هویت و بحران هویت
هویت دینى چیست و چگونه شکل می گیرد؟ ثابت است یا متغیر؟ بحران هویت دینى کدام است؟ چه پیامدهایى برجاى می گذارد؟ این سؤالات در راستاى پرسشهایى بنیادین و دغدغه هایى است که بشر کنونى را سخت تشنه خود ساخته است بشرى که در عصر تکنولوژى عصر بحران معنى دنبال سؤالهاى بنیادین خود است. روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود *** به کجا می روم آخر ننمایى وطنم نوشتار حاضر گامهاى ارزشمندى است که حجتالاسلام متقی فر در این عرصه براى تشنکامان ساحل معرفت برداشته اند.
هویت و بحران هویت دینى به چه معناست و نشانه ها و عوامل آن از نگاه دینى چیست؟
با نگاهى نسبتاً عمیق به موضوع، می توان گفت که احساس هویت دینى، همچنین احساس بحران هویت دینى در موقعیتهاى ذیل حاصل می شود:
1. اگر سه حوزهى عقیده، گفتار و عملکرد دینى در انسان، منسجم و هماهنگ عمل کنند، احساس هویت دینى محقق خواهد شد و محصول هر گونه ناسازگارى بین سه امر مذکور، احساسى است که می توان آن را احساس بحران هویت دینى نام نهاد.
2. هرگونه افراط و تفریط در سه امر مذکور، انحراف از فطرت دینى، به تعبیرى، عدم تعادل در احساس هویت و به تعبیر سوم، موجب احساس بحران در هویت دینى خواهد شد. انحراف از فطرت الهى، دوستى و همراهى با شیطان و فراموشى یاد خداى متعال، تعادل روانى انسان را برهم می زند و موجبات افسردگى و اضطراب را فراهم می آورد. چنین انسانى به نىِ جدا مانده از نیستان می ماند; لذا طبیعى است که پیوسته در جوش و خروش باشد و از نفیر آن، مرد و زن به ناله درآیند. عملکردها یا پندارهاى متناقض یا متضاد با دین، پیوسته براى فرد این سؤال را پیش می آورد که «آیا به راستى من دین دارم و آیا به مقتضاى عقاید دینى خود عمل کردهام؟». به هر حال، احساس ناشى از ناهماهنگى در سه امر شناخت، کردار و گفتار دینى، وضعیتى را ایجاد می کند که می توان آن را احساس بحران هویت دینى نامید و این تقریباً همان احساسى است که ممکن است در صورت ایجاد هر بحران هویتى به وجود آید.
3. قرار است آدمى در مجموعهى هستى خلیفهى خدا روى زمین و همچنین مظهر و تجلى صفات او باشد. هویت اصیل انسان همین است; اما اگر مظهریت خود، همچنین آیین خلافت را به دست فراموشى بسپرد و براى خود وجودى مستقل قایل باشد و هستى و وجود خود را از آن خود بداند، تصویرى دگرگون و غیرواقعى از خود ساخته و تبدیل به چیزى غیر خود شده و نهایتاً به بحران هویت دچار شده است.
هویت واقعى انسان به او این احساس را می دهد که خود را موجودى سراسر فقر، عین الربط به خالق، سراپا نیاز و مسکنت (تصویر واقعى) ببیند. اگر خودپندارهى او مطابق با واقع نباشد و خود را کسى بپندارد که واقعاً نیست (تصویر غیر واقعى یا خیالى)، مصداق تام احساس بحران هویت دینى در او شکل گرفته است.[1] قرآن کریم به صراحت ماجراى کسانى را بیان می کند که هویت واقعى خود را باخته، از پوست خود درآمده و گونهاى دیگر شده اند.
دگرگونی هاى مورد نظر قرآن کریم در انسانها، به تعبیرى، تغییر یا به تعبیر روشنتر، تبدیل هویت انسانها ـ هر چند نهایتاً داراى یک منشأ، یعنى مخالفت با فرمان خداى متعال است که همان مخالفت با فطرت است ـ دست کم در دو سطح اتفاق افتاده است که اولین تغییر همزمان با تبدیل بنیادى در جسم و روان، و دومین تغییر و تبدیل فقط در بعد روانى انسانها صورت گرفته است.
قرآن کریم دربارهى سطح اول مواردى را مثال می زند که انسانها به دلیل مخالفت با فرمان خداى متعال، به میمون و خوک تبدیل شده اند; به عنوان مثال، قرآن بعد از نقل ماجراى «اصحاب سبت» که علی رغم فرمان الهى مبنى بر ممنوعیت صید در روزهاى شنبه، به صید مىپرداختند، می فرماید: (فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ);[2] چون در برابر آنچه از آن نهى شده بودند گردنکشى کردند، به آنها گفتیم که بوزینگان مطرود باشید. دربارهى مسخ و تبدیل انسانهاى نافرمان مذکور به حیوان، دو قول وجود دارد که یکى از آنها قوى و دیگرى قول ضعیف ارزیابى شده است. بیشتر مفسران معتقدند که این دگرگونى و مسخ، هم در جسم و هم در روان انسانها رخ داده است; اما گروه دیگر اعتقاد دارند که این تغییرات فقط در بعد روانى، ویژگی ها، حرکات و رفتارهاى آنها اتفاق افتاده است.
تفسیر نمونه ضمن ارائه ى دسته بندى فوق ادامه می دهد: عده ى کمى از مفسران معتقدند که مسخ به معناى مسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى است. به این معنا که صفاتى مانند صفات میمون یا خوک در انسانهاى سرکش و طغیانگر پیدا شد و تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستى و شهوترانى که از ویژگی هاى این دو حیوان است در آنها آشکار گشت.
همان گونه که اشاره شد; از این آیه و آیات مربوط استنباط می شود که مسخ و دگرگونى، هم جسم و هم روان انسانها را شامل می شده است. اما برخى آیات، مسخ انسانها در بعد روانى و ویژگی هاى اخلاقى را بیان می کنند. تردید نیست که این دگرگونى به تنهایى نیز داراى سطوحى است که می توان از کوچکترین انحراف اخلاقى تا تغییرات کلى را در آن درجه بندى کرد. یکى از نمونه هاى روشن قرآن، در سورهى مبارکه اعراف است: (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ);[3] و بر آنان خبر کسى را بخوان که به او (علم) آیات خود را بخشیده بودیم، اما از آن عارى شد، پس شیطان در پى او افتاد و آن گاه از گمراهان شد. (وَ لَوْ نشاء لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ);[4] و اگر می خواستیم قدر او را (به خاطر علمش به آیات) بلند می داشتیم، ولى او به دنیا و پستى گرایید و از هواى نفس خویش پیروى کرد. (آرى) داستان او مانند سگى است که اگر به او حمله آورى زبان از دهان بیرون می آورد و اگر هم او را به حال خود واگذارى، باز هم زبان از دهان بیرون می آورد. این داستان منکران آیات ماست، پس برایشان این پند و داستان را بخوان شاید که اندیشه کنند.
در تفسیر نمونه ذیل همین آیه ى مبارکه آمده است: این آیه به روشنى به داستان کسى اشاره می کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات الهى گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده است; به همین دلیل شیطان به وسوسهى او پرداخته و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شده است. تعبیر «انسلخ» که از مادهى «انسلاخ» و به معناى از پوست بیرون آمدن است، نشان می دهد که آیات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت که چون پوست تن او شده بود، اما ناگهان وى از این پوست بیرون آمد و با یک چرخشِ تند، مسیر خود را به کلى تغییر داد. از تعبیر (فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ)برمی آید که شیطان در آغاز از او قطع امید کرده بود، چرا که او کاملا در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسهگرى پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد. می توان گفت واژهى انسلاخ که در آیهى مبارکه بدان اشاره شده است، تعبیر دیگرى از تبدیل و تغییر هویت دینى انسانهاست. کسى که به چنان مقام و شرافتى از انسانیت می رسد که آیات الهى به گونهاى او را احاطه می کنند که گویى علم به آیات الهى، جزئى از بدن او می شود، با بیرون آمدن از این پوست، هویت انسانى خود را به مانند ویژگی هاى سگ تغییر می دهد. همان گونه که ملاحظه می شود، انسانى با ویژگی هاى فوق، به سگ تشبیه شده است. معناى آیه زمانى روشنتر می شود که این آیه و آیاتى از این قبیل را که برخى انسانها را به حیوان تشبیه کرده اند با آیاتى که بر ارزش، کرامت و خلافت انسان تأکید می کنند مقایسه نماییم.
انسان در اوج (با هویت واقعى انسانى) به اندازهاى سقوط می کند که از دیدگاه قرآن کریم با بدترین جنبندگان (شرالدواب)، چهارپایان (انعام) و بدتر از آن (بل هم اضل)، الاغ (حمار)، عنکبوت و سگ قابل مقایسه می شود و مطابق نقل برخى آیات قرآن کریم، با مسخ شدن، به میمون و خوک (قرده و خنزیر) تبدیل می شود. به عنوان مثال، در سورهى مبارکهى جمعه، یهودیانى که از زیر بار تکلیف الهى شانه خالى کرده اند به الاغ تشبیه شده اند: (مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُواْ التَّوْرَلـةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارَما بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِـَایَـتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لاَیَهْدِى الْقَوْمَ الظَّــلِمِینَ)[5]داستان کسانى که (عمل به تورات) بر آنان تکلیف شد، سپس آن را (چنان که باید و شاید) رعایت نکردند، مانند الاغى است که کتابهایى را حمل می کند. چه بد است وصف گروهى که آیات الهى را تکذیب کردند و خداوند قوم ستمکار (مشرک) را دوست ندارد. تفسیر گرانقدر المیزان ذیل همین آیهى مبارک می فرماید: براى الاغ چه فایده دارد که کتابهاى حکمت آمیز بر پشتش حمل شود؟ الاغ نمی تواند از کتاب سودى ببرد; زیرا قادر به خواندن نیست و نمی تواند به مضمون آن عمل کند; بنابراین، کسى که قرآن می خواند، ولى در آیات آن تدبر و به مقتضاى آن عمل نمی کند، مانند کسانى است که در آیهى فوق به الاغ تشبیه شده اند. در آیهاى دیگر، کسانى که بر خلاف فطرت خویش عمل می کنند، خداى حقیقى و واحد را کنار می گذارند و اولیا و اربابان دیگرى را انتخاب می کنند، به عنکبوت تشبیه شده اند که دورتا دور خود را تارهاى نازک می تند و فکر می کند که خانهى محکمى ساخته است که او را از خطرها در امان نگاه می دارد، غافل از آن که تارهاى مویین و سستى که نامش را خانه گذاشته است، به هیچ وجه امنیت ندارد و هر آن در معرض هجوم و فناست.
از دیدگاه دینى، عواملى از قبیل تزیین اعمال (که آدمى با القاى شیطان رفتارهاى ناپسند خود را پسندیده بپندارد)، تعلق افراطى به دنیا و حب افراطى نفس، به گونهاى که همه چیز را فداى رسیدن به لذات خود کند و حاضر نباشد خود را براى ارزش والاترى فدا نماید، و خروج از مرز تعادل اخلاقى را می توان عوامل بحران هویت نامید. همچنین قساوت دل، انعطاف ناپذیرى در برابر کلام حق، موعظه ناپذیرى و زنگار زدن دل و آنچه که قرآن کریم با تعابیر «رین» (کَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ)،[6] «زیغ» (فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ)،[7] «طبع» (طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ)،[8] «ختم» (خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ)،[9]بیان می کند را می توان از علایم بحران هویت دانست. به هر حال، هر یک از روانشناسان در تعریف خود از هویت، به جنبهاى از آن توجه داشته اند، بدون آن که جنبه هاى متفاوت آن دقیقاً از یکدیگر تفکیک شود; البته از آنجا که ابعاد روانى انسان به نوعى درهم تنیده است و گاه قابل تفکیک نیست، نمی توان براى هویت هاى مختلف انسان، اعم از دینى، فلسفى، اجتماعى، روانشناختى و... مرز دقیقاً جدایى تصور کرد.
هویت انسانها ثابت است یا متغیر؟ و اگر متغیر است عوامل آن چیست؟ بهتر است از ابتدا روشن شود که آنچه در این بحث بدان پرداخته می شود مسائل کلى است و اختصاص به سن خاصى ندارد; زیرا در صورت روشن شدن کلیات بحث، وضعیت سنین نیز روشن خواهد شد. درباره ى ثابت یا متغیر بودن هویت انسانها اندیشه هاى متفاوتى ابراز شده است;
از جمله، مقاله اى با عنوان «تحول هویت در محتواى فرهنگى» در اینترنت منتشر شده است که از گفتار نویسنده ى آن چنین برداشت می شود که در «جوامع سنتى»، به دلیل ایستایى و تغییرناپذیرى نقشها و عدم تحرک طبقاتى و اجتماعى، هویت انسانها ثابت و بدون تغییر باقى می مانده است. وى ابراز نظر می کند که بر اساس عقاید سنتى انسانشناسانه، هویت افراد درجوامع سنتى، ثابت، استوار و مستحکم است.
هویت در جوامع سنتى، تابعى از نقشهاى اجتماعىِ از پیش تعریف شده و نظام سنتى است که منشأ آن دستورهاى دینى است که جایگاه افراد در جهان را مشخص و به صورت قطعى قلمروِ اندیشه و رفتار را تعیین می کند. در جوامع سنتى هر کس به عنوان عضوى از یک قبیله و در نظام بسته ى یک خانواده می زیسته و می مرده است، در «جوامع پیشمدرن»، هویت امرى مسئله ساز نبوده و در معرض تأمل یا گفت وگو قرار نداشته است. انسانها در آن دوران، یا در معرض بحران هویت نبودند، یا اساساً خود را درمان می کردند. فرد از ابتدا شکارچى و عضو قبیلهاى خاص بود و تا آخر عمر بدون تغییر به همان صورت باقى می ماند.[10] اما در «جوامع مدرن»، هویت، از تحرک، چندگانگى، فردیت، وابستگى به خود و تغییر و تحولات بیشتر برخوردار شد. این امر موجب طرح این سؤال می شود که آیا به همین دلیل است که در جوامع مدرن فرد در شبکه هاى متفاوت و گاه متضادى از نقشها گرفتار می آید، به گونهاى که خود هم نمی داند کیست؟ در این صورت، هم هویت و هم مسائل مربوط به آن در جوامع مدرن مسئله ساز خواهد بود.[11]
بر اساس این تحلیل، هویت انسانها ثبات ندارد; بلکه تابع متغیرهاى محیطى و اجتماعى است و به پیروى از تغییر شکل جوامع، تغییر می کند. علاوه بر این، عنصر زمان و موقعیتهاى خاص را می توان از عوامل مؤثر در تغییر هویت انسانها دانست. به هر حال، متغیرهاى مختلفى در شکلگیرى هویت انسانها دخیلاند که هر متغیر به نوبهى خود قادر است احساس هویت آدمى را دچار فراز و نشیب هایى نماید. به هر حال، در جوامعى که به سرعت متحول می شوند به آسانى نمی توان هویت ثابت بر مبناى عوامل خارجى، مانند ثروت و دارایى و یا جایگاه رسمى اجتماعى کسب کرد. فقط توانایی هاى خود فرد، اعم از توانایی هاى علمى، خلاقیت، توانایی هاى عقلانى و اخلاقى است که می تواند مبناى هویت امن آدمى قرار گیرد;
بنابراین، در جامعهاى که به سرعت در حال تغییر است، تحقیق براى یافتن معنا در زندگى معمولا معطوف به کسب هویت ثابت است. نارضایتى گستردهى غربیان به دلیل گامهاى سریع تحولات فنى و اجتماعى نیز بدان دلیل است که نقشهاى سنتى که به ایجاد احساس هویت کمک می کرده دچار تحول شده است. کسانى که از چنین تهدیداتى احساس خطر می کنند، با احساس هویت خود مشکل دارند و انسانهایى که بر موج این تحولات سوار می شوند به احساس قدرت دست مىیابند.[12] نکات مهم این گفتار آن است که اولا، هویت انسانها، صورتهاى گوناگون دارد; ثانیاً، این احساس داراى مراتب و درجاتى است و هر مقطع سنى اقتضاى نوعى از آن را دارد. همچنین در این مقاله آمده است که هویت انسانها صورتهاى گوناگون دارد که می توان احساس هویت روانشناختى، اجتماعى، جنسى، فردى، فرهنگى، سیاسى و دینى را از آن دست شمرد. احساس هویت مراتبى دارد، کودکان احساس هویت را از سطح روانشناختى آغاز می کنند; به عنوان مثال، از این جا آغاز می کنند که: «من فرزند والدین خود هستم».
بزرگسالان هم شیوه هاى خود را در سطوح مختلف، شاید هم با داشتن هویتهاى متفاوت در سنین مختلف اعمال می کنند. این که در چه زمانى بر چه سطحى از هویت تمرکز کنند بستگى دارد به این که چگونه به صورت ناخودآگاه تضادها و ناراحتی هاى درونى خود را تفسیر نمایند، همچنین بستگى دارد به این که به کدام یک از مراتب هویت بیشتر اهمیت دهند.[13] و سرانجام در این باره که چگونه و در چه موقعیت هایى آدمى هویت خاصى را مورد توجه قرار می دهد، نویسنده فوق می نویسد: شیوه هایى را که انسانها در زندگانى خود براى مواجه ه با بحرانهاى بزرگ به کار می گیرند تعیین می کند که کدام سطح هویت براى آنان مهمتر است؟ به عنوان مثال، براى کسانى که از مذهب براى آرامشبخشى خود استفاده می برند، مرحلهى هویت دینى; اگر از حمایت اجتماعى بهره می برند، هویت اجتماعى و اگر فقط بر توانایى و قدرت خود اتکا دارند، هویت فردى بیشترین اهمیت را دارد.[14] همان گونه که ملاحظه شد، دیدگاه فوق صراحتاً بر تحول مداوم هویت انسانها تأکید دارد. در عین حال، برخى پژوهشگران با این اندیشه موافق نیستند و اعتقاد دارند، عنصر زمان و شرایط زمانى در تغییر هویت انسان دخالت ندارد و هویت آدمى از ابتدا تا انتهاى عمر ثابت است.
وى می گوید: یکى از جنبه هاى مهم درک هویت، ثبات هویت افراد در گسترهى زندگى است. انسانها به صورتى عمیق و آشکار، در طول زندگانى تغییر می کنند، اما على رغم این تحولات، انسان هشتاد ساله، همان انسان هنگام تولد است... ایجاد توازن بین استمرار هویت و تحول زمان، جنبهى مهم شناخت انسان است که در حوزه هاى مفهومى مختلف یافت می شود.[15] تجارب حضورى، این ادعا را تأیید می کند که هویت آدمى دستخوش تغییرات می شود;
به تعبیر دیگر، ادعاى ثبات و بدون تحول بودن هویت آدمى اثباتشدنى نیست. اگر فراموش نکرده باشیم که هویت، اقسام فراوانى دارد و می توان آن را به هویت جنسى، اجتماعى، فرهنگى، روانشناختى، فلسفى و... تقسیم کرد، پاسخ به این سؤال چندان مشکل نخواهد بود; زیرا متغیرهاى فراوان فردى، روانشناختى، فرهنگى و اجتماعى می تواند احساس هر فرد از هویت خویش را تغییر دهد.
صعود یا نزول آدمیان از طبقهى سنى، تحصیلى، اجتماعى، فرهنگى و یا... به طبقهى پایینتر یا بالاتر، بى تردید احساس یا درک آدمى از خویشتن را متحول خواهد کرد; به تعبیر دیگر، در احساس هویتِ آدمى تغییر ایجاد خواهد کرد. حتى متغیرهایى به مراتب سادهتر از امور مذکور، می تواند تحولى اساسى، هر چند ناپایدار، در احساس آدمى از هویت خویشتن ایجاد کند. آیا اتفاق نیفتاده است که برداشت آدمى از خودش، با ورود در یک جمع یا بیرون آمدن از حضور جمعى از مردم و ورود در جمع دیگر، عوض شود؟ آیا گاهى در جمعى احساس مهترى و در جمع دیگرى احساس کهترى به او دست نمی دهد؟ آیا این امر غیر از تغییر هویت است؟ شاید تحلیل فوق که علی رغم تحولات روزگار، هویت انسانها همچنان ثابت است، به جنبه دیگرى از موضوع اشاره داشته باشد و آن ثبات حقیقت روانى انسانهاست. آرى، حقیقت روح آدمى از ابتدا تا انتهاى خلقت ثابت است; این سخن بدان معناست که روح خواص ماده را ندارد، مانند جسم مرکب نیست، غبار زمان آن را دچار فرسایش عناصر نمی کند و به کهنگى نمی گراید; به تعبیر دیگر، انسان هشتاد ساله امروزین، همان انسان دوران تولد است; زیرا اگر این همان نباشد، معنا ندارد که از ابتدا تا انتهاى عمر، او را با یک نام صدا بزنیم یا به خاطر جنایتى که سالیان پیش انجام داده او را مجازات کنیم و بهشت و جهنم و نعمت و عذاب، بیهوده خواهد بود; پس، از دیدگاه فلسفى حقیقت روح همان است که از ابتدا آفریده شده است و یکى از ادلهى فلسفى متقن معاد نیز همین است; اما سخن آن است که تغییر شرایط و موقعیتها تا چه اندازه بر روان آدمى تأثیر می گذارد. به تجربه دریافتهایم که گاهى احساسات عجیبى به انسان دست می دهد; به عنوان مثال، احساس بی هویتى، خودباختگى، حقارت، تکبر و...; این تغییر و تحولات، توجیه خاص خود را دارد. روانشناسان به دنبال بررسى این قضیه اند که بر اساس چه ساز و کارى این تحولات در هویت انسانها رخ می دهند و چه عواملى موجب تغییر حالات روانى آنها می شود.
[1]. ر.ک: محمدحسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ذیل آیهى (وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ)(حشر: 19).
[2]. اعراف: 166. [3]. اعراف: 175.
[4]. اعراف: 176 (ترجمه از خرمشاهى).
[5]. جمعه: 5.
[6]. مطففین: 14.
[7]. آلعمران: 7.
[8]. محمد: 16.
[9]. بقره: 7.
[10].
[Kellner, 1992.) [11]
. Google; The Development of The cuntural identity in the cultural context.
[12]. http/www. freezone.co.uk/ian - heath/ 50%20-%20 need% 20 for%20 identity.htm
[13]. (ibid).
[14]. (ibid).
[15]. http/www. skiamore.edu/ggutheil/statement.htm.
صباح، شماره 11 و 12
نگاهى بر تربیت جنسى فرزندان
کودکان امروز سازندگان فرداىجامعهاند. سعادت و بقاى هر جامعهبستگى به تربیت صحیح آینده سازانآن دارد. یکى از ابزار مهم تربیت،شناخت مربى، استعدادها، محیط ومساعد نمودن محیط با توجه به تواناو و نیازهاى اولیه است که نتیجه آنبرآورده شدن نیازهاى والاى فرداست.
در این سخن اجمالى قصد آن داریم بهبحث پیرامون یکى از اساسىتریننیازهاى فیزلوژیک فرد و چگونگىرویارویى و بهرهمندى مطلوب از آن درراستاى اعتلاى فرد و جامعه بپردازیم زیراعدم برخورد صحیح با این نیاز هموارهبعنوان یک معضل اساسى در جوامعشناخته شده است. سعى نگارنده در اینمقاله این است که با توجه به برداشتهاىمختلفى که از بلوغ جنسى شده عواملموثر در آن را برشمرد و در پایان وظایفمربیان و اولیا را بیان نماید زیراهرجامعهاى با توجه به اهداف غایى آنبهگونهاى به این مقوله مىپردازد، درجوامعى که بىبندوبارى جنسى رواجدارد مسؤولان جامعه اساس تربیتجنسى را بر آموزش روابط جنسىمىگذارند و از سنین دبستان ساعاتى رااختصاص به چگونگى آموزش روابط بهکودکان مىپردازند غافل از آنکه همینمطرح نمودنها باعث زودرسى بلوغ درکودک مىشود بدون آنکه کودک بداند اینبیدارى جنسى را چگونه ىبایستبهسامان برساند زیرا هنوز از لحاظ شناختىبه مرحله بالایى از رشد نرسیده استلیکن ما هدف از تربیت جنسى رااطلاعاتى مىدانیم که به فرزند مىدهیم تامسائل مربوط به جنسیتخویش راتشخیص دهد و به وظایف ومسؤولیتهاى خویش پىببرد و با توجه بهسلامت جامعه به سازگاریهاى مطلوبرسیده، ارزشهاى اخلاقى و فرهنگى راهمواره مدنظر قرار دهد و در مواقعمختلف باهشیارى و با توجه به شرع واخلاق موضع لازم را اتخاذ نماید. تفاوتبین ما و غربیها براى تربیت جنسى بسیاراساسى است. زیرا ما کلیه ریشه و مبانىاخلاقى را از جمله زمینه جنسى بطور عاماز شرع مىگیریم و غرب آن را از حیاتاجتماعى و شرایط عرف و اجتماع اخذمىکند به هر حال جامعه سالمى کهانتظارش را داریم دختران و پسران رامىبایستبگونهاى تربیت نماید که بهدختر یا پسر بودن خویش قلبا خشنودباشند و به آن افتخار کنند و به گفته شهیدمطهرى: «مقتضاى منطق و تعقل ایناست که با سنن و خرافات مبتنى برپلیدى علاقه جنسى مبارزه کنیم و در عینحال موجبات طغیان و عصیان و ناراحتىغریزه را به نام آزادى و پرورش آزادانهفراهم نکنیم. سنت مخفى داشتن آنزمینهساز عوارض و گاهى هم حرص وعطش بیشتر در کشف است. واقع بینها راباید پذیرا شد در عین اینکه هدفگرایى رااز یاد نمىبریم.»
آبراهام مزلو (1) معتقد است که :
اگر میل جنسى نیز چون دیگرانگیزههاى اولیه انسان، مانند تشنگى وگرسنگى در مسیر صحیح بر آورده شوندو بوسیله تعلیم و تربیت هدفدار شوند،انسان قادر خواهد بود با کاشتن بذر عشقو محبتبه دیگران، به تعالى رسیده و ازاین طریق به کمال آن دسترسى یابد کههمانا کمال جویى، زیبایى طلبى و درنهایتخداجویى است. وجود این نیاز درانسان هیچگاه نفى نگردیده است. استادمحمد تقى مصباح یزدى در کتابفردشناسى براى خود سازى به این میلاشاره مىکند و اینطور بیان مىکند:«وجود امیال فطرى در انسان لغو و عبثنخواهد بود بلکه برعکس عامل مهمىبراى ترقى و تکامل و رسیدن او بهسعادت و خوشبختى مىباشد و اگرخوشبختى و کمال انسان منحصر بهسعادت مادى و محدود بود، امیالنامحدود و لغو مىبود. قرار دادن اینامیال در نهاد انسان در صورتى که ارضاىآنها ممکن نباشد، نظیر آن است که راهىرا به کسى نشان دهند و چنان وانمود کنندکه راهى بس طولانى و دور است، بطورىکه شخص مزبور همه نیروهاى خود رابراى پیمودن آن متمرکز کند و با سرعتبه طرف مقصد موهوم حرکت نماید.» (2)
بنابراین همانگونه که روانشناسان ومتخصصین علم رفتار معتقد به وجودغریزه جنسى در انسان مىباشند دینمبین اسلام هم تاکید به وجود این میل درانسان داشته و دستورات تربیتى مهمىبراى انسان از سن نوزادى تا سن ازدواج وپس از آن دارد و به اهمیت نوع تربیتجنسى و آماده نمودن جوان براى استفادهصحیح از این میل جهت تشکیل خانوادهتاکید زیادى مىنماید حتى در طفولیتبهمادر و اطرافیان هنگام نظافت طفلگوشزد مىکند تا نقاط حساس را کهموجب لذت طفل مىشود کمتر لمسکنند. در عین حال که از نفرت داشتن آننیز اطرافیان را منع مىکند تا کودک ازهویت جنسى خویش دچار شرم وخجلت نشده و دچار آشفتگى نقشنگردد (3) ، البته در تربیت این میل بایدتوجه داشت راه افراط را نپیمود که چونفروید انگیزه اصلى رفتار انسان را تنها بهغریزه جنسى نسبت دهد و تبعیت از اینعقیده خانواده را دچار سردرگمى نموده درنتیجه افسار گسیختگى در روابط جنسى رابه دنبال داشته است. بطورى که آخرینآمار از نوزادان آمریکا نشان مىدهد کهبیش از 4 میلیون کودک از مادران زیر 19سال بدنیا آمدهاند و بنابه اطلاعاتبدست آمده در واشنگتن مردم بر علیهآزادى سقط جنین دستبه تظاهراتمىزنند و ابراز مىنمایند که از بین بردنکودکان مانع برقرارى و استحکام خانوادهشده است. (4) حال آنکه بخوبى مىدانیمدر این نوع جوامع، بىبندوبارى جنسى تاچه حد رایج است. گاه نیز تفریطخانوادههاى متعصب نه به پیروى از شرعبلکه به خاطر طفره رفتن از دادن اطلاعاتصحیح به کودکان و وادار نمودن آنها بهپنهان نمودن هویت جنسى خویش کودکرا به انحراف، بىکفایتى، پلیدى ، بیمارىو گناه مىکشاند. به گفته ماکارنکو (5) روانشناس روسى: « مسائل مربوط بهتربیت جنسى مستلزم توانایى فوق العادهو نزاکتخاص و تیز هوشى و دلسوزىبسیارى است. (6) » پس لازم است تربیتجنسى را با سن و رشد فرزند هماهنگنمود زیرا از 1 تا 9 ماهگى که فعالیتهاىحرکتى کودک آغاز مىشود، ابتدایىترینفعالیت او بصرى است. اسلام در اینسنین تاکید زیادى دارد که والدین اعمالزناشویى را در مقابل چشمان کودک انجامندهند. در دوره خردسالى دوره کنجکاوىطفل آغاز مىشود و کودک سعى مىکندمحیط پیرامون خویش را بشناسد، هرچیز تازه یا غیر عادى عاملى براىکنجکاوى طفل بشمار مىرود بطورىکهحتى باعث ترس و وحشت وى خواهدشد. بنابراین اسلام در مورد پوشاندنعورت، خوابیدن فرزندان در رختخوابوالدین، دستکارى یا تنفر و حمام کردناطفال و جداکردن بستر کودکان از یکدیگردستورات زیادى را داده است. در حدیثىاز پیامبراکرم«صلى الله علیه وآله» نقل شده است کهباید بستر کودکان در شش سالگى از همجدا شود و در حدیث دیگرى مىفرماید:«اذا بلغت الجاریة سنین فلا یقبلها الغلام والغلام لاتقبله المراة اذا جاوز سبع سنین»، دختر بچه شش ساله را پسر بچه نبوسد وهمچنین زنها از بوسیدن پسر بچهاى کهسنش از هفتسال تجاوز کرده استخوددارى کنند.»
حال که این همه تاکید را در موردتربیت جنسى در دستورات اسلامىدانستیم، لازم است ابتدا با تعاریف بلوغجنسى از دیدگاههاى مختلف آشنا شده وسپس به نقش و وظایف مربیان نسبتبهتربیت جنسى نوجوانان بپردازیم.
کلمه بلوغ (7) (سن مردى) معمولا" به11 الى 17 سالگى گفته مىشود. به لحاظشرعى در کشورهاى مختلف متفاوتاست ولیکن در ایران دختران 9 سالگى وپسران 15 سالگى به سن تکلیف مىرسندو از این سن مکلف به انجام واجبات الهىمىشوند. در جوامع مختلف نوع دیگرىاز بلوغ نیز مطرح است که به آن بلوغعرفى ( سن قانونى) گفته مىشود. و قانونمدنى هر کشور نوجوان را در این سن بالغو مسؤول رفتار خویش مىشناسد. بایداضافه نمود که اصولا" نوجوانى یا Adaloscence سنین 12 تا 18 سالگىاست. آغاز آن از سالهاى آخر دوره دبستانبعنوان مرحله قبل از بلوغ است که در اینمرحله رشد صفات ثانویه جنسى همراه باتغییراتى در اندامهاى فرد ایجاد مىشود.معمولا" این مرحله با بیم و هراس همراهاست تا آنکه بیشترین تغییرات در دخترانو پسران شروع مىشود یعنى احتلامهاىشبانه در پسران و عادت ماهیانه دردختران، سپس اندامهاى جنسى رشدکافى یافته و احتمالا پس از این مرحلهنوجوان مشکلات جسمى و روانىخویش را پشتسر مىگذارد. در این دورهمتاسفانه احساسات و عواطف نوجوان برعقلش غلبه دارد زیرا اکثر روانشناسانبویژه پیاژه حداکثر رشد شناختى یاعقلانى را سنین 14 الى 15 سالگىمىدانند; از طرفى این سنین از نظرروانشناسان به سنین جهش عاطفىنامگذارى شده است. دوره غلیان عواطففرداست. نقش کودک در زندگى کاملامشخص است افراد بالغ نیز به نقش خودکاملا واقف هستند. ولیکن نوجوان دریک وضع روحى بسیار پیچیده و مبهمبسر مىبرد. قرنها پیش افلاطون دورانبلوغ را به یک نوع شراب زدگى روانتشبیه کرده است. اسلام نیز به جوانى بهدو صورت مىنگرد. در دید منفىپیامبر«صلى الله علیه وآله» مىفرماید: «الشباب شعبةمن الجنون. (8) جوانى از اقسام جنون ودیوانگى است.» و از دید مثبتحضرتپیامبر«صلى الله علیه وآله» مىفرماید: «اوصیکمبالشبان خیرا فانهم ارق افئدة ان ا.. بعثنىبشیرا و نذیرا فخالفنى الشبان و فخالفنىالشیوخ; (9) به شما در مورد نوجوانان وجوانان به نیکى سفارش مىکنم زیرا آناندلى رقیقتر و قلبى فضیلت پذیرتر دارندزمانى که خداوند مرا به پیامبرىبرانگیخت تا مردم را به رحمت الهىبشارت دهم و از عذابش بترسانم جوانانسخنانم را پذیرفتند و با من پیمان بستندولى پیران از قبول دعوتم سر باز زدند و بهمخالفتم برخاستند.» هنگامیکه نوجوانتوانستبه هویت جنسى خویشبگونهاى صحیح پى ببرد آنگاه است کهمربى قادر خواهد بود شیوههاى مطلوبتعلیم و تربیت جنسى را در مورد او به کاربندد. حضرت آیت ا.. مهدوى کنى نیز دراین باره مىگوید :
«وجود غریزه سرکش و مرزنشناس وطغیانگر در انسان مخصوصا در دوراننوجوانى که دوره بحران غرایز به شمارمىرود از مسائل انکار ناپذیر است، زیراهوسهاى سرکش و غرایز و امیال حیوانىاو را به هوسبازى و شهوترانى و ... دعوتمىکند. اگر انسان، بانیروى عقل و ایماننتواند خود را کنترل کند و قدرت رام کردنغریزههاى ویرانگر را نداشته باشد، از نظرمعنوى تا آنجا سقوط مىکند که ازحیوانات هم پستتر مىشود. (10) »
از عوامل عدیدهاى که اغلب مانع ازسعى مربیان در این امر مىشود پدیدهزودرسى و دیررسى بلوغ در نوجواناناست. به پیدایش زودرس صفات ثانویهجنسى البته بدون توانایى تولید مثل،بلوغ زودرس کاذب گفته مىشود. درستاست که اختلالات فیزیولوژیک، عواملجغرافیایى و عوامل اقتصادى مانندزندگى مرفه، تغذیه خوب در ایجاد آنتاثیر دارد ولى وسایل فرهنگى و تبلیغاتىچون سینما، تلویزیون، ویدئو، ضعفاعتقاد و نوع روابط دختران و پسران نیز دربروز آن بسیار مؤثرند و متاسفانه بایدگفت در محیطهاى ناسالم اثر منفى اینزودرسى در سرنوشت دختران بیشتر مؤثراست تا پسران زیرا دختران دو تا چهارسال زودتر به سنین بلوغ مىرسند درحالى که هنوز از لحاظ عقلى به رشد کاملدست نیافتهاند و همین مساله موجب بهانحراف کشیدن آنها خواهد شد. همانگونهکه زودرسى در زندگى نوجوانان مؤثراست دیررسى آن نیز مىتواند بعنوانعقب ماندگى رشد در نوجوانان تلقىشود. نقش مربیان در این رابطه بسیار مهماست و باید به نوجوانان این مساله رابقبولانند که هر فرد مطابق ساختمان بدنخویش رشد مىنماید و کوچکى یابزرگى جثه نشانه برترى یا کهترى یک فردنیست. (11)
کهلبرگ (12) معتقد است: «دختر و پسربر اساس تفاوتهاى بیولوژیکى و طبیعىکه دارند، رفتارهاى متفاوتى را از خودظاهر مىسازند مانند تفاوتهاى موجود درلباس پوشیدن و آرایش مو و... این رفتارتوسط محیط، تقویتیا تضعیفمىگردد» به عقیده وى کودکان از لحاظرشد جنسى سه مرحله را مىپیمایند:
1- از سه سالگى کودک بطور اساسىتفاوت جنسى بین دختر و پسر رامىشناسد. 2- از 5 سالگى و اوج آن در 7سالگى کودک متوجه مىشود که دخترانبعنوان دختر و پسران بعنوان پسر باقىمىمانند 3- از 7 الى 11 سالگى سنینثبات جنسى است و هر یک از پسران ودختران به تثبیت جنسى خود مىپردازندو مىبایست در این سن نقش جنسىمناسب به دختران و پسران آموخته شود.
مطالعات نشان دادهاند که پدران بیشاز مادران در یادگیرى نقش جنسى کودکانموثرند زیرا پدران در مقایسه با مادرانحتى از سنین 2 و 3 سالگى نقشهاىجنسى متفاوتى را در نظر مىگیرند.پسرانى که روحیهاى مردانه و قوى دارندبیشتر داراى پدرانى هستند که درتصمیمگیریهاى خانوادگى و در تنظیمانضباطهاى خانوادگى شخصیت غالب ومسلطى را در محیط خانواده دارند.بالعکس هنگامى که پدر نقش منفعلى درخانواده دارد در همانند سازى پسران بهلحاظ نقش جنسى اثرات سویىمىگذارد. البته باید متذکر شد منظور ازنقش جنسى، وظایف و تکالیفى هستندکه طبیعتبیولوژیکى، فرهنگ، جامعه وبزرگسالان از هر یک از دو جنس مرد و زنانتظار دارند و رویهمرفته باید گفت از سنسه سالگى است که دختر و پسر خود راباز مىشناسند و تلاش مىکنند تا نقشخویش را بعنوان دختر یا پسر بشناسند.آنچه باید به کودکان آموخت این استیادگیرند چگونه جنس مخالف خود نباشند.خوشبختانه در مورد دختران اغلبمشکلات کمتر است زیرا همواره در کنارمادر هستند و براى الگوپذیرى مادر را درپیش رو دارند ولى متاسفانه پسران اغلببا نبود پدر در خانه مواجه مىشوند وبراى آموزش نقش جنسى صحیح،محبورند تغییر الگو دهند و لازم است درهمه ادوار رشد کودک، پدر در خانوادهحضور داشته باشد و نقش فعال و صحیحخویش را عهدهدار گردد. خوشبختانه دراسلام سفارشات زیادى براى جداسازىدختر از پسر از 6 سالگى شده است و تاسن تمیز مجاز مىداند که دختران باپسران به بازى بپردازند.
چنانچه در قرآنمىفرماید: (13)
«اوالطفل الذین لم یظهروا علىعورات ...»
اولیاى اسلام در احادیثمختلفى، سفارشات زیادى فرمودهاند کهبا دختران و پسران از سنین 6 سالگىبهبعد باید بطور جداگانه رفتار شود هرچند که آنها به سن تکلیف نرسیدهاندمتاسفانه اغلب مشاهده مىشود اجازههرگونه فعالیت پسرانه قبل از بلوغ بهدختر داده مىشود و به هنگام بلوغشتابزده اقدام به جداسازى دختر و پسرمىشود که منجر به مشکل روانى در دخترمىگردد. تحقیقات نشان داده استدخترانى که به آشپزى، خیاطى و مطالعهعلاقمند بودهاند در دوره بزرگسالى داراىفعالیتهاى متناسبترى با نقش جنسىخود بودهاند و پسرانى که به بازیهاىرقابتى و حرکتى زیاد و فعالیتهایى مانندمکانیکى، توپبازى و تفنگ بازىپرداختهاند در دوران بلوغ مشکلاتکمترى را در رابطه هویت جنسى خویشدارا بودهاند. بنابراین باید به فرزندان دوالگوى مناسب رفتارى که لزوما ضدیکدیگر نیست، آموخته شود. بطور مثال،دختران در کمک به کوچکترها پوشاندنلباس و غذا دادن و در کمک به بزرگترها،پخت و پز و نظافت را بیاموزند ویهپسران حمل و نقل اشیاء، نظافتاتومبیل، خرید نان و ... آموخته شود وهمواره به آنها تاکید شود که دو الگو ضدیکدیگر نیستبلکه مکمل یک دیگرند.از این طریق است که دختران و پسران ازاینکه دختر یا پسر هستند قلبا راضى وخشنود مىشوند و دختر این باور را کهموجودى مقید، محدود و تحتسلطهاست و پسر نیز این باور را که آزاد،قدرتمند و سلطهگر است از ذهن خویشدور مىسازد.
از اهم وظایفى که به اولیاء توصیهمىگردد دادن پاسخ صحیح به سئوالاتفرزندان است. لازم نیست کلیه جزئیاتمطرح شود. مىتوان به صورت کلىمسائل را بیان کرد نه آنکه دروغ گفت چوناز این طریق او را سبتبه خود بىاعتمادخواهید ساخت و حتى ممکن است طفرهرفتن از پاسخ، باعثشود اطلاعات را ازافراد منحرف و همسالان کمتجربه کهخود دچار مشکل جنسى هستند بدستآورد. مادر و پدر که محرم راز فرزندهستند اگر خود بعلتشرم زیاد قادربهگفتن مسائل به فرزند نمىباشند،مىتوانند از مربى مدرسه کمک بگیرند.شرکت نوجوان در جلسات اجتماعى -مذهبى بطور مستمر، مىتواند هویتمذهبى اجتماعى متناسبى براى اوبهوجود آورد بویژه آنکه در راس این نوعجلسات افرادى شناخته شده و امین قرارگرفته باشند، چه از لحاظ اجتماعى و چهاز لحاظ شرعى. زیرا در سنین نوجوانىسادهاندیشى دوران طفولیت دیگر از بینرفته و نوجوان به قضاوت و سنجش وارزیابى مجدد اشخاص، موضوعات و...مىپردازد و با دید انتقادى به آنان مىنگردو کوچکترین عیب و نقص افراد با ذرهبینمخصوص دوره بلوغ، بزرگ مىشودبنابراین اگر نوجوان صداقت و سلامتاین نوع جلسات را بپذیرد، احساسهویت مىکند و خود را وابسته به گروهىسالم مىیابد و چون دراین گروه استسعى مىکند تا حد امکان خود را از لغزشو خطا مصون سازد. از دیگر توصیههایىکه به مربیان مىشود به هنگام مشاهدهلغزشهاى نوجوان، آن است که به جاىزدن انگهایى چون بىعرضه، عقدهاى،پست، بىشخصیتبه نوجوان مرتباسخنانى چون والایى، ارزشمند، قدرتمندبا اراده به آنان نسبت داده شود و بههیچوجه لازم نیست مسائل جنسى جنسمخالف و یا روابط جنسى را با نوجوانانمطرح ساخت و تنها به هنگام ازدواجگفتن این مطالب لازم بنظر مىرسد و فقطمىتوان به نشان دادن فیلمهاى آموزشىدر مورد حیوانات و گیاهان بسنده نمود کهانشاءا.. از این طریق خانوادههایى سالمدر نتیجه جامعهاى سالم و نسلى سازندهسالم را دارا شویم زیرا به کرات، بى بند وبارى روابط جنسى والدین بعنوانالگوهاى ناسالم، باعثشده تمایلاتنهفته و پنهان جنسى به میلى سرکش وشدید تبدیل شده و خطرات عظیمى رابراى فرد و جامعه به دنبال داشته باشدسخن را هر چند ناقص با جملهاى ازلاچتکف (14) به پایان مىبریم کهمىگوید:
«براى رام کردن احساسات غریزه بایددانست که عقل و علم و تربیت، تابمقاومت ندارند و باید سعى کنند ازاحساس دیگرى، یعنى ایمان استفادهکنند. (15) »
پىنوشتها:
1) MAZLO
2) مصباح یزدى ، محمد تقى، خودشانسى براىخودسازى، ص 43
3) روزنامه کیهان 4/11/75، ص 1
4) Role confusion
5) Makarenko
6) لاچتکف و روانشناسى تربیتى جنسى، ص 12
7) Puberty
8) مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 17،ص49
9) شباب قریش ص 1
10) آیت ا.. مهدوى کنى، محمدرضا، نقطههاىآغاز در اخلاق عملى، چاپ اول، ص 22.
11) روانشناسى تربیتى ویژه مراکز تربیت معلم،ص150
12) Kohlberg
13) سوره نور ، آیه31
14) Lachtkof
15) کودکان و نوجوانان - ترجمه محمدتقىزاده.انتشارات بنیاد تهران 1361
منابع:
1- حق جو، محمد حسین، نیازمندیهاى نسل جوان
2- همتى، علىاصغر، تحلیلى بر روابط دختر و پسر در ایران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان
3- قائمى، على، سازندگى و تربیت دختران
ندای صادق -شماره4
محبّت در خانواده
در نوشتار «محبت در زندگی» محبّت و جایگاه بلند آن در حیات اجتماعی انسان، مورد بحث قرار گرفت. اکنون به نقش محبّت در تعالی و سعادت خانواده میپردازیم.
کانون خانواده از سه رکن اساسی تشکیل میشود که عبارتند از:
1 - پدر
2 - مادر
3 - فرزندان
سلامت و استحکام روابط خانوادگی، اصلاح و پیشرفت جامعه را به دنبال دارد، اصلاحی واقعی و پایدار و پیشرفتی چشمگیر و روزافزون. به دیگر سخن، روابط و مناسبتهای اجتماعی، در درون خانهها شکل میگیرد و فرهنگ جامعه، انعکاسی از فرهنگ حاکم بر خانوادههاست. زندگی مشترک و خانوادگی براساس عناصر مختلفی استوار میشود و در این میان نقش محبّت و عواطف، بیش از هر چیز دیگر است.
پدر به عنوان مدیر خانواده در راستای برقراری و استحکام این عنصر، بیش از هر کس دیگری مسؤول است. اوست که باید این اکسیر حیاتی را همواره در پیکره خانواده خود به جریان اندازد و این کانون مقدس را همیشه با احساسات گرم و صمیمانه خود، پرفروغ نگه دارد و دیگر اعضای آن را بدین سمت هدایت کند.
روابط و مناسبتهای اجتماعی، در درون خانهها شکل میگیرد و فرهنگ جامعه، انعکاسی از فرهنگ حاکم بر خانوادههاست. زندگی مشترک و خانوادگی براساس عناصر مختلفی استوار میشود و در این میان نقش محبّت و عواطف، بیش از هر چیز دیگر است.
محبّت به همسر
محبّت به همسر، عامل مهم و بسیار مؤثری در قوام زندگی زناشویی و استمرار آن است و شاید در جهت تضمین همین امر حیاتی و خطیر است که خداوند متعال از «الفت و صمیمیت» به عنوان بهترین ارمغان به زن و شوهر، یاد کرده است و میفرماید: و از نشانههای خدا این است که از نوع خودتان جفتهایی برایتان آفرید، تا مایه سکون و آرامش خاطرتان باشد و بین شما دوستی و مهربانی برقرار ساخت و در این امر، نشانههایی است برای انسانهای ژرفنگر. (1)
محبّت به همسر، درواقع، محبّت به فرزند نیز هست، زیرا کودک به خاطر علاقه و وابستگی به مادر خود، از اینکه ببیند مادرش مورد علاقه و محبت پدر است، احساس رضایت و اطمینان میکند؛ برعکس اگر ببیند مادرش مورد بیمهری و بیاعتنایی پدر قرار میگیرد، در خود احساس اضطراب و ناامنی کرده و اطمینان خویش را نسبت به پدر و آینده زندگیاش از دست میدهد. علاوه بر این، مهر مادر نیز درصورتی بطور کامل، شامل حال فرزند میشود که خود او از این بابت، دچار کمبود و دغدغه خاطر نباشد. این مهم در جانب پدر نیز وجود دارد. او نیز احتیاج دارد که همسرش به او مهربانی و محبت کند و فرزندان نیز احساس کنند که مادرشان به پدر محبت دارد.
بطور کلی، محبّت، زندگی را شیرین و باصفا ساخته، آن را هدفدار و بالنده میکند. مرد اگر به همسر خود محبت کند، کانون زندگی را به محیطی سالم و بانشاط مبدل خواهد ساخت.
زن به اقتضای طبیعت خود و به خاطر غلبه عواطفش، خواهان آن است که تا سر حد عشق، به همسر و فرزندان خود محبت کند و از نثار هیچگونه فداکاری دریغ نورزد؛ از سوی دیگر، روح حساس او طلب میکند که این دوستیها، بدون پاسخ نماند. زن اگر ببیند، خودش در صدد محبت کردن و مهرورزیدن است، ولی طرف مقابل ناسپاسی کرده و عواطف خالصانه و بیشائبه او را پایمال میکند، احساس ناکامی و شکست خواهد کرد.
دوست داشتن، برای زن یک «نیاز» است و علاقه به محبوب بودن برای او، نه از روی خودخواهی است، بلکه آن را به عنوان پاسخی مثبت به محبتها و عواطف خویش میداند. از اینرو، چنانچه شوهر یک گام در جهت اظهار علاقه و دوستی نسبت به همسر خود بردارد، زن ده قدم در این راه پیش میآید. شاید به همین خاطر است که حضرت صادق علیهالسلام به نقل از رسول اکرم(ص) فرمود:
این گفته شوهر به زن که «من دوستت دارم» هرگز از قلب او خارج نمیشود.(2)
مرد اگر به همسر خود محبت کند، کانون زندگی را به محیطی سالم و بانشاط مبدل خواهد ساخت.همچنین امام صادق علیهالسلام فرمود:
دوستی و علاقه مرد به همسرش، از اخلاق پیامبران است.(3)
همو در فرمایشات دیگر خود، بین «افزایش ایمان» و «ازدیاد محبت نسبت به زن» ارتباطی تنگاتنگ قائل است.(4)
شوهر از دیدگاه اسلام و از نظر موازین انسانی و وجدانی، هیچگاه نباید به همسر خود به عنوان یک خدمتگزار بنگرد و امری از امور خانه را بدو تحمیل کند، بلکه باید به وی به عنوان همسری از جنس خود که مایه آرامش خاطر و یاور و شریک غم و شادی او در مسائل زندگی است، نگاه کند و وی را مادری مهربان و مربیای دلسوز برای فرزندانش بداند و به او به دیده تحسین نظر کند و عواطفش را بدون پاسخ نگذارد، چرا که زن از خواب و خوراک و وقت خود میگذرد و از جان خویش مایه میگذارد تا «شوهر» و «فرزندان شوهر» در آسایش باشند.
متأسفانه هنوز در جامعه ما هستند کسانی که به صورتهای مختلف به اذیت و آزار همسران خویش میپردازند و با قساوت تمام با آنان رفتار میکنند و حتی وقیحانه آنها را به باد کتک گرفته و به حقوق مسلم این فرشتهای که به تعبیر حضرت صادق علیهالسلام «بیشترین خوبیها و خیرات را در خود دارد»(5) تجاوز میکنند. پرواضح است اظهار محبت امری دوجانبه و متقابل است. زن نیز وظیفه دارد همواره از ابراز علاقه و دوستی نسبت به شوهر خویش کوتاهی نکند. محبتهای زن در بسیاری موارد بسان محبت یک مادر زندگی را بر شوهر شیرین و آرامشبخش خواهد نمود.زن به اقتضای طبیعت خود و به خاطر غلبه عواطفش، خواهان آن است که تا سر حد عشق، به همسر و فرزندان خود محبت کند و از نثار هیچگونه فداکاری دریغ نورزد؛ از سوی دیگر، روح حساس او طلب میکند که این دوستیها، بدون پاسخ نماند.
محبت به فرزندان
یکی از عوامل بسیار مؤثر در شکوفایی استعدادهای کودکان، ابراز محبت به آنهاست.
شاید بتوان گفت که لذت هیچ خوراکی برای کودکان به اندازه لذت محبت نباشد و هیچ نیازی هم در آنان بدان پایه از شدت و اهمیت نیست. محبت، شالوده و اساس تربیت است و بدون آن، هر اقدامی در این راه، بینتیجه است.
گام اول، در تربیت فرزند، جلب اعتماد او به پدر و مادر و مربی است و این امر، تنها با ابراز محبت میسر است.
آمار بزهکاران نشان میدهد که اکثریت قریب به اتفاق آنان را کسانی تشکیل میدهند که از عواطف انسانی در کانون خانواده، بیبهره بودهاند و پدر و مادر آنان، یا بر اثر نادانی یا به خاطر مشغله زیاد یا اختلافات خانوادگی، فرصت آن را نیافتهاند که بطور معقول، با فرزندان خود، رابطه صمیمی و محبتآمیز برقرار کنند. به قول شاعر:
• ذات نایافته از هستیبخش لکّه ابری که بود زآب تهی ناید از وی صفت آب دهی
• کی تواند که شود هستیبخش ناید از وی صفت آب دهی ناید از وی صفت آب دهی
تجربه و وجود نمونههای فراوان عینی نیز نشانگر آن است که انسانهایی که خود از محبتهای پدری یا مادری یا هردو، محروم بودهاند و این خلأ محبت، از ناحیه دیگری جبران نشده است، از این بابت دچار
شوهر از دیدگاه اسلام و از نظر موازین انسانی و وجدانی، هیچگاه نباید به همسر خود به عنوان یک خدمتگزار بنگرد.کمبود هستند و از اینکه برای فرزندان خود، پدری مهربان یا مادری دلسوز باشند و بتوانند با افراد جامعه، سازگاری اخلاقی و رفتاری داشته باشند، عاجزند. بر این اساس، در تعالیم اسلامی، محبت و اظهار دوستی و علاقه نسبت به کودکان یتیم، مورد توصیه و تأکید بیشتری قرار گرفته است، تا بدین وسیله خلأ محرومیت از عواطف پدر و مادر، در حد امکان پر شود و فرزند، در آینده با مشکل روانی روبهرو نباشد.
گفتنی است که این قاعده، خالی از استثنا نبوده و انسان همواره و در هر شرایطی، از قدرت سازندگی و باروری اخلاقی و تغییر شرایط عادی، در جهت اصلاح خود برخوردار است، لیکن بحث ما در اینجا یک بحث تربیتی است و در اینگونه مباحث، تکیه بر روی استثناها اشتباهی فاحش و جبرانناپذیر است.
روزی رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله دو فرزند خود، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را بوسید. اقرعبنحابس که در مجلس حاضر بود، به پیامبر(ص) گفت: من ده بچه دارم و تاکنون هیچ یک از آنها را نبوسیدهام. آن حضرت فرمود: اگر خداوند عطوفت و مهربانی را از دل تو گرفته باشد، بر من چه باک؟!(6) در روایت دیگری چنین آمده است: آن حضرت در جواب او فرمود: کسی که به دیگران رحم نکند، مورد رحمت قرار نمیگیرد.(7)
از امام صادق علیهالسلام اینگونه نقل شده است: شخصی خدمت رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله رسید و عرض کرد: من هیچ یک از کودکانم را نبوسیدهام. وقتی او مجلس را ترک کرد، نبیاکرم(ص) فرمود: من معتقدم چنین شخصی اهل آتش است.(8)
روایات در این زمینه بسیار است و نقل تمام آنها، خلاف اختصار که روند همیشگی این سلسله بحثهاست، میباشد. از اینرو، با ذکر یک حدیث دیگر کلام را در این زمینه به پایان میبریم.
امام کاظم علیهالسلام فرمود: ... خداوند عزّوجلّ به خاطر هیچ امری همچون پایمال شدن حقوق زنان و کودکان به خشم نمیآید.(9)
منابع:
وسائلالشیعه,جلد =14,صفحه =10
مکارمالاخلاق,صفحه =220
وسائلالشیعه,جلد =15,صفحه =203
________________________________________
1 - روم، آیه 21.
2 - وسائلالشیعه، ج14، ص10.
3 - همان، ص9.
4 - همان.
5 - همان، ص11.
6 - مکارمالاخلاق، ص220.
7 - وسائلالشیعه، ج15، ص203.
8 - همان، ص202.
مدیریت استرس
ده 10 روش موثر برای فرو نشاندن استرس
روشهای زیادی برای کاهش تنش ( tension ) و رسیدن به آرامش وجود دارد. در این جا شما را با 10 روش موثر برای فرو نشاندن استرس که با توجه به میزان کار و زمانی که صرف آنها میشود بیشترین کارایی را دارند، آشنا میکنیم. برخی از این روشها در خلال خواندن همین مقاله قابل یادگیری و به کاربستن میباشند و برخی دیگر از آنها به تمرین بیشتری نیاز دارند.
1) تنفس عمیق
تنفس عمیق، روش سادهای برای فرو نشاندن استرس است و مزایای زیادی برای بدن انسان دارد که از آن جمله میتوان به اکسیژنرسانی به خون اشاره کرد که این امر به نوبه خود باعث «بیدار کردن» مغز، شل کردن عضلات و آرام کردن فعالیتهای ذهنی میگردد. تنفس عمیق از این جهت مفید است که میتوان آن را همه جا و همه وقت انجام داد و اثربخشی آن نیز سریع و فوری است.
در زیر، چگونگی انجام این کار توضیح داده شده است:
1- در وضعیت راحتی بنشینید یا بایستید.
2- به آرامی از طریق بینی نفس بکشید و در مغزتان تا 5 بشمارید.
3- هوا را از دهانتان بیرون دهید و در مغزتان تا 8 بشمارید.
4- این کار را چند بار تکرار کنید.
در هنگام تنفس به نکات زیر توجه کنید:
هنگام تنفس، به جای آن که شانههای خود را بالا دهید، شکمتان را به سمت بیرون بدهید. این روشِ راحتتر و طبیعیتری برای تنفس است و به ریهها کمک میکند که از هوای تازه پر شوند و هوای «کهنه» بیشتری را تخلیه کنند.
شما میتوانید این کار را چند بار انجام دهید تا استرس خود را کاهش دهید و یا به شکل مدیتیشن آن را چند دقیقه تکرار کنید.
اگر بخواهید میتوانید به هنگام بازدم (بیرون دادن هوا)، حلق خود را کمی سفت کنید تا هوا با صدایی شبیه پچپچ و نجوا خارج شود. این روشِ تنفس گاهی در یوگا نیز استفاده میشود و میتواند باعث فرو نشاندن بیشتر استرس شود.
2) مدیتیشن
مدیتیشن بر پایه تنفس عمیق استوار است ولی یک گام از آن جلوتر میرود. هنگامی که شما مشغول مدیتیشن هستید، مغزتان از نظر عملکرد وارد محدودهای میشود که مشابه با خواب است ولی مزایای افزودهای به همراه دارد که در حالتهای دیگر نمیتوانید به آنها دست یابید، مانند آزاد کردن هورمونهای خاصی که باعث ارتقاء سلامت میگردند. همچنین، تمرکز ذهنی بر روی «هیچ»، ذهن شما را از کار کردن زیاد و بالا بردن سطح استرس باز میدارد. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره مدیتیشن اینجا کلیک کنید.
3) تصویرسازی ذهنی
یادگیری تصویرسازی ذهنی به زمان بیشتری نیاز دارد امّا این روشی عالی برای مدتی رها شدن از استرس و آرامش بخشیدن به بدن است. برای بعضیها این کار آسانتر از مدیتیشن است زیرا معمولاً تمرکز کردن بر روی «یک چیز» راحتتر از تمرکز کردن بر روی «هیچ چیز» است. پخش کردن صداهای طبیعت (مثل صدای آب، صدای پرندگان و ...) به صورت ملایم به هنگام تمرین، به غوطهوری بیشتر شما در این تجربه کمک میکند.
در زیر، چگونگی انجام این کار توضیح داده شده است:
1- در وضعیت راحتی قرار بگیرید. اگر وضعیت خوابیده باعث به خواب رفتن شما میشود، چهارزانو بنشینید یا روی صندلی راحتی لم دهید.
2- تنفس شکمی عمیق بکنید و چشمان خود را ببندید. تمرکز خود را بر روی تنفس خود قرار دهید.
3- هنگامی که احساس آرامش پیدا کردید، شروع کنید خود را در آرامترین محیطی که میتوانید تجسّم کنید، تصوّر نمائید. برای بعضیها، این ممکن است شناور شدن در آب تمیز و خنک یک ساحل استوایی باشد و برای بعضی دیگر، نشستن در کنار آتش در عمق یک جنگل سرد و ساکت.
4- وقتی صحنه را تصوّر کردید، سعی کنید تمام حواس خود را درگیر کنید. چه شکلی است؟ چه بویی میآید؟ صدای جزجز آتش، ریزش آبشار یا پرندگان را میشنوید؟ تصوّر آن را آنقدر واقعی کنید که بتوانید آن را لمس کنید!
5- هر چقدر که میخواهید آنجا بمانید. از محیط لذت ببرید و خود را از چیزهای استرسزا دور نگهدارید. هنگامی که آماده بازگشت به دنیای واقعی شدید از بیست یا ده شمارش معکوس کنید و به خودتان بگوئید که وقتی به یک رسیدید، احساس شادابی و سرزندگی خواهید کرد و از بقیه روزتان لذت خواهید برد. وقتی بازگشتید احساس آرامش بیشتری خواهید کرد، درست مثل این که از یک تعطیلات کوتاه بازگشته باشید.
در هنگام تصویرسازی ذهنی به نکات زیر توجه کنید:
پخش موسیقی آرامشبخش مثل صداهای طبیعت میتواند مکمّل کار شما باشد و باعث شود که خود را عمیقتر در محیط جدید حس کنید.
اگر نگران از دست رفتن زمان یا به خواب رفتن هستید میتوانید از ساعت شماطهدار استفاده کنید. بدین ترتیب این نگرانی مانع آرامش شما نخواهد شد. تصویرسازی به طور معمول 10 تا 15 دقیقه طول میکشد.
هر چه تجربهتان بیشتر شود، سریعتر و عمیقتر این کار را خواهید کرد.
4) تجسّم
یک گام فراتر از تصویرسازی ذهنی است. شما میتوانید بر پایه تصویرسازی ذهنی، خود را در شرایط دستیابی به هدفهایی نظیر سالمتر و با آرامش بیشتر بودن، موفقیت در کار، رفع مشکلات به شیوههایی بهتر و ... نیز تجسّم کنید. نکته قابل توجه این است که تجسّم خود در حال انجام موفق وظایفی که بر عهده دارید، در واقع مشابه یک تجربه فیزیکی عمل میکند و بنابراین شما از طریق تجسّم میتوانید عملکرد واقعی خود را نیز بهبود بخشید!
در زیر، یک جلسه برای نمونه آورده شده است:
بنشینید یا دراز بکشید، چشمانتان را ببنیدید و نفس عمیق بکشید. ماهیچههای بدن خود را یک به یک در نظر بگیرید و سعی کنید همه آنها را در آرامش (شل و رها شده) قرار دهید. این کار ممکن است مدتی طول بکشد. وقتی بدنتان احساس آرامش کامل کرد، به مکان دلخواهتان بروید ... مکانی آرام و امن که در آن هیچ نگرانی ندارید. به اطراف نگاه کنید و همه جا را ببینید. از آنجا بودن چه احساسی میکنید؟ چه صداهایی میشنوید؟ چه بوهایی میآید؟ کمی جلوتر بروید. به بالا و پائین و همه اطراف نگاه کنید. به چیزهایی که میبینید و احساسی که در شما به وجود میآید دقت کنید. به خودتان بگوئید: «من در آرامشم ... نگرانیها برطرف شدهاند... استرسها از بدن من خارج شدهاند.» تمام منظرهها، صداها، رایحهها و حسهای این مکان را به خاطر بسپارید. شما هر وقت که خواستید میتوانید به اینجا بازگردید. برای خودتان این حرف را تکرار کنید: «من اینجا در آرامشم ... این جا مکان مطلوب من است.»
هنگامی که کاملاً مکان مورد نظرتان را تجسّم کردید، چشمانتان را باز کنید ولی در همان وضعیت راحت که قرار داشتید بمانید. به تنفس آرام و منظم خود ادامه دهید و برای چند لحظه از آرامشتان لذت ببرید. مطمئن باشید که مکان مطلوبتان هرگاه که بخواهید به آنجا روید آماده است.
5) خود-هیپنوتیزم
خود- هیپنوتیزم برخی از جنبههای تصویرسازی ذهنی و تجسّم را به خدمت میگیرد و این مزیت بیشتر را دارد که شما را قادر میسازد تا مستقیماً با ذهن ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کنید و بتوانید توانائیهای خود را افزایش دهید، عادتهای بد خود را آسانتر رها کنید، درد کمتری احساس کنید، عادتهای سالمتر را به نحو موثرتری در خود به وجود آورید، و حتی پاسخ پرسشهایی را بیابید که به هنگام بیداری ذهن، آشکار و روشن نبودند! خود-هیپنوتیزم به تمرین و آموزش نیاز دارد ولی ارزشش را دارد. یاد بگیرید که با استفاده از هیپنوتیزم، استرسهای زندگی را مدیریت کنید. برای دریافت اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.
6) ورزش
بسیاری از مردم به خاطر کنترل وزن و به دست آوردن شرایط فیزیکی بهتر برای سالمتر یا جذابتر شدن ورزش میکنند، امّا ورزش و مدیریت استرس وابستگی زیادی به یکدیگر دارند. ورزش وسیلهای برای انحرف ذهن از شرایط پراسترس و راه فراری از ناکامیهاست و همچنین به دلیل بالا بردن سطح اندورفین و کاهش هورمونهای استرس نظیر کورتیزول باعث نشاط و سرخوشی میگردد. فعالتر شدن در زندگی روزمره از دیگر مزایای ورزش است.
7) شل کردن عضلات
با سفتکردن و سپس شل کردن عضلات بدن، میتوان در چند دقیقه تنشها را کاهش داد و احساس آرامش بیشتری کرد. این کار به آموزش یا تجهیزات خاصی نیاز ندارد. از عضلات صورت خود شروع کنید. اخم کنید. به مدّت 10 ثانیه این حالت را نگه دارید و سپس برای 10 ثانیه آن عضلات را کاملاً شل کنید. حال، همین کار را با گردن، سپس با شانهها و ... تکرار کنید. این کار را میتوان همه جا انجام داد و شما با انجام این کار در خواهید یافت که سریعتر و راحتتر از قبل میتوانید به آرامش دست یابید و رفته رفته به جایی خواهید رسید که درست همزمان با شروع این کار، تنشها در شما کاهش خواهد یافت.
8) رابطه جنسی
برقراری رابطه جنسی روش موثری برای فرو نشاندن تنش و استرس است. مزایای فیزیکی رابطه جنسی بسیار زیاد است و اغلب آنها بر روی فرو نشاندن استرس نیز تاثیر گذارند. امّا متاسفانه بسیاری از مردم هنگامی که سطح استرسشان بالاست کمتر به برقراری رابطه جنسی میپردازند.
9) موسیقی
ثابت شده است که موسیقی درمانی دارای مزایای زیادی از نظر سلامتی برای افرادی با شرایط خفیف (مثل استرس) تا حاد (مثل سرطان) است. برای مقابله با استرس، موسیقی مناسب میتواند فشارخون شما را پائین بیاورد، بدن شما را آرامش بخشد و ذهنتان را آرام سازد.
یکی از مهمترین مزایای موسیقی به عنوان فرونشاننده استرس این است که میتواند به همراه فعالیتهای عادی روزانه صورت گیرد و وقت خاصی را از شما نمیگیرد. برخی از مواقعی که میتوانید از مزایای موسیقی بهرهمند شوید عبارتند از: برای بیدار شدن از خواب، به هنگام رانندگی، به هنگام آشپزی و غذاخوردن و قبل از رفتن به رختخواب.
10) یوگا
یوگا یکی از قدیمیترین روشهای بهبود حال خود است که تاریخچه آن به 5000 سال پیش باز میگردد. یوگا چند تکنیک مدیریت استرس نظیر تنفس عمیق، مدیتیشن و تصویرسازی ذهنی را ترکیب کرده و با توجه به میزان زمان و انرژی مورد نیاز، مزایای بسیاری به ارمغان میآورد. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد یوگا اینجا کلیک کنید.
مدیریت خشم
باد خشم و باد شهوت باد آز برد او را که نبود اهل نماز
مقدّمه
هیجان ها از بزرگ ترین نعمت های 1 الهی اند که در انسان به ودیعت نهاده شده، زندگی بدون آن ها، بی روح، تیره و ماشینی می نماید. و سلامت روانی و عقلانی انسان ها تا حد زیادی به سلامت هیجانی وابسته است. وضعیت هیجانی می تواند قضاوت های فرد در مورد رفتارهای خود و دیگران و نیز نحوه برخوردهای اجتماعی وی را تحت تأثیر قرار دهد. جلوه های هیجانی نقش های متفاوتی ایفا می کنند; از جمله اینکه به عنوان وسیله ای برای برقراری ارتباط با دیگران به کار می روند و فرد می تواند از طریق آن ها اطلاعاتی را در مورد احساسات، نیازها و امیال خود به دیگران منتقل نماید. از سوی دیگر نیز ما یاد می گیریم چگونه پیام های هیجانی دیگران را بخوانیم، بازشناسی کنیم و طبق آن ها رفتاری مناسب انجام دهیم. 2 شواهد بسیاری نشان می دهند افرادی که در زمینه احساسات و عواطف خود قوی و چیره دست هستند، یعنی احساسات خود را به خوبی کنترل می کنند و احساسات دیگران را درک کرده اند و با آن ها به خوبی کنار می آیند، در هر زمینه زندگی، خواه روابط خصوصی و خانوادگی و خواه در مراودت های سیاسی و اجتماعی از مزیّت خوبی برخوردارند. 3 بنابراین، ایجاد و بازشناسی هیجان ها شیوه های مهمی برای تنظیم مبادلات اجتماعی و تعادل جسمانی و روانی ما هستند.
اداره هیجان ها ممکن نیست، مگر اینکه با هیجان های بنیادین مثل خشم، ترس، اضطراب، شادمانی، تعجب، اندوه، انزجار و عشق آگاه باشیم و همچنین از دانش کافی درباره سطوح هیجان، مراحل، تظاهرات جسمانی، عاطفی، شناختی و رفتاری آن ها، هیجان های مثبت و منفی و شدت و ضعف آن ها برخوردار باشیم. شناخت هیجان ها به ما قدرت تحلیل و کنترل می دهد و هر قدر این شناخت (قدرت) بیشتر باشد به سوی مدیریت و کنترل عواطف و بهبود روابط بین فردی جلوتر رفته ایم و در مجموع، گام بزرگی در موفقیت زندگی خود در ابعاد گوناگون برداشته ایم. 4
با توضیحات مزبور، روشن است که کنترل هیجان ها و استفاده مثبت از آن ها با بحث «هوش هیجانی» 5 رابطه ای تنگاتنگ دارد. چرا که برخی از مهارت های تشکیل دهنده هوش هیجانی عبارتند از:
«1. شناخت احساسات خود (خودآگاهی): توانایی اداره لحظه به لحظه احساسات;
2. کنترل احساسات: این مهارت بر پایه خودآگاهی و متناسب با موقعیت هاست;
3. برانگیختن هیجانی: یعنی صف آرایی احساسات در راه خدمت به هدفی خاص;
4. شناخت احساسات دیگران: همدلی با دیگران بر اساس خودآگاهی که خود نوعی مهارت مردمی است;
5. تنظیم روابط با دیگران: هنر مراوده و مهارت کنترل و اداره احساسات دیگران.» 6
«خشم» یکی از نیرومندترین هیجان هاست; همچون انباری از باروت است که ممکن است با یک جرقه منفجر گردد و به آتشفشانی می ماند که با گدازه های خود، خانمان روابط بین فردی و فرد را به آتش می کشد. اما اگر به مهار آن اقدام کنیم و مدیریت سازمان هیجان خود را به عهده بگیریم، می توانیم با سدّ آهنین صبر، تفکر عاقلانه و عاقبت اندیشی آن را کنترل کنیم و بیشترین سود را از روابط سالم بین فردی و سلامت تن و روان کسب کنیم. پس نگذاریم سیل این هیجان پرخروش مزارع سرسبز روابط اجتماعی، شغلی و خانوادگی را ویران کند و سقف خانه های سلامت جسمانی و روانی را پایین آورد و طعم تلخ ناکامی را به ما بچشاند.
واژه شناسی «خشم»
در لغت نامه های فارسی، «خشم» به غضب، غیظ، قهر، سخط و مقابل «خشنودی» معنا شده است. 7 البته «غیظ» به معنای شدت غضب و حالت برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است که پس از مشاهده ناملایمات به انسان دست می دهد. 8 از جمله کلماتی که به خشم اشاره دارند «عصبانیت» است و آن به حالت کسی اطلاق می شود که از نظر روحی ناراحت است و تعادل قوای ارادی و تسلط خود را بر اثر ناراحتی و خشم از دست داده است. 9 در مباحث اخلاقی، از فرو بردن خشم (کظم غیظ) سخن به میان آمده و قرآن شریف این را از صفات پرهیزگاران برشمرده است. 10 «کظم» در لغت، به معنای بستن سرمشکی است که از آب پر شده باشد و به کنایه، در مورد کسانی که از خشم و غضب خودداری می نمایند، به کار می رود. 11
در اصطلاح علم اخلاق، خشم (غضب) از یکی از نیروهای چهارگانه ای که خداوند در نهاد انسان به ودیعت گذاشته است، ناشی می شود. 12 خشم یک حالت نفسانی است که موجب حرکت روح حیوانی (صفات درندگان) از داخل به خارج می شود تا بر طرف مقابل غالب شود و از او انتقام گیرد. در صورتی که این حالت شدید باشد حرارت زیادی در بدن ایجاد می کند، رنگ انسان ملتهب و تیره و رگ ها پرخون و نور عقل بی فروغ می شوند. غضب (خشم) برای دفع ضرر است و انسان ها در برابر این نیرو سه قسم هستند:
1. بسیار عصبانی و تند مزاج: این گروه از حدود عقل و شرع تجاوز می کنند و متهوّر و بی باک به زدن خود و دیگران، دشنام، فاش سازی اسرار و استهزا اقدام می نمایند. (صفات درندگان)
2. افراد متعادل: این افراد طبق مقتضای عقل و شرع، عصبانی می شوند، این گروه، شجاع، با اراده، بلندهمّت و پردل می باشند.
3. افرادی که غضب و خشم ندارند: این گروه افرادی ترسو و بی عرضه هستند.
دانشمندان علم اخلاق انسان ها را طبق دستور دین و عقل، به سمت اعتدال در این قوّه و نیرو دعوت می کنند و اعتدال در این امر را منشأ بسیاری از فضایل می دانند و خروج از حد اعتدال را موجب رذایل زیادی همچون ترس، بزدلی، خود کم بینی، بی غیرتی، شتاب و عجله، سوءظن، انتقام جویی، کج خلقی، عجب، کبر، فخرفروشی، قساوت قلب، کتمان حق و افشای سرّ می دانند. 13 در مجموع، می توان خلاصه گفته آنان را در جدول ذیل مشاهده کرد. باید توجه داشت که «غضب» در معنای اخلاقی، شامل خصومت، نفرت و پرخاشگری نیز می شود.
در اصطلاح روان شناسی تعاریف متعددی از «خشم» ارائه شده اند. طبق نظر برخی از روان شناسان، همچون بسیاری از هیجانات دیگر، تعریف عینی «خشم» نیز دشوار است و این به خاطر آن است که مفهوم خشم با واکنش های هیجانی همنوع مثل نفرت، پرخاشگری و خصومت درمی آمیزد. 14 بنابراین، در اینجا با تکمیل یکی از جامع ترین تعاریف، برای دست یابی به تعریفی نسبتاً جامع و مانع، می توان گفت: «خشم یک واکنش هیجانی نسبتاً قوی است که در انواعی از موقعیت های (حقیقی و یا خیالی) همانند به بند کشیده شدن، مداخله بی مورد دیگران، ربوده شدن متعلّقات و مورد تهدید یا حمله واقع شدن ظاهر می گردد و با برانگیختگی فیزیولوژیک و افکار ستیزجویانه همراه است 15 و اغلب، رفتارهای پرخاشگرانه به دنبال دارد.» 16
با توجه به تعریف مزبور، دو عامل تسریع کننده بروز خشم هستند:
1. ناکامی از رسیدن به هدف;
2. پیش بینی ناکامی.
لازم به ذکر است که خشم لزوماً به پرخاشگری منتهی نمی شود، فرد ممکن است خشم خود را متوجه درون خود کند یا ممکن است فقط با کمک وسایل کلامی خشم خود را بیرون بریزد. 17
فیزیولوژی خشم
یکی از عواملی که به ما کمک می کند تا در مدیریت خشم موفق باشیم، آگاهی از تظاهرات فیزیولوژیکی خشم است. برخی افراد چنان به این حالت هیجانی خوگرفته اند که خودشان نیز باور ندارند فردی خشمگین و تندخو هستند. بنابراین، شناخت این تظاهرات با اظهارنظر خواستن از دیگران و توجه به واکنش های دیگران در برخوردها و چگونگی استمرار روابط اجتماعی می تواند کمک خوبی باشد. خشم مثل دیگر هیجان ها، تظاهرات جسمانی و فیزیولوژیکی ویژه خود را دارد که از بین آن ها، می توان به موارد ذیل اشاره کرد. ترشح هورمون آدرنالین، تسریع تنفّس، افزایش ضربان قلب و فشار خون، انتقال جریان خون از پوست، کبد، معده و روده ها به سمت قلب و
دستگاه عصبی و عضلات، متوقف شدن دستگاه گوارش، آزاد گشتن ذخایر گلوکز کبد و در نتیجه، افزایش انرژی و گرمای بدن، ترشح کورتیزول و سرکوب دستگاه ایمنی بدن، افزایش هورمون تستوسترون درمردان، تسریع و تشدید حرکات و گفتار، سفت شدن عضلات، افزایش دقت، تیزی و حساسیت حواس پنج گانه، گشاد شدن چشم ها، سرخ شدن چهره 18 و انتقال انرژی از سمت سینه به سوی شانه ها و دست ها، و احساس انرژی و داغی در دست ها، گردن و سینه. 19
دالف زیلمان (Zillman)، روان شناس دانشگاه «آلاباما»، به کمک مجموعه گسترده ای از آزمایش های دقیق، عصبانیت را دقیقاً مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و ساز و کار خشم را تشریح کرده است. با توجه به آنکه خشم در واکنش جنگ و گریز در جناح جنگ قرار دارد، زیلمان معتقد است: یکی از فتیله های رایج منفجرکننده خشم در همه جای دنیا، همان حس (واقعی یا خیالی) «در معرض خطر بودن» است. پیام «در معرض خطر بودن» نه فقط می تواند به وسیله تهدید بدنی آشکار به شخص مخابره شود، بلکه ممکن است توسط نوعی تهدید نمادین به حرمت نفس از جمله مورد بی مهری و رفتار ناعادلانه قرار گرفتن، تحقیر شدن و مورد اهانت قرار گرفتن و از تعقیب هدفی مهم مأیوس شدن ارسال گردد. دریافت این پیام ها موجب جوشش نوعی جریان لیمبیک می شود که تأثیری دوگانه بر مغز دارد. بخشی از این جوشش درونی مربوط به آزاد شدن هورمون «اپی نفرین» یا «آدرنالین» است که تولید انرژی می کند.
همان گونه که زیلمان اشاره می کند، این امر برای فعالیت سخت و شدید در هنگام جنگ و گریز لازم است. فوران این انرژی برای چند دقیقه ادامه دارد و بر حسب اینکه مغز چه واکنشی برمی انگیزد، بدن برای تهاجم یا فرار سریع آماده می شود. در این فاصله، موجی از طرف «آمیگدال» از طرف شاخه آدرنوکورتیکال (وابسته به قشر غدد فوق کلیه) دستگاه عصبی، نوعی حالت انقباضی و آمادگی برای هرگونه عمل تولید می کند که خیلی دیرپاتر از جوشش انرژی «کاتکول آمینی» است. این برانگیختی ناشی از قشر مغز و غده فوق کلیوی می تواند برای ساعت ها و حتی روزها ادامه پیدا کند و مغز (مربوط به هیجانات و احساسات) را در آمادگی مخصوص برای فعالیت و تحریک نگه دارد و همچون پایه ای اساسی باشد تا واکنش ها بتوانند با شتابی خاص شکل بگیرند. به طور کلی، این وضعیت آماده برای حرکت، که بر اثر برانگیختگی قشر غدد فوق کلیوی ایجاد شده است، به خوبی نشان می دهد چرا اشخاصی که قبلا بر اثر موضوعی ناراحت و عصبی بوده اند، آمادگی بیشتری برای خشمگین شدن مجدّد دارند، هر نوع فشار روحی نیز با پایین آوردن آستانه خشم، موجب برانگیختگی قشر غده فوق کلیه می شود. بنابراین، کسی که در محیط کار خود روز سختی را داشته است، به ویژه آمادگی دارد که در خانه با کوچک ترین چیزی از کوره دربرود; از جمله با سروصدای زیاد بچه ها. در صورتی که در حالت عادی، همین سروصدا هرگز بدان حد قدرتمند نیست که واکنش منفی فرد را برانگیزد. 20
انواع خشم
خشم، خود به طور کلی، به دو قسمت سالم و غیرسالم تقسیم می شود و خشم غیرسالم خود ده نوع است:
1. «خشم پوشیده و نقابدار» که تشخیص آن از همه دشوارتر است.
2. «خشم ریایی» که خود را از راه های فرعی نشان می دهد; مثلا، قول خود را فراموش می کند یا با خودداری از انجام کارهای دیگران، آن ها را ناراحت می کند.
3. «خشم همراه با سوءظن» یا فرافکنی خشم خود به دیگران; چنان که گویا مطمئن است دیگران نسبت به او عصبانی اند.
4. «خشم ناگهانی» که مثل تندباد شبانه است; قبل از وقوع، باید به نشانه های آن توجه کرد.
5. «خشم همراه با شرم» که معمولا با کاهش عزّت نفس همراه است; چون هر قدر احساس افراد نسبت به خویشتن بدتر باشد، در مقابل نقد، حسّاسیت بیشتری دارند.
6. «خشم عمدی» که برای ترساندن دیگران به کار می رود.
7. «خشم اعتیادی» که در اثر احساسات شدید خشم، شخص دچار شعف می شود.
8. «خشم عادی» که برای سال ها دوام دارد و فرد خودش نیز نمی داند چرا خشمگین است.
9. «خشم اخلاقی» که فرد باور کرده حق به جانب اوست و طرف مقابل خطا کار و بد است، به همین دلیل، او خشم خود را توجیه می کند.
10. «خشم از خود» که شخص خود را به خاطر نقص ها و نقاط ضعف تحقیر می کند. او در گذشته زندگی می کند، نمی تواند از زندگی لذت ببرد.» 21
بی تردید، دانستن این شقوق ما را در تحلیل و کالبدشکافی و سرانجام، اداره خشممان کمک می کند.
علل برانگیزاننده خشم
از جمله عواملی که می تواند ما را در مدیریت خشم و استفاده بهینه از آن کمک کند، توجه به علل آن است. علل تحریک کننده خشم متعددند، اما کاملا از هم جدا نیستند، بلکه با هم تعامل و همپوشی دارد. برخی از این علل عبارتند از:
1. شناختی، شامل خطاهای شناختی و افکار معیوب 22 (بایدهای الزام آور، فاجعه سازی از رویدادها و توقّع های افراطی از خود، خدا، دیگران و هستی);
2. علل رفتاری; مانند: حمله جسمانی 23 یا حمله کلامی 24 مستقیم و غیرمستقیم; 25
3. اخلاقی; مانند: کبر، حسد، عجب، مجادله، عیب جویی، استهزا، مخالفت، مکر و حیله، و حرص و طمع; 26
4. روان شناختی; مانند: احساس طرد شدن، ناکامی، پیش بینی ناکامی، احساس گناه، حسادت، غم، اضطراب، احساس حقارت و استرس; 27
5. اجتماعی; مانند بی عدالتی، فریب کاری، 28 روابط جریحه دار گذشته و یادگیری;
6. اقتصادی; مانند تورم;
7. طبیعی; مانند گرما، شکستن نوک مداد در حال نوشتن;
8. وسوسه شیطان، نفس و انسان های شیطان صفت; 29
9. فیزیولوژیکی; مانند مجروح شدن، خستگی، عدم تعادل هورمون ها 30 (خانم ها در دوران قاعدگی);
10. شخصیتی: افراد زودرنج حساسیت بالاتری دارند (اینجا باید حساسیت درمان شود تا خشم برطرف شود.)
ناگفته نماند که این عوامل می توانند منجر به خشم سالم یا ناسالم گردند. خشم سالم و بهنجار، وقتی رخ می دهد که:
1. یک تهدید واقعی وجود داشته باشد;
2. میزان خشم متناسب با تهدید باشد;
3. اقدامات بعدی به شکل مؤثری از شدت تهدید بکاهند و به ما کمتر آسیب برسانند.
خشم نامتناسب و ناهنجار عکس موارد مزبور است.
فعالیت مکرّر خشم ناسالم نشان دهنده اختلال روان شناختی است. بنجامین فرانکلین می گوید: خشم هرگز بدون دلیل نبوده، اما این دلیل به ندرت موجّه و مورد قبول است. 31
طبق نظر روان شناسانی همچون بک و الیس، همه عوامل یاد شده مؤثرند، اما این بدان منظور نیست که عواطف و احساسات ما از کنترلمان خارجند; چون شما می توانید احساسات خود را تغییر دهید. آن ها معتقدند: ریشه همه ناراحتی ها و آشفتگی ها در افکار غیرمعقول است که همگی تقریباً یادگرفتنی و اکتسابی اند. آلبرت الیس ( AlbertEllis) در کارهای درمانگری خود، جمله معروف فیلسوف رواقی اپیکتتوس را شعار خود قرار داده است: «این چیزها نیستند که انسان را ناراحت می کنند، بلکه این نگرش و طرز تفکر (غیرمعقول) انسان در مورد چیزهاست که او را ناراحت می کند.» 32
رویدادها ßافکار و باورهای غیرمنطقی (بر اساس خطاهای شناختی و تجارب منفی)ß رفتار، افکار و هیجان های منفی و غیرعاقلانه
راههای ابراز خشم
شیوه های ابراز خشم در افراد با هم فرق دارند. دانستن و تأمّل در شیوه های ابراز خشم می تواند ما را در بازشناسی خشم خود و دیگران کمک کند تا واقع بینانه تر به اداره آن بپردازیم. در ذیل، این شیوه ها ذکر می شوند.
1. واپس رانی و سرکوب: خشم در اینجا به ناخودآگاه فرستاده می شود.
2. جابه جایی: خشم به شیء یا فردی که عامل اصلی خشم نیست منتقل می شود; مثلا، کارمندی که از دست رئیس خود عصبانی است، به اشیا لگد می زند یا خشم خود را سر همسر و فرزندان خود خالی می کند.
3. گریستن و خندیدن: خشمی که تخلیه هیجانی و کلامی نشده است به شکل گریه ظاهر می شود. ممکن است این خشم با ابراز کلامی نیز همراه باشد. البته گاهی نیز خشم با شوخی، کنایه و جوک ابراز می گردد و فرد به باد استهزا گرفته می شود.
4. واکنش افراطی: فرد نسبت به عمل فرد مقابل واکنش بیش از حد نشان می دهد که با کرده فرد تناسب ندارد.
5. رویارویی مثبت: پاسخ مستقیم، صریح و قاطع فرد نسبت به عامل خشم و بیان احساس و دلایل برانگیخته شدن خشم خود.
6. پاسخ انفعالی: فرد خشم خود را به طور واضح و مستقیم ابراز نمی کند که این قسم در انواع گوناگونی ظاهر می شود:
الف) خشونت انفعالی: در حضور دوست اعتراض نمی کند، اما در غیابش اقدام به تخریب اموال او و... می کند.
ب) رفتار مخفیانه: غیبت، ناسزاگویی زیرلب، سکوت، پرهیز از تماس چشمی، تحقیر، شکایت، فریب کاری و سخن چینی از این قبیل اند.
ج) بازی دادن: در اینجا، فرد به تخریب روابط، تمارض و تحریک دیگران به اعمال خشونت و کنار کشیدن می پردازد.
د) از خود گذشتگی: فرد به کمک فراوان طرف مقابل می پردازد، اما از او کمکی نمی پذیرد.
هـ.) رفتارهای وسواسگرانه: اعتیاد، تعصّب، انتقادجویی و سرزنش از این قبیل اند. 33
7. انکار: بسیار دیده شده که افراد عصبانی منکر عصبانیت خود هستند. این واکنش گرچه به ظاهر خبر از تعادل عاطفی فرد در قبال دیگران می دهد، اما معرّف حقیقت نیست.
8. انفجار مستقیم (خشم فعّال): انفجار خشم در این حالت همانند آتشفشانی است که مواد مذاب آن جز ویرانی اطراف خود، ثمر دیگری ندارد. 34
9. فرافکنی: در اینجا، فرد مرتب خشم خود را به دیگران نسبت می دهد و دیگران را خشمگین می شمارد.
در مجموع، می توان گفت: ابرازخشم ازچندوجه خارج نیست:
الف. درون ریزی و سرکوب: این امر منشأ بیماری های گوناگون روانی مثل افسردگی و روان تنی (زخم معده و مانند آن) می شود و در درازمدت می تواند به کینه و تلخی عمیقی منجر شود که نگرش فرد را نسبت به خود و محیطش با طرز فکر منفی اش تحت تأثیر قرار می دهد.
ب. خالی کردن به سر دیگران (مستقیم و غیرمستقیم): این کار موجب صدمات بدنی و روحی و خدشه دار شدن روابط بین فردی می گردد.
ج. پذیرش، کنترل و جهت دادن مثبت به خشم: با این کار، این انرژی عظیم را مهار می کنیم و در پیشبرد اهداف سازنده از آن سود می بریم. 35
بهترین برخورد با خشم
برخورد عاقلانه با خشم، ما را در بهبودسازی روابط بین فردی (حل تنش های روابط زناشویی، تربیتی، شغلی و مانند آن) و سلامت جسمانی و روانی و رسیدن به اهداف کمک می کند. بنابراین، یاد گرفتن آن به شکل آموزش رسمی توصیه می شود اما به طور خلاصه برخورد مناسب با خشم در قالب مراحلی انجام می شود:
الف. پذیرش: این نقطه آغاز برخورد مثبت با خشم است. منظور از «پذیرش» آن است که در وهله اول، واقعیت وجود خشم را در خود رد نکنیم.
ب. تمدید خشم: پس از پذیرش عصبانیت خود، باید به خشم قدری زمان بدهیم. این عمل همچون سرد کردن ماشینی است که تازه جوش آورده است، راه های پایین آوردن تدریجی نقطه جوش خشم در اشخاص متفاوتند. برخی استحمام می کنند، عده ای پیاده روی می کنند، برخی دیگر فعالیت بدنی انجام می دهند. به عبارت دیگر، این مرحله ما را آماده ارزیابی صحیح از خشم خود می کند.
ج. ابراز خشم: پس از پایین آمدن قابل توجه نقطه جوش و ارزیابی علل خشم، باید ناراحتی خود را با شخصی که از او عصبانی شده ایم در میان بگذاریم. پایین آمدن سطح خشم به ما کمک می کند ضمن ابراز ناراحتی، به سخنان شخص دیگر گوش دهیم و به عبارت دیگر، تفسیر او را نیز از وقایع دریابیم. (ناراحتی باید در فضایی همراه با احترام بیان شود.)
د. ارزیابی خشم: در این مرحله، ما به بررسی علل خشم و ریشه های خشم خود می پردازیم; خوب است که از خود بپرسیم: چرا عصبانی شدم؟ آیا زود نتیجه گیری نمی کنم؟ آیا درگیر قضاوت عجولانه نشده ام؟ آیا انتظارات معقولی (از خود، دیگران، جهان و خدا) دارم؟ آیا چیزی در من وجود دارد که حس ترس و حقارت مرا بالا می برد و در نتیجه، مرا خشمگین می کند. به عبارت دیگر، آیا نقطه آغاز خشم من دیگری است، یا مسایل درونی خودم؟ 36
روش برخورد با سوءتفاهم دیگران
در برخورد با دیگران، «جنگ و گریز» ساده ترین و متداول ترین شیوه پاسخ گویی ـ نه مفیدترین و کارآمدترین ـ در مشکلات است; چون این شیوه فطری و موافق با ساز و کارهای عصبی و زیست شناختی است. این پاسخ و هیجانِ همخوان با آن تحت تأثیر عواملی همچون تجارب گذشته فرد، وضعیت محیطی، مشوّق ها و عوامل بیرونی برانگیزاننده و پیامدهای مثبت و منفی است. بر همین اساس، ممکن است هیجان ها و رفتارهای فطری همخوان با نظام جنگ و گریز در ذهن سرکوب شوند و در اثر یادگیری، به هیجان ها و رفتارهای دیگر همانند افسردگی، کمک گرفتن از دیگران و استفاده از مواد مخدّر تبدیل شوند. 37 اما جنگ و گریز سازنده ترین شیوه هم نیست. این شیوه برای حملات ناگهانی دیگران و حیوانات سازنده است، اما در روابط بین فردی روزانه کارساز نیست. جنگ و گریز مشکل را لحظه ای حل می کند و مشکل پس از آن همچنان باقی می ماند. در مسائل خانواده، روابط دوستانه و مسائل تربیتی، موجب دوسوگرایی می شود; چون در این مواقع، ما به افراد مورد نزاع خود، علاقه و احساس مثبت داریم. اگر عصبانی شویم و خشم خود را سر آن ها خالی کنیم در واقع به کسی که به نوعی مورد علاقه ماست حمله و رابطه خود را با او مخدوش کرده ایم. از سوی دیگر، اگر عصبانیت خود را فرو بریم این علاقه موجب سرکوبی خشم و در نتیجه، به هم خوردن تعادل جسمی و حل نشدن مشکل (بروز اختلالات هیجانی و رفتاری) می گردد. 38
«قاطعیت» مناسب ترین الگوی روابط بین شخصی از میان پرخاشگری، سلطه گری و کم رویی است. یک برخورد قاطع دارای ویژگی هایی از قبیل برقراری روابط صادقانه، صریح و همراه با احترام متقابل است. تنها قاطعیت می تواند ارتباطات را سازنده کند و روابط و نزاع ها را به حالت بُرد ـ بُرد (رضایت طرفین) تبدیل کند.
در اینجا، صداقت، که هماهنگی بین رفتار آشکار با فکر و احساس درونی است، هسته اصلی قاطعیت به شمار می رود. ناگفته نماند که روش های مؤثر گفتوگو به دلایل ذیل اهمیت می یابند و به همین خاطر نیازمند آموزش نظام مند می باشد: 1. ارتباط تنگاتنگ با شغل; 2. اختلالات روانی; 3. موفقیت فرد در زندگی; 4. ارتباط با خود که خود زیربنای ارتباطات دیگر است. 39
یک شبهه یک جواب
طبق نظریه روان تحلیلگری، خشم اگر فرو برده شود، موجب نفرت و خشم به خویشتن و افسردگی می گردد و این با «کظم غیظ»، که به عنوان یکی از برجسته ترین صفات پرهیزگاران در آموزه های دینی مطرح شده است، تعارض آشکار دارد.
جواب: استاد شهید مطهری می فرماید: «غیظی که انسان پیدا می کند درست حالت عقده ای را دارد که در انسان پیدا می شود. حل کردن این عقده را "کظم" گویند; مثل غده سرطان که وقتی آن را زیر برق می گذارند آب می شود. از نظر روحی، کظم غیظ این است که انسان کاری بکند که نه تنها اثری بر غیظ خودش مترتب نکند، بلکه آن عقده و کینه که در قلبش وجود دارد، حل شود و مثل یخی که آب می شود، آب شود.» 40
کظم غیظ در چارچوب معارف و جهان بینی دینی برای افراد متعهد هیچ مشکلی در روابط بین فردی و درون فردی ایجاد نمی کند; چون موجب پاک شدن مسئله می شود، نه درون ریزی خشم. مؤمن طبق آموزه های دین اسلام، موظّف است از خطاهای مردم درگذرد; با آن ها مدارا کند; صبور باشد; نقدپذیر و نصیحت شنو باشد; به گفتار مردم گوش کند و به نیکوترین آن ها ترتیب اثر دهد; در برخوردهای اجتماعی و نزاع ها اهل گذشت و تغافل باشد; از بگو مگو، مجادله، کینه و برخورد فیزیکی اجتناب کند; و با مردم به شکل پسندیده سخن بگوید، مؤمن در همه شرایط، حضور خداوند را احساس می کند; می داند که به خاطر گذشت ها و تحمّل هایش مأجور است و طبق وعده الهی و احادیث زیاد، فرو بردن غضبش باعث عزّت، امنیت و آرامش روح و روان او می گردد و او را محبوب دیگران می سازد و برای رسیدن به این منظور، دعا می کند.
امام سجّاد(علیه السلام) در دعای «مکارم الاخلاق» می فرماید: «و حَلِّنی بحلیةِ الصالحینَ و اَلْبِسنی زینةَ المتقینَ فی بسطِ العدلِ و کظمِ الغیظِ و اطفاء النائرة...»; 41 خدایا! مرا به زیور صفات خوب نیکوکاران آراسته کن و لباس زیبای پرهیزگاران را به من بپوشان تا به گسترش عدل و فرو بردن خشم خود و اصلاح میان مردم پس از آتش غیظ بپردازم.
کسی که به پایگاه مستحکم و امن الهی اعتقاد دارد در همه شرایط به او توکّل و اعتماد می کند و می داند که یاد، ذکر و اعتماد عملی به او منشأ آرامش است و از او می خواهد و دعا می کند که او را در تحقیق این صفت (کظم غیظ) و برخورد منطقی و عاقلانه کمک کند تا از افراط و تفریط (پرخاشگری، سلطه گری و کم رویی) دوری کند و به اعتدال و برخورد قاطع و سازنده، که همراه با صراحت، احترام متقابل و صداقت (هماهنگی گفتار و اعمال با فکر و احساس) است، برسد. 42
در تحلیل روان شناختی آیه شریفه (وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ) (آل عمران: 134) این شیوه سازنده مشهود است. افراد پرهیزگار در روابط اجتماعی و روزانه خود، با سه شیوه خشم خود را برطرف و محو می سازند:
اول. به خشم خود ترتیب اثر نمی دهند و عجولانه و سریع آن را ابراز نمی کنند.
دوم. به خاطر خداوند، از لغزش دیگران می گذرند و آن لغزش را به طور کلی نادیده می گیرند.
آیه شریفه نیز از کلمه «عفو» استفاده کرده است، نه «غفران»: (وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ.) «عفو» به معنای محو اثر یک امر به طور کلی است، اما «غفران» اشاره به ستر و پوشش روی چیزی با بقای اصل آن است. 43 پرهیزگاران با عفو، قلب خود را از هر کدورت و کینه ای می شویند و در آخر، به «احسان» (کلامی و غیرکلامی) فرد مقابل می پردازند.
این امر باعث رفع کدورت ها و خشم فرد مقابل می شود و روابط محترمانه متقابل را تشدید می کند تا با قلبی سرشار از صمیمیت و صفا به زندگی خود ادامه دهند. مؤمن می داند که این کار مورد رضای خداست و با این احسان گفتاری و رفتاری، محبوب و معشوق حضرت حق قرار می گیرد; (وَاللّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ)
این شیوه یکی از مصادیق «قاطعیت» است که سازنده ترین الگوی ارتباط مؤثر می باشد. بنابراین، در کظم غیظ، مسئله خشم بکلی منتفی می شود و چیزی باقی نمی ماند تا به لایه های تحتانی روان برود و موجب افسردگی گردد. در سیره ائمّه اطهار(علیهم السلام)آمده است که ایشان هنگام خشم، آیه مذکور را پیوسته تکرار می کردند تغییر وضعیت می دادند، بدی را به نیکی پاسخ می دادند، محل را ترک می کردند، برای آن فرد دعا می کردند و... این کارها باعث ارزیابی مجدّد و وقفه بین چرخه غضب می شود و روابط به سرانجامی خوب ختم می گردد.
خشم مقدّس (غیرت دینی)
«مدیریت خشم» به معنای نادیده گرفتن خشم به طور کلی نیست، هرگاه عده ای قصد هتک حرمت، تجاوز به ارزش ها، عِرض و ناموس، استثمار و حق کشی داشته باشند و در صدد اشاعه فحشا و منکر برآیند در درجه اول، باید با شیوه «قاطعیت» یعنی برقراری روابط صادقانه، صریح و همراه با احترام متقابل و دعوت به کارهای مثبت و معروف، با آن ها رفتار نمود. اما اگر این کار نتیجه بخش نبود، باید از ارزش های خود با چنگ و دندان 44 دفاع کرد. قرآن شریف درباره صفات مؤمنان می فرماید: آن ها اهل گفتوگوی مسالمت آمیزند، به همدیگر محبت و احسان می کنند و با هم مهربانند و در مقابل کفّار، به شدیدترین وجه می ایستند: (أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ.) (فتح: 29)
خشم مقدّس نباید حل شود، بلکه باید مهار گردد و در وقت مخصوص با عاقبت اندیشی، تفکر و شیوه عاقلانه و مشورت و تجهیز قوا بر سر دشمن سرکش فرود آید. نباید در آن شتاب زده و عجول بود; چرا که «خشم عجولانه» پشتوانه شناختی و فکری ندارد; زیرا در حالت خشم کنترل مغز کمتر است و منطق استدلال در کار نیست. 45 در این صورت، اگر زمینه بروز خشم به شکل منطقی پیش نیاید و سلطه دشمن به خاطر عدّه و عُده بیش از ما باشد، این خشم باعث افسردگی، رکود و بی نشاطی نمی شود; چرا که اولا، طبق وظیفه دینی خود عمل کرده ایم; ثانیاً، رضایت خدا و آرامش دهی او در کار است; ثالثاً، احساس تهدید در مقابل باورهای ایثار، دفاع مقدّس و شهادت رنگ می بازد. پس این خشم نهفته به ما آسیب نمی زند، بلکه به شکل کینه و بغض مقدّس درمی آید که خود دارای ارزش است و انسان به خاطر آن اجر و پاداش دنیوی و اخروی می برد و احساس ارزشمندی مهم تری، همچون شجاعت، اعتماد به نفس و مورد تأیید حق بودن بر استقامت او می افزاید تا آنجا که شعار جهاد اسلامی ما می شود: «بکشیم یا کشته شویم پیروزیم.»
در پژوهش وینک (Wink) و دیلون (Dillon) به اثبات رسید که دیانت پیشگی (در سختی ها و راحتی ها) باعث شور و شوق زندگی، رضایت خاطر از روابط بین فردی و فعالیت های اجتماعی می شود و دین داری با بهزیستی و سازگاری گره خورده است و فواید روان شناختی تدیّن در دوران سختی و مصیبت، طبق بررسی های متعدد آشکار است. 46 بنابراین، در زمانی که ما از نظر ظاهر قدرت مقابله نیز نداریم، چون پای بند به اصول و ارزش های دینی خود هستیم، همواره از نشاط روحی برخورداریم و خشم و کینه مقدّس به استقامت و سلامت روان ما کمک می کند. رنج و خشم اگر رنگ جهان بینی مقدّس به خود بگیرد نه تنها باعث افسردگی و ناکامی نمی گردد بلکه خود کمک می کند تا زندگی معنا پیدا کند و این امر یادآور زندگی دکتر ویکتور فرانکل است همو که پس از آزادی از سخت ترین شکنجه ها و زندان ها روش درمانی معنی درمانی را بنا نهاد.
فنون مدیریت خشم
فنون مدیریت خشم در سطوح گوناگون رفتاری، شناختی و روابط بین فردی مطرحند. این فنون با توجه به شرایط و مقتضای حال به کار برده می شوند با هم ارتباط و تعامل دارند و برای حفظ بهداشت روانی و جسمانی به کار می روند. به عبارت دیگر، برخی از این فنون در جهت پیش گیری و برخی در جهت درمان و تعدادی از آن ها نیز برای بازتوانی (توان بخشی) فرد مبتلا به اختلال خشم به کار می روند.
الف. فنون شناختی
1. زیر سؤال بردن باوری غلط: با زیر سؤال بردن اعتقاد و اطمینان راسخ خود برای ابراز خشم، موجب تضعیف آن می شویم. هر قدر بیشتر راجع به چیزی که ما را خشمگین ساخته است فکر کنیم، دلایل قانع کننده تری برای خشمگین بودن به دست می آوریم. 47 هر قدر سریع تر وارد چرخه خشم شویم و آن را زیر سؤال ببریم، تأثیر آن بیشتر خواهد بود. آگاهی از خطاهای شناختی نیز به ما کمک می کند تا با دقت، باورها و عقایدمان را درباره خود، دیگران و جهان تحلیل و بررسی کنیم و خشم غیرعقلانی خود را مهار نماییم. برخی از این خطاهای شناختی و تعمیم های مبالغه آمیز 48 به قرار ذیل می باشند:
الف) اندیشه های بایددار: 49 این باورها با کلماتی همچون «باید» و «نمی توانم» به کار می روند; مانند: «باید همه به من احترام بگذارند.» به جای آن، بهتر است از کلمات «دوست دارم» و «می خواهم» استفاده کنیم.
ب) تفکر همه یا هیچ: 50 اغلب با قواعد بایددار همراه است; مانند «مردم باید به من احترام بگذارند، در غیر این صورت، من هیچ محبوبیت و مقبولیتی ندارم.» باور کنیم که مردم نیز مثل ما ممکن است خطا کنند.
ج) نتیجه گیری شتاب زده: این عمل خود بر اساس «ذهن خوانی» 51 و «پیش بینی منفی» 52 انجام می شود و به همین دلیل، از واقع بینی به دور است.
د) برچسب زدن: صورت حاد تفکر «همه یا هیچ» است; مانند: «من نباید در کارهای مهم شکست بخورم و حالا که چنین شده، من ناتوان هستم» یا «او نباید به من چنین می گفت; حالا که چنین گفته پس من بدبختم.»
هـ.) شخصی سازی: شخص خود را مسئول حادثه ای می داند که به هیچ وجه در کنترل او نبوده است.
و) درشت نمایی;
ز) بی توجهی به موارد مثبت;
ح) تمرکز بر موارد منفی;
ط) کمال نگری: مانند اینکه شخصی می گوید «باید در هر کاری کاملا موفق باشم.» 53
2. توجه به تظاهرات فیزیولوژی خشم: آگاهی از تظاهرات فیزیولوژی خشم به ما کمک می کند که هیجان خشم خود را بهتر بشناسیم و منکر آن نشویم و علاوه بر آن، درصدد برآییم با پرسوجو از اطرافیان، درباره خشم خود و زمان بروز آن اطلاعاتی کسب کنیم تا با این خودآگاهی، راحت تر خشم خود را اداره کنیم، (یادمان نرود که شناخت به ما قدرت کنترل می دهد.)
3. اسناد مجدد: 54 به جای تمرکز بر مسئله، که در آن احساس خشم ایجاد می کند، باید بر راه حل آن تمرکز کنیم تا از بن بست مسئله مداری خارج شویم. 55
4. تحلیل هزینه و منفعت: نفع دنیوی و اخروی مهار خشم و ضررهای دنیوی و اخروی ابراز انفجاری خشم و یا سرکوب خشم را فهرست کنیم. توجه به پیامدهای آن می تواند کمک خوبی برای مهار آن باشد. فواید آن مثل حفظ بهداشت روانی، مقبولیت اجتماعی، عدم ندامت، و آسیب جسمانی و ضررهای آن مثل طرد شدن، آسیب زدن به خود و دیگران است. 56 علمای اخلاق نیز در شیوه درمان علمی این صفت گفته اند: بهتر است با آفات و شرور این صفت آشنا شویم و در احادیث مربوط به خشم و کظم غیظ تأمّل کنیم. برای نمونه به موارد ذیل توجه کنید:
الف) مضرّات; مانند: غضب کلید فتنه هاست و باعث ظاهر شدن عیوب صاحبش می گردد; انسان را به شر نزدیک و از خیر و نیکی دور می کند. اول غضب جنون، و آخر آن پشیمانی است. غضب خِرَد را فاسد می کند.
ب) منافع; مانند: هر کس کظم غیظ کند در حالی که می توانست آن را ابراز کند، خداوند قلب او را در دنیا و آخرت از امن و ایمان پر می کند. کسی که خشم خود را فرو ببرد خداوند عیب هایش را می پوشاند. قوی ترین مردم کسی است که به واسطه حلم و صبر، غضبش را مهار کند. 57 انسان چون فطرتاً دنبال جلب منفعت و دفع ضرر است، انگیزه بهتری با این روش برای مهار خشم پیدا می کند.
5. ریزش فکر: 58 در مشکلات و اختلافات اجتماعی، باید متوجه باشیم که با روش های گوناگون می توانیم از پس مشکل برآییم. باید با تحریف های شناختی پنجه درافکنیم و سالم ترین، سازنده ترین و پرمنفعت ترین راه را انتخاب کنیم و توجه داشته باشیم پاسخ های جنگ و گریز اگر چه فطری اند، اما چون مقطعی مسئله را حل می کند، مشکلات ارتباطی دیگری به وجود می آورند.
6. التزام به صفات اضداد: برای اینکه بتوانیم یک صفت و رفتار را خاموش کنیم و یا از بروز آن جلوگیری کنیم، می توانیم نقطه مقابل آن را تقویت کنیم. در علم اخلاق، توصیه شده است با التزام مستمر به انجام اضداد این صفت (کظم غیظ، صبر، حلم و عدم شتاب) و درمان خودخواهی، ریشه همه صفات بد، از بروز این صفت پیش گیری کنیم. نیز بیان شده است که برخی از صفات همچون تکبّر، عجب، شوخی زیاد، استهزا، خواری، عیب جویی، لجاجت، مجادله، مخالفت، مکر و حیله، حرص به مال و جاه می توانند خشم را برانگیزانند; که در این موارد نیز توصیه شده است به ضررهای دنیوی و اخروی آن توجه کنیم و با عمل به اضداد این صفات و ریشه کن کردن مادر همه رذایل (خودخواهی منفی) آن را محو کنیم. 59
ب. فنون رفتاری
فنون رفتاری بر این فرض بنیادی بنا شده اند که رفتارها عمدتاً حاصل یادگیری اند. بنابراین، می توان آن ها را از یاد برد و یا رفتار مطلوب جایگزین آن ها کرد:
1. پاداش یا جریمه پاسخ: در این فن، ما به رفتارهای مطلوب خود پاداش می دهیم و رفتارهای نامطلوب و خشمگین خود را جریمه می کنیم. در زندگی برخی از علما آمده است که آن ها برای حذف یک صفت بد، گاهی به جریمه خود می پرداختند; مثلا، هر گاه مرتکب خشم نامعقول می شدند روزه می گرفتند. از فن «قرارداد مشروط» نیز می توان کمک گرفت; 60 مثلا، مبلغی به کسی بدهیم و به او بگوییم: در صورت بروز این صفت از من، فلان مبلغ را انفاق کن.
2. مهار محرّک ها: خشم ممکن است به خاطر محرّک های فعلی مثل گرسنگی و خستگی ایجاد شود که برای درمان آن باید این محرّک های مزاحم را برطرف ساخت. 61 البته گاهی محرّک ها وسوسه نفس، شیطان و دوستان شیطان صفت هستند که باید با غفلت زدایی و مراقبت و گفتن اذکاری مثل «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم»، «لااله الا لله»، خواندن سوره های ناس و فلق و گفتن «اَعوذُ بک مِن وسوسةِ النفس» و خواندن دو رکعت نماز و پناه بردن به خدا از آن ها خلاصی پیدا کرد. از سوی دیگر، می توانیم از محرّک ها و مشوّق های مفید مثل همنشینی با افراد صبور و حلیم این صفت را در خود ایجاد کنیم. 62
3. تغییر محیطی و وضعیت: گاه محیط و محل توقف ما منبع استرس و محرّک خشم است که باید از آنجا دور شویم 63 تا از خشم حاصل از آن نجات یابیم. در کتب اخلاقی، از ائمّه اطهار(علیهم السلام)احادیثی نقل شده اند که اشاره دارند به اینکه هنگام غضب، باید از محل غضب خارج شد و تغییر حال داد; اگر شخصی ایستاده است بنشیند، و اگر نشسته است به پهلو روی زمین دراز بکشد و اگر باز آرامش نیافت آب سرد به صورت خود بزند و یا وضو بگیرد. امام باقر(علیه السلام)می فرمایند: «اِنَّ الرجلَ لَیغضبُ فما یرضی ابداً حتّی یَدخلَ النارَ فایُّما رجل غضبَ علی قوم و هو قائمٌ فَلیجلسْ مِن فوره ذلک، فانّه سَیذهبُ عَنهُ رجزُالشیطانُ.» 64
4. مطالعه زندگی افراد صبور و شیوه رفتار آن ها: 65 مسلّماً جهان بینی الهی قوی انسان را در برابر سختی ها مقاوم می کند و این همان چیزی است که افراد صبور و حلیم به آن مجهّزند. مطالعه زندگی این بزرگان به تدریج به باورها، گفتار، رفتار و هیجان های ما جهت مثبت می دهد.
ج. فنون بین فردی
همان گونه که پیشتر اشاره شد، بهترین الگوی ارتباطی مؤثر و سازنده «قاطعیت» است. در قاطعیت چون زیربنای آن برقراری روابط صادقانه و صراحت همراه با احترام متقابل است. طرفین بحث راضی می شوند و قضیه به حالت بُرد ـ بُرد تمام می شود.
1. ایفای نقش: پیش از اینکه در موضع خشم قرار بگیریم، صحنه را تجسّم ذهنی کنیم و رفتارها و بحث های احتمالی را به طور زنده اجرا کنیم تا آمادگی روبه رو شدن با شرایط را داشته باشیم و بهترین شیوه برخورد را از بین شیوه های ممکن انتخاب کنیم. 66 در این زمینه، می توانیم از فن «صندلی خالی» کمک بگیریم. 67
2. همانندسازی: در روابط بین فردی افراد قاطع دقت کنیم و نکات مثبت رفتاری و عاطفی آن ها را بیاموزیم و همانندسازی کنیم. از جمله اصولی که می توانیم از آن ها استفاده کنیم، اصل «تظاهر مثبت، نه ریایی، و شبیه سازی» است. در روایات آمده است: اگر می خواهید راضی، صبور و یا حلیم و بردبار باشید، خودتان را به این حالات درآورید; چون فردی که به قومی تشبّه
پیدا می کند احتمال زیاد دارد که یکی از همان افراد گردد. امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «اِن لم تکن حلیماً فَتَحلَّم فاِنَّه قلَّ من تَشَبَّه بقوم الاّ اَوْشَکَ اَن یکونَ مِنهم.» 68 ویلیام جیمز نیز در این باره چنین می گوید: هرگاه خواستید احساس خاصی را در خودتان پدیدار سازید، کاری کنید که اگر آن احساس طبعاً به شما دست می داد خود به خود آن کار را می کردید. 69
3. نقدپذیری: به خود بقبولانیم که اشتباه کردن مساوی با آدم بد بودن نیست. اغلب ما انسان ها عموماً یک معادله غلط در ذهنمان حک شده و آن اینکه اشتباه کردن مساوی است با آدم بد بودن، و آدم بد نیز مطرود است. باید این معادله را به نامعادله تبدیل کنیم. ما نیز مثل بقیه انسان ها ممکن است خطایی داشته باشیم، ولی عیب داشتن ما مساوی با معیوب بودن کل شخصیتمان نیست. پس به استقبال نقد برویم و با پرسیدن از طرف مقابل، سعی کنیم با صفات منفی خود بیشتر آشنا شویم و پس از خودشناسی، از صفات مثبتمان برای برطرف کردن آن عیب کمک بگیریم. در ضمن، به یاد داشته باشیم که از نقد و انتقاد نرنجیم. چون اغلب انسان ها عادت کرده اند خواسته خود را با درست یا نادرست های اخلاقی، جملات آمرانه و یا انتقاد بیان کنند. البته اگر کسی قصد سلطه گری و آزار ما را دارد می توانیم انتقاد او را با «پاسخ مه آلود» و فنون مشابه آن پاسخ دهیم; یعنی به مه تبدیل شوید و انتقاد را از خود عبور دهید (حالت تدافعی نگیرید) و وانمود کنید مسئله را نفهمیده اید و برای عدم جدال، به صورت کلی و مبهم با اصول انتقاد به صورت اجمالی موافقت کنید و از جملاتی مثل «شاید این طور باشد، ممکن است به چنین چیزی منجر شود، بی ربط هم نمی گویید، شاید حق با شما باشد» استفاده کنید تا احتمال تکرار انتقاد مغرضانه را در فرد کاهش دهید. گاهی لازم است در مقابل انتقاد، «ابراز وجود منفی» کنیم; یعنی به اشتباه خود اعتراف کنیم با توجه به اینکه بین اشتباه و احترام و مقبولیت رابطه ای وجود ندارد. اشتباه جزو لاینفک زندگی است. پس اشتباه را به عنوان یک اشتباه بپذیریم و در صدد اصلاح برآییم. 70
4. قاطعیت: 71 این سازنده ترین شیوه در رابطه بین فردی است و هسته آن صداقت (هماهنگی بین رفتار آشکار با فکر و احساس درونی) است; تنها شیوه ای که در آن دو طرف به رضایت و حالت بُرد ـ بُرد می رسند 72 و در برخورد با افراد مورد علاقه یا کسانی که نسبت به آن ها احساس مثبتی داریم دچار دوسوگرایی نمی گردیم 73 و شاید به همین دلیل است که در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) آمده: «انُّما رجل غَضبَ علی ذی رحم فلیَدْنُ منه فلیَمَسَّهُ فانَّ الرحمَ اذا مُسَّت سَکنَت»; 74 هر گاه فردی از دست اقوام و نزدیکان خود خشمگین شد نزد او برود و او را لمس کند تا آرام گردد.
مؤمنان هنگام غضب بر یکی از نزدیکان خود، باید به نیکوترین شیوه برخورد کنند و به او (از نظر عاطفی، کلامی و بدنی) نزدیک شوند. این حالت باعث می شود که فرد احساس امنیت و آرامش کند. بی تردید، این احساس آرامش و محبوبیت موجب می شود که او حالت تدافعی و تهاجمی نگیرد و قضیه بدون بگومگو فیصله پیدا کند. باید به بهترین وجه، مشکل را حل کنیم و از دو سوگرایی سر درنیاوریم تا دچار اختلالات هیجانی و رفتاری نشویم.
5. کمک مُصلح: گاهی وجود فرد سوم، که دلسوز و همدل است، می تواند از شعلهور شدن آتش خشم جلوگیری کند. به مثال ذیل توجه کنید: پرویز بر سر مسئله ای با ساسان اختلاف دارد. پرویز که فردی فحّاش است، به او ناسزا می گوید. ساسان نمی تواند تحمّل کند و سریع عصبانی می شود. بهزاد دست ساسان را می گیرد و به گوشه ای می برد و به او می گوید: «او تحت فشار روحی است، خودش هم از این برخورد ناراحت است.» اطلاعات تسکین دهنده بهزاد امکان ارزیابی مجدد به ساسان می دهد. این امر باعث کاهش ترشح غدد فوق کلیوی می گردد و به آرامش او کمک می کند. پس اگر می بینیم که در شرایطی نمی توانیم صحیح تصمیم بگیریم و عجولانه برخورد می کنیم، از فرد سومی برای کنترل خشم خود کمک بگیریم. 75
6. مهارت در انتقاد: گاهی خشم های ما به خاطر عدم مهارت ما در انتقاد کردن هستند. با یادگیری این مهارت ها، باید از بروز آتش جنگ و خشم اجتناب کنیم. (پرهیز از نقد در جمع ـ توجه به نقاط مثبت در ابتدای نقد و ایجاد روحیه پذیرش در طرف مقابل، بیان غیرمستقیم، تکریم شخصیت و عدم بیان نقدهای پی در پی و فرصت دادن برای اصلاح)
7. شوخی: 76 گاهی شوخی روش خوبی برای حفظ از آتش خشم است; یعنی فرد به جای اینکه در تنش روابط همیشه جدّی باشد، این بار به جنبه های مضحک و خنده دار قضیه و رویداد توجه می کند. این کار باعث می شود که فرد قدرت بازبینی و تجدیدنظر داشته باشد و عجولانه تصمیم نگیرد.
8. حفظ جذّابیت بین فردی: بی تردید، یکی از جذّابیت ها در روابط بین فردی نشاط، بشاشیت و گشاده رویی است. افرادی که عبوسند و چهره ای درهم دارند از محبوبیت کمتری برخوردارند. به همین دلیل، علمای اخلاق با توجه به این امر، یکی از علاج هایی را که برای غضب ذکر کرده اند، منعطف کردن توجه فرد به حالت چهره فرد غضبناک است. می گویند: در چهره افراد غضبناک بنگرید، ببینید چگونه حالت او از حالت انسانی خارج شده و صفات او به درندگان شبیه شده و منفور مردم، حتی نزدیکان خود، گشته است. مسلّماً توجه به این امر کمک خوبی برای ترک این صفت است; چون مردم از معاشرت با افراد بشّاش، صبور و حلیم لذت می برند و آن ها نزد مردم عزیز و محترمند. 77
9. خوش بینی: فرد خوش بین عمیقاً معقتد است که به رغم مشکلات و سختی های موجود بر سر راه زندگی، اوضاع سر و سامان می گیرند و همه چیز به خوبی و خوشی می انجامند. سلیگمن خوش بینی را روشی می داند که مردم بر اساس آن موفقیت ها و شکست های خود را توصیف می کنند. فرد خوش بین (به خود، دیگران و مسائل زندگی) هر شکست را به عنوان پدیده ای می بیند که قابل تغییر است و معتقد است: بار دیگر می تواند موفق شود، در حالی که فرد بدبین به هنگام شکست (در روابط، زندگی و مانند آن) خود را سرزنش می کند و ناکامی خود را ناشی از برخی خصوصیات شخصی خود می داند که غیرقابل تغییرند. به نظر وی، خوش بینی و امید را می توان مثل درماندگی و نومیدی آموخت و زیربنای آن «خود اثربخشی» 78 است; یعنی فرد باید باور کند که به همه ماجرای زندگی خود مسلّط است و می تواند از عهده مشکلاتی که بر سر راهش قد علم کرده اند، برآید. 79
10. مردم حق اشتباه دارند: این روش در واقع آن روی سکّه یکی از تفکرات غلط و خطاهای شناختی است; یعنی انسان عاقل در روابط اجتماعی خود واقع بین است و حق اشتباه را برای افراد دیگر به رسمیت می شناسد و انتظار معصوم بودن از همه مردم ندارد; همان گونه که خود وی نیز چنین است.
تغافل، مدارا، پاک سازی افکار غیرمنطقی، اخلاص، عفو و پناه بردن به خدا از شرّ وسوسه ها می توانند روحیه صبر و حلم و کظم غیظ را در ما تقویت کنند. 80 در مجموع، جهان بینی الهی به ما کمک می کند ما در خط اعتدال (شجاعت) سیر کنیم; نه دچار افراط (سلطه گری، ظلم و تکبّر) شویم و نه دچار تفریط (ترس، بی عرضگی، احساس خود کم بینی).
برای مثال، یکی از اعمال دینی که می تواند کارگشا باشد و از شدت غضب بکاهد، اشتغال ذهن به ذکر و یاد خداست. این امر باعث می شود که حواس انسان از محرّک های غضب منصرف شود و در مقابل، حضور خداوند را حس کند و در مورد عواقب دنیوی و اخروی غضب و مذمّت های آن بیشتر اندیشه کند. به همین دلیل، برخی از علما اشتغال به ذکر خدا در هنگام غضب را واجب می دانند. 81
از دیگر اعمال دینی، گذشت و عفو به خاطر خداست. تحمّل بسیاری از سختی ها و خشم ها به خاطر رسیدن به مقام مادی و معنوی (که بالاتر از همه چیز است) راحت است (چون عشق حرم باشد سهل است بیابان ها.)
تنیدگی و خشم
از نشانه ها و تظاهرات روان شناختی و رفتاری پریشانی می توان به خشم، دشنام دادن، نوسان خلقی، اعمال تکانشی و خصومت اشاره کرد. تنظیم غذا، ورزش، استراحت و تفریح، مراقبت 82 تنفّس عمیق، مالش ماهیچه ای، کمک از بیوفیدبک، مدیریت زمان و شیوه های حمایتی و روابط صمیمانه با نزدیکان می توانند کمک های خوبی برای تنیدگی زدایی باشند. 83 البته در انجام این اعمال، باید زنجیره افکار عصبانی کننده و باورهای غیرمنطقی قطع شوند; چون این اندیشه های ناسالم مثل هیمه برای آتش هستند. رعایت اعمال یاد شده به ما آرامش می دهد و جوشش غدد فوق کلیوی (آدرنالین) را تسکین می بخشد و خشم و تظاهرات آن برطرف می شود. 84
اعتدال در خشم
در مهار کردن خشم، نباید یک بعدی نگاه کنیم; همان گونه که باید جلوی امواج خروشان و مخرب خشم را بگیریم، وظیفه داریم بی خشمی و ترس را نیز در خود علاج کنیم. غضب اگر در حد تفریط باشد منشأ یک سلسله رذایل، عقب ماندگی ها، ناامیدی، افسردگی، بدبینی، احساس کهتری و شکست در زندگی و ناکامی 85 می شود که باید با تنظیم برنامه ای درصدد اصلاح آن برآییم. در این زمینه، می توانیم از بسیاری از فنون یاد شده و نکات ذیل کمک بگیریم:
1. توجه به فواید دنیوی و اخروی اعتدال در خشم و تأمّل در آسیب های معنوی، مادی، اجتماعی و عاطفی تفریط در این صفت;
2. مجالست با افراد متعادل و دوری از افراد پست و دون همّت و الگوگیری و همانندسازی از صفات افراد حلیم و صبور;
3. ورزش و تقویت نیروهای جسمانی، تعدیل در خواب و خوراک;
4. شرطی سازی متقابل; یعنی کمک گرفتن از اضداد این صفات و تمرین مکرّر آن ها تا به شکل ملکه و عادت مثبت درآیند. به یاد داشته باشیم که عادت یا بدترین ارباب است با بهترین نوکر. پس با عادت مثبت خود را به موفقیت ها نزدیک تر سازیم;
5. تمرکز در ابعاد مثبت وجودی و استعدادهای بالفعل و بالقوّه و خاموش کردن صفات جانب تفریط مثل احساس حقارت;
6. توجه به اینکه افراد شجاع، حلیم و متعادل محبوب و عزیز و محترمند و افراد سست و کسل نزد مردم خوار و ذلیل و بی مقدار (جذّابیت بین فردی);
7. کمک از خودگویی های مثبت، تلقین و جملات تأکیدی مثبت و جایگزین کردن آن ها با افکار خود آیند منفی;
8. بازشناسی افکار و خطاهای شناختی معیوب و اصلاح آن ها;
9. توجه به اینکه صفات بد منجر به افسردگی و خدشه دار شدن روابط بین فردی می گردند. این افراد به خاطر افسردگی و عدم قاطعیت، ظلم پذیرند و راحت از حق خود می گذرند و خشم خود را به درون می ریزند. خشم انباشته شده باعث بیماری های روان تنی و نفرت از خود، توجه به ابعاد منفی زندگی و بدبینی و احساس کهتری بیشتر می گردد. پس در مدیریت خشم، باید آگاه باشیم که همیشه کشتی مزاج را به سمت اعتدال حرکت دهیم و در کنترل آن، از قطب نمای دقیق شرع و عقل کمک بگیریم.
در آخر، توجه به این نکته لازم است که مدیریت خشم تنها به اداره خشم خود نمی پردازد، مدیر خشم حتی بر سازمان خشم دیگران نیز حکومت می کند تا از بروز خشم دیگران جلوگیری کند; خشمی که ممکن است باعث طوفان خشم او گردد.
پینوشتها
1 ـ از جمله فواید هیجان ها، مى توان به کمک براى حفظ بقا، سازگارى بهتر، حفظ تعادل در برابر مقتضیات محیطى و کارایى در فرایند پیشرفت اشاره کرد.
2 ـ على مصباح و دیگران، روان شناسى رشد (1)، تهران، سمت، 1374، ص 429و430.
3 ـ ر.ک: دانیل گلمن، هوش عاطفى، ترجمه حمیدرضا بلوچ، تهران، جیحون، 1379، ص 68.
4 ـ برگرفته از: نیما قربانى، جزوه کارگاه هوش هیجانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1383.
5 . emontional entelligence.
6 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 78ـ79.
7 ـ على اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا.
8 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1361، ج 3، ص 97.
9 ـ على اکبر دهخدا، پیشین.
10 ـ آل عمران: 134.
11 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ص 97.
12 ـ در نهاد انسان، چهار قوّه عاقله (مدرک کلیات و حقایق)، شهویه (جالب منافع)، غضبیه (دافع ضررها) و وهمیه (مدرک جزئیات) وجود دارند که انسان و حیوان در سه نیروى اخیر با هم مشترکند و فصل ممیّز انسان و حیوان نیروى عاقله است. (ر.ک: احمد نراقى، معراج السعاده.)
13 ـ سید محمّدعلى جزایرى، دروس اخلاق اسلامى، قم، مدیریت حوزه علمیه، 1382، ص 13ـ14.
14 ـ نصرت الله پورافکارى، فرهنگ جامع روان شناسى و روان پزشکى، تهران، فرهنگ معاصر، 1380، ج 1، ص 79.
15 ـ هلن انیل، کنترل و مهار خشم، ترجمه اکبر فرشیدنژاد، سینا حکیمان، اصفهان، فرهنگ مردم، 1383، ص 22.
16 ـ على مصباح و دیگران، پیشین، ص 494.
17 ـ محمود ساعتچى، اصول روان شناسى، تهران، امیرکبیر، 1375، ج 1، ص 443.
18 . WWW.mardoman.com/life/angercontrol.aspx.
19 ـ نیما قربانى، مهندسى رفتار ارتباطى، تهران، سینه سرخ، 1380، ص 22.
20 ـ دانیل گلمن، پیشین.
21 ـ رونالد پاترافرون، غلبه بر خشم، ترجمه مهدى مجرّدزاده کرمانى، تهران، مؤسسه فرهنگى راه بین، 1378، ص 221ـ223.
22 ـ کارول تارویس، روان شناسى خشم، ترجمه احمد تقى پور، چ سوم، تهران، دایره، 1371، ص 98. و نیز:
WWW.mardoman.com.
23 . Physical_assault.
24 . Verbal-attack.
25 ـ الن اُ. راس، روان شناسى شخصیت، ترجمه سیاوش جمال فر، چ سوم، تهران، روان، 1378، ص 275.
26 ـ سید عبدالله شبّر، الاخلاق، ترجمه محمّدرضا جباریان، قم، هجرت، 1383، ص 249.
27 . WWW/mardoman.com/life/angercontrol.aspx.
28 ـ هلن انیل، پیشین، ص 24.
29 ـ حسن عرفان، جزوه موضوعات تحقیقى معارف اسلامى و علوم انسانى، قم، مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى، 1373، ص 29ـ45.
30 30و31ـ پرکارى غده تیروئید و ترشح بیش از حد هورمون تیروکسین منجر به خشم مى شود.
WWW/persianspring.org.
31 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 101.
32 ـ برنز دیوید، از حال بد به حال خوب، ترجمه مهدى قرچه داغى، تهران، پیکان، 1380، اقتباس از فصل اول.
33 . WWW/mardoman.com/life/angercontrol.aspx.
34 . WWW/Persianspring.org.
35 . WWW/mardoman.com/life/angercontrol.aspx.
36 . WWW.persianspring.ong.
37 ـ نیما قربانى، پیشین، ص 26ـ29.
38 ـ همان، ص 29.
39 ـ همان، ص 218ـ219.
40 ـ مرتضى مطهرى، فلسفه اخلاق، چ پانزدهم، قم، صدرا، 1372، ص 28.
41 ـ محمّدتقى فلسفى، شرح و تفسیر دعاى مکارم اخلاق، چ سوم، قم، نشر فرهنگ اسلامى، 1373، ج 1، ص 60.
42 ـ توجه داشته باشید که کظم غیظ و حلم دو صفت ضد غضبند، اما از نظر رتبه، حلم بالاتر از کاظم غیظ است; چون فرد با حلم خود از ابتدا نمى گذارد لشکر غضب وارد قلمرو او شوند (دفع خشم). اما فرو برنده خشم پس از آنکه خشم آمد، آن را برطرف مى سازد (رفع خشم).
43 ـ ابوهلال العسکرى، معجم الفروق اللغویه، قم، جامعة المدرسین، ص 364.
44 ـ انفال: 60.
45 ـ محمود ساعتچى، پیشین، ص 443.
46 . Allen c. Sherman & Thomas plante, "Conclusions and Future Direction for Reserch of Faith and Health", Faith and Health Psychological Perspectives, ed. by: plante Thomas G. & Allen c. Sherman, (NEW YORK & london: The Guilpord press 2001), pp 381-402.
47 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 102.
48 ـ ویژگى عمده این باور آن است که انسان را از افکار منطقى دور مى کنند، این افراد با عجله قضاوت مى کنند، انعطاف ناپذیر و واقع بین نیستند، مشکلات و تزاحمات جهان را نمى پذیرند، نسبت به خود، دیگران و جهان پرتوقعند. به خاطر افکار معیوبشان، روابطشان خراب است، خود را انسان کاملى مى دانند و براى دیگران حق اشتباه و خطا در نظر نمى گیرند.
49 . Musturbatory.
50 . all or none belief.
51 . Mind reading.
52 . Negative prediction.
53 ـ دیوید برنز، پیشین، ص 21. (اقتباس)
54 . Reattribution.
55 ـ مسعود جان بزرگى، شیوه هاى درمانگرى اضطراب و تنیدگى، تهران، سمت، 1382، ص 306.
56 ـ همان، ص 306.
57 ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1416ق، ص 2264ـ2267.
58 . Brain Storm.
59 ـ سید عبداللّه شبّر، پیشین، ص 250. نیز ر.ک: امام خمینى (ره)، چهل حدیث، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، 1371.
60 ـ همان، ص 290.
61 ـ همان.
62 ـ حسن عرفان، پیشین، ص 108 و 25ـ45. (اقتباس) و نیز ر.ک: شیخ عبّاس قمى، حاشیه مفاتیح الجنان.
63 ـ مسعود جان بزرگى، پیشین، ص 291.
64 ـ امام خمینى، پیشین، ص ص 140.
65 ـ براى مثال، از مالک اشتر الگوگیرى کنیم که پس از اینکه آن مرد بازارى به او جسارت کرد و آشغالى به سمت او پرتاب کرد. او به سمت مسجد تغییر جهت داد و براى آن فرد دعا کرد (کمک از دعا). در کتاب سیماى فرزانگان آمده است: فردى به خواجه نصیرالدین طوسى نامه نوشت و او را کلب بن کلب خطاب کرد. ایشان پس از قرائت نامه، با کمال خون سردى گفتند: اینکه او مرا سگ خوانده، درست نیست; زیرا که سگ از جمله چهارپایان و عوعو کنندگان است با پوششى پوشیده از پشم، و ناخن هایش درازند. همچنین مرحوم کاشف الغطا براى فقیرى که به صورتش آب دهان انداخته بود از نمازگزاران کمک مردمى جمع کرد. نیز ر.ک: تفسیر آیه 126 نحل و قصه قدرت کنترل خشم پیامبر(صلى الله علیه وآله)که او چگونه قاتل عمویش سیدشهدا را با اینکه بدن او را مثله و قطعه قطعه کرده بود، به خاطر خدا بخشیدند، با اینکه تصمیم داشتند به جاى حمزه عده اى زیاد را به هلاکت برسانند.
66 ـ مسعود جان بزرگى، پیشین، ص 230.
67 ـ ارتوراى جانگسما، راهنماى گام به گام درمان مشکلات روانى بزرگ سالان، ترجمه سید على کیمیایى، مشهد، به نشر، 1381.
68 ـ محمّد محمّدى رى شهرى، پیشین، ج 1، ص 686، به نقل از: نهج البلاغه، حکمت 207.
69 ـ محمّد سبحانى نیا، جوان و آرامش، قم، بوستان کتاب، ص 100.
70 ـ نیما قربانى، پیشین، ص 177ـ182.
71 . Assertiveness.
72 ـ همان، ص 218.
73 ـ یعنى اگر عصبانى شود و خشم خود را سر او خالى کند در واقع به کسى که به نوعى مورد علاقه شماست حمله نموده و رابطه خود را مخدوش کرده است و اگر به خاطر علاقه به او خشم را سرکوب کند، در واقع تعادل جسمى و روحى خود را به هم زده و مشکل نیز حل نشده که این خود منشأ بروز اختلالات هیجانى و رفتارى است.
74 ـ امام خمینى، پیشین، ص 140.
75 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 105.
76 . Humer.
77 ـ شیخ عبّاس قمى، خلاصه معراج السعاده، قم، مؤسسه در راه حق، 1370، ص 47ـ48.
78 . Self_efficacy.
79 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 146.
80 ـ مسعود جان بزرگى، پیشین، ص 238.
81 ـ امام خمینى، پیشین، ص 140. (امام خمینى(قدس سره) در این کتاب، علاج اساسى غضب را در دو چیز مى دانند: 1. درمان حبّ نفس و خودخواهى و مى فرمایند: از این صفت عشق به مال، قدرت، جاه پدید مى آید و کسى دیگر حق ندارد مزاحم خواسته هاى نفسانى او گردد، وگرنه او غضبناک مى گردد. 2. درمان باورهاى غلط; چون برخى به اشتباه، غضب را براى خود کمال حساب مى کنند ـ و مى فرمایند: صفت غضب در افرادى که داراى صفات رذایل هستند بیشتر است; مثلا، بخیل از غیر بخیل زودتر غضبناک مى گردد. (ر.ک: همان، ص 141ـ142.)
82 . Meditation.
83 . William A. Howaii Brooks/cole, The Human Services Counsleing Tool box, Four Approch Counselling and Psychotherapy, pp. 271-274, (WWW. Wadsworth.com.)
84 ـ ر.ک: دانیل گلمن، پیشین، ص 105.
85 . Frustration
مروری بر کاربرد درمانی و اثرات جانبی سرترالین در کودکان
سرترالین ( sertraline ) با نامهای تجارتی Zoloft و Lustr al جزو نسل سوم داروهای ضد افسردگی قلمداد می گردد و یک مهارکننده اختصاصی جذب مجدد سروتوئین SSRIs ( Selective Serotonin Reuptake Inhibitor ) است . این دارو بطور معمول در درمان اختلالات خلقی واضطرابی بزرگسالان مصرف می گردد ولی مصرف آن در کودکان از جانب FDA ( Food and Drug Administration ) تأیید نگردیده است (1). اثرات ضد افسردگی این دارو مشابه ضد افسردگیهای سه حلقوی ( TCA ) می باشد. علی رغم مشابهت مکانیسم عمل آنها SSRIs تفاوتهای فارماکوکینتیک مشخصی با TCAs دارد. سرترالین پس از تجویز خوراکی به آهستگی جذب می گردد و در عوض 8-6 ساعت به پیک پلاسمایی خودش می رسد (2و3). نیمه عمر دفعی آن 32-26 ساعت است و مانند سایر SSRIs عمدتاً در کبد متابولیزه شده و به متابولیت غیر فعال خود desmethylsertraline تبدیل می گردد. برخلاف فلوگزتین و پاروگزتین ، سرترالین اثرات فارماکوکینتیک خطی در محدوده دوزهای درمانی 50 تا200 میلی گرم روزانه دارد(3). اغلب یک دوز ثابت روزانه توصیه می گردد، در عرض حدود یک هفته به سطح پایدار سرمی می رسد و خواص فارماکوکینتیک آن در افراد مسن و کسانی که نارسایی کلیه دارند با افراد جوان و میان سال تفاوتی ندارد. بنابراین ، دوزاژ آن در افراد مسن مشابه افراد میانسال است (2). تجویز سرترالین به افراد سالم باعث مهار انتخابی جذب 5-هیدروکسی تریپ تامین ( 5- HT ) به پلاکت های خون می گردد(2). با توجه به اثرات درمانی ضد افسردگی این دارو و کمتر بودن عوارض جانبی آن وتجویز راحتر آن (دوز واحد روزانه ) و با توجه به گزارشات متعدد و متفاوت راجع به کاربرد و عوارض جانبی آن در کودکان ، بررسی آخرین یافته ها و تحقیقات علمی در زمینه مصرف سرترالین در کودکان ضروری به نظر می رسد. در این مقاله با بررسی بیش از سی مقاله تحقیقی منتشر شده در مجلات معتبر دنیا طی سالهای اخیر، به اثرات درمانی ، کاربرد، عوارض جانبی ، مزیت و عدم مزیت آن و دوزاژ سرترالین در کودکان پرداخته شده است .
مرورمقالات
الف - سرترالین برای درمان افسردگی و وسواس در کودکان
عمده ترین مورد استفاده سرترالین در درمان افسردگی و وسواس می باشد. Tierny . 33 مورد کودک و نوجوان 18-8 ساله که مبتلا به افسردگی اساسی بوده وبرای مدت 10-2 هفته تحت درمان با سرترالین قرارگرفته بودند را مورد مطالعه قرار داده است (4). دوز متوسط مصرف شده در این بیماران 6/1 میلی گرم به ازای کیلوگرم یا 100 میلی گرم روزانه بود. وی با استفاده از ابزار سنجش CGI ( Clinical Global Impression ) در 17 مورد بهبود مناسب مشاهده نمود و میانگین در صد کلی بهبودی 65 درصد بود. هرچه میزان سن بالاتر می رفت ، میزان بهبودی هم بیشتر شده بود. در16 مورد عوارض جانبی مشاهده گردید. در هشت مورد به علت بروز عوارض شدید، دارو قطع گردیده بود. از این میان هفت مورد عوارض جانبی رفتاری داشتند. عمده عوارض جانبی در طی هفته اوّل درمان مشاهده گردید. همچنین دو بیمار دچار حالت مانیا شدند. در هیچ کدام از بیماران بروز علائم خودکشی یا تهاجم ( Violence ) یا بدتر شدن علائم افسردگی مشاهده نگردید(4). در یک مطالعه 12 هفته ای بر روی 13 نوجوان مبتلا به افسردگی اساسی که توسط McConville و همکارانش انجام شد، کارایی سرترالین در درمان افسردگی مورد بررسی قرار گرفت (5). نتایج دلالت برآن داشت که سرترالین باعث کاهش قابل ملاحظه در علائم افسردگی واضطراب در طی 8-5 روز اوّل درمان می گردد و در عرض 12 هفته بهبودی قابل توجهی را به همراه دارد. پروفایل کلی عوارض جانبی آن پایین بوده (14 درصد) و مطرح گردیده است که همراهی افسردگی با سایر اختلالات روانپزشکی ، نتیجه درمان را بدتر نمی کند. Alderman ، فارماکوکینتیک ، بی خطر بودن و کارایی سرترالین در 61 کودک و نوجوان 17-6 ساله مبتلا به افسردگی اساسی یا وسواس را مورد بررسی قرار داده است (6). کلیه بیماران یک دوز واحد ابتدایی 50 میلی گرم دریافت می کردند و پس از یک هفته توقف ، دوره پنج هفته ای درمان به یکی از دو شکل زیر شروع می گردید: 25 میلی گرم روزانه و افزایش دوز هر 25 میلی گرم به ازای 4-3 روز و یا 50 میلی گرم روزانه وافزایش 50 میلی گرم به ازای هر هفته تا حداکثر 200 میلی گرم . کلیه بیماران دوزاژ 50 میلی گرم اوّلیه و 65 درصد تا دوز 200 میلی گرم را تحمل نمودند. عمده عوارض جانبی این دارو شامل عوارض گوارشی و شکایات روانی بود وتفاوتی بر اساس سن در این زمینه مشاهده نگردید. در بیماران مبتلا به وسواس ، میانگین نمره CY-BOCS ( Childrens Yale-Brown Obsessive Compulsive Scale ) از 25 به 13 کاهش و نمره افسردگی ( CGI ) به 2/2 (بهبودی زیاد) تقلیل یافته بود. پارامترهای فارماکوکینتیک دارو مشابه بزرگسالان بود(6). کارایی بالینی سرترالین در هشت نوجوانان مبتلا به وسواس توسط Rodrigues Rmos مورد مطالعه قرار گرفته است (7). بیماران بین 17-12 سال سن داشتند. دوز اثر به کار رفته بین 50 تا200 میلی گرم بود ودوز نگهدارنده 150-50 میلی گرم روزانه . هفت بیمار در عرض 6 ماه با بهبودی کامل پاسخ دادند و در یک دختر 16 ساله به علت عوارض جانبی غیر قابل تحمل ، دارو قطع گردید. شروع بهبودی در هفت مورد فوق قبل از هفته هشتم بود. در این هفت بیمار عوارض ناخواسته نداشتند. نتایج در کسانی که سرترالین به همراه درمان شناختی دریافت کرده بودند، خیلی مناسبتر بود(7). یک مطالعه 12 هفته ای در چند مرکز که به صورت دو سرکور و یا کنترل - پلاسبو صورت گرفت ، بی خطر بودن و اثر بخشی سرترالین در 187 کودک و نوجوان 17-6 ساله مبتلا به وسواس مورد بررسی قرار گرفت (8). به طور مشخص کسانی که سرترالین دریافت نمودند، بهبودی بیشتری نسبت به گروه کنترل نشان دادند (بر اساس معیار CY-BOCS و CGI ). بی خوابی ، تهوع ، بی قراری ، و لرزش در این گروه (سرترالین ) بیشتر بود. در 11 درصد به علت عوارض جانبی گروه سرترالین و 2 درصد در گروه کنترل درمان قطع گردید، در نهایت نتیجه گرفتند که مصرف سرترالین برای درمان وسواس کودکان و نوجوانان مفید وبی خطر است (8).
ب - استفاده سرترالین در اسیکزوفرنیای کودکان
یکی از راههای غلبه بر علائم منفی در اسیکزوفرنی ، استفاده توام نورولپتیک های طولانی اثر با ضد افسردگی ها است . در یک مطالعه ، 20 بیمار نوجوان مبتلا به اسیکزوفرنی طی 12 هفته علاوه بر داروی ضد سایکوز تحت درمان با سرترالین قرار گرفتند(9). نمرات علائم مثبت و علائم منفی و عوارض اکستراپیرامیدال اندازه گیری گردید. نتایج نشان داد که اضافه نمودند سرترالین به درمان ، منجر به کاهش قابل ملاحظه در علائم مثبت و منفی شده . ولی باعث افزایش عوارض جانبی نشده است . سرترالین ممکن است بطور غیر مستقیم باعث کاهش فعالیت دوپامینژیک گردد(9). بر این اساس Thakore به کارایی درمان کمکی سرترالین در درمان اسکیزوفرین مزمن اشاره نموده است (10). اما مطالعه Lee نتایج متفاوتی را ارائه می دهد(11). او در یک مطالعه کنترل - پلاسبو دو سر کور هشت هفته ای ، به این نتیجه رسید که هیچ تفاوت قابل ملاحظه ای در علائم مثبت و منفی و سایکو پاتولوژی کلی بین دو گروه ( سرترالین + هالوپریدول و پلاسبو+ هالوپریدول ) وجود ندارد. همچنین در زمینه عوارض اکستراپیرامیدال هم بین دو گروه مورد مطالعه او تفاوت معنی داری وجود نداشت (11).
ج - کاربرد سرترالین در سایر اختلالات روانپزشکی کودکان
یک نوجوان 15 ساله مبتلا به سندرم تورت ، پس از اینکه درمانهای مختلف برای او امتحان گردید وتاثیری نداشت ، سرترالین با دوز روزانه 75 میلی گرم همراه با پیموزاید برای وی شروع گردید. در عرض 14 روز، علائم تیک صوتی وتیک حرکتی وافکار وسواسی وی کاهش یافت (12). دیگران نیز استفاده از سرترالین در درمان سندرم تورت را توصیه نموده اند(13). SSRIs برای درمان اختلالت خوردن ( Eating Disorders ) و چاقی کودکان و نوجوانان توصیه گردیده است (14) . در مطالعه دیگری که اثرات سرترالین در افراد چاق ، با یا بدون اختلال خلقی بررسی شده است ، در گروهی که سرترالین مصرف می کردند نسبت به گروه کنترل ، کاهش قابل ملاحظه ای در BMI ( Body Mass Index ) مشهود بود. آنها نتیجه گرفتند که توام ساختن سرترالین با رفتار درمانی - شناخت درمانی تاءثیر بیشتری در کاهش وزن دارد(14). کارایی سرترالین را برای درمان گریه و خنده مرضی Pathological ( Laughing and crying ) مورد بررسی قرار گرفته و بهبودی در وضعیت خواب ، خوردن و روابط اجتماعی علاوه بر کاهش علائم گریه وخنده مرضی مشاهده شده است (15). خشم و به خود آسیب زدن ( self-injury ) از موارد شایع اورژانس در کودکانی است که مبتلا به عقب ماندگی ذهنی و اختلال اوتیسم هستند. سرترالین ممکن است منجر به بهبودی بالینی در این موارد گردد. Hellings سرترالین را برای نه مورد کودک عقب مانده ذهنی که رفتارهای خودآزارانه داشتند، تجویز نموده و به جز در یک مورد که به علت عوارض جانبی مجبور به قطع دارو گردید، در سایر موارد پاسخ بالینی مشهود و عوارض جانبی در این افراد ناچیز بود(16). دوز 50 میلی گرم روزانه سرترالین برای مدت 6-4 هفته در 17 کودک و نوجوان مبتلا به سنکوپ نوروکاردیوژنیک مقاوم بکار رفته است . سه بیمار نتوانستند دارو را تحمل کنند. در سایر موارد سرترالین در جلوگیری از حملات افت فشار خون ایستاده و برادی کاردی مفید بود. در پی گیری یک ساله این بیماران و در حالیکه سرترالین دریافت می کردند، همگی بدون علامت بودند(17). بعضی سرترالین را در درمان لکنت زبان مفید تشخیص داده اند(18) در حالی که دیگران مواردی از لکنت زبان ایجاد شده توسط سرترالین را گزارش نموده اند(19و20). سرترالین برای درمان تعدادی دیگر از اختلالات روانپزشی کودکان و نوجوانان هم امتحان گردیده است . برای بولیمیای عصبی ( nervosa Bulimia )(21)، اختلال بیش فعالی ، اختلال بعد از استرس ( Posttraumatic stress disorder )(22)، ترس اجتماعی (23)، اختلال Feeding (24)، و برای self-excoriation (25) از سرترالین استفاده شده و نتایج متفاوتی بدست آمده است ولی کارایی آن برای درمان هیچ کدام از اختلالات فوق تائید نشده است .
د- تداخل داروئی سرترالین
سرترالین روی کلیرانس لیتیوم اثر ندارد ولی ممکن است با تداخل فارماکودینامیک منجر به افزایش نتض ناشی از لیتیوم گردد(2). به طور کلی در به کار بردن سرترالین تواءم با داروهایی ، نظیر: لیتیوم ، کورتیکواستروئیدها، داروهای ضد دیابت خوراکی و وارفارین باید جانب احتیاط را رعایت کنیم (2). تداخل دارویی سرترالین نسبت به سایر داروهایی ضد افسردگی کمتر است و اغلب داروها را می توان بدون ترس از تداخل دارویی همراه سرترالین تجویز نمود(3).
هـ - عوارض جانبی سرترالین در کودکان
هیچ گونه عارضه جانبی روی الکتروکاردیوگرام و فشارخون توسط سرترالین گزارش نشده است و همچنین این دارو اثرات آنتی کلی نرژیک ندارد. احتمال بروز اثرات جانبی روی سیستم اعصاب مرکزی و قلبی عروقی بسیار کم است (2). بطور کلی خطرات این دارو در دوزهای بسیار بالا overdose به مراتب کمتر از ضد افسردگیهای سه حلقوی است . در مطالعه ای اثرات جانبی سرترالین را در دو گروه سنی کودکان 12-6 ساله و نوجوانان 17-13 ساله با هم مقایسه نموده اند. نتایج این بررسی نشان داده است که هر دو گروه سنی سرترالین را بخوبی تحمل می کنند و از نظر شیوع عوارض جانبی هم بین دو گروه تفاوتی مشاهده نگردیده به جز سوء هاضمه که در کودکان شایع تر از نوجوانان بود(6). معمولاً عوارض خفیف و گذرای دارو با ادامه درمان بر طرف می گردد. عوارضی ، مانند: خشکی دهان ، خواب آلودگی ، ی بوست ، تاری دید، سرگیجه وضعیتی و گیجی در مصرف با سرترالین به مراتب کمتر از آمی تریپ تیلین و دزیپرامین می باشد(6). در بعضی از مطالعات ، 14 مورد از عارضه سندرم خارج هرمی ( EPS ) با مصرف سرترالین گزارش گردیده است (26). در یک گزارش ، بیماری معرفی گردیده است که به دنبال هشت روز مصرف سرترالین دچار کنفوزیون و زمین خوردن های مکرر شده بود. در معاینات مشخص گردید که وی دچار هیپوناترمی به علت ترشح نامناسب هورمون آنتی دیورتیک ( antidiuretic ) گردیده است و هیچ علت کلاسیک برای این منظور یافت نشده و به دنبال قطع دارو، علائم بالینی اصلاح گردید. لذا توصیه می شود که به ویژه در افراد مسن در طی درمان با سرترالین سطح سدیم سرمی کنترل گردد(27). یک نوجوان 16 ساله که به علت افسردگی تحت درمان 18 ماهه با سرترالین قرار گرفته بود، به علت بی خوابی در شب و خواب آلودگی روزانه وفقدان انرژی ، از نظر تیروئید بررسی گردید و مشخص شد که سطح T4 پایین تر از حدّ نرمال است . باقطع دارو علائم فوق مرتفع شده و T4 به حد نرمال برگشت (28). در مطالعه ای ، موردی از مسمویت غیر عمدی با سرترالین در یک کودک گزارش شده است علائمی که در وی یافت شده بود، عبارت بودند از: تاکیکاردی ، افزایش فشارخون ، توهم ، کما، هیپرترمی ، لرزش اندام ها و فلاشینگ پوست . مجموعه این علائم دلالت بر یک سندم سرتونین می کند(29). قاضی الدین یک مورد بروز علائم مانیا را در یک کودک به دنبال مصرف سرترالین گزارش کرده است . این کودک به علت افسردگی مقاوم به سایر داروها تحت درمان با 25 میلی گرم روزانه سرترالین قرار گرفته بود. در این مورد چند روز پس از قطع دارو و درمان جانشینی ، عارضه دارویی بر طرف گردید(30). افراد دیگری هم بروز علائم مانیا را در کودکان تحت درمان با سرترالین گزارش کرده اند(3و4).
بحث
مصرف سرترالین در کودکان ونوجوانان مورد بحث است و بعضی از مولفین دلیل ممانعت از مصرف این دارو در کودکان رانبودن تجربیات کافی در این مورد و یا عوارض جانبی آن ذکر می کنند. پروفایل فارماکوکینتیک این دارو در کودکان و نوجوانان مشابه برزگسالان است . مطالعات نشان می دهند که این دارو می تواند به عنوان یکی از درمانهای اساسی درمان افسردگی و وسواس کودکان مطرح باشد(8و4) . این دارو به لحاظ مصرف فقط یک دوز روزانه ، سرعت اثر بخشی بیشتر، عوارض جانبی کمتر، خطر مسمویت کمتر و نداشتن عوارض آنتی کلی نرژیک ، می تواند به عنوان داروی انتخابی در افسردگی و وسواس کودکان و نوجوانان معرفی گردد(2،6،26و29). اندیکاسیون آن در اسکیزوفرنی کودکان و نوجوانان به عنوان یک داروی کمکی جای بررسی و تحقیق بیشتر دارد(12،14و17). کارایی SSRIs در سایر اختلالات روانپزشکی کودکان و نوجوانان ، نظیر لکنت زبان ، بولیمیا، بیش فعلای ، PTSD ، و اضطراب اجتماعی به اثبات نرسیده است و تحقیقات بیشتری را می طلبد.
برای درمان خودآزاری و خشم در کودکان مبتلا به عقب ماندگی ذهنی و اوتیسم می توان از این دارو استفاده نمود(16). در مورد مصرف توام این دارو با لیتیوم ، کورتیکواستروئیدها، قرص های ضد دیابت و وارفارین لازم است با احتیاط بیشتری تجویز گردد(2). متوسطه نیمه عمر سرترالین 32-26 ساعت است و بنابراین می توان یک دوز واحد، صبح یا شب مصرف نمود و در کودکان می توان با دوز 25 میلی گرم روزانه شروع نموده و سپس هر 4-3 روز 25 میلی گرم به دوزاژ اضافه نمود. دوز متوسط درمانی در کودکان و نوجوانان 3-1 میلی گرم بر کیلوگرم روزانه (حداکثر 200 میلی گرم ) توصیه می گردد. عوارض شایع این دارومشابه سایر SSRI است و در کودکان با بزرگسالان تفاوتی ندارد (31،26). در کسانی که سابقه اختلال غددی دارند و یا سابقه مانیا یا سابقه فامیلی اختلال دو قطبی دارند، باید سرترالین با احتیاط مصرف و در طی دوره درمان از نظر سدیم سرم وتستهای تیروئید باید کنترل گردد. از مصرف سرترالین در افراد مبتلا اختلال خلقی دو قطبی باید اجتناب نمود با این که در حال حاضر این دارو هنوز جزو فارماکوپه دارویی کشور نمی باشد.
باتوجه به اینکه در بازار داروئی ایران ، در حال حاضرتنها Fluoxetine از گروه داروهای SSRI ، با تولید داخلی موجود می باشد در اینجا به چند مقاله که بین دو داروی فوگزتین و سرترالین مقایسه نموده اشاره می شود: در مقایسه بین دو داروی فوق در درمان افسردگی اساسی ، سرترالین بر فلوگزتین برتری داشته است در حالیکه میزان تحمل دو دارو تفاوتی نداشت (33). در کسانی که تحت درمان با فلوگزتین بوده اند و به علت عارضه داروئی و عدم تحمل و یا عدم پاسخ مناسب درمانی آن را قطع کرده اند، تجویز سرترالین منجر به اثرات درمانی بهتر ولی عوارض جانبی بیشتر گردیده است (34) در یک مطالعه دیگر هیچ تفاوتی از نظر اثر ( Efficacy ) و تحمل ( Tolerability ) بین سه داروی فلوگزتین ، سرترالین و پاروکستین در درمان افسردگی توأم با اضطراب مشاهده نگردید(35).
References
1- Catalando G. Cooper DS. MC. Guttman JM, Pediatric sertraline overdose, Clinical Neuropharmacology, 21(1) 59-61; 1998.
2- Warrington SJ, Clinical implication of the pharmacology of sertraline, International Clinical Psyhopharnacology, 6(S2) 11-21; 1991.
3- Eckert A. Mannheim JR. Muller WE, The pharmacokinetics of sertraline, Psychopharmakotherapie, 4(3): 9-17; 1997.
4- Tierney E. Joshi PT. Llinas JF. Rosenberg LA. Ridle MA, Sertraline for major deperssion in children: perliminary clinical experience, Journal of Child & Adolescent psychopharmacology 15(1): 13-27; 1995.
5- McConville BJ. Minnery KL. Sorter MT. West SA. Friedman LM, An open study of the effect of sertraline on adolescent major depression, Journal of Child and Adolescents psychopharmacology, 6(1): 4-51; 1996.
6- Alderman J. Wolkow R. Chung M. Johnston HF, Sertraline treatment of children and adolescents with obsessive compulsive disorder or depression: Pharmacokinetics, tolerability and efficacy, Journal of the American Academy of Child and Adolescent Psychiatry, 37(4): 386-394; 1998.
7- Rodrigues Ramos P. Sans MJM, Response to sertraline in adolescents with obsessive compulsive disorder, Acats Luso- Espanolas De Neurologia Psiquitria Y ciencias Afibes, 26(1): 17-21; 1998.
8- Wolkow R. Alderman J. Chung M. Hugh FJ, The safety and efficacy of sertraline in children and adolescent with OCD, Biological Psychiatry, 42(suppl.1): 213-214; 1997.
9- Thakore JH. Berti C. Dinan TG, An open trial of adjunctive sertraline in the treatment of chronic schizophrenia, Acta Psychiatrica Scandinvica, 94(3): 194-197; 1996.
10- Thakore JH. Berti C. Dinan TG, The efficacy of adjunctive sertraline in the treatment of chronic schizophrenia, Human Psychopharmacology clincical and Experimental, 12(2): 167; 1997.
11- Lee MS. Kim YK. Lee SK. Suh KY, A double blind study of adjunctive sertraline in haloperidol stabilised pateents with chronic schizophrenia, Journal of Clincal Psychopharmacology, 18(5): 399-403; 1998.
12- Buckingham D. Gaffney G, New tourettes syndrome treatment, The Journal of American Academy of child snd Adolescent Psychiatry, 32(1): 224; 1993.
13- Frankenburg FR. Kando JC, Sertraline treatment of attention- deficit hyperactivity disorder and tourettes syndrome, Journal of Clinical Psyhopharmacology, 14(5): 359-66; 1994.
14- Ricca V. Mannucci E. Dibernardo M. Rissello SM. Cabras PL. Rotella CM, Sertraline enhances the effects of cognitive behavioural treatment on weight reduction of obese patients, Journal of Endocrinological Investigation, 19(911): 727-33; 1996.
15- Mukand J. Kaplan M. Senno RG. Bishop DS. Patological crying and lauging: treatment with sertraline, Archives of Physical Medicine and Rehabilitation, 77(12): 1309-11; 1996.
16- Hellings JA. Kelley LA. Gabrielli WF Kilgore E. Shah P, Sertraline response in adults with mental retardation and autistic disorder, Journal of clinical Psyciatry, 57(8): 333-36; 1996.
17- Grubb BP. The use of Lustral in the tretment of recurrent refractory nurocardiogenic syncope, Journal of American Coll, Cardiology, 24: 490-494; 1994.
18- Costa AD. kroll RM, Sertraline in stuttering, journal of clinical Psychopharmacology, 15(6): 443-444; 1995.
19- Brewerton TD Markowits JS. Keller SG. Cochrane CE. Stuttering with sertraline, Journal of Clinical psychiatry, 57(2): 90-91; 1996.
20- Makela EH. Sullivan PA case of sertraline induced stuttering, Journal of Clinical Psychopharmacology, 16(1): 93; 1996.
21- Roberts JM. Lydiard RB, Sertraline in the treatment of Bulimia Nervosa, American Journal of Psychiatry, 150(11): 1753; 1993.
22- Kline NA. Dow BM. Brown SA. Matloff JL, Sertraline efficacy in depressed combat veterans with Posttraumatic Stress Disorder, American Journal of psychiatry, 151(4): 621; 1994.
23- Czepowicz VD. Johnson MR. Lydiard RB. Emmanuel NP. Ware MR. Mintzer OB. et al, Sertraline in social phobia , Journal of Clinical Psychopharmacology, 15(5): 372-373; 1995.
24- Lucki I. Kreider MS. Simansky KJ, Reduction of feeding behaviour by the serotonine uptake inibitor, sertraline, Journal of Psychopharmacology, 96(3); 284-295; 1988.
25- Kalivas J. Glman ED, Sertraline for treatment of self- excoriation, Journal of Psychosomatics, 37(2): 216; 1996.
26- Lambert MT. Trutia C. petty F, Extrapyramidal adverse effects associated with sertraline, Progress in neuro psychopharmacology & Biological Psychiatry, 22(5): 741-748; 1998.
27- EIAsousi A. Boldron A. Asar T, Sertraline induced hyponatremia, Semaine Des Hopitaux, 74(19-20): 848-9; 1998.
28- Harel Z. Biro FM. Tedford WL, Effects of long term treatment with sertraline (Zoloft) simulating hypothyroidism in an asolescent, Journal of Adolescent health, 16(3): 232-4; 1995.
29- kaminski CA. Robbins MS. Weibley RE, Sertraline intoxication in a child, Annuals of Emergency Medicine, 23(6): 1371-4; 1994.
30- Ghaziuddin M, Mania induced by sertraline in a prepubertal child, American Journal of Psychiatry, 151(6): 944; 1994.
31- Minnery KL. West SA. McConville BJ. Sorter MT, Sertraline induced mania, Journal of child and Adolescent pschopharmacology, 5(2): 151-3; 1995.
32- Ronefeld RA. Wilner KD. Baris BA, Sertraline chronopharmacokinetics and the effect of coadministration with food, Clinical Pharmacolkinetics, 32(s1): 50-55; 1997.
33- Sechter D, Troy S. psternetti S. Boyer P, A double blind comparison of sertraline and fluoxetine in the treatment of major depressive episode in outpatients. Eur psychiatry. 14(1): 41-8; 1999.
34- Zarate CA, Kando JC, Tohen M, Weiss MK, Cole Jo, Does intolerance or lack of response with fluoxetine predict the same will happen with sertraline J clin psychiatry, 57(2): 67-71; 1996.
35- Fava M, Rsenbaum JF, Hoog SL, Tepner RG, Kopp JB, Nilsson ME, Fluoxetine versus sertraline and paroxetine in major depression. J Affect Disordl, 59(2): 19-26; 2000.
منبع:http://asp.irteb.com
© کپی رایت توسط .:مقاله نت.: بزرگترین بانک مقالات دانشجویی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت و گردآورندگان و نویسندگان مقالات است.)
مشاوره و تربیت (روابط جوانان)
روابط دختر و پسر | اخلاق اسلامی( رویکرد و کارکرد )
مقدمه:
دوستى و روابط در دوره ى نوجوانى و جوانى از اهمیت ویژه اى برخوردار بوده، امکان آسیب پذیرى آن نیز در این دوره بیش از هر زمان دیگرى است; زیرا با بیدار شدن غریزه ى جنسى در دوره ى نوجوانى و جوانى، توجه به مسائل عاطفى و جذابیت هاى ظاهرى جنس مخالف بیش تر مى شود. این گرایش در پیدایش دوستى ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایى دارد و گاه چنان فرد را تحت تأثیر قرار مى دهد که تمامى ارزش ها و هنجارهاى اخلاقى و اجتماعى را زیر پا گذاشته، در دوستى ها و روابط با جنس مخالف هیچ حدّ و مرزى قایل نمى شود.
در حال حاضر مسئله ى ارتباط دختر و پسر یکى از معضلات اصلى جامعه ى ماست و اگر بینش و گرایش جوانان در این زمینه اصلاح نشود، پیامدهاى منفى بسیارى را به دنبال خواهد داشت.
مهم ترین راه کار پیش گیرى از روابط ناسالم دختر و پسر، تقویت باورهاى مذهبى در جوانان، و فرهنگ سازى ازدواج ساده در جامعه است.
در این بخش به پاره اى از مهم ترین پرسش ها در این زمینه پاسخ مى دهیم.
مجله ى صباح طى گفت وگویى با حجة الاسلام والمسلمین حسینى سؤالاتى را در زمینه ى مسائل تربیتى مطرح کرده و از رهنمودها و بیانات ایشان بهره برده است; توجه شما را به این پرسش و پاسخ ها معطوف مى داریم.[1]
ارزش چیست و آیا ارزش دینى چیزى خارج از معناى مطلق ارزش است؟
انسان براى حفظ حیات خویش به چیزهاى مختلفى نیازمند است و هرچیزى که بهتر بتواند او را در طریق حفظ حیات و سلامت یارى دهد براى او ارزش است; به طور مثال، نان یک شىء ارزشمند براى انسان است; چون انسان در طریق زندگى به نان نیاز دارد. البتّه آب ارزشمندتر است; زیرا براى حفظ حیات به آب بیش از نان نیازمندیم. انسان قادر است بدون غذا، روزها زندگى کند، امّا بدون آب امکان ادامه ى حیات براى او نخواهد بود. خلاصه، آنچه به انسان کمک مى کند که بتواند زندگى و سلامت و شادابى خود را حفظ کند براى او ارزشمند است. اگر انسان صرفاً یک موجود مادّى بود، تنها کالاهاى مادى، مانند، نان، آب، غذا، لباس، مسکن، مناظر زیبا و سایر خوردنى ها و پوشیدنى ها که براى انسان لذّت بخش است، براى او ارزش داشت; امّا از آن جا که انسان یک موجود جاودانه است و تا خدا خدایى مى کند عمر بلند او هم پایدار است، آن چیزهایى هم که به انسان کمک مى کند تا در طریق حیات جاودانه سعادتمند باشد، براى او ارزش است و حتى ارزش آن ها بیش تر و پایدارتر از ارزش هاى مادى است; چرا که نان و آب و ارزش هاى مادى به انسان در طریق حیات دنیا که حیات محدودى است یارى مى رساند، ولى آن ارزش ها، انسان را براى ابد و سعادت ابدى کمک کنند; مثلاً انس و عبادت با پروردگار متعال یک ارزش است و روح انسان را براى برخوردارى از نعمت هاى برترى که خداى متعال به انسان وعده داده است آماده مى کند. خدمت به خلق خدا نیز یک ارزش است و انسان را پاکیزه و قدرتمند مى کند که بتواند از نعمت هاى جاودان برخوردار شود. کسب معرفت نیز یک ارزش است; زیرا انسان براى طىّ طریق و پیدا کردن آن هدف والاى جاودانه به چراغ احتیاج دارد. همان طورى که چراغ در شب براى انسان یک ارزش است، معرفت هم در شب دنیا براى وصول به صبح سعادت یک ارزش است.
بنابراین، مى توان ارزش ها را دو دسته کرد: ارزش هاى دنیایى که انسان را در طریق زندگى دنیا کمک مى کنند و ارزش هاى برتر که انسان را در طریق زندگى دنیا و آخرت کمک کنند. پس، ارزش بر اساس دیدگاه هاى انسان شناختىِ مختلف، تعاریف متعددى دارد و از دیدگاه ما، که انسان را موجود جاودانه مى دانیم، تعریف ارزش همین است که گفته شد.
عناصر ارزش هاى دینى کدام اند، چگونه مى توان به آن شناخت پیدا کرد و چه امورى این ارزش ها را در دید ما تبدیل به ضد ارزش مى کند و یا به عکس، و در این زمینه چه خطراتى ما را تهدید مى کند؟
ارزش هاى دینى همان مسائلى است که در دین خدا به صورت امر و نهى و ارشاد آمده است. آنچه براى ما طیّب و پاکیزه و در راه رشد و تعالى ما مؤثّر بوده، خداى متعال به وسیله ى رسالت رسول گرامى اش بر ما حلال و آنچه را پلید و آلوده و در تعالى انسان زیان بار بوده حرام کرده است; بنابراین حلال خدا ارزش هایى است که ما را به آن فراخوانده اند و حرام خدا ضدّ ارزش هایى است که ما را از آن در رفتار و اخلاق و اعتقاداتمان نهى کرده اند.
اگر گوهر بسیار گران بهایى، مثلاً یک انگشتر الماس را به دست کودک سه چهار ساله ى خود بدهیم، چندان قدرشناسى نمى کند و در حفظ آن نمى کوشد; زیرا ارزش این انگشتر را نمى داند; امّا اگر این انگشتر را به کسى بدهیم که قیمت و کاربرى اش را در تبدیل به ارزش هاى دیگر مى داند و مى شناسد، قدردانى مى کند و در حفظ آن کوشا خواهد بود; بنابراین، معرفت به قدر و ارزش، اوّلین چیزى است که موجب حفظ ارزش ها مى شود و غفلت از قدر و ارزش، اولین چیزى است که انسان را نسبت به آن ها بى توجه مى کند; پس اولین قدم در حفظ ارزش ها معرفت به آن ارزش هاست که اگر این معرفت ایجاد شد و گرد وغبار غفلت کنار رفت، گوهر شناخته مى شود و هر کس گوهرشناس باشد از گوهر به خوبى حفاظت مى کند.
اگر انسان بداند که در دستورهاى دینى، گنج سعادت او نهفته است، آن ها را به خوبى حفظ و رعایت مى کند; امّا اگر غفلت کند و سرسرى بگذرد، به بهاى اندک این گنج را مى فروشد و بعد هم به حسرت ابدى مبتلا مى شود.
نکته ى دیگر این که، انسان وقتى که به دنیا مى آید هیچ علمى ندارد. قرآن کریم مى فرماید: (و الله أخرجکم مِنْ بُطون اُمَّهاتِکم لا تعلمون شیئاً)همان طور که نمى تواند راه برود. آرام آرام خزیدن را آغاز مى کند، به اصطلاح «سینه خیز »مى رود، بعد به تدریج چهار دست و پا راه مى رود، بعد مى ایستد، امّا افتان و خیزان راه مى رود، تا هنگامى که بتواند با استقامت بایستد و با استوارى راه برود. ملاحظه مى کنید که شیوه ى رفتن را از حیوانى آغاز مى کند و به شیوه ى خاصّ انسانى مى رسد. در معرفت و قبول ارزش و تعهّد به ارزش ها هم انسان چنین سیرى دارد; ابتدا به طریقه ى حیوانى زندگى مى کند و مدّتى این حیوانى زندگى کردن هم تغییر مى کند. بعد از این، گاه مى ایستد و سر به آسمان برمى دارد و در دنیا و خودش فکر مى کند. ممکن است این تفکّر او را به استقامت برساند و ممکن است تا آخر عمر هم حیوانى زندگى کند و عقلش در خدمت حیوانیّتش باشد; مثل اسب سوارى که افسار اسب را برگردن او انداخته و اسب هر جا بخواهد او را مى برد، نه این که سوارکار اسب را ببرد. انسانیّت و عقلانیّت انسان هم مى تواند در خدمت حیوانیّت او قرار بگیرد; و به عکس هم مى شود; یعنى حیوانیّت، شهوات و تمایلات نفسانى اش در خدمت عقلانیّتش قرار بگیرد و مرکب آن باشد، و فقط زمام امور در دست سوارکار باشد; بنابراین جوان ها نیاز به معرفت دارند. این که جوان ها را از بزرگ سالان و از اهل معرفت جدا مى کنند در حقیقت چراغ هدایت را از آن ها مى گیرند. جوان یک وجود پرشور نیرومندى است که نیاز به چراغ زندگى دارد و این چراغ در اختیار بزرگ سالان صاحب تجربه و معرفت است. متأسفانه برخى تبلیغات به جوان ها این گونه القا مى کنند که تو به بزرگ سالان نیاز ندارى. این سخن مثل این است که ما به بشریّت که نیاز به انرژى و نور و هدایت دارد بگوییم که تو به چراغ و خورشید وتابش ستارگان نیاز ندارى; بنابراین، بزرگ سالان باید با رأفت و رحمت و رفق و مدارا با جوانان رفتار کنند و معرفت و اندیشه هاى ناب خود را با صمیمیّت در اختیار آن ها قرار دهند، و گرنه آن ها نمى توانند راه را بیابند، مگر با مدد علم و دانش و معرفت و تقوا. دانش به تنهایى سعادت انسان را تضمین نمى کند، مگر این که جهت گیرى دانش مشخص باشد. اگر جهت گیرى دانش، خدمت به بشریّت و هدایت بشر شد این دانش، ارزشمند است، امّا اگر به زیان بشریّت به کار رفت، در مرگ و بیمارى مصرف شد، مثلاً دانشى که بمب شیمیایى مى سازد، دانشى که اسلحه ى کشتار جمعى مى سازد، این یک دانش زیانبار است و ارزش ندارد; هر چند سازندگان این ها دانشمندند، امّا دانشمندى که به زیان بشریّت کار مى کند.
چگونه مى توانیم از عناصر رسانه اى نظیر: کتب، مجلّات، مجموعه ى مطبوعات، صدا و سیما، ویدئو و ماهواره و اینترنت، خوب استفاده کنیم و اگر خطرسازند چه طور جوانان و فرزندانمان را از خطر آن ها نجات دهیم؟
این وسایل مثل یک لیوان است. مى شود داخل لیوان آب گوارا باشد و مى شود سم باشد. کتاب و مجلّه و مانند این ها چیزى جز ظرف نیستند. ظرفى هستند که محتوایى دارند. محتواى این ها ممکن است ارشاد باشد، یا اضلال. آدرس و نشانى که در کتاب نوشته شده است، اگر درست باشد، شما را به مقصود مى رساند و، اگر درست نباشد، نه تنها شما را به مقصود نمى رساند، بلکه از مقصود دور مى کند.
بنابراین، در این ظرف اگر ارزش هاى مفید، و ره گشاى روشن گر باشد موجب هدایت انسان است. همان طورى که انسان عاقل و دقیق، دل به سخن هر کسى نمى سپارد و هر نشانى اى را قبول نمى کند مگر این که اطمینان کند که درست، حق و ره گشاست; در مورد این وسایل هم همین طور است. باید با دقت از این وسایل استفاده کرد. قرآن کریم مى فرماید:
(یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا)[2].
از این عبارت مى توان فهمید که انسان همیشه در معرض سقوط و لغزش است، اگر خودش و اهل بیت و خانه و خانواده و فرزندان خود را نگه ندارد، ساقط مى شود; مثل کسى که در یک راه باریکى که هر دو طرفش پرتگاه است حرکت مى کند; اگر یک لحظه چشمش را ببندد ماشینش یا به سوى راست مى رود یا به سوى چپ. الیمین و الشّمال مضلّة والطریق الوسطى هى الجادّة باید سعى کنیم که خودمان را نگه داریم و فریب ظاهرهاى زیبا و باطن هاى زهرآگین را نخوریم و از این ظرف ها به شرطى که مظروفش هم خوب باشد استفاده کنیم.
درباره ى صدا و سیما هم اگر فرض کنیم که تمام این برنامه ها خوب و مفید و ارزشمند و ره گشاست; امّا ظرفیّت و حجم ذهنى انسان محدود است و اگر بیش از ظرفیّت در ظرف ذهن و مغز بریزد موجب آشفتگى، خستگى و پژمردگى مغز مى شود. فرض کنید، مقدار زیادى میوه و خوراکى هست که همه ى آن ها هم حلال است; امّا اگر کسى بیش از ظرفیّت معده اش بخورد، دل درد مى گیرد. اگر انسان شنیدارها و دیدارها را به حساب و منظم دریافت نکند، همان دل درد ذهنى برایش رخ مى دهد. در این انبار، مرتّب کالا وارد شده و بر روى هم ریخته شده و منظم چیده نشده است و این یک انبار آشفته اى است که صاحب انبار هیچ وقت نمى داند چه دارد، ولى همه چیز هم دارد. به خاطر همین هم درست نمى تواند فکر کند.
نباید ذهن را از مطالبى که انسان روى آن نیندیشیده و دسته بندى و انتخاب نکرده پر کرد. البتّه این بر فرضى است که همه ى برنامه ها خوب و مفید باشد، که باز هم باید برنامه ها به اندازه ى ظرفیت انسان گزینش شود تا انسان فرصت کارهاى دیگر را هم داشته باشد، بتواند با اهل خانه و خانواده اش انس بگیرد، با آن ها گفت وگو و شوخى و رفع خستگى کند.
امّا این فرض که همه ى برنامه هاى صدا و سیما خوب و مفید است فرض غلطى است. بسیارى از برنامه ها ممکن است براى بسیارى از افراد مفید نباشد و وقت گیر باشد. پس باید بهترین را انتخاب و استفاده کرد. انسان به هر چه دل سپرد، آرام آرام این دل سپردگى موجب هم رنگى با آن خواهد شد. فرض کنیم انسان به فردى که سخنان ناروا مى گوید، آرام آرام گوش کرد، او هم بى اختیار همان سخنان ناروا را مى گوید. بچه ى سه چهار ساله اى که فیلمى را مى بیند، اولین کلماتى که از آن فیلم یاد مى گیرد سخنان زشتى است که بازیگران فیلم با هم ردّ و بدل مى کنند; بنابراین باید خود را حفظ کرد، فکر نکنیم که اگر خود را دربست در اختیار این رسانه ها گذاشتیم از عمرمان خوب استفاده کرده ایم. عمر انسان کابین سعادت اوست. انسان باید بداند آن را کجا و چگونه مصرف مى کند; بنابراین باید با احتیاط از این رسانه ها استفاده کرد و افرادى هم که تولید کنندگان برنامه هستند باید بازتاب برنامه هاى خود را در اخلاق اجتماعى بنگرند.
وظیفه ى مسئولان در قبال ارزش هاى جامعه ى اسلامى چیست؟
گفتگو با حجة الاسلام و المسلمین حسینى
حاکمان اسلامى و تمام ارکان حکومت اسلامى موظّف اند سه چیز را براى جامعه تأمین کنند و از آنچه که مباین با آن سه چیز است جلوگیرى کنند:
اوّل این که، جامعه را به غناى لازم برسانند. جامعه ى فقیر، یک جامعه ى دینى نیست. جامعه ى اسلامى باید یک جامعه ى غنى توانمند باشد که هر کس بتواند نتیجه ى تلاش خود را در سفره ى برخوردارى خودش ببیند.
دوّم این که، براى سلامت جسم جامعه نهایت کوشش را داشته باشند. طورى نباشد که در تولید غذاى سالم و نظارت بر سلامت غذا و امنیت محیط ناتوان باشند. باید همه ى کارها دراین جهت باشد. این کار فقط وظیفه ى وزارت بهداشت نیست، بلکه وزارت صنایع هم اولین مسئولیتش، قبل از پرداختن به صنعت، توجه به سلامت مردم است و جهت گیرى رشد صنعت را باید در این جهت ببیند.
سوّم که مهم تر از اولى و دومى است، سلامت روح و ایمان مردم است.
بنابراین، نگاه نخستین همه ى ارکان حکومت اسلامى باید به این سه امر باشد و کارهاى دیگر را در جهت این سه وظیفه سامان دهى کنند; البته برخى نسبت به این امور مسئولیت بیش ترى دارند، امّا بالاخره همه مسئول اند. همه ى مسئولین باید تلاش کنند که جامعه ى اسلامى به این سه مطلوب بلند، به خصوص مطلوب سوّم برسد; جامعه اى توانمند، ثروتمند، سالم، پرنشاط، پرایمان و باغیرت بسازند که بتواند از شرف و ایمان و ارزش هاى والاى الهى، که خدا به آن ارزش ها دعوت کرده است، دفاع کند.
در پایان از این که، فرصت ارزشمندتان را در اختیار ما قرار دادید کمال تشکر را داریم و امیدواریم که خوانندگان محترم بهره ى کامل را از فرمایش هاى حضرت عالى ببرند.
نظر اسلام درباره ى روابط دختر و پسر (صحبت کردن، دوستى هاى خیابانى، رابطه ى تلفنى) چیست؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى
از آن جا که تعداد زیادى از افراد جامعه ى اسلامى ما را جوانان تشکیل مى دهند، دشمنان اسلام، با تهاجم فرهنگى و توطئه هاى گوناگون، جوانان را مورد هدف قرار داده اند تا بتوانند با سرگرم کردن ایشان به مسائل پوچ و بى اساس، نشاط و کارآمدى آنان را از بین ببرند و کشور را از این سرمایه هاى گران بها محروم نمایند.
مسئله ى ارتباط دختر و پسر نیز، به گونه اى که در جامعه ى ما مطرح است، بى ارتباط با مطالب یاد شده نیست; البته این مسئله از زوایاى مختلفى قابل ارزیابى است که در آغاز این بحث، به دو نکته ى مهم آن اشاره مى کنیم :
نکته ى اول: ایام جوانى دوره ى شور احساسات، شوق جنسى و نشاط جسمى است. با بیدار شدن قواى مختلف جسمى، توجه به مسائل عاطفى و جذابیت هاى ظاهرى جنس مخالف زیادتر مى شود. این بلوغ طبیعى، در پیدایش دوستى ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایى دارد.
نکته ى دوم: همه ى ما معتقدیم که انسان موفّق کسى است که اهداف مشخصى در زندگى داشته باشد و براى رسیدن به آن برنامه ریزى نماید و راه مناسب را انتخاب کند. یک جوان نیز، باید سعى کند راهى را انتخاب نماید که او را به یک زندگى مطلوب ایده آل و سرشار از آرامش، کمال و شادى برساند.
انسان داراى نیازمندى هاى روحى و جسمى بسیارى است و براى رسیدن به تکامل و آرامش باید به هر دو بعد مادى و معنوى خود بپردازد; از طرفى دین اسلام داراى مجموعه قوانین کامل و جامعى است که به همه ى نیازمندى هاى انسان توجه نموده و در تعالیم خود، مصالح عمومى و سعادت دنیا و آخرت را مدّ نظر قرار داده است.
بر این اساس، اسلام براى پاس دارى از حریم پاکى و جلوگیرى از انحرافات، رعایت ضوابطى را در روابط دختر و پسر ضرورى دانسته و آزادى مطلق و بدون حساب و دوستى ها و عشق بازى هاى مصطلح امروزى را ناپسند و مردود شمرده است. اسلام صحبت کردن زن و مرد را در موارد ضرورى و در جریان رسیدگى به کارهاى روزمره ى زندگى حرام ندانسته است; اما براى پیش گیرى از پیامدهاى سوء احتمالى، آنان را از این گونه روابط برحذر داشته است.
خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَـرِهِمْ وَ یَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَ لِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُم بِمَا یَصْنَعُونَ وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَـتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَـرِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا); به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند! این براى آنان پاکیزه تر است. خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است; و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را، جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند.[3]
در این آیه به صراحت دستور داده شده است که زن و مرد نامحرم به یکدیگر نگاه نکنند واز نگاه هاى هوس آلود پرهیز نمایند. به راستى، اگر به این آیه ى مبارکه عمل شود و دختر و پسر نامحرم از ابتدا به یکدیگر توجه ننمایند و به هم نگاه نکنند، آیا دوستى ها و عشق هاى خیابانى به وجود مى آید؟
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
نِعمَ صارف الشهوات غضّ الابصار; چشم پوشى از نگاه، بهترین عامل بازدارى از شهوت است.[4]
هم چنین، خداوند در قرآن خطاب به زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
(فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً);[5] به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید تا بیماردلى در شما طمع نکند، و به گونه اى شایسته و معمولى سخن بگویید.
به راستى، آیا روابط میان دختران و پسران جوان، با آن میل و کشش جنسى که طبیعت سنّ جوانى است، از نگاه هاى آلوده و صحبت هاى هوس انگیز خالى و مبرّاست؟ آیا با درنظرگرفتن این کلام صریح الهى مى توان حکم جواز این گونه روابط را صادر نمود؟
شاید عدّه اى مدّعى باشند که ارتباطى مورد نظر ماست که از این مسائل به دور باشد! در پاسخ اینان باید گفت: اصرار و تأکید فراوانى که امروزه بر این روابط مى شود، شاهدى است بر این که انگیزه ى دیگرى ، هر چند غیر مستقیم و مخفى، در این کار موجود است; لذا ممکن است روابطى ایجاد شود که در ابتدا ظاهراً عارى از این گونه مسائل باشد، اما از آن جا که سن جوانى اوج کشش جنسى و عاطفى است، به تدریج و برطبق طبیعت بشرى، این روابط، آلوده به نگاه ها، صحبت ها و رفتارهاى هوس آلود مى شود. علامه مجلسى در ضمن حدیثى نقل مى کند:
کسى که به حرام دستش را به دست زنى برساند، چون به صحراى محشر در آید، دستش بسته باشد; و کسى که با زنان نامحرم، خوش طبعى، شوخى و مزاح کند، خداوندگار در عوض هر کلمه، هزار سال او را در محشر حبس مى کند; و اگر زنى راضى شود که مردى به حرام او را در آغوش بگیرد، ببوسد یا به حرام با او ملاقات نماید و یا با او خوش طبعى و شوخى کند، بر آن نیز گناهى همانند آن مرد است.[6]
حال، قضاوت به عهده ى خواننده ى محترم است که تشخیص دهد « آیا دوستى هاى تلفنى، رفتوآمدها و روابط میان دختر و پسر مشمول این آیات و روایات مى شود یا خیر؟» آیا باز هم مى توان ادعا نمود که این روابط بدون اشکال است؟
نکته ى دیگرى که وجود دارد این است که بعضى افراد این روابط را بدین صورت توجیه مى کنند که «براى ازدواج، شناخت کامل لازم است و شناخت، بدون ارتباط ممکن نیست!»
در پاسخ باید گفت: بدون تردید، دختر و پسر باید با دیدى باز و با شناختى کامل از استعدادها و خصوصیّات اخلاقى و فرهنگ یکدیگر، زندگى مشترک را شروع نمایند، تا در فراز و نشیب هاى زندگى هم راز و هم دل یکدیگر باشند; امّا شناختى کامل و دقیق است که با عقل و خرد و ارزیابى صحیح طرفین به دست آمده باشد; لذا باید سعى کنیم از پیش داورى و قضاوت درباره ى دیگران جداً بپرهیزیم; زیرا وقتى به کسى علاقه ى وافرى داشته باشیم ضعف هاى او را نمى بینیم و اگر از ابتدا نگرش منفى درباره ى فردى داشته باشیم، خوبى هایش را در نظر نمى گیریم! بسیار روشن است که با دوستى ها و روابط خیابانى و تلفنى دختر و پسر که زیبایى ها و جذّابیت هاى ظاهرى در آنها نقش زیادى دارد و در دنیاى احساسات و عواطف غوطه مى خورند، شناخت کامل از خصوصیات اخلاقى و سلیقه هاى فردى حاصل نمى شود.
البته، بعد از مطالعه و دقت هاى لازم، اگر شرایط مثبت بود و دختر و پسر واقعاً قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند، مى توانند براى اطمینان بیش تر و ایجاد هماهنگى و آمادگى براى آغاز زندگى، با نامزدى رسمى و شرعى (به صورت عقد موقت) به خواست خویش برسند.
در پایان، باید به این نکته توجه کنیم که روابط آزاد دختر و پسر، نه تنها طرفین را به شناخت مورد نیاز نمى رساند، بلکه چه بسا سبب بدنامى و محرومیت از ازدواج مناسب و درخور شأن آنان مى شود; هم چنین، غوطهور شدن در این نوع روابط، جوانانى را که باید در بهترین مقطع از سن خود، به دنبال آموختن علم و کسب تجربه براى آینده ى خویش باشند، در اضطراب و هیجانات بى اساس نگه مى دارد و با ایجاد فشارهاى روحى و تشویش هاى درونى، آرامش را از آنان سلب مى کند; هیچ گاه این جوانان طعم شیرین آرامش، شادى و رضایت را در زندگى خانوادگى نخواهند چشید و همیشه چشم طمع به دیگران خواهند داشت; و این دردى است خانمان سوز که درمانى ندارد! اگر نگاهى به کشورهاى غربى و غرب زده که در این زمینه آزادى کامل دارند، بیندازیم، چیزى جز مفاسد گوناگون و معضلات مختلف اجتماعى نمى یابیم!
علاوه بر این ها، دوستى ها و ازدواج هایى که بر این پایه چیده شده اند، بسیار متزلزل اند; هفته نامه ها و مجلات خانوادگى مملو از غم نامه هایى است که دخترها و پسرها درباره ى دوستى ها و ازدواج هاى ناکام خود مى نویسند! بسیارى از آنان وقتى شور و اشتیاق اولیه شان براى زندگى فرو مى نشیند و با واقعیت هاى زندگى بیش تر و بهتر روبه رو مى شوند، با یکدیگر احساس نوعى بیگانگى و غرابت مى نمایند و با عدم تفاهم در زندگى مشترک مواجه مى شوند! کم نیستند زوج هایى که به خاطر این نوع ازدواج ها از هم جدا مى شوند. واضح است که خود طلاق هم معضلى بزرگ است، هم براى اجتماع و هم براى آن خانواده ى از هم پاشیده!
تعالیم حیات بخش اسلام، راه درست و متعادل را به انسان نشان داده، و براى پیش گیرى از روابط نامشروع دختر و پسر اصول و ضوابط اخلاقى و در دوره ى جوانى، ازدواج را توصیه نموده است.
محمد صادق شجاعى
بهترین راه براى متعادل نمودن دوستى هاى افراطى این است که با نگاه واقع بینانه به پیامدهاى آن بیندیشیم. بى تردید دوستى یکى از نیازهاى انسان به خصوص در سنّ جوانى است و معاشرت و هم نشینى با دوستان شایسته و باایمان، موجب رشد شخصیّت اجتماعى و تقویت ارزش هاى اخلاقى و معنوى دو جوان مى گردد; نیز با دوستان خوب و مورد اعتماد مى توان در زمینه هاى درسى و مسائل اجتماعى و فرهنگى به تبادل نظر و همکارى پرداخت; و اساساً انتخاب دوستانى که از لحاظ درسى و اخلاقى شایسته اند، مى تواند بهترین بازوى موفقیّت جوان باشد; اما باید توجه داشت که افراط در هر کارى ناپسند است و در دوستى ها و دوست یابى نیز ممکن است پیامد منفى داشته باشد.
بنابراین، براى متعادل نمودن دوستى هاى افراطى، باید هم در اصل انتخاب دوست و هم در حدود آن نهایت دقت را داشته باشیم. اگر در انتخاب دوست ملاک هایى را که در آیات و روایات بیان شده رعایت کنیم، تا حد زیادى از دوستى هاى افراطى جلوگیرى مى شود. سعى کنیم با افرادى دوست شویم که مصداق حدیث شریف ـ «مؤمن آیینه ى مؤمن است»[7]ـ باشد و از دوستى بدون حساب و کتاب جدّاً خوددارى کنیم. دوستى هایى که به راحتى و بدون دقت و شناخت کافى پدید مى آیند، پایدار و ثمربخش نیستند و به همان راحتى پس از اندک زمانى به هم مى خورند. دوستى با تعدادى اندک، از روى شناخت و آگاهى و امتحان آنان در موقعیت هاى مختلف، به مراتب بهتر از دوستى با تعدادى زیاد و بدون شناخت کافى است. البته باید توجه داشت که مفهوم «دوست شدن» به مراتب عمیق تر از «روابط اجتماعى داشتن» و «برخورد با دیگران» است. روابط اجتماعى و تعامل با دیگران، با رعایت اصول و معیارهاى انسانى و اخلاقى، لازمه ى زندگى اجتماعى است و داشتن روابط سالم با دیگران، نشانه ى رشد اجتماعى است; امّا دوست شدن مفهومى است که از یک رابطه ى قلبى و عاطفى بین دو یا چند نفر حکایت دارد و در واقع نوعى دل بستگى است. این نوع رابطه در صورتى مفید و ثمربخش است که معیارهاى انتخاب دوست در آن رعایت شده باشد.
نکته ى دیگرى که توجه به آن مى تواند از پیامدهاى منفى دوستى هاى افراطى پیش گیرى کند، این است که دوستى مفرط، حتى با افرادى که واجد همه یا اکثر صفات پسندیده اند، همیشه مطلوب نیست; همان گونه که دوست شدن با دیگران بدون رعایت معیارها و اصول اسلامى (مانند دوستى با جنس مخالف و یا دوست شدن با افرادى که از نظر اخلاقى مشکل دارند) جایز نیست و پیامدهاى منفى به همراه دارد، افراط در دوستى نیز چه بسا ممکن است براى انسان دست و پا گیر شود و استقلال و هویت فردى را از او سلب کند. توجه به این پیامدها یکى از کارآمدترین شیوه هاى کنترل و پیش گیرى از دوستى هاى افراطى است و در نقش راهکارهاى شناختى مى تواند مؤثر واقع شود. برخى از جنبه هاى منفى دوستى هاى افراطى بین جوانان عبارت اند از:
1. هیچ ضمانتى وجود ندارد که این دوستى ها پایدار بماند; چه بسا ممکن است فردى که مورد اعتماد و اطمینان ماست، پس از مدتى به راه هاى خلاف کشیده شود. اگر دوستى بیش از حد عمیق و صمیمى باشد، این احتمال وجود دارد که نتوانیم از وى فاصله بگیریم و به اعتبار این که دوست ماست اعمال وى را توجیه کنیم.
2. ممکن است در زندگى تغییر و تحولاتى رخ دهد و موجب دورى و جدایى دوستان شود. دانش جویان پس از پایان دوره ى تحصیلى هر کدام به شهر و دیار خود بازمى گردند و یا ممکن است با ازدواج از یکدیگر دور شوند، اگر دوستى بیش از اندازه باشد، تحمل دورى و جدایى از دوستان بسیار سخت و ناگوار خواهد بود و در پاره اى موارد، ضربه ى عاطفى شدیدى در پى خواهد داشت.
3. مسائلى در زندگى انسان وجود دارد که نباید هیچ فردى از آن مطلع شود، این گونه مسائل را حتى با نزدیک ترین و صمیمى ترین دوستان خود نباید بازگو کرد، این خود عاملى است که دایره ى دوستى انسان را محدود و مشخص مى کند.
4. دوستى هاى افراطى به نحوى مانع رشد فکرى افراد، به خصوص جوانان و نوجوانان است; زیرا به سبب وابستگى شدید دوست دارند همیشه با هم و در کنار یکدیگر باشند، روابط عاطفى آنان با خانواده کمرنگ مى شود، هم نوایى و تقلید از دوستان منبع اصلى هنجارهاى رفتارى آنان قرار مى گیرد و گاه ممکن است همین دوستى هاى افراطى باعث شود از مسائل عبادى، معنوى و یاد خدا غافل شوند.
با توجه به این پیامدهاى منفى اخلاقى و روانى دوستى هاى افراطى، شایسته است جوانان و نوجوانان در انتخاب دوست دقت کنند و پس از آن که افرادى را شایسته ى دوستى دانستند، حدود دوستى را در روابط خود رعایت نمایند.
روابط نامشروع چه تأثیرى در روحیه و ایمان و اعتقادات جوانان دارد؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى
غریزه ى جنسى یکى از غرایز نهفته در نهاد انسان است که همانند سایر غرایز، خواست طبیعى خویش را طلب مى کند و انسان ناچار است به این غریزه پاسخ بگوید.
اما آنچه انسان را از حیوان ممتاز مى سازد، حکومت عقل بر اعمال انسانى است و از آن جا که در انسان، غرایز مختلفى وجود دارد و هر یک از آنها بر اساس حکمت و هدفى در نهاد او قرار گرفته است، سعادت و خوش بختى و دست یابى به آرامش واقعى او در گرو پاسخ گویى متوازن و متعادل به این غرایز است.
تمرکز بیش از حد روى یک غریزه و ترجیح دادن آن بر دیگر خواسته هاى عقلایى و فطرى، همانند رشد نامتعادل یکى از اندام ها ـ مثلاً یک دست ـ و متوقف شدن رشد سایر اعضاست. بى شک چنین هیکلى ناقص و بدمنظر خواهد بود.
پیامدهاى منفى روابط نامشروع در بین جوانان
1. از بین رفتن کرامت انسانى و غرق شدن در شهوات:
اگر انسان ارضاى غرایز و شهوات را تنها هدف زندگى بداند، دیگر معنا ندارد که راه مخصوصى را براى آن در نظر بگیرد، بلکه در نظر او هر عاملى که بهتر و بیش تر در خدمت شهوات قرار گیرد، (چشم چرانى، روابط نامشروع، خودارضایى، میل و اعتیاد به تماشاى عکس ها و فیلم هاى مبتذل و...) موجه و پسندیده خواهد بود; هرچند در ستیز با ضوابط عقلى و دینى باشد و به نابودى شرافت انسانى و جامعه ى بشرى منجر شود.[8]
عامل اصلى انحرافات اخلاقى و تضعیف باورهاى اعتقادى در غرب، همین طرز تفکر، یعنى نگرش استقلالى به غرایز است. این مسئله باعث شده که تمامى ارزش هاى انسانى زیرپا گذاشته شود و افراد در مسیر انحطاط و تباهى سیر کنند.
در واقع مشکلات و معضلات اخلاقى و اجتماعى، چون: قتل، جنایت، خودفروشى، اختلالات روانى، تزلزل پیوند خانوادگى و... همه معلول اصل لذت جویى و حکومت غرایز و روابط آزاد و مختلط و از میان رفتن اهداف بلند انسانى است.
2. سلب آرامش روانى و ایجاد اضطراب و افسردگى:
روابط آزاد و نامشروع، باعث مى شود سلامت روانى افراد به شدت آسیب ببیند و فطرت پاک انسانى وى به گناه آلوده شود. عده اى هم چون فروید[9] و راسل[10] آزادى هاى جنسى را براى دست یابى به آرامش روانى و برطرف شدن عقده هاى درونى پیشنهاد نمودند، امّا نتیجه اى که به دست آمد دقیقاً خلاف آن بود.
این فقط مشکل غرب نیست، بلکه در سایر جوامع که به پیروى از غرب رو آورده اند نیز روز به روز آمار اختلالات و بیمارى هاى روانى و جنایات ناشى از ناکامى ها افزایش مى یابد.
استاد شهید مطهرى (ره) گسترش محرّکات جنسى را عامل اصلى انحرافات اخلاقى و غرق شدن در شهوات مى داند:
(این نوع روابط) هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سکس را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى درمى آورد.
در رویکرد دینى، غریزه ى جنسى هم چون آتشى است که هرچه بیش تر به آن خوراک بدهند شعلهورتر مى شود و هیچ گاه فرد به ارضاى کامل دست نمى یابد. در نتیجه، اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرى جنسى، گستره ى خاصى دارد و از آن پس آرام مى گیرد.
(در این میدان)، هیچ فردى از تصاحب زیبارویان و هیچ زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان، و بالاخره هیچ دلى از هوس سیر نمى شود. از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه و ناخواه، دست نیافتنى و همیشه مقرون به نوعى احساس محرومیت است و منجر به اختلالات روحى و بیمارى هاى روانى مى گردد که امروزه در دنیاى غرب بسیار به چشم مى خورد.[11]
3. کاهش میل به ازدواج و تشکیل زندگى شرافتمندانه:
جوانانى که قبل از ازدواج، روابط نامشروع را تجربه کرده و طهارت روح و صفاى باطن خود را لکه دار ساخته اند، انگیزه ى چندانى براى ازدواج ندارند و انتخاب همسر برایشان مشکل مى شود; زیرا از طرفى به همه شک دارند[12] و از طرف دیگر بعد از ازدواج نیز دل کندن از لذت هاى گذشته برایشان مشکل است و تنوع طلبى روانشان را بیمار ساخته و چه بسا بعد از ازدواج، دوباره به منجلاب فساد کشیده شوند. ویل دورانت مى گوید:
فساد پس از ازدواج، بیش تر محصول عادات پیش از ازدواج است.[13]
4. تضعیف باورهاى اعتقادى و ایمان:
آیات و روایات بسیارى به آثار سوء پیروى از هوى و هوس و شهوات اشاره نموده و انسان را از آن برحذر داشته اند.
اولین گام در روابط نامشروع، نگاه هاى هوس آلود و چشم چرانى است. خدواند در قرآن، افراد با ایمان را از نگاه هوس آلود و شهوانى نهى فرموده[14] و به این نکته اشاره نموده است که تخلف از دستور الهى موجب خسران انسان در دنیا و آخرت و عامل اصلى انحطاط انسان است. چنان که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
حکمت و شهوت در یک قلب جمع نمى شود[15].
و در روایت دیگرى نیز مى فرماید:
هیچ چیز به اندازه ى غلبه ى شهوات، تقوا را از بین نمى برد.[16]
هم چنین مى فرماید:
کسى که با شهوت همراه شود جان و عقلش مریض و بیمار مى شود.[17]
با توجه به آیات و روایات، روشن مى شود که انسان، تنها در سایه ى عمل به تعالیم نورانى اسلام مى تواند به سعادت و سلامت روانى دست یابد و به خدا نزدیک تر شود; اما با تخلّف از دستورات الهى و رعایت نکردن حدود اسلامى در روابط با دیگران، از رحمت الهى دور مى شود و به سوى فساد و تباهى گام برمى دارد.
براى جلوگیرى از روابط نامشروع چه راه حلّى پیشنهاد مى شود؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى
در میان غرایز درونى انسان، غریزه ى جنسى، نمود خاصّى داشته و از بدو بلوغ، خودنمایى مى کند و اندک اندک بر همه ى خواسته هاى جوان حاکم شده و روح و جان او را تسخیر و بر اندیشه و اعمال او سایه مى اندازد.
بدون تردید براى ارضاى این غریزه ى طبیعى و نیرومند، باید چاره اى اندیشید و راه درستى انتخاب نمود. جامعه ى غرب که نظریه ى فروید، راسل و... را در آزادى بى قید و شرط شهوت رانى پذیرفته است، شاهد پیامدهاى منفى آن بوده و آمار فاجعه هاى شهوانى در رسانه ها و نوع روابط ناهنجار دختران و پسران، مرد و زن و ... شواهد گویاى این مطلب است. اگر بر فرض از وجود فرزندان نامشروع بى سرپرست، نوزادان پیدا شده در زباله دان ها و توالت ها، کورتاژها و قتل ها و ضایعه هاى دیگر اخلاقى و انسانىِ ناشى از آزادىِ جنسى چشم پوشى کنیم، با این فاجعه ى بزرگ که نابودى شخصیّت انسانى زن و تبدیل شدن او به توپى شهوانى که هر لحظه مورد حمله ى چشم ها، لمس ها و قوّه ى شهوانى مردانِ شهوت ران است چه کنیم؟[18] با بازیچه شدن زندگى پر از آمال و اهداف انسان که باید به سوى کمال و تعالى رشد نماید، چه مى توان کرد؟
در چنین جامعه ى پرالتهابى از در و دیوار، کوچه، خیابان، مدارس و اداره ى آن، جز شهوت و خودنمایى و ناز و نیاز دیده نمى شود و همه ى امور، در عین رنگارنگ بودنشان تنها یک رنگ داشته و آن هم رنگ لذّت جویى است. حال اگر لذّت بیش تر در ظلم و تعّدى بر حقوق دیگران باشد، فرقى نمى کند; چون هدف، حفظ منافع شخصى و لذت فردى است. براى افراد چنین جامعه اى، سرنوشت اخلاقى جامعه، حقوق دیگران و آینده ى نسل بشر اهمیّتى ندارد.
دنیاى غرب، انسان آزاد و شرافتمند را اسیر و ذلیل لذّت جویى هاى زودگذر نموده است. اگر مى توانستند ادعا کنند که حدّاقل در کام یابى هاى جنسى و ارضاى کامل شهوات انسانى و به قول فروید براى حل عقده هاى روانى و ایجاد عشق و محبّت موفّق بوده اند باز خوب بود، امّا در همین نیز با مشکل روبه رو هستند.
شهید مطهرى در این باره مى گوید:
در مورد غریزه ى جنسى و برخى غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعى را مى میراند و طبیعت را هرزه و بى بندوبار مى کند، در این مورد هرچه عرضه بیش تر گردد هوس و میل به تنوع افزایش مى یابد.[19]
این که راسل مى گوید: «اگر پخش عکس هاى منافى عفّت مجاز شود پس از مدّتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد» شاید در باره ى یک عکس به خصوص و یک نوع بى عفّتى به خصوص صادق باشد، ولى مطلقاً در مورد همه ى بى عفّتى ها صادق نیست; یعنى از یک نوعِ خاصِّ بى عفّتى خستگى پیدا مى شود، نه بدین معنا که تمایل به عفاف جانشین آن شود، بلکه بدین معنا که آتش و عطش روحى زبانه مى کشد و نوعى دیگر را تقاضا مى کند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست.
خود راسل در کتاب زناشویى و اخلاق اعتراف مى کند که عطش روحى در مسائل جنسى، غیر از حرارت جسمى است; آنچه با ارضا تسکین مى یابد حرارت جسمى است نه عطش روحى.[20]
ویل دورانت پیرامون پیامدهاى آزادى هاى جنسى مى گوید:
در زیر عوامل سطحى طلاق، نفرت از بچه دارى و میل به تنوّع طلبى نهان است. میل به تنوّع گرچه از همان آغاز در بشر بوده است، ولى امروزه به سبب اصالت فرد در زندگى نو و تعدّد و محرّکات جنسى در شهرها و تجارى شدن لذّت جنسى دو برابر گشته است.[21]
هم چنین مى گوید:
فساد پس از ازدواج، بیش تر محصول عادات پیش از ازدواج است.[22]
حال باید دید راه حل درست براى کنترل غرایز و جلوگیرى از ایجاد روابط نامشروع و در عین حال ارضاى صحیح غریزه ى جنسى چیست؟
شهید مطّهرى (ره) در این باره مى گوید:
به عقیده ى ما براى آرامش غریزه، دو چیز لازم است: یکى ارضاى غریزه در حدّ حاجت طبیعى و دیگر جلوگیرى از تهییج و تحریک آن.[23]
اسلام براى ارضاى صحیح مسائل جنسى، ازدواج دایم و در صورت مهیّا نبودن شرایط آن، ازدواج مدّت دار و موقّت را (با توجّه به ضوابط و شرایط شرعى[24] و رعایت جوانب اخلاقى) توصیه نموده است.
اسلام اصرار فراوانى دارد که محیط خانواده براى کام یابى زن و شوهر از یکدیگر آمادگى کامل داشته باشد. زن یا مردى که از این نظر کوتاهى کند مورد نکوهش صریح اسلام قرار گرفته است. اسلام اصرار فراوانى به خرج داده است که محیط اجتماع بزرگ، محیط کار و عمل و فعّالیّت بوده و از هر نوع کام یابى جنسى در آن محیط خوددارى شود.
فلسفه ى تحریمِ نظربازى و تمتّعات جنسى از غیر همسر قانونى و هم چنین فلسفه ى تحریم خودآرایى و تبرّج زن براى بیگانه همین است.[25]
اگر بتوانیم تصوّر کنیم که اتّحاد روح زن و شوهر و عواطف صمیمانه اى که احیاناً تا آخرین روزهاى پیرى، که غریزه ى جنسى فعالیتى ندارد، باقى است، براى زندگى ارزش بیش تر و بالاترى دارد، و نیز اگر بتوانیم تصوّر کنیم که لذّت یک مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذّتى که از مصاحبت یک زن دیگر مى برد تفاوت دارد، کوچک ترین تردیدى در این جهت نخواهیم کرد که به خاطر بهره مند شدن از مسرّت و آرامش بیش تر، لازم است عواطف جنسى افراد را محدود به همسر قانونى کرده و محیط و کانون خانواده به این کار، و اجتماع بزرگ را به کار و فعالیّت اختصاص دهیم. مطلب مهم تر جنبه هاى اجتماعى ازدواج است. ازدواج و تشکیل کانون خانوادگى، ایجاد کانونى براى پذیرش نسل آینده است و سعادت نسل هاى آینده به وضع اجتماع خانوادگى بستگى کامل دارد.[26]
پس چون انسان زنده است و باید زندگى کند و زندگى انسانى که سرشار از غرایز و عواطف و نیازهاست بدون شریک و همسفر امکان ندارد، همسر قانونى و دایمى انسان بهترین همراه و همدل و پشتیبان لحظه هاى تنهایى و برطرف کننده ى خستگى هاى روحى است.
فراهم شدن زمینه ى ازدواج به موقع جوانان، نیازمند همکارى پدر و مادرها و ارائه ى خدمات لازم از سوى دولت است. نهاد خانواده و دولت، همان گونه که در امر تربیت و حفظ امنیت در جامعه نقش دارند، در زمینه ى حفظ سلامت روانى افراد جامعه نیز رسالت عظیمى را بر دوش دارند که متناسب با دوره هاى سنّى افراد اقدام کنند. بدون شک، سلامت روانى جوانان در سایه ى ازدواج و تشکیل خانواده حاصل مى شود. حال اگر جوانى موفّق به ازدواج نشده و پاسخ گویى به مسائل غریزى از این راه (ازدواج دایم و یا موقت) برایش ممکن نباشد، باید با ایمان و اعتقاد، از عفاف و طهارت روح وجسم خویش محافظت نماید. در این جا نقش نکته ى دومى که شهید مطهرى (ره) فرموده بیش تر روشن مى گردد:
جوان باید خود را از انواع محرّکات و مهیّجات دور نگه دارد. نگاه کردن به صحنه هاى تحریک کننده، اعم از فیلم و عکس، خواندن داستان هاى مهیّج و برخوردهاى آزاد و بى حدّ و مرز دختر و پسر، همه در لغزش و غوطهور شدن در آلودگى مؤثّر است.
لذا دختر و پسر جوان و مجرّد باید سعى کند تا حدّ امکان، افکار و اندیشه ى خود را از این صحنه ها دور نگه دارد و تا حد امکان از برخوردهاى مختلط با جنس مخالف، به ویژه در محیط هایى که اصول اسلامى رعایت نمى شود، پرهیز نماید تا زمینه ى گناه و امکان به وجود آمدن روابط نامشروع فراهم نشود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. حجة الاسلام و المسلمین حسینى، محقق، نویسنده و استاد اخلاق در زمینه ى اخلاق فعالیت هاى زیادى نموده و آثار ارزشمندى دارد; از جمله فعالیت هاى ایشان در این مورد، برنامه ى پربار اخلاق در خانواده است که سال ها قبل از سیماى جمهورى اسلامى ایران پخش گردید.
[2]. تحریم: 6.
[3]. نور: 30 ـ 31.
[4]. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، (مکتبه الاعلام الاسلامى، 1371)، ج 1، ص 72.
[5]. احزاب: 32.
[6]. علامه مجلسى، عین الحیوة، ص 140.
[7]. محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، (مکتبة الاعلام الاسلامى، 1371)، ج 1، ص 335.
[8]. محمدرضا امین زاده، اسلام و ارضاى غریزه ى جنسى، (قم: در راه حق، چ 1، 1377)، ص12.
[9]. ر.ک: چارلز کادور و دیگران، نظریه هاى جمعیّت، ترجمه ى احمد رضوانى، بخش سوم، ص 378; هم چنین براى اطلاع بر نظرات فروید و راسل ر.ک: اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، مرتضى مطهرى، (تهران: انتشارات صدرا)، ص 20 ـ 50.
[10]. ر.ک: برتراند راسل، جهانى که مى شناسم، ترجمه ى روح الله عباسى، (تهران: شرکت سهامى کتاب هاى جیبى، 1357)، ص 70.
[11]. مرتضى مطهرى(ره)، مسئله ى حجاب، (قم: چاپ چهل و دوم، انتشارات صدرا، 1374)، ص 84 ـ 87.
[12]. آیت الله مکارم، مشکلات جنسى جوانان (قم: انتشارات نسل جوان، بى تا) ص 31.
[13]. ویل دورانت، لذات فلسفه (تهران: نشر دانشجویى)، ص 94.
[14]. ر.ک: بقره: 30 ـ 31.
[15]. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، (قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى)، ج 10، ص 386.
[16]. همان، ج 10، ص 386.
[17]. همان، ص 378.
[18]. محمد رضا امین زاده، اسلام و ارضاى غریزه ى جنسى، (قم: در راه حق، چ اول، 1377)، ص 7.
[19]. مسأله حجاب، ص 113، مرحوم شهید مطهرى، چاپ صدرا.
[20]. مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، (قم: صدرا، چ 42، 1374)، ص 113 ـ 114.
[21]. ویل دورانت، لذّات فلسفه، (تهران: نشر دانشجویى)، ص 97.
[22]. همان، ص 94.
[23]. مرتضى مطهرى، همان، ص 120.
[24]. ر.ک: توضیح المسائل مراجع عظام، کتاب نکاح.
[25]. مرتضى مطهرى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، (قم: انتشارات صدرا، بى تا)، ص 47.
[26]. ر. ک: همان، ص 47 ـ 48