیماری اسپینا بیفیدا ممکن است مؤثر باشند ، اما علت اصلی آن هنوز ناشناخته است .
ناهنجاری ایجاد کننده مهره شکاف دار، در روزبیست و ششم پس از لقاح رخ می دهد .
· ارتباط آشکار و تنگاتنگی میان کمبود فولیک اسید و ایجاد نقائص لوله عصبی وجود دارد
· مطالعات فراوان دخالت عوامل ژنتیکی و محیطی در ایجاداین بیماری را نشان می دهند .
· یک علت ویروسی نیز برای اسپینا بیفیدا تصور می شود ، زیرا میزان قابل مشاهده این بیماری ، در نوزادان مبتلای به دنیا آمده در فصول سرد سال بیشتر است .
اسپینا بیفیدا اغلب با هیدروسفالی همراه است . اگرچه هیدروسفالی و سایر نقائصی که با اسپینا بیفیدا همراه اند ممکن است به عقب ماندگی ذهنی منجر شوند ، اما خود اسپینا بیفیدا به تنهایی نمی تواند منجر به کم هوشی شود .
هشتاد درصد از مبتلایان دارای هوش طبیعی اند .
راه های تشخیص در دوران بارداری:
· در جنینی که مبتلا به اسپینا بیفیدا است ، برخی مواد پروتئینی از مایع نخاعی در اطراف کیسه آمنیوتیک ترشح می کنند . افزایش این پروتئینها باعث تشخیص این بیماری می شود . آزمایش آمینوسنتز اغلب 16 تا 18 هفته بعد از قطع آخرین عادت ماهانه زن انجام می شود .
· از سونوگرافی نیز برای تشخیص اسپینا بیفیدا استفاده می شود .
درمان :
اندک زمانی بعد از تولد ، عمل جراحی به منظور بستن شکاف موجود در منطقه پشت ، انجام می پذیرد .
در صورتی که هیدروسفالی هم وجود داشته باشد ، دومین عمل جراحی نیز که با گذاشتن شنت(shent ) جهت تخلیه مایع مغزی نخاعی است ، انجام می شود .
عنوان مطالعه :
A reproductive history of mothers with spina bifida
داده ها از حدود 271 مادر جمع آوری شده بود که در طی میانگین هجده سال و سه ماه بعد از تولد فرزندانشان مورد بررسی قرار گرفته بودند .
نتایج مطالعه :
· از میان مطالعه شدگان ، 4/24 % از مادران سابقه سقط خود به خودی داشتند .
· تعداد دوقلوهای مبتلا در حدود 6/8 در هر 1000 تولد زنده بود .
· در طی حاملگی های بعدی ، میزان پسرهای مبتلا به اسپینا بیفیدا بیشتر از دختران بود .
سقط های خود به خودی در فرزندان دختر بیشتر از پسر گزارش شده بود .
· تعداد جنین های پسر که دارای نقص بیشتری بوده و سقط خود به خودی داشتند در مادران سفید پوست بیشتر گزارش شده بود .
· فاصله میان حاملگی های قبلی در مادرانی که سابقه سقط خود به خودی نداشتند برای فرزندان مبتلایشان ، طولانی تر از فرزندان غیر مبتلای آنها بود .
· در بررسی ها میزانی از مرده زایی در حاملگی های قبل از تولد فرزندان پسر مبتلا به اسپینا بیفیدا دیده شد .
· یافته ها افزایش خطر ابتلا به اسپینا بیفیدا را در مادرانی که سابقه سقط های خود به خودی قبلی داشتند نشان می دهند .