فائق آمدن بر عصبانیت وپر خاشگری
عصبانیت عاطفه ای است که باید کنترل شود
شخصی شما را با کلمات بدی مورد خطاب قرار می دهد وشما احساس می کنید عصبانی شده اید. شخصی ناگهان دراتوبان را ه شما را سد می کند وشمااحساس عصبانیت می کنید. شخصی به دوست شما حمله می کند وشما عصبانی می شوید. اما به راستی چه عاملی سبب می شود شما احساس عصبانیت کنید ؟ وجه اشتراک تمام این موقعیت ها چیست؟
عصبانیت در نتیجه عدم کنترل برعوامل تأثیر گذاربر ارزش های مهم به وجود می آید .ارزش هایی که در مثال های بالا ازآنها نام برده شده است عبارتند از غرور، حاضر بودن به موقع در محلی، شخصی که دوستش دارید، پول ویاعدالت. همه ما هنگامی که به آنچه می خواهیم وانتظارش راداریم دست پیدا نمی کنیم ،احساس آشفتگی وبی قرار ی میکنیم .
ما معمولاً فکر می کنیم با عصبانی شدن می دانیم علت بروز مشکل چیست. ما برای ابراز عصبانیت خود اهدافی داریم. ممکن است این اهداف فردی باشد که شما را مورد انتقاد قرارداده است،فردی که در اتوبان راه شما را سد نموده است،یک فرد مهاجم،کار فرما ورئیس شما ویا حتی خودتان. ممکن است با عصبانیت امید داشته باشیم از طریق تخلیه ناگهانی انرژی بتوانیم خطر یا تهدید را خنثی کنیم ویا شاید امیدوار باشیم تخلیه ناگهانی انرژی سد ی راکه جلوی ما را برای رسیدن به اهدافمان گرفته است ،خراب کنیم .
گاهی اوقات می توان ازعصبانیت به صورتی سازنده استفاده نمود. اگرما مورد حمله قراربگیریم عصبانیت می تواند انرژی مورد نیاز ما را برای جنگیدن ومقابله به مثل نمودن تأمین کند . اما در بسیاری از موقعیت ها عصبانیت سبب غبار آلود شدن قضاوت ها ی ما نسبت به دیگران ونیز بوجود آمدن استرس می شود .اگر عصبانیت باعث بیشتر کردن رفتارهای پر خاشگرانه ما نسبت به دیگران شود،می تواندبه صورت دائمی به روابط ما با کسانی که دوستشان داریم آسیب برساند. عصبانیت ملایم وتکرار شونده که مدت زمان زیادی به طول بینجامد،سبب بروز مشکلات قلبی وحتی حملات قلبی می شود.
درنده خویی وداشتن روحیه خصمانه یعنی نپذیرفتن موارد غیر قابل تغییر :
در زیر مثال هایی ازرفتار خصمانه نسبت به دیگران ارائه شده است. نکته مشترک موجود در همه آنها چیست؟ فریاد زدن بر سر پلیسی که ازشما بلیت گرفته است،لگد زدن به یک درشکسته ،مقصر دانستن والدین برای تمام مشکلاتی که برای شما بوجود آمده است،نپذیرفتن حقیقت یک رابطه تمام شده ،عصبانیت وبد اخلاقی پس ازباختن درمسابقه وسرزنش کردن خود، زمانی که حتی درس خود رافراگرفته اید همه مواردی از رفتارهای خصمانه است .
از آنجا که عصبانیت می تواند در موقعیت هایی مخرب باشد، می تواند به اندازه درنده خویی ، بد نیز باشد.دکتر جرج کلی معتقد است دلیل نهفته داشتن رفتار خصمانه ،نپذیرفتن جنبه های غیر قابل تغییر واقعیت است. درنده خویی به معنای نپذیرفتن واقعیت است.درنده خویی رسیدن به یک هدف را حتی پس از آنکه نا توانی در عدم دست یابی به آن محرز است،درما حفظ می کند. درنده خویی به معنای تلاش ناامیدانه درجهت درست کردن اموربدون در نظر گرفتن واقعیت است. درنده خویی به شما ودیگران آسیب می رساند.تنها پاسخ سالم به یک واقعیت « اتفاق افتاده » پذیرش وتلاش برای درک آن است. به گفته دکترمازلو افرادی که واقعیت خویش را قبول دارند، سختی های زندگی را می پذیرند وافرادی که درراه زندگی خویش دچار نقصان می شوند، آب را فقط اگر مایع باشدآب می دانند. اگراعتقاد داشته باشید می توانید خوشحال بودن را انتخاب کنید . می توانید در آینده خوشحال باشید بدون اینکه توجه کنید واقعیت چیست. بنابراین گذشته را بپذیرید ،ببخشید،بگذارید برودوبه زندگی خویش ادامه دهید.
کنترل عصبانیت باعث بوجود آمدن اعتقادات وتفکرات میشود :
عصبانیت وقتی بوجود می آید که شما توانایی مقابله با برخی موقعیت ها را نداشته باشید. اگر با عصبانیت خود مشکل دارید، دلایل نهفته مهمی وجود دارد که هنوز آنها ار حل نکرده اید ویا از شیوه های مقابله روحی ناکار آمد استفاده می کنید.
برای روبرو شدن با عصبانیت ،شیوه های درونی وبرونی زیادی وجود دارد . بسیاری از شیوه هایی که با عواطف منفی مقابله می کنند،می توانند برای کنترل عصبانیت نیز به کار روند. عدم کنترل بر ارزشهای مهم باعث بوجود آمدن عصبانیت می شود. برای فائق آمدن بر عصبانیت بایدارزش های مهم خود را شناسایی کنید وبفهمید چرا به توانایی خود برای خوشحال بودن اعتماد ندارید . مقصردانستن دیگران یا خودتان و عصبانی باقی ماندن ، پیمودن مسیررا دشوارتر می کند. یافتن راه های جدید برای فکر کردن درباره موقعیت ها وخوشحال کردن خود به تلاش های ماهرانه نیاز دارد. اگر قصد دارید عصبانیت خود را کاهش دهید، نکات وتکنیک های زیر را برای بدست آوردن مجدد کنترل ذهنی خود به کار بگیرد:
1. عواطف آسیب وترس را که باعث بوجود آمدن عصبانیت می شوند، بشناسید.
به خاطرداشته باشید عصبانیت از ترس ونوعی حس نا امیدی ناشی می شود. برخی ارزشها یا اهداف مهم مورد حمله قرا ر می گیرند وشما احساس می کنید کنترل خود را بر اوضاع از دست می دهید. شاید دوست نداشته باشید به احساس آسیب وترس خود اعتراف کنید زیرا فکر می کنید این اعتراف نشانه ضعف شماست. ولی این احساسات به شما کمک خواهند کرد ارزش ها واهدافی را که مورد حمله وتهدید قرار گرفته اند بشناسید. شناسایی عواطف ترس وآسیب در را برای کنکاش درباره مسائل ریشه ای باز خواهدنمود . هنگامی که احساس ترس وآسیب می کنید، چه تصاویر،افکار یا مسائلی با آنها همراهی می کند یا آنها را بوجود می آورد؟
2. احساس همدردی ودرک خود را بیشتر کنید.
اگر تصمیم گرفته اید عصبانیت خود را نسبت به افراد کاهش دهید، اولین قدم تلاش برای دیدن موقعیت از زاویه دید آنها می باشد.شاید کارخود را با سؤال درباره زاویه دید آنها آغاز کنید،آنها را ترغیب کنید درباره فرضیات واعتقادات ریشه ای یا عوامل زمینه ای که آنها را به سوی داشتن زاویه دید یارفتاری که مورد رضایت شما نیست سوق داده است ، صحبت کنند. گفته های آنها را درباره احساساتشان خلاصه گویی کنید. معمولاً راه تحت کنترل قرار دادن عصبانیت، درک وضعیت، زاویه دید ودلیل اعتقادات ورفتارهای افراد است.
بخشیدن به معنای فراموش کردن نیست. بلکه به معنای خاطر آوردن موضوع ورها کردن آن است :
اگر صحبت کردن با فردی برای شما غیر ممکن است، سعی کنید یک سناریوی درک برای خود تصورکنید . سناریویی که به شما امکان می دهد عصبانیت خود را کاهش دهید.
اما اگر فرد مقابل را به اندازه کافی نمی شناسید وچیزی درباره انگیزه های او نمی دانید چه کاری باید انجام دهید؟ در این صورت باید راه هایی برای برخورد با « سمت تاریک زندگی » پیدا کنید.
3. تا حد امکان بهترین منظورها ومقاصد را فرض کنید.
تا وقتی زنی فکر می کند انگیزه همسرش برای دیر آمدن به منزل اذیت کردن اوست، عصبانیت او افزایش می یابد.اگر او روی افکاری مانند « او به من اهمیت نمی دهد» ،«او بی توجه است»،« من هیچوقت این کار رادرحق او انجام نمی دهم» یا«اوخیلی خودخواه است»متمرکز کند،این افکار مانند ریختن نفت برآتش عصبانیت وی را افزایش می دهد. اما او می تواند منظور نهفته همسرش را نیازی قانونی ومنطقی بداند. او می تواند بر شواهدی ازحال وگذشته مبنی بر اینکه او همسررش را دوست دارد، تمرکز بیشتری داشته باشد.
من به عنوان یک روانشناس که با صدها مراجعه برخورد داشته است دریافته ام حتی بدرفتارترین انسان ها نیزنمی خواهند به دیگران آسیب برسانند. آنها می خواهند از خودشان دفاع کنند وارزش های خود را دریابند (غالباً بد رفتار ترین انسانها کسانی هستند که تجربیات منفی زیادی از بد رفتاری دیگران ومورد انتقاد قرار گرفتن از سوی آنها دارند ونسبت به آنها حساس شده اند.) این دید به من کمک می کند قسمت زیادی از عصبانیت خود را کاهش دهم.
البته داشتن این دید لزوماً به این معنا نیست که با استفاده از نتایج محدود کردن رفتار خصمانه، این رفتار در من کاهش خواهد یافت. بلکه به این معناست که من می توانم نسبت به افراد خونسرد تر باشم ورفتارم بر دیگران تأثیر بگذارد.
چگونه این دید که افراد پرخاشگر برای دفاع از خود معمولاً پر خاشگری می کنند بر افرادی که روحیه خصمانه کمتری دارند اعمال می گردد؟ اگر فردی که معمولاً به شما اهمیت می دهد،از شما عصبانی شود ویا به عمد به شما آسیبی برساند، این کار را به خاطر دفاع یا مهربانی انجام می دهد. شاید او فکر کند شما کار بدی در حق او انجام داده اید واو بانشان دادن واکنش از خودش دفاع کرده است ویا می خواسته به شما درسی بدهد که دوباره به او آسیب نرسانید. به صورت خلاصه میتوان گفت دلیل اینکار شاید این باشد که فقط هنگامی وجود دارید که چرخه کشمکش ونزاع را تداوم میدهید.دراین مورد او بد ترین منظوررا درباره شما داشته است ـ شما به او اهمیت نمی دهید واز روی عمد به او آسیب رساند ه اید.
4. آیا « مهربانی » یا « عدالت» یک مسأله نهفته وریشه ای است؟
اغلب اوقات انتظارات وتوقعات ما کلید احساسات ما هستند. شما نپذیرفته اید که دیگران کامل نیستند یا حتی خود ما کامل نیستیم. چیزهای « بد » ،« شیطانی » ونا عادلانه هرروز میلیون ها بار رخ می دهند وکاملاً طبیعی است که با احساسات منفی مانندعصبانیت به رویدادها واتفاقات برچسب « بد» یا « نا عادلانه » بچسبانیم.
نظریه«عدالت» درمقابل نظریه « خوشحالی» ـ نظریه عدالت بیان می کند« زندگی باید همیشه عادلانه وبرای همه افراد یکسان باشد.» اگرانتظارات ما درنتیجه اعتقاد به نظریه عدالت بالا رود، به یک زندگی پر از بدبختی محکوم هستیم.افراد دربدترین موقعیت ها بیشتر لحظات زندگی خود رابه محاسبه عدالت وبرقراری توازن میان آنچه داده ودریافت کرده اند می گذرانند.آنها بر پایه نظریه عدالت، نوعی سیستم حسابداری برای خود ابداع می کنند.این سیستم اعتقادی ممکن است تطابق اندکی با واقعیت برونی داشته باشد.
«عدالت» درباره افرادی که درخانواده های خوشبخت وموفق به دنیا می آیند و زندگی طولانی توأم با موفقیت وشادی دارند ونیز افرادی که دربیچارگی و فلاکت متولد می شوند و درحالی که هنوز جوان هستند با عذاب می میرند چگونه است؟ « بی عدالتی » همیشه در اطراف ما وجود دارد. من فکر می کنم باید نظریه عدالت را کنار بگذاریم.
می توان نظریه عدالت را بانظریه خوشحالی جانشین نمود. نظریه خوشحالی می گوید « من به این خاطر این امر را انتخاب می کنم چون مایه خوشحالی من ودیگران است. من می پذیرم که زندگی وهمه آنچه دراختیار من است یک موهبت است. اگر موهبتی را که به من داده شده با موهبتی دیگر مقایسه کنم ـ خصوصاً اگر موهبت او بهتر باشدـ فقط از قدر شناسی خود نسبت به موهبتی که به من عطا شده خواهم کاست».
آنچه درباره عدالت گفته شد فقط نظریه ای بود که می تواند زمینه ساز خوشحالی ما باشد. ولی یکی از نگرانی های افراد اینست که اگر آنها به این نظریه وفادار نباشند دیگر هیچ عدالتی یا نتیجه ای از آن باقی نخواهد ماند.
من از این افراد می خواهم به یاد آورند که ما در جهانی زندگی می کنیم که توسط قوانین طبیعی کنترل می شود.قوانینی که ما نمی توانیم ازآنها «عدول» کنیم. قوانین طبیعی نتایج طبیعی را می سنجندـ پاداش وکیفر کارهایی که انجام می دهیم .همچنین جامعه می تواند قوانینی ایجاد کند که پاداش ها وکیفرهای فوق العاده داشته باشد. ولی غالباً چنین به نظر می رسد که گناهکار تنبیه نمی شود . چگونه می توانیم هنگامی که با چنین بی عدالتی هایی روبرو میشویم عصبانیت خود را کنترل کنیم؟
«عدالت روانشناختی» یا قوانین روانشناختی به اندازه تنبیه ها وکیفرهای طبیعی مؤثر هستند . افرادی که از دیگران سوء استفاده می کنند، توسط واکنش های طبیعی مانند فقدان صمیمیت واقعی وعشق در زندگی شان کیفر داده می شوند. آنها توسط خودبرترشان که « کارشیطانی » یا آسیبی را که آنهابه مردم می رسانند، می بیند واز طریق همدردی طبیعی با دیگران باعث احساس گناه درافراد می شود تنبیه می شوند. آنها توسط عصبانیت واعتقادات منفی خودشان که آنها را عذاب می دهد تنبیه می شوند.آنهاآنقدردرگیر احساس عصبانیت خود می شوند که روی خوشحالی را نمی بینند. برای مثال استالین وهیتلر مردانی بودند که بیش ازدیگرافراد در تاریخ بشریت به دیگران آسیب رسانده اند. برخی گفته اند این مردان، نمونه یک نیروی شیطانی هستند. گویی آنها می خواهند ثابت کنندعدالتی وجود ندارد .هرچند هر دوی این افراد ثروت وقدرت زیادی داشته اند ولی زندگی توأم با عذابی دردناک بود.درک این موضوع که چقدربرای افراد شروردشوار است که افراد خوشحالی باشند به من کمک می کند هنگام روبرو شدن با بی عدالتی کمتر دچارعصبانیت شوم.
واقعیت را بپذیرید وببخشید. قسمتی از عصبانیت ماممکن است از یک اعتقاد که ما بیشتر ازدیگران قربانی بی عدالتی شده ایم ناشی شود.شاید ما نسبت به افرادی که ثروتمند تر،زیبا تر، موفقتر یا خوشبخت تر هستند احساس عصبانیت کنیم، خصوصاً اگرفکرکنیم آنها شایسته داشتن این نعمت ها نیستند،ممکن است فکر کنیم اگر نظریه عدالت را دنبال می کردیم زندگی چیز بیشتری به ما می داد. چگونه می توانیم از شرعصبانیت نسبت به افرادی که چیزهایی دارند که شایسته داشتن آنها نیستند،خلاص شویم؟ نظریه عدالت می گوید: افراد فقط باید آنچه را که شایسته آنها هستند بدست آورند. اما خوشبختی می گوید: ما برای خوشحال بودن باید آنچه را که همیشه به نظرناعادلانه می آید بپذیریم .من امیدوار خواهم بود که یاد بگیرم ازآنچه بدست آورده ام خوشحال باشم حتی اگر یکسان وعادلانه نباشد. چه کسی می داند تأثیر نهایی « امتیازاتی » که بدست می آوریم چه خواهدبود؟ بسیاری از افراد فقیر از بسیاری از افراد ثروتمند خوشحال تر هستند. کدام نظریه کمک بیشتری به شما در جهت کنترل عصبانیت والقای احساس خوشبختی در شما خواهند نمود؟
درک وبخشش دوجزء لازم واساسی در فرمول کاهش عصبانیت هستند :
شاید ما در بخشیدن خودمان نیز دچار مشکل باشیم.شاید هنوز از دست خودمان به دلیل انتخاب های بدی که در زندگی خود کرده ایم ،عصبانی هستیم . شاید فکر کنیم آنقدر « بد » هستیم که شایستگی خوشحال بودن را نداریم . چگونه می توانیم خود را به خاطر خراب کردن زندگیمان ببخشیم ؟ ممکن است والدین یا حتی « خدا» را به خاطر اینکه از ما موجوداتی شکست خورده ساخته اند سرزنش کنیم وآنها را مقصر بدانیم. همه این موارد در ظاهر ناعادلانه هستند. چگونه می توانیم از سرزنش خود یا دیگران به دلیل بد اقبالی هایی که در زندگی به آنها مواجه می شویم دست برداریم؟
نظریه عدالت می گوید: مافقط زمانی باید به چیزی دست پیدا کنیم که شایستگی آن را داشته باشیم. نظریه عدالت می گوید: فردی که بیشتر از شایستگی اش چیزی بدست آورده باشد باید اضافه آن رابرگرداند واین درحالیست که افرادی که کمتر از شایستگی خود دریافت کرده اند باید چیز بیشتری بدست آورند. این نظریه می گوید: ما فقط زمانی خوشحال خواهیم بود که حسابمان دارای توازن باشد. تا آن زمان باید زند گی خود را وقف برقرارکردن توازن کنیم(البته هیچگاه به حقیقت نخواهد پیوست.)
نظریه خوشبختی می گوید:
1.عادلانه بودن آنچه را داده وآنچه را که بدست آورده اید فراموش کنید.
2.زندگی خود را همانگونه که هست قبول کنید .
3.طبق زندگی خود کار وفعالیت کنید .
مقصر دانستن خود ودیگران ،احساس گناه ، حسابگری ، عصبانیت وسایر تفکرات منفی فقط موانعی هستند که راه ما را برای خوشحال بودن سد می کنند.
توجه: پذیرش نظریه خوشبختی به این معنا نیست که ما جرأت ورزانه رفتار نکنیم .ما درصورت لزوم می توانیم پاداش ها وکیفرها را به یک قرارداد تبدیل کنیم واز آنها برای دادن انگیزه به دیگران استفاده کنیم.
5. آیا از عصبانیت یا آسیب رساندن به دیگران به عنوان انگیزه استفاده می کنید؟
آیا شما برای تنبیه یک نفر روی عصبانیت ویا آسیب رساندن به وی پا فشاری می کنید؟ شاید در ابتدا ببینید نظریه عدالت کارایی چندانی ندارد. شاید فکرکنید با اصرار بر عصبانیت خود آنها را تنبیه می کنید . اما پا فشاری بر عصبانیت یا آسیب رساندن فقط برای خود شما مضر است.
اگر هدف شما تغییر رفتار دیگران است، می توانید از پاداش ها وتنبیه ها برای تأثیر گذاری بر رفتار آنها استفاده کنید .شما اینکار را از روی انتقام یا عصبانیت انجام نمی دهید که به آنهادریادگیری رفتارها کمک کند. آنقدر صبر کنید تا آرامش خود را بدست آورید. بیان دلایل همراه با حفظ خونسردی از تنبیه کردن با عصبانیت مؤثرتر است. دربسیاری ازموقعیت ها پاداش ها مؤثرتر از تنبیه ها هستند.
6. انتظارات وتوقعات زمینه ای را بررسی کنید.
توقعات برآورده نشده می توانند به عصبانیت ختم شوند. انتظار شمااز دیگران وخودتان دراین شرایط چیست؟
آیا انتظار شمارازاین فرد ودر این شرایط خاص کمی فراتر از واقعیت نیست؟
انتظارات خودرا درباره آنچه برای خوشحال شدن به آن نیاز دارید ونیز نوع زندگی خود را بررسی کنید. انتظاراتی را که از خود دارید از دیگران نیز بپرسید. شاید معیارهای شما بیشتر از معیارهای دیگران ونیز با آنها متفاوت باشد. شاید شما از دیگران انتظار دارید به همراه شما از این انتظارات پیروی کنند. شاید حق با شما باشد ولی باید بدانید این انتظارات برای شما هستند نه انتظارات دیگران. یکی از ریشه های عصبانیت ، نپذیرفتن افراد (رویداد) به همان صورتی که می توانند باشند است.
« تفکرات حق به جانب» وانتظارات وتوقعات بالا سبب می شود احساس سردرگمی کنیم. این تفکرات وتوقعات سبب می شوند برخی خود راقربانی دیگران بپندارند ودیدی منفی نسبت به جهان پیدا کنند. این توقعات سبب نوعی احساس عمیق ضعف وعصبانیت نسبت به مورد بی مهری قرار گرفتن می شوند. توقعات وانتظارات مهم ترین منشاء عصبانیت دربسیاری از افراد هستند.
7. به جای اینکه عصبانی باشید سعی کنید خوشحال باشیدـ« عصبانیت من بیش از آنکه به تو آسیب برساندبرای خود من مضراست.»
پافشاری بر عصبانیت نتایج خودـ مخرب دیگری نیز دارد. این نتایج شامل تأثیرات منفی بر بدن ودور شدن از خوشی ها ولذت های لحظه حاضر است . شما نمی توانید در یک زمان هم خوشحال باشید ، هم عصبانی . این کا رغیر ممکن است . بنابراین فقط یک راه انتخاب دارید: یا عصبانیت یا خوشحال بودن.
افرادی که از روی عادت عصبانیت را انتخاب می کنند، زندگی پر از آشفتگی وعصبانیت دارند.برای تسلط بر عصبانیت این نتایج را به خود یاد آوری کنید. به خود بگویید: « خود من، چرا وقتی می توانم خوشحال باشم عصبانیت را انتخاب کنم؟» از این روش برای کنترل عصبانیت خود استفاد کنید .
8. به خاطر داشته باشید « این روندی معمول است»
ما نمی توانیم دنیا را تغییر دهیم . حتی نمی توانیم بسیاری از چیزهایی را که دراطرافمان وجود دارند ونیز جنبه های زندگی خود را تغییر دهیم ، مخصوصاً گذشته خود را .بنابراین فقط به خاطر داشته باشید حتی اگر آن را کاملاً نیز درک نکردید می توانید آن را همانگونه که هست بپذیرید وبا خود بگویید « این روندی همیشگی ومعمول است».
شیوه های رفتاری کاهش عصبانیت :
هشدار: بیان پرخاش گرانه عصبانیت می تواند به روابط آسیبی دائمی وارد کند.
1. فکر کنیدـ « پرخاش گری میان ما فاصله ای ایجاد خواهد نمود».
به فردی فکر کنید که به شما حمله ای فیزیکی کرده یا به شما بد وبیراه گفته است. این تجربه چگونه است؟
ترس، صدمه رساندن یا عصبانیت ناشی از به یاد آوردن آن خاطره درباقی زندگی همراه شما خواهد بود. پرخاش گری می تواند خشمی طولانی مدت ودر نتیجه فاصله ای میان شما وفردی که به شما حمله کرده است ایجاد کند. پرخاش گری می تواند اعتماد را در شما پایین آورد وترسی همیشگی از اینکه دوباره مورد آسیب قرار بگیرید در شما ایجاد کند.
همچنین ممکن است این ماجرا زمانی تکرار شود که شما به دیگران آسیب می رسانیدـ چه شما قصد این کار را داشته باشید وچه نداشته باشید. شاید طرف مقابل را طوری شرطی کرده اید که به جای دوست داشتن شما از شما بترسد ویا شما را عصبانی کند. ترس وخشم با عشق ناسازگار هستند.آیا شما هنگامی که فردی را که برای شما مهم است به صورت شفاهی یا جسمانی مورد حمله قرار می دهید، می خواهید به او صدمه بزنید؟ شما می توانید به طرف مقابل خود حتی با خطاب قرار داده وی با یک کلمه نا مناسب آسیب برسانید که همین امرمی تواند سبب بیشتر شدن بحران شود . اگر فردی نسبت به انتفاد یا عصبانیت حساس باشد، این تأثیر می تواند دروی دو چندان شود.
یک نشانه بزرگ توقف برای خود تصور کنید .قبل از حمله به فرد یا صحبت کردن از روی عصبانیت به عواقب آن فکر کنید. سعی کنید همدردی کنید. بهترین منظورهای آنان را در نظر بگیرید .خونسرد وسیاستمدار باشید.
2. جرأت ورز باشیدـ در جستجوی راهی برای برنده شدن باشید.
اگر از دست فردی عصبانی هستید، روی بالاترین هدف خود در زندگی تمرکزکنیدـ یعنی بیشتر کردن خوشحالی خود ودیگران. انتخاب کردن عشق وخوشحالی ـ حتی زمانی که احساس عصبانیت می کنید ـ باعث قوی تر شدن نفس برتر شما می شود.
روی عشق ورزیدن نسبت به خود تمرکز کنید. به عمق ودرون خود بروید وقسمتی ازخودبرتر تان را که به دیگران بی قید وشرط عشق می ورزد ، پیدا کنید. روی احساس عشق وهدف ونیز جستجو ویافتن را ه برای برنده شدن متمرکز شوید. سعی کنید همانگونه که زاویه دید خودتان را در نظر می گیرید، زاویه دید دیگران را نیز درک کنید.اگر دریافتن راه برای برنده شدن موفق شوید،این موفقیت سه برابر خواهد بود:
1. برآوردن نیازهای اولیه خودتان
2. ازبین بردن عصبانیت خود ـ مخرب نسبت به دیگران
3. وادار کردن دیگران به نزدیک شدن به شما «فائق آمدن بر آنها» . بهترین راه برای از بین بردن یک دشمن اینست که با او دوست شوید.
3. اگر فردی بسیار غمگین شده است کمی درنگ کنید.
هنگامی که در وضعیت بغرنجی قرار دارید عواطف خود را بازبینی کنید. اگر می بینید دارید کم کم عصبانی ونگران می شوید یا احساس گناه می کنید کمی به خود استراحت بدهید. استراحت دادن یا مکث کردن به این معناست که هر دوی شما صحبت کردن را متوقف کنید ویا اینکه مدتی از هم دور باشید تا بتوانید درباره آن فکر کنید، خونسردی خود را بدست آورید ودوباره بر خود مسلط شوید. حتی اگر این مکث ها ودرنگ ها فقط برای چند دقیقه باشد بازهم مؤثر هستند.از آنها استفاده کنید ومشخص نمایید که چه می خواهید وچگونه می توانید با دیگران برخورد کنید.
برای درنگ کردن، می توانید بگویید: « من به زمان نیاز دارم تا درباره آنچه می خواهیم درباره اش صحبت کنیم فکر کنم . من می خواهم در این مورد باز هم صحبت کنیم.» اگر طرف مقابل نمی خواست صحبت را کنار بگذارد، بر خواسته خود پافشاری نموده ومحل را ترک کنید.
به همین ترتیب اگر مشاهده کردید طرف مقابل نمی خواست صحبت را کنار بگذارد، برخواسته خود پافشاری نموده ومحل را ترک کنید.
به همین ترتیب اگر مشاهده کردید طرف مقابل شما خیلی ناراحت شده وبرخورد سازنده ای با شرایط پیش آمده ندارد، یک زمان وقفه واستراحت برای خود تعیین کنید. می توانید حرف هایی را که در بالا گفته شده تکرار کنید یا بگویید : « به نظر می آید هر دوی ما ناراحت شده ایم، اگر نمی توانیم بحث را با خونسردی ادامه دهیم ، من باید کمی استراحت کنم » .
از مکث ها ودرنگ ها در اولین مراحل بحث وکشمکش بهره بگیرید، آنقدر صبر نکنید که اوضاع بدتر از آنچه که هست شود.از درنگ ها ومکث ها برای بدست آوردن خونسردی خود استفاده کنید.
4. راه های سازنده ای برای آزاد کردن انرژی خود وبرانگیختگی پیدا کنید.
حتماً تا به حال عباراتی مانند« عصبانیت خود را بیرون بریز » را شنیده اید.فروید ا زمدل زود پز که درصورت تخلیه نشدن انرژی خواهد ترکیداستفاده کرده است . این آنالوژی تا حدودی دقیق ودرست است.
عصبانیت باعث بالا رفتن سطح انرژی و برانگیختگی می شود ـ انجام فعالیت های انرژی زا ، باعث آزاد شدن انرژی می شود.تحقیقات این نظریه را که عصبانیت به برانگیختگی وانرژی بالا ختم می شود ومی تواند ساعت ها یا حتی بیشتر به طول بینجامد تأیید کرده اند . در طول این مدت، ما می خواهیم عصبانیت خود را تجدید کنیم. فعالیت های انرژی بر از این انرژی استفاده می کنند وبرانگیختگی بیش از حد را خنثی می کنند. بنابراین علاوه بر متدهای داخلی کاهش عصبانیت ، می توان با انجام فعالیت های انرژی بر عصبانیت را کم اثر نمود. ورزش کنید. پیاده روی کنید،بدوید، فعالیت جسمانی وکار بدنی داشته باشید.
5. عصبانیت خود را به صورت سا زنده بیان کنید نه به گونه خودـ مخرب
بسیاری از افراد در استفاده از مدل فروید اغراق می کنند.آنها معتقدند برای رهایی از عصبانیت باید پرخاش گری خود را با انجام کارهای مضرمخرب برای دیگران واشیاء نشان دهند. بسیاری از افراد حتی روانکاوها معتقدند بیان پرخاش گرانه عصبانیت تنها راهی است که می توانیم برای « رها شدن از عصبانیت » اتخاذ کنیم . ما باید آن را روی فرد یا شیئی دیگراعمال کنیم . تحقیقات نشان داده اند این نظریه درست نیست.
درست است که هر گونه رفتار انرژی بر از طریق کم اثر کردن برانگیختگی سبب کاهش عصبانیت می شود ولی این نکته نیز درست است که « احساسات خوب» ناشی از آن باعث تقویت رفتار خودـ مخرب می شود. به هر حال، تقویت کردن رفتار پرخاش گرانه آن را تبدیل به عادت قوی تری خوهد نمود. افرادی که ازرفتار پرخاش گرانه برای « رها شدن از عصبانیت » استفاده می کنند پرخاشگرهستند. تحقیقات این یافته ها را مورد تأیید قرار می دهند . یک را ه بهتر برای کاهش عصبانیت انجام کاری سازنده وانرژی بر مانند ورزش کردن وانجام فعالیت های جسمانی است که به حل مشکلات کمک می کند.
رفتار پرخاش گرانه « صادقانه » چگونه رفتاری است؟ اگر فردی شما را « کودن» ،« خودخواه» ویا برهر گونه لقب منفی دیگری مورد خطاب قرار دهد وبگوید: « من فقط می خواستم احساساتم را صادقانه بیان کنم»، چه احساسی به شما دست خواهد داد؟به نظر شما این رابطه تا چه اندازه سازنده است؟ اظهار نظرهای پرخاش گرانه شاید در لحظه عصبانیت افکار را به صورت صادقانه بیان کنند ولی آیا به نظر شما تمام تصویر همین است؟
آیا « صادقانه » بودن آنها ناشی از افکار شخص عصبانی است که می خواهد به شما آسیب برساند.
آیا اگر فرد به شما بگوید او واقعاً به شما اهمیت می دهد ونسبت به کاری که انجام داده اید عصبانی است، رفتار وی سازنده تر نخواهد بود؟ آیا اگر فرد زمانی را به گوش دادن به نظرات شما اختصاص دهد وروی یافتن راه حل های سازنده کار کند، رفتار وی سازنده تر نخواهد بود؟ کدام راهکار بهتر است ؟ « صداقت » پرخاش گرانه یا صداقت همراه با تفکر جرأت ورزانه ؟
سایت :www.front.csulb.edu
فرایند شکلگیری رشد اخلاقی کودکان
چکیده
رشد اخلاقی کودکان موضوع مهمی است که همیشه مورد توجه روانشناسان با رویکردهای گوناگون رفتارنگری، روان تحلیلگری و شناختگرایی بوده است.
اینکه چگونه کودکان به عناصر اخلاقی تبدیل میشوند، مراحل رشد اخلاقی آنها چیست، تا چه میزان تحت تأثیر عوامل گوناگون رسشی و یادگیری هستند و مسائلی از این دست، بر اساس رویکردهای متفاوت پاسخ داده شدهاند. در این مقاله، به فرایند رشد اخلاقی از منظر نظریههای گوناگون پرداخته شده است.
کودکان در ابتدا، هیچگونه تصوّر و دیدگاهی درباره خیر و شرّ امور ندارند و به همین دلیل مسئول رفتار خود نیستند و عنصر اخلاقی به حساب نمیآیند و برای تبدیل شدن به عنصر اخلاقی باید یک فرایند تدریجی و پیچیدهای را طی کنند. این فرایند به دو عامل مهم «رشد تواناییهای مادرزادی» 1 و «یادگیری و تجربه» 2 بستگی دارد. اما سؤال اساسی این است که این فرایند چگونه صورت میگیرد؟ و آیا این فرایند از الگوی خاصی و مراحل رشد معینی پیروی میکند؟ آیا آن الگو در تمام فرهنگها و زمانها مشابه و یکسان است؟ و سرانجام اینکه، هر کدام از عوامل رشد طبیعی و تواناییهای مادرزادی، یادگیری و تجربه به چه میزانی در این فرایند رشد اخلاقی مؤثرند؟
اینها سؤالاتی هستند که روانشناسان ـ که با رشد اخلاق به عنوان بخشی از رشد کودک سر و کار دارند ـ به آن پرداختهاند و با روشهای تحقیق علمی و تجربی و آزمونهای سنجش رشد اخلاقی در پی پاسخ آنها میباشند.
البته پرسشهای دیگری نیز مطرحند که در حیطه فلسفه و فلسفه اخلاق قرار دارند و بحث و گفتوگو از آنها به عهده فلاسفه و دانشمندان فلسفه اخلاق است. این پرسشها بیارتباط با سؤالات دسته اول نیستند، بلکه به یکدیگر وابستهاند؛ پرسشهایی نظیر: خوب و بد اخلاقی چیست؟ آیا حقایق اخلاقی کلی وجود دارد؟ حوزه اخلاقیات چیست؟ قدرت و میزان نفوذشان چگونه و چقدر است؟ روانشناسان بدون تبیین ماهیت اخلاقیات نمیتوانند برداشتی درباره اخلاق و رشد اخلاق ارائه دهند به طور کلی، پژوهشهای تجربی درباره رشد اخلاق مبتنی بر پذیرفتن یک نظریه اخلاقی معاصر است. به عبارت دیگر، تحقیقات نظری در روانشناسی درباره رشد اخلاقی با یک سری مسائل زیربنایی دیگر که در فلسفه اخلاق مورد بررسی قرار میگیرند، ارتباط دارد و این مطلب، لزوم وابسته و مبتنی بودن نظریههای رشد اخلاق به فلسفه اخلاق را نشان میدهد، هرچند دانشمندان علوم اجتماعی و روانشناسان نمیخواهند به این مطلب اعتراف کنند.
طی نیم قرن گذشته روانشناسان تحقیقات بسیاری درباره رشد اخلاق انجام دادهاند. اگر اخلاق را به عنوان مجموعهای از قواعدی (اوامر، نواهی) که رفتار انسان را کنترل میکند بدانیم، رشد اخلاق را میتوان فرایندی دانست که به سوی پذیرش این مجموعه قواعد حرکت میکند. طبیعی است که این فرایند تحت تأثیر عوامل رسشی و یادگیری است. بنابراین، شامل یادگیری، شناخت قواعد و شناخت موقعیتهای اعمال قواعد میشود. نکته دیگر اینکه، چنانچه بپذیریم مکاتب الهی و دیگر نظریهپردازان در حوزه اخلاق در تعریف اخلاق به مجموعهای از قواعد و هسته مرکزی آن اتفاق نظر دارند، ولی درباره منبع و سرچشمه آن و ویژگیهای آنها و نقش اخلاق و میزان قدرت و نفوذ آن، برداشتهای متفاوتی ارائه شده است. همچنین بر اساس دیدگاههای متفاوت درباره ماهیات انسان، برداشتهای گوناگونی درباره رشد اخلاق وجود دارد: آیا رشد اخلاق همان شکوفایی کیفیات طبیعی و مادرزادی انسان است یا عوامل و نیروهای بیرونی و محیطی موجب رشد اخلاق است و یا شکل و الگوی سومی دارد؟
این پرسش نیز مطرح است که بلوغ اجتماعی و پیامدهای آن چیست؟ بنابراین، رشد اخلاق و فرایند تبدیل شدن کودک به یک عنصر اخلاقی و بلوغ اخلاقی و نیز مراحل و مراتب رشد اخلاق با پرسشهای فراوانی روبهروست. بدیهی است که هر نظریهپردازی بر اساس دیدگاه نظری خود و میزان تأکیدی که بر عوامل درونی یا بیرونی دارد به این پرسشها پاسخ میدهد. اما دیدگاه دقیقتر آن است که رشد اخلاقی اساسا بر رشد کلیتر و عامتر انسان یعنی رشدزیستی، رشدشناختی و رشد عاطفی انسان مبتنی است و در یک جمعبندی کلی میتوان گفت: کسی به بلوغ اخلاقی رسیده است که:
ـ توانایی تفکّر درباره خود و تصمیمگیری را داشته باشد.
ـ در رابطه با دیگران، از خود احساسی مناسب داشته و بداند که چگونه در موقعیتهای مختلف به روشهای عاطفی مناسب و صحیح پاسخ دهد.
ـ درجه بالایی از خود کنترلی را دارا بوده و قادر به انجام رفتار مناسب باشد.
ـ توان فراگیری رفتار در موقعیتهای مشابه و یکسان در خود ایجاد کرده و دارای شخصیت واحد باشد.
دستهبندی نظریهها بر اساس تأکیدی که هر کدام از آنها بر یکی از عوامل مؤثر بر رشد دارند شکل میگیرد. مثلاً نظریه یادگیری اجتماعی، که متأثر از سنت تجربهگرایی غرب است، بیشتر بر نقش تجربه و یادگیری تأکید دارد و در مقابل، نظریههایی که رشد اخلاق را رشد طبیعی استعدادهای مادرزادی انسان تلقّی میکنند متأثر از سنّت عقلگرایی غرباند و شکل جدید و معاصر آن در قالب نظریههای رشدی ـ شناختی تبلور یافته و نمایندگان اصلی آن پیاژه و کهلبرگ میباشند. نظریه روان تحلیلگری نیز یک رویکرد تجربهگرایی دارد و تحت تأثیر سنّت تجربهگرایی غرب است.
1ـ نظریه یادگیری اجتماعی و رشد اخلاق
همانگونه که اشاره شد، عواملی که موجب گردیده تا این نظریه تأکید ویژهای بر نقش تجربه و یادگیری در رشد اخلاق داشته باشد، مربوط به سنّت تجربهگرایانه تاریخ تفکّر غرب است. این رویکرد در اصطلاح وسیعتری اظهار میدارد که تمام معلومات و عقاید از تجربه مشتق میشود و معلومات و آراء دیگران ضرورتا باید به عنوان مکتسبات افراد تلقّی شود. پس، امور مادرزادی کم و بیش منوط به پذیرش توانایی ارگانیزم در امر یادگیری است. این دیدگاه به طور خاص در تفکر انگلستان از اواخر قرن 17 تشدید شد و در نظر اکثر علوم، از جمله علوم اجتماعی، غالب گردید. بر عکس، نظریههایی که رشد اخلاق را بیشتر به عنوان رشد طبیعی تواناییهای مادرزادی تحلیل میکنند، مربوط به سنّت عقلگرایی میباشند که معتقدند ذهن یا عقل انسان نقش مهمی در دانش بشر ایفا میکند. این نگرش در فرانسه و آلمان و از زمان دکارت که تمام مفاهیم علم را در قرن 17 تغییر داد، رایج بود.
نظریه یادگیری اجتماعی شکلگیری اخلاق را اکتساب قواعد و شکلهای رفتاری میداند که از طرف محیط خارج بر فرد القا میشود. انسان در خلال فرایند یادگیری، که در آغاز توسط عوامل بیرونی پشتیبانی میشود، بر اساس قانون پاداش و تنبیه مجبور است برخی از قوانین را رعایت کند. زمانی آن قوانین کامل میشود که درونی شوند و افراد آن را به عنوان «قواعد خود» تلقّی کنند. این رویکرد، انسان را به سان گِل رس شکل نگرفتهای میداند که بر اساس تعلیم و تربیت به شکل دلخواه درمیآید. در این دیدگاه، انگیزه اصلی رفتار، ارضای نیازهای زیستی است؛ و یادگیری بر طبق قوانین خاص، بخصوص قانون اثر شکل میگیرد. 3 رشد اخلاقی، نوعی تربیت است و مبتنی بر اصل پاداش و تنبیه. بنابراین، در این دیدگاه، رشد اخلاقی وابسته به یادگیری است. توماس ورن Thomas E.Wern میگوید: عنصر اخلاقی به این دلیل اخلاق را میپذیرد که نتیجه پذیرش وی، دریافت تقویت بیشتر است. همانگونه که ورن خاطرنشان میکند، میتوان تقویت را یا به نظریه «انتظار انگیزه» 4 مرتبط دانست که براساس آن، میلها و علاقهها اولا و بالذات متوجه لذّت مورد انتظار است و یا آن را به نظریه «کاهش کشاننده» مرتبط دانست که بر طبق آن، لذّت اولا و بالذات همان کاهش حالت نیازمندی تلقّی میشود.
وجدان و چگونگی شکلگیری آن موضوعی است که در رشد اخلاق مورد توجه روانشناسان بوده و هست و سعی کردهاند به توضیح این مطلب بپردازند که چگونه قواعد و دستورات بیرونی به وسیله یک فرد، درونی میشوند تا موجب رفتار اجتماعی مورد پسند اجتماع و در شرایط مناسب شود. این نظریه، وجدان را نوعی بازتاب میداند که بر اساس قانون اثر و پاداش و تنبیه، شرطی شده است. در اینجا مناسب است به دو دیدگاه متفاوت درباره وجدان اشاره شود:
الف. دیدگاه غیرشناختی آیزنگ
برخی مثل آیزنگ H.J.Eysenck برداشت غیرشناختی دارند و وجدان را بازتاب شرطی شده میدانند. وی معتقد است: وجدان اضطراب شرطی شدهای است که ابتدا از طریق تنبیه ایجاد میشود. در این الگو، رفتاری که از نظر دیگران بد، شرّ یا پلید تلقّی میشود یک محرک شرطی را تشکیل میدهد که به طور عادی و طبیعی پاداش داده میشود؛ زیرا موجب رضایت فوری فرد میگردد. اما با ارائه تنبیه برای آن رفتار، تغییر میکند. محرک غیرشرطی موجب پاسخ غیرشرطی ناخوشایند میشود و با فرض تجربه کافی از این همراهی و تداعی، به قول آیزنگ، انتظار داریم اضطراب شرطی شده به تدریج یک پاسخ شرطی گردد؛ زیرا این عمل پیامد و بازخوردی منفی و فوری دارد که هم از فکر و هم از اجرای آن عمل به طور کلی جلوگیری میکند. فرد این اضطراب شرطی شده را به عنوان »وجدان« تلقّی میکند. «وجدان» در این دیدگاه، یک پاسخ شرطی خودکار است و همانند یک زنگ اخبار ساعت یا یک دستگاه امنیتی ظاهر میشود که در صورت لزوم اجازه میدهد وجدان شخصی وارد صحنه شود و احساسات فرد را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد.
ب. دیدگاه شناختگرایان
برخی دیگر ـ مثل بسیاری از نظریهپردازان یادگیری اجتماعی که از برداشت رفتارگرایانه یادگیری اظهار نارضایتی میکنند ـ وجدان را امری شناختی و ارزشی میدانند. این رویکرد در ارتباط با قضاوت و رفتار اخلاقی بیشتر به ملاحظات شناختی و ارزشی توجه نموده و نظریه «خود تنظیمی» را در ارتباط با درونیساختن ارزشهای اخلاقی تقویت کرده است. آرون فرد با انتقاد از برداشت رفتارگرایانه یادگیری میگوید: این نظریهها علیرغم اینکه معتقدند یادگیری بر اساس انتقال ارزشها از عناصر اجتماعی به افراد شکل میگیرد، ولی هیچیک از آن نظریهها هیچیک از ارزشهای شناختی یا عاطفی را نپذیرفتهاند. به همین دلیل، وی در پی آن است که یک شکل قابل قبولتری از نظریه یادگیری اجتماعی را در یادگیری اخلاقی رشد و گسترش دهد. آرون فرد بر درونی کردن یا کسب کنترل درونی شده رفتار تأکید میورزد و معتقد است: ما عملی را باید مورد توجه قرار دهیم که درونی شده و تداوم آن عمل، مستقل و غیروابسته به تأثیرات بیرونی است؛ یعنی به حدی است که تأثیرات تقویتی بیرونی صرفا یک واسطه باشند و عوامل خارجی نظیر پاداش و تنبیه در آن تأثیری نداشته باشد. پس ملاک اصلی درونی شدن این است که رفتار در شرایط مناسب به طور مستقل از پیامدهای خارجی تثبیت شده شکل گیرد. خلاصه آنکه وجدان واژهای است برای اشاره به فرایندهای شناختی و عاطفی که یک تسلط اخلاقی درونی شدهای را بر رفتار فرد به وجود میآورد.
آرون فرد اخلاقیات را چیزی معرفی میکند که ضرورتا به سعادت و خوشی دیگران مربوط میشود. در این صورت، این تصویر و مفهوم درباره وجدان تا حد زیادی چیزی بیش از موضوعات مربوط به قضاوت اخلاقی را شامل میشود. «وجدان» به بعد ارزشی از خودگذشتگی از لذّت توجه دارد و از طرحهایی که جهت و بُعد آن از درون ناشی میشود حمایت میکند. آرون فرد قلمرو وجدان را حوزههایی از رفتار میداند که تجربه اجتماعی به ارزش اساسی عاطفی ـ به منظور ظهور و بروز شناخت فرد و ارزیابی رفتار خود ـ پیوند خورده باشد. از اینرو، بسیاری از ارزشهای اخلاقی نظیر مواظبت از دیگران، عدالت، صداقت و مانند آنها، به روشنی تحت این قلمرو قرار میگیرند. بنابراین، از نظر آرون فرد برای اینکه رفتاری را رفتار اخلاقی محسوب کنیم هر دو فرایند عاطفی و شناختی ضروری است. وی عناصرشناختی را واسطه عناصر عاطفی میداند.
ویژگی خاص نظریه یادگیری اجتماعی درباره رشد اخلاق، همان شیوه رایج در روانشناسی است؛ یعنی تکیه بر نتایج حاصله از تحقیقات تجربی و آزمایشگاهی و ارائه فرضیههایی که به وسیله تحقیقات تجربی تأیید و حمایت میشود. این در حالی است که نمیتوان با انسان، که موضوع این علم است، با روش یک علم تجربی و طبیعی برخورد نمود و تحقیقات آزمایشگاهی درباره اخلاق با مشکلات مفهومی و روششناختی بسیاری روبهروست.
2ـ نظریه روان تحلیلگری و رشد اخلاق
این نظریه مانند نظریه یادگیری اجتماعی، دیدگاهی لذّتگرایانه درباره ماهیت انسان دارد. نظریه مزبور فرایند رشد اخلاقی را مساوی با اجتماعی شدن میداند که در خلال تعارض بین کشانندههای طبیعی فرد و خواستههای جامعه شکل میگیرد. فروید معتقد است کودک در پذیرش قواعد و قوانین اخلاقی متّکی بر ممنوعیتها و نواهی عناصر و عوامل اجتماعی، بخصوص والدین خود است، زیرا توانایی تشخیص خوب یا بد بودن امور را ندارد و به دلیل ترس از تنبیه، بخصوص ترس از دست دادن محبت و عاطفه والدین، به سوی پذیرش قواعد اخلاقی میرود.
پذیرش قواعد بیرونی به وسیله همانندسازی با والدین، بخصوص با والد همجنس، تقویت میشود و پس از مدتی، کودک از افرادی همچون معلم و دیگر الگوها تأثیر میپذیرد و به سوی شخصیت واقعی خود حرکت میکند. مرحله اصلی تحوّل اخلاقی در رشد کودک، درونی کردن هنجارهاست که فروید از آن به عنوان یک تحول بزرگ در فرد یاد میکند و زمانی این تحول صورت میگیرد که مرجع قدرت در خلال تثبیت فرامن، درونی شود. وی معتقد است هنجارهای اخلاقی، بیرون از طبیعت انسان است که با میل فرد از درون همیشه در تعارض میباشد.
فروید بر مراحل اولیه رشد تأکید افراطی دارد و شکلگیری اخلاق را در تعارض بین کشانندههای غریزی و خواستههای جامعه میداند و نفوذ اعتقادات اخلاقی را مرهون ترس از تنبیه شدن در صورت عمل نکردن به آن میداند، از اینرو، آنها را محدودیتهایی تلقّی میکند که بر فرد تحمیل میشود.
برداشت فروید درباره رشد بر اساس تلقّی وی از شخصیت و چگونگی شکلگیری آن ترسیم میشود. در نظر وی، شخصیت با رشد عاطفی پیوند خاصی دارد. اگر در فرایند رشد، کودک از لذّت دور نگه داشته شود، دارای فرامن شدیداً سختگیر میشود، اما اگر به طور طبیعی در کودکی به نیازهای اولیه وی پاسخ مثبت داده شده باشد و از روشهای ترکیبی دستورات فرامن و نهاد برخوردار گردد، دارای شخصیت سالم خواهد بود. به نظر فروید، شخصیت در همان سنین کودکی (6 و 5 سالگی) شکل میگیرد و انسان ایدهآل کسی است که در بلوغ عاطفی به مرحله ایدهآل رسیده باشد.
در یک نگاه کلی، میتوان این نظریه را چنین ارزیابی کرد:
1. عناصر اصلی تشکیلدهنده نظریه فروید، مثل لیبیدو، همانندسازی، عقده ادیپ، و مفهوم فرامن، کم و بیش نامعلوم و نامشخص است و نمیتوان جنبههای متفاوت نظریه را مورد آزمون قرار داد.
2. تحقیقات فروید متّکی بر تعداد محدودی از آزمودنیها، بخصوص یافتههای او از دادههای بالینی محدود بر گرفته از بیمار خود «هانس»، بود و حال آنکه فروید نتایج تحقیق خود را تعمیم داد و برای هر فرهنگ و هر زمان و مکانی صادق دانست.
3. آزمودنیهای فروید، انسانهای بهنجار نبودند.
4. انگیزه اصلی و اولیه رفتار اخلاقی در نظریه فروید در میل کودک به لذّت بردن از محبت والدین است که با ترس از دست دادن عشق آنها عجین گردیده است، ولی فروید درباره چگونگی به وجود آمدن بصیرت و بینش اخلاقی یا ادراک اخلاقی سخن نگفته است.
5. نظام پیشنهادی فروید برای اینکه بتواند زندگی اخلاقی بهنجار بزرگسال را به خوبی توصیف کند بسیار محدود و ناتوان است.
3ـ نظریههای شناختی
ظهور نظریههای شناختی ابتدا توسط پیاژه در اوایل دهه 1930رخ داد و سپس کهلبرگ آن را در اواخر دهه 1950 در رشد اخلاق گسترش داد. این نظریهها برآنند تا انواع دورنمای رشد اخلاق را بر اساس مراحل رشدشناختی از اوایل کودکی تا بلوغ طبقهبندی نمایند. پیاژه تفکر کودکان درباره موضوعات اخلاقی را به «مرحله انقیاد» و «مرحله خودکنترلی» تقسیم کرد. سپس کهلبرگ بر اساس تلاشها و تحقیقات خود و با تکیه بر نظریه پیاژه ادعا کرد مراحل رشد اخلاق بیش از دو مرحله است و در ابتدا آن را به شش مرحله رساند. تلاشهای پیاژه و کهلبرگ برای طبقهبندی مراحل رشد اخلاق با نظریههای یادگیری اجتماعی و روان تحلیلگری در تضاد محسوس است؛ چرا که با تأکید بر اکتساب تواناییهای ذهنی و سطوح درک، معتقد به همراهی آن با رشد عاطفی میباشند. چشمانداز کلی طبقهبندی مزبور این است که کودکانی که قادرند در مورد مسائل اخلاقی تفکر کنند، این توانایی برای هدایت رفتارشان کافی است و نیازی به مسئله انگیزش ندارند؛ به خلاف رویکرد روان تحلیلگری که تأکید خاصی بر اکتساب انگیزههای هدایت شده دارد.
این دو نظریه دیدگاه مثبتی درباره طبیعت انسان و ظرفیت و تواناییهای کودک برای رشد اخلاقی او دارند و تضادهای شدید بین طبیعت و اخلاقیات، فرد و جامعه در این دو دیدگاه کم رنگ میشود، بخصوص پیاژه که با طرز تفکر فروید آشنا بود و در بعضی جنبهها در ساختن نظریاتش تحت تأثیر او بود. اما نه پیاژه و نه کهلبرگ هیچکدام لذّتجویی روانشناختی یا اخلاقی را قبول نداشتند.
الف. نظریه پیاژه و رشد قضاوت اخلاقی
هرچند دیدگاه پیاژه بیشتر درباره مراحل رشدشناختی کودک است، اما بخشی از کار وی به رشد اخلاق نیز مربوط میشود. وی معتقد است تفکر اخلاقی کودکان از میان یک رشته مراحل دو گانه عبور میکند؛ در سنین 4 و 5 سالگی نظرشان درباره مسائل اخلاقی تحت تسلط والدین و بزرگسالان است که این نشانه مرحله ابتدایی رشد اخلاقی، یعنی «اخلاق اجباری» است و از حدود ده سالگی، تحت تأثیر گروه همسال قرار میگیرند و به طرف «خودمختاری اخلاقی» یا «اخلاق همکاری» میروند که این مرحله، مرحله بلوغ اخلاقی تلقّی میشود.
به نظر پیاژه، اصل و پایه اخلاق را قواعد و احترام به آنها تشکیل میدهد. اساس تمام اخلاقیات را باید در احترامی که فرد به این قواعد میگذارد، جستوجو کرد. کودکان 5تا 9 ساله، قواعد اخلاقی را مقدّس، تغییرناپذیر و وضع شده توسط قدرت بالاتر تلقّی میکنند. از اینرو، این سن را سن «واقعگرایی اخلاقی» نامیده است. مهمترین ویژگی این مرحله (واقعگرایی اخلاقی) خود میانبینی است؛ یعنی توانایی محدود کودک برای تشخیص و تمیز بین خود و جهان خارج. 5 مثلاً، کودک ویژگیهای ذهنی تجربه شده خود را به خارج نسبت میدهد و نمیتواند بفهمد که اندیشههای دیگری غیر از دیدگاههای او نیز وجود دارند. بنابراین از نظر کودک قوانین اخلاقی واقعیت عینی دارند. اما در مرحله بعد کودک بر اساس همکاری با همسالان و یا با بزرگسالان، آگاهی جدیدی مییابد و مسئله همکاری، حسّ تعامل و احترام متقابل برای وی مطرح میشود و نیز مسئله مربوط به عدالت و انصاف، که حاصل رضایت متقابل یا موافقت اجتماعی است، برای وی شکل میگیرد و در نتیجه، اخلاق همکاری یا «نسبیگرایی اخلاقی» مطرح میشود.
پیاژه روند تحول قضاوتها و اندیشه اخلاقی را با استفاده از دو روش عمده مورد پژوهش قرار میدهد:
1. ابتدا درصدد برآمد که ببیند به موازات بالا رفتن سن کودک چه تحولاتی در نگرشهایش نسبت به قواعد بازیهای رایجی همچون تیله بازی (با گویچههای شیشهای) پیدا میشود. وی این تحقیقات را با مشاهده مستقیم دنیای بازی کودکان به انجام رساند.
2. روش دوم این بود که او ابتدا داستانی را برای کودکان نقل میکرد و سپس با طرح سؤالاتی نظیر اینکه چرا و تا چه اندازه رفتار شخصیت داستان به خطا رفته است، درصدد برمیآمد تحولی را که در قضاوتهای آنان نسبت به اهمیت گناه و سرپیچی از مقررات پیدا شده مطالعه کند.
مراحل رشد اخلاقی از دیدگاه پیاژه
به نظر پیاژه رشد مفاهیم اخلاقی در کودکان دارای توالی ثابت و نامتغیر و متناسب با تحولات شناختی است که از یک مرحله اولیه به نام «واقعگرایی اخلاقی» آغاز و به مرحله کاملتری به نام «اخلاق همکاری» یا «اخلاق توافقی» منتقل میشود و هیچکس نمیتواند بدون طی مرحله واقعگرایی به مرحله کاملتر راه یابد.
مرحله اول رشد اخلاقی کودکان در سنین بین 4 تا 7 سالگی رخ میدهد و مرحله دوم در سنین 9 یا 10 سال به بالا آغاز میشود. بنابراین، فاصله زمانی بین 7 تا 9 سالگی یک مرحله انتقال بین دو مرحله اول و دوم تلقّی میشود که در آن زمان اشکال مختلفی از تفکر هر دو مرحله قبل و بعد در کودکان بروز و ظهور میکند. لازم به ذکر است در سنین قبل از 4سالگی، دستورها و اوامر اخلاقی برای کودکان جایگاهی ندارند و کودک در این زمان فقط از تمایلات و خوشی و لذت خویش پیروی میکند و شاید به همین دلیل بوده که پیاژه آغاز مراحل اخلاقی را پس از این زمان قرار داده است و برخی از نویسندگان آن را مرحله «ناپیروی» از دیدگاه پیاژه تلقّی کردهاند. به اعتقاد پیاژه کودکان در این سنین توجه و آگاهی کمی نسبت به قوانین دارند 6 و بازیهایشان به شکل منظم و به هدف برنده شدن نیست؛ مثلا، اگر دو کودک سه ساله را در حالی که به تیله بازی مشغولند، مشاهده کنیم، خواهیم دید که هر یک قوانینی مخصوص به خود دارند. برای آنها تنها هدف بازی لذت بردن و خوش بودن است.
در نظریه اخلاقی پیاژه، بلوغ اخلاقی این است که شخص با دیگران به طور برابر همکاری کند، مسئولیت فردی را بپذیرد، انعطافپذیر باشد و نسبت به نظرات متفاوت، سعه صدر داشته باشد و به تعهدات اخلاقی بر اساس انتخاب خود و توافق با دیگران ملتزم شود، نه تحت اجبار و فشار دیگران.
پیاژه به نزدیک بودن و هماهنگ بودن نتایج تحقیقات در روانشناسی کودک و رشد اخلاق بانتایج تحلیلهای تاریخی و جامعهشناختی فلاسفه غرب معتقد بود و تحوّل تاریخی فرهنگ انسانی را مبتنی بر دورههای اولیه و حکومت سالخوردگان میدانست که به مرور زمان از آن قید و بندها رهایی یافته و به نظام دموکراسی رسیده است که آخرین درجه رشد تاریخی فرهنگ است.
لازم به ذکر است که برخی تحقیقات، 7 بعضی از نظرات پیاژه را زیر سؤال بردهاند؛ مثلا، تمام کودکانی که در سن واقعگرایی اخلاقی هستند، قوانین را قوانین ثابت تلقّی نمیکنند و آنها را توسط بزرگسالان قابل تغییر میدانند. همچنین بعضی کودکان به خاطر وجود عوامل اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و شخصیتی به موضوعات مختلف اخلاقی، پاسخهای متفاوتی دادهاند.
مرحله اول: رشد اخلاقی؛ واقعگرایی اخلاقی: در این مرحله که مقارن دوره عملیات منطقی عینی رخ میدهد، کودک توجه و احترام زیادی نسبت به قوانین از خود نشان میدهد. در نظر وی، قوانین دستاورد تلاش قدرتهای بیرونی نظیر والدین است و از اینرو، پا برجا و نامتغیرند و گذشت زمان نیز آنها را از بین نمیبرد. اندیشه حاکم بر این مرحله «مطلقگرایی اخلاقی» است؛ یعنی در پندار کودک همه قوانین ثابت و لایتغیر است و تبدیل یا تصرفی نمیپذیرد و کوچکترین سرپیچی و تخطّی از آنها به تنبیهی اجتنابناپذیر منجر خواهد شد و سرانجام کسی یا چیزی مجرم و گناهکار را مجازات خواهد کرد.
پیاژه این مسئله را اعتقاد به «عدالت طبیعی» مینامد و میگوید: 8 کودک تنبیه را واکنش مکانیکی و بازتاب طبیعی مخالفت از قانون میداند و پس از هر سرپیچی با نگرانی منتظر نزول بلای تنبیه است. مثلا، کودکی که به مادرش دروغ گفته ممکن است بعدها که از دوچرخهاش میافتد و پایش خراش برمیدارد بگوید: این سزای آن دروغی است که به مادرم گفتم.
در این مرحله، ارزیابی کودک نسبت به زشتی و شومی یک عمل تنها بر مبنای «پیامدهای عینی» آن انجام میگیرد و نیت خیر و شر فاعل را در آن دخالت نمیدهد؛ مثلا، زمانی که کودک خردسالی میشنود پسرکی در حال کمک به مادر خود 15 فنجان شکسته است و کودک دیگری هنگامی که مادرش در خانه نبوده و میخواسته کلوچه بردارد، فنجانی از کنار دستش لغزیده و شکسته است، خواهد گفت: اولی کار بدتری کرده است؛ چون 15 فنجان شکسته است. در نظر کودک مقدار خسارت وارده و نتایج کار ملاک ارزیابی کارهاست.
در این مرحله، کودک قادر نیست چنان از تجارب خود تبعیت کند که اوضاع بیرونی را همانند دیگران درک کند و به عبارتی، هنوز دچار «خود میانبینی» است. کودک هنوز نمیتواند دریابد که پایه اصلی همه قوانین، توافقهای دو یا چند طرفه است که به منظور هماهنگسازی اهداف متفاوت صورت گرفتهاند. بنابراین، گرایش مسلط در این مرحله «اطاعت اخلاقی از دیگران» است. 9
مرحله دوم: رشد اخلاقی؛ اخلاق همکاری: این مرحله با ورود به دوره سوم، یعنی دوره اعمال صوری آغاز میشود و به موازات رشد و تحوّل شناختی در فرد، رشد اندیشه در مورد موضوعات اخلاقی نیز تداوم پیدا میکند.
در این مرحله، قضاوتهای اخلاقی نوجوان در مورد قوانین اجتماعی بیشتر «نسبیگرا» است؛ به این معنا که قوانین و مقررات در نظر نوجوان عبارت است از یک سلسله موافقتهای قراردادی و دلبخواهی که میتوانند مورد تردید و حتی تفسیر قرار گیرند.
اطاعت از افرادی همانند والدین که دارای قدرت هستند نه ضروری است و نه همیشه مطلوب، سرپیچی و تخلّف از قوانین نیز همیشه خطا نیست و قطعا هم به تنبیه منتهی نمیشود.
ویژگی دیگر این مرحله آن است که در قضاوت نسبت به رفتار دیگران علاوه بر توجه به پیامدهای عینی آن، احساسات و دیدگاههای افراد نیز باید به حساب آید. به اعتقاد نوجوان، تنبیه یک رفتار همیشه باید متناسب با نیات فاعل و ماهیات سرپیچی یا انگیزه مخالفت باشد. تنبیه رفتار نادرست باید به صورتی اعمال شود که یا آسیب وارده تلافی شود و یا دستکم به خطاکار بیاموزد که در صورت تکرار موقعیت به گونه بهتری عمل کند. 10
در نظریه اخلاقی پیاژه، بلوغ اخلاقی این است که شخص با دیگران به طور برابر همکاری کند، مسئولیت فردی را بپذیرد، انعطافپذیر باشد و نسبت به نقطه نظرات متفاوت، سعه صدر داشته باشد و به تعهدات اخلاقی بر اساس انتخاب خود و توافق با دیگران ملتزم شود نه تحت اجبار و فشار دیگران.
پیاژه به نزدیک بودن و هماهنگ بودن نتایج خودش در روانشناسی کودک و رشد اخلاق با نتایج تحلیلهای تاریخی و جامعهشناختی فلاسفه غرب معتقد بود و تحوّل تاریخی فرهنگ انسانی را مبتنی بر دورههای اولیه و حکومت سالخوردگان میدانست که به مرور زمان از آن قید و بندها رهایی یافته و به نظام دموکراسی رسیده است که منتهی درجه رشد تاریخی فرهنگ است.
لازم به ذکر است بعضی تحقیقات، برخی از نقطه نظرات پیاژه را دچار چالش کرد 11 مثلا تمام کودکانی که در سن واقعگرایی اخلاقی هستند، قوانین را قوانین ثابت تلقّی نمیکنند و آنها را توسط بزرگسالان قابل تغییر میدانند. همچنین بعضی کودکان به خاطر وجود عوامل اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و شخصیتی به موضوعات مختلف اخلاقی، پاسخهای متفاوتی دادهاند و رشد اخلاقی کودکان در ابعاد پیاژهای، در هر مرحله و یا در عبور و گذر از یک مرحله به مرحله بعدی یکسان نیست.
نکته دیگر اینکه، ادعای پیاژه مبنی بر هماهنگی یافتههای روانشناختی وی با یافتههای تاریخی و جامعهشناختی را نمیتوان بر اساس شواهد موجود در فرهنگهای مختلف و گذشته یک ادعای قطعی دانست، بنابراین، میتوان آن را یک ادعای غیرموجه شمرد.
همانگونه که گفته شد، پیاژه بیشتر با قضاوت اخلاقی در رشد کودکان سر و کار داشت نه با فلسفه اخلاق یا مسائلی که درباره ماهیت اخلاق است. بنابراین، باید درباره مراحل رشد اخلاق در پرتو مفاهیم مناسبتر و کاملتر تحقیق بیشتر و دقیقتری انجام میگرفت که این کار توسط کهلبرگ صورت گرفت.
ب. کهلبرگ و شرح مراحل اخلاقی
کهلبرگ به پیروی از پیاژه موضوع اساسی اخلاق را استدلال اخلاقی میداند، ولی بر خلاف پیاژه که مراحل رشد اخلاق را به دو مرحله واقعگرایی و نسبیگرایی اخلاقی تقسیم نمود، وی در ابتدا مراحل اخلاق را شش مرحله دانست و قلمرو اساسی اخلاق را مسئله «عدالت» تلقّی کرد. وی این مراحل ششگانه را به سه سطح کلیتر تقسیم نمود که عبارتند از:
1. سطح پیش عرفی؛
2. سطح عرفی؛
3. سطح پس عرفی.
کهلبرگ درباره مرحله اول که آن را «مرحله فرمانبرداری» نامیده است، میگوید: از نظر کودک «درست» عبارت است از: تخطّی نکردن از قوانینی که نافرمانی آنها مجازات و تنبیه را به همراه دارد و پذیرفتن قدرت مراجع قدرت مثل والدین. مرحله دوم، مرحله هدف ابزاری فردی و مبادله است. در این مرحله، کودک قواعدی را مراعات میکند که مستقیما منافع شخصی را تأمین میکنند و پذیرفته است که هر کس منافعی دارد که با نیازها و منافع دیگران در تعارض است. مرحله سوم، مرحله انتظارات بین فردی دو جانبه و یا روابط دو جانبه و هم نوایی است. در این مرحله، بر توجه داشتن به دیگران، روابط مبتنی بر اعتماد، وفاداری و قدرشناسی از دیگران تأکید میشود. دیدگاه فرد در این مرحله در ارتباط با افراد دیگر، که احساسات و توافقهای مشترکی با او دارند، شکل میگیرد. در مرحله چهارم، که به مرحله نظامهای اجتماعی و وجدان نامگذاری شده است، فرد در پی انجام وظایف اجتماعی است و به رعایت نظم اجتماعی و حفظ رفاه و سعادت جامعه و گروه خود احساس نیاز میکند. در این مرحله، فرد بین دیدگاههای اجتماعی و انگیزههای فردی تفاوت و تمایز قایل میشود.
مرحله پنجم، مرحله قرارداد یا وظیفه اجتماعی است. فرد در این مرحله از اختلاف ارزشها و ارتباط آنها با گروه خودآگاهی دارد. به این دلیل، به قوانینی متعهد است که آنها را قرارداد اجتماعی میداند، از حقوق همه مردم حمایت میکند و بر این اصل تأکید و اصرار میورزد که: «بیشترین نفع و نیکی برای بیشترین افراد.» مرحله ششم، مرحله اصول اخلاقی همگانی است. در این مرحله، فرد با مراجعه به اصول اخلاقیای که خود برگزیده است به قوانین و توافقهای اجتماعی پایبند میشود و بر اساس اصل «برابری حقوق انسانها و احترام به مقام انسانها به عنوان افراد» به اصول اخلاقی همگانی متعهد میگردد.
کهلبرگ با تکیه بر تحقیقات خود ادعا کرد که کودکان تا سن 10 سالگی در مرحله 1 و 2 قرار دارند و پس از آن وارد مراحل 3و4 میشوند و مراحل 5و6 مربوط به دوره بزرگسالی است. با دقت در مراحل مزبور معلوم میشود که مرحله 5بیشتر با «نظریه نفع گروهی» هماهنگ است و تحت تأثیر «اصل فایده و سود» شکل گرفته و رشد میکند. مرحله 6 نیز نشاندهنده یک نوع گرایش به دیدگاه وظیفهگروی و بخصوص تداعیکننده دیدگاه کانت است که وظیفه افراد با آگاهی یافتن فرد از اصول اخلاقی جهانشمول روشن میشود. به همین دلیل است که بیل پوکا ـ که در فلسفه اخلاق قلم زده است ـ به این دیدگاه کهلبرگ ایراد گرفته و میگوید: این توصیفها و تبیینهای مرحلهای کهلبرگ که تفسیر و برداشتهای او از دادههای تجربی است، قابل قبول و موجّه نیست؛ زیرا هر یک از مراحل 5و6 برداشت و تفسیری است که با نظریههای فلسفی گوناگون تناسب دارد. بنابراین، نظام اخلاقی معرفی شده توسط کهلبرگ از ویژگی و مشخصه دو مکتب عمده لیبرالیسم اخلاقی یعنی «نظام سودگروی» و «نظام وظیفهگروی» سود جسته است.
کهلبرگ هسته اصلی اخلاق را فضیلت «عدالت» میداند و معتقد است: فضیلت متعدد نیست، بلکه یکی بیشتر نیست و آن هم عدالت است. بنابراین، وی نظریه «دسته فضایل» را رد کرد. هرچند بعدا کهلبرگ پذیرفت که عدالت تمام اخلاق یا تنها زمینه قضاوت اخلاقی نیست، ولی عدالت در تمام مراحل اخلاق در هر سطحی که باشد، مطرح است. علیرغم اینکه دو مرحله سطح پس عرفی در نظریه کهلبرگ از اهمیت بسیاری برخوردار است، ولی بر اساس مدارک تجربی و تحقیقات انجام شده، آزمودنیهای انگشتشماری به مرحله شش رسیدهاند.
برخی از محققان مثل مارتین پاکر نتایج تحقیق خود را که زیر عنوان «عمل اخلاقی چهار سالهها» انجام گرفت، چنین بیان کرد که رویکرد رشدی ـ شناختی کهلبرگ نمیتواند پیچیدگیهای تفکرات و اعمال اخلاقی کودکان را به درستی توجیه کند.
________________________________________
1 ـ Maturation of inborn
2 ـ Experience
3 ـ Law of Effect
4 ـ Thomas E. Wern, Social Learning Theory, p . 411.
5 ـ Egocentrism .
6 ـ ناصر باهنر، آموزش مفاهیم دینی همگام با روانشناسی رشد، شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1378.
7 ـ Paul Crittenden, Learning to Be Moral, 1988 , sydney Australia .
8 ـ immanent justice .
9 ـ جمعی از نویسندگان، روانشناسی رشد، قم، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه1375.
10 ـ جمعی از نویسندگان، روانشناسی رشد، تهران، انتشارات سمت1375.
11 ـ Paul Crittenden, Learning to Be Moral, 1988 , sydney Australia
فرصتی برای شدن (غلبه براضطراب در محیط کار)
امروز در دنیایی زندگی می کنیم که عوامل اقتصادی و پیشرفت های روزافزون فناوری، لحظه به لحظه منجر به تغییر و تحول شرایط شغلی ما می شوند. پذیرفتن هر تغییری به خصوص در زمینه کار، نیازمند فراگیری مهارت های خاصی است. گاه این تحولات شغلی چنان عمیق هستند که تمامی جنبه های زندگی فرد را نیز تحت تأثیر قرار می دهند. از این رو پذیرش شرایط جدید و همسویی با آنها مرهون اعتماد به نفس و برخورداری از روحیه ای پذیرا و گشاده خواهد بود.
اعتماد به نفس و تغییر
هر چند هر تحولی با خود شرایط و مقتضیات خاصی به همراه دارد اما نباید هرگز از جنبه منفی به آن پرداخت بلکه می توان با کمی اطمینان به نفس، آن را روندی رو به رشد و مؤثر تلقی کرد که با یک زمینه فکری مناسب و پذیرا، افق روشنی از آینده شغلی شما که تا پیش از این تاریک و تلخ می نمود، می گشاید. برخی افراد این تغییرات را بسیار راحت تر از آنچه که به نظر می رسد می پذیرند، اما اکثر ما به دلیل تجربه های تلخ گذشته و ناکامی هایی که پشت سرگذاشته ایم، در برابر هرگونه تحولی به سرعت اعتماد به نفس خود را از دست می دهیم و در چنین شرایطی احساس بی کفایتی می کنیم. اغلب اوقات، این احساس عدم اعتماد به نفس همراه با احساس کمبود دلگرمی و پشتوانه است. ریشه اصلی این مسئله را می توان در دوران کودکی جست وجو کرد. هنگامی که شما احساس دلگرمی کافی برای پذیرش و انجام مسئولیتی نداشته باشید، برای دوری از چالش پیش رو اقدام می کنید و به جای آنکه خود را درگیر مسئله نمائید، به دلیل عدم اطمینان به توانایی های خود می کوشید تا به هر طریقی از تعهد و مسئولیت جدید سر باز بزنید.
ترس از شکست
یکی از دلایل عمده ای که افراد هنگام رویارویی با مشکلات و چالش های جدید شغلی با آن روبه رو هستند، ترس از شکست است. دلیل اصلی این موضوع این است که شما احساس می کنید ممکن است اشتباهی را که در گذشته مرتکب شده اید دوباره تکرار نمایید.
چنانچه برای پذیرش حرفه جدیدی دعوت به مصاحبه شده اید، مطمئن باشید که برای آن شغل کاملاً مناسب هستید. هیچ کارفرمایی وقت و انرژی خود را صرف شخصی که به نظر او کفایت لازم را ندارد نمی کند. بنابراین اگر در این میان خود را کم ارزش تلقی کنید، هر چقدر هم که در کارتان خبره و کارآزموده باشید، باز هم از عهده انجام آن برنمی آیید. پس لازم است با اعتماد به نفس کافی برای روز مورد نظر آماده شوید. اطمینان داشته باشید که اگر توانایی های خود را به خوبی بشناسید و به آنها اعتماد کنید، جای هیچ نگرانی نخواهد بود. روز مصاحبه فراموش نکنید که:
* پیامی که جسم شما می فرستد بسیار مهم است. پس بی قراری نکنید و هر چیزی که در پیرامون تان باعث مشغول شدن شما می شود را از خود دور نمایید. از اشاره و تکان دادن سر و دست و همچنین پاهایتان بپرهیزید.
* سعی کنید با تمام اعضای حاضر در جلسه ارتباط چشمی برقرار کنید. هنگام مصاحبه، برقراری ارتباط از طریق چشم، صرف نظر از کسی که سئوال می کند، بسیار اهمیت دارد.
* نکات مثبت و مشخصه های وجودی تان را برشمرید و روی آنها تأکید کنید. مهم ترین موفقیت ها و دستاوردهای حرفه ای تان را نام ببرید.
* توجهی نداشته باشید که کارفرما برگه استخدام شما را مطالعه کرده است یا نه، بلکه بدون هیچ واهمه ای دوباره به معرفی خود بپردازید.
* از قریحه شوخ طبعی تان استفاده کنید. با کمی خنداندن حاضرین می توانید فضایی مناسبی ایجاد نمایید تا در فرصت به دست آمده، خود نیز به آرامشی نسبی دست یابید.
* در رابطه با کارفرمایان و مسئولان پیشین خود بی انصاف نباشید و به بدگویی از آنها نپردازید.
با اعتماد به نفس سخن گفتن
گاهی اوقات از شما خواسته می شود تا به عنوان نماینده مسئولان اداره در همایشی شرکت کنید. در این هنگام به جای ترس و دلهره از حضور در جمع و پاسخگویی به سئوالات، باید به این نکته توجه کنید که یک فرصت استثنایی برای ابراز خودتان به شما روی آورده است.
* هر چند ممکن است افراد بسیار دیگری وجود داشته باشند که سطح معلومات و دانسته های آنها بسیار بالاتر از شماست ولی مسلماً هیچ یک آرامش خاطر و اعتماد به نفس شما را ندارند.
همین مشخصه، وجه تمایز شما از دیگران است که باعث انتخاب تان از سوی مسئولان بالاتر شده است. پیش از هرگونه تنشی، به این موضوع خوب فکر کنید.
* هر کسی باید از جایی شروع کند، پس به جای نگرانی به این موضوع بیندیشید که هم اکنون این فرصت طلایی به شما روی آورده است.
* به خاطر بسپارید که میزان حضور و فعالیت شما در جمع، به اندازه فعالیت دیگر افراد ارزش و اعتبار خاص خود را داراست و هیچ چیزی کمتر از آنها ندارد.
مهارت های صحبت و برقراری ارتباط با دیگران در چنین مواقعی اهمیت فراوانی دارند. اگر می خواهید تأثیر به سزایی بر دیگران داشته باشید و احترام همه را به خود جلب کنید، باید بتوانید هر آنچه که هستید به خوبی بروز دهید و اهداف و دیدگاه هایتان را در مسیر مناسب آن بیان کنید. به خاطر داشته باشید که صدای شیوا و رسا، نشانگر قدرت و توانایی وجودی شماست. آهنگ صدا و شدت و میزان آن همگی با اهمیت هستند. همچنین طرز ایستادن شما نیز بسیار مهم است. با سری بلند و افراشته بایستید و شانه هایتان را آزاد بگذارید. خم نشوید و هرگز سرتان را بالا و پایین نبرید. اگر بازوهایتان را راحت و کمی متمایل به پشت کنید، قفسه سینه شما فراخ تر می شود که در قدرت صدای شما بسیار اثرگذار خواهد بود. سعی کنید پیش از پاسخ به هر سؤال، کمی مکث کنید، به آرامی نفس بکشید و شروع به صحبت نمایید. قبل از حضور در چنین محافلی می توانید با تمرین جلوی آینه و آزمودن حالت های مختلف، از تنش و نگرانی روز موعود بکاهید.
برقراری ارتباط
آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که چه عاملی باعث می شود از صحبت و گفت وگوهای دوستانه با همکاران تان احساس خجالت کنید؟ آیا گمان می برید با این کار احساساتتان را به دیگران تحمیل می کنید یا اینکه آنها همان طور که شما درباره دیگران قضاوت می کنید، به قضاوت در مورد شما می پردازند؟ آیا از اینکه همکاران جدید به نقاط ضعف و قوت وجودی تان پی ببرند و آن را برجسته کنند می ترسید؟ حتماً ترجیح می دهید هنگام ورود به محلی، افراد حاضر چنان مشغول به کار باشند که توجهی به حضور شما و مسائلی چون چاقی، لاغری، جوانی و... در وجود شما نکنند! مطمئن باشید هیچ کس در آنجا شما را قضاوت نمی کند. همیشه به خاطر بسپارید که در همان اتاق، افراد دیگری نیز مانند شما هستند که احساس ناخوشایندی دارند. پس در هنگام حضور در یک جمع تازه سعی کنید:
* به دنبال کسانی باشید که در ظاهر، تنها به نظر می رسند. به دنبال بهانه ای برای کمک به این افراد باشید. کار چندانی لازم نیست بلکه یک گفت وگوی کوتاه و ساده کافی است. زمینه های مشترکتان را پیدا کنید. علاقه واقعی تان را نشان دهید و سعی کنید نام آنها را به خاطر بسپارید.
* سئوال هایتان را واضح و روشن بپرسید، چرا که وقتی شما جزء به جزء جلو می روید، گفت وگوی صمیمانه تان دچار سکته های پی در پی خواهد شد. قضاوت نکنید و هیچ گاه دیگران را کوچک نشمرید.
* منظور خودتان را واضح بیان کنید و به خاطر جلب اعتماد دیگری، عقیده تان را پنهان نکنید. بدانید که شما با ابراز و اظهار نظر خودتان احترام بیشتری به دست می آورید.
* معجزه خنده را فراموش نکنید.
قدرت پذیرش انتقاد
بسیاری از ادارات، شرایط ارزیابی و سنجش خاصی دارند. از این رو ممکن است گاهی شما نیز زیر ذره بین کارفرمایان خود قرار بگیرید و به دلیل برخی مشکلات، حتی مورد انتقاد واقع شوید.در این هنگام نباید هیچ گونه نگرانی و تنشی به خود راه دهید بلکه به این بیندیشید که این موضوع می تواند به شما کمک کند تا به نحوه کارکرد خودتان بیشتر آشنا شوید. اگر محل کارتان شلوغ و پرتنش است به خاطر داشته باشید که:
* توانایی پذیرش انتقاد و سرزنش را در خود افزایش دهید. همواره به خاطر بسپارید که معنای پرس وجوی کارفرمای شما انتقاد و نکوهش شخصیت شما نیست، بلکه فقط فرصتی دست داده که بتوانید زمینه های پیشرفت خودتان را بهتر بشناسید.
* از اینکه علت انتقاد مسئولان خود را بپرسید، هراسی نداشته باشید و اگر احساس می کنید که صحبت های آنها غیرمنطقی است، با صراحت عقیده تان را مطرح کنید و به دفاع از دیدگاه های خود بپردازید.
این عامل به شما کمک می کند تا روشی صحیح و مناسب برای پذیرش هرگونه تغییر و تحولی در پیش رو داشته باشید. همان طور که گفتیم، هر شغلی به خواسته ها و مهارت های خاصی نیاز دارد که این موضوع به معنای منفی بودن رویکرد آن نیست. هر تغییری، با خود تنش و عدم آرامش را به همراه دارد که برای پذیرفتن و انعطاف با شرایط جدید، به اندکی زمان نیاز است.
* در گذشته باقی نمانید. از اشتباهات گذشته عبرت بگیرید و هر کاری که می توانید برای جبران آن انجام دهید. این فکر را که شما خود به خود دچار اشتباه می شوید، از وجودتان دور کنید.
* هر کسی ممکن است در برهه خاصی نسبت به توانایی ها و قابلیت های وجودی اش دچار تردید شود و احساس ناامنی و بی کفایتی کند. این شخص حتی شاید از اعتماد به نفس بالایی هم برخوردار باشد. در واقع اطمینان به خود، به معنای آن نیست که هرگز به دیگران تکیه نکنیم بلکه گاهی لازم است مهلتی به خود بدهیم و در برخی مسائل از کمک و مساعدت سایرین استفاده کنیم.
* هر از گاهی از اینکه ریسک و خطر کنید نترسید. مواجهه با ترس، یکی از عوامل اصلی شکوفایی اعتماد به نفس است.
* اگر نمی توانید به سرعت اشتباهاتتان را جبران کنید، با تأنی و درنگ به این مسئله بپردازید و عجله نکنید.
* از فضای زندگی خارج از محل کارتان لذت ببرید، چرا که این رویکرد مثبت می تواند زندگی حرفه ای شما را نیز بسیار تحت تأثیر خود داشته باشد.
منبع: http://www.bbc.co.uk/
نقل از: http://hamshahri.org/hamnews/1385/850317/world/asib.htm#s15
فواید خنده
نگرش ما نسبت به زندگی و توانایی هایمان در راه مقابله با مشکلات بـنـوع روابطمان و بویژه رابطه های صمیمی تربستگی دارد. زمانیـکه ترشرویی در رابطه ای وجود داشته باشد، هر فردی در زندگی خود احساس خلا پیدا می کند و دلـیـل آن نیـز ایـن امر می باشد که کیفیت زندگی ارتباط شـدیـدی بـر روی تعادل روحی و روانی افراد می گذارد. اگرمیخواهید از زندگی خود راضی باشید، بنابراین باید رابطه ها را شاداب و با نشاط نگه دارید.
آمـار طلاق حاکی از آن است که ما به هیچ وجه در این امرمـوفـق ظـاهر نشده ایم. تقریبا در حدود نیمی از ازدواج ها بـه طـلاق مـنـجر مـی شود و پایان ها ناگواری را به همراه می آورند. بسیاری از آن ازدواج هایی که به قوت خود باقی می مانند نیز زوجین به ندازه کافی شاد و خوشحال نیستند.
البته باید ذکر کنیم که بیشتر مردم ارزش یک رابطه سالم را می دانند و بدون توجه به اینکه چند بار ممکن است در عشق شکست بخورند، باز هم با امید فراوان به راه خود ادامه داده و به آینده امیدوارند. به همین دلیل مطالبی در این زمینه که در کتابهای مربوط به روابط و بحث ها و برنامه های تلویزیونی وجود دارند، وقت مردم را به خود اختصاص می دهند. و برخی از آنها ممکن است که بر روی زوج های خوشحال و یا ناراحت تاثیر گذار واقع شوند.
اما از میان تمام فاکتورهایی که برای ایجاد جوی مساعد در روابط خانوادگی پیشنهاد می شود یک راه حل وجود دارد که کمتر از آن به عنوان یک مداوا یاد شده. این در حالی است که هر فرد آرزوی آن را می کند و همواره میزان بیشتری از آن را درخواست میکند: خنده
البته واضح است که بیشتر زوج های شاد و خندان به وقایع خنده دار و فیلم های خنده داری که در تلویزیون مشاهده می کنند، می خندند نه به یکدیگر. و مهمتر از هر چیز این است که هیچ گاه به یکدیگر خرده نمی گیرند و سر خودشان را با جوک هایی که از طریق e-mail به دستشان می رسد گرم می کنند.
اما خنده ای که در خانه رشد کند یکی از نیازهای ضروری زوج های ناراحت و غمگین است. خندیدن یکی از نیازهای اولیه و از انواع ضروری آن می باشد که تنها مختص انسان ها می باشد و نشاند هنده زندگی اجتماعی است. (زمانی که هیچ شنونده ای در مقابل شما وجود نداشته باشد هیچ خنده ای هم به وجود نمی آید). خندیدن باعث پیوند دادن انسان ها به یکدیگر می شود. ذهن گوینده و شنونده را با هم هماهنگ کرده و نشان می دهد که از نظر احساسی با هم موافق نظر هستند.
مطالبی که گفته شد همه جزئی از نظریات رابرت پروواین دکترای عصب شناسی میباشد. او معتقد است که بحث خندیدن آنقدر پیچیده است که نمی توان در ازمایشگاه ها در مورد آن بحث کرد. به جای آن او موقعیت های خنده آوری را که به خودی خود ممکن است در زندگی روزمره هر یک از انسان ها رخ دهد را جمع آوری کرده و نتایج آنرا در کتاب خود با نام: کتاب پنگوئن ها (2001) که نوعی تحقیق علمی میباشد به چاپ رسانده است.
خنده یک فضای مثبت احساسی را به وجود می آورد و طرفین نیاز برقراری ارتباط نزدیک تری را نسبت به هم پیدا کرده و از وجود یکدیگر بیشترین لذت را می برند. یکی از نتایجی که دکتر پرووین به آن دست پیدا کرده حاکی از آن است که حتی گوینده ها خیلی بیشتر از شنونده ها از تاثیرات مثبت خندیدن بهرمند می شوند. خنده و شوخی اضطراب و عصبانیت را از بین می برد و راه رسیدن به صمیمت را هموار می سازد.
خنده از طریق قانون های سخت از پیش تعیین شده به وجود نمی آید بلکه در حین مکالمه و برقراری ارتباط است که افراد شروع به خندیدن می کنند. دکتر پرووین معتقد است که: خنده ارتباطی به خوشمزگی ندارد بلکه در رابطه با ارتباط های اجتماعی است که معنا پیدا می کند.
در این قسمت برخی از یافته های متعجب کننده او را با هم مرور می کنیم:
خندیدن امری است که به طور تصادفی رخ می دهد و شما را به نتایج بسیار زیادی می رساند اما یکی از بهترین ره آوردهای آن: در کنار هم جمع کردن مردم می باشد. در حقیقت فواید سلامتی خنده از حمایت های اجتماعی که برای فرد به وجود می آورد نشئت می گیرد.
خنده نقش مهمی در پیوستن دل ها به یکدیگر دارد. مردها عاشق خانم هایی هستند که در حضورشان از ته دل می خندند.
هر دو جنس (چه زن و چه مرد) خندیدن را دوست داشته و بسیار می خندند. اما خانم ها بیشتر از آقایون می خندند - تقریبا در حدود 126 درصد بیشتر از مردها - و آقایون نیز خیلی بیشتر خنده تحویل می گیرند.
خنده خانم ها یکی از مولفه های ضروری برای حفظ یک رابطه سالم می باشد
خنده در زوج ها با افزایش وزن کاهش پیدا می کند.
مثل خمیازه، خنده نیز واگیر دار است. کسی نمی تواند در مقابل آن از خود مقاوت نشان دهد.
یکی از راه های ایجاد خنده (و به طور حتم یکی از قدیمی ترین راه ها) غلغلک دادن است. غلغلک دادن یک امر کاملا اجتماعی است چرا که هیچ یک از ما نمی تواند شروع کند به غلغلک دادن خودش. ما کسی را غلغلک می دهیم تا او نیز در مقابل به این عمل ما واکنش نشان هد. برای اینکه دیگران شما را غلغلک ندهند و به عنوان یک فرد غلغلکی شناخته نشوید باید خودتان انها را غلغلک دهید.
نه تنها تمام مردم از غلغلک خوششان می آید (چه غلغلکی ها چه کسانی که آنها را غلغلک می دهند) بیشتر افراد معتقدند که این عمل نشانه ای از علاقه و محبت است.
احتمالا غلغلک باید ریشه تمام بازی ها باشد. این کار دارای تاثیرات دوجانبه و متقابل می باشد. به عبارت دیگر آهنگ یک ارتباط سالم می باشد. البته می تواند غریزه جنسی را در بزرگسالان تحریک کند.
احساس غلغلکی بودن در سنین میانسالی تا حد بسیار زیادی کاهش مییابد. انسان ها به تدریج شروع به از دست دادن محرک های لامسه ای می کنند. دکتر پرووین معتقد است که میل به غلغلک، لمس کردن و شروع بازی، به تدریج ازبین می رود. اما هیچ گاه نباید فراموش کرد که چنین رفتارهایی جزء نقاط حساس عواطف یک فرد به شمار می روند.
بنابراین دفعه اینده که با همسر خود به مشکل برخورد کرده و شروع به جر و بحث نمودید، در اتاق را به شدت به هم نکوبید و خارج نشوید. به جای آن شروع کنید به غلغلک دادن همسر خود. ( قسمت های غلغلکی بدن به ترتیب حساسیت: زیر بغل، شکم، روی دنده ها، پا، زانو، گلو، گردن و کف دست ها می باشد.)
ما می دانیم که این کار مشکلات شما را به طور کلی از بین نمی برد اما می تواند به منزله نقطه شروعی باشد تا شما دونفر در کنار یکدیگر بنشینید و با هم در رفع انها کوشش کنید.
منیع :
مردمان
قاطعیت در تربیت
مقدمه
اصولا یک تربیت صحیح در دو جبههتلاش مىکند. جبههاى که در آن امر بهخوبیها و رعایت امور پسندیده است وجبههاى دیگر که در آن نهى از انجام امورناپسند است. همانگونه که تشویق و تقدیربراى ایجاد حرکت و واداشتن فرد به اعمالپسندیده لازم است، وجود قاطعیت وملامت و هشدار و حتى گاهى تنبیه براىجلوگیرى از انجام کارهاى ناروا ضرورىاست.
در این مقاله بر آنیم در مورد لزوم وجودجدیت و قاطعیتیا به عبارت دیگرمحرکهاى باز دارنده در تمام مراحل تربیتسخن برانیم و آثار سوء فقدان یا کمبود آن رابر عدم پختگى و استقلال و رشد عاطفى واجتماعى کودک بیان کنیم.
تعاریف تربیت:
تربیتبه معنى پروردن و پروراندن ازماده "ربو" است و این لغتبه معناى بالارفتن، اوج گرفتن، افزودن و رشد کردناست. و در اصطلاح به معنى کوششى استجهت ایجاد دگرگونى مطلوب در فرد و بهکمال رساندن تدریجى و مداوم او.
در تعریف تربیت نظرات مختلفى وجوددارد:
از نظر فلاسفه و علماى اخلاق: پروردنقواى جسمى و روحى انسان است، براىوصول به کمال مطلوب مقدر انسانى .
از نظر روان شناسان: تربیت مراقبتىاست دائم از حیات در حال رشد و ایجادتغییر در فرد به منظور یافتن قدرت درکمسائل و ایجاد زمینه جهت استقلال فکرى وهمچنین شکوفایى استعدادهاى مادر زادىفرد.
از دیدگاه اسلام: تربیت وسیلهاى استبراى ساختن مستمر و به عمل آوردن آدمىکه حاصل آن داشتن انسانى است متفکر،مؤمن، متعهد و مسؤول که در برابر محیطارزیاب و منتقد و در جنبه رفتار، عامل بهیافتههاى مکتب است.
باید توجه داشت که تربیت ازدیدىنوعى تحمیل به حساب مىآید.الزامات و قیودى وجود دارد که تحملآن براى طفل ضرورى است اما کودکخلاف آن را مایل است. کودک یانوجوان اغلب تحت تاثیرخواستههایى است که بدونآیندهنگرى یا آگاهى از عواقب تسلیمشدن به این خواستهها، در بر آوردنآنها اصرار مىورزند.
اگر او در برابر این گونهخواستههاى نابجاى خود مقاومتىاحساس نکند. یعنى قاطعیتى در برابرآنها وجود نداشته باشد همواره بهنوعى خواستههاى خود را به کرسىمىنشاند.
در مواردى پدر یا مادر لازم استبا قاطعیت در برابر کارهاى ناپسند یاخیره سریهاى فرزند بایستند. بطورىکه همواره این احساس در فرزندوجود داشته باشد که دستش براىانجام کارهاى ناپسند باز نیست و بهعبارت دیگر فردى رها شده به حالخود نیست.
در محبت زیاده روى نکنیم
اگر چه هیچ عاملى مانند محبت وتوجه صحیح در نرم کردن دلها و ایجادجو صمیمى و دوستانه مؤثر نیست واگر چه مهمترین عامل در تربیتفرزندان و ایجاد اعتماد به نفس وخصوصیات شخصیتى سالم و مثبتدر آنها سیراب کردن کودکان ونوجوانان از مهر و محبت است، اماباید توجه داشت که تاکید بر محبتبهمعناى افراط و زیادهروى در آنهانیست. در روایتى از امام محمدباقر«علیه السلام» آمده است:
"بدترین پدران کسانى هستند کهدر محبت و نیکى نسبتبه فرزندانزیادهروى کنند".
باید توجه داشت که محبتهاىافراطى اولا باعث مىشود که فرزندشخصیت مستقلى نداشته باشد وبیش از حد وابسته بار بیاید و هموارهخود را محتاج توجه و یارى دیگرانببیند. در ثانى فرزندانى که بیش از حدمورد توجه و محبت والدین قرارمىگیرند. از دیگران نیز توقع محبتهاىآن چنانى را دارند و زمانى که واردجامعه مىشوند، چون توقعات آنهابرآورده نمىشود، سرخورده ومایوس مىشوند و گاهى باپرخاشگرى برخورد مىکنند. (1)
چنین افرادى نمىتوانند با دیگرانرابطه عاطفى متعادل و منطقى برقرارکنند. زیرا که توقعات بیش از حد آنانموجب مىشود که افرادى بسیار زودرنج و شکننده باشند. باید اشاره کردکه معمولا این افراد در زندگىزناشویى خود نیز به علت همینروحیه آسیبپذیر و نامتعادل بامشکلات جدى روبرو مىشوند.
همواره باید ابراز محبت همراه بااصولى باشد. چنانچه فرزندى مرتکبکارى خلاف مىشود در حین انجام وبلافاصله بعد از آن ابراز محبتیانشان دادن توجه کار نادرستى است.اکثرا والدین ندانسته در چنینموقعیتهایى رفتارهاى غلط کودکان راتقویت مىکنند.
مثلا گاهى اوقات وقتى فرزندخواستهاى کاملا غیر منطقى و نابجادارد و شرایط آن فراهم نیست، بعضىوالدین براى آرام کردن کودک او رامىبوسند و نوازش مىکنند و وعدهفراهم کردن یا انجام آن را به کودکمىدهند. به جاى آنکه خیلى قاطع اماملایم به او بفهمانند که اصلا با اوموافق نیستند و چنین کارى صحیحنیست. کودکانى که به آنها مجوزداشتن خواستههاى غیر منطقى وتوقعات بیجا خیلى راحت داده شدهزمانى که کمى بزرگتر مىشوند،والدین از وظیفهشناس نبودن و متوقعبودن آنها بسیار گلهمندند. صاحبنظرى در این زمینه اشاره مىکرد کهاجازه دهید کودکان با عقوبت متناسببا کار نابجاى خود مواجه شوند; بهعبارت دیگر باید اجازه داد که کودکانپى آمدهاى طبیعى و منطقى رفتارهاىخود را تجربه کنند. (2) متخصصانمسائل تربیتى معتقدند اصلا به صلاحکودکان نیست که دریابند حتى اگر بهوظایف خود عمل نکنند و یا اعمالناپسند انجام دهند، هیچ اتفاقى روىنخواهد داد. در اینجا باید به این نکتهتوجه داشت که در تربیت لازم است ازخطاهاى کم اهمیت و کوچکتر کودکانصرف نظر و هر ایراد جزئى را بویژهدر نوجوانان بلافاصله مورد انتقاد واعتراض قرار نداد، تا بتوان مواردمهمتر را با قاطعیت جلوگیرى کرد;چرا که تذکرات مداوم و پى در پى نهتنها بعد از مدتى بى تاثیر مىشود بلکهروحیه لجاجت و سرکشى را در کودکبوجود مىآورد. در این زمینه حضرتعلى«علیه السلام» فرمودهاند: "الافراط فىالملامه یشب میزان اللجاج " ; افراط وزیادهروى در سرزنش کردن،شعلههاى لجاجت را دامن مىزند.
قاطعیت و نافرمانیهاى کودک:
اکثر خانوادهها از این جهت کهکودکان حرف شنوى ندارند و تمردمىکنند مشکل دارند. مىتوان گفتقدم اول در این راه یافتن تسلط استکه شرط لازم براى تربیتبه شمارمىرود. دوم توجه به این نکته است کهاین سلطه از روى مهر و توام با محبتباشد. یکى از راههاى ایجاد سلطه،هیبت و جذبه است. هیبت و جذبه درکل شخصیت و رفتار انسان باید نشانداده شود و این مهم با بلند کردن صداایجاد نخواهد شد.
داد و بیداد بیش از حد معمول ودائمى موقعیت والدین را متزلزلمىکند. باید توجه داشت که بیشترموقعیتهاى انضباطى وقتى بااحساساتى شدن زیاد از حد همراهشود کمتر اثر بخش خواهد بود. (3) یکى دیگر از راههاى مهم در ایجادسلطه قاطعیت است. در اینجا مىتوانقاطعیت را به پافشارى روى حرفخود تعبیر کرد; به این معنا که والدینحرفشان حرف باشد و در برابرخواستههاى نامعقول کودک با قدرتبایستند و با جیغ و دادهاى او تسلیمنشوند. البته رفتار والدین نباید بهگونهاى باشد که عصبانیت را در کودکتشدید کنند، بلکه با حفظ متانت نبایدزیر بار حرف غیر منطقى کودک بروند.این کار در ابتدا براى کسانى که همیشهبه کودک خود باج دادهاند مشکلاست; چرا که معمولا کودک از همانسنین حدود یک سال سلطهگرى خودرا آغاز مىکند. این کودکان از همانابتدا احساس کردهاند که خانوادهمحور ثابت و محکمى ندارد و همیناحساس از میزان فرمانبردارى و اتکاىآنها به خانواده کاسته و بر جسارتآنها در برآوردن خواستههاى خویشافزوده است. و نیز دریافتهاند که دربرابر تصمیمات پدر و مادر مىتوانایستاد و با مختصر اصرار و چانه زدن،آنها را از تصمیماتشان منصرف کرد وسرانجام خواستههاى خود را بر آنهاتحمیل نمود.
باید دانست که پس از یکى دوبارپافشارى و مقاومتخیرخواهانه ومدبرانه والدین، کودک تسلیم شده وبهتر به وظایفش عمل خواهد کرد. درمورد کودکان بزرگتر مىتوان درصورت نافرمانى او را از یکى ازامکاناتى که برایش تامین کردهایمموقتا محروم کنیم - کاملا منصفانه وحساب شده و به وى بفهمانیمهمانطور که پدر و مادر موظف بهتامین او هستند، او نیز وظایفى درمقابل پدر و مادر دارد.
براى برخوردارى از قاطعیت هرچه بیشتر باید توجه داشت که فرمانهاجدى، کوتاه، محکم و در عین حالگرم و صمیمى باشد. و اگر پیامها تا حدممکن کوتاهتر و تعداد تذکرها کمتر ودر عوض بر جدیت و پافشارى روىآن افزوده شود، نتیجه مطلوبترىحاصل مىگردد. (4) اصل باید بر این باشد که در موردلغزش و خطا و در صورت عدم تاثیرهدایتها، قواعد انضباطى دربارهکودک اجرا شود، مربى در مواردىنیاز است که مقاومت کودک را در همشکند و او را به مقصد هدایت نماید وبدیهى است که در این راه بهلجاجتها، فریادها و گاهى اشکهاىاو اعتنایى نخواهد شد. (5)
قاطعیت غیر از خشونت است
در اینجا باید به این نکته ظریفتوجه داشت که خشونتبى جا نوعىضعف روحى و اخلاقى است و فردخشن هیچ وسیلهاى غیر ازپرخاشگرى براى اجراى مقاصدخویش نمىشناسد. چه بسیارنوجوانانى که قربانى خشونت والدینیا مربیان شدهاند و روحیهاى ناسالم ونامتعادل پیدا کردهاند و یا در تعاقب آنخشونتها خصوصیاتى از قبیلخودکمبینى و احساس حقارت و یا کبرو غرور کاذب در آنها پدیدار شدهاست. به همان اندازه که خشونتناشى از ضعف روحى و اخلاقىاست، قاطعیت، جدیت و داشتنقدرت تصمیمگیرى ناشى از قدرتروحى و از امتیازات اخلاقى است کهاگر با نرمخویى، سعه صدر وصمیمیت و روشن بینى همراه شود، آثارى بسیار مفید و سازنده به دنبالخواهد داشت.
همچنین قاطعیتبا سختگیرىمتفاوت است. سختگیرى با کودکارتباط پیدا مىکند. در حالى که قاطعبودن با رفتار و احساس شما مرتبطاست. سختگیرى به کنترل غلط کودکمربوط مىشود و قاطع بودن، طرزتلقى خاص یک فرد نسبتبهتصمیماتش است. (6) لازم استبا استوارى و بیان روشنبه فرزندانتان بفهمانید که چه انتظارىاز آنان دارید تا آنان هم بتواننداعمالشان را متناسب با انتظارات شماشکل دهند.
قاطعیت و رشد و قوام شخصیت کودک
رفتارى را که پدر و مادر در خانوادهنسبتبه کودک پیش مىگیرند و یابطور کلى روش تربیتى والدین اثربسیار محسوسى در رشد اجتماعى وشخصیتى کودک به جا مىگذارد. بهاین معنا که روش تربیتى والدین اعم ازسختگیر و خودکامه بودن یا بسیارسهل گیر و حمایتکننده بودن تاثیرمستقیم در رشد عاطفى و اجتماعى اودارد. تحقیقات متعددى در این زمینهانجام شده که به عنوان نمونه به دومورد آن اشاره مىشود. (7) دیانا باوم ریند(1973) از دانشگاهکالیفرنیا مجموعه بررسیهایى را انجامداده که در آنها الگوهایى از شیوههاىرفتارى والدین بررسى شده است. اینمجموعه بررسیها با مقایسهاى بینوالدین کودکانى که در دوران پیش ازمدرسه توانش هایى در سطح بالاداشتند و والدین سایر گروههاىکودکان آغاز شد. کودکان توانا آنهایىبودند که از لحاظ استقلال یا رشدیافتگى، متکى به خود بودن، فعالبودن، میل به کاوش و دوستى وجهتگیرى به سوى پیشرفت، رتبهبالایى داشتند. کودکان داراى اینالگوى رفتارى (که در این تحقیقالگوى الف نام گرفتهاند) با دو گروهدیگر مقایسه شدند. کودکانى که نسبتابه خود متکى ولى ناراضى، منزوى وبىاعتماد به دیگران بودند، الگوى(ب) تلقى شدند. کودکانى که اتکا بهخود، میل به کاوش و کنترل بر خود درآنها بسیار ضعیف بود و رشد یافتگىدر آنها کمتر بود الگوى (ج) نامگرفتند.
شایان ذکر است که در این تحقیقسه روش یا الگوى تربیتى از والدیندر نظر گرفته شده است:
1- والدین قاطع و اطمینان بخش
2- والدین مستبد
3- والدین سهلگیر و گذشتکننده.
نتایج نشان داد که نمره والدینکودکان با کفایت و رشد یافته (الگوىالف) در همه جنبهها بالا بود. این گروهوالدین در مقایسه با سایر گروههاگرمتر و با محبتتر بودند و با فرزندانخود رابطه بر قرار مىکردند، در عینحال آنان را کنترل مىکردند و از آنانتوقع رفتار عاقلانه داشتند. هرچند بهاستقلال و تصمیمات فرزندان احتراممىگذاشتند، اما در برابر کارهاىناپسند آنان در مواضع خود محکممىایستادند و دلایل قاطعانهاى درمورد راهنماییهاى خود ارائه مىدادند.
والدین کودکان الگوى (ب) ازلحاظ اعمال کنترل منطقى رتبه کمترىگرفتند. آنان بیشتر به اعمال قدرت وانضباط اجبارى تاکید داشتند و درضمن کمتر با فرزندان گرم و صمیمىبودند. این گروه والدین مستبد نامیدهشدند. چنانکه اشاره شد فرزندان اینگروه از والدین بیشتر ناراضى، منزوىو بىاعتماد به دیگران بودند. والدینکودکانى که کمتر رشد یافته بودند وشخصیتهایى ناپخته داشتند، والدینسهلگیرى (الگوى ج) بودند کهفرزندان خود را کنترل مىکردند، ازآنان توقعى نداشتند و گرم بودند. درامور خانه نظم و ترتیبى نداشتند و درتنبیه یا پاداش دادن به فرزندان خودجدى نبودند بطور جدى از فرزندانخود انتظار رفتار عاقلانه نشانمىدادند و آنان را بهطور جدى ازآسیب رساندن به اسباب خانه یاوسایل دیگران منع نمىکردند.
همچنین نتایج تحقیقى که کارلگریسون(1972) در این زمینه انجامداده نشان داده است که فرزندان،والدین سهلگیر و حمایت کننده کهقاطعیت کمترى در روش تربیتى آنانوجود داشته است، خصوصیاتى ازجمله تاخیر در بلوغ و پختگى عاطفىو اجتماعى، نداشتن خود رهبرى،نداشتن احساس مسؤولیت و نداشتناعتماد به نفس کافى دارند. (8)
از ترحم کردن اجتناب کنید:
بسیارى از والدین فرزندانشان را ازقبول مسؤولیتبر حذر مىدارند، زیرانسبتبه آنان احساس دلسوزىمىکنند. ترحم یک طرز تفکر مخرباست که به کودک مىگوید آنقدرضعیف است که نمىتواند از عهدهمشکلاتش برآید. والدینى که بهکودکانشان ترحم مىکنند. اغلبنمىدانند که محافظتبیش از حد بهمعناى گرفتار کردن کودک است.محافظتبیش از حد که معمولا ازوالدین نامطمئن سر مىزند، مانع رشدشخصیت کودک خواهد بود. ترحم باهمدلى متفاوت است. از آنجا کهمادران به فرزندانشان عشق مىورزند، باید با آنان همدلى کنند و به آنها نشاندهند که احساسشان را درک مىکنند.همدلى نقاط قوت کودک را افزایشمىدهد، در حالى که ترحم و ندادنمسؤولیت و قاطعیت نداشتن بجا،نقاط ضعف کودک را تقویت مىکند. (9) به عقیده "فردریک پرز" صاحبیکى از نظریههاى روان درمانى ناکامىجزء مثبتى در فرآیند قوام شخصیتاست; زیرا انسان را وا مىدارد تانیروهایش را به کار اندازد وتوانایىهاى بالقوهاش را کشف کند و باتسلط بر محیط بر ناکامى خویش غلبهکند. کودکى که در حد اعتدال و باخیرخواهى و دلسوزى والدین یامربیان ناکام شده باشد، توانایىبالقوهاش را براى کنترل خود و مستقلشدن به کار مىبندد. (10)
در پایان باید این نکته ظریف ومهم را نیز یادآور شد که اجراى قواعدانضباطى درباره کودک امرى نیست کهناگهانى و یکباره صورت گیرد.ضرورى است که از مراحل ساده وآسان و با خیرخواهى شروع شود و درصورت نتیجه ندادن به مراحلسختتر و جدىتر منتهى گردد. اینمراحل عبارتند از :
1- تذکر: یادآورى چیزى که قبلا ازروى خیرخواهى به عنوان وظیفه براىکودک مطرح کردهایم.
2- اخطار: مربى نزدیک شدن خطررا گوشزد و به او تفهیم کند که راهغلطى را در پیش گرفته است.
3- تحکم: گاهى کودک در برابرآنچه به او گفته شده، مقاومت مىکند;در حالى که انجام آن براى او ضرورىاست. در چنین مواردى باید از درتحکم وارد شد.
4- توبیخ: لازم است توبیخ متناسببا جرم و میزان آن به اندازهاى باشد کهکودک احساس نکند که جاى جبرانکردن وجود ندارد.
5- سلامت: گاهى به کودک بالحنتندترى یاد آورى مىکنیم که مگر بهشما نگفته بودم؟...
6- قهر: در آن هنگام که بىاعتنایىبه کودک سود نبخشد مىتوان از اینروش استفاده کرد، آن هم با شرایطىاز جمله آنکه مدت قهر طولانىنباشد.
7- تهدید: گاهى براى سازندگى وهدایت کودک ناگزیریم او را تهدیدکنیم و از شیوه ترس براى تربیت اواستفاده کنیم.
8- تنبیه: در مرحله آخر چنانکهمراحل قبلى کارگر نیفتد، از تنبیهاستفاده مىکنیم، در اینجا بازهم ایننکته را یادآورى مىکنیم که منظور ازتنبیه نیز با توجه به ریشه آن (نبه) آگاهساختن کودک یا نوجوان مىباشد، نهآزار رساندن به او که چنانچه والدین ومربیان با دلسوزى مبادرت به انجام آنورزند با عنایتحق تعالى، اثراتسودمند خود را با برجاى خواهدگذاشت.
در ضمن باید اضافه کرد که تنبیههمهگاه به صورت تنبیه بدنى نیست،ممکن است گاهى تنبیه به صورتمحروم کردن از شى مورد علاقه طفل،سلب آزادى موقتى کودک، اخطارکتبى یا شفاهى، عدم اجازه براىورزش، تفریح یا مسافرت یا شرکتدر مهمانى و از این قبیل باشد.
گاهى نیز مىتوان بگونهاى پیشرفت که کودک حساب کند قصد تنبیهاو را دارید ولى تنبیه را معلق گذاشت ودید که پس از آن کودک چگونه عملخواهد کرد. در همه حال تنبیهى کهبراى کودک بکار مىرود، بایدبگونهاى باشد که احساس نکند اینامر عکس العمل شخصى علیه اوست.بلکه دریابد نتیجه عمل اوست .
پىنوشتها:
1) ر.ک: سادات - محمدعلى: راهنماى پدرانو مادران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپچهارم، 1372
2) ر.ک: فابر - آل و مازیش - الین: بهبچههاگفتن، از بچهها شنیدن. ترجمه فاطمهعباسى فر. انتشارات روش نو، چاپ سوم،فصل3، 1370
3) ر.ک: پورنقشبند زهرا: اطاعت و حرفشنوى در کودک، مرکز ترجمه و نشر کتاب،1373
4) همان منبع، ص 20
5) قائمى على: زمینه تربیت، انتشاراتامیرى، 1368، ص 235
6) میر. دان ونیک. دى مگى. گارى: والدینمؤثر فرزند مسؤول،ترچمه مجید رئیس دانا،انتشارات رشد، 1371
7) ر.ک: مانس - پادل هنرى: و همکاران -رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشیدیاسایى، نشر مرکز
8) ر.ک: پارسا محمد: روانشناسى تربیتى،انتشارات سخن، فصل 3
9) مایر، دان دینک دى مگى، گارى: والدینمؤثر، فرزند مسؤول، ترجمه رئیسدانا،انتشارات رشد، 1371، ص 120
10) شفیع آبادى، عبدالله: ناصرى، غلامرضا،نظریههاى مشاوره ور وان درمانى - نشر مرکز،ص 187
منابع و مآخذ:
1- سادات محمد على: راهنماى پدر و مادران دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1372
2- پورنقشبند زهرا: اطاعت و حرف شنوى در کودک، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول،1373
3- پارسا محمد: روانشناسى تربیتى،انتشارات سخن چاپ سوم، 1375
4- فابر آدل - مازیش، الین: به بچهها گفتن، از بچهها شنیدن، ترجمه فاطمه عباسى، انتشاراتروش نو ، چاپ سوم، 1370
5- شفیع آبادى عبدالله; ناصرى، غلامرضا: نظریههاى مشاوره و روان درمانى، نشر مرکز
6- ماسن پارل هنرى و همکاران - رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایى، نشر مرکز.
7- قائمى على: زمینه تربیت، انتشارات امیرى - چاپ ششم، 1368
8- مایر دان دنیک ; دى مگى، گارى: والدین مؤثر، فرزند مسؤول: ترجمه مجید رئیس دانا،انتشارات رشد، چاپ اول، 1371
کودکآزاری و پیامدهای آن
چکیده
عنوان تحقیق حاضر «پیامدهای کودک / نوجوانآزاری و ارتباط آن با ویژگیهای شخصیتی و پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی والدین» میباشد. نمونه تحقیق شامل 15 کودک و نوجوان آسیبدیده از طرف والدینِ آزارگر و 15 والد آزاررسان ـ که به دادگاه اطفال، پزشکی قانونی و مراکز مشاوره مراجعه کرده بودند ـ به صورت هدفمند انتخاب گردیدند. جمعآوری اطلاعات به صورت مصاحبه و مشاهده صورت گرفت. روش تحقیق جزو تحقیقات کیفی است که اطلاعات گردآوری شده از این روش به صورت توصیفی گزارش شدهاند. در این تحقیق، فرضیه مشخصی تدوین نشده است، اما پژوهش با سه سؤال اصلی آغاز و در نهایت، با یک نتیجهگیری جامع به پایان میرسد. یافتههای مهم تحقیق حاکی از آن است که کودکان و نوجوانان آزاردیده دچار حالات افسردگی، گوشهگیری و خشم پنهانشده میباشند، در امر تحصیل دچار افت تحصیلی و در دوستیابی دچار مشکلاند، نسبت به دیگران بیاعتماد و به دنبال آن، دچار احساس حقارت و ناکامی هستند و در دوره نوجوانی دچار رفتارهای ضد اجتماعی (بزهکاری)، دزدی، فرار از منزل، اعتیاد و فرار از مدرسه میگردند.
از ویژگیهای شخصیتی بارز بزرگسالانِ آزارگر، ترسو بودن، تعصب بیجا به خرج دادن، سوء ظن و بدبینی، داشتن افکار کلیشهای و قالبی و رفتارهای وسواسی میباشد. در عین حال، هر چه والدین از سطح تحصیلی پایینتر و از نظر شغلی به مشاغل سطح پایینتر مشغول باشند، از رفتارهای آزارگرانه بیشتری برخوردارند.
مقدّمه
خانواده کوچکترین نهاد اجتماعی است که با پیوند زن و مرد شکل میگیرد. به تدریج کودکان به این جمع کوچک افزوده شده، تحت سرپرستی آنان قرار میگیرند. کودک که دارای روحی پاک، و جلوه آغازین کمال بشر است، بارها و بارها مورد بحث و گفتوگوی اندیشمندان و مربیان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. به گفته برخی اندیشمندان، به جرئت میتوان قرن بیست و یکم را «عصر کودکان» نامید؛ از اینرو، بخش مهمی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوبتری دست یافتهاند، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان میشود. در این زمینه، علاوه بر افزایش امکانات بهداشتی، آموزشی، هنری و پرورشی، دامنه حقوق کودک نیز به عنوان موجودی نیازمند حمایت ویژه در جهت تعالی مادی و معنوی نسل آینده و ادارهکننده فردای جامعه، وسعت یافته است. اطلاعات در مورد آزار فیزیکی 1 یا جنسی 2 کودک، همسرآزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده، سبب گردید متخصصان به این نتیجه برسند که معضل خشونت در خانواده به صورت فراگیر در دو دهه گذشته افزایش یافته است. امروزه خشونت در خانواده توجه قابل ملاحظهای را به خود معطوف ساخته، به گونهای که این پدیده نه تنها در خانوادههای آمریکایی، بلکه در انگلستان، اروپای غربی و بسیاری از کشورها و جوامع کره خاکی به چشم میخورد. 3
نظریات در حیطه کودکآزاری
1ـ الگوی انتقالی [4]
ولف، 1987 (نقل از: همپتون و همکاران)، 1993 با ارائه الگوی انتقالی چگونگی شدت کشاکش والد ـ فرزند را، که منجر به آزار فیزیکی کودک نیز میشود، توصیف میکند. طبق این الگو، استرس به عنوان عنصری کلیدی که احتمال کشاکش در درون نظام خانواده را افزایش میدهد، در نظر گرفته میشود. الگوی انتقالی از سه مرحله تشکیل شده و در برگیرنده سازههای نامتعادلکننده، 5 چندگانه و سازههای جبرانی 6 است. مراحل، مجزّا و ناپیوسته نیستند، ولی همپوش بوده و نشانگر رشد پیشرونده کشاکش والد ـ فرزند میباشد. مرحله اول، عواملی را که در کاهش تحمل استرس توسط والدین و توانایی آنها در بازداری پرخاشگری مؤثرند توصیف مینماید. عوامل نامتعادلکننده شامل وجود رویدادهای استرس بار زندگی و آمادگی ناکافی برای والد شدن است. رفتارهای والدین در این مرحله بیانگر تلاشهای حاشیهای برای سازگاری با عوامل فشارزای زندگی و کنترل رفتارهای ناسازگار 7 کودک خویش است؛ و همچنین عواملجبرانی ثبات اقتصادی و حمایتهای اجتماعی را، که میتواند تأثیر استرس را تعدیل نماید، دربر میگیرد.
مرحله دوم، زمانی شروع میشود که والدین به طور مؤثر در اداره استرس زندگی و رفتار کودک خویش شکست میخورند. طی این مرحله، والدین به طور فزاینده نسبت به رویدادهای استرسبار واکنش نشان میدهند، مسئولیت رفتار منفی با کودک را به خود نسبت میدهند و به کودک به عنوان فردی که عمدا بیاعتنایی میکند مینگرند و خود را فاقد توان کنترل وی مییابند. همچنین مرحله دوم زمانی رخ میدهد که رویدادهای استرسبار زندگی و مهارتهای محدود، منجر به مراقبت والدین آزارنده خواهد شد. عوامل جبرانی شامل فراگیری مهارتهای والدین جدید و اصلاح رفتار کودک میشود.
مرحله سوم وضعیتی را توصیف میکند که والدین الگوهای مداوم تحریکی و کودک آزاری را آغاز مینمایند. طی این دوره، والدین با محرکهای استرسبار چندگانه مواجه میشوند که در سازگاری ناموفقاند، الگوی تحریکی و سرزنش کودک غالبا مورد استفاده قرار میگیرد و احساسات ناامیدکننده ظاهر میشود و والدین در تلاش برای کسب مجدد کنترل، بر شدت و فراوانی رفتار پرخاشگرانه میافزایند. سازههای جبرانی در این مرحله شامل نارضایتی رو به گسترش والدین همراه با تنبیه جسمی شدید، تسلیم کودک در برابر مقررات و انضباط غیرآزارنده و مداخله اجتماع میشود. در این مرحله، سازههای جبرانی تأثیر ناچیزی بر الگوهای عادتی کودکآزاری دارد که تکامل یافته است. 8
2ـ الگوی رفتاری ـ شناختی [9]
تونتیمن و همکارانش آزار (Azar)، امیش (Amish)، روهربک (Roherbeck) الگوی شناختی رفتاری چهار مرحلهای را برای تعیین کودکآزاری مطرح نمودند. عنصر کلیدی این الگو انتظارات غیر واقعی والدین و اسنادهای بد با قصد منفی که واسطههای رفتار آزارگر هستند، میباشد. در مرحله اول، والدین انتظارات غیرواقعی از کودک دارند؛ در مرحله دوم، کودک هماهنگ با انتظارات والدین رفتار نمیکند؛ در مرحله سوم، والدین رفتار کودک را به اشتباه قصد و نیت منفی تعبیر میکند؛ در مرحله چهارم، والدین واکنش افراطی نشان میدهند. در این الگو، ویژگیهای دیگری نیز وجود دارد که شامل شناختهای والدین، توان آنان در کنترل تکانه و تعاملات والد ـ فرزند و همچنین سطوح استرس خانواده و حمایت اجتماعی میگردد.
چهارچوب تحلیلی [10]
این تحلیل، که به تبیین بدرفتاری با کودکان در کشورهای غیرصنعتی میپردازد، در سه سطح صورت میگیرد. به نظر میرسد بهتر است سطوح عملیاتی تمایز بین سطوح فرهنگی و اجتماعی را، که در تعیین و تحلیل بدرفتاری مؤثرند، مشخص نمایند. (بنکووسکی و کربلو، 1989) سطح اول، سطح کلی نامیده میشود. 11
بدرفتاری در شرایط ساختاری نظم اقتصادی ـ اجتماعی جهانی قابل ردیابی است. کودکان در کشورهای غیرصنعتی قربانیان نقایص ساختاری نظام جهانیاند.
اصلاح 12 و ریشهکنی بدرفتاری تنها در سایه تبدیل ریشهای جامعه یا بازسازی نظم جهانی مقدور است.
در سطح دوّم (سطح فرهنگی)، بدرفتاری به فعالیتهای مربوط به پرورش کودک برمیگردد که ممکن است در نظر برخی قابل قبول باشد.
اما در نظر برخی دیگر، نه تنها این فعالیتها بدرفتاری محسوب میشود، بلکه کودکآزاری نیز تلقّی میگردد. (کمپ، هلفر، 1980) بدرفتاری با کودک در این سطح نهادینه میشود و کودک قربانی انضباط خشن یا سایر فعالیتهای عادی، که مورد تایید هنجارهای جامعه است، میگردد؛ انضباطی که برای کودک ناخوشایند میباشد.
در این سطح، تلاشها باید برای تغییر هنجارهای اجتماعی و ارزشهای حاکم بر پرورش کودک جهت داده شوند.
در سطح سوم، که سطح فردی است، بدرفتاری انحراف از هنجارهای قابل قبول فرهنگی و اجتماعی است. این انحراف حالت فردی دارد و تلاشهایی که برای ریشهکنی بدرفتاری در این سطح صورت میگیرد، باید به طرف والدین و سرپرستان کودک جهت داده شوند. 13
بدرفتاری تنبیهی [14]
اشمیت میگوید: آموزش انضباط به کودکان از راههای دردآور یا تنبیه بدنی، بدرفتاری تنبیهی میباشد.
در کل، هنجارها و ارزشهای پرورش کودک در بسیاری از کشورهای غیرصنعتی، استفاده از تنبیه فیزیکی را به عنوان یک راه تحمیل انضباط به کودک تأیید مینماید. برای مثال، در مطالعه جیمزهوک (James Huke) در نیجریه مشاهده شد که %86/2پسران و %82 دختران توسط والدین و سرپرست خویش تنبیه بدنی شدهاند. 15
اطلاعات مربوط به پژوهش
پرسشهای پژوهش
پرسشهای پژوهش عبارتند از:
1. ویژگیهای روانشناختی والدین آزارگر کدامند؟
2. ساختار خانوادگی والدین آزارگر کدام است؟
3. ویژگیهای اقتصادی ـ اجتماعی والدین آزاررسان چگونه است؟
روش پژوهش
پژوهش حاضر یک پژوهش کیفی است که هدف آن بررسی ویژگیهای روانشناختی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی والدین و کودکان آزاردیده است.
یکی از ویژگیهای تحقیق کیفی این است که در موقعیت طبیعی اجرا میشود، به گونهای که میزان تعمیمپذیری آن کم و ممکن است با خطا همراه باشد، ولی با تکرار میتوان از میزان خطای آن کاست.
تحلیل دادهها در تحقیق حاضر به صورت توصیفی است؛ همواره توصیف با پدیده حاضر شروع شده و با نتیجهگیری به پایان رسیده است. در این تحقیق، فرضیهای از پیش تعیین شده وجود ندارد و سؤالات نیز حالت پویا دارد.
جامعه آماری مورد استفاده، کلیه والدین و کودکان آزاردیده زیر 18 سال است که به مراکز مشاوره، بهزیستی و مراکز پزشکی قانونی و دادگاه اطفال شهر تهران مراجعه کرده بودند. نمونه تحقیق شامل 15 والد آزاررسان و 15 کودک آزاردیده میباشد، کهآزارهابهصورتجسمانی، عاطفی و روانی بوده است.
ابزار پژوهش
الف. مصاحبه جامع در حیطههای خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی؛
ب. مشاهده مستقیم؛ شامل ثبت رویدادها، رفتارها و موضوعاتی که در محیط و مکان خاصی وجود داشت.
بحث و نتیجهگیری
نتیجهگیری نهایی فرم مصاحبه کودکان
در این پژوهش، نتایج به دست آمده در مورد کودکان آزاردیده به شرح زیر است:
1. بیشتر کودکان آزاردیده دختر بودند.
2. برخی از کودکان طول مدت بدرفتاری والدین را از سه سال تا هشت سال و برخی دیگر، سالیان طولانی بیان کردند.
3. شدت جراحت کودکان در حد متوسط بود.
4. نوع جراحت کودکان بیشتر به صورت کبودی و گازگرفتگی بود و بیشتر در صورتشان آثار ضرب و شتم و جراحت دیده میشد.
5. ارتباطکودکانباوالدینشان در حد متوسط به پایین بود.
6. کودکان علاقه کمی به مدرسه و تحصیل نشان میدادند و روابط دوستانهای باهمکلاسیهایشان نداشتند.
7. خیالبافی کودکان بیشتر در مورد مسائل عاطفی و احساسی بود.
8. کودکان بیشترین آزار و تنبیه را از طرف والدین، و نوع تنبیه را بیشتر شلاق زدن و سیلی زدن گزارش کردند.
9. کودکان هرگاه از طرف والدین خود آسیب میدیدند، ناراحتی و مشکلشان را بیشتر با خواهر و برادرشان مطرح میکردند.
10. کودکان آزاردیده، اغلب پدر خود را آزارگر میدانستند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری والدین آزارگر
نتیجه کلی که میتوان از این مشاهدات رفتاری گرفت، بدین شرح است:
1. بیشتر والدینِ آزارگر ظاهری بسیاری عصبی و پرخاشگر داشتند و اغلب از لحاظ سواد در سطح پایینی بودند.
2. رفتارهای تهاجمی و تکانهای و حالتهای افسردگی، انزوا و گوشهگیری در بیشتر والدین آزار گردیده میشد.
3. بیشتر والدین آزارگر از نظر اقتصادی و مالی در حد پایینی به سر میبردند و مضطرب و نگران بودند.
4. والدین آزارگر حالتهای یأس و ناامیدی داشتند و ارتباط اجتماعی و انعطاف در آنها ضعیف بود.
5. بیشتر والدین آزارگر دارای عقیده سنتی بودند و نظرشان این بود که ـ برای مثال ـ دختر باید بیعیب و نقص باشد، حرف مرد مقدم بر زن است و کودک با تنبیه ادب میشود.
6. ویژگیهای شخصیتی نکتهسنجی، خیالاتی، ترسویی، تعصبی، افکار کلیشهای، بدبینی، سوء ظن نسبت به خانواده (کودکان و همسر)، حالتهای ناسازگاری، افکار وسواسی و غرور و خودخواهی در والدین آزارگر مشهود بود و به نوعی اختلالات نوروز، بخصوص اختلال شخصیت از نوع پارانوئیدی، ضد اجتماعی، بزرگمنشی، دوریگزینی و مواردی از این قبیل در آنها دیده میشد.
7. از بین 15موردی که بررسی گردید، چهار مورد (%26/6 آنها) اعتیاد داشتند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده
مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده به شرح زیر بود:
1. در اغلب کودکان حالتهای گوشهگیری، انزوا، اضطراب و نگرانی و عدم امنیت به طور واضح دیده میشد.
2. همواره در چهره کودکان آزاردیده خشم پنهانی مشهود بود.
3. از گفتههای کودکان آزاردیده چنین برمیآمد که بیشتر آنان در رؤیا و خیالبافی به سر میبرند و به دلیل فقدان حس اطمینان و اعتماد به دیگران، کمتر با کسی دوست میشوند.
4. کودکان آزاردیده اغلب از نظر تحصیلی ضعیف بودند؛ این امر به دلیل کند ذهنی آنها نبود، بلکه از بیتوجهی و عدم تمرکز حواس و اعتماد به نفس ضعیف آنان ناشی میشد.
5. کودکان آزاردیده احساس حقارت و کمبود، حالتهای عصبانیت، افسردگی و ناامیدی داشتند و اغلب از لحاظ ظاهری دارای اندامی لاغر و ضعیف بودند. در این رابطه، یک مورد شب ادراری در پسران (%6/6) و دو مورد لکنت زبان در دختران (%13/3) گزارش شد.
6. در افرادی که در سنین نوجوانی قرار داشتند آشفتگی هویت، افکار خودکشی و دروغگویی، سابقه فرار از مدرسه و خانه، سابقه دزدی، سیگار کشیدن، حس جاهطلبی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی مشاهده گردید.
7. روی بدن کودکان آزاردیده، بخصوص روی صورت و دستهای آنان، آثار کبودی، قرمزی، خراش، سوختگی و گازگرفتگی دیده میشد و در دو مورد (یک مورد پسر، یک مورد دختر) شکستگی پا و بینی نمایان بود.
منابع
1. Defining Child abuse htm (2002) Defining Child maltreatment, National Clearing house on child abuse and Neglect.
2. Cale Group (2002) Many blunttrauma injuries are duct child abuse, manisses communications group, Inc.
3. Cale Group (2002) conflict in families chiefly toblame. causes of child abuse.
پینوشتها
1 - Physical Abuse.
2 - Sexual Abuse.
3 ـ بنکووسکی (1989)، به نقل از: شیلا تقیخانی، «پیامدهای کودکآزاری»، نشریه دنیای روانشناسی، تهران، دانشگاه الزهراء1380.
4 - Transitional Model.
5 - Destabilizing.
6 - Compensatory.
7 - Non ـ Compiant.
8 ـ همپتون و همکاران، 1993 به نقل از: حسین اسدبیگی، «کودکآزاری در خانوادههای مبتلا به سوء مصرف مواد مخدر»، ژرفای تربیت، ش3، 1380.
9 - Cognitive Behavioral Modal.
10 - The Analytical Framwork.
11 ـ زهرا شفیعپور، سهلانگاری و سوء رفتار با کودک، تهران، نشر سالمی، 1380.
12 - Amelioration.
13 ـ به نقل از: زهرا شفیعپور، پیشین.
14 - Punitive.
15 ـ بنکووسکی و کربلو، 1989، به نقل از: شیلا تقیخانی، پیشین.
گام چهارم انقلاب رفتارگرایى دینى
ابوالقاسم یعقوبى در نمودار کلى دین اخلاق و رفتارگرایى دینى جایگاهى ویژه دارد. پیرایش و پالایش جان از خویهاى ناپسند و آراستن روح و روان به خویهاى زیبا و پسندیده از اساسى ترین هدفهاى رسالت به شمار رفته است: (بعثت لأتمم مکارم الأخلاق)1 در آموزشهاى دینى از رفتارگرایى دینى; به عنوان ظرف و جایگاه باورها یاد شده است: (الخلق وعاء الدین).2 و در میان رده هاى علمى و معرفتى شناخت پستیها و برتریهاى اخلاقى سرآمد دیگر دانشها معرفى شده است:
(رأس العلم التمیز بین الأخلاق و اظهار محمودها وقمع مذمومها.)3 سرآمد دانش شناخت و جداسازى خلق وخوى پسندیده از ناپسند و نمایاندن زیباییهاى اخلاقى و برکندن ریشه زشتیهاست.
به دیگر سخن نظام اخلاقى هر جامعه آینه تمام نماى افکار و باورهاى آن جامعه است. با این نگاه و نگرش است که قرآن کریم پیام آور ارزشهاى دینى را به عنوان مجسّمه ارزشها و الگوى اخلاقى انسانها معرفى کرده و از اسوه بودن آن حضرت در زمینه هاى اخلاقى و ارزشى به بزرگى یاد مى کند: (انک لعلى خلق عظیم).4 و همین ویژگى را براى پیشبرد رسالت و گسترش دیانت و اجراى شریعت سرمایه و ابزار اصلى و بنیادى نبوت بر مى شمرد:
(فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو کنت فظّا غلیظا القلب لأنفضوا من حولک.)5 به سبب رحمت خداست که تو با آنان این چنین خوشخو و مهربانى. اگر تندخو و سخت دل مى بودى از گرد تو پراکنده مى شدند.
انقلاب اسلامى ایران در بستر چنین باورى به بار نشست و با ارزشهاى دینى و اخلاق اسلامى شکل گرفت و پیش رفت.
از همان روزهایى که ایران در آستانه دگرگونى سیاسى و اجتماعى قرار گرفت در روحیه ها و خویهاى مردم نیز دگرگونى پدید آمد. دوران مبارزه و فضاى پیش از پیروزى سرشار از ایثارها برادریها گذشتها و همکاریها بود. همه به یک چیز و یک هدف مى اندیشیدند و به سوى آن حرکت مى کردند و آن بر چیده شدن نظام ستمشاهى و بر پایى حکومت اسلامى بود. در این دوران از خودمحوریها و خودبینیها خبرى نبود. همه با هم هم دوش و هم صدا و گوش به فرمان رهبر و مصلح قرن امام خمینى(ره) به صحنه آمده بودند و نمایشى بزرگ و با شکوه از اخلاق و رفتار اسلامى را نشان دادند. هیچ کس به این فکر نبود که آینده فردى او چه مى شود چه بیندوزد و چگونه با مال و مقام برخورد کند؟ در چنین فضا و حال و هوایى نهضت مردمى و اسلامى شکل گرفت و بالنده شد و به قلّه رسید. درخت دیرپا و کهن ستم و ستمگرى را از بن بر کند و نهال عزت و استقلال و آزادى یعنى جمهورى اسلامى را به جاى آن نشاند.
پس از پیروزى نیز مردم با همان روحیه بلکه شاداب تر و گسترده تربه میدان آمدند و اخلاق و رفتار اسلامى را در تمام زمینه ها به نمایش گذاشتند. حال و هواى روزها و ماههاى نخستین پیروزى به گونه اى بود که همگان احساس مى کردند در فضایى آکنده از ارزشها نفس مى کشند و یگانگى همدلى و برادرى را با تمام وجود خود مى یافتند. این دگرگونى روحى و روانى مردم را امام خمینى (تحول الهى) نامید و همواره از آن به عنوان هدیه و رحمت الهى یاد مى کرد و آثار آن را با بیانى شیوا به شایستگى مى ستود:
(ما آن [تحول] را در ملت عزیز خودمان در زن و مرد در کوچک و بزرگ یافتیم. این تقلیب قلوب که قلبها از آمال دنیوى و از چیزهایى که در طبیعت است بریده شود و به حق تعالى پیوسته بشود و بصیرتها روشن شود و صلاح و فساد خودشان را به وسیله بصیرت بفهمند در ملت ما بحمداللّه تا حد چشمگیرى حاصل شده است.)6 یا مى گوید:
(آن تحولى که در ملت پیدا شد که از حال خوف برگشت به حال قدرت از حال ضعف برگشت به حال قدرت این تحول الهى بود.)7 انقلاب اسلامى پیش از آن که انقلاب سیاسى و اجتماعى باشد انقلابى معنوى و روحانى است; از این روى مردم براى پاسدارى از ارزشهاى آن عزیزترین و گرانبهاترین سرمایه هاى وجودى خویش را فدا کردند. این ایثارها و گذشتها و حضورها در تمام صحنه هاى سیاسى اجتماعى اقتصادى و فرهنگى نشانگر دگرگونى همه سویه در این ملت است. مقام معظم رهبرى آثار این دگردیسى را بسیار روشن و عینى ترسیم کرده است:
(شما در دوران انقلاب ناگهان دیدید که مردم ما ظرف مدت کوتاهى تغییرات اساسى در خلقیات احساس کردند. روحیه گذشت در مردم زیاد شد حرص و طمع کم شد حس همکارى گسترش یافته گرایش به دین توسعه پیدا کرد اسراف کم شد قناعت زیاد شد جوانهاى ما به فکر فعالیت و کار افتادند این تحول مربوط به همان چند سال اول انقلاب بود زمانى که تلاش روز به روز دشمن براى پاشیدن بذر فرهنگ و اخلاقیات فاسد متوقف شده بود. در این مدت یک نوع گرایش و توجه خاص به اسلام و فرهنگ و اخلاق و آداب اسلامى که در ضمیر مردم ما بود دوباره زنده شد.)8 در این فراز تابلوى روشن از ارزشها نمایانده شده که بر اثر دگردیسى انقلابى مردم به وجود آمد. بار دیگر به سر خط آنها مرور کنیم تا روشن شود چه چیزهایى با انقلاب به دست آوردیم و اکنون در چه مرحله اى قرار داریم آنچه با این انقلاب رخ نمود اینهاست:
گذشت همکارى قناعت تلاش و فعالیت گرایش به فرهنگ و اخلاق و آداب اسلامى و آنچه رخت بربست: حرص و طمع و اسراف و
نیاز نظام و زمان
آنچه امروز به عنوانِ وظیفه انقلابى و دینى مطرح است و نظام اسلامى و زمانى که در آن به سر مى بریم آن را مى جوید و مى خواهد استقرار و نهادینه کردن ارزشها و اخلاق و آداب اسلامى است. مقصود این نیست که با بخشنامه و دستورالعمل به مردم و مدیران و کارگزاران نظام اخلاق اسلامى بیاموزیم بلکه هدف این است آنچه در روزها و ماهها و سالهاى نخستین پیروزى رخ نمود و روحیه ها را از حالى به حالى گرداند و ارزشها را در رفتار و گفتار یکایک مردم متبلور ساخت به عنوان یک فرهنگ و خلق و خوى بنیادى در جامعه عملى سازیم:
(مردم در اول کار بحمداللّه یک انقلاب روحى پیدا کردند که حرکت بسیار مهمى بود و نتیجه اش همین چیزى شد که مى بینیم. اگر آنچه واقع شد ادامه پیدا نکند و تعمیق نشود و تعمیم نیابد و نسلى که رو به وجود است و نسلهاى بعدى را فرا نگیرد این انقلاب قطعا موفق نبوده و نیست .)9 گسترش ارزشها در تمام زمینه هاى فردى و اجتماعى و استوارى و استقرار ارزشها در رفتار مردم و دولتمردان مسأله اى است اساسى و ضرورى که رهبر معظم انقلاب اسلامى از آن به نام (گام چهارم انقلاب) یاد کرده است:
(و اما گام چهارمى که باید به عنوان مرحله اصلى و اساسى انقلاب برداشته شود نوسازى معنوى و استقرار عدالت اجتماعى در همه زمینه ها و ابعاد است موفقیت هنگامى حاصل خواهد شد که بتوانیم معنویت اخلاق دین عدالت معرفت سواد و تواناییهاى گوناگون را در میان جامعه مستقر سازیم.)10 روشن است که مقصود از (گام چهارم) در بیان مقام معظم رهبرى آن نیست که نوسازى معنوى از جهت رده بندى در مرحله چهارم قرار دارد; زیرا همان گونه که در آغاز نوشتار اشاره شد خودسازى نوسازى روح و جان از هدفهاى نخستین پیامبران الهى و همه ادیان آسمانى بوده است.
باید جوهره انقلاب اسلامى و نقطه پرگار آن را که همان دگرگونى روحى و معنوى است به گونه اى در کالبد جامعه بدمیم که مردم در ساحت ارزشها تنفّس کنند و با عطر اخلاق و معنویت کارها و تلاشهاى فردى و اجتماعى را پیش برند و این جان کلامِ رهبرى است.
البته برداشتن این گام در مقایسه با دیگر گامها دقیق تر دشوارتر و ظریف تر است. بى گمان بدون یک دگرگونى ژرف و گسترده نمى توان به جامعه صالح و سالم مورد نظر اسلام دست یافت:
(ان اللّه لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم )11 خداوند چیزى را که از آنِ مردمى است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.
هرگونه دگردیسى بنیادى چه در راه خوشبختى و چه در راه بدبختى مردمان در درجه نخست به خلق وخویهاى درونى مردم بر مى گردد. اگر ملتى بخواهد سرافراز سربلند و پیروز باشد و بر این حال استوار و پایدار بماند باید به پاکسازى درون و تغییر اراده و خویهاى درونى خویش بپردازد و از عوامل موهوم و بى پایه بپرهیزد.
فساد عامل فروپاشى
دگرگونى و تبدیل نظامها و تمدنها بیش از آن که انگیزه مادى داشته باشد انگیزه هاى معنوى دارد. بحران معنویت و اخلاق فرو افتادن از ارزشهاى انسانى و معنوى از انگیزه هاى مهم فروپاشى تمدنها و نابودى قدرتها به شمار مى رود.
فساد و دورى از معنویت هماره آفتى بوده و هست براى جامعه هایى که آمادگى و زمینه بیش ترى براى آلوده شدن داشته اند آسیب پذیرتر بوده اند. در هر جامعه اى که فساد اخلاقى فساد اقتصادى فساد فرهنگى و در یک کلام فساد اجتماعى پدیدار شده زمینه هاى فروپاشى و نابودى و ذلت و بیچارگى مردمان فراهم آمده است و آنان به روزى کشیده شده اند که هرگز به آنان نمى اندیشیدند. این واقعیتى است انکار ناپذیر که وحى الهى بر آن صحه مى گذارد و با روشن ترین بیان به نقش مثبت و سازنده تقوا در پیشبرد هدفها و پیشرفت ملتها و به نقش منفى و تباه کننده فساد و نبود معنویت در نابودى و فروپاشى دولتها و ملتها اشاره مى کند:
(ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والأرض ولکن کذّبوا فأخذناهم بما کانوا یکذبون.)12 اگر مردمى که در شهرها و آبادیها زندگى دارند ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند برکات آسمان و زمین را بر آنها مى گشاییم ولى [آنان حقایق را] دروغ پنداشتند ما هم آنان را به کیفر رفتارشان مجازات کردیم.
این آیه شریفه عمران و آبادى را در سایه ایمان و تقوا مى داند. گرچه سیاق آیات مربوط به ملتهاى پیشین است اما از یک سنّت الهى و قانون عمومى خبر مى دهد که فساد و فسادآفرینان و آنها که از معنویت و پرهیزگارى فاصله مى گیرند دچار گونه هاى واکنشها در همین زندگى دنیا خواهند شد. خداوند با هیچ قوم و ملتى خویشى و خویشاوندى ندارد. هر مردم و ملتى که گام در راه صلاح و معنویت بگذارد به امدادهاى الهى در شکلهاى گوناگون دست خواهد یافت و هر ملتى که در مسیر فساد و مبارزه با ارزشها و حقایق هستى گام بنهد به پیامد کار و رفتار خویش گرفتار خواهند شد.
خداوند در آیه دیگرى امنیت و آسایش را در گرو ایمان به معنویات و نیامیختن آن به شرک و ظلم مى داند و مى فرماید:
(الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم فاولئک لهم الأمن و هم مهتدون.)13 کسانى که ایمان آوردند و ایمانشان را با ستمى تیره نساختند اینان ایمنى دارند و هم اینان هدایت یافتگانند.
آن ایمانى ایمنى بخش است که با عدالت اجتماعى همراه باشد و گرنه جامعه اسلامى هر چند در ایمان و باور فردى پیش رود ولى درعمل گرفتار ستم و تبعیض بى عدالتى و تجاوز به حقوق دیگران باشند به ساحل امن و نجات راه نخواهند یافت.
اگر پایه هاى ایمان به خدا و گرایش به معنویات لرزان شود و احساس مسؤولیت در برابر پروردگار از میان برود و عدالت اجتماعى جاى خود را به ظلم و ستم بسپارد امنیت در چنان جامعه اى رخ نمى نماید.
به دیگر سخن سرکشى و ستم فساد به بار مى آورند و فساد آسایش و آرامش فردى و اجتماعى را بر هم مى زند و ملتها را از هم فرو مى پاشد.
قرآن مجید این واقعیت را در سوره (فجر) به خوبى ترسیم کرده است. در آغاز از دو پدیده طبیعى: نور و تاریکى سخن مى گوید آن گاه به دو پدیده اجتماعى: صلاح و فساد اشاره مى کند و در ادامه نور را سرچشمه حرکت و حیات مى شمارد و ستم و تاریکى را سرچشمه تباهى و فساد و از همگان مى خواهد که از سرنوشت فاسدانِ و مفسدانى که شوکت و قدرت و (قوت) و تمدن خود را نابود کردند عبرت گیرند:
(الم تر کیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد التى لم یخلق مثلها فى البلاد وثمود الذین جابوا الصخر بالواد وفرعون ذى الأوتاد الذین طغوا فى البلاد فأکثروا فیها الفساد فصب علیهم ربک سوط عذاب ان ربّک لبالمرصاد.)14 آیا ندیدى که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با اهالى (ارم) آن شهر پر ستون که همانند آن در همه کشورها پدید نگشت و با قوم ثمود که صخره به دره و دشت آوردند و با فرعون داراى سپاهها آنها که در کشورها به سرکشى برخاستند و بر اثرش در آن بسى تباهى کردند. بى گمان پروردگارت در کمین است.
سنت الهى بر این است که بر اساس رب بودن تازیانه آموزاندن و پرورش او شکل مى گیرد و پایگاههاى ستم را در هم مى کوبد و ستم و ستم پذیر را که هر دو در فساد فرو رفته اند و شایستگى ماندگارى و دوام را ندارند و سرزمین پاک پروردگار را بیالوده اند از میان بر مى دارد تا میدان براى پیشرفت زندگى و رشد شایستگان باز و آماده شود.
با نگاهى دوباره به آیاتى که به آنها اشارت کردیم در مى یابیم که: معنویت ایمان اخلاص و تقوا در زندگى فردى و اجتماعى مایه سربلندى عزت برکت بقا و نورانیت است و نبود آنها در زندگى فردى و اجتماعى مایه ذلت از دست دادن نعمتها و گرفتار شدن در باتلاق تباهى است. در این قانون و سنّت عمومى هیچ استثنایى وجود ندارد. عزت و ذلت سربلندى و سرافکندگى آسایش و ناامنى همه و همه بسته به خویهاى روحى و روانى ملتهاست.
با این نگرش باید سیر رو به کمال انقلاب اسلامى را به بوته بررسى نهیم و جاهاى آسیب پذیر جامعه اسلامى را بشناسیم و به درمان و بازسازى آنها بر خیزیم.
رهبر معظم انقلاب با دید و نگرشى درمان گرانه به این نکته پرداخته و با طرح جامع و همه سو نگر خطرها آفتها و بازدارنده ها را بر شمرده است. ایشان در این برهه از انقلاب اسلامى آنچه را که بسیار بایسته مى داند و نبود آن را بسیار زیان آفرین خودسازى معنوى فرد و جامعه است.
گام چهارم انقلاب اسلامى حرکت به سوى نهادینه کردن ارزشها و ژرفا بخشیدن به خویها و منشهاى انسانى و اسلامى است. ایشان با توجه به سنتهاى الهى و تجربه تاریخى ملتها به این باور رسیده که افول معنویت و اخلاق و یا حتى کم رنگ شدن آن در روابط فردى و اجتماعى فاجعه آمیز است. اگر در این مهم گام اساسى برداشته نشود دچار همان بلاهایى مى شویم که غرب گرفتار آن شده است:
(جامعه آمریکا دچار بحران شدید هویت فرهنگى و شخصیتى است و به علت از بین رفتنِ پایه هاى اخلاق از درون در حال متلاشى شدن است.)15 پیامهاى معنوى و اخلاقى اسلام اگر به درستى و شایستگى عرضه شوند حرکت آفرین و انسان سازند. پس نخستین حرکت اخلاقى در جامعه اسلامى وزاندن نسیم ارزنده پیامهاى معنوى و اخلاقى اسلام در زوایاى پیوندهاى فردى و اجتماعى و در بدنه نظام است تا مدینه فاضله قرآنى با سیماى اخلاق و آداب دینى برگستره جهان سایه بگستراند.
بى گمان اگر ما موفق به ساختن چنین مدلى گردیم خواهیم توانست جهان تشنه معنویت را از کوثر زلال و ناب اسلامى سیراب سازیم و شاهد گرایش فوج فوج مردمان و ستمدیدگان و مستضعفان به اسلام باشیم.
بنابراین امروز در حال برداشتن گام چهارم انقلاب هستیم که همان خشت زیرین و گام نخستین در حرکت اولیا و انبیاى الهى است و تا این گام را با تمام ویژگیهاى آن برنداریم و در جامعه پایا و پا بر جا نسازیم هیچ گونه حرکت دیگرى دوام و ثبات نخواهد داشت.
اکنون پس از روشن گرى بایستگى این حرکت بر آنیم که به پیشتازان این حرکت اخلاقى اشاره کنیم و مسؤولیت هر کدام را در حوزه کارى و جایگاه اجتماعى آنان بجویم.
حوزه و روحانیت
روحانیت از عناصر اساسى پدیدآورنده و استوار کننده و ادامه دهنده رفتارگرایى دینى در جامعه به شمار مى رود. باورها ارزشها هنجارها بیش تر با نَفسِ عالمان دینى به جامعه دمیده شده و رفته رفته جزو فرهنگ اجتماعى این مرز و بوم گردیده است.
این جایگاه از آن جا سرچشمه گرفته که مردم هماره روحانیان را کارشناسان مورد اعتماد و استوانه هاى امور دینى مى شناسند و عملکرد آنان را حجت شرعى براى خود مى دانند. این پیوند و پیوستگى تنگاتنگ و اعتماد استوار بین مردم و روحانیت مسؤولیت حوزه ها را در گسترش و استقرار رفتارگرایى دینى و اخلاق اسلامى و تواناسازى بنیه معنوى دو چندان ساخته است. حوزویان با شبکه گسترده و پشتوانه بزرگ و استوار مردمى که در اختیار دارند مى توانند به ساخت و ساز بستر ارزشى جامعه و نهادینه کردن آن بپردازند و در زمینه فرهنگ سازى جامعه و حاکمیت اخلاق و ارزشهاى اسلامى اثرى ژرف و گسترده بیافرینند و در نتیجه دگردیسى را که در پرتو انقلاب اسلامى پدید آمد استوار سازند و ژرفا بخشند.
(تمام دستگاهها و تمام افراد بخصوص علماى اعلام و روحانیون بایستى روى تربیت نفوس مردم و تحقق انقلاب قلبى و اخلاقى در آنها مخصوصا در جوانان تلاش کنند.)16 روحانیان مى توانند با شیرینى و گرماى سخن و نیت خالص خویش خوى ورزى و رفتارگرایى دینى را در جان مخاطبان بدمند و عطر معنویت را در فضاى جامعه بیفشانند. البته در زمانى که ابزار پیام رسانى تکامل گسترده و شگرفى پیدا کرده قلمرو تلاش و پیام رسانى حوزه هم باید گسترده شود و پژواک سخن آن در جاى جاى جهان و کران تا به کران گیتى به گوش جانها برسد. گذشته از این روحانیت مى بایست باور کند که ایمان و گرایش سطحى و برخاسته از احساسها هماره در معرض آفت دگرگونى و کژروى قرار دارد. اگر باورها و هنجارهاى مردم ژرفاى لازم را پیدا نکنند و از ریشه و بن استوار نگردند به کژ راهه مى افتند و مردمان به آسانى گرفتار تهاجم بیگانگان مى شوند.
حوزه ها مرزبانان عقیده و رفتارگرایى دینى مردمند با بالابردن عقلانى فرهنگ دینى جامعه و استوارسازى باورها و ارزشها مى توانند سدّى پولادین در برابر گمراهى افکنان و رهزنان بسازند و جامعه و جوانان آن را از آفتهاى بنیان برافکن به دور دارند.
موفقیت حوزه در این رسالت بزرگ و گسترده بسته به آن است که افزون بر بازسازى کاستیهاى تبلیغى و کامل کردن شیوه هاى تربیتى این ویژگیها را نیز در رأس کار خود قرار دهد:
نواندیشى و نوآورى
از آفتهاى دگرگونى رفتارگرایى و استقرار رفتارگرایى دینى در جان مردم و جامعه تحجر است. با تحجر سکون سکوت پوسیدگى و مردگى به جامعه راه مى یابد; از این روى حوزه و روحانیت اگر بخواهد در میدان دگردیسى رفتارگرایى دینى و استقرار ارزشها پیشگام و پیشتاز باشد در گام نخست باید به دنبال یافتن قالبهاى نوین و شیوه هاى جدید باشد. با کلیشه ها و روشهاى گذشته بدون بهره گیرى از روشهاى نوین نمى تواند در فرهنگ اجتماعى و خویهاى مردم دگردیسى بیافریند و آن را مستقر و نهادینه سازد. اگر این نواندیشى در بدنه حوزه به وجود آید به دنبال آن نوآوریها نیز رخ مى نماید.
حوزه هاى علوم دینى باید از لابه لاى منابع دینى سخنان تازه و راههاى جدید را بجویند و از سفره تمام نشدنى و سرشار قرآن و معارف افقهاى نوینى به روى مردمان بگشایند:
(حوزه علمیه یک کارخانه عظیم انسانى است که باید دایم تولید کند. حوزه باید کتاب و آدم و عالم و متدین و فکر و حرف تازه تولید کند. حرف تازه که تمام نشده است یک عمر مى توان سخن از زلف یار گفت. این طور نیست که همه حرفهاى دین همین چهار کلمه حرفى است که من و شما در منبرهاى مان یا در کتاب علمى مان یا در کتاب تبلیغى مان یا در رساله مان بیان کردیم ما بایستى مسائل اقتصادى و نظامى و سیاست خارجى و ارتباط اخلاقى مان را از دین در بیاوریم .)17 در هیچ مسأله اى از جمله مسائل اخلاقى نباید راه تلاش و جست وجو را بسته ببینیم و بگوییم حرفها و راههاى نو و تازه را گفته اند و رفته اند و نوشته اند بلکه در هر زمینه اى که پیشینیان گام گذاشته اند باز مى توان حرف نو پیام نو و روش نو یابید و به کار بست.
کتاب تشریع بسان کتاب تکوین به روى انسانها هماره گشوده است. از این بستر فیض معارف مى توان چونان کتاب تکوین هر روز و هر زمان دریافتى تازه و گوناگون داشت. شخصى از امام رضا(ع) پرسید:
(ما بال القرآن لایزداد على النشر والدرس الاغضاضة؟) قرآن چه نوشته اى است که فراوانى آموزش و گسترش آن را از لطافت و تازگى نمى اندازد؟ امام فرمود:
(لأن الله تبارک و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان ولا لناس دون ناس فهو فى کل زمان جدید و عند کل قوم غضّ الى یوم القیامة.)18 این کتاب ویژه زمان و مردمان خاصى نیست بلکه در هر زمانى جدید و براى هر ملتى تازه است تا بر پایى قیامت.
آیه هاى قرآن بویژه پیامهاى رفتارگرایى دینى آن باران پاکى است که اگر بر دل و قلب و جان آماده ببارد شکوفه هاى انسانیت و دانش و حکمت و گلبوته هاى معرفت و معنویت از آن مى روید و فضاى جمع و جامعه را عطرآگین مى سازد. کندوکاو در این گنجینه عظیم و دست یابى به شیوه هاى نوین براى رساندنِ پیامهاى اخلاقى و معنوى و پایا و پابرجا کردن آن در جامعه در وهله نخست بر دوش و عهده روحانیت و حوزه هاست. طلایه داران دانش و معرفت باید افزون بر پاسداشت اصول ارزشها و میراث علمى پیشینیان در پى کشف شیوه ها و ابزارهاى نوین باشند تا بتوانند همگام با زمان و پیشرفت و توسعه جهان پیامهاى معنوى را به شایستگى و به گونه جذاب و دلپسند مطرح کنند و زمینه را براى پا برجا و نهادینه کردن معنویت و رفتارگرایى دینى در سطح اجتماع فراهم سازند و این کار بزرگ بدون نواندیشى نشاید.
بصیرت و دوراندیشى
حوزه مرجع و استوان مردم در شناخت ارزشها از ضد ارزشهاست; از این روى باید دیدگانى بصیر در دیدن خطرهاى دور و نزدیک داشته باشد. آراستگى و فضیلت را از تزویر و نفاق جدا سازد. آنچه را دیدگان عادى نمى یابند او دریابد از ساده بینى و ساده اندیشى بپرهیزد در برابر پدیده هاى اجتماعى و جهانى دیده فرو نبندد خواب راحت را از خود دریغ بدارد و جامعه را در برابر آفتها و خطرهاى موجود و یا محتمل هشیار سازد عیارسنج سخنان و نوشته ها و موضع گیریها باشد رگه هاى باطل را بازشناسد و به مردم راه خطا و صواب را بشناساند:
(ما در طول زمان از بى هوشى و خطانشناسى ضربه زیادى خورده ایم امروز طلاب جوان و فضلا باید توجه کنند که بصیرت و آگاهى و بیدارى که لازمه هدایت امت اسلامى است از دست ندهند.)19 روشن است که نمى توان در انزوا و گوشه عزلت زیست و درها را به روى خود بست و مدعى فرهنگ مدارى و جلودارى جامعه شد. روحانیت بایستى با بصیرت کامل و دوراندیشى لازم امواج فرهنگى زمان را که از چارسو به سوى این کشور و انقلاب سرازیر شده است به خوبى بشناسد و راهها و شیوه هاى برخورد با آن را نیز بیابد تا بتواند در رویارویى با آنها به نتیجه سودمند و کارآمد برسد. رسالت فرهنگ بانى و فرهنگ سازى و استقرار اخلاق و آداب اسلامى روحانیت در جامعه آن گاه به انجام مى رسد که با بصیرت فرهنگى بحرانهاى اخلاقى و فسادهاى اجتماعى را پى گیرى کند از چشم اندازى فراخ به وادى فرهنگ و اخلاق بنگرد و با دیدى هوشمندانه ژرف و آینده نگرانه به راه حلها و شیوه هاى درمان بپردازد.
ساده دلى و برخورد سطحى و زودگذر و برخاسته از احساسها و هیجانها
گرهى از گرههاى ناهنجار اخلاقى را نمى گشاید ارزشها را در تار و پود جامعه نمى تند ژرفا نمى بخشد و گسترش نمى دهد. اگر سامان دهى و آینده نگرى همراه با هوشمندى و بصیرت نباشد این مهم انجام نمى گیرد:
(کار فرهنگى اولین خصوصیتى که دارد این است که باید هوشمندانه باشد. کار فرهنگى برف انبار نمى شود. این طور نیست که هر کس هر کارى از دستش برآمد بکند. انتظام کار فرهنگى چیده شدن و گزیده شدن و هر کارى در جاى خود قرار داشتن این مهم است که باید هوشمندانه باشد.)20 از آثار و نشانه هاى بصیرت و دوراندیشى حوزه تجدیدنظر در متون اخلاقى موجود و پدید آوردن رفتارگرایى دینى به سبکى نو و سازوار با زبان و ادبیات زمان است. نوشته هاى اخلاقى در دنیاى کنونى حجم بالا و گسترده اى دارند و روز به روز بر آن افزوده مى شود; امّا حوزه علمیه پس از (جامع السعادات) و (معراج السعادة) چیزى که بشود آن را به عنوان یک کتاب علمى و سامان مند در اخلاق ارائه داد ننوشته است. ایستادن در برابر موجهاى فسادآفرین غرب و سارى ساختن معنویت و اخلاق در افکار و جانهاى جوانان و مردم این مرز و بوم کارى است که ابزار سازوار با زمان را مى طلبد. نگارش کتابهایى درباره رفتارگرایى دینى براى دوره هاى ابتدایى متوسطه و عالى با زبان روز یکى از هزاران کارى است که حوزه و روحانیت مى بایست با بصیرت و آینده نگرى انجام دهد تا زمینه هاى رفتارگرایى دینى در زاویه هاى گوناگون جامعه به وجود آید.
( در حال حاضر امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق دنیا را فرا گرفته است ما وقتى به خودمان برگردیم خیلى فاصله داریم. حتى در اخلاق هم این گونه است. یکى از اعلام حوزه چند سال قبل از این سفرى به انگلستان کرده بودند و در آن جا کتابخانه اى دیده بودند به من فرمودند: (یک طبقه از این کتابخانه کتب اخلاقى بود که فرنگیها در چند سال اخیر نوشته اند)! در آن چند سال حوزه علمیه قم چند کتاب اخلاق بیرون داده بود؟)21
پایبندى به ارزشها
در ساختار بنیه معنوى و اخلاقى جامعه اسلامى ما چگونگى نگرش وگرایش روحانیت به دنیا و مادیّات نقش بنیادى دارد. پس از پدید آمدن حکومت اسلامى و نقش آفرینى روحانیت در چرخاندن چرخهاى آن مردم با دید دیگرى به حوزه و حوزویان مى نگرند و عملکرد آنان را با حساسیّت و توجه بیش ترى دنبال مى کنند; از این روى امروز لغزش و گناه یک روحانى تنها دامن خود او را نمى گیرد بلکه دامن جامعه روحانیت و نهاد حوزه را هم را مى گیرد باورهاى دینى و ارزشهاى اخلاقى را در معرض خطر قرار مى دهد و زمینه هاى روى گردانى از معنویت و کژروى اخلاقى را در میان مردم فراهم مى سازد.
پیشینه تاریخى روحانیت در پرهیز از دنیاگرایى و روى آوردن به دنیا و پیرایه هاى دنیوى و قناعت پیشگى این ذهنیت را در مردم به وجود آورده که از روحانى انتظار داشته باشند که دنیا چشم دلش را مشغول ندارد و در کمند زرق و برق آن اسیر نگردد.
امروز بیش ازهر روز اثرگذارى روحانى در رفتارگرایى دینى مردم به زهد و پارسایى او وابسته است. مردم و جامعه به آن روحانى که جلوه هاى دنیوى در زندگى و عمل او جلوه گرى مى کند دل نمى بندند و دریچه روح و جان خود را به سوى او باز نمى کنند; از این روى مى بایست روحانیت با عمل به وظیفه و تکلیف و داشتن زندگى ساده و به دور از اسراف چهره رفتارگرایى اسلامى وجلوه هاى عملى زهد و پارسایى را به نمایش بگذارد تا بتواند جایگاه طبیعى خود را پاس بدارد و همچنان محبوب دلها بماند و در عمل اخلاق و آداب اسلامى را به سوى استقرار و نهادینه شدن نزدیک سازد.
رهبر معظم انقلاب در مناسبتها و هنگامهاى گوناگون بر این مهم سفارش کرده و با سوز و علاقه ویژه خواستار زى طلبگى براى حوزه و روحانیت شده است:
(آراستن سرو ز پیراستن است. زیبایى ما در بى پیرایگى ماست. محبوبیت روحانیت در تجمل و اشراف گرى او نیست در سادگى و بى پیرایگى اوست.)22 یا:
(روحانى آن وقتى سخن نافذ خواهد داشت که عملاً نشان بدهد به زخارف دنیا بى اعتناست و آن حرصى که بر دلهاى دنیا داران و دنیامداران حاکم است بر او حاکم نیست.)23 و یا:
(امروز روزى است که اگر روحانى تمکنى هم در اختیارش قرار مى گیرد به اختیار خودش از آن تمکن دست بکشد این هم چیز اساسى است.)24 مردم از روحانى چشمداشتهایى دارند. گرچه پاره اى از این چشمداشتها آرمانى اند و چنان بودن و چنان زیستن نشاید; اما بخش عظیمى از آنها خردمندانه است و مى شود در زندگى پیاده کرد. آمیختن آگاهى دینى و کارشناسى مذهبى با خوى ورزى به ارزشهاى الهى و معنوى و همگامى دانش و بینش و ارزش در سیره روحانیت نخستین چیزى است که مردم دوست دارند در روش و منش روحانیت ببینند:
(توقع مردم از ما به عنوان عمامه به سر و روحانى زیاد است حالا توقع مردم از ما بیش تر است. اگر در رفتار ما آثار رفتار غلبه بعد از فتح مشاهده بشود مردم را دلسرد و مأیوس مى کند تواضع ما نسبت به مردم فعالیت و تلاش ما براى مردم و درخدمت آنان باید آن چنان باشد که مردم را نسبت به ما به عنوان این لباس دلگرم تر و علاقه مند تر بکند.)25 بله (دوصد گفته چون نیم کردار نیست). مردم دوست دارند حرفیکه از ما مى شنوند پیش از آن در وجود خود ما اثر آن را ببینند و درعمل و رفتار ما نمود یابد تا باور کنند آنچه مى گوییم درست است.
عقل معاشرت
سرمایه اصلى روحانیت مردمان دیندارند. مهم ترین عنصرى که یک روحانى در زندگى علمى و تبلیغى خود با آن رو به روست مردم همان گیرندگان پیام و کلام اویند. روحانیت در این راستا هنگامى موفق مى شود و نتیجه مى گیرد که مردم و خویهاى آنان را بشناسد. شناخت فرهنگ و آداب و رسوم ملى آگاهى از نیازها کمبودهاى اخلاقى توجه به میزان دانش و سطح آگاهیهاى مردم ارزیابى موقعیت شغلى و کسب و کار مخاطبان و نیز شناخت مسائل ضرورى و ریشه یابى مفاسد و نابسامانیها و مسائلى از این گونه اساس و سرمایه کار روحانیت در اجتماع است. اگر روحانى این ابزار را نداشته باشد در روشن گرى مسائل ارزشى و اخلاقى و در پا بر جا کردن آن درجامعه ناکام خواهد ماند. این امور زمانى به دست مى آید که روحانى از مردم باشد و با م ردم.
بى گمان حشر و نشر با مردم و نشست و برخاست و رفت و شد پدرانه و برادرانه با آنان زمینه پذیرش و گرایش آنها را نسبت به ارزشها فراهم مى سازد و این کارى است کارستان که نباید آن را کم انگاشت; از این روى رهبرمعظم انقلاب از آن به عنوان (عقل معاشرت) یاد کرده و از روحانیت خواسته که درعرصه هاى گوناگون اجتماعى بویژه عرصه هاى دانشجویى برخورد پدرانه و مهرورزانه داشته باشند و دانشجویان عزیز را که مؤمن و حق پذیرند به عنوان نیکوترین مخاطب دین الهى بپذیرند و در عمل الگوى اخلاقى و ارزشى براى آنان باشند:
(دانشجوها همچون فرزندان شما هستند. برخورد با این جوانان پاک ومؤمن و حق پذیر همچون فرزند خود باید از سر تدبیر و مهربانى و نرمش قدرت مندانه باشد. در محیطهاى دانشجویى آنچه که خوب و درخشان و دلنشین است همان طبیعت کار است.)26 دانشگاه درهر جامعه و کشورى جایگاه ویژه دارد صلاح و فساد آن به جامعه سریان مى یابد و جامعه را به سوى شایستگیها و یا ناهنجاریها مى کشاند. استوار شدن رفتارگرایى اسلامى در این نهاد و نهادینه شدن ارزشها در رفتار دانشجویان بسته به چگونگى برخورد دست اندرکاران بویژه روحانیان با آنان دارد. آنان استاد عالم و دانشمند زیاد دیده اند و مى بینند عنوانها و لقبهاى پر کرّ و فر بسیار شنیده اند آنچه امروز در دانشگاه ضرورت دارد به تعبیر رهبر انقلاب (عقل معاشرت) است که طبیعت کار و درس و آموزش به آن بسته است و بدون آن این راه به سر انجام نمى رسد.
(در رابطه با دانشجویان هم اعتقادم این است پدرى پدرى واقعى پدرى استادانه نه پدرى عوامانه پدر استاد چیز خیلى جالبى مى شود. من خودم چنین کسى را داشتم. پدر باشد و استاد هم باشد; یعنى پدرى که انسان محبت پدرى او را به حرمت استادى آمیخته است پدر عاقل با حسن خلق و تدبیر فرزند غیر متعبدخودش را هم به طرف تعبد مى کشاند )27 مسؤولیت طلبگى یعنى فراهم کردن زمینه اى که مردم جذب اسلام و ارزشهاى دینى بشوند. این مسؤولیت بدون مخاطب شناسى جامعه شناسى روان شناسى ممکن نیست انجام بگیرد. همه این شناختها درگرو یک نکته اساسى است و آن محشور بودن با مردم و به کارگیرى آداب و روشهاى معاشرت دینى با آنان است.
امام على(ع) مى فرماید:
(یا بنى عاشروا الناس عشرة ان غبتم حنوا الیکم وان فقدتم بکوا علیکم.)28 فرزندانم! با مردم به گونه اى رفتار کنید که اگر زنده باشید مشتاق دیدار شما باشند و اگر مُردید برایتان بگریند.
یا مى فرماید:
(کندن کوههاى استوار آسان تر است از پیوند دادن دلهاى از هم جدا.)29 یا مى فرماید:
(دلها رمنده اند هر که آن را به خود خو داد روى بدو نهاد.)30
دولت و حکومت
دومین عنصرى که در نوسازى معنوى و استوارى و پابرجایى ارزشهاى اخلاقى در جامعه نقش زیربنایى و اساسى دارد دولت و نظام است. به همان نسبت که حوزه و روحانیت در بستر سازى معنوى و نهادیه کردن اخلاق اسلامى در اجتماع نقش سرنوشت ساز و بنیادى دارد دولت و حکومت نیز در این زمینه از عوامل و عناصر کارا و کارساز به شمار مى رود.
پیامبراکرم(ص) مى فرماید:
(صنفان من امتى اذا صلحا صلحت امتى و اذا فسدا فسدت امتى قیل من هم یا رسول اللّه؟ قال: الفقهاء والأمراء.)31 بسامانى و نابسامانى مردم بسته به صلاح و فساد دو دسته است. گفته شد: این دو دسته کیانند؟ فرمود: دانشمندان و دولتمردان.
در بخش پیش این نوشتار به سر فصلهایى از آنچه را روحانیت به عهده دارد در زمینه گسترش و ژرفا دادن به ارزشها اشارت کردیم. در این بخش نیز به گوشه هایى از آنچه کارگزاران و دولتمردان در نظام اسلامى برعهده دارند مى پردازیم گرچه بنا نداریم به بررسى همه سویه آن بپردازیم.
فضا سازى معنوى
براى دست یابى به جامعه سالم و انسان صالح و پدید آوردن دگرگونى همه سویه معنوى و اخلاقى بهترین و مناسبترین راه به وجود آوردن فضاى معنوى است. ساخت و ساز بسترى گسترده براى بهداشت روانى جامعه از اساسى ترین گامها در این کشور است. اگر پهنه جامعه به گونه اى باشد که مردم در ساحت ارزشها نفس بکشند و خود را با آهنگ سازنده آن سازش دهند بسیارى از ناهنجاریهاى اخلاقى و رفتارى از فضاى جامعه رخت بر مى بندد و خویهاى زیبا و پسندیده رخ مى نماید. ساختن محیط اخلاقى و ایجاد فضاى معنوى براى حاکمیت ارزشها نخستین ومهم ترین گام به شمار مى رود.
پیامبران الهى با آن که خود را اندرز دهندگان درستکار (ناصح امین)32 مى دانستند و با پندهاى نیکو جان و روح مردم را شاداب مى ساختند همواره از پدید آوردن جامعه اى براساس قسط و عدل (لیقوم الناس بالقسط)33 سخن مى گفتند و در این زمینه رنجهاى توان فرسایى مى بردند. از سیره و سنّت پیامبران و پیشوایان معصوم چنین مى توان آموخت که: تنها با اخلاق دستورى و توصیه اى و تربیت فردى از راه بیان کردن ارزشها و فضیلتها نمى توان به جامعه ایده آل معنوى و اخلاقى و دینى دست یافت بلکه باید در پى ریزى محیط مساعد براى جهت دهى استعدادها و کشاندن انسانها به سوى صلاح و فلاح تلاش ورزید.
به دیگر سخن آغشتن زندگى مادى مردم با معنویتها و ارزشها به گونه اى که فضاى اجتماع آنان را به سوى شایستگى درستکارى صداقت و امانت صراحت و شهامت شجاعت و صلابت و بکشاند کارى است پیامبرانه و در راستاى
حرکت پیشوایان دینى و الهى.
بذر هر چند سالم و کامل باشد تا در زمین آماده افشانده نشود بازدهى نخواهد داشت. زمین شوره سنبل برنیارد. از این روى در معارف دینى به اصلاح محیط اجتماعى سفارش بسیار شده و امر به معروف و نهى از منکر براى ساختن چنین جامعه اى و دور داشتن آن از آفتها بر مسلمانان واجب شده است که باید در همه آنات زندگى این دو واجب فروزنده نگهداشته شوند تا جامعه را تاریکى فرا نگیرد و واجبها و آیینها و دستورهاى خداوندى به پاداشته شوند: (بها تقام الفرائض).34 جامعه را مى توان به کشتى شناور و پویان بر روى آب مانند کرد که همگان در برابر آن مسؤولیت دارند تا به سلامتى به ساحل برسد. اگر فرد یا افرادى بخواهند به این کشتى رخنه و خللى برسانند باید در برابرشان ایستاد و با آنان برخورد کرد و بى تفاوتى و تماشاگرى دربرابر ویرانگرى آنان غرق شدن همگان را در پى دارد.
رسول گرامى اسلام(ص) از مسلمانان مى خواهد که در برابر کسانى که فضاى جامعه را مى آلایند واکنش نشان دهند:
(ادنى الأنکار ان تلقى اهل المعاصى بوجوه مکفهرة.)35 با گناهکاران با چهره اى دژم برخورد کنید و این کم ترین واکنش در برابر آنان است.
در پاره اى از سخنان پیشوایان دینى آمده است: آن که کار زشت و ناپسند دیگران را به پسندد و خشنود باشد مانند گناهکار و زشتکار شریک جرم است.36 امام صادق(ع) از کسانى که کار زشت را در فضاى جامعه مى بینند و موضع نمى گیرند براءت و بیزارى جسته است.37 این ها همه گویاى این واقعیت است که باید در اصلاح محیط اجتماعى کوشید و آن را از هر آلودگى پیراست. تجربه تاریخى نشان داده است در هر جامعه اى که فضاى چیره و حاکم بر آن فساد و عیش و نوش و دنیاگرایى شکم پرستى و شهوت پرستى رفاه زدگى و بى بندوبارى بوده است به سرعت مردمان آن در منجلاب ضدارزشها فرو افتاده اند و سرشت و سرنوشت آنان آلوده و تباه شده است. از نمونه هاى روشن تاریخى مى توان اندلس را نام برد که استعمار حیله گر چگونه با رواج باده گسارى و گسترش عیاشى در کوتاه ترین زمان روحیه جوانمردى غیرت و روش و آداب دینى مسلمانان آن سامان را گرفت و زمینه هاى سقوط آن را فراهم ساخت و به دنبال آن باورهاى آنان را لرزان کرد و استقلال و سیادت آنان را پایمال.
بدین سان مى یابیم که نقش فضاى حاکم برجامعه نقش نخست و زیربنایى است حال و هواى اجتماع به هر سو که باشد و حاکمان به هر سو روند مردم نیز بدان سو گرایش مى یابند.
الگوگیرى مردم از نظام و حکومت جاى انکار ندارد. مردمى که شبانه روز ریز و درشت رفتار مسؤولان نظام و عملکرد کارگزاران آن را زیرنظر دارند به خوبى از روشهاى آنان در تمام زمینه ها تأثیر مى پذیرند. چه بسا فضاى تبلیغاتى و جوّ حاکم بر یک کشور بتواند ارزشى را ضد ارزش جلوه دهد و یا ضدارزشى را به گونه اى ارزش نشان دهد بنابراین پیوستگى دولت و مردم بویژه درنظام اسلامى سهم به سزایى در شکل گیرى اخلاق و رفتار مردم دارد و از همه عوامل تربیتى دیگر از قبیل مدرسه خانواده کاراتر و کاربردى تر است.
به گفته امام خمینى:
(عمده در برنامه هاى حکومتى در برنامه هاى دولتى این معناست که محیط اخلاقى درست کنند محیط برادرى درست کنند این در رأس برنامه هاست.)38 مقام معظم رهبرى نیز با بهره گیرى از سیره رسول اکرم(ص) که توانست در کوتاه ترین زمان شاهد بزرگ ترین دستاورد گردد به این نکته اشارت دارد:
(پیامبر اسلام براى آن که ارزشها و اخلاق اسلامى کاملا در جامعه جا بیفتد و با روح و عقاید و زندگى مردم مخلوط و ممزوج شود فضاى زندگى را با ارزشهاى اسلامى آغشته کرد مثل طبیبى که به مریض خود فقط نمى گوید این کار را بکن و این کار را نکن بلکه او را در محل مخصوصى قرار مى دهد و آنچه را که او لازم دارد به او مى دهد و مى خوراند و آنچه را که براى او مضر است از او باز مى گیرد. پیامبر اکرم(ص) چنین وضعیت و روشى را در طول بیست و سه سال نبوت دنبال مى کردند مخصوصاً در ده سالى که در مدینه زندگى مى کردند و دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامى بود.)39 در سیاستگذاریهاى خرد و کلان و برنامه ریزیهاى ریز و درشت همه سونگرى لازم است بررسى جنبه هاى اقتصادى بدون جنبه هاى اجتماعى و آن دو بدون جنبه هاى فرهنگى و اخلاقى نشاید. پى ریزى فضاى معنوى که بتواند دگرگونى ساز و تحول آفرین باشد کارى است بنیادى و اساسى که همکارى همگان بویژه نیروهاى کارشناس و متعهد را مى طلبد. در کشور ما رأس جریان مقام معظم رهبرى است که همواره مانند دیده بانى دقیق و هشیار مسائل معنوى و اخلاقى را زیر نظر دارد و برگسترش و بالندگى آن تأکید مى ورزد. در درجه بعدى مسؤولان بلند پایه نظام هستند که گفتار و کردارشان فرهنگ ساز است. اگر خدمت و تلاش مادى و ظاهرى را با معنویت و اخلاق در آمیزند فضایى آکنده از ارزشها و فضیلتها به وجود خواهد آمد که ره صدساله را مى توان یک شبه پیمود و الگوى تمام عیارى به جهانیان ارائه دارد.
ویژگیهاى جامعه اخلاقى اسلام و نشانه هاى روشن فضاى معنوى در جامعه از دیدگاه مقام معظم رهبرى با توجه به سیره و سنّت رسول گرامى اسلام فراوان است که به چند ویژگى آن اشاره مى کنیم:
خوش بینى و اعتماد
به وجود آوردن جو اعتماد و خوش بینى و امنیّت اجتماعى از بایستگیهاى نخستین حکومت اسلامى است. پایا شدن رفتار گرایى دینى درجامعه بسته به میزان اعتماد متقابل بین دولت و مردم است. اگر بى اعتمادى و بدبینى به دستگاههاى دولتى راه یابد سیاهى و آلودگى فساد همه چیز را درخود مى گیرد; زیرا آن گاه که مردم به دولت اعتماد نورزند پیوند دولت و ملت از هم مى گُسلد و دولت نمى تواند نقش هدایت گرى داشته باشد و جامعه را به خیر و صلاح دعوت کند. این سبب مى شود که مردم به گمراهى افتند و جامعه گرفتار دیو و دد شود.
بنابراین باید از آنچه به جوّ بدبینى و نا اعتمادى دامن مى زند و آن را تشدید مى کند و در نتیجه در اخلاق و رفتار مردم اثر ناخوش آیند مى گذارد دورى جست از جمله از شتابزدگى و ابهام آفرینى در کارها و سیاستگذاریها و برنامه ریزیها. اگر کارى پیش از پایان پذیرفتن اعلام شود و با تبلیغات دامنه دار و پرسروصدا چشمداشت مردم بالا رود و سپس مردم بفهمند که واقعیت با آنچه گفته شده و شنیده اند ناسازگار است خوش بینیها به بدبینیها دگر مى شود و مردم از دست اندکاران و برنامه ریزان روى بر مى گردانند و فضاى معنوى اعتماد و خوش بینى به فضاى ناامنى و بى اعتمادى و صفا و صمیمیت بین دولت و ملت به تیرگى و بدبینى بدل مى شود:
امام جواد(ع) مى فرماید:
(اظهار الشئ قبل ان یستحکم مفسدة له.)40 آشکار کردن هر کار و هر چیزى پیش از استوار سازى آن فساد آفرین است.
شتابزدگى در کارها سبب خلف وعده و رعایت نکردن قراردادها و برنامه هاى اعلام شده مى شود. و این مسائل یکى پس از دیگرى سبب گسستن پیوند مردم با مسؤولان و پدیدآمدن بدگمانى در جامعه مى گردد.
به گفته مقام معظم رهبرى:
(یکى از کارهاى رسول اکرم(ص) این بود که فضاى جامعه را یک فضاى مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همه مردم در آن نسبت به یکدیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوش بینى به یکدیگر نگاه کنند. امروز هم تکلیف ما همین است.)41 در هر جامعه اى کم وبیش انگیزه هاى ناسالم براى بدگویى و بدبینى از این و آن و تیره کردن ذهنها علیه اشخاص و برنامه ها وجود دارد. عناصرى هستند که به همه چیز با عینک بدبینى مى نگرند و کارى جز نقد دیگران و نق زدن ندارند بویژه اگر خود پایگاه مردمى و اجتماعى نداشته باشند و گرفتار بیمارى حقد و حسد نیز باشند. این حالت منفى در آنان ظهور و بروز بیش ترى دارد.
از سوى دیگر انسانهاى معصوم و یا هم مرز معصوم انگشت شمارند و از هر کس با جست وجو و کنجکاوى مى توان نقطه و یا نقطه هاى ضعف و منفى پیدا کرد و آن را دست آویز قرارداد و بر سر زبانها افکند.
روش تربیتى پیامبر(ص) در فضا سازى معنوى این بود که به این گونه افراد و عناصر ویرانگر اعتماد عمومى مجال و میدان نمى داد و با صراحت و شدّت با آنان برخورد مى کرد.
مقام معظم رهبرى در این باره مى گوید:
(روایتى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود:
(لایبلغنى احد منکم عن احد من اصحابى شیئاً فإنى احبّ ان اخرج الیکم وانا سلیم الصدر.)42 هیچ کس درباره اصحابم به من چیزى نگوید من مایلم وقتى که میان مردم ظاهر مى شوم و به میان اصحاب خود مى روم (سلیم الصدر) باشم; یعنى با سینه صاف و پاک و بدون هیچ گونه سابقه و بدبینى به میان مسلمانان بروم. چه قدر این رفتار رسول اکرم(ص) کمک مى کند به این که مسلمانها احساس کنند که در جامعه و محیط اسلامى باید بدون سوء ظن وخوشبینى با افراد برخورد کرد.
در روایات داریم که وقتى حاکمیت با شرّ و فساد است به هر چیزى سوء ظنّ داشته باشید; اما وقتى حاکمیت خیر و صلاح در جامعه است سوء ظن ها را رها کنید به یکدیگر حسن ظن داشته باشید. )43 نگهداشت این نکته اخلاقى در پیدایش دگرگونى معنوى و پدیدآوردن محیط مساعد و فضاى مناسب براى بالندگى و گسترش ارزشها و زدایش رذیلتها و ناهنجاریها نیاز زمان و نظام اسلامى ماست که همواره رهبر فرزانه انقلاب آن را گوشزد کرده و همگان را به سوى آن فرا خوانده است.
حق محورى و قانون مدارى
نظام اسلامى ما درختى را مانند است که ریشه هاى آن در باورهاى دینى مردم استوار گردیده و شاخ و برگهاى آن معنویت و اخلاق و بار و برش انسانیّت و کرامت و عبودیت حق تعالى است. در این بینش و گرایش همه چیز بر مدار حق و حقیقت مى چرخد و با این میزان نیز ارزیابى مى گردد. سیاستگذاریها قانونگزاریها و برنامه ریزیها نیز هنگامى که در این راستا قرار گیرد ارزش مند و درخور اجراست. این ویژگى به دنبال خود این را مى طلبد که در تمام زمینه هاى سیاسى اقتصادى اجتماعى و فرهنگى ملاک و معیار قانون و ضابطه باشد نه ذوق و سلیقه و رابطه.
فضا سازى معنوى بدون نگهداشت قانون و اجراى آن براى همه بدون باندبازیها و آشنا بازیها امرى ناممکن و ناموفق است. آنچه مى تواند مردم را به سوى ارزشها بکشاند و معنویت و اخلاق را در پیوندهاى اجتماعى آنان حاکم سازد احساس برابرى مردم در برابر قانون است. اگر جز این باشد نه تنها مردم به افراد خلافکار بدبین مى شوند که اصول ارزشهاى نظام را زیر سؤال مى برند و فضاى مسموم و ناخوش آیندى به وجود مى آید. از این روى مقام معظم رهبرى برداشتن گام چهارم انقلاب به سوى دگرگونى معنوى و اخلاقى را یک حرکت فورى ضرورى و بنیادى مى داند و پرهیزگارى را روح کار و منبع لایزال اقتدار و پیروزى براى مسؤولان نظام مى شمارد:
( اگر در نظامى مسؤولان نظام با تقوا باشند فساد بر آن نظام راه پیدا نمى کند تقوا این عامل عظیم در همه میدانهاى زندگى مؤثر است . تقوا مایه این است که یک فرد یا یک جامعه در هر میدانى که وارد مى شود موفق بشود (والعاقبة للمتقین) . تقوا زندگى این نشئه را اداره مى کند. اداره صحیح زندگى این نشئه است که آن نشئه را مى سازد . منشأ قدرت جمهورى اسلامى هم آن است و آن عبارت است از تقوا پرهیزگارى اتکا به خدا .)43 حکومت کردن بدون جوهره پرهیزگارى بقا و دوام ندارد و کم کم از درون مى پوکد و زندگى را بر حاکمان تلخ و ناگوار مى سازد.
امام على(ع) چهار چیز را نشانه نابودى دولتها و حکومتها بر شمرده است:
(یُستدل على إدبار الدُّوَل بأربع: تضییع الأصول و التمسک بالغرور [بالفروع] و تقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل.)44 نشانه برگشت و نابودى دولتها به این چهار چیز است: تباه کردن اصلها [قواعد و قوانین انسانى و ارزشهاى اصیل] دست یازیدن به غرور و خودفریبى کنار زدن نیکان و انسانهاى با فضیلت جلو انداختن و برترى دادن به ناپاکان و نامتعهدان.
در جامعه اسلامى معیارها و ملاکها میزان است نه افراد و روابط شخصى.
اگر این معیار در بدنه نظام مشهود و ملموس نباشد دولتمردان در هیچ زمینه اى نمى توانند نظام مردمى را پاس بدارند بلکه کم کم از مردم و مشکلات آنان فاصله خواهند گرفت و آفت فساد و ضدارزشها از گوشه و کنار رخ خواهد نمود و موریانه وار شجره نظام را از درون خواهد پوساند.
برادرى و همکارى
از امتیازهاى ویژه جامعه اسلامى که آن را از سایر ملتها و دولتها جدا مى سازد روحیه برادرى و همراهى وهمکارى در تمام زمینه هاى انسانى و اسلامى است. این ویژگى مانند رشته اى محکم و استوار مسلمانان را به یکدیگر پیوند داده و تار و پود نظام و جامعه اسلامى را تشکیل مى دهد قرآن مجید این ویژگى را به عنوان یک اصل اساسى و بنیادى در پیوندهاى فردى و اجتماعى مسلمانها دانسته و از آنچه این یکانگى و همدلى و همکارى را سست سازد به شدّت جلوگیرى کرده است. در سوره (حجرات) پس از اعلام اصل: (انما المؤمنون اخوة) به خویهاى زشت مانند: عیبجویى مسخره کردن نام و لقب زشت دادن تجسس و بدبینى و غیبت و زشت یادى اشاره مى کند و مسلمان را از آنها باز مى دارد و از تک تک افراد مسلمان مى خواهد که در پى ریزى جامعه سالم و تربیت انسانهاى صالح بکوشند و تمام کوشش و تلاش خویش را بر مدار تقوا و خویشتن بانى به کار گیرند تا مورد رحمت وعنایت پروردگار قرارگیرند.45 بى گمان از بنیادى ترین و اساسى ترین راهها براى ایجاد دگرگونى معنوى و اخلاقى حاکمیت روحیه برادرى و گسترش آن در ابعاد گوناگون جامعه است.
در منابع دینى و روایى کم وبیش این فضا ترسیم و تصویر شده است.
امام صادق(ع) در بیانى جامع و فراگیر به این نکته پرداخته و مى فرماید:
(المسلم اخو المسلم لایظلمه ولایخذله و لایخونه و یحق على المسلمین الأجتهاد فى التواصل والتعاون على التعاطف والمؤاساة لأهل الحاجة وتعاطف بعضهم على بعض حتى تکونوا کما امرکم اللّه عزوجل: (رحماء بینکم) متراحمین مغتمیّن لما غاب عنکم من امرهم على ما مضى علیه معشر الأنصار على عهد رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله .)46 مسلمان برادر مسلمان است به او ستم روا نمى دارد و او را در سختیها وا نمى گذارد و به او خیانت نمى کند. شایسته و سزاوار است که مسلمانان در راه پیوستگیها و همکاریهاى مهرورزانه و یارى به نیازمندان تلاش ورزند تا مصداق فرمان پروردگار متعال باشند: (در بین خود مهرورزانه رفتار کنید) به یکدیگر مهر بورزید درغم یکدیگر شریک باشید و بر آن شیوه و سیره اى گام بردارید که یاران رسول خدا(ص) در آغاز اسلام بر آن حرکت مى کردند.
در این بیان امام(ع) گذشته از ترسیم ارزشها و راهکارهاى عملى و ارزشى در جامعه اسلامى به مسأله الگوگیرى از جامعه اسلامى و فضایى که پیامبر اکرم(ص) به وجود آورده بود اشاره شده است تا مسلمانان باور کنند که پدیدآوردن محیط اخلاقى و پى ریزى فضاى سالم معنوى شدنى است و بهترین نمونه آن حکومت پیامبر(ص) در صدر اسلام است:
(آن بزرگوار تا آن جا که حضور داشت و در سعه وجودش بود نمى گذاشت که درجامعه اسلامى مسلمانها (حتى در یک مورد) نسبت به کسى بغض و کینه و عداوت داشته باشند. یعنى پیامبر با حکمت و حلم خود حقیقتاً یک محیط شیرین و سالم و فضاى آغشته به محبت و برادرى به وجود مى آورد.)47 مسأله برادرى درجامعه اسلامى تعارف و شعار لفظى و زبانى نیست بلکه راه حل عملى براى پیشبرد کارها و پیشرفت برنامه ها و گشودن گرهها در مسیر سازندگى مادى و معنوى جامعه است.
پیامبر اکرم(ص) در نخستین روزهاى ورود به مدینه و تشکیل حکومت اسلامى به پى ریزى روحیه برادرى همت گماشت و میان مسلمانان عقد و پیمان برادرى بست48 تا در همه زمینه ها بر مدار این اصل حرکت کنند و بازدارنده هاى موجود را از جلو راه بردارند.
رویکرد به این اصل نیازِ زمان و نظام ماست. اگر بخواهیم در گام چهارم انقلاب دگرگونى اخلاقى و معنوى توفیقى به دست آوریم ناگزیر باید به استوار کردن پیوندهاى قلبى و تواناسازى روحیه همکارى و برادرى در کشور اسلامى روى آوریم و از آثار زیانبار تفرقه ناسازگارى خط بازى و دورى جوییم. از یاد نبریم که ما همان مردمى هستیم که انقلاب اسلامى ما را دگرگون کرد و بسیارى از خویهاى زیبا و ارزش مند را در جامعه انقلابى جلوه گر ساختیم و آثار کینه و دوگانگى را زدودیم. امروز نیز باید به همان سمت و سو گام برداریم تا بتوانیم در توسعه و سازندگى مادى و معنوى سربلند و سرافراز باشیم و بمانیم. ان شاء الله