روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

مدیریت استرس

مدیریت استرس
ده 10 روش موثر برای فرو نشاندن استرس
روش‌های زیادی برای کاهش تنش (‌ tension ) و رسیدن به آرامش وجود دارد. در این جا شما را با 10 روش موثر برای فرو نشاندن استرس که با توجه به میزان کار و زمانی که صرف آن‌ها می‌شود بیشترین کارایی را دارند، آشنا می‌کنیم. برخی از این روش‌ها در خلال خواندن همین مقاله قابل یادگیری و به کاربستن می‌باشند و برخی دیگر از آن‌ها به تمرین بیشتری نیاز دارند.
1) تنفس عمیق
تنفس عمیق، روش ساده‌ای برای فرو نشاندن استرس است و مزایای زیادی برای بدن انسان دارد که از آن جمله می‌توان به اکسیژن‌رسانی به خون اشاره کرد که این امر به نوبه خود باعث «بیدار کردن» مغز، شل کردن عضلات و آرام کردن فعالیت‌های ذهنی می‌گردد. تنفس عمیق از این جهت مفید است که می‌توان آن را همه جا و همه وقت انجام داد و اثربخشی آن نیز سریع و فوری است.
در زیر، چگونگی انجام این کار توضیح داده شده است:
1- در وضعیت راحتی بنشینید یا بایستید.
2- به آرامی از طریق بینی نفس بکشید و در مغزتان تا 5 بشمارید.
3- هوا را از دهانتان بیرون دهید و در مغزتان تا 8 بشمارید.
4- این کار را چند بار تکرار کنید.
در هنگام تنفس به نکات زیر توجه کنید:
هنگام تنفس، به جای آن که شانه‌های خود را بالا دهید، شکمتان را به سمت بیرون بدهید. این روشِ راحت‌تر و طبیعی‌تری برای تنفس است و به ریه‌ها کمک می‌کند که از هوای تازه پر شوند و هوای «کهنه» بیشتری را تخلیه کنند.
شما می‌توانید این کار را چند بار انجام دهید تا استرس خود را کاهش دهید و یا به شکل مدیتیشن آن را چند دقیقه تکرار کنید.
اگر بخواهید می‌توانید به هنگام بازدم (بیرون دادن هوا)، حلق خود را کمی سفت کنید تا هوا با صدایی شبیه پچ‌پچ و نجوا خارج شود. این روشِ تنفس گاهی در یوگا نیز استفاده می‌شود و می‌تواند باعث فرو نشاندن بیشتر استرس شود.
2) مدیتیشن
مدیتیشن بر پایه تنفس عمیق استوار است ولی یک گام از آن جلوتر می‌رود. هنگامی که شما مشغول مدیتیشن هستید، مغزتان از نظر عملکرد وارد محدوده‌ای می‌شود که مشابه با خواب است ولی مزایای افزوده‌ای به همراه دارد که در حالت‌های دیگر نمی‌توانید به آن‌ها دست یابید، مانند آزاد کردن هورمون‌های خاصی که باعث ارتقاء سلامت می‌گردند. همچنین، تمرکز ذهنی بر روی «هیچ»، ذهن شما را از کار کردن زیاد و بالا بردن سطح استرس باز می‌دارد. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره مدیتیشن اینجا کلیک کنید.
3) تصویرسازی ذهنی
یادگیری تصویرسازی ذهنی به زمان بیشتری نیاز دارد امّا این روشی عالی برای مدتی رها شدن از استرس و آرامش بخشیدن به بدن است. برای بعضی‌ها این کار آسانتر از مدیتیشن است زیرا معمولاً تمرکز کردن بر روی «یک چیز» راحت‌تر از تمرکز کردن بر روی «هیچ چیز» است. پخش کردن صداهای طبیعت (مثل صدای آب، صدای پرندگان و ...) به صورت ملایم به هنگام تمرین، به غوطه‌وری بیشتر شما در این تجربه کمک می‌کند.
در زیر، چگونگی انجام این کار توضیح داده شده است:
1- در وضعیت راحتی قرار بگیرید. اگر وضعیت خوابیده باعث به خواب رفتن شما می‌شود، چهارزانو بنشینید یا روی صندلی راحتی لم دهید.
2- تنفس شکمی عمیق بکنید و چشمان خود را ببندید. تمرکز خود را بر روی تنفس خود قرار دهید.
3- هنگامی که احساس آرامش پیدا کردید، شروع کنید خود را در آرامترین محیطی که می‌توانید تجسّم کنید، تصوّر نمائید. برای بعضی‌ها، این ممکن است شناور شدن در آب تمیز و خنک یک ساحل استوایی باشد و برای بعضی دیگر، نشستن در کنار آتش در عمق یک جنگل سرد و ساکت.
4- وقتی صحنه را تصوّر کردید، سعی کنید تمام حواس خود را درگیر کنید. چه شکلی است؟ چه بویی می‌آید؟ صدای جزجز آتش، ریزش آبشار یا پرندگان را می‌شنوید؟ تصوّر آن را آنقدر واقعی کنید که بتوانید آن را لمس کنید!
5- هر چقدر که می‌خواهید آنجا بمانید. از محیط لذت ببرید و خود را از چیزهای استرس‌زا دور نگهدارید. هنگامی که آماده بازگشت به دنیای واقعی شدید از بیست یا ده شمارش معکوس کنید و به خودتان بگوئید که وقتی به یک رسیدید، احساس شادابی و سرزندگی خواهید کرد و از بقیه روزتان لذت خواهید برد. وقتی بازگشتید احساس آرامش بیشتری خواهید کرد، درست مثل این که از یک تعطیلات کوتاه بازگشته باشید.
در هنگام تصویرسازی ذهنی به نکات زیر توجه کنید:
پخش موسیقی آرامش‌بخش مثل صداهای طبیعت می‌تواند مکمّل کار شما باشد و باعث شود که خود را عمیقتر در محیط جدید حس کنید.
اگر نگران از دست رفتن زمان یا به خواب رفتن هستید می‌توانید از ساعت شماطه‌دار استفاده کنید. بدین ترتیب این نگرانی مانع آرامش شما نخواهد شد. تصویرسازی به طور معمول 10 تا 15 دقیقه طول می‌کشد.
هر چه تجربه‌تان بیشتر شود، سریعتر و عمیقتر این کار را خواهید کرد.
4) تجسّم
یک گام فراتر از تصویرسازی ذهنی است. شما می‌توانید بر پایه تصویرسازی ذهنی، خود را در شرایط دستیابی به هدف‌هایی نظیر سالمتر و با آرامش بیشتر بودن، موفقیت در کار، رفع مشکلات به شیوه‌هایی بهتر و ... نیز تجسّم کنید. نکته قابل توجه این است که تجسّم خود در حال انجام موفق وظایفی که بر عهده دارید، در واقع مشابه یک تجربه فیزیکی عمل می‌کند و بنابراین شما از طریق تجسّم می‌توانید عملکرد واقعی خود را نیز بهبود بخشید!
در زیر، یک جلسه برای نمونه آورده شده است:
بنشینید یا دراز بکشید، چشمانتان را ببنیدید و نفس عمیق بکشید. ماهیچه‌های بدن خود را یک به یک در نظر بگیرید و سعی کنید همه آن‌ها را در آرامش (شل و رها شده) قرار دهید. این کار ممکن است مدتی طول بکشد. وقتی بدنتان احساس آرامش کامل کرد، به مکان دلخواهتان بروید ... مکانی آرام و امن که در آن هیچ نگرانی ندارید. به اطراف نگاه کنید و همه جا را ببینید. از آنجا بودن چه احساسی می‌کنید؟ چه صداهایی می‌شنوید؟ چه بوهایی می‌آید؟ کمی جلوتر بروید. به بالا و پائین و همه اطراف نگاه کنید. به چیزهایی که می‌بینید و احساسی که در شما به وجود می‌آید دقت کنید. به خودتان بگوئید: «من در آرامشم ... نگرانی‌ها برطرف شده‌اند... استرس‌ها از بدن من خارج شده‌اند.» تمام منظره‌ها، صداها، رایحه‌ها و حس‌های این مکان را به خاطر بسپارید. شما هر وقت که خواستید می‌توانید به اینجا بازگردید. برای خودتان این حرف را تکرار کنید: «من اینجا در آرامشم ... این جا مکان مطلوب من است.»
هنگامی که کاملاً مکان مورد نظرتان را تجسّم کردید، چشمانتان را باز کنید ولی در همان وضعیت راحت که قرار داشتید بمانید. به تنفس آرام و منظم خود ادامه دهید و برای چند لحظه از آرامشتان لذت ببرید. مطمئن باشید که مکان مطلوبتان هرگاه که بخواهید به آنجا روید آماده است.
5) خود-هیپنوتیزم
خود- هیپنوتیزم برخی از جنبه‌های تصویرسازی ذهنی و تجسّم را به خدمت می‌گیرد و این مزیت بیشتر را دارد که شما را قادر می‌سازد تا مستقیماً با ذهن ناخودآگاه خود ارتباط برقرار کنید و بتوانید توانائی‌های خود را افزایش دهید، عادت‌های بد خود را آسانتر رها کنید، درد کمتری احساس کنید، عادت‌های سالمتر را به نحو موثرتری در خود به وجود آورید، و حتی پاسخ پرسش‌هایی را بیابید که به هنگام بیداری ذهن، آشکار و روشن نبودند! خود-هیپنوتیزم به تمرین و آموزش نیاز دارد ولی ارزشش را دارد. یاد بگیرید که با استفاده از هیپنوتیزم، استرس‌های زندگی را مدیریت کنید. برای دریافت اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.
6) ورزش
بسیاری از مردم به خاطر کنترل وزن و به دست آوردن شرایط فیزیکی بهتر برای سالمتر یا جذابتر شدن ورزش می‌کنند، امّا ورزش و مدیریت استرس وابستگی زیادی به یکدیگر دارند. ورزش وسیله‌ای برای انحرف ذهن از شرایط پراسترس و راه فراری از ناکامی‌هاست و همچنین به دلیل بالا بردن سطح اندورفین و کاهش هورمون‌های استرس نظیر کورتیزول باعث نشاط و سرخوشی می‌گردد. فعالتر شدن در زندگی روزمره از دیگر مزایای ورزش است.
7) شل کردن عضلات
با سفت‌کردن و سپس شل کردن عضلات بدن، می‌توان در چند دقیقه تنش‌ها را کاهش داد و احساس آرامش بیشتری کرد. این کار به آموزش یا تجهیزات خاصی نیاز ندارد. از عضلات صورت خود شروع کنید. اخم کنید. به مدّت 10 ثانیه این حالت را نگه دارید و سپس برای 10 ثانیه آن عضلات را کاملاً شل کنید. حال، همین کار را با گردن، سپس با شانه‌ها و ... تکرار کنید. این کار را می‌توان همه جا انجام داد و شما با انجام این کار در خواهید یافت که سریعتر و راحتتر از قبل می‌توانید به آرامش دست یابید و رفته رفته به جایی خواهید رسید که درست همزمان با شروع این کار، تنش‌ها در شما کاهش خواهد یافت.
8) رابطه جنسی
برقراری رابطه جنسی روش موثری برای فرو نشاندن تنش و استرس است. مزایای فیزیکی رابطه جنسی بسیار زیاد است و اغلب آن‌ها بر روی فرو نشاندن استرس نیز تاثیر گذارند. امّا متاسفانه بسیاری از مردم هنگامی که سطح استرس‌شان بالاست کمتر به برقراری رابطه جنسی می‌پردازند.
9) موسیقی
ثابت شده است که موسیقی درمانی دارای مزایای زیادی از نظر سلامتی برای افرادی با شرایط خفیف (مثل استرس) تا حاد (مثل سرطان) است. برای مقابله با استرس، موسیقی مناسب می‌تواند فشارخون شما را پائین بیاورد، بدن شما را آرامش بخشد و ذهن‌تان را آرام سازد.
یکی از مهمتر‌ین مزایای موسیقی به عنوان فرونشاننده استرس این است که می‌تواند به همراه فعالیت‌های عادی روزانه صورت گیرد و وقت خاصی را از شما نمی‌گیرد. برخی از مواقعی که می‌توانید از مزایای موسیقی بهره‌مند شوید عبارتند از: برای بیدار شدن از خواب، به هنگام رانندگی، به هنگام آشپزی و غذاخوردن و قبل از رفتن به رختخواب.
10) یوگا
یوگا یکی از قدیمی‌ترین روش‌های بهبود حال خود است که تاریخچه آن به 5000 سال پیش باز می‌گردد. یوگا چند تکنیک مدیریت استرس نظیر تنفس عمیق، مدیتیشن و تصویرسازی ذهنی را ترکیب کرده و با توجه به میزان زمان و انرژی مورد نیاز، مزایای بسیاری به ارمغان می‌آورد. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد یوگا اینجا کلیک کنید.

مدیریت خشم

مدیریت خشم
باد خشم و باد شهوت باد آز برد او را که نبود اهل نماز
مقدّمه
هیجان ها از بزرگ ترین نعمت های 1 الهی اند که در انسان به ودیعت نهاده شده، زندگی بدون آن ها، بی روح، تیره و ماشینی می نماید. و سلامت روانی و عقلانی انسان ها تا حد زیادی به سلامت هیجانی وابسته است. وضعیت هیجانی می تواند قضاوت های فرد در مورد رفتارهای خود و دیگران و نیز نحوه برخوردهای اجتماعی وی را تحت تأثیر قرار دهد. جلوه های هیجانی نقش های متفاوتی ایفا می کنند; از جمله اینکه به عنوان وسیله ای برای برقراری ارتباط با دیگران به کار می روند و فرد می تواند از طریق آن ها اطلاعاتی را در مورد احساسات، نیازها و امیال خود به دیگران منتقل نماید. از سوی دیگر نیز ما یاد می گیریم چگونه پیام های هیجانی دیگران را بخوانیم، بازشناسی کنیم و طبق آن ها رفتاری مناسب انجام دهیم. 2 شواهد بسیاری نشان می دهند افرادی که در زمینه احساسات و عواطف خود قوی و چیره دست هستند، یعنی احساسات خود را به خوبی کنترل می کنند و احساسات دیگران را درک کرده اند و با آن ها به خوبی کنار می آیند، در هر زمینه زندگی، خواه روابط خصوصی و خانوادگی و خواه در مراودت های سیاسی و اجتماعی از مزیّت خوبی برخوردارند. 3 بنابراین، ایجاد و بازشناسی هیجان ها شیوه های مهمی برای تنظیم مبادلات اجتماعی و تعادل جسمانی و روانی ما هستند.
اداره هیجان ها ممکن نیست، مگر اینکه با هیجان های بنیادین مثل خشم، ترس، اضطراب، شادمانی، تعجب، اندوه، انزجار و عشق آگاه باشیم و همچنین از دانش کافی درباره سطوح هیجان، مراحل، تظاهرات جسمانی، عاطفی، شناختی و رفتاری آن ها، هیجان های مثبت و منفی و شدت و ضعف آن ها برخوردار باشیم. شناخت هیجان ها به ما قدرت تحلیل و کنترل می دهد و هر قدر این شناخت (قدرت) بیشتر باشد به سوی مدیریت و کنترل عواطف و بهبود روابط بین فردی جلوتر رفته ایم و در مجموع، گام بزرگی در موفقیت زندگی خود در ابعاد گوناگون برداشته ایم. 4
با توضیحات مزبور، روشن است که کنترل هیجان ها و استفاده مثبت از آن ها با بحث «هوش هیجانی» 5 رابطه ای تنگاتنگ دارد. چرا که برخی از مهارت های تشکیل دهنده هوش هیجانی عبارتند از:
«1. شناخت احساسات خود (خودآگاهی): توانایی اداره لحظه به لحظه احساسات;
2. کنترل احساسات: این مهارت بر پایه خودآگاهی و متناسب با موقعیت هاست;
3. برانگیختن هیجانی: یعنی صف آرایی احساسات در راه خدمت به هدفی خاص;
4. شناخت احساسات دیگران: همدلی با دیگران بر اساس خودآگاهی که خود نوعی مهارت مردمی است;
5. تنظیم روابط با دیگران: هنر مراوده و مهارت کنترل و اداره احساسات دیگران.» 6
«خشم» یکی از نیرومندترین هیجان هاست; همچون انباری از باروت است که ممکن است با یک جرقه منفجر گردد و به آتشفشانی می ماند که با گدازه های خود، خانمان روابط بین فردی و فرد را به آتش می کشد. اما اگر به مهار آن اقدام کنیم و مدیریت سازمان هیجان خود را به عهده بگیریم، می توانیم با سدّ آهنین صبر، تفکر عاقلانه و عاقبت اندیشی آن را کنترل کنیم و بیشترین سود را از روابط سالم بین فردی و سلامت تن و روان کسب کنیم. پس نگذاریم سیل این هیجان پرخروش مزارع سرسبز روابط اجتماعی، شغلی و خانوادگی را ویران کند و سقف خانه های سلامت جسمانی و روانی را پایین آورد و طعم تلخ ناکامی را به ما بچشاند.
واژه شناسی «خشم»
در لغت نامه های فارسی، «خشم» به غضب، غیظ، قهر، سخط و مقابل «خشنودی» معنا شده است. 7 البته «غیظ» به معنای شدت غضب و حالت برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است که پس از مشاهده ناملایمات به انسان دست می دهد. 8 از جمله کلماتی که به خشم اشاره دارند «عصبانیت» است و آن به حالت کسی اطلاق می شود که از نظر روحی ناراحت است و تعادل قوای ارادی و تسلط خود را بر اثر ناراحتی و خشم از دست داده است. 9 در مباحث اخلاقی، از فرو بردن خشم (کظم غیظ) سخن به میان آمده و قرآن شریف این را از صفات پرهیزگاران برشمرده است. 10 «کظم» در لغت، به معنای بستن سرمشکی است که از آب پر شده باشد و به کنایه، در مورد کسانی که از خشم و غضب خودداری می نمایند، به کار می رود. 11
در اصطلاح علم اخلاق، خشم (غضب) از یکی از نیروهای چهارگانه ای که خداوند در نهاد انسان به ودیعت گذاشته است، ناشی می شود. 12 خشم یک حالت نفسانی است که موجب حرکت روح حیوانی (صفات درندگان) از داخل به خارج می شود تا بر طرف مقابل غالب شود و از او انتقام گیرد. در صورتی که این حالت شدید باشد حرارت زیادی در بدن ایجاد می کند، رنگ انسان ملتهب و تیره و رگ ها پرخون و نور عقل بی فروغ می شوند. غضب (خشم) برای دفع ضرر است و انسان ها در برابر این نیرو سه قسم هستند:
1. بسیار عصبانی و تند مزاج: این گروه از حدود عقل و شرع تجاوز می کنند و متهوّر و بی باک به زدن خود و دیگران، دشنام، فاش سازی اسرار و استهزا اقدام می نمایند. (صفات درندگان)
2. افراد متعادل: این افراد طبق مقتضای عقل و شرع، عصبانی می شوند، این گروه، شجاع، با اراده، بلندهمّت و پردل می باشند.
3. افرادی که غضب و خشم ندارند: این گروه افرادی ترسو و بی عرضه هستند.
دانشمندان علم اخلاق انسان ها را طبق دستور دین و عقل، به سمت اعتدال در این قوّه و نیرو دعوت می کنند و اعتدال در این امر را منشأ بسیاری از فضایل می دانند و خروج از حد اعتدال را موجب رذایل زیادی همچون ترس، بزدلی، خود کم بینی، بی غیرتی، شتاب و عجله، سوءظن، انتقام جویی، کج خلقی، عجب، کبر، فخرفروشی، قساوت قلب، کتمان حق و افشای سرّ می دانند. 13 در مجموع، می توان خلاصه گفته آنان را در جدول ذیل مشاهده کرد. باید توجه داشت که «غضب» در معنای اخلاقی، شامل خصومت، نفرت و پرخاشگری نیز می شود.
در اصطلاح روان شناسی تعاریف متعددی از «خشم» ارائه شده اند. طبق نظر برخی از روان شناسان، همچون بسیاری از هیجانات دیگر، تعریف عینی «خشم» نیز دشوار است و این به خاطر آن است که مفهوم خشم با واکنش های هیجانی همنوع مثل نفرت، پرخاشگری و خصومت درمی آمیزد. 14 بنابراین، در اینجا با تکمیل یکی از جامع ترین تعاریف، برای دست یابی به تعریفی نسبتاً جامع و مانع، می توان گفت: «خشم یک واکنش هیجانی نسبتاً قوی است که در انواعی از موقعیت های (حقیقی و یا خیالی) همانند به بند کشیده شدن، مداخله بی مورد دیگران، ربوده شدن متعلّقات و مورد تهدید یا حمله واقع شدن ظاهر می گردد و با برانگیختگی فیزیولوژیک و افکار ستیزجویانه همراه است 15 و اغلب، رفتارهای پرخاشگرانه به دنبال دارد.» 16
با توجه به تعریف مزبور، دو عامل تسریع کننده بروز خشم هستند:
1. ناکامی از رسیدن به هدف;
2. پیش بینی ناکامی.
لازم به ذکر است که خشم لزوماً به پرخاشگری منتهی نمی شود، فرد ممکن است خشم خود را متوجه درون خود کند یا ممکن است فقط با کمک وسایل کلامی خشم خود را بیرون بریزد. 17
فیزیولوژی خشم
یکی از عواملی که به ما کمک می کند تا در مدیریت خشم موفق باشیم، آگاهی از تظاهرات فیزیولوژیکی خشم است. برخی افراد چنان به این حالت هیجانی خوگرفته اند که خودشان نیز باور ندارند فردی خشمگین و تندخو هستند. بنابراین، شناخت این تظاهرات با اظهارنظر خواستن از دیگران و توجه به واکنش های دیگران در برخوردها و چگونگی استمرار روابط اجتماعی می تواند کمک خوبی باشد. خشم مثل دیگر هیجان ها، تظاهرات جسمانی و فیزیولوژیکی ویژه خود را دارد که از بین آن ها، می توان به موارد ذیل اشاره کرد. ترشح هورمون آدرنالین، تسریع تنفّس، افزایش ضربان قلب و فشار خون، انتقال جریان خون از پوست، کبد، معده و روده ها به سمت قلب و
دستگاه عصبی و عضلات، متوقف شدن دستگاه گوارش، آزاد گشتن ذخایر گلوکز کبد و در نتیجه، افزایش انرژی و گرمای بدن، ترشح کورتیزول و سرکوب دستگاه ایمنی بدن، افزایش هورمون تستوسترون درمردان، تسریع و تشدید حرکات و گفتار، سفت شدن عضلات، افزایش دقت، تیزی و حساسیت حواس پنج گانه، گشاد شدن چشم ها، سرخ شدن چهره 18 و انتقال انرژی از سمت سینه به سوی شانه ها و دست ها، و احساس انرژی و داغی در دست ها، گردن و سینه. 19
دالف زیلمان (Zillman)، روان شناس دانشگاه «آلاباما»، به کمک مجموعه گسترده ای از آزمایش های دقیق، عصبانیت را دقیقاً مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و ساز و کار خشم را تشریح کرده است. با توجه به آنکه خشم در واکنش جنگ و گریز در جناح جنگ قرار دارد، زیلمان معتقد است: یکی از فتیله های رایج منفجرکننده خشم در همه جای دنیا، همان حس (واقعی یا خیالی) «در معرض خطر بودن» است. پیام «در معرض خطر بودن» نه فقط می تواند به وسیله تهدید بدنی آشکار به شخص مخابره شود، بلکه ممکن است توسط نوعی تهدید نمادین به حرمت نفس از جمله مورد بی مهری و رفتار ناعادلانه قرار گرفتن، تحقیر شدن و مورد اهانت قرار گرفتن و از تعقیب هدفی مهم مأیوس شدن ارسال گردد. دریافت این پیام ها موجب جوشش نوعی جریان لیمبیک می شود که تأثیری دوگانه بر مغز دارد. بخشی از این جوشش درونی مربوط به آزاد شدن هورمون «اپی نفرین» یا «آدرنالین» است که تولید انرژی می کند.
همان گونه که زیلمان اشاره می کند، این امر برای فعالیت سخت و شدید در هنگام جنگ و گریز لازم است. فوران این انرژی برای چند دقیقه ادامه دارد و بر حسب اینکه مغز چه واکنشی برمی انگیزد، بدن برای تهاجم یا فرار سریع آماده می شود. در این فاصله، موجی از طرف «آمیگدال» از طرف شاخه آدرنوکورتیکال (وابسته به قشر غدد فوق کلیه) دستگاه عصبی، نوعی حالت انقباضی و آمادگی برای هرگونه عمل تولید می کند که خیلی دیرپاتر از جوشش انرژی «کاتکول آمینی» است. این برانگیختی ناشی از قشر مغز و غده فوق کلیوی می تواند برای ساعت ها و حتی روزها ادامه پیدا کند و مغز (مربوط به هیجانات و احساسات) را در آمادگی مخصوص برای فعالیت و تحریک نگه دارد و همچون پایه ای اساسی باشد تا واکنش ها بتوانند با شتابی خاص شکل بگیرند. به طور کلی، این وضعیت آماده برای حرکت، که بر اثر برانگیختگی قشر غدد فوق کلیوی ایجاد شده است، به خوبی نشان می دهد چرا اشخاصی که قبلا بر اثر موضوعی ناراحت و عصبی بوده اند، آمادگی بیشتری برای خشمگین شدن مجدّد دارند، هر نوع فشار روحی نیز با پایین آوردن آستانه خشم، موجب برانگیختگی قشر غده فوق کلیه می شود. بنابراین، کسی که در محیط کار خود روز سختی را داشته است، به ویژه آمادگی دارد که در خانه با کوچک ترین چیزی از کوره دربرود; از جمله با سروصدای زیاد بچه ها. در صورتی که در حالت عادی، همین سروصدا هرگز بدان حد قدرتمند نیست که واکنش منفی فرد را برانگیزد. 20
انواع خشم
خشم، خود به طور کلی، به دو قسمت سالم و غیرسالم تقسیم می شود و خشم غیرسالم خود ده نوع است:
1. «خشم پوشیده و نقابدار» که تشخیص آن از همه دشوارتر است.
2. «خشم ریایی» که خود را از راه های فرعی نشان می دهد; مثلا، قول خود را فراموش می کند یا با خودداری از انجام کارهای دیگران، آن ها را ناراحت می کند.
3. «خشم همراه با سوءظن» یا فرافکنی خشم خود به دیگران; چنان که گویا مطمئن است دیگران نسبت به او عصبانی اند.
4. «خشم ناگهانی» که مثل تندباد شبانه است; قبل از وقوع، باید به نشانه های آن توجه کرد.
5. «خشم همراه با شرم» که معمولا با کاهش عزّت نفس همراه است; چون هر قدر احساس افراد نسبت به خویشتن بدتر باشد، در مقابل نقد، حسّاسیت بیشتری دارند.
6. «خشم عمدی» که برای ترساندن دیگران به کار می رود.
7. «خشم اعتیادی» که در اثر احساسات شدید خشم، شخص دچار شعف می شود.
8. «خشم عادی» که برای سال ها دوام دارد و فرد خودش نیز نمی داند چرا خشمگین است.
9. «خشم اخلاقی» که فرد باور کرده حق به جانب اوست و طرف مقابل خطا کار و بد است، به همین دلیل، او خشم خود را توجیه می کند.
10. «خشم از خود» که شخص خود را به خاطر نقص ها و نقاط ضعف تحقیر می کند. او در گذشته زندگی می کند، نمی تواند از زندگی لذت ببرد.» 21
بی تردید، دانستن این شقوق ما را در تحلیل و کالبدشکافی و سرانجام، اداره خشممان کمک می کند.
علل برانگیزاننده خشم
از جمله عواملی که می تواند ما را در مدیریت خشم و استفاده بهینه از آن کمک کند، توجه به علل آن است. علل تحریک کننده خشم متعددند، اما کاملا از هم جدا نیستند، بلکه با هم تعامل و همپوشی دارد. برخی از این علل عبارتند از:
1. شناختی، شامل خطاهای شناختی و افکار معیوب 22 (بایدهای الزام آور، فاجعه سازی از رویدادها و توقّع های افراطی از خود، خدا، دیگران و هستی);
2. علل رفتاری; مانند: حمله جسمانی 23 یا حمله کلامی 24 مستقیم و غیرمستقیم; 25
3. اخلاقی; مانند: کبر، حسد، عجب، مجادله، عیب جویی، استهزا، مخالفت، مکر و حیله، و حرص و طمع; 26
4. روان شناختی; مانند: احساس طرد شدن، ناکامی، پیش بینی ناکامی، احساس گناه، حسادت، غم، اضطراب، احساس حقارت و استرس; 27
5. اجتماعی; مانند بی عدالتی، فریب کاری، 28 روابط جریحه دار گذشته و یادگیری;
6. اقتصادی; مانند تورم;
7. طبیعی; مانند گرما، شکستن نوک مداد در حال نوشتن;
8. وسوسه شیطان، نفس و انسان های شیطان صفت; 29
9. فیزیولوژیکی; مانند مجروح شدن، خستگی، عدم تعادل هورمون ها 30 (خانم ها در دوران قاعدگی);
10. شخصیتی: افراد زودرنج حساسیت بالاتری دارند (اینجا باید حساسیت درمان شود تا خشم برطرف شود.)
ناگفته نماند که این عوامل می توانند منجر به خشم سالم یا ناسالم گردند. خشم سالم و بهنجار، وقتی رخ می دهد که:
1. یک تهدید واقعی وجود داشته باشد;
2. میزان خشم متناسب با تهدید باشد;
3. اقدامات بعدی به شکل مؤثری از شدت تهدید بکاهند و به ما کمتر آسیب برسانند.
خشم نامتناسب و ناهنجار عکس موارد مزبور است.
فعالیت مکرّر خشم ناسالم نشان دهنده اختلال روان شناختی است. بنجامین فرانکلین می گوید: خشم هرگز بدون دلیل نبوده، اما این دلیل به ندرت موجّه و مورد قبول است. 31
طبق نظر روان شناسانی همچون بک و الیس، همه عوامل یاد شده مؤثرند، اما این بدان منظور نیست که عواطف و احساسات ما از کنترلمان خارجند; چون شما می توانید احساسات خود را تغییر دهید. آن ها معتقدند: ریشه همه ناراحتی ها و آشفتگی ها در افکار غیرمعقول است که همگی تقریباً یادگرفتنی و اکتسابی اند. آلبرت الیس ( AlbertEllis) در کارهای درمانگری خود، جمله معروف فیلسوف رواقی اپیکتتوس را شعار خود قرار داده است: «این چیزها نیستند که انسان را ناراحت می کنند، بلکه این نگرش و طرز تفکر (غیرمعقول) انسان در مورد چیزهاست که او را ناراحت می کند.» 32
رویدادها ßافکار و باورهای غیرمنطقی (بر اساس خطاهای شناختی و تجارب منفی)ß رفتار، افکار و هیجان های منفی و غیرعاقلانه
راه‌های ابراز خشم
شیوه های ابراز خشم در افراد با هم فرق دارند. دانستن و تأمّل در شیوه های ابراز خشم می تواند ما را در بازشناسی خشم خود و دیگران کمک کند تا واقع بینانه تر به اداره آن بپردازیم. در ذیل، این شیوه ها ذکر می شوند.
1. واپس رانی و سرکوب: خشم در اینجا به ناخودآگاه فرستاده می شود.
2. جابه جایی: خشم به شیء یا فردی که عامل اصلی خشم نیست منتقل می شود; مثلا، کارمندی که از دست رئیس خود عصبانی است، به اشیا لگد می زند یا خشم خود را سر همسر و فرزندان خود خالی می کند.
3. گریستن و خندیدن: خشمی که تخلیه هیجانی و کلامی نشده است به شکل گریه ظاهر می شود. ممکن است این خشم با ابراز کلامی نیز همراه باشد. البته گاهی نیز خشم با شوخی، کنایه و جوک ابراز می گردد و فرد به باد استهزا گرفته می شود.
4. واکنش افراطی: فرد نسبت به عمل فرد مقابل واکنش بیش از حد نشان می دهد که با کرده فرد تناسب ندارد.
5. رویارویی مثبت: پاسخ مستقیم، صریح و قاطع فرد نسبت به عامل خشم و بیان احساس و دلایل برانگیخته شدن خشم خود.
6. پاسخ انفعالی: فرد خشم خود را به طور واضح و مستقیم ابراز نمی کند که این قسم در انواع گوناگونی ظاهر می شود:
الف) خشونت انفعالی: در حضور دوست اعتراض نمی کند، اما در غیابش اقدام به تخریب اموال او و... می کند.
ب) رفتار مخفیانه: غیبت، ناسزاگویی زیرلب، سکوت، پرهیز از تماس چشمی، تحقیر، شکایت، فریب کاری و سخن چینی از این قبیل اند.
ج) بازی دادن: در اینجا، فرد به تخریب روابط، تمارض و تحریک دیگران به اعمال خشونت و کنار کشیدن می پردازد.
د) از خود گذشتگی: فرد به کمک فراوان طرف مقابل می پردازد، اما از او کمکی نمی پذیرد.
هـ.) رفتارهای وسواسگرانه: اعتیاد، تعصّب، انتقادجویی و سرزنش از این قبیل اند. 33
7. انکار: بسیار دیده شده که افراد عصبانی منکر عصبانیت خود هستند. این واکنش گرچه به ظاهر خبر از تعادل عاطفی فرد در قبال دیگران می دهد، اما معرّف حقیقت نیست.
8. انفجار مستقیم (خشم فعّال): انفجار خشم در این حالت همانند آتشفشانی است که مواد مذاب آن جز ویرانی اطراف خود، ثمر دیگری ندارد. 34
9. فرافکنی: در اینجا، فرد مرتب خشم خود را به دیگران نسبت می دهد و دیگران را خشمگین می شمارد.
در مجموع، می توان گفت: ابرازخشم ازچندوجه خارج نیست:
الف. درون ریزی و سرکوب: این امر منشأ بیماری های گوناگون روانی مثل افسردگی و روان تنی (زخم معده و مانند آن) می شود و در درازمدت می تواند به کینه و تلخی عمیقی منجر شود که نگرش فرد را نسبت به خود و محیطش با طرز فکر منفی اش تحت تأثیر قرار می دهد.
ب. خالی کردن به سر دیگران (مستقیم و غیرمستقیم): این کار موجب صدمات بدنی و روحی و خدشه دار شدن روابط بین فردی می گردد.
ج. پذیرش، کنترل و جهت دادن مثبت به خشم: با این کار، این انرژی عظیم را مهار می کنیم و در پیشبرد اهداف سازنده از آن سود می بریم. 35
بهترین برخورد با خشم
برخورد عاقلانه با خشم، ما را در بهبودسازی روابط بین فردی (حل تنش های روابط زناشویی، تربیتی، شغلی و مانند آن) و سلامت جسمانی و روانی و رسیدن به اهداف کمک می کند. بنابراین، یاد گرفتن آن به شکل آموزش رسمی توصیه می شود اما به طور خلاصه برخورد مناسب با خشم در قالب مراحلی انجام می شود:
الف. پذیرش: این نقطه آغاز برخورد مثبت با خشم است. منظور از «پذیرش» آن است که در وهله اول، واقعیت وجود خشم را در خود رد نکنیم.
ب. تمدید خشم: پس از پذیرش عصبانیت خود، باید به خشم قدری زمان بدهیم. این عمل همچون سرد کردن ماشینی است که تازه جوش آورده است، راه های پایین آوردن تدریجی نقطه جوش خشم در اشخاص متفاوتند. برخی استحمام می کنند، عده ای پیاده روی می کنند، برخی دیگر فعالیت بدنی انجام می دهند. به عبارت دیگر، این مرحله ما را آماده ارزیابی صحیح از خشم خود می کند.
ج. ابراز خشم: پس از پایین آمدن قابل توجه نقطه جوش و ارزیابی علل خشم، باید ناراحتی خود را با شخصی که از او عصبانی شده ایم در میان بگذاریم. پایین آمدن سطح خشم به ما کمک می کند ضمن ابراز ناراحتی، به سخنان شخص دیگر گوش دهیم و به عبارت دیگر، تفسیر او را نیز از وقایع دریابیم. (ناراحتی باید در فضایی همراه با احترام بیان شود.)
د. ارزیابی خشم: در این مرحله، ما به بررسی علل خشم و ریشه های خشم خود می پردازیم; خوب است که از خود بپرسیم: چرا عصبانی شدم؟ آیا زود نتیجه گیری نمی کنم؟ آیا درگیر قضاوت عجولانه نشده ام؟ آیا انتظارات معقولی (از خود، دیگران، جهان و خدا) دارم؟ آیا چیزی در من وجود دارد که حس ترس و حقارت مرا بالا می برد و در نتیجه، مرا خشمگین می کند. به عبارت دیگر، آیا نقطه آغاز خشم من دیگری است، یا مسایل درونی خودم؟ 36
روش برخورد با سوءتفاهم دیگران
در برخورد با دیگران، «جنگ و گریز» ساده ترین و متداول ترین شیوه پاسخ گویی ـ نه مفیدترین و کارآمدترین ـ در مشکلات است; چون این شیوه فطری و موافق با ساز و کارهای عصبی و زیست شناختی است. این پاسخ و هیجانِ همخوان با آن تحت تأثیر عواملی همچون تجارب گذشته فرد، وضعیت محیطی، مشوّق ها و عوامل بیرونی برانگیزاننده و پیامدهای مثبت و منفی است. بر همین اساس، ممکن است هیجان ها و رفتارهای فطری همخوان با نظام جنگ و گریز در ذهن سرکوب شوند و در اثر یادگیری، به هیجان ها و رفتارهای دیگر همانند افسردگی، کمک گرفتن از دیگران و استفاده از مواد مخدّر تبدیل شوند. 37 اما جنگ و گریز سازنده ترین شیوه هم نیست. این شیوه برای حملات ناگهانی دیگران و حیوانات سازنده است، اما در روابط بین فردی روزانه کارساز نیست. جنگ و گریز مشکل را لحظه ای حل می کند و مشکل پس از آن همچنان باقی می ماند. در مسائل خانواده، روابط دوستانه و مسائل تربیتی، موجب دوسوگرایی می شود; چون در این مواقع، ما به افراد مورد نزاع خود، علاقه و احساس مثبت داریم. اگر عصبانی شویم و خشم خود را سر آن ها خالی کنیم در واقع به کسی که به نوعی مورد علاقه ماست حمله و رابطه خود را با او مخدوش کرده ایم. از سوی دیگر، اگر عصبانیت خود را فرو بریم این علاقه موجب سرکوبی خشم و در نتیجه، به هم خوردن تعادل جسمی و حل نشدن مشکل (بروز اختلالات هیجانی و رفتاری) می گردد. 38
«قاطعیت» مناسب ترین الگوی روابط بین شخصی از میان پرخاشگری، سلطه گری و کم رویی است. یک برخورد قاطع دارای ویژگی هایی از قبیل برقراری روابط صادقانه، صریح و همراه با احترام متقابل است. تنها قاطعیت می تواند ارتباطات را سازنده کند و روابط و نزاع ها را به حالت بُرد ـ بُرد (رضایت طرفین) تبدیل کند.
در اینجا، صداقت، که هماهنگی بین رفتار آشکار با فکر و احساس درونی است، هسته اصلی قاطعیت به شمار می رود. ناگفته نماند که روش های مؤثر گفتوگو به دلایل ذیل اهمیت می یابند و به همین خاطر نیازمند آموزش نظام مند می باشد: 1. ارتباط تنگاتنگ با شغل; 2. اختلالات روانی; 3. موفقیت فرد در زندگی; 4. ارتباط با خود که خود زیربنای ارتباطات دیگر است. 39
یک شبهه یک جواب
طبق نظریه روان تحلیلگری، خشم اگر فرو برده شود، موجب نفرت و خشم به خویشتن و افسردگی می گردد و این با «کظم غیظ»، که به عنوان یکی از برجسته ترین صفات پرهیزگاران در آموزه های دینی مطرح شده است، تعارض آشکار دارد.
جواب: استاد شهید مطهری می فرماید: «غیظی که انسان پیدا می کند درست حالت عقده ای را دارد که در انسان پیدا می شود. حل کردن این عقده را "کظم" گویند; مثل غده سرطان که وقتی آن را زیر برق می گذارند آب می شود. از نظر روحی، کظم غیظ این است که انسان کاری بکند که نه تنها اثری بر غیظ خودش مترتب نکند، بلکه آن عقده و کینه که در قلبش وجود دارد، حل شود و مثل یخی که آب می شود، آب شود.» 40
کظم غیظ در چارچوب معارف و جهان بینی دینی برای افراد متعهد هیچ مشکلی در روابط بین فردی و درون فردی ایجاد نمی کند; چون موجب پاک شدن مسئله می شود، نه درون ریزی خشم. مؤمن طبق آموزه های دین اسلام، موظّف است از خطاهای مردم درگذرد; با آن ها مدارا کند; صبور باشد; نقدپذیر و نصیحت شنو باشد; به گفتار مردم گوش کند و به نیکوترین آن ها ترتیب اثر دهد; در برخوردهای اجتماعی و نزاع ها اهل گذشت و تغافل باشد; از بگو مگو، مجادله، کینه و برخورد فیزیکی اجتناب کند; و با مردم به شکل پسندیده سخن بگوید، مؤمن در همه شرایط، حضور خداوند را احساس می کند; می داند که به خاطر گذشت ها و تحمّل هایش مأجور است و طبق وعده الهی و احادیث زیاد، فرو بردن غضبش باعث عزّت، امنیت و آرامش روح و روان او می گردد و او را محبوب دیگران می سازد و برای رسیدن به این منظور، دعا می کند.
امام سجّاد(علیه السلام) در دعای «مکارم الاخلاق» می فرماید: «و حَلِّنی بحلیةِ الصالحینَ و اَلْبِسنی زینةَ المتقینَ فی بسطِ العدلِ و کظمِ الغیظِ و اطفاء النائرة...»; 41 خدایا! مرا به زیور صفات خوب نیکوکاران آراسته کن و لباس زیبای پرهیزگاران را به من بپوشان تا به گسترش عدل و فرو بردن خشم خود و اصلاح میان مردم پس از آتش غیظ بپردازم.
کسی که به پایگاه مستحکم و امن الهی اعتقاد دارد در همه شرایط به او توکّل و اعتماد می کند و می داند که یاد، ذکر و اعتماد عملی به او منشأ آرامش است و از او می خواهد و دعا می کند که او را در تحقیق این صفت (کظم غیظ) و برخورد منطقی و عاقلانه کمک کند تا از افراط و تفریط (پرخاشگری، سلطه گری و کم رویی) دوری کند و به اعتدال و برخورد قاطع و سازنده، که همراه با صراحت، احترام متقابل و صداقت (هماهنگی گفتار و اعمال با فکر و احساس) است، برسد. 42
در تحلیل روان شناختی آیه شریفه (وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ) (آل عمران: 134) این شیوه سازنده مشهود است. افراد پرهیزگار در روابط اجتماعی و روزانه خود، با سه شیوه خشم خود را برطرف و محو می سازند:
اول. به خشم خود ترتیب اثر نمی دهند و عجولانه و سریع آن را ابراز نمی کنند.
دوم. به خاطر خداوند، از لغزش دیگران می گذرند و آن لغزش را به طور کلی نادیده می گیرند.
آیه شریفه نیز از کلمه «عفو» استفاده کرده است، نه «غفران»: (وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ.) «عفو» به معنای محو اثر یک امر به طور کلی است، اما «غفران» اشاره به ستر و پوشش روی چیزی با بقای اصل آن است. 43 پرهیزگاران با عفو، قلب خود را از هر کدورت و کینه ای می شویند و در آخر، به «احسان» (کلامی و غیرکلامی) فرد مقابل می پردازند.
این امر باعث رفع کدورت ها و خشم فرد مقابل می شود و روابط محترمانه متقابل را تشدید می کند تا با قلبی سرشار از صمیمیت و صفا به زندگی خود ادامه دهند. مؤمن می داند که این کار مورد رضای خداست و با این احسان گفتاری و رفتاری، محبوب و معشوق حضرت حق قرار می گیرد; (وَاللّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ)
این شیوه یکی از مصادیق «قاطعیت» است که سازنده ترین الگوی ارتباط مؤثر می باشد. بنابراین، در کظم غیظ، مسئله خشم بکلی منتفی می شود و چیزی باقی نمی ماند تا به لایه های تحتانی روان برود و موجب افسردگی گردد. در سیره ائمّه اطهار(علیهم السلام)آمده است که ایشان هنگام خشم، آیه مذکور را پیوسته تکرار می کردند تغییر وضعیت می دادند، بدی را به نیکی پاسخ می دادند، محل را ترک می کردند، برای آن فرد دعا می کردند و... این کارها باعث ارزیابی مجدّد و وقفه بین چرخه غضب می شود و روابط به سرانجامی خوب ختم می گردد.
خشم مقدّس (غیرت دینی)
«مدیریت خشم» به معنای نادیده گرفتن خشم به طور کلی نیست، هرگاه عده ای قصد هتک حرمت، تجاوز به ارزش ها، عِرض و ناموس، استثمار و حق کشی داشته باشند و در صدد اشاعه فحشا و منکر برآیند در درجه اول، باید با شیوه «قاطعیت» یعنی برقراری روابط صادقانه، صریح و همراه با احترام متقابل و دعوت به کارهای مثبت و معروف، با آن ها رفتار نمود. اما اگر این کار نتیجه بخش نبود، باید از ارزش های خود با چنگ و دندان 44 دفاع کرد. قرآن شریف درباره صفات مؤمنان می فرماید: آن ها اهل گفتوگوی مسالمت آمیزند، به همدیگر محبت و احسان می کنند و با هم مهربانند و در مقابل کفّار، به شدیدترین وجه می ایستند: (أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ.) (فتح: 29)
خشم مقدّس نباید حل شود، بلکه باید مهار گردد و در وقت مخصوص با عاقبت اندیشی، تفکر و شیوه عاقلانه و مشورت و تجهیز قوا بر سر دشمن سرکش فرود آید. نباید در آن شتاب زده و عجول بود; چرا که «خشم عجولانه» پشتوانه شناختی و فکری ندارد; زیرا در حالت خشم کنترل مغز کمتر است و منطق استدلال در کار نیست. 45 در این صورت، اگر زمینه بروز خشم به شکل منطقی پیش نیاید و سلطه دشمن به خاطر عدّه و عُده بیش از ما باشد، این خشم باعث افسردگی، رکود و بی نشاطی نمی شود; چرا که اولا، طبق وظیفه دینی خود عمل کرده ایم; ثانیاً، رضایت خدا و آرامش دهی او در کار است; ثالثاً، احساس تهدید در مقابل باورهای ایثار، دفاع مقدّس و شهادت رنگ می بازد. پس این خشم نهفته به ما آسیب نمی زند، بلکه به شکل کینه و بغض مقدّس درمی آید که خود دارای ارزش است و انسان به خاطر آن اجر و پاداش دنیوی و اخروی می برد و احساس ارزشمندی مهم تری، همچون شجاعت، اعتماد به نفس و مورد تأیید حق بودن بر استقامت او می افزاید تا آنجا که شعار جهاد اسلامی ما می شود: «بکشیم یا کشته شویم پیروزیم.»
در پژوهش وینک (Wink) و دیلون (Dillon) به اثبات رسید که دیانت پیشگی (در سختی ها و راحتی ها) باعث شور و شوق زندگی، رضایت خاطر از روابط بین فردی و فعالیت های اجتماعی می شود و دین داری با بهزیستی و سازگاری گره خورده است و فواید روان شناختی تدیّن در دوران سختی و مصیبت، طبق بررسی های متعدد آشکار است. 46 بنابراین، در زمانی که ما از نظر ظاهر قدرت مقابله نیز نداریم، چون پای بند به اصول و ارزش های دینی خود هستیم، همواره از نشاط روحی برخورداریم و خشم و کینه مقدّس به استقامت و سلامت روان ما کمک می کند. رنج و خشم اگر رنگ جهان بینی مقدّس به خود بگیرد نه تنها باعث افسردگی و ناکامی نمی گردد بلکه خود کمک می کند تا زندگی معنا پیدا کند و این امر یادآور زندگی دکتر ویکتور فرانکل است همو که پس از آزادی از سخت ترین شکنجه ها و زندان ها روش درمانی معنی درمانی را بنا نهاد.
فنون مدیریت خشم
فنون مدیریت خشم در سطوح گوناگون رفتاری، شناختی و روابط بین فردی مطرحند. این فنون با توجه به شرایط و مقتضای حال به کار برده می شوند با هم ارتباط و تعامل دارند و برای حفظ بهداشت روانی و جسمانی به کار می روند. به عبارت دیگر، برخی از این فنون در جهت پیش گیری و برخی در جهت درمان و تعدادی از آن ها نیز برای بازتوانی (توان بخشی) فرد مبتلا به اختلال خشم به کار می روند.
الف. فنون شناختی
1. زیر سؤال بردن باوری غلط: با زیر سؤال بردن اعتقاد و اطمینان راسخ خود برای ابراز خشم، موجب تضعیف آن می شویم. هر قدر بیشتر راجع به چیزی که ما را خشمگین ساخته است فکر کنیم، دلایل قانع کننده تری برای خشمگین بودن به دست می آوریم. 47 هر قدر سریع تر وارد چرخه خشم شویم و آن را زیر سؤال ببریم، تأثیر آن بیشتر خواهد بود. آگاهی از خطاهای شناختی نیز به ما کمک می کند تا با دقت، باورها و عقایدمان را درباره خود، دیگران و جهان تحلیل و بررسی کنیم و خشم غیرعقلانی خود را مهار نماییم. برخی از این خطاهای شناختی و تعمیم های مبالغه آمیز 48 به قرار ذیل می باشند:
الف) اندیشه های بایددار: 49 این باورها با کلماتی همچون «باید» و «نمی توانم» به کار می روند; مانند: «باید همه به من احترام بگذارند.» به جای آن، بهتر است از کلمات «دوست دارم» و «می خواهم» استفاده کنیم.
ب) تفکر همه یا هیچ: 50 اغلب با قواعد بایددار همراه است; مانند «مردم باید به من احترام بگذارند، در غیر این صورت، من هیچ محبوبیت و مقبولیتی ندارم.» باور کنیم که مردم نیز مثل ما ممکن است خطا کنند.
ج) نتیجه گیری شتاب زده: این عمل خود بر اساس «ذهن خوانی» 51 و «پیش بینی منفی» 52 انجام می شود و به همین دلیل، از واقع بینی به دور است.
د) برچسب زدن: صورت حاد تفکر «همه یا هیچ» است; مانند: «من نباید در کارهای مهم شکست بخورم و حالا که چنین شده، من ناتوان هستم» یا «او نباید به من چنین می گفت; حالا که چنین گفته پس من بدبختم.»
هـ.) شخصی سازی: شخص خود را مسئول حادثه ای می داند که به هیچ وجه در کنترل او نبوده است.
و) درشت نمایی;
ز) بی توجهی به موارد مثبت;
ح) تمرکز بر موارد منفی;
ط) کمال نگری: مانند اینکه شخصی می گوید «باید در هر کاری کاملا موفق باشم.» 53
2. توجه به تظاهرات فیزیولوژی خشم: آگاهی از تظاهرات فیزیولوژی خشم به ما کمک می کند که هیجان خشم خود را بهتر بشناسیم و منکر آن نشویم و علاوه بر آن، درصدد برآییم با پرسوجو از اطرافیان، درباره خشم خود و زمان بروز آن اطلاعاتی کسب کنیم تا با این خودآگاهی، راحت تر خشم خود را اداره کنیم، (یادمان نرود که شناخت به ما قدرت کنترل می دهد.)
3. اسناد مجدد: 54 به جای تمرکز بر مسئله، که در آن احساس خشم ایجاد می کند، باید بر راه حل آن تمرکز کنیم تا از بن بست مسئله مداری خارج شویم. 55
4. تحلیل هزینه و منفعت: نفع دنیوی و اخروی مهار خشم و ضررهای دنیوی و اخروی ابراز انفجاری خشم و یا سرکوب خشم را فهرست کنیم. توجه به پیامدهای آن می تواند کمک خوبی برای مهار آن باشد. فواید آن مثل حفظ بهداشت روانی، مقبولیت اجتماعی، عدم ندامت، و آسیب جسمانی و ضررهای آن مثل طرد شدن، آسیب زدن به خود و دیگران است. 56 علمای اخلاق نیز در شیوه درمان علمی این صفت گفته اند: بهتر است با آفات و شرور این صفت آشنا شویم و در احادیث مربوط به خشم و کظم غیظ تأمّل کنیم. برای نمونه به موارد ذیل توجه کنید:
الف) مضرّات; مانند: غضب کلید فتنه هاست و باعث ظاهر شدن عیوب صاحبش می گردد; انسان را به شر نزدیک و از خیر و نیکی دور می کند. اول غضب جنون، و آخر آن پشیمانی است. غضب خِرَد را فاسد می کند.
ب) منافع; مانند: هر کس کظم غیظ کند در حالی که می توانست آن را ابراز کند، خداوند قلب او را در دنیا و آخرت از امن و ایمان پر می کند. کسی که خشم خود را فرو ببرد خداوند عیب هایش را می پوشاند. قوی ترین مردم کسی است که به واسطه حلم و صبر، غضبش را مهار کند. 57 انسان چون فطرتاً دنبال جلب منفعت و دفع ضرر است، انگیزه بهتری با این روش برای مهار خشم پیدا می کند.
5. ریزش فکر: 58 در مشکلات و اختلافات اجتماعی، باید متوجه باشیم که با روش های گوناگون می توانیم از پس مشکل برآییم. باید با تحریف های شناختی پنجه درافکنیم و سالم ترین، سازنده ترین و پرمنفعت ترین راه را انتخاب کنیم و توجه داشته باشیم پاسخ های جنگ و گریز اگر چه فطری اند، اما چون مقطعی مسئله را حل می کند، مشکلات ارتباطی دیگری به وجود می آورند.
6. التزام به صفات اضداد: برای اینکه بتوانیم یک صفت و رفتار را خاموش کنیم و یا از بروز آن جلوگیری کنیم، می توانیم نقطه مقابل آن را تقویت کنیم. در علم اخلاق، توصیه شده است با التزام مستمر به انجام اضداد این صفت (کظم غیظ، صبر، حلم و عدم شتاب) و درمان خودخواهی، ریشه همه صفات بد، از بروز این صفت پیش گیری کنیم. نیز بیان شده است که برخی از صفات همچون تکبّر، عجب، شوخی زیاد، استهزا، خواری، عیب جویی، لجاجت، مجادله، مخالفت، مکر و حیله، حرص به مال و جاه می توانند خشم را برانگیزانند; که در این موارد نیز توصیه شده است به ضررهای دنیوی و اخروی آن توجه کنیم و با عمل به اضداد این صفات و ریشه کن کردن مادر همه رذایل (خودخواهی منفی) آن را محو کنیم. 59
ب. فنون رفتاری
فنون رفتاری بر این فرض بنیادی بنا شده اند که رفتارها عمدتاً حاصل یادگیری اند. بنابراین، می توان آن ها را از یاد برد و یا رفتار مطلوب جایگزین آن ها کرد:
1. پاداش یا جریمه پاسخ: در این فن، ما به رفتارهای مطلوب خود پاداش می دهیم و رفتارهای نامطلوب و خشمگین خود را جریمه می کنیم. در زندگی برخی از علما آمده است که آن ها برای حذف یک صفت بد، گاهی به جریمه خود می پرداختند; مثلا، هر گاه مرتکب خشم نامعقول می شدند روزه می گرفتند. از فن «قرارداد مشروط» نیز می توان کمک گرفت; 60 مثلا، مبلغی به کسی بدهیم و به او بگوییم: در صورت بروز این صفت از من، فلان مبلغ را انفاق کن.
2. مهار محرّک ها: خشم ممکن است به خاطر محرّک های فعلی مثل گرسنگی و خستگی ایجاد شود که برای درمان آن باید این محرّک های مزاحم را برطرف ساخت. 61 البته گاهی محرّک ها وسوسه نفس، شیطان و دوستان شیطان صفت هستند که باید با غفلت زدایی و مراقبت و گفتن اذکاری مثل «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم»، «لااله الا لله»، خواندن سوره های ناس و فلق و گفتن «اَعوذُ بک مِن وسوسةِ النفس» و خواندن دو رکعت نماز و پناه بردن به خدا از آن ها خلاصی پیدا کرد. از سوی دیگر، می توانیم از محرّک ها و مشوّق های مفید مثل همنشینی با افراد صبور و حلیم این صفت را در خود ایجاد کنیم. 62
3. تغییر محیطی و وضعیت: گاه محیط و محل توقف ما منبع استرس و محرّک خشم است که باید از آنجا دور شویم 63 تا از خشم حاصل از آن نجات یابیم. در کتب اخلاقی، از ائمّه اطهار(علیهم السلام)احادیثی نقل شده اند که اشاره دارند به اینکه هنگام غضب، باید از محل غضب خارج شد و تغییر حال داد; اگر شخصی ایستاده است بنشیند، و اگر نشسته است به پهلو روی زمین دراز بکشد و اگر باز آرامش نیافت آب سرد به صورت خود بزند و یا وضو بگیرد. امام باقر(علیه السلام)می فرمایند: «اِنَّ الرجلَ لَیغضبُ فما یرضی ابداً حتّی یَدخلَ النارَ فایُّما رجل غضبَ علی قوم و هو قائمٌ فَلیجلسْ مِن فوره ذلک، فانّه سَیذهبُ عَنهُ رجزُالشیطانُ.» 64
4. مطالعه زندگی افراد صبور و شیوه رفتار آن ها: 65 مسلّماً جهان بینی الهی قوی انسان را در برابر سختی ها مقاوم می کند و این همان چیزی است که افراد صبور و حلیم به آن مجهّزند. مطالعه زندگی این بزرگان به تدریج به باورها، گفتار، رفتار و هیجان های ما جهت مثبت می دهد.
ج. فنون بین فردی
همان گونه که پیشتر اشاره شد، بهترین الگوی ارتباطی مؤثر و سازنده «قاطعیت» است. در قاطعیت چون زیربنای آن برقراری روابط صادقانه و صراحت همراه با احترام متقابل است. طرفین بحث راضی می شوند و قضیه به حالت بُرد ـ بُرد تمام می شود.
1. ایفای نقش: پیش از اینکه در موضع خشم قرار بگیریم، صحنه را تجسّم ذهنی کنیم و رفتارها و بحث های احتمالی را به طور زنده اجرا کنیم تا آمادگی روبه رو شدن با شرایط را داشته باشیم و بهترین شیوه برخورد را از بین شیوه های ممکن انتخاب کنیم. 66 در این زمینه، می توانیم از فن «صندلی خالی» کمک بگیریم. 67
2. همانندسازی: در روابط بین فردی افراد قاطع دقت کنیم و نکات مثبت رفتاری و عاطفی آن ها را بیاموزیم و همانندسازی کنیم. از جمله اصولی که می توانیم از آن ها استفاده کنیم، اصل «تظاهر مثبت، نه ریایی، و شبیه سازی» است. در روایات آمده است: اگر می خواهید راضی، صبور و یا حلیم و بردبار باشید، خودتان را به این حالات درآورید; چون فردی که به قومی تشبّه
پیدا می کند احتمال زیاد دارد که یکی از همان افراد گردد. امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «اِن لم تکن حلیماً فَتَحلَّم فاِنَّه قلَّ من تَشَبَّه بقوم الاّ اَوْشَکَ اَن یکونَ مِنهم.» 68 ویلیام جیمز نیز در این باره چنین می گوید: هرگاه خواستید احساس خاصی را در خودتان پدیدار سازید، کاری کنید که اگر آن احساس طبعاً به شما دست می داد خود به خود آن کار را می کردید. 69
3. نقدپذیری: به خود بقبولانیم که اشتباه کردن مساوی با آدم بد بودن نیست. اغلب ما انسان ها عموماً یک معادله غلط در ذهنمان حک شده و آن اینکه اشتباه کردن مساوی است با آدم بد بودن، و آدم بد نیز مطرود است. باید این معادله را به نامعادله تبدیل کنیم. ما نیز مثل بقیه انسان ها ممکن است خطایی داشته باشیم، ولی عیب داشتن ما مساوی با معیوب بودن کل شخصیتمان نیست. پس به استقبال نقد برویم و با پرسیدن از طرف مقابل، سعی کنیم با صفات منفی خود بیشتر آشنا شویم و پس از خودشناسی، از صفات مثبتمان برای برطرف کردن آن عیب کمک بگیریم. در ضمن، به یاد داشته باشیم که از نقد و انتقاد نرنجیم. چون اغلب انسان ها عادت کرده اند خواسته خود را با درست یا نادرست های اخلاقی، جملات آمرانه و یا انتقاد بیان کنند. البته اگر کسی قصد سلطه گری و آزار ما را دارد می توانیم انتقاد او را با «پاسخ مه آلود» و فنون مشابه آن پاسخ دهیم; یعنی به مه تبدیل شوید و انتقاد را از خود عبور دهید (حالت تدافعی نگیرید) و وانمود کنید مسئله را نفهمیده اید و برای عدم جدال، به صورت کلی و مبهم با اصول انتقاد به صورت اجمالی موافقت کنید و از جملاتی مثل «شاید این طور باشد، ممکن است به چنین چیزی منجر شود، بی ربط هم نمی گویید، شاید حق با شما باشد» استفاده کنید تا احتمال تکرار انتقاد مغرضانه را در فرد کاهش دهید. گاهی لازم است در مقابل انتقاد، «ابراز وجود منفی» کنیم; یعنی به اشتباه خود اعتراف کنیم با توجه به اینکه بین اشتباه و احترام و مقبولیت رابطه ای وجود ندارد. اشتباه جزو لاینفک زندگی است. پس اشتباه را به عنوان یک اشتباه بپذیریم و در صدد اصلاح برآییم. 70
4. قاطعیت: 71 این سازنده ترین شیوه در رابطه بین فردی است و هسته آن صداقت (هماهنگی بین رفتار آشکار با فکر و احساس درونی) است; تنها شیوه ای که در آن دو طرف به رضایت و حالت بُرد ـ بُرد می رسند 72 و در برخورد با افراد مورد علاقه یا کسانی که نسبت به آن ها احساس مثبتی داریم دچار دوسوگرایی نمی گردیم 73 و شاید به همین دلیل است که در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) آمده: «انُّما رجل غَضبَ علی ذی رحم فلیَدْنُ منه فلیَمَسَّهُ فانَّ الرحمَ اذا مُسَّت سَکنَت»; 74 هر گاه فردی از دست اقوام و نزدیکان خود خشمگین شد نزد او برود و او را لمس کند تا آرام گردد.
مؤمنان هنگام غضب بر یکی از نزدیکان خود، باید به نیکوترین شیوه برخورد کنند و به او (از نظر عاطفی، کلامی و بدنی) نزدیک شوند. این حالت باعث می شود که فرد احساس امنیت و آرامش کند. بی تردید، این احساس آرامش و محبوبیت موجب می شود که او حالت تدافعی و تهاجمی نگیرد و قضیه بدون بگومگو فیصله پیدا کند. باید به بهترین وجه، مشکل را حل کنیم و از دو سوگرایی سر درنیاوریم تا دچار اختلالات هیجانی و رفتاری نشویم.
5. کمک مُصلح: گاهی وجود فرد سوم، که دلسوز و همدل است، می تواند از شعلهور شدن آتش خشم جلوگیری کند. به مثال ذیل توجه کنید: پرویز بر سر مسئله ای با ساسان اختلاف دارد. پرویز که فردی فحّاش است، به او ناسزا می گوید. ساسان نمی تواند تحمّل کند و سریع عصبانی می شود. بهزاد دست ساسان را می گیرد و به گوشه ای می برد و به او می گوید: «او تحت فشار روحی است، خودش هم از این برخورد ناراحت است.» اطلاعات تسکین دهنده بهزاد امکان ارزیابی مجدد به ساسان می دهد. این امر باعث کاهش ترشح غدد فوق کلیوی می گردد و به آرامش او کمک می کند. پس اگر می بینیم که در شرایطی نمی توانیم صحیح تصمیم بگیریم و عجولانه برخورد می کنیم، از فرد سومی برای کنترل خشم خود کمک بگیریم. 75
6. مهارت در انتقاد: گاهی خشم های ما به خاطر عدم مهارت ما در انتقاد کردن هستند. با یادگیری این مهارت ها، باید از بروز آتش جنگ و خشم اجتناب کنیم. (پرهیز از نقد در جمع ـ توجه به نقاط مثبت در ابتدای نقد و ایجاد روحیه پذیرش در طرف مقابل، بیان غیرمستقیم، تکریم شخصیت و عدم بیان نقدهای پی در پی و فرصت دادن برای اصلاح)
7. شوخی: 76 گاهی شوخی روش خوبی برای حفظ از آتش خشم است; یعنی فرد به جای اینکه در تنش روابط همیشه جدّی باشد، این بار به جنبه های مضحک و خنده دار قضیه و رویداد توجه می کند. این کار باعث می شود که فرد قدرت بازبینی و تجدیدنظر داشته باشد و عجولانه تصمیم نگیرد.
8. حفظ جذّابیت بین فردی: بی تردید، یکی از جذّابیت ها در روابط بین فردی نشاط، بشاشیت و گشاده رویی است. افرادی که عبوسند و چهره ای درهم دارند از محبوبیت کمتری برخوردارند. به همین دلیل، علمای اخلاق با توجه به این امر، یکی از علاج هایی را که برای غضب ذکر کرده اند، منعطف کردن توجه فرد به حالت چهره فرد غضبناک است. می گویند: در چهره افراد غضبناک بنگرید، ببینید چگونه حالت او از حالت انسانی خارج شده و صفات او به درندگان شبیه شده و منفور مردم، حتی نزدیکان خود، گشته است. مسلّماً توجه به این امر کمک خوبی برای ترک این صفت است; چون مردم از معاشرت با افراد بشّاش، صبور و حلیم لذت می برند و آن ها نزد مردم عزیز و محترمند. 77
9. خوش بینی: فرد خوش بین عمیقاً معقتد است که به رغم مشکلات و سختی های موجود بر سر راه زندگی، اوضاع سر و سامان می گیرند و همه چیز به خوبی و خوشی می انجامند. سلیگمن خوش بینی را روشی می داند که مردم بر اساس آن موفقیت ها و شکست های خود را توصیف می کنند. فرد خوش بین (به خود، دیگران و مسائل زندگی) هر شکست را به عنوان پدیده ای می بیند که قابل تغییر است و معتقد است: بار دیگر می تواند موفق شود، در حالی که فرد بدبین به هنگام شکست (در روابط، زندگی و مانند آن) خود را سرزنش می کند و ناکامی خود را ناشی از برخی خصوصیات شخصی خود می داند که غیرقابل تغییرند. به نظر وی، خوش بینی و امید را می توان مثل درماندگی و نومیدی آموخت و زیربنای آن «خود اثربخشی» 78 است; یعنی فرد باید باور کند که به همه ماجرای زندگی خود مسلّط است و می تواند از عهده مشکلاتی که بر سر راهش قد علم کرده اند، برآید. 79
10. مردم حق اشتباه دارند: این روش در واقع آن روی سکّه یکی از تفکرات غلط و خطاهای شناختی است; یعنی انسان عاقل در روابط اجتماعی خود واقع بین است و حق اشتباه را برای افراد دیگر به رسمیت می شناسد و انتظار معصوم بودن از همه مردم ندارد; همان گونه که خود وی نیز چنین است.
تغافل، مدارا، پاک سازی افکار غیرمنطقی، اخلاص، عفو و پناه بردن به خدا از شرّ وسوسه ها می توانند روحیه صبر و حلم و کظم غیظ را در ما تقویت کنند. 80 در مجموع، جهان بینی الهی به ما کمک می کند ما در خط اعتدال (شجاعت) سیر کنیم; نه دچار افراط (سلطه گری، ظلم و تکبّر) شویم و نه دچار تفریط (ترس، بی عرضگی، احساس خود کم بینی).
برای مثال، یکی از اعمال دینی که می تواند کارگشا باشد و از شدت غضب بکاهد، اشتغال ذهن به ذکر و یاد خداست. این امر باعث می شود که حواس انسان از محرّک های غضب منصرف شود و در مقابل، حضور خداوند را حس کند و در مورد عواقب دنیوی و اخروی غضب و مذمّت های آن بیشتر اندیشه کند. به همین دلیل، برخی از علما اشتغال به ذکر خدا در هنگام غضب را واجب می دانند. 81
از دیگر اعمال دینی، گذشت و عفو به خاطر خداست. تحمّل بسیاری از سختی ها و خشم ها به خاطر رسیدن به مقام مادی و معنوی (که بالاتر از همه چیز است) راحت است (چون عشق حرم باشد سهل است بیابان ها.)
تنیدگی و خشم
از نشانه ها و تظاهرات روان شناختی و رفتاری پریشانی می توان به خشم، دشنام دادن، نوسان خلقی، اعمال تکانشی و خصومت اشاره کرد. تنظیم غذا، ورزش، استراحت و تفریح، مراقبت 82 تنفّس عمیق، مالش ماهیچه ای، کمک از بیوفیدبک، مدیریت زمان و شیوه های حمایتی و روابط صمیمانه با نزدیکان می توانند کمک های خوبی برای تنیدگی زدایی باشند. 83 البته در انجام این اعمال، باید زنجیره افکار عصبانی کننده و باورهای غیرمنطقی قطع شوند; چون این اندیشه های ناسالم مثل هیمه برای آتش هستند. رعایت اعمال یاد شده به ما آرامش می دهد و جوشش غدد فوق کلیوی (آدرنالین) را تسکین می بخشد و خشم و تظاهرات آن برطرف می شود. 84
اعتدال در خشم
در مهار کردن خشم، نباید یک بعدی نگاه کنیم; همان گونه که باید جلوی امواج خروشان و مخرب خشم را بگیریم، وظیفه داریم بی خشمی و ترس را نیز در خود علاج کنیم. غضب اگر در حد تفریط باشد منشأ یک سلسله رذایل، عقب ماندگی ها، ناامیدی، افسردگی، بدبینی، احساس کهتری و شکست در زندگی و ناکامی 85 می شود که باید با تنظیم برنامه ای درصدد اصلاح آن برآییم. در این زمینه، می توانیم از بسیاری از فنون یاد شده و نکات ذیل کمک بگیریم:
1. توجه به فواید دنیوی و اخروی اعتدال در خشم و تأمّل در آسیب های معنوی، مادی، اجتماعی و عاطفی تفریط در این صفت;
2. مجالست با افراد متعادل و دوری از افراد پست و دون همّت و الگوگیری و همانندسازی از صفات افراد حلیم و صبور;
3. ورزش و تقویت نیروهای جسمانی، تعدیل در خواب و خوراک;
4. شرطی سازی متقابل; یعنی کمک گرفتن از اضداد این صفات و تمرین مکرّر آن ها تا به شکل ملکه و عادت مثبت درآیند. به یاد داشته باشیم که عادت یا بدترین ارباب است با بهترین نوکر. پس با عادت مثبت خود را به موفقیت ها نزدیک تر سازیم;
5. تمرکز در ابعاد مثبت وجودی و استعدادهای بالفعل و بالقوّه و خاموش کردن صفات جانب تفریط مثل احساس حقارت;
6. توجه به اینکه افراد شجاع، حلیم و متعادل محبوب و عزیز و محترمند و افراد سست و کسل نزد مردم خوار و ذلیل و بی مقدار (جذّابیت بین فردی);
7. کمک از خودگویی های مثبت، تلقین و جملات تأکیدی مثبت و جایگزین کردن آن ها با افکار خود آیند منفی;
8. بازشناسی افکار و خطاهای شناختی معیوب و اصلاح آن ها;
9. توجه به اینکه صفات بد منجر به افسردگی و خدشه دار شدن روابط بین فردی می گردند. این افراد به خاطر افسردگی و عدم قاطعیت، ظلم پذیرند و راحت از حق خود می گذرند و خشم خود را به درون می ریزند. خشم انباشته شده باعث بیماری های روان تنی و نفرت از خود، توجه به ابعاد منفی زندگی و بدبینی و احساس کهتری بیشتر می گردد. پس در مدیریت خشم، باید آگاه باشیم که همیشه کشتی مزاج را به سمت اعتدال حرکت دهیم و در کنترل آن، از قطب نمای دقیق شرع و عقل کمک بگیریم.
در آخر، توجه به این نکته لازم است که مدیریت خشم تنها به اداره خشم خود نمی پردازد، مدیر خشم حتی بر سازمان خشم دیگران نیز حکومت می کند تا از بروز خشم دیگران جلوگیری کند; خشمی که ممکن است باعث طوفان خشم او گردد.
پی‌نوشت‌ها
1 ـ از جمله فواید هیجان ها، مى توان به کمک براى حفظ بقا، سازگارى بهتر، حفظ تعادل در برابر مقتضیات محیطى و کارایى در فرایند پیشرفت اشاره کرد.
2 ـ على مصباح و دیگران، روان شناسى رشد (1)، تهران، سمت، 1374، ص 429و430.
3 ـ ر.ک: دانیل گلمن، هوش عاطفى، ترجمه حمیدرضا بلوچ، تهران، جیحون، 1379، ص 68.
4 ـ برگرفته از: نیما قربانى، جزوه کارگاه هوش هیجانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1383.
5 . emontional entelligence.
6 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 78ـ79.
7 ـ على اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا.
8 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1361، ج 3، ص 97.
9 ـ على اکبر دهخدا، پیشین.
10 ـ آل عمران: 134.
11 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ص 97.
12 ـ در نهاد انسان، چهار قوّه عاقله (مدرک کلیات و حقایق)، شهویه (جالب منافع)، غضبیه (دافع ضررها) و وهمیه (مدرک جزئیات) وجود دارند که انسان و حیوان در سه نیروى اخیر با هم مشترکند و فصل ممیّز انسان و حیوان نیروى عاقله است. (ر.ک: احمد نراقى، معراج السعاده.)
13 ـ سید محمّدعلى جزایرى، دروس اخلاق اسلامى، قم، مدیریت حوزه علمیه، 1382، ص 13ـ14.
14 ـ نصرت الله پورافکارى، فرهنگ جامع روان شناسى و روان پزشکى، تهران، فرهنگ معاصر، 1380، ج 1، ص 79.
15 ـ هلن انیل، کنترل و مهار خشم، ترجمه اکبر فرشیدنژاد، سینا حکیمان، اصفهان، فرهنگ مردم، 1383، ص 22.
16 ـ على مصباح و دیگران، پیشین، ص 494.
17 ـ محمود ساعتچى، اصول روان شناسى، تهران، امیرکبیر، 1375، ج 1، ص 443.
18 . WWW.mardoman.com/life/angercontrol.aspx.
19 ـ نیما قربانى، مهندسى رفتار ارتباطى، تهران، سینه سرخ، 1380، ص 22.
20 ـ دانیل گلمن، پیشین.
21 ـ رونالد پاترافرون، غلبه بر خشم، ترجمه مهدى مجرّدزاده کرمانى، تهران، مؤسسه فرهنگى راه بین، 1378، ص 221ـ223.
22 ـ کارول تارویس، روان شناسى خشم، ترجمه احمد تقى پور، چ سوم، تهران، دایره، 1371، ص 98. و نیز:
WWW.mardoman.com.
23 . Physical_assault.
24 . Verbal-attack.
25 ـ الن اُ. راس، روان شناسى شخصیت، ترجمه سیاوش جمال فر، چ سوم، تهران، روان، 1378، ص 275.
26 ـ سید عبدالله شبّر، الاخلاق، ترجمه محمّدرضا جباریان، قم، هجرت، 1383، ص 249.
27 . WWW/mardoman.com/life/angercontrol.aspx.
28 ـ هلن انیل، پیشین، ص 24.
29 ـ حسن عرفان، جزوه موضوعات تحقیقى معارف اسلامى و علوم انسانى، قم، مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى، 1373، ص 29ـ45.
30 30و31ـ پرکارى غده تیروئید و ترشح بیش از حد هورمون تیروکسین منجر به خشم مى شود.
WWW/persianspring.org.
31 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 101.
32 ـ برنز دیوید، از حال بد به حال خوب، ترجمه مهدى قرچه داغى، تهران، پیکان، 1380، اقتباس از فصل اول.
33 . WWW/mardoman.com/life/angercontrol.aspx.
34 . WWW/Persianspring.org.
35 . WWW/mardoman.com/life/angercontrol.aspx.
36 . WWW.persianspring.ong.
37 ـ نیما قربانى، پیشین، ص 26ـ29.
38 ـ همان، ص 29.
39 ـ همان، ص 218ـ219.
40 ـ مرتضى مطهرى، فلسفه اخلاق، چ پانزدهم، قم، صدرا، 1372، ص 28.
41 ـ محمّدتقى فلسفى، شرح و تفسیر دعاى مکارم اخلاق، چ سوم، قم، نشر فرهنگ اسلامى، 1373، ج 1، ص 60.
42 ـ توجه داشته باشید که کظم غیظ و حلم دو صفت ضد غضبند، اما از نظر رتبه، حلم بالاتر از کاظم غیظ است; چون فرد با حلم خود از ابتدا نمى گذارد لشکر غضب وارد قلمرو او شوند (دفع خشم). اما فرو برنده خشم پس از آنکه خشم آمد، آن را برطرف مى سازد (رفع خشم).
43 ـ ابوهلال العسکرى، معجم الفروق اللغویه، قم، جامعة المدرسین، ص 364.
44 ـ انفال: 60.
45 ـ محمود ساعتچى، پیشین، ص 443.
46 . Allen c. Sherman & Thomas plante, "Conclusions and Future Direction for Reserch of Faith and Health", Faith and Health Psychological Perspectives, ed. by: plante Thomas G. & Allen c. Sherman, (NEW YORK & london: The Guilpord press 2001), pp 381-402.
47 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 102.
48 ـ ویژگى عمده این باور آن است که انسان را از افکار منطقى دور مى کنند، این افراد با عجله قضاوت مى کنند، انعطاف ناپذیر و واقع بین نیستند، مشکلات و تزاحمات جهان را نمى پذیرند، نسبت به خود، دیگران و جهان پرتوقعند. به خاطر افکار معیوبشان، روابطشان خراب است، خود را انسان کاملى مى دانند و براى دیگران حق اشتباه و خطا در نظر نمى گیرند.
49 . Musturbatory.
50 . all or none belief.
51 . Mind reading.
52 . Negative prediction.
53 ـ دیوید برنز، پیشین، ص 21. (اقتباس)
54 . Reattribution.
55 ـ مسعود جان بزرگى، شیوه هاى درمانگرى اضطراب و تنیدگى، تهران، سمت، 1382، ص 306.
56 ـ همان، ص 306.
57 ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1416ق، ص 2264ـ2267.
58 . Brain Storm.
59 ـ سید عبداللّه شبّر، پیشین، ص 250. نیز ر.ک: امام خمینى (ره)، چهل حدیث، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، 1371.
60 ـ همان، ص 290.
61 ـ همان.
62 ـ حسن عرفان، پیشین، ص 108 و 25ـ45. (اقتباس) و نیز ر.ک: شیخ عبّاس قمى، حاشیه مفاتیح الجنان.
63 ـ مسعود جان بزرگى، پیشین، ص 291.
64 ـ امام خمینى، پیشین، ص ص 140.
65 ـ براى مثال، از مالک اشتر الگوگیرى کنیم که پس از اینکه آن مرد بازارى به او جسارت کرد و آشغالى به سمت او پرتاب کرد. او به سمت مسجد تغییر جهت داد و براى آن فرد دعا کرد (کمک از دعا). در کتاب سیماى فرزانگان آمده است: فردى به خواجه نصیرالدین طوسى نامه نوشت و او را کلب بن کلب خطاب کرد. ایشان پس از قرائت نامه، با کمال خون سردى گفتند: اینکه او مرا سگ خوانده، درست نیست; زیرا که سگ از جمله چهارپایان و عوعو کنندگان است با پوششى پوشیده از پشم، و ناخن هایش درازند. همچنین مرحوم کاشف الغطا براى فقیرى که به صورتش آب دهان انداخته بود از نمازگزاران کمک مردمى جمع کرد. نیز ر.ک: تفسیر آیه 126 نحل و قصه قدرت کنترل خشم پیامبر(صلى الله علیه وآله)که او چگونه قاتل عمویش سیدشهدا را با اینکه بدن او را مثله و قطعه قطعه کرده بود، به خاطر خدا بخشیدند، با اینکه تصمیم داشتند به جاى حمزه عده اى زیاد را به هلاکت برسانند.
66 ـ مسعود جان بزرگى، پیشین، ص 230.
67 ـ ارتوراى جانگسما، راهنماى گام به گام درمان مشکلات روانى بزرگ سالان، ترجمه سید على کیمیایى، مشهد، به نشر، 1381.
68 ـ محمّد محمّدى رى شهرى، پیشین، ج 1، ص 686، به نقل از: نهج البلاغه، حکمت 207.
69 ـ محمّد سبحانى نیا، جوان و آرامش، قم، بوستان کتاب، ص 100.
70 ـ نیما قربانى، پیشین، ص 177ـ182.
71 . Assertiveness.
72 ـ همان، ص 218.
73 ـ یعنى اگر عصبانى شود و خشم خود را سر او خالى کند در واقع به کسى که به نوعى مورد علاقه شماست حمله نموده و رابطه خود را مخدوش کرده است و اگر به خاطر علاقه به او خشم را سرکوب کند، در واقع تعادل جسمى و روحى خود را به هم زده و مشکل نیز حل نشده که این خود منشأ بروز اختلالات هیجانى و رفتارى است.
74 ـ امام خمینى، پیشین، ص 140.
75 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 105.
76 . Humer.
77 ـ شیخ عبّاس قمى، خلاصه معراج السعاده، قم، مؤسسه در راه حق، 1370، ص 47ـ48.
78 . Self_efficacy.
79 ـ دانیل گلمن، پیشین، ص 146.
80 ـ مسعود جان بزرگى، پیشین، ص 238.
81 ـ امام خمینى، پیشین، ص 140. (امام خمینى(قدس سره) در این کتاب، علاج اساسى غضب را در دو چیز مى دانند: 1. درمان حبّ نفس و خودخواهى و مى فرمایند: از این صفت عشق به مال، قدرت، جاه پدید مى آید و کسى دیگر حق ندارد مزاحم خواسته هاى نفسانى او گردد، وگرنه او غضبناک مى گردد. 2. درمان باورهاى غلط; چون برخى به اشتباه، غضب را براى خود کمال حساب مى کنند ـ و مى فرمایند: صفت غضب در افرادى که داراى صفات رذایل هستند بیشتر است; مثلا، بخیل از غیر بخیل زودتر غضبناک مى گردد. (ر.ک: همان، ص 141ـ142.)
82 . Meditation.
83 . William A. Howaii Brooks/cole, The Human Services Counsleing Tool box, Four Approch Counselling and Psychotherapy, pp. 271-274, (WWW. Wadsworth.com.)
84 ـ ر.ک: دانیل گلمن، پیشین، ص 105.
85 . Frustration

مروری بر کاربرد درمانی و اثرات جانبی سرترالین در کودکان

مروری بر کاربرد درمانی و اثرات جانبی سرترالین در کودکان
سرترالین ( sertraline ) با نامهای تجارتی Zoloft و Lustr al جزو نسل سوم داروهای ضد افسردگی قلمداد می گردد و یک مهارکننده اختصاصی جذب مجدد سروتوئین SSRIs ( Selective Serotonin Reuptake Inhibitor ) است . این دارو بطور معمول در درمان اختلالات خلقی واضطرابی بزرگسالان مصرف می گردد ولی مصرف آن در کودکان از جانب FDA ( Food and Drug Administration ) تأیید نگردیده است (1). اثرات ضد افسردگی این دارو مشابه ضد افسردگیهای سه حلقوی ( TCA ) می باشد. علی رغم مشابهت مکانیسم عمل آنها SSRIs تفاوتهای فارماکوکینتیک مشخصی با TCAs دارد. سرترالین پس از تجویز خوراکی به آهستگی جذب می گردد و در عوض 8-6 ساعت به پیک پلاسمایی خودش می رسد (2و3). نیمه عمر دفعی آن 32-26 ساعت است و مانند سایر SSRIs عمدتاً در کبد متابولیزه شده و به متابولیت غیر فعال خود desmethylsertraline تبدیل می گردد. برخلاف فلوگزتین و پاروگزتین ، سرترالین اثرات فارماکوکینتیک خطی در محدوده دوزهای درمانی 50 تا200 میلی گرم روزانه دارد(3). اغلب یک دوز ثابت روزانه توصیه می گردد، در عرض حدود یک هفته به سطح پایدار سرمی می رسد و خواص فارماکوکینتیک آن در افراد مسن و کسانی که نارسایی کلیه دارند با افراد جوان و میان سال تفاوتی ندارد. بنابراین ، دوزاژ آن در افراد مسن مشابه افراد میانسال است (2). تجویز سرترالین به افراد سالم باعث مهار انتخابی جذب 5-هیدروکسی تریپ تامین ( 5- HT ) به پلاکت های خون می گردد(2). با توجه به اثرات درمانی ضد افسردگی این دارو و کمتر بودن عوارض جانبی آن وتجویز راحتر آن (دوز واحد روزانه ) و با توجه به گزارشات متعدد و متفاوت راجع به کاربرد و عوارض جانبی آن در کودکان ، بررسی آخرین یافته ها و تحقیقات علمی در زمینه مصرف سرترالین در کودکان ضروری به نظر می رسد. در این مقاله با بررسی بیش از سی مقاله تحقیقی منتشر شده در مجلات معتبر دنیا طی سالهای اخیر، به اثرات درمانی ، کاربرد، عوارض جانبی ، مزیت و عدم مزیت آن و دوزاژ سرترالین در کودکان پرداخته شده است .
مرورمقالات
الف - سرترالین برای درمان افسردگی و وسواس در کودکان
عمده ترین مورد استفاده سرترالین در درمان افسردگی و وسواس می باشد. Tierny . 33 مورد کودک و نوجوان 18-8 ساله که مبتلا به افسردگی اساسی بوده وبرای مدت 10-2 هفته تحت درمان با سرترالین قرارگرفته بودند را مورد مطالعه قرار داده است (4). دوز متوسط مصرف شده در این بیماران 6/1 میلی گرم به ازای کیلوگرم یا 100 میلی گرم روزانه بود. وی با استفاده از ابزار سنجش CGI ( Clinical Global Impression ) در 17 مورد بهبود مناسب مشاهده نمود و میانگین در صد کلی بهبودی 65 درصد بود. هرچه میزان سن بالاتر می رفت ، میزان بهبودی هم بیشتر شده بود. در16 مورد عوارض جانبی مشاهده گردید. در هشت مورد به علت بروز عوارض شدید، دارو قطع گردیده بود. از این میان هفت مورد عوارض جانبی رفتاری داشتند. عمده عوارض جانبی در طی هفته اوّل درمان مشاهده گردید. همچنین دو بیمار دچار حالت مانیا شدند. در هیچ کدام از بیماران بروز علائم خودکشی یا تهاجم ( Violence ) یا بدتر شدن علائم افسردگی مشاهده نگردید(4). در یک مطالعه 12 هفته ای بر روی 13 نوجوان مبتلا به افسردگی اساسی که توسط McConville و همکارانش انجام شد، کارایی سرترالین در درمان افسردگی مورد بررسی قرار گرفت (5). نتایج دلالت برآن داشت که سرترالین باعث کاهش قابل ملاحظه در علائم افسردگی واضطراب در طی 8-5 روز اوّل درمان می گردد و در عرض 12 هفته بهبودی قابل توجهی را به همراه دارد. پروفایل کلی عوارض جانبی آن پایین بوده (14 درصد) و مطرح گردیده است که همراهی افسردگی با سایر اختلالات روانپزشکی ، نتیجه درمان را بدتر نمی کند. Alderman ، فارماکوکینتیک ، بی خطر بودن و کارایی سرترالین در 61 کودک و نوجوان 17-6 ساله مبتلا به افسردگی اساسی یا وسواس را مورد بررسی قرار داده است (6). کلیه بیماران یک دوز واحد ابتدایی 50 میلی گرم دریافت می کردند و پس از یک هفته توقف ، دوره پنج هفته ای درمان به یکی از دو شکل زیر شروع می گردید: 25 میلی گرم روزانه و افزایش دوز هر 25 میلی گرم به ازای 4-3 روز و یا 50 میلی گرم روزانه وافزایش 50 میلی گرم به ازای هر هفته تا حداکثر 200 میلی گرم . کلیه بیماران دوزاژ 50 میلی گرم اوّلیه و 65 درصد تا دوز 200 میلی گرم را تحمل نمودند. عمده عوارض جانبی این دارو شامل عوارض گوارشی و شکایات روانی بود وتفاوتی بر اساس سن در این زمینه مشاهده نگردید. در بیماران مبتلا به وسواس ، میانگین نمره CY-BOCS ( Childrens Yale-Brown Obsessive Compulsive Scale ) از 25 به 13 کاهش و نمره افسردگی ( CGI ) به 2/2 (بهبودی زیاد) تقلیل یافته بود. پارامترهای فارماکوکینتیک دارو مشابه بزرگسالان بود(6). کارایی بالینی سرترالین در هشت نوجوانان مبتلا به وسواس توسط Rodrigues Rmos مورد مطالعه قرار گرفته است (7). بیماران بین 17-12 سال سن داشتند. دوز اثر به کار رفته بین 50 تا200 میلی گرم بود ودوز نگهدارنده 150-50 میلی گرم روزانه . هفت بیمار در عرض 6 ماه با بهبودی کامل پاسخ دادند و در یک دختر 16 ساله به علت عوارض جانبی غیر قابل تحمل ، دارو قطع گردید. شروع بهبودی در هفت مورد فوق قبل از هفته هشتم بود. در این هفت بیمار عوارض ناخواسته نداشتند. نتایج در کسانی که سرترالین به همراه درمان شناختی دریافت کرده بودند، خیلی مناسبتر بود(7). یک مطالعه 12 هفته ای در چند مرکز که به صورت دو سرکور و یا کنترل - پلاسبو صورت گرفت ، بی خطر بودن و اثر بخشی سرترالین در 187 کودک و نوجوان 17-6 ساله مبتلا به وسواس مورد بررسی قرار گرفت (8). به طور مشخص کسانی که سرترالین دریافت نمودند، بهبودی بیشتری نسبت به گروه کنترل نشان دادند (بر اساس معیار CY-BOCS و CGI ). بی خوابی ، تهوع ، بی قراری ، و لرزش در این گروه (سرترالین ) بیشتر بود. در 11 درصد به علت عوارض جانبی گروه سرترالین و 2 درصد در گروه کنترل درمان قطع گردید، در نهایت نتیجه گرفتند که مصرف سرترالین برای درمان وسواس کودکان و نوجوانان مفید وبی خطر است (8).
ب - استفاده سرترالین در اسیکزوفرنیای کودکان
یکی از راههای غلبه بر علائم منفی در اسیکزوفرنی ، استفاده توام نورولپتیک های طولانی اثر با ضد افسردگی ها است . در یک مطالعه ، 20 بیمار نوجوان مبتلا به اسیکزوفرنی طی 12 هفته علاوه بر داروی ضد سایکوز تحت درمان با سرترالین قرار گرفتند(9). نمرات علائم مثبت و علائم منفی و عوارض اکستراپیرامیدال اندازه گیری گردید. نتایج نشان داد که اضافه نمودند سرترالین به درمان ، منجر به کاهش قابل ملاحظه در علائم مثبت و منفی شده . ولی باعث افزایش عوارض جانبی نشده است . سرترالین ممکن است بطور غیر مستقیم باعث کاهش فعالیت دوپامینژیک گردد(9). بر این اساس Thakore به کارایی درمان کمکی سرترالین در درمان اسکیزوفرین مزمن اشاره نموده است (10). اما مطالعه Lee نتایج متفاوتی را ارائه می دهد(11). او در یک مطالعه کنترل - پلاسبو دو سر کور هشت هفته ای ، به این نتیجه رسید که هیچ تفاوت قابل ملاحظه ای در علائم مثبت و منفی و سایکو پاتولوژی کلی بین دو گروه ( سرترالین + هالوپریدول و پلاسبو+ هالوپریدول ) وجود ندارد. همچنین در زمینه عوارض اکستراپیرامیدال هم بین دو گروه مورد مطالعه او تفاوت معنی داری وجود نداشت (11).
ج - کاربرد سرترالین در سایر اختلالات روانپزشکی کودکان
یک نوجوان 15 ساله مبتلا به سندرم تورت ، پس از اینکه درمانهای مختلف برای او امتحان گردید وتاثیری نداشت ، سرترالین با دوز روزانه 75 میلی گرم همراه با پیموزاید برای وی شروع گردید. در عرض 14 روز، علائم تیک صوتی وتیک حرکتی وافکار وسواسی وی کاهش یافت (12). دیگران نیز استفاده از سرترالین در درمان سندرم تورت را توصیه نموده اند(13). SSRIs برای درمان اختلالت خوردن ( Eating Disorders ) و چاقی کودکان و نوجوانان توصیه گردیده است (14) . در مطالعه دیگری که اثرات سرترالین در افراد چاق ، با یا بدون اختلال خلقی بررسی شده است ، در گروهی که سرترالین مصرف می کردند نسبت به گروه کنترل ، کاهش قابل ملاحظه ای در BMI ( Body Mass Index ) مشهود بود. آنها نتیجه گرفتند که توام ساختن سرترالین با رفتار درمانی - شناخت درمانی تاءثیر بیشتری در کاهش وزن دارد(14). کارایی سرترالین را برای درمان گریه و خنده مرضی Pathological ( Laughing and crying ) مورد بررسی قرار گرفته و بهبودی در وضعیت خواب ، خوردن و روابط اجتماعی علاوه بر کاهش علائم گریه وخنده مرضی مشاهده شده است (15). خشم و به خود آسیب زدن ( self-injury ) از موارد شایع اورژانس در کودکانی است که مبتلا به عقب ماندگی ذهنی و اختلال اوتیسم هستند. سرترالین ممکن است منجر به بهبودی بالینی در این موارد گردد. Hellings سرترالین را برای نه مورد کودک عقب مانده ذهنی که رفتارهای خودآزارانه داشتند، تجویز نموده و به جز در یک مورد که به علت عوارض جانبی مجبور به قطع دارو گردید، در سایر موارد پاسخ بالینی مشهود و عوارض جانبی در این افراد ناچیز بود(16). دوز 50 میلی گرم روزانه سرترالین برای مدت 6-4 هفته در 17 کودک و نوجوان مبتلا به سنکوپ نوروکاردیوژنیک مقاوم بکار رفته است . سه بیمار نتوانستند دارو را تحمل کنند. در سایر موارد سرترالین در جلوگیری از حملات افت فشار خون ایستاده و برادی کاردی مفید بود. در پی گیری یک ساله این بیماران و در حالیکه سرترالین دریافت می کردند، همگی بدون علامت بودند(17). بعضی سرترالین را در درمان لکنت زبان مفید تشخیص داده اند(18) در حالی که دیگران مواردی از لکنت زبان ایجاد شده توسط سرترالین را گزارش نموده اند(19و20). سرترالین برای درمان تعدادی دیگر از اختلالات روانپزشی کودکان و نوجوانان هم امتحان گردیده است . برای بولیمیای عصبی ( nervosa Bulimia )(21)، اختلال بیش فعالی ، اختلال بعد از استرس ( Posttraumatic stress disorder )(22)، ترس اجتماعی (23)، اختلال Feeding (24)، و برای self-excoriation (25) از سرترالین استفاده شده و نتایج متفاوتی بدست آمده است ولی کارایی آن برای درمان هیچ کدام از اختلالات فوق تائید نشده است .
د- تداخل داروئی سرترالین
سرترالین روی کلیرانس لیتیوم اثر ندارد ولی ممکن است با تداخل فارماکودینامیک منجر به افزایش نتض ناشی از لیتیوم گردد(2). به طور کلی در به کار بردن سرترالین تواءم با داروهایی ، نظیر: لیتیوم ، کورتیکواستروئیدها، داروهای ضد دیابت خوراکی و وارفارین باید جانب احتیاط را رعایت کنیم (2). تداخل دارویی سرترالین نسبت به سایر داروهایی ضد افسردگی کمتر است و اغلب داروها را می توان بدون ترس از تداخل دارویی همراه سرترالین تجویز نمود(3).
هـ - عوارض جانبی سرترالین در کودکان
هیچ گونه عارضه جانبی روی الکتروکاردیوگرام و فشارخون توسط سرترالین گزارش نشده است و همچنین این دارو اثرات آنتی کلی نرژیک ندارد. احتمال بروز اثرات جانبی روی سیستم اعصاب مرکزی و قلبی عروقی بسیار کم است (2). بطور کلی خطرات این دارو در دوزهای بسیار بالا overdose به مراتب کمتر از ضد افسردگیهای سه حلقوی است . در مطالعه ای اثرات جانبی سرترالین را در دو گروه سنی کودکان 12-6 ساله و نوجوانان 17-13 ساله با هم مقایسه نموده اند. نتایج این بررسی نشان داده است که هر دو گروه سنی سرترالین را بخوبی تحمل می کنند و از نظر شیوع عوارض جانبی هم بین دو گروه تفاوتی مشاهده نگردیده به جز سوء هاضمه که در کودکان شایع تر از نوجوانان بود(6). معمولاً عوارض خفیف و گذرای دارو با ادامه درمان بر طرف می گردد. عوارضی ، مانند: خشکی دهان ، خواب آلودگی ، ی بوست ، تاری دید، سرگیجه وضعیتی و گیجی در مصرف با سرترالین به مراتب کمتر از آمی تریپ تیلین و دزیپرامین می باشد(6). در بعضی از مطالعات ، 14 مورد از عارضه سندرم خارج هرمی ( EPS ) با مصرف سرترالین گزارش گردیده است (26). در یک گزارش ، بیماری معرفی گردیده است که به دنبال هشت روز مصرف سرترالین دچار کنفوزیون و زمین خوردن های مکرر شده بود. در معاینات مشخص گردید که وی دچار هیپوناترمی به علت ترشح نامناسب هورمون آنتی دیورتیک ( antidiuretic ) گردیده است و هیچ علت کلاسیک برای این منظور یافت نشده و به دنبال قطع دارو، علائم بالینی اصلاح گردید. لذا توصیه می شود که به ویژه در افراد مسن در طی درمان با سرترالین سطح سدیم سرمی کنترل گردد(27). یک نوجوان 16 ساله که به علت افسردگی تحت درمان 18 ماهه با سرترالین قرار گرفته بود، به علت بی خوابی در شب و خواب آلودگی روزانه وفقدان انرژی ، از نظر تیروئید بررسی گردید و مشخص شد که سطح T4 پایین تر از حدّ نرمال است . باقطع دارو علائم فوق مرتفع شده و T4 به حد نرمال برگشت (28). در مطالعه ای ، موردی از مسمویت غیر عمدی با سرترالین در یک کودک گزارش شده است علائمی که در وی یافت شده بود، عبارت بودند از: تاکیکاردی ، افزایش فشارخون ، توهم ، کما، هیپرترمی ، لرزش اندام ها و فلاشینگ پوست . مجموعه این علائم دلالت بر یک سندم سرتونین می کند(29). قاضی الدین یک مورد بروز علائم مانیا را در یک کودک به دنبال مصرف سرترالین گزارش کرده است . این کودک به علت افسردگی مقاوم به سایر داروها تحت درمان با 25 میلی گرم روزانه سرترالین قرار گرفته بود. در این مورد چند روز پس از قطع دارو و درمان جانشینی ، عارضه دارویی بر طرف گردید(30). افراد دیگری هم بروز علائم مانیا را در کودکان تحت درمان با سرترالین گزارش کرده اند(3و4).
بحث
مصرف سرترالین در کودکان ونوجوانان مورد بحث است و بعضی از مولفین دلیل ممانعت از مصرف این دارو در کودکان رانبودن تجربیات کافی در این مورد و یا عوارض جانبی آن ذکر می کنند. پروفایل فارماکوکینتیک این دارو در کودکان و نوجوانان مشابه برزگسالان است . مطالعات نشان می دهند که این دارو می تواند به عنوان یکی از درمانهای اساسی درمان افسردگی و وسواس کودکان مطرح باشد(8و4) . این دارو به لحاظ مصرف فقط یک دوز روزانه ، سرعت اثر بخشی بیشتر، عوارض جانبی کمتر، خطر مسمویت کمتر و نداشتن عوارض آنتی کلی نرژیک ، می تواند به عنوان داروی انتخابی در افسردگی و وسواس کودکان و نوجوانان معرفی گردد(2،6،26و29). اندیکاسیون آن در اسکیزوفرنی کودکان و نوجوانان به عنوان یک داروی کمکی جای بررسی و تحقیق بیشتر دارد(12،14و17). کارایی SSRIs در سایر اختلالات روانپزشکی کودکان و نوجوانان ، نظیر لکنت زبان ، بولیمیا، بیش فعلای ، PTSD ، و اضطراب اجتماعی به اثبات نرسیده است و تحقیقات بیشتری را می طلبد.
برای درمان خودآزاری و خشم در کودکان مبتلا به عقب ماندگی ذهنی و اوتیسم می توان از این دارو استفاده نمود(16). در مورد مصرف توام این دارو با لیتیوم ، کورتیکواستروئیدها، قرص های ضد دیابت و وارفارین لازم است با احتیاط بیشتری تجویز گردد(2). متوسطه نیمه عمر سرترالین 32-26 ساعت است و بنابراین می توان یک دوز واحد، صبح یا شب مصرف نمود و در کودکان می توان با دوز 25 میلی گرم روزانه شروع نموده و سپس هر 4-3 روز 25 میلی گرم به دوزاژ اضافه نمود. دوز متوسط درمانی در کودکان و نوجوانان 3-1 میلی گرم بر کیلوگرم روزانه (حداکثر 200 میلی گرم ) توصیه می گردد. عوارض شایع این دارومشابه سایر SSRI است و در کودکان با بزرگسالان تفاوتی ندارد (31،26). در کسانی که سابقه اختلال غددی دارند و یا سابقه مانیا یا سابقه فامیلی اختلال دو قطبی دارند، باید سرترالین با احتیاط مصرف و در طی دوره درمان از نظر سدیم سرم وتستهای تیروئید باید کنترل گردد. از مصرف سرترالین در افراد مبتلا اختلال خلقی دو قطبی باید اجتناب نمود با این که در حال حاضر این دارو هنوز جزو فارماکوپه دارویی کشور نمی باشد.
باتوجه به اینکه در بازار داروئی ایران ، در حال حاضرتنها Fluoxetine از گروه داروهای SSRI ، با تولید داخلی موجود می باشد در اینجا به چند مقاله که بین دو داروی فوگزتین و سرترالین مقایسه نموده اشاره می شود: در مقایسه بین دو داروی فوق در درمان افسردگی اساسی ، سرترالین بر فلوگزتین برتری داشته است در حالیکه میزان تحمل دو دارو تفاوتی نداشت (33). در کسانی که تحت درمان با فلوگزتین بوده اند و به علت عارضه داروئی و عدم تحمل و یا عدم پاسخ مناسب درمانی آن را قطع کرده اند، تجویز سرترالین منجر به اثرات درمانی بهتر ولی عوارض جانبی بیشتر گردیده است (34) در یک مطالعه دیگر هیچ تفاوتی از نظر اثر ( Efficacy ) و تحمل ( Tolerability ) بین سه داروی فلوگزتین ، سرترالین و پاروکستین در درمان افسردگی توأم با اضطراب مشاهده نگردید(35).
References
1- Catalando G. Cooper DS. MC. Guttman JM, Pediatric sertraline overdose, Clinical Neuropharmacology, 21(1) 59-61; 1998.
2- Warrington SJ, Clinical implication of the pharmacology of sertraline, International Clinical Psyhopharnacology, 6(S2) 11-21; 1991.
3- Eckert A. Mannheim JR. Muller WE, The pharmacokinetics of sertraline, Psychopharmakotherapie, 4(3): 9-17; 1997.
4- Tierney E. Joshi PT. Llinas JF. Rosenberg LA. Ridle MA, Sertraline for major deperssion in children: perliminary clinical experience, Journal of Child & Adolescent psychopharmacology 15(1): 13-27; 1995.
5- McConville BJ. Minnery KL. Sorter MT. West SA. Friedman LM, An open study of the effect of sertraline on adolescent major depression, Journal of Child and Adolescents psychopharmacology, 6(1): 4-51; 1996.
6- Alderman J. Wolkow R. Chung M. Johnston HF, Sertraline treatment of children and adolescents with obsessive compulsive disorder or depression: Pharmacokinetics, tolerability and efficacy, Journal of the American Academy of Child and Adolescent Psychiatry, 37(4): 386-394; 1998.
7- Rodrigues Ramos P. Sans MJM, Response to sertraline in adolescents with obsessive compulsive disorder, Acats Luso- Espanolas De Neurologia Psiquitria Y ciencias Afibes, 26(1): 17-21; 1998.
8- Wolkow R. Alderman J. Chung M. Hugh FJ, The safety and efficacy of sertraline in children and adolescent with OCD, Biological Psychiatry, 42(suppl.1): 213-214; 1997.
9- Thakore JH. Berti C. Dinan TG, An open trial of adjunctive sertraline in the treatment of chronic schizophrenia, Acta Psychiatrica Scandinvica, 94(3): 194-197; 1996.
10- Thakore JH. Berti C. Dinan TG, The efficacy of adjunctive sertraline in the treatment of chronic schizophrenia, Human Psychopharmacology clincical and Experimental, 12(2): 167; 1997.
11- Lee MS. Kim YK. Lee SK. Suh KY, A double blind study of adjunctive sertraline in haloperidol stabilised pateents with chronic schizophrenia, Journal of Clincal Psychopharmacology, 18(5): 399-403; 1998.
12- Buckingham D. Gaffney G, New tourettes syndrome treatment, The Journal of American Academy of child snd Adolescent Psychiatry, 32(1): 224; 1993.
13- Frankenburg FR. Kando JC, Sertraline treatment of attention- deficit hyperactivity disorder and tourettes syndrome, Journal of Clinical Psyhopharmacology, 14(5): 359-66; 1994.
14- Ricca V. Mannucci E. Dibernardo M. Rissello SM. Cabras PL. Rotella CM, Sertraline enhances the effects of cognitive behavioural treatment on weight reduction of obese patients, Journal of Endocrinological Investigation, 19(911): 727-33; 1996.
15- Mukand J. Kaplan M. Senno RG. Bishop DS. Patological crying and lauging: treatment with sertraline, Archives of Physical Medicine and Rehabilitation, 77(12): 1309-11; 1996.
16- Hellings JA. Kelley LA. Gabrielli WF Kilgore E. Shah P, Sertraline response in adults with mental retardation and autistic disorder, Journal of clinical Psyciatry, 57(8): 333-36; 1996.
17- Grubb BP. The use of Lustral in the tretment of recurrent refractory nurocardiogenic syncope, Journal of American Coll, Cardiology, 24: 490-494; 1994.
18- Costa AD. kroll RM, Sertraline in stuttering, journal of clinical Psychopharmacology, 15(6): 443-444; 1995.
19- Brewerton TD Markowits JS. Keller SG. Cochrane CE. Stuttering with sertraline, Journal of Clinical psychiatry, 57(2): 90-91; 1996.
20- Makela EH. Sullivan PA case of sertraline induced stuttering, Journal of Clinical Psychopharmacology, 16(1): 93; 1996.
21- Roberts JM. Lydiard RB, Sertraline in the treatment of Bulimia Nervosa, American Journal of Psychiatry, 150(11): 1753; 1993.
22- Kline NA. Dow BM. Brown SA. Matloff JL, Sertraline efficacy in depressed combat veterans with Posttraumatic Stress Disorder, American Journal of psychiatry, 151(4): 621; 1994.
23- Czepowicz VD. Johnson MR. Lydiard RB. Emmanuel NP. Ware MR. Mintzer OB. et al, Sertraline in social phobia , Journal of Clinical Psychopharmacology, 15(5): 372-373; 1995.
24- Lucki I. Kreider MS. Simansky KJ, Reduction of feeding behaviour by the serotonine uptake inibitor, sertraline, Journal of Psychopharmacology, 96(3); 284-295; 1988.
25- Kalivas J. Glman ED, Sertraline for treatment of self- excoriation, Journal of Psychosomatics, 37(2): 216; 1996.
26- Lambert MT. Trutia C. petty F, Extrapyramidal adverse effects associated with sertraline, Progress in neuro psychopharmacology & Biological Psychiatry, 22(5): 741-748; 1998.
27- EIAsousi A. Boldron A. Asar T, Sertraline induced hyponatremia, Semaine Des Hopitaux, 74(19-20): 848-9; 1998.
28- Harel Z. Biro FM. Tedford WL, Effects of long term treatment with sertraline (Zoloft) simulating hypothyroidism in an asolescent, Journal of Adolescent health, 16(3): 232-4; 1995.
29- kaminski CA. Robbins MS. Weibley RE, Sertraline intoxication in a child, Annuals of Emergency Medicine, 23(6): 1371-4; 1994.
30- Ghaziuddin M, Mania induced by sertraline in a prepubertal child, American Journal of Psychiatry, 151(6): 944; 1994.
31- Minnery KL. West SA. McConville BJ. Sorter MT, Sertraline induced mania, Journal of child and Adolescent pschopharmacology, 5(2): 151-3; 1995.
32- Ronefeld RA. Wilner KD. Baris BA, Sertraline chronopharmacokinetics and the effect of coadministration with food, Clinical Pharmacolkinetics, 32(s1): 50-55; 1997.
33- Sechter D, Troy S. psternetti S. Boyer P, A double blind comparison of sertraline and fluoxetine in the treatment of major depressive episode in outpatients. Eur psychiatry. 14(1): 41-8; 1999.
34- Zarate CA, Kando JC, Tohen M, Weiss MK, Cole Jo, Does intolerance or lack of response with fluoxetine predict the same will happen with sertraline J clin psychiatry, 57(2): 67-71; 1996.
35- Fava M, Rsenbaum JF, Hoog SL, Tepner RG, Kopp JB, Nilsson ME, Fluoxetine versus sertraline and paroxetine in major depression. J Affect Disordl, 59(2): 19-26; 2000.
منبع:http://asp.irteb.com
© کپی رایت توسط .:مقاله نت.: بزرگترین بانک مقالات دانشجویی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت و گردآورندگان و نویسندگان مقالات است.)

مشاوره و تربیت (روابط جوانان)

مشاوره و تربیت (روابط جوانان)
روابط دختر و پسر | اخلاق اسلامی( رویکرد و کارکرد )
مقدمه:
دوستى و روابط در دوره ى نوجوانى و جوانى از اهمیت ویژه اى برخوردار بوده، امکان آسیب پذیرى آن نیز در این دوره بیش از هر زمان دیگرى است; زیرا با بیدار شدن غریزه ى جنسى در دوره ى نوجوانى و جوانى، توجه به مسائل عاطفى و جذابیت هاى ظاهرى جنس مخالف بیش تر مى شود. این گرایش در پیدایش دوستى ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایى دارد و گاه چنان فرد را تحت تأثیر قرار مى دهد که تمامى ارزش ها و هنجارهاى اخلاقى و اجتماعى را زیر پا گذاشته، در دوستى ها و روابط با جنس مخالف هیچ حدّ و مرزى قایل نمى شود.
در حال حاضر مسئله ى ارتباط دختر و پسر یکى از معضلات اصلى جامعه ى ماست و اگر بینش و گرایش جوانان در این زمینه اصلاح نشود، پیامدهاى منفى بسیارى را به دنبال خواهد داشت.
مهم ترین راه کار پیش گیرى از روابط ناسالم دختر و پسر، تقویت باورهاى مذهبى در جوانان، و فرهنگ سازى ازدواج ساده در جامعه است.
در این بخش به پاره اى از مهم ترین پرسش ها در این زمینه پاسخ مى دهیم.
مجله ى صباح طى گفت وگویى با حجة الاسلام والمسلمین حسینى سؤالاتى را در زمینه ى مسائل تربیتى مطرح کرده و از رهنمودها و بیانات ایشان بهره برده است; توجه شما را به این پرسش و پاسخ ها معطوف مى داریم.[1]
ارزش چیست و آیا ارزش دینى چیزى خارج از معناى مطلق ارزش است؟
انسان براى حفظ حیات خویش به چیزهاى مختلفى نیازمند است و هرچیزى که بهتر بتواند او را در طریق حفظ حیات و سلامت یارى دهد براى او ارزش است; به طور مثال، نان یک شىء ارزشمند براى انسان است; چون انسان در طریق زندگى به نان نیاز دارد. البتّه آب ارزشمندتر است; زیرا براى حفظ حیات به آب بیش از نان نیازمندیم. انسان قادر است بدون غذا، روزها زندگى کند، امّا بدون آب امکان ادامه ى حیات براى او نخواهد بود. خلاصه، آنچه به انسان کمک مى کند که بتواند زندگى و سلامت و شادابى خود را حفظ کند براى او ارزشمند است. اگر انسان صرفاً یک موجود مادّى بود، تنها کالاهاى مادى، مانند، نان، آب، غذا، لباس، مسکن، مناظر زیبا و سایر خوردنى ها و پوشیدنى ها که براى انسان لذّت بخش است، براى او ارزش داشت; امّا از آن جا که انسان یک موجود جاودانه است و تا خدا خدایى مى کند عمر بلند او هم پایدار است، آن چیزهایى هم که به انسان کمک مى کند تا در طریق حیات جاودانه سعادتمند باشد، براى او ارزش است و حتى ارزش آن ها بیش تر و پایدارتر از ارزش هاى مادى است; چرا که نان و آب و ارزش هاى مادى به انسان در طریق حیات دنیا که حیات محدودى است یارى مى رساند، ولى آن ارزش ها، انسان را براى ابد و سعادت ابدى کمک کنند; مثلاً انس و عبادت با پروردگار متعال یک ارزش است و روح انسان را براى برخوردارى از نعمت هاى برترى که خداى متعال به انسان وعده داده است آماده مى کند. خدمت به خلق خدا نیز یک ارزش است و انسان را پاکیزه و قدرتمند مى کند که بتواند از نعمت هاى جاودان برخوردار شود. کسب معرفت نیز یک ارزش است; زیرا انسان براى طىّ طریق و پیدا کردن آن هدف والاى جاودانه به چراغ احتیاج دارد. همان طورى که چراغ در شب براى انسان یک ارزش است، معرفت هم در شب دنیا براى وصول به صبح سعادت یک ارزش است.
بنابراین، مى توان ارزش ها را دو دسته کرد: ارزش هاى دنیایى که انسان را در طریق زندگى دنیا کمک مى کنند و ارزش هاى برتر که انسان را در طریق زندگى دنیا و آخرت کمک کنند. پس، ارزش بر اساس دیدگاه هاى انسان شناختىِ مختلف، تعاریف متعددى دارد و از دیدگاه ما، که انسان را موجود جاودانه مى دانیم، تعریف ارزش همین است که گفته شد.
عناصر ارزش هاى دینى کدام اند، چگونه مى توان به آن شناخت پیدا کرد و چه امورى این ارزش ها را در دید ما تبدیل به ضد ارزش مى کند و یا به عکس، و در این زمینه چه خطراتى ما را تهدید مى کند؟
ارزش هاى دینى همان مسائلى است که در دین خدا به صورت امر و نهى و ارشاد آمده است. آنچه براى ما طیّب و پاکیزه و در راه رشد و تعالى ما مؤثّر بوده، خداى متعال به وسیله ى رسالت رسول گرامى اش بر ما حلال و آنچه را پلید و آلوده و در تعالى انسان زیان بار بوده حرام کرده است; بنابراین حلال خدا ارزش هایى است که ما را به آن فراخوانده اند و حرام خدا ضدّ ارزش هایى است که ما را از آن در رفتار و اخلاق و اعتقاداتمان نهى کرده اند.
اگر گوهر بسیار گران بهایى، مثلاً یک انگشتر الماس را به دست کودک سه چهار ساله ى خود بدهیم، چندان قدرشناسى نمى کند و در حفظ آن نمى کوشد; زیرا ارزش این انگشتر را نمى داند; امّا اگر این انگشتر را به کسى بدهیم که قیمت و کاربرى اش را در تبدیل به ارزش هاى دیگر مى داند و مى شناسد، قدردانى مى کند و در حفظ آن کوشا خواهد بود; بنابراین، معرفت به قدر و ارزش، اوّلین چیزى است که موجب حفظ ارزش ها مى شود و غفلت از قدر و ارزش، اولین چیزى است که انسان را نسبت به آن ها بى توجه مى کند; پس اولین قدم در حفظ ارزش ها معرفت به آن ارزش هاست که اگر این معرفت ایجاد شد و گرد وغبار غفلت کنار رفت، گوهر شناخته مى شود و هر کس گوهرشناس باشد از گوهر به خوبى حفاظت مى کند.
اگر انسان بداند که در دستورهاى دینى، گنج سعادت او نهفته است، آن ها را به خوبى حفظ و رعایت مى کند; امّا اگر غفلت کند و سرسرى بگذرد، به بهاى اندک این گنج را مى فروشد و بعد هم به حسرت ابدى مبتلا مى شود.
نکته ى دیگر این که، انسان وقتى که به دنیا مى آید هیچ علمى ندارد. قرآن کریم مى فرماید: (و الله أخرجکم مِنْ بُطون اُمَّهاتِکم لا تعلمون شیئاً)همان طور که نمى تواند راه برود. آرام آرام خزیدن را آغاز مى کند، به اصطلاح «سینه خیز »مى رود، بعد به تدریج چهار دست و پا راه مى رود، بعد مى ایستد، امّا افتان و خیزان راه مى رود، تا هنگامى که بتواند با استقامت بایستد و با استوارى راه برود. ملاحظه مى کنید که شیوه ى رفتن را از حیوانى آغاز مى کند و به شیوه ى خاصّ انسانى مى رسد. در معرفت و قبول ارزش و تعهّد به ارزش ها هم انسان چنین سیرى دارد; ابتدا به طریقه ى حیوانى زندگى مى کند و مدّتى این حیوانى زندگى کردن هم تغییر مى کند. بعد از این، گاه مى ایستد و سر به آسمان برمى دارد و در دنیا و خودش فکر مى کند. ممکن است این تفکّر او را به استقامت برساند و ممکن است تا آخر عمر هم حیوانى زندگى کند و عقلش در خدمت حیوانیّتش باشد; مثل اسب سوارى که افسار اسب را برگردن او انداخته و اسب هر جا بخواهد او را مى برد، نه این که سوارکار اسب را ببرد. انسانیّت و عقلانیّت انسان هم مى تواند در خدمت حیوانیّت او قرار بگیرد; و به عکس هم مى شود; یعنى حیوانیّت، شهوات و تمایلات نفسانى اش در خدمت عقلانیّتش قرار بگیرد و مرکب آن باشد، و فقط زمام امور در دست سوارکار باشد; بنابراین جوان ها نیاز به معرفت دارند. این که جوان ها را از بزرگ سالان و از اهل معرفت جدا مى کنند در حقیقت چراغ هدایت را از آن ها مى گیرند. جوان یک وجود پرشور نیرومندى است که نیاز به چراغ زندگى دارد و این چراغ در اختیار بزرگ سالان صاحب تجربه و معرفت است. متأسفانه برخى تبلیغات به جوان ها این گونه القا مى کنند که تو به بزرگ سالان نیاز ندارى. این سخن مثل این است که ما به بشریّت که نیاز به انرژى و نور و هدایت دارد بگوییم که تو به چراغ و خورشید وتابش ستارگان نیاز ندارى; بنابراین، بزرگ سالان باید با رأفت و رحمت و رفق و مدارا با جوانان رفتار کنند و معرفت و اندیشه هاى ناب خود را با صمیمیّت در اختیار آن ها قرار دهند، و گرنه آن ها نمى توانند راه را بیابند، مگر با مدد علم و دانش و معرفت و تقوا. دانش به تنهایى سعادت انسان را تضمین نمى کند، مگر این که جهت گیرى دانش مشخص باشد. اگر جهت گیرى دانش، خدمت به بشریّت و هدایت بشر شد این دانش، ارزشمند است، امّا اگر به زیان بشریّت به کار رفت، در مرگ و بیمارى مصرف شد، مثلاً دانشى که بمب شیمیایى مى سازد، دانشى که اسلحه ى کشتار جمعى مى سازد، این یک دانش زیانبار است و ارزش ندارد; هر چند سازندگان این ها دانشمندند، امّا دانشمندى که به زیان بشریّت کار مى کند.
چگونه مى توانیم از عناصر رسانه اى نظیر: کتب، مجلّات، مجموعه ى مطبوعات، صدا و سیما، ویدئو و ماهواره و اینترنت، خوب استفاده کنیم و اگر خطرسازند چه طور جوانان و فرزندانمان را از خطر آن ها نجات دهیم؟
این وسایل مثل یک لیوان است. مى شود داخل لیوان آب گوارا باشد و مى شود سم باشد. کتاب و مجلّه و مانند این ها چیزى جز ظرف نیستند. ظرفى هستند که محتوایى دارند. محتواى این ها ممکن است ارشاد باشد، یا اضلال. آدرس و نشانى که در کتاب نوشته شده است، اگر درست باشد، شما را به مقصود مى رساند و، اگر درست نباشد، نه تنها شما را به مقصود نمى رساند، بلکه از مقصود دور مى کند.
بنابراین، در این ظرف اگر ارزش هاى مفید، و ره گشاى روشن گر باشد موجب هدایت انسان است. همان طورى که انسان عاقل و دقیق، دل به سخن هر کسى نمى سپارد و هر نشانى اى را قبول نمى کند مگر این که اطمینان کند که درست، حق و ره گشاست; در مورد این وسایل هم همین طور است. باید با دقت از این وسایل استفاده کرد. قرآن کریم مى فرماید:
(یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا)[2].
از این عبارت مى توان فهمید که انسان همیشه در معرض سقوط و لغزش است، اگر خودش و اهل بیت و خانه و خانواده و فرزندان خود را نگه ندارد، ساقط مى شود; مثل کسى که در یک راه باریکى که هر دو طرفش پرتگاه است حرکت مى کند; اگر یک لحظه چشمش را ببندد ماشینش یا به سوى راست مى رود یا به سوى چپ. الیمین و الشّمال مضلّة والطریق الوسطى هى الجادّة باید سعى کنیم که خودمان را نگه داریم و فریب ظاهرهاى زیبا و باطن هاى زهرآگین را نخوریم و از این ظرف ها به شرطى که مظروفش هم خوب باشد استفاده کنیم.
درباره ى صدا و سیما هم اگر فرض کنیم که تمام این برنامه ها خوب و مفید و ارزشمند و ره گشاست; امّا ظرفیّت و حجم ذهنى انسان محدود است و اگر بیش از ظرفیّت در ظرف ذهن و مغز بریزد موجب آشفتگى، خستگى و پژمردگى مغز مى شود. فرض کنید، مقدار زیادى میوه و خوراکى هست که همه ى آن ها هم حلال است; امّا اگر کسى بیش از ظرفیّت معده اش بخورد، دل درد مى گیرد. اگر انسان شنیدارها و دیدارها را به حساب و منظم دریافت نکند، همان دل درد ذهنى برایش رخ مى دهد. در این انبار، مرتّب کالا وارد شده و بر روى هم ریخته شده و منظم چیده نشده است و این یک انبار آشفته اى است که صاحب انبار هیچ وقت نمى داند چه دارد، ولى همه چیز هم دارد. به خاطر همین هم درست نمى تواند فکر کند.
نباید ذهن را از مطالبى که انسان روى آن نیندیشیده و دسته بندى و انتخاب نکرده پر کرد. البتّه این بر فرضى است که همه ى برنامه ها خوب و مفید باشد، که باز هم باید برنامه ها به اندازه ى ظرفیت انسان گزینش شود تا انسان فرصت کارهاى دیگر را هم داشته باشد، بتواند با اهل خانه و خانواده اش انس بگیرد، با آن ها گفت وگو و شوخى و رفع خستگى کند.
امّا این فرض که همه ى برنامه هاى صدا و سیما خوب و مفید است فرض غلطى است. بسیارى از برنامه ها ممکن است براى بسیارى از افراد مفید نباشد و وقت گیر باشد. پس باید بهترین را انتخاب و استفاده کرد. انسان به هر چه دل سپرد، آرام آرام این دل سپردگى موجب هم رنگى با آن خواهد شد. فرض کنیم انسان به فردى که سخنان ناروا مى گوید، آرام آرام گوش کرد، او هم بى اختیار همان سخنان ناروا را مى گوید. بچه ى سه چهار ساله اى که فیلمى را مى بیند، اولین کلماتى که از آن فیلم یاد مى گیرد سخنان زشتى است که بازیگران فیلم با هم ردّ و بدل مى کنند; بنابراین باید خود را حفظ کرد، فکر نکنیم که اگر خود را دربست در اختیار این رسانه ها گذاشتیم از عمرمان خوب استفاده کرده ایم. عمر انسان کابین سعادت اوست. انسان باید بداند آن را کجا و چگونه مصرف مى کند; بنابراین باید با احتیاط از این رسانه ها استفاده کرد و افرادى هم که تولید کنندگان برنامه هستند باید بازتاب برنامه هاى خود را در اخلاق اجتماعى بنگرند.
وظیفه ى مسئولان در قبال ارزش هاى جامعه ى اسلامى چیست؟
گفتگو با حجة الاسلام و المسلمین حسینى
حاکمان اسلامى و تمام ارکان حکومت اسلامى موظّف اند سه چیز را براى جامعه تأمین کنند و از آنچه که مباین با آن سه چیز است جلوگیرى کنند:
اوّل این که، جامعه را به غناى لازم برسانند. جامعه ى فقیر، یک جامعه ى دینى نیست. جامعه ى اسلامى باید یک جامعه ى غنى توانمند باشد که هر کس بتواند نتیجه ى تلاش خود را در سفره ى برخوردارى خودش ببیند.
دوّم این که، براى سلامت جسم جامعه نهایت کوشش را داشته باشند. طورى نباشد که در تولید غذاى سالم و نظارت بر سلامت غذا و امنیت محیط ناتوان باشند. باید همه ى کارها دراین جهت باشد. این کار فقط وظیفه ى وزارت بهداشت نیست، بلکه وزارت صنایع هم اولین مسئولیتش، قبل از پرداختن به صنعت، توجه به سلامت مردم است و جهت گیرى رشد صنعت را باید در این جهت ببیند.
سوّم که مهم تر از اولى و دومى است، سلامت روح و ایمان مردم است.
بنابراین، نگاه نخستین همه ى ارکان حکومت اسلامى باید به این سه امر باشد و کارهاى دیگر را در جهت این سه وظیفه سامان دهى کنند; البته برخى نسبت به این امور مسئولیت بیش ترى دارند، امّا بالاخره همه مسئول اند. همه ى مسئولین باید تلاش کنند که جامعه ى اسلامى به این سه مطلوب بلند، به خصوص مطلوب سوّم برسد; جامعه اى توانمند، ثروتمند، سالم، پرنشاط، پرایمان و باغیرت بسازند که بتواند از شرف و ایمان و ارزش هاى والاى الهى، که خدا به آن ارزش ها دعوت کرده است، دفاع کند.
در پایان از این که، فرصت ارزشمندتان را در اختیار ما قرار دادید کمال تشکر را داریم و امیدواریم که خوانندگان محترم بهره ى کامل را از فرمایش هاى حضرت عالى ببرند.
نظر اسلام درباره ى روابط دختر و پسر (صحبت کردن، دوستى هاى خیابانى، رابطه ى تلفنى) چیست؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى
از آن جا که تعداد زیادى از افراد جامعه ى اسلامى ما را جوانان تشکیل مى دهند، دشمنان اسلام، با تهاجم فرهنگى و توطئه هاى گوناگون، جوانان را مورد هدف قرار داده اند تا بتوانند با سرگرم کردن ایشان به مسائل پوچ و بى اساس، نشاط و کارآمدى آنان را از بین ببرند و کشور را از این سرمایه هاى گران بها محروم نمایند.
مسئله ى ارتباط دختر و پسر نیز، به گونه اى که در جامعه ى ما مطرح است، بى ارتباط با مطالب یاد شده نیست; البته این مسئله از زوایاى مختلفى قابل ارزیابى است که در آغاز این بحث، به دو نکته ى مهم آن اشاره مى کنیم :
نکته ى اول: ایام جوانى دوره ى شور احساسات، شوق جنسى و نشاط جسمى است. با بیدار شدن قواى مختلف جسمى، توجه به مسائل عاطفى و جذابیت هاى ظاهرى جنس مخالف زیادتر مى شود. این بلوغ طبیعى، در پیدایش دوستى ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایى دارد.
نکته ى دوم: همه ى ما معتقدیم که انسان موفّق کسى است که اهداف مشخصى در زندگى داشته باشد و براى رسیدن به آن برنامه ریزى نماید و راه مناسب را انتخاب کند. یک جوان نیز، باید سعى کند راهى را انتخاب نماید که او را به یک زندگى مطلوب ایده آل و سرشار از آرامش، کمال و شادى برساند.
انسان داراى نیازمندى هاى روحى و جسمى بسیارى است و براى رسیدن به تکامل و آرامش باید به هر دو بعد مادى و معنوى خود بپردازد; از طرفى دین اسلام داراى مجموعه قوانین کامل و جامعى است که به همه ى نیازمندى هاى انسان توجه نموده و در تعالیم خود، مصالح عمومى و سعادت دنیا و آخرت را مدّ نظر قرار داده است.
بر این اساس، اسلام براى پاس دارى از حریم پاکى و جلوگیرى از انحرافات، رعایت ضوابطى را در روابط دختر و پسر ضرورى دانسته و آزادى مطلق و بدون حساب و دوستى ها و عشق بازى هاى مصطلح امروزى را ناپسند و مردود شمرده است. اسلام صحبت کردن زن و مرد را در موارد ضرورى و در جریان رسیدگى به کارهاى روزمره ى زندگى حرام ندانسته است; اما براى پیش گیرى از پیامدهاى سوء احتمالى، آنان را از این گونه روابط برحذر داشته است.
خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَـرِهِمْ وَ یَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَ لِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُم بِمَا یَصْنَعُونَ وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَـتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَـرِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا); به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند! این براى آنان پاکیزه تر است. خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است; و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را، جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند.[3]
در این آیه به صراحت دستور داده شده است که زن و مرد نامحرم به یکدیگر نگاه نکنند واز نگاه هاى هوس آلود پرهیز نمایند. به راستى، اگر به این آیه ى مبارکه عمل شود و دختر و پسر نامحرم از ابتدا به یکدیگر توجه ننمایند و به هم نگاه نکنند، آیا دوستى ها و عشق هاى خیابانى به وجود مى آید؟
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
نِعمَ صارف الشهوات غضّ الابصار; چشم پوشى از نگاه، بهترین عامل بازدارى از شهوت است.[4]
هم چنین، خداوند در قرآن خطاب به زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
(فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً);[5] به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید تا بیماردلى در شما طمع نکند، و به گونه اى شایسته و معمولى سخن بگویید.
به راستى، آیا روابط میان دختران و پسران جوان، با آن میل و کشش جنسى که طبیعت سنّ جوانى است، از نگاه هاى آلوده و صحبت هاى هوس انگیز خالى و مبرّاست؟ آیا با درنظرگرفتن این کلام صریح الهى مى توان حکم جواز این گونه روابط را صادر نمود؟
شاید عدّه اى مدّعى باشند که ارتباطى مورد نظر ماست که از این مسائل به دور باشد! در پاسخ اینان باید گفت: اصرار و تأکید فراوانى که امروزه بر این روابط مى شود، شاهدى است بر این که انگیزه ى دیگرى ، هر چند غیر مستقیم و مخفى، در این کار موجود است; لذا ممکن است روابطى ایجاد شود که در ابتدا ظاهراً عارى از این گونه مسائل باشد، اما از آن جا که سن جوانى اوج کشش جنسى و عاطفى است، به تدریج و برطبق طبیعت بشرى، این روابط، آلوده به نگاه ها، صحبت ها و رفتارهاى هوس آلود مى شود. علامه مجلسى در ضمن حدیثى نقل مى کند:
کسى که به حرام دستش را به دست زنى برساند، چون به صحراى محشر در آید، دستش بسته باشد; و کسى که با زنان نامحرم، خوش طبعى، شوخى و مزاح کند، خداوندگار در عوض هر کلمه، هزار سال او را در محشر حبس مى کند; و اگر زنى راضى شود که مردى به حرام او را در آغوش بگیرد، ببوسد یا به حرام با او ملاقات نماید و یا با او خوش طبعى و شوخى کند، بر آن نیز گناهى همانند آن مرد است.[6]
حال، قضاوت به عهده ى خواننده ى محترم است که تشخیص دهد « آیا دوستى هاى تلفنى، رفتوآمدها و روابط میان دختر و پسر مشمول این آیات و روایات مى شود یا خیر؟» آیا باز هم مى توان ادعا نمود که این روابط بدون اشکال است؟
نکته ى دیگرى که وجود دارد این است که بعضى افراد این روابط را بدین صورت توجیه مى کنند که «براى ازدواج، شناخت کامل لازم است و شناخت، بدون ارتباط ممکن نیست!»
در پاسخ باید گفت: بدون تردید، دختر و پسر باید با دیدى باز و با شناختى کامل از استعدادها و خصوصیّات اخلاقى و فرهنگ یکدیگر، زندگى مشترک را شروع نمایند، تا در فراز و نشیب هاى زندگى هم راز و هم دل یکدیگر باشند; امّا شناختى کامل و دقیق است که با عقل و خرد و ارزیابى صحیح طرفین به دست آمده باشد; لذا باید سعى کنیم از پیش داورى و قضاوت درباره ى دیگران جداً بپرهیزیم; زیرا وقتى به کسى علاقه ى وافرى داشته باشیم ضعف هاى او را نمى بینیم و اگر از ابتدا نگرش منفى درباره ى فردى داشته باشیم، خوبى هایش را در نظر نمى گیریم! بسیار روشن است که با دوستى ها و روابط خیابانى و تلفنى دختر و پسر که زیبایى ها و جذّابیت هاى ظاهرى در آنها نقش زیادى دارد و در دنیاى احساسات و عواطف غوطه مى خورند، شناخت کامل از خصوصیات اخلاقى و سلیقه هاى فردى حاصل نمى شود.
البته، بعد از مطالعه و دقت هاى لازم، اگر شرایط مثبت بود و دختر و پسر واقعاً قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند، مى توانند براى اطمینان بیش تر و ایجاد هماهنگى و آمادگى براى آغاز زندگى، با نامزدى رسمى و شرعى (به صورت عقد موقت) به خواست خویش برسند.
در پایان، باید به این نکته توجه کنیم که روابط آزاد دختر و پسر، نه تنها طرفین را به شناخت مورد نیاز نمى رساند، بلکه چه بسا سبب بدنامى و محرومیت از ازدواج مناسب و درخور شأن آنان مى شود; هم چنین، غوطهور شدن در این نوع روابط، جوانانى را که باید در بهترین مقطع از سن خود، به دنبال آموختن علم و کسب تجربه براى آینده ى خویش باشند، در اضطراب و هیجانات بى اساس نگه مى دارد و با ایجاد فشارهاى روحى و تشویش هاى درونى، آرامش را از آنان سلب مى کند; هیچ گاه این جوانان طعم شیرین آرامش، شادى و رضایت را در زندگى خانوادگى نخواهند چشید و همیشه چشم طمع به دیگران خواهند داشت; و این دردى است خانمان سوز که درمانى ندارد! اگر نگاهى به کشورهاى غربى و غرب زده که در این زمینه آزادى کامل دارند، بیندازیم، چیزى جز مفاسد گوناگون و معضلات مختلف اجتماعى نمى یابیم!
علاوه بر این ها، دوستى ها و ازدواج هایى که بر این پایه چیده شده اند، بسیار متزلزل اند; هفته نامه ها و مجلات خانوادگى مملو از غم نامه هایى است که دخترها و پسرها درباره ى دوستى ها و ازدواج هاى ناکام خود مى نویسند! بسیارى از آنان وقتى شور و اشتیاق اولیه شان براى زندگى فرو مى نشیند و با واقعیت هاى زندگى بیش تر و بهتر روبه رو مى شوند، با یکدیگر احساس نوعى بیگانگى و غرابت مى نمایند و با عدم تفاهم در زندگى مشترک مواجه مى شوند! کم نیستند زوج هایى که به خاطر این نوع ازدواج ها از هم جدا مى شوند. واضح است که خود طلاق هم معضلى بزرگ است، هم براى اجتماع و هم براى آن خانواده ى از هم پاشیده!
تعالیم حیات بخش اسلام، راه درست و متعادل را به انسان نشان داده، و براى پیش گیرى از روابط نامشروع دختر و پسر اصول و ضوابط اخلاقى و در دوره ى جوانى، ازدواج را توصیه نموده است.
محمد صادق شجاعى
بهترین راه براى متعادل نمودن دوستى هاى افراطى این است که با نگاه واقع بینانه به پیامدهاى آن بیندیشیم. بى تردید دوستى یکى از نیازهاى انسان به خصوص در سنّ جوانى است و معاشرت و هم نشینى با دوستان شایسته و باایمان، موجب رشد شخصیّت اجتماعى و تقویت ارزش هاى اخلاقى و معنوى دو جوان مى گردد; نیز با دوستان خوب و مورد اعتماد مى توان در زمینه هاى درسى و مسائل اجتماعى و فرهنگى به تبادل نظر و همکارى پرداخت; و اساساً انتخاب دوستانى که از لحاظ درسى و اخلاقى شایسته اند، مى تواند بهترین بازوى موفقیّت جوان باشد; اما باید توجه داشت که افراط در هر کارى ناپسند است و در دوستى ها و دوست یابى نیز ممکن است پیامد منفى داشته باشد.
بنابراین، براى متعادل نمودن دوستى هاى افراطى، باید هم در اصل انتخاب دوست و هم در حدود آن نهایت دقت را داشته باشیم. اگر در انتخاب دوست ملاک هایى را که در آیات و روایات بیان شده رعایت کنیم، تا حد زیادى از دوستى هاى افراطى جلوگیرى مى شود. سعى کنیم با افرادى دوست شویم که مصداق حدیث شریف ـ «مؤمن آیینه ى مؤمن است»[7]ـ باشد و از دوستى بدون حساب و کتاب جدّاً خوددارى کنیم. دوستى هایى که به راحتى و بدون دقت و شناخت کافى پدید مى آیند، پایدار و ثمربخش نیستند و به همان راحتى پس از اندک زمانى به هم مى خورند. دوستى با تعدادى اندک، از روى شناخت و آگاهى و امتحان آنان در موقعیت هاى مختلف، به مراتب بهتر از دوستى با تعدادى زیاد و بدون شناخت کافى است. البته باید توجه داشت که مفهوم «دوست شدن» به مراتب عمیق تر از «روابط اجتماعى داشتن» و «برخورد با دیگران» است. روابط اجتماعى و تعامل با دیگران، با رعایت اصول و معیارهاى انسانى و اخلاقى، لازمه ى زندگى اجتماعى است و داشتن روابط سالم با دیگران، نشانه ى رشد اجتماعى است; امّا دوست شدن مفهومى است که از یک رابطه ى قلبى و عاطفى بین دو یا چند نفر حکایت دارد و در واقع نوعى دل بستگى است. این نوع رابطه در صورتى مفید و ثمربخش است که معیارهاى انتخاب دوست در آن رعایت شده باشد.
نکته ى دیگرى که توجه به آن مى تواند از پیامدهاى منفى دوستى هاى افراطى پیش گیرى کند، این است که دوستى مفرط، حتى با افرادى که واجد همه یا اکثر صفات پسندیده اند، همیشه مطلوب نیست; همان گونه که دوست شدن با دیگران بدون رعایت معیارها و اصول اسلامى (مانند دوستى با جنس مخالف و یا دوست شدن با افرادى که از نظر اخلاقى مشکل دارند) جایز نیست و پیامدهاى منفى به همراه دارد، افراط در دوستى نیز چه بسا ممکن است براى انسان دست و پا گیر شود و استقلال و هویت فردى را از او سلب کند. توجه به این پیامدها یکى از کارآمدترین شیوه هاى کنترل و پیش گیرى از دوستى هاى افراطى است و در نقش راهکارهاى شناختى مى تواند مؤثر واقع شود. برخى از جنبه هاى منفى دوستى هاى افراطى بین جوانان عبارت اند از:
1. هیچ ضمانتى وجود ندارد که این دوستى ها پایدار بماند; چه بسا ممکن است فردى که مورد اعتماد و اطمینان ماست، پس از مدتى به راه هاى خلاف کشیده شود. اگر دوستى بیش از حد عمیق و صمیمى باشد، این احتمال وجود دارد که نتوانیم از وى فاصله بگیریم و به اعتبار این که دوست ماست اعمال وى را توجیه کنیم.
2. ممکن است در زندگى تغییر و تحولاتى رخ دهد و موجب دورى و جدایى دوستان شود. دانش جویان پس از پایان دوره ى تحصیلى هر کدام به شهر و دیار خود بازمى گردند و یا ممکن است با ازدواج از یکدیگر دور شوند، اگر دوستى بیش از اندازه باشد، تحمل دورى و جدایى از دوستان بسیار سخت و ناگوار خواهد بود و در پاره اى موارد، ضربه ى عاطفى شدیدى در پى خواهد داشت.
3. مسائلى در زندگى انسان وجود دارد که نباید هیچ فردى از آن مطلع شود، این گونه مسائل را حتى با نزدیک ترین و صمیمى ترین دوستان خود نباید بازگو کرد، این خود عاملى است که دایره ى دوستى انسان را محدود و مشخص مى کند.
4. دوستى هاى افراطى به نحوى مانع رشد فکرى افراد، به خصوص جوانان و نوجوانان است; زیرا به سبب وابستگى شدید دوست دارند همیشه با هم و در کنار یکدیگر باشند، روابط عاطفى آنان با خانواده کمرنگ مى شود، هم نوایى و تقلید از دوستان منبع اصلى هنجارهاى رفتارى آنان قرار مى گیرد و گاه ممکن است همین دوستى هاى افراطى باعث شود از مسائل عبادى، معنوى و یاد خدا غافل شوند.
با توجه به این پیامدهاى منفى اخلاقى و روانى دوستى هاى افراطى، شایسته است جوانان و نوجوانان در انتخاب دوست دقت کنند و پس از آن که افرادى را شایسته ى دوستى دانستند، حدود دوستى را در روابط خود رعایت نمایند.
روابط نامشروع چه تأثیرى در روحیه و ایمان و اعتقادات جوانان دارد؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى
غریزه ى جنسى یکى از غرایز نهفته در نهاد انسان است که همانند سایر غرایز، خواست طبیعى خویش را طلب مى کند و انسان ناچار است به این غریزه پاسخ بگوید.
اما آنچه انسان را از حیوان ممتاز مى سازد، حکومت عقل بر اعمال انسانى است و از آن جا که در انسان، غرایز مختلفى وجود دارد و هر یک از آنها بر اساس حکمت و هدفى در نهاد او قرار گرفته است، سعادت و خوش بختى و دست یابى به آرامش واقعى او در گرو پاسخ گویى متوازن و متعادل به این غرایز است.
تمرکز بیش از حد روى یک غریزه و ترجیح دادن آن بر دیگر خواسته هاى عقلایى و فطرى، همانند رشد نامتعادل یکى از اندام ها ـ مثلاً یک دست ـ و متوقف شدن رشد سایر اعضاست. بى شک چنین هیکلى ناقص و بدمنظر خواهد بود.
پیامدهاى منفى روابط نامشروع در بین جوانان
1. از بین رفتن کرامت انسانى و غرق شدن در شهوات:
اگر انسان ارضاى غرایز و شهوات را تنها هدف زندگى بداند، دیگر معنا ندارد که راه مخصوصى را براى آن در نظر بگیرد، بلکه در نظر او هر عاملى که بهتر و بیش تر در خدمت شهوات قرار گیرد، (چشم چرانى، روابط نامشروع، خودارضایى، میل و اعتیاد به تماشاى عکس ها و فیلم هاى مبتذل و...) موجه و پسندیده خواهد بود; هرچند در ستیز با ضوابط عقلى و دینى باشد و به نابودى شرافت انسانى و جامعه ى بشرى منجر شود.[8]
عامل اصلى انحرافات اخلاقى و تضعیف باورهاى اعتقادى در غرب، همین طرز تفکر، یعنى نگرش استقلالى به غرایز است. این مسئله باعث شده که تمامى ارزش هاى انسانى زیرپا گذاشته شود و افراد در مسیر انحطاط و تباهى سیر کنند.
در واقع مشکلات و معضلات اخلاقى و اجتماعى، چون: قتل، جنایت، خودفروشى، اختلالات روانى، تزلزل پیوند خانوادگى و... همه معلول اصل لذت جویى و حکومت غرایز و روابط آزاد و مختلط و از میان رفتن اهداف بلند انسانى است.
2. سلب آرامش روانى و ایجاد اضطراب و افسردگى:
روابط آزاد و نامشروع، باعث مى شود سلامت روانى افراد به شدت آسیب ببیند و فطرت پاک انسانى وى به گناه آلوده شود. عده اى هم چون فروید[9] و راسل[10] آزادى هاى جنسى را براى دست یابى به آرامش روانى و برطرف شدن عقده هاى درونى پیشنهاد نمودند، امّا نتیجه اى که به دست آمد دقیقاً خلاف آن بود.
این فقط مشکل غرب نیست، بلکه در سایر جوامع که به پیروى از غرب رو آورده اند نیز روز به روز آمار اختلالات و بیمارى هاى روانى و جنایات ناشى از ناکامى ها افزایش مى یابد.
استاد شهید مطهرى (ره) گسترش محرّکات جنسى را عامل اصلى انحرافات اخلاقى و غرق شدن در شهوات مى داند:
(این نوع روابط) هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سکس را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى درمى آورد.
در رویکرد دینى، غریزه ى جنسى هم چون آتشى است که هرچه بیش تر به آن خوراک بدهند شعلهورتر مى شود و هیچ گاه فرد به ارضاى کامل دست نمى یابد. در نتیجه، اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرى جنسى، گستره ى خاصى دارد و از آن پس آرام مى گیرد.
(در این میدان)، هیچ فردى از تصاحب زیبارویان و هیچ زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان، و بالاخره هیچ دلى از هوس سیر نمى شود. از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه و ناخواه، دست نیافتنى و همیشه مقرون به نوعى احساس محرومیت است و منجر به اختلالات روحى و بیمارى هاى روانى مى گردد که امروزه در دنیاى غرب بسیار به چشم مى خورد.[11]
3. کاهش میل به ازدواج و تشکیل زندگى شرافتمندانه:
جوانانى که قبل از ازدواج، روابط نامشروع را تجربه کرده و طهارت روح و صفاى باطن خود را لکه دار ساخته اند، انگیزه ى چندانى براى ازدواج ندارند و انتخاب همسر برایشان مشکل مى شود; زیرا از طرفى به همه شک دارند[12] و از طرف دیگر بعد از ازدواج نیز دل کندن از لذت هاى گذشته برایشان مشکل است و تنوع طلبى روانشان را بیمار ساخته و چه بسا بعد از ازدواج، دوباره به منجلاب فساد کشیده شوند. ویل دورانت مى گوید:
فساد پس از ازدواج، بیش تر محصول عادات پیش از ازدواج است.[13]
4. تضعیف باورهاى اعتقادى و ایمان:
آیات و روایات بسیارى به آثار سوء پیروى از هوى و هوس و شهوات اشاره نموده و انسان را از آن برحذر داشته اند.
اولین گام در روابط نامشروع، نگاه هاى هوس آلود و چشم چرانى است. خدواند در قرآن، افراد با ایمان را از نگاه هوس آلود و شهوانى نهى فرموده[14] و به این نکته اشاره نموده است که تخلف از دستور الهى موجب خسران انسان در دنیا و آخرت و عامل اصلى انحطاط انسان است. چنان که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
حکمت و شهوت در یک قلب جمع نمى شود[15].
و در روایت دیگرى نیز مى فرماید:
هیچ چیز به اندازه ى غلبه ى شهوات، تقوا را از بین نمى برد.[16]
هم چنین مى فرماید:
کسى که با شهوت همراه شود جان و عقلش مریض و بیمار مى شود.[17]
با توجه به آیات و روایات، روشن مى شود که انسان، تنها در سایه ى عمل به تعالیم نورانى اسلام مى تواند به سعادت و سلامت روانى دست یابد و به خدا نزدیک تر شود; اما با تخلّف از دستورات الهى و رعایت نکردن حدود اسلامى در روابط با دیگران، از رحمت الهى دور مى شود و به سوى فساد و تباهى گام برمى دارد.
براى جلوگیرى از روابط نامشروع چه راه حلّى پیشنهاد مى شود؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى
در میان غرایز درونى انسان، غریزه ى جنسى، نمود خاصّى داشته و از بدو بلوغ، خودنمایى مى کند و اندک اندک بر همه ى خواسته هاى جوان حاکم شده و روح و جان او را تسخیر و بر اندیشه و اعمال او سایه مى اندازد.
بدون تردید براى ارضاى این غریزه ى طبیعى و نیرومند، باید چاره اى اندیشید و راه درستى انتخاب نمود. جامعه ى غرب که نظریه ى فروید، راسل و... را در آزادى بى قید و شرط شهوت رانى پذیرفته است، شاهد پیامدهاى منفى آن بوده و آمار فاجعه هاى شهوانى در رسانه ها و نوع روابط ناهنجار دختران و پسران، مرد و زن و ... شواهد گویاى این مطلب است. اگر بر فرض از وجود فرزندان نامشروع بى سرپرست، نوزادان پیدا شده در زباله دان ها و توالت ها، کورتاژها و قتل ها و ضایعه هاى دیگر اخلاقى و انسانىِ ناشى از آزادىِ جنسى چشم پوشى کنیم، با این فاجعه ى بزرگ که نابودى شخصیّت انسانى زن و تبدیل شدن او به توپى شهوانى که هر لحظه مورد حمله ى چشم ها، لمس ها و قوّه ى شهوانى مردانِ شهوت ران است چه کنیم؟[18] با بازیچه شدن زندگى پر از آمال و اهداف انسان که باید به سوى کمال و تعالى رشد نماید، چه مى توان کرد؟
در چنین جامعه ى پرالتهابى از در و دیوار، کوچه، خیابان، مدارس و اداره ى آن، جز شهوت و خودنمایى و ناز و نیاز دیده نمى شود و همه ى امور، در عین رنگارنگ بودنشان تنها یک رنگ داشته و آن هم رنگ لذّت جویى است. حال اگر لذّت بیش تر در ظلم و تعّدى بر حقوق دیگران باشد، فرقى نمى کند; چون هدف، حفظ منافع شخصى و لذت فردى است. براى افراد چنین جامعه اى، سرنوشت اخلاقى جامعه، حقوق دیگران و آینده ى نسل بشر اهمیّتى ندارد.
دنیاى غرب، انسان آزاد و شرافتمند را اسیر و ذلیل لذّت جویى هاى زودگذر نموده است. اگر مى توانستند ادعا کنند که حدّاقل در کام یابى هاى جنسى و ارضاى کامل شهوات انسانى و به قول فروید براى حل عقده هاى روانى و ایجاد عشق و محبّت موفّق بوده اند باز خوب بود، امّا در همین نیز با مشکل روبه رو هستند.
شهید مطهرى در این باره مى گوید:
در مورد غریزه ى جنسى و برخى غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعى را مى میراند و طبیعت را هرزه و بى بندوبار مى کند، در این مورد هرچه عرضه بیش تر گردد هوس و میل به تنوع افزایش مى یابد.[19]
این که راسل مى گوید: «اگر پخش عکس هاى منافى عفّت مجاز شود پس از مدّتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد» شاید در باره ى یک عکس به خصوص و یک نوع بى عفّتى به خصوص صادق باشد، ولى مطلقاً در مورد همه ى بى عفّتى ها صادق نیست; یعنى از یک نوعِ خاصِّ بى عفّتى خستگى پیدا مى شود، نه بدین معنا که تمایل به عفاف جانشین آن شود، بلکه بدین معنا که آتش و عطش روحى زبانه مى کشد و نوعى دیگر را تقاضا مى کند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست.
خود راسل در کتاب زناشویى و اخلاق اعتراف مى کند که عطش روحى در مسائل جنسى، غیر از حرارت جسمى است; آنچه با ارضا تسکین مى یابد حرارت جسمى است نه عطش روحى.[20]
ویل دورانت پیرامون پیامدهاى آزادى هاى جنسى مى گوید:
در زیر عوامل سطحى طلاق، نفرت از بچه دارى و میل به تنوّع طلبى نهان است. میل به تنوّع گرچه از همان آغاز در بشر بوده است، ولى امروزه به سبب اصالت فرد در زندگى نو و تعدّد و محرّکات جنسى در شهرها و تجارى شدن لذّت جنسى دو برابر گشته است.[21]
هم چنین مى گوید:
فساد پس از ازدواج، بیش تر محصول عادات پیش از ازدواج است.[22]
حال باید دید راه حل درست براى کنترل غرایز و جلوگیرى از ایجاد روابط نامشروع و در عین حال ارضاى صحیح غریزه ى جنسى چیست؟
شهید مطّهرى (ره) در این باره مى گوید:
به عقیده ى ما براى آرامش غریزه، دو چیز لازم است: یکى ارضاى غریزه در حدّ حاجت طبیعى و دیگر جلوگیرى از تهییج و تحریک آن.[23]
اسلام براى ارضاى صحیح مسائل جنسى، ازدواج دایم و در صورت مهیّا نبودن شرایط آن، ازدواج مدّت دار و موقّت را (با توجّه به ضوابط و شرایط شرعى[24] و رعایت جوانب اخلاقى) توصیه نموده است.
اسلام اصرار فراوانى دارد که محیط خانواده براى کام یابى زن و شوهر از یکدیگر آمادگى کامل داشته باشد. زن یا مردى که از این نظر کوتاهى کند مورد نکوهش صریح اسلام قرار گرفته است. اسلام اصرار فراوانى به خرج داده است که محیط اجتماع بزرگ، محیط کار و عمل و فعّالیّت بوده و از هر نوع کام یابى جنسى در آن محیط خوددارى شود.
فلسفه ى تحریمِ نظربازى و تمتّعات جنسى از غیر همسر قانونى و هم چنین فلسفه ى تحریم خودآرایى و تبرّج زن براى بیگانه همین است.[25]
اگر بتوانیم تصوّر کنیم که اتّحاد روح زن و شوهر و عواطف صمیمانه اى که احیاناً تا آخرین روزهاى پیرى، که غریزه ى جنسى فعالیتى ندارد، باقى است، براى زندگى ارزش بیش تر و بالاترى دارد، و نیز اگر بتوانیم تصوّر کنیم که لذّت یک مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذّتى که از مصاحبت یک زن دیگر مى برد تفاوت دارد، کوچک ترین تردیدى در این جهت نخواهیم کرد که به خاطر بهره مند شدن از مسرّت و آرامش بیش تر، لازم است عواطف جنسى افراد را محدود به همسر قانونى کرده و محیط و کانون خانواده به این کار، و اجتماع بزرگ را به کار و فعالیّت اختصاص دهیم. مطلب مهم تر جنبه هاى اجتماعى ازدواج است. ازدواج و تشکیل کانون خانوادگى، ایجاد کانونى براى پذیرش نسل آینده است و سعادت نسل هاى آینده به وضع اجتماع خانوادگى بستگى کامل دارد.[26]
پس چون انسان زنده است و باید زندگى کند و زندگى انسانى که سرشار از غرایز و عواطف و نیازهاست بدون شریک و همسفر امکان ندارد، همسر قانونى و دایمى انسان بهترین همراه و همدل و پشتیبان لحظه هاى تنهایى و برطرف کننده ى خستگى هاى روحى است.
فراهم شدن زمینه ى ازدواج به موقع جوانان، نیازمند همکارى پدر و مادرها و ارائه ى خدمات لازم از سوى دولت است. نهاد خانواده و دولت، همان گونه که در امر تربیت و حفظ امنیت در جامعه نقش دارند، در زمینه ى حفظ سلامت روانى افراد جامعه نیز رسالت عظیمى را بر دوش دارند که متناسب با دوره هاى سنّى افراد اقدام کنند. بدون شک، سلامت روانى جوانان در سایه ى ازدواج و تشکیل خانواده حاصل مى شود. حال اگر جوانى موفّق به ازدواج نشده و پاسخ گویى به مسائل غریزى از این راه (ازدواج دایم و یا موقت) برایش ممکن نباشد، باید با ایمان و اعتقاد، از عفاف و طهارت روح وجسم خویش محافظت نماید. در این جا نقش نکته ى دومى که شهید مطهرى (ره) فرموده بیش تر روشن مى گردد:
جوان باید خود را از انواع محرّکات و مهیّجات دور نگه دارد. نگاه کردن به صحنه هاى تحریک کننده، اعم از فیلم و عکس، خواندن داستان هاى مهیّج و برخوردهاى آزاد و بى حدّ و مرز دختر و پسر، همه در لغزش و غوطهور شدن در آلودگى مؤثّر است.
لذا دختر و پسر جوان و مجرّد باید سعى کند تا حدّ امکان، افکار و اندیشه ى خود را از این صحنه ها دور نگه دارد و تا حد امکان از برخوردهاى مختلط با جنس مخالف، به ویژه در محیط هایى که اصول اسلامى رعایت نمى شود، پرهیز نماید تا زمینه ى گناه و امکان به وجود آمدن روابط نامشروع فراهم نشود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. حجة الاسلام و المسلمین حسینى، محقق، نویسنده و استاد اخلاق در زمینه ى اخلاق فعالیت هاى زیادى نموده و آثار ارزشمندى دارد; از جمله فعالیت هاى ایشان در این مورد، برنامه ى پربار اخلاق در خانواده است که سال ها قبل از سیماى جمهورى اسلامى ایران پخش گردید.
[2]. تحریم: 6.
[3]. نور: 30 ـ 31.
[4]. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، (مکتبه الاعلام الاسلامى، 1371)، ج 1، ص 72.
[5]. احزاب: 32.
[6]. علامه مجلسى، عین الحیوة، ص 140.
[7]. محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، (مکتبة الاعلام الاسلامى، 1371)، ج 1، ص 335.
[8]. محمدرضا امین زاده، اسلام و ارضاى غریزه ى جنسى، (قم: در راه حق، چ 1، 1377)، ص12.
[9]. ر.ک: چارلز کادور و دیگران، نظریه هاى جمعیّت، ترجمه ى احمد رضوانى، بخش سوم، ص 378; هم چنین براى اطلاع بر نظرات فروید و راسل ر.ک: اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، مرتضى مطهرى، (تهران: انتشارات صدرا)، ص 20 ـ 50.
[10]. ر.ک: برتراند راسل، جهانى که مى شناسم، ترجمه ى روح الله عباسى، (تهران: شرکت سهامى کتاب هاى جیبى، 1357)، ص 70.
[11]. مرتضى مطهرى(ره)، مسئله ى حجاب، (قم: چاپ چهل و دوم، انتشارات صدرا، 1374)، ص 84 ـ 87.
[12]. آیت الله مکارم، مشکلات جنسى جوانان (قم: انتشارات نسل جوان، بى تا) ص 31.
[13]. ویل دورانت، لذات فلسفه (تهران: نشر دانشجویى)، ص 94.
[14]. ر.ک: بقره: 30 ـ 31.
[15]. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، (قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى)، ج 10، ص 386.
[16]. همان، ج 10، ص 386.
[17]. همان، ص 378.
[18]. محمد رضا امین زاده، اسلام و ارضاى غریزه ى جنسى، (قم: در راه حق، چ اول، 1377)، ص 7.
[19]. مسأله حجاب، ص 113، مرحوم شهید مطهرى، چاپ صدرا.
[20]. مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، (قم: صدرا، چ 42، 1374)، ص 113 ـ 114.
[21]. ویل دورانت، لذّات فلسفه، (تهران: نشر دانشجویى)، ص 97.
[22]. همان، ص 94.
[23]. مرتضى مطهرى، همان، ص 120.
[24]. ر.ک: توضیح المسائل مراجع عظام، کتاب نکاح.
[25]. مرتضى مطهرى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، (قم: انتشارات صدرا، بى تا)، ص 47.
[26]. ر. ک: همان، ص 47 ـ 48

مشاوره الگویى برتر در آموزش دینى به نوجوانان

مشاوره الگویى برتر در آموزش دینى به نوجوانان
مقدّمه
بدون تردید، یکى از مهم ترین رسالت هاى دانش آموختگان علوم و معارف الهى، آموزش آموزه هاى دینى به دیگران، به ویژه نوجوانان و جوانان، است، و این تکلیفى است که خداوند در مرحله نخست به عهده انبیا(علیهم السلام) گذارده ـ چه اینکه در قرآن کریم فرمود: (هو الذى بعثَ فى الاُمیّینَ رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یُعلمهم الکتابَ و الحکمة.) (جمعه: 2) خداوند در این آیه، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به عنوان معلّم کتاب و حکمت، که همان معارف الهى و آموزه هاى دینى است، معرفى نموده و سپس این مسئولیت را متوجه کسانى دانسته که بر اساس فرمان الهى به مراکز علوم اسلامى ـ یعنى حوزه هاى علمیه و دانشگاه ها ـ رفته اند و فرمود: (فَلولا نَفَر مِن کلِّ فرقة مِنهم طائفةً لیتفقَّهوا فى الدّین و لیِنُذروا قومَهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرونَ) (توبه: 122) آنان که در بخش یا بخش هایى از معارف دینى تفقّه پیدا کرده اند، باید به میان مردم و ترجیحاً قوم خودشان برگردند و آن ها را با دین آشنا کنند.
اما سؤال اصلى اینجاست که «چگونه مى توان معارف دینى را به دیگران، به ویژه جوانان، آموخت؟» پاسخ گویى به این سؤال مستلزم چند امر است که بدون توجه به آن ها، پاسخ گویى دشوار است و ارائه راهکار مناسب براى آموزش آموزه هاى دینى به جوانان امکان پذیر نیست.
اول. جوان کیست و چه ویژگى هایى دارد؟ مخاطب شناسى یکى از مهم ترین مسائلى است که در آموزش باید به آن توجه کرد. اگر یک سخنران مخاطبان خود را نشناسد و نداند آن ها در چه دوره اى از تحوّل شناختى، انگیزشى و توانشى هستند، معلوم نیست مطالب او هرقدر هم ارزشمند، دقیق و علمى باشند، مؤثر واقع شوند; زیرا یا مطالب او در سطح شناختى مخاطب نیستند و یا تناسبى با نیازهاى او ندارند. در نتیجه، مخاطب انگیزه اى براى گوش دادن و فراگیرى آن ها ندارد; چنان که یک معلم اگر نداند سر چه کلاسى رفته است و از دانش آموزان خودش هیچ اطلاعاتى نداشته باشد تدریسش مؤثر واقع نخواهد شد. بنابراین، شناخت مخاطب از لحاظ ویژگى هاى عاطفى ـ ذهنى باید موردتوجه معلمانومبلّغان دینى قرار گیرد.
دوم. شناسایى الگوهاى آموزشى است. کسى که مى خواهد مطلبى را به دیگرى آموزش دهد، باید به سبک و سیاق آموزش و همچنین الگوهاى آموزشى آشنایى داشته باشد; زیرا هر مخاطبى را نمى توان با هر سبکى آموزش داد. به عبارت دیگر، هر الگوى آموزشى متناسب با افراد خاصى است و همه افراد را با یک الگو نمى توان آموزش داد. بنابراین، دانش آموختگان دین، که مى خواهند در قالب مبلّغ یا معلم، و یا مشاور و راهنما آموزه هاى دینى را به دیگران آموزش دهند، علاوه بر شناسایى مخاطبان، باید با شیوه هاى آموزشى گوناگون آشنایى داشته باشند و داراى مهارت هاى لازم آموزشى باشند.
سوم. تدریس یا تبلیغ معارف دینى
مانند سایر علوم، بدون ارتباط با مخاطب امکان پذیر نیست. بنابراین، کسى که مى خواهد مطلبى را به دیگرى بیاموزد، خواه از طریق گفتار (مستقیم) یا نوشتار (غیر مستقیم) باید با متعلّم و مخاطب خود ارتباط برقرار کند و بدون ارتباط با او امکان تأثیرگذارى و آموزش وجود ندارد.
به دلیل آنکه بحث حاضر در مورد آموزش دینى جوانان است، ابتدا ویژگى هاى انگیزشى و توانشى و همچنین دیگر ویژگى هاى شخصیتى آن ها مورد بررسى قرار مى گیرند، سپس بحث ارتباط ـ اعم از بحث مفهومى، تعریف و نوع ارتباط ـ مطرح مى گردد و در نهایت، الگوهاى آموزشى موجود بررسى مى شوند و بهترین و مناسب ترین الگویى که براى آموزش دینى جوانان مؤثر است ارائه مى گردد:
ویژگى هاى بدنى، اجتماعى، عاطفى و ذهنى نوجوانان
الف. ویژگى هاى بدنى
1. رشد بدنى غالب نوجوانان کامل مى شود و در نهایت، همه به بلوغ مى رسند. اگرچه تقریباً همه دخترها به حداکثر میزان قد خود مى رسند، رشد قد بعضى از پسرها احتمالا تا پس از دیپلم نیز ادامه دارد.
به نظر مى رسد پسرهاى دیررس در انطباق با این وضع، با مشکلات قابل ملاحظه اى روبرویند، بخصوص اینکه در هماهنگى هاى بدنى آن ها نیز تأخیر ایجاد مى شود.
2. تغییرات بدنى ناشى از بلوغ موجب مى شوند که آن ها تمایل شدیدى به خودآرایى پیدا کنند و این باعث بعضى از آشفتگى هاى رفتارى مى شود.
3. بلوغ جنسى حاصل مى شود و به تغییرات در ترشح هورمون ها منجر مى شود. بر اساس تحقیقات کینزى (1948، Kinsey)، کشش جنسى پسرها در شانزده و هفده سالگى به اوج خود مى رسد. 1
ب. ویژگى هاى اجتماعى
1. نوجوانان و جوانان در این سنین، گروه همسالان تشکیل مى دهند و بین مقرّرات گروه همسالان و بزرگ سالان دایم تضاد وجود دارد.
2. على رغم اینکه در این سنین، دوستى و صمیمیت آن ها با همسالان به اوج مى رسد، ولى رقابت جدّى میان آن ها وجود دارد و تا حدى بین آن ها تنش دیده مى شود که براى کاهش این تنش ها، باید از مقایسه آن ها در جمع خوددارى کرد.
ج. ویژگى هاى عاطفى
1. «طغیان نوجوانان و جوانان بیانگر تغییر و تبدیل آن ها از کودکى به بزرگ سالى است. 2 آن ها مى خواهند به استقلال برسند. براى اثبات این معنا سعى مى کنند با بزرگ سالان مقابله کنند. از این رو، سرزنش کردن آن ها در این دوره آتش لجاج آن ها را شعلهور مى کند; چنان که امیرالمؤمنین على(علیه السلام)نیز به این حقیقت اشاره مى کند: «الافراطِ فى الملامةِ تشبُّ نیران اللجاج»; 3 زیاده روى در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعلهور مى سازد. بنابراین، بهترین راه براى مواجهه با طغیان آن ها این است که اولا، آن ها را درک کنیم و ثانیاً، زمینه کسب مهارت ها و معلومات بیش تر را، که به اثبات بزرگ سالى و استقلال آن ها کمک مى کند، فراهم آوریم.
2. غالب نوجوانان به دلیل افزایش حسّ استقلال طلبى با خانواده درگیر مى شوند و احتمالا براى همدردى و مشورت، به دیگران مراجعه مى کنند. نوجوان سردرگم و حیران است، ولى در عین حال، براى رفع سردرگمى به والدین مراجعه نمى کند; براى اینکه بزرگ سالى مستقل باشد، تلاش مى کند از والدین خود جدا شود. از این رو، اختلافات خانوادگى در این دوره افزایش پیدا مى کنند. نوجوان و جوانى که از چنین مسائلى رنج مى برد، احتمالا به محرم رازى نیاز دارد که به حرف هاى او گوش کند و با او همدردى کند. 4
د. ویژگى هاى ذهنى
1. نوجوانان و جوانان در این سن به حداکثر کارآیى هوشى مى رسند، اما دانش و مهارت آن ها در به کار بردن آنچه مى دانند، به علت فقدان تجربه، محدود است.
2. گرایش به «فلسفه زندگى» آنان را به سمت مسائل اخلاقى ـ سیاسى و مذهبى سوق مى دهد و در نتیجه، بهترین شرایط براى بحث هاى هدایت شده از جمله مباحث مذهبى فراهم مى شود. 5
ارتباط و نقش آن در آموزش
بدون تردید، ارتباط با دیگران تأثیر عمیقى در کمّ و کیف زندگى و روابط ما با دیگران دارد. گرچه تمام کارهاى ما نوعى ارتباطند و تمام لحظات زندگى ما آکنده از پیام هاى شفاهى و غیرشفاهى، ارادى و غیر ارادى اند، اما تأثیر ارتباط در امر آموزش از اهمیت ویژه اى برخوردار است. از این رو، بررسى ارتباط، تعریف آن و نقش آن در آموزش ضرورى مى نماید:
الف. معناى لغوى «ارتباط»
واژه «ارتباط» در فرهنگ لغات، 6 به دو صورت معنا شده است، یک بار به صورت مصدر متعدى است و یک بار به صورت اسم مصدر:
1. ارتباط به صورت مصدر متعدى; یعنى: ربط دادن، بستن، بستن چیزى به
چیزى دیگر;
2. ارتباط به صورت اسم مصدرى; یعنى: بستگى، پیوند، پیوستگى و رابطه.
فرهنگ وبستر، 7 کلمه «ارتباط» را معادل «Comunication» گرفته و آن را این گونه معنا کرده است: ارتباط یعنى رساندن، 8 بخشیدن، 9 انتقال دادن، آگاه ساختن، مکالمه و مراوده.
به نظر مى رسد در فرهنگ فارسى این واژه صرفاً به معناى ربط بین اشیا و نقل و انتقال کالا لحاظ شده و توجهى به بار اجتماعى و روانى این کلمه نشده است. ولى فرهنگ وبستر به معناى این کلمه توسعه داده و آن را در حوزه روابط انسانى نیز مورد توجه قرار داده است. از این رو، مى گوید: ارتباط مى تواند از طریق کلمات، حروف، پیام ها، سخنرانى ها، مکاتبه ها و دیگر راه ها انجام گیرد.
در هر حال، این واژه علاوه بر آنکه در ریاضى، فلسفه و زیست شناسى مورد استفاده قرار گرفته، در امور اجتماعى نیز مورد توجه است، به گونه اى که در معنا و تعریف این واژه دو اصل مهم لحاظ شده اند: یکى اصل شرکت کردن و یا مشارکت; 10 و دیگرى اصل اعتماد; 11 مثلا، براى اینکه دو نفر باهم ارتباط برقرار کنند، باید این دو در چیزى باهم شرکت داشته باشند که این عامل را در انگلیسى (Sharing) مى گویند. علاوه بر این، براى آنکه این جریان ایجاد شود، این دو فرد باید حداقل اعتماد را نسبت به هم داشته باشند. بدون این دو اصل، اعمال آن ها جنبه نقل و انتقال پیغام و کالاها را پیدا مى کند، کاربرد کلمه «ارتباط» در روان شناسى و علوم تربیتى و به طور کلى، در علوم اجتماعى و رفتارى با توجه به این دو اصل «اشتراک» و «اعتماد» است; یعنى وقتى کلمه «ارتباط» را در روابط انسانى به کار مى بریم، این دو نکته در آن لحاظ شده اند. در بررسى روان شناختى الگوهاى آموزشى نیز براى این دو اصل (اشتراک و اعتماد)، به ویژه اصل دوم، نقش محورى تصور مى شود.
ب. تعریف «ارتباط»
براى واژه «ارتباط» تعاریف متعددى ارائه شده که قدیمى ترین آن ها تعریفى است که ارسطو در 2300 سال پیش براى اولین بار ارائه داده است. او در کتاب مطالعه معانى بیان (ریطوریقا)، 12 که معمولا آن را مترادف «ارتباط» مى دانند، در تعریف این واژه مى نویسد: «ارتباط عبارت است از: جستوجو براى دست یافتن به کلیه وسایل و امکانات موجود براى «ترغیب» و «اقناع» دیگران.
تئودورنیوکامپ (1950، Theodore Newcomp) در کتاب روان شناسى اجتماعى، «پذیرش تأثیر» را مهم ترین مسئله ارتباط دانسته است; او مى گوید: «هرگاه شخصى تأثیرى بپذیرد که دیگرى در مورد او اراده کرده است، دومى با اوّلى ارتباط برقرار کرده است.» 13
کلودشنن در کتاب نظریه هاى ریاضى ارتباط مى نویسد: ارتباط عبارت است از: تمام روش هایى که از طریق آن ممکن است ذهنى بر ذهن دیگر تأثیر بگذارد. این عمل نه تنها با نوشتن یا صحبت کردن، بلکه حتى با موسیقى، هنرهاى تصویرى، نمایش، و عملا تمام رفتارهاى انسانى عملى است. 14
از بررسى لغوى واژه «ارتباط» در فرهنگ هاى گوناگون و همچنین بیان تعاریفى که مؤلّفان کرده اند، استفاده مى شود که «اعتماد» و «اشتراک» در شکل گیرى ارتباط میان انسان ها نقش اساسى دارند و اگر این دو اصل نباشند، هدف از برقرارى ارتباط، که ترغیب و اقناع و پذیرش تأثیر از یکدیگر است، محقق نمى شود. در هر حال، ارتباط میان انسان ها، اعم از کلامى و غیرکلامى، یکى از وسایل اولیه اى است که انسان ها براى استفاده، کنترل، تأثیر گذارى و درک محیط خود، از آن استفاده مى کنند و نقش مهمى در زندگى آن ها دارد. اما مهم تر از آن، الگوهایى هستند که براى ایجاد ارتباط با دیگران مورد استفاده قرار مى گیرند. بنابراین، مبلّغ، معلم، مربى و
مشاور، که مى خواهد مطالبى به مخاطب یا مخاطبان خود آموزش دهد، در مرحله اول باید اعتماد آن ها را به خود جلب کند، و گرنه ارتباط، به ویژه ارتباطى عاطفى، که لازمه ارسال و انتقال پیام است، حاصل نمى شود.
ارتباط معلم یا مشاور با شاگرد و مراجع خودش، گرچه به ظاهر گفتارى است، اما این ارتباط شامل صحبت کردن، گوش دادن، خواندن و نوشتن و عملکردهاى گوناگون بدن مى شود. تأثیر متقابل مؤثر در صحبت کردن و گوش دادن، نیاز به ارتباطى کاملا نزدیک بین شرکت کنندگان دارد.
دیویدریزمن(RiesmanDavid) بر اساس تحقیقاتى که انجام داده است، گزارش مى دهد: در بعضى از جزایر دور افتاده فیلیپین، در نقاطى که نوشتن ناشناخته مانده است و اخبار منحصراً به وسیله گفتار انتقال مى یابند، درستى انتقال خیلى بهتر از جوامع متمدن است. او مى گوید: «براى افراد این قبایل، کلمات مانند میدانى در بخش توپخانه است که باید با دقت کامل مورد استفاده قرار گیرند، در حالى که ما احساس مى کنیم در مورد کلمات شفاهى مى توان بى دقتى به خرج داد; زیرا توسط کلمات نوشته شده، حمایت مى شویم.» 15
بنابراین، یکى از راه هاى جلب توجه و اعتماد مخاطب، استفاده صحیح و بجا از کلمات است.
عامل دیگرى که در جلب توجه مخاطب نقش دارد، لحن سخن گفتن است. «براى این که لحن بیان مؤثر واقع شود، باید به زیر و بم صدا، تکیه کلام، سرعت کلمات و بلندى آن ها توجه کنید. کلمات را با آهنگى مؤثر، طنین دار و گیرا ادا کنید، براى این که از نقاط ضعف و قوّت خود آگاه شوید، باید به واکنش افراد در مقابل لحن کلام خود توجه کنید. پس از اتخاذ شیوه مناسب کلام، آن قدر تمرین کنید که به آن خو بگیرید.» 16
خوب گوش دادن به سؤالات مخاطبان نقش مهمى در ایجاد ارتباط دارد. طرز لباس پوشیدن، حرکات بدن، به ویژه دست ها و سر، طرز نگاه کردن به مخاطبان، حالات چهرهوسرتکان دادن ها در ایجاد ارتباط با مخاطب نقش دارند.
بررسى الگوهاى آموزش دینى به نوجوانان
به طور کلى، در آموزش آموزه هاى دینى، به چهار الگو مى توان اشاره کرد، گرچه الگوهاى دیگرى کمابیش ممکن است مورد استفاده قرار گیرند، ولى این چهار الگو، یعنى الگوى تبلیغ، تدریس، تربیت و مشاوره بیشتر مورد استفاده قرار مى گیرند. در اینجا، به اجمال این الگوها بررسى مى شوند:
الف. الگوى تبلیغ
در این الگو، معمولا مخاطبان از عموم مردم و از همه اقشار و گروه هاى سنّى، تحصیل کرده، غیر تحصیل کرده، زن و مرد و پیر و جوان هستند. روش آموزش و بیان معارف دینى معمولا با روش موعظه و از طریق سخنرانى و خطابه انجام مى گیرد. رابطه به صورت یک طرفه است. مبلّغ یا آموزش دهنده نوعاً متکلّم وحده است و بقیه مردم مستمع هستند. در این الگو، معمولا آموزه هاى دینى بدون در نظر گرفتن سطح شناختى، نیاز و انگیزه مخاطب ارائه مى شود; چه اینکه مخاطبان از همه سطوح سنى هستند و ارائه مطالب به گونه اى که براى همه سطوح مفید باشد، کارى بس دشوار است و فقط مبلّغان حرفه اى و با تجربه مى توانند مطالب را به گونه اى بیان کنند که براى همه قابل فهم باشد.
ب. الگوى تدریس
در این الگو، بیشتر بر جنبه هاى شناختى مخاطب تأکید مى شود. معمولا موضوع بحث مشخص است و مطالب در یک سطح خاص ارائه مى شوند و در نهایت، مخاطبان یا دانش پژوهان مورد ارزشیابى قرار مى گیرند. رابطه بین مخاطب و آموزش دهنده گرچه در اینجا نسبت به الگوى تبلیغ نزدیک تر است، اما کماکان رابطه، یک طرفه است; رابطه استاد و شاگرد است; یعنى استاد مطالب را ارائه مى دهد و دانش پژوه مستمع است. البته گه گاهى هم بین استاد و برخى از مخاطبان رابطه طرفینى برقرار مى شود. این رابطه بیشتر جنبه علمى دارد و گاهى علاوه بر جنبه علمى، ممکن است یک رابطه عاطفى نیز بین استاد و برخى از دانش پژوهان به وجود آید. اما در عین حال، غالباً استاد مطالب را ارائه مى دهد و دانش پژوه مستمع است. بیشتر اوقات حضور دانش پژوه به خاطر الزامات محیطى از قبیل الزامات مدرسه، دانشگاه، نمره آوردن و گذراندن درس است. اگر نمره و الزامات خارجى در کار نباشند، انتقال آموزه هاى دینى با این الگو به شدت کاهش مى یابد و افراد انگشت شمارى بر اساس احساس نیاز و انگیزه هاى درونى با علاقه سر کلاس مى آیند و مباحث را به صورت جدّى پى مى گیرند.
ج. الگوى تربیت
در این الگو، تأکید بر رابطه مرید و مرادى است; ارزشیابى صورى و نمره مطرح نیست. در این الگو، بهترین عنصر، متخلّق بودن مربّى است. هر قدر او بیشتر متخلّق باشد و از نظر متربّى جذابیّت معنوى بیشترى داشته باشد، آموزش بهتر رخ مى نماید و تأثیرپذیرى متربّى بیشتر است.
د. الگوى مشاوره
در الگوى مشاوره، رابطه دو طرفه است. اگر این رابطه دو طرفه برقرار نشود، فرایند مشاوره اتفاق نخواهد افتاد. به عبارت دیگر، در مشاوره یک مشاور وجود دارد و یک مراجع و یا تعدادى مراجع که بر اساس نیاز خاصى به مشاور مراجعه کرده اند و تأثیرپذیرى مراجعان از مشاور فرع بر ایجاد رابطه همراه با اعتماد است; یعنى تا وقتى مراجع به مشاور خودش اعتماد نکند، نیازهاى خودش را مطرح نمى نماید و رابطه اى بین آن ها به وجود نمى آید. در این الگو، ارزشیابى و نمره دادن و نمره گرفتن مطرح نیست. یکى از ویژگى هاى عمومى این الگو این است که مراجع براساس احساس نیازى که مى کند به مشاور مراجعه مى کند.
از آنچه گفته شد، استفاده مى شود که الگوى مشاوره داراى سه عنصر یا سه رکن اساسى است. این عناصر هر کدام به یکى از ویژگى ها و مؤلّفه هاى شخصیتى انسان مربوط مى شود; یعنى عنصر عاطفى، شناختى و انگیزشى.
ارکان الگوى مشاوره:
1. عنصر عاطفى: همان گونه که گذشت، اساس شکل گیرى مشاوره بر ایجاد رابطه عاطفى همراه با اعتماد است. مشاور باید بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفى برقرار کند. براى اینکه چنین فضاى عاطفى به وجود بیاید، او باید از چهار راهکار استفاده کند; به عبارت دیگر، ایجاد فضاى عاطفى مبتنى بر چهار ویژگى است: همدلى، 17 توجه مثبت بدون شرط، 18 صداقت، 19 و گوش دادن فعّال. 20
همدلى: همدلى عبارت است از توانایى درک تجربه هاى درونى دیگران و سهیم شدن در آن ها. اگر خود را به جاى دیگران بگذاریم، مى توانیم به دنیاى درونى و تجربه پدیدارشناختى 21 آن ها راه پیدا کنیم. 22
پذیرش مثبت بدون شرط: «مشاور براى این که بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفى برقرار کند، باید بدون قید و شرط به او احترام بگذارد، صرفاً به دلیل اینکه انسان است» 23 و از سر نیاز به او مراجعه کرده است. این اصل بر اساس یک دیدگاه انسان گرایانه به انسان است که ماهیت انسان را مثبت و بى همتا تلقّى مى کند. از این رو معتقدند: انسان باید بدون هیچ قید و شرطى مورد پذیرش و احترام قرار گیرد.
از نظر اسلام، نیز انسان مورد احترام و تکریم است و در مقام تربیت و هدایت، بدون شرط مورد پذیرش قرار مى گیرد.
صداقت: یا درستى به معناى آگاهى از احساس ها و اندیشه هاى درونى واقعى خود و توانایى سهیم کردن دیگران در آن هاست. کسانى که صداقت دارند، مصنوعى یا دفاعى رفتار نمى نمایند و یا نقش بازى نمى کنند. 24
گوش دادن فعّال: «گوش دادن فعّال» به معناى انعکاس دادن، تکرار کردن و روشن سازى گفته ها و مقصودهاى مراجع است. در انعکاس مطالب، مشاور و راهنما همچون آینه اى نگرش هاى مراجع را به وى نشان مى دهد. گوش دادن فعّال در مشاوره، نقش مؤثرى در ایجاد ارتباط عاطفى میان مراجع و مشاور دارد.
2. عنصر انگیزشى: «انگیزش به عوامل موجود در یک فرد (مانند نیازها، امیال و علایق) اشاره دارد که رفتار را در جهت یک هدف فعّال مى سازند، نگه دارى مى کنند و سوق مى دهند.» 25
نیازها، امیال و علایق، که زیربناى انگیزش در رفتار آدمى اند، شامل مجموعه نیازهاى فیزیولوژیکى و روان شناختى مى شوند. در الگوى مشاوره، این نیازها و امیال مورد توجه مشاور قرار مى گیرند; زیرا بدون توجه به نیازهاى مراجع، نمى توان او را راهنمایى و هدایت کرد. این نیازها از نیازهاى زیستى شروع مى شوند و تا نیازهاى متعالى مانند زیبایى شناختى، کمال طلبى، عشق، جاودانگى ادامه مى یابند.
3. عنصر شناختى: براى این که مشاور بتواند وارد دنیاى اندیشه ها و تفکّرات مراجع شود، باید به سطوح تحوّل شناختى مراجع توجه داشته باشد. عنصر شناختى به این مطلب اشاره دارد که مشاور باید مطالب خود را به صورت منطقى و منطبق با سطح تحوّل شناختى مراجع تنظیم کند. به عبارت دیگر، مشاور باید هم به میزان آگاهى و هم سطح توانشى و استعداد مراجع توجه کند و مشاوره را با توجه به دو نکته مزبور تنظیم کند تا براى مراجع، هم جذاب باشد و هم قابل استفاده.
الگوى برتر
با توجه به اینکه موضوع بحث آموزش گزاره هاى دینى به جوانان است، از میان چهار الگوى مزبور ـ که به ویژگى هاى آن ها اشاره شد ـ بهترین روش براى آموزش دینى جوانان استفاده از الگوى مشاوره است; چه اینکه این الگو نسبت به الگوهاى دیگر مناسب تر و بیشتر قرین موفقیت است; زیرا در این الگو، به مسائلى توجه شده است که با روحیات نوجوان و جوان و با مؤلّفه هاى روان شناختى شخصیت آن ها سازگارتر است. علاوه بر آن، تجربه عملى نیز نشان داده است که این الگو در جوانان بهتر جواب مى دهد و سیره عملى پیامبر نیز در آموزش دین به مردم، به ویژه، جوانان مؤیّد این ادعاست.
قرآن کریم در توصیف شخصیت پیامبر مى فرماید: (لَقَد جاءَکم رسولٌ مِن اَنفسکم عزیزٌ علیه ما عنِتُّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوفٌ رحیم) (توبه: 128); هر آینه شما را پیامبرى از خودتان آمد که به رنج افتادنتان بر او گران است; به ]هدایت [
شما دل بسته است و به مؤمنان دلسوز و مهربان.
سیره عملى پیامبر این بود که با مخاطبان خود از طریق همدلى، پذیرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعّال، ابتدا ارتباط عاطفى برقرار مى کرد، سپس معارف دین را براى آن ها بیان مى نمود: (لَقَد جاءَکم رسولٌ من انفسکم عزیز علیه ما عنتُّم.) این فراز از آیه قران که مى فرماید: پیامبر از خود شماست; یعنى بسیار به شما نزدیک است، شما را خوب درک مى کند و اگر رنج کوچکى به شما برسد، براى او گران است. این نهایت همدلى پیامبر را نسبت به امّت ـ عموماً ـ و نسبت به مردم زمان خود ـ خصوصاً ـ نشان مى دهد.
علاوه بر این، پیامبر به همه انسان ها احترام مى گذاشت; حتى افرادى که از روى جهالت به او توهین مى کردند، مورد توجه مثبت بدون شرط او قرار مى گرفتند. تاریخ زندگى پیامبر مملو از رفتارهاى احترام آمیز پیامبر با مردم است. پیامبر به عیادت افرادى مى رفت که رفتارهاى نامناسبى با او داشتند و این پذیرش مثبت بدون شرط، پیش از سخنرانى هاى او موجب مى شد مردم جذب اسلام شوند و زمینه ساز هدایت آن ها بود.
صداقت در رفتار، صمیمیت و دل سوزى پیامبر آنقدر زیاد بود که قرآن مى فرماید: «حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوفٌ رحیم»; او نه تنها مردم را دوست مى داشت، حتى دل بسته و مشتاق هدایت آن ها بود و براى ایجاد ارتباط عاطفى، سر تا پا گوش بود. آن حضرت آن قدر در امر گوش دادن به سخنان مراجعان خود اهتمام مىورزیدند که قرآن کریم از او به «گوش» تعبیر مى کند: (هُوَ اُذُنٌ قل اُذنُ خیر لکُم) (توبه: 61): او گوش است ]شنواى سخن هر کسى است[ بگو: گوش نیکوست براى شما.
دقیق گوش کردن مهارتى است که باید فنون آن را آموخت که اطلاعات فراوان، تفاهم متقابل و نتایج ارزنده اى را نیز در پى دارد. دقیق گوش دادن، جریان گفت و شنود یک طرفه را به کوششى دو جانبه و گروهى تبدیل مى کند. به بیان دیگر، دقیق شنیدن نیز مانند بسیارى از فنون ارتباطى، یک فرایند دو طرفه است; یعنى فقط کافى نیست شنونده سراپاگوش باشد و تمام حواس خود را به سخنان گوینده معطوف دارد، بلکه براى اطمینان از درک مطلب، باید استنباط خود را به طور خلاصه به طرف مقابل منتقل کند. گوش دل سپردن ارتباط را رضایت بخش مى کند و بیشترین تفاهم و همبستگى را نسبت به سایر شیوه هاى شنیدن پدید مى آورد. در حقیقت، دقیق شنیدن این پیام را در بر دارد: «من مى خواهم هر آنچه را تو مى گویى بشنوم» و خوب به کار بردن این فن مستلزم آن است که با چشمان خود حالات و حرکات گوینده را زیرنظر بگیرید و پس از استماعِ دقیق، استنباط خود را از بیانات گوینده به او منتقل کنید. البته مفهوم این سخن آن نیست که لزوماً با سخنان وى موافقید.
ویژگى دیگرى که الگوى مشاوره را کارآمدتر از سایر الگوها مى کند، این است که در این الگو، مشاور و راهنما وقتى با مراجع یا مراجعان ارتباط عاطفى عمیق برقرار مى کند، زمینه بیان احساسات، نگرش ها و نیازها فراهم مى شود. کار مشاور و راهنما در اینجا این است که وقتى مراجع، احساسات و نیازهاى خود را آشکار کرد، راه صحیح ارضاى این نیازها را به او نشان دهد. نیاز به حقیقت طلبى، نیاز به کمال مطلق، نیاز به زیبایى، نیاز به معنویت، که مجموعه این نیازها در قالب نیاز به دین و معارف الهى قابل طرحند، از جمله نیازهاى متعالى انسان هستند. مشاور در مرحله نخست، مراجع را متوجه مصداق واقعى نیاز به تعالى، که همان آموزه هاى دینى است، مى کند. وقتى مراجع به این میزان از شناخت رسید که معارف الهى همانند آب، که عطش و تشنگى جسمى او را برطرف مى کند، عطش معنوى و نیازهاى متعالى انسان را ارضا مى کند، تنها راه صحیح ارضاى نیازهاى متعالى انسان را از مجراى دین و معارف الهى مى یابد.
راهکارها و لوازم الگوى مشاوره
در الگوى مشاوره به عنصر انگیزش، که بیانگر نیازهاى آدمى است، توجه مى شود و توجه به نیازها (در زمان مناسب) فرایند آموزش را براى مربى و متربّى تسهیل مى کند. براى مثال، دانشجوى رشته پزشکى یا رشته فنى ـ مهندسى را در نظر بگیرید که براى
رسیدن به اهدافش، به یادگیرى درس هایى احساس نیاز مى کند. او تلاش مى نماید در هر شرایطى با کم ترین امکانات، در بدترین آب و هواها، سر کلاس درس استاد آماده شود تا مطالب مورد نیاز را بیاموزد. چرا؟ چون احساس نیاز مى کند. هدف او این است که پزشک، مهندس یا متخصص در رشته خاصى شود. از این رو، با خود مى گوید: «باید این درس ها را در هر شرایطى بیاموزم.» مربّى دینى نیز باید این احساس نیاز را در مخاطبان خود ایجاد کند. پیامبر عظیم الشأن(صلى الله علیه وآله) در آغاز رسالتش، اولین سخنى که به مردم فرمود این بود: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا.» 26 فلاح و رستگارى (سعادت طلبى) یکى از مهم ترین و اصلى ترین گرایش هاى انسان است. بنابراین، پیامبر بر این گرایش فطرى بشر ـ که مربوط به بعد انگیزشى مى شود ـ دست گذارد و سپس مردم را متوجه این حقیقت ساخت که توحید و یکتاپرستى، که جوهره دین و اساسى ترین آموزه دینى است، شما را به این خواست فطرى و ذاتى مى رساند و به شما مى فهماند تنها راه سعادت «آموزه هاى دینى» است و خود این آموزه ها نیز با فطرت و سرشت شما هماهنگ است; چنان که قرآن کریم به این حقیقت اشاره مى کند: (فَاَقم وجهَکَ للدّینِ حنیفاً فطرتَ اللّه التى فطَر الناسَ علیها لا تبدیلَ لخلقِ اللّه ذلکَ الدینُ القیّمُ و لکنّ اکثرالنّاس لا یعلمون) (روم: 30); پس روى خود را به سوى دین یکتاپرستى فرا دار، در حالى که از هر کیش باطل روى برتافته و حق گرا باشى; همان فطرتى که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خداى ـ فطرت توحید ـ را دگرگونى نیست. این است دین راست و استوار، ولى بیشتر مردم نمى دانند.
در واقع، پیامبر پس از ایجاد ارتباط، به عنصر انگیزشى در مخاطبان خود توجه کرد و این باعث شد مردم فوج فوج به طرف پیامبر هجوم آورند و از چشمه سار زلال وحى جان تشنه خود را سیراب سازند و جالب اینجاست که بیشتر افرادى که به پیامبران ایمان مى آوردند، نوجوانان و جوانان بودند.
در الگوى مشاوره، علاوه بر توجه به بُعد عاطفى جوانان و همچنین به بعد انگیزشى آن ها، به سطح شناختى آن ها نیز توجه شده است و این بیانگر این حقیقت است که مشاور و راهنماى دینى باید به دو نکته بسیار مهم توجه داشته باشد:
1. توجه به سطح تحوّل شناختى مخاطب;
2. تنظیم آموزه هاى دینى، به گونه اى که متناسب با توانایى و سطح فهم مخاطب باشد.
در الگوى مشاوره فرض بر این است که مخاطبان و مراجعان ما جوانان هستند. آن ها در چه سطحى قرار دارند؟ به عبارت دیگر، قدرت درک و تجزیه و تحلیل جوانان در چه سطحى است؟ روان شناسان رشد، به ویژه آن ها که در زمینه رشد شناختى تحقیقات گسترده اى انجام داده اند، مانند پیاژه، 27 بر این باورند که جوانان از نظر تحوّل شناختى، در دوره تفکّر انتزاعى و صورى قرار دارند; یعنى قدرت استدلال کردن، فرضیه ساختن، توجه به آینده، قدرت حلّ مسئله و بالاخره، قدرت تجزیه و تحلیل مسائل به صورت دقیق را دارند، 28 یعنى «به حداکثر کارآیى هوشى رسیده اند.» 29 در این الگو، مشاور و راهنما به سطح شناختى مراجعانش توجه دارد و «آموزه هاى دینى» را متناسب با میزان فهم و درک آن ها تنظیم مى کند. وقتى مطالب متناسب با فهم دانش پژوه و مراجع باشند، فرایند یادگیرى بهتر تحقق پیدا مى کند و آموزش براى فرد لذت بخش مى شود. پیامبر عظیم الشأن و سایر انبیا(علیهم السلام) در برخورد با مردم و آشنا کردن آن ها با معارف دین، به بعد شناختى آن ها توجه داشتند و مطالب را در سطح فهم مخاطبان بیان مى کردند: «انّا معاشرَ الانبیاءِ اُمرنا ان نتکلم الناس على قدرِ عقولهم.» 30
پس در میان الگوهاى موجود ـ الگوى تبلیغ، تدریس، تربیت و مشاوره ـ الگوى مشاوره براى آموزش و انتقال آموزه هاى دینى به جوانان از کارایى بیشترى برخوردار است; چه اینکه در این الگو، مشاور و راهنما در مرحله اول، با مراجعان خود ارتباطى عاطفى همراه با اعتماد متقابل ایجاد مى کند. علاوه بر این، به نیازها و تمایلات و گرایش هاى مخاطب، یعنى بُعد انگیزشى او توجه دارد. همچنین سطح شناختى مخاطب نیز مدّنظر مشاور است و متناسب با آن مطالب ارائه مى شود. این الگو براى جوانان نیز جذّاب تر است; زیرا جوانان در آستانه پیوستن به بزرگ سالى هستند. از این رو، علقه هاى وابستگى را از خانواده قطع کرده اند و در حال گذار از مرحله وابستگى به استقلال هستند; نیاز عاطفى شدیدى دارند، اما این نیاز را در خانواده جستوجو نمى کنند; چه اینکه با روحیه استقلال طلبى آن ها در تضاد است. بهترین فردى که مى توانند ارتباط عاطفى با او برقرار کنند مشاور و راهنماى دل سوز و صمیمى است.
در مشاوره، ارتباط دو سویه است و با تفکر استقلال طلبى جوان سازگار است. علاوه بر آن، جوان مى خواهد ابراز وجود کند; مى خواهد نظرات خود را بیان کند. او داراى اخلاق «خودپیرو» 31 است و از اخلاق «دیگر پیرو» 32 فاصله گرفته است. در نتیجه، از پذیرش بى چون و چراى حرف دیگران خوددارى مى کند،
بلکه هر چیزى را فقط با معیارهاى پذیرفته شده خود مى سنجد و در آن چهارچوب قبول مى کند. از اینکه شنونده محض باشد یا مرید دیگران و همچنین از تقلید کورکورانه دیگران به شدت گریزان است.
از این رو، در الگوى مشاوره، مشاور متکلّم وحده نیست، بلکه این مراجع است که اول سخن گفتن را آغاز مى کند و احساسات و نیازهاى خودش را بیان مى دارد و مشاور سعى مى کند به حرف هاى او دقیقاً گوش دهد، در حالى که در الگوهاى دیگر، چنین فرصتى به راحتى پیش نمى آید.
خلاصه اینکه همدلى، صمیمیت، دل سوزى و پذیرش مثبت بدون شرط از ویژگى هایى است که بیشتر در الگوى مشاوره وجود دارند و این ویژگى ها که متناسب با روحیات جوان هستند، الگوى مشاوره را برتر از سایر الگوها نشان مى دهند.
راهکارها و لوازم موردنیاز مشاور
1. در الگوى مشاوره، یکى از مهم ترین عوامل مؤثر «هنر خوب گوش دادن» است. مشاور باید این هنر را با تمرین و ممارست کسب کند. راهکارهاى ذیل در کسب مهارت «خوب گوش دادن» مؤثرند:
الف. تعبیر و تفسیر کردن: با استفاده از گنجینه لغات شخصى خود، مطالبى را که شنیده اید، براى گوینده تفسیر کنید تا مطمئن شوید که سخنان او را درست فهمیده اید.
ب. انعکاس احساسات: وقتى مخاطب یا مراجع شما ناراحت، عصبانى و آشفته حال به نظر مى رسد، همدردى خود را به او منعکس کنید; همین طور اگر او از شور و احساسات و هیجانات خوشایندى برخوردار است، آن ها را منعکس کنید.
ج. انعکاس مفاهیم: به طور خلاصه، حقایق و محتواى سخن گوینده را منعکس کنید.
د. ترکیب کردن: گوینده ممکن است نکات مختلفى را بگوید; سعى کنید نکات مختلف سخنان گوینده را ترکیب کرده، در یک جمله به او منعکس کنید.
هـ. نشان دادن تصورات ذهنى: تصورات ذهنى خود را با صداى بلند نشان دهید. در ذهن خود مجسّم کنید که اگر به جاى آن شخص بودید چه احساسى داشتید. 33
2. کسب اطلاعات روان شناختى و تربیتى از مهارت هاى ضرورى الگوى مشاوره است. براى کسب این مهارت، کتاب هاى مربوط به فنون مشاوره، روان شناسى رشد، روان شناسى جوان، و کاربرد روان شناسى در آموزش را مطالعه کنید. همچنان که یک سخنور باید فنون سخنورى را با مطالعه و تمرین کسب کند، یک کارشناس دین نیز، که مى خواهد با الگوى مشاوره پذیراى جوانان باشد، به سؤالات آن ها پاسخ دهد و آموزه هاى دینى موردنیاز آن ها را آموزش دهد، باید بتواند با جوانان ارتباط عاطفى برقرار کند، نیازهاى جوانان و همچنین دغدغه هاى آن ها را بشناسد و بتواند وارد فضاى روان شناختى و دنیاى جوانان شود. علاوه بر این، بر آموزه هاى دینى نیز باید تسلط لازم داشته باشد و آن ها را متناسب با سطح شناختى جوانان به صورت منطقى و معقول بیان کند.
پى نوشت ها
1 ـ رابرت بیلر، کاربرد روان شناسى در آموزش، ترجمه پروین کدیور، چ چهارم، تهران،مرکزنشردانشگاهى،1373،ص184.
2 ـ همان، ج 1، ص 187.
3 ـ درآمدى بر نظام تربیتى اسلام، ص 71، قم، 1377 ص 58 به نقل از: محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 232، روایت 2.
4 و5ـ رابرت بیلر،پیشین،ج1،ص186ـ187.
6 ـ محمد معین، فرهنگ معین، ج 1.
13 ـ مهدى محسنیان راد، ارتباط شناسى، چ چهارم، تهران، سروش، 1380، ص 43.
14 ـ همان، ص 44.
15 ـ ر.ک: جان. دابلیوکلتنر، ارتباط گفتارى میان مردم، ترجمه سیداکبر میرحسینى و قاسم کبیرى، تهران، امیرکبیر، 1376.
16 ـ کریس کول، کلید طلایى ارتباط، محمدرضا آل یاسین، چ ششم، هامون، 1379، ص 124.
22 الى 26ـ کارل هافمن، روان شناسى عمومى از نظریه تا کاربرد، ترجمه هادى بحیرایى و همکاران، تهران، ارسباران، 1379، ج 2، ص 228 / ص 229.
27 ـ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارصادر، ج 2، ص 24.
28 ـ رابرت بیلر، پیشین، ج 1، ص 180.
29 ـ همان، ص 187.
30 ـ مرکز جهانى علوم اسلامى، پیشین، ص 58 به نقل از: محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 1، ص 85.
31 ـ autonomy (خود پیروى) رفتار فردى که فقط از قوانینى که خود شخصاً براى خویش تعیین کرده یا قوانینى که ارزش آن ها را فهمیده و پذیرفته است، اطاعت و تبعیت مى کند.
32 ـ heteronomy (دیگر پیروى) عبارت است از: حالت ذهنى فردى که قوانین یا دستورات اخلاقى را از بیرون دریافت مى کند. کودکان پس از دوره ناپیروى و پیش از رسیدن به دوره خود دیگر پیروى قرار دارند.
33 ـ کریس کول، کلید طلایى ارتباط، پیشین، ص 125.
… سایر منابع
ـ محمود منصور، روان شناسى ژنتیک، چ ششم، نشر ترمه، 1367;
ـ میلر جرالدز، ارتباط کلامى، ترجمه على ذکاوتى قراگزلو، چ دوم، تهران، سروش، 1380;
ـ محمود ساعتچى، مشاوره و رواندرمانى، چ دوم، تهران، ویرایش، 1377;
ـ مایل آرژیل، روان شناسى ارتباطات و حرکات بدن، ترجمه مرجان فرجى، نشر مهتاب، 1378.

مشاوره الگویى برتر در آموزش دینى به نوجوانان

مشاوره الگویى برتر در آموزش دینى به نوجوانان
مقدّمه
بدون تردید، یکى از مهم ترین رسالت هاى دانش آموختگان علوم و معارف الهى، آموزش آموزه هاى دینى به دیگران، به ویژه نوجوانان و جوانان، است، و این تکلیفى است که خداوند در مرحله نخست به عهده انبیا(علیهم السلام) گذارده ـ چه اینکه در قرآن کریم فرمود: (هو الذى بعثَ فى الاُمیّینَ رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یُعلمهم الکتابَ و الحکمة.) (جمعه: 2) خداوند در این آیه، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به عنوان معلّم کتاب و حکمت، که همان معارف الهى و آموزه هاى دینى است، معرفى نموده و سپس این مسئولیت را متوجه کسانى دانسته که بر اساس فرمان الهى به مراکز علوم اسلامى ـ یعنى حوزه هاى علمیه و دانشگاه ها ـ رفته اند و فرمود: (فَلولا نَفَر مِن کلِّ فرقة مِنهم طائفةً لیتفقَّهوا فى الدّین و لیِنُذروا قومَهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرونَ) (توبه: 122) آنان که در بخش یا بخش هایى از معارف دینى تفقّه پیدا کرده اند، باید به میان مردم و ترجیحاً قوم خودشان برگردند و آن ها را با دین آشنا کنند.
اما سؤال اصلى اینجاست که «چگونه مى توان معارف دینى را به دیگران، به ویژه جوانان، آموخت؟» پاسخ گویى به این سؤال مستلزم چند امر است که بدون توجه به آن ها، پاسخ گویى دشوار است و ارائه راهکار مناسب براى آموزش آموزه هاى دینى به جوانان امکان پذیر نیست.
اول. جوان کیست و چه ویژگى هایى دارد؟ مخاطب شناسى یکى از مهم ترین مسائلى است که در آموزش باید به آن توجه کرد. اگر یک سخنران مخاطبان خود را نشناسد و نداند آن ها در چه دوره اى از تحوّل شناختى، انگیزشى و توانشى هستند، معلوم نیست مطالب او هرقدر هم ارزشمند، دقیق و علمى باشند، مؤثر واقع شوند; زیرا یا مطالب او در سطح شناختى مخاطب نیستند و یا تناسبى با نیازهاى او ندارند. در نتیجه، مخاطب انگیزه اى براى گوش دادن و فراگیرى آن ها ندارد; چنان که یک معلم اگر نداند سر چه کلاسى رفته است و از دانش آموزان خودش هیچ اطلاعاتى نداشته باشد تدریسش مؤثر واقع نخواهد شد. بنابراین، شناخت مخاطب از لحاظ ویژگى هاى عاطفى ـ ذهنى باید موردتوجه معلمانومبلّغان دینى قرار گیرد.
دوم. شناسایى الگوهاى آموزشى است. کسى که مى خواهد مطلبى را به دیگرى آموزش دهد، باید به سبک و سیاق آموزش و همچنین الگوهاى آموزشى آشنایى داشته باشد; زیرا هر مخاطبى را نمى توان با هر سبکى آموزش داد. به عبارت دیگر، هر الگوى آموزشى متناسب با افراد خاصى است و همه افراد را با یک الگو نمى توان آموزش داد. بنابراین، دانش آموختگان دین، که مى خواهند در قالب مبلّغ یا معلم، و یا مشاور و راهنما آموزه هاى دینى را به دیگران آموزش دهند، علاوه بر شناسایى مخاطبان، باید با شیوه هاى آموزشى گوناگون آشنایى داشته باشند و داراى مهارت هاى لازم آموزشى باشند.
سوم. تدریس یا تبلیغ معارف دینى
مانند سایر علوم، بدون ارتباط با مخاطب امکان پذیر نیست. بنابراین، کسى که مى خواهد مطلبى را به دیگرى بیاموزد، خواه از طریق گفتار (مستقیم) یا نوشتار (غیر مستقیم) باید با متعلّم و مخاطب خود ارتباط برقرار کند و بدون ارتباط با او امکان تأثیرگذارى و آموزش وجود ندارد.
به دلیل آنکه بحث حاضر در مورد آموزش دینى جوانان است، ابتدا ویژگى هاى انگیزشى و توانشى و همچنین دیگر ویژگى هاى شخصیتى آن ها مورد بررسى قرار مى گیرند، سپس بحث ارتباط ـ اعم از بحث مفهومى، تعریف و نوع ارتباط ـ مطرح مى گردد و در نهایت، الگوهاى آموزشى موجود بررسى مى شوند و بهترین و مناسب ترین الگویى که براى آموزش دینى جوانان مؤثر است ارائه مى گردد:
ویژگى هاى بدنى، اجتماعى، عاطفى و ذهنى نوجوانان
الف. ویژگى هاى بدنى
1. رشد بدنى غالب نوجوانان کامل مى شود و در نهایت، همه به بلوغ مى رسند. اگرچه تقریباً همه دخترها به حداکثر میزان قد خود مى رسند، رشد قد بعضى از پسرها احتمالا تا پس از دیپلم نیز ادامه دارد.
به نظر مى رسد پسرهاى دیررس در انطباق با این وضع، با مشکلات قابل ملاحظه اى روبرویند، بخصوص اینکه در هماهنگى هاى بدنى آن ها نیز تأخیر ایجاد مى شود.
2. تغییرات بدنى ناشى از بلوغ موجب مى شوند که آن ها تمایل شدیدى به خودآرایى پیدا کنند و این باعث بعضى از آشفتگى هاى رفتارى مى شود.
3. بلوغ جنسى حاصل مى شود و به تغییرات در ترشح هورمون ها منجر مى شود. بر اساس تحقیقات کینزى (1948، Kinsey)، کشش جنسى پسرها در شانزده و هفده سالگى به اوج خود مى رسد. 1
ب. ویژگى هاى اجتماعى
1. نوجوانان و جوانان در این سنین، گروه همسالان تشکیل مى دهند و بین مقرّرات گروه همسالان و بزرگ سالان دایم تضاد وجود دارد.
2. على رغم اینکه در این سنین، دوستى و صمیمیت آن ها با همسالان به اوج مى رسد، ولى رقابت جدّى میان آن ها وجود دارد و تا حدى بین آن ها تنش دیده مى شود که براى کاهش این تنش ها، باید از مقایسه آن ها در جمع خوددارى کرد.
ج. ویژگى هاى عاطفى
1. «طغیان نوجوانان و جوانان بیانگر تغییر و تبدیل آن ها از کودکى به بزرگ سالى است. 2 آن ها مى خواهند به استقلال برسند. براى اثبات این معنا سعى مى کنند با بزرگ سالان مقابله کنند. از این رو، سرزنش کردن آن ها در این دوره آتش لجاج آن ها را شعلهور مى کند; چنان که امیرالمؤمنین على(علیه السلام)نیز به این حقیقت اشاره مى کند: «الافراطِ فى الملامةِ تشبُّ نیران اللجاج»; 3 زیاده روى در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعلهور مى سازد. بنابراین، بهترین راه براى مواجهه با طغیان آن ها این است که اولا، آن ها را درک کنیم و ثانیاً، زمینه کسب مهارت ها و معلومات بیش تر را، که به اثبات بزرگ سالى و استقلال آن ها کمک مى کند، فراهم آوریم.
2. غالب نوجوانان به دلیل افزایش حسّ استقلال طلبى با خانواده درگیر مى شوند و احتمالا براى همدردى و مشورت، به دیگران مراجعه مى کنند. نوجوان سردرگم و حیران است، ولى در عین حال، براى رفع سردرگمى به والدین مراجعه نمى کند; براى اینکه بزرگ سالى مستقل باشد، تلاش مى کند از والدین خود جدا شود. از این رو، اختلافات خانوادگى در این دوره افزایش پیدا مى کنند. نوجوان و جوانى که از چنین مسائلى رنج مى برد، احتمالا به محرم رازى نیاز دارد که به حرف هاى او گوش کند و با او همدردى کند. 4
د. ویژگى هاى ذهنى
1. نوجوانان و جوانان در این سن به حداکثر کارآیى هوشى مى رسند، اما دانش و مهارت آن ها در به کار بردن آنچه مى دانند، به علت فقدان تجربه، محدود است.
2. گرایش به «فلسفه زندگى» آنان را به سمت مسائل اخلاقى ـ سیاسى و مذهبى سوق مى دهد و در نتیجه، بهترین شرایط براى بحث هاى هدایت شده از جمله مباحث مذهبى فراهم مى شود. 5
ارتباط و نقش آن در آموزش
بدون تردید، ارتباط با دیگران تأثیر عمیقى در کمّ و کیف زندگى و روابط ما با دیگران دارد. گرچه تمام کارهاى ما نوعى ارتباطند و تمام لحظات زندگى ما آکنده از پیام هاى شفاهى و غیرشفاهى، ارادى و غیر ارادى اند، اما تأثیر ارتباط در امر آموزش از اهمیت ویژه اى برخوردار است. از این رو، بررسى ارتباط، تعریف آن و نقش آن در آموزش ضرورى مى نماید:
الف. معناى لغوى «ارتباط»
واژه «ارتباط» در فرهنگ لغات، 6 به دو صورت معنا شده است، یک بار به صورت مصدر متعدى است و یک بار به صورت اسم مصدر:
1. ارتباط به صورت مصدر متعدى; یعنى: ربط دادن، بستن، بستن چیزى به
چیزى دیگر;
2. ارتباط به صورت اسم مصدرى; یعنى: بستگى، پیوند، پیوستگى و رابطه.
فرهنگ وبستر، 7 کلمه «ارتباط» را معادل «Comunication» گرفته و آن را این گونه معنا کرده است: ارتباط یعنى رساندن، 8 بخشیدن، 9 انتقال دادن، آگاه ساختن، مکالمه و مراوده.
به نظر مى رسد در فرهنگ فارسى این واژه صرفاً به معناى ربط بین اشیا و نقل و انتقال کالا لحاظ شده و توجهى به بار اجتماعى و روانى این کلمه نشده است. ولى فرهنگ وبستر به معناى این کلمه توسعه داده و آن را در حوزه روابط انسانى نیز مورد توجه قرار داده است. از این رو، مى گوید: ارتباط مى تواند از طریق کلمات، حروف، پیام ها، سخنرانى ها، مکاتبه ها و دیگر راه ها انجام گیرد.
در هر حال، این واژه علاوه بر آنکه در ریاضى، فلسفه و زیست شناسى مورد استفاده قرار گرفته، در امور اجتماعى نیز مورد توجه است، به گونه اى که در معنا و تعریف این واژه دو اصل مهم لحاظ شده اند: یکى اصل شرکت کردن و یا مشارکت; 10 و دیگرى اصل اعتماد; 11 مثلا، براى اینکه دو نفر باهم ارتباط برقرار کنند، باید این دو در چیزى باهم شرکت داشته باشند که این عامل را در انگلیسى (Sharing) مى گویند. علاوه بر این، براى آنکه این جریان ایجاد شود، این دو فرد باید حداقل اعتماد را نسبت به هم داشته باشند. بدون این دو اصل، اعمال آن ها جنبه نقل و انتقال پیغام و کالاها را پیدا مى کند، کاربرد کلمه «ارتباط» در روان شناسى و علوم تربیتى و به طور کلى، در علوم اجتماعى و رفتارى با توجه به این دو اصل «اشتراک» و «اعتماد» است; یعنى وقتى کلمه «ارتباط» را در روابط انسانى به کار مى بریم، این دو نکته در آن لحاظ شده اند. در بررسى روان شناختى الگوهاى آموزشى نیز براى این دو اصل (اشتراک و اعتماد)، به ویژه اصل دوم، نقش محورى تصور مى شود.
ب. تعریف «ارتباط»
براى واژه «ارتباط» تعاریف متعددى ارائه شده که قدیمى ترین آن ها تعریفى است که ارسطو در 2300 سال پیش براى اولین بار ارائه داده است. او در کتاب مطالعه معانى بیان (ریطوریقا)، 12 که معمولا آن را مترادف «ارتباط» مى دانند، در تعریف این واژه مى نویسد: «ارتباط عبارت است از: جستوجو براى دست یافتن به کلیه وسایل و امکانات موجود براى «ترغیب» و «اقناع» دیگران.
تئودورنیوکامپ (1950، Theodore Newcomp) در کتاب روان شناسى اجتماعى، «پذیرش تأثیر» را مهم ترین مسئله ارتباط دانسته است; او مى گوید: «هرگاه شخصى تأثیرى بپذیرد که دیگرى در مورد او اراده کرده است، دومى با اوّلى ارتباط برقرار کرده است.» 13
کلودشنن در کتاب نظریه هاى ریاضى ارتباط مى نویسد: ارتباط عبارت است از: تمام روش هایى که از طریق آن ممکن است ذهنى بر ذهن دیگر تأثیر بگذارد. این عمل نه تنها با نوشتن یا صحبت کردن، بلکه حتى با موسیقى، هنرهاى تصویرى، نمایش، و عملا تمام رفتارهاى انسانى عملى است. 14
از بررسى لغوى واژه «ارتباط» در فرهنگ هاى گوناگون و همچنین بیان تعاریفى که مؤلّفان کرده اند، استفاده مى شود که «اعتماد» و «اشتراک» در شکل گیرى ارتباط میان انسان ها نقش اساسى دارند و اگر این دو اصل نباشند، هدف از برقرارى ارتباط، که ترغیب و اقناع و پذیرش تأثیر از یکدیگر است، محقق نمى شود. در هر حال، ارتباط میان انسان ها، اعم از کلامى و غیرکلامى، یکى از وسایل اولیه اى است که انسان ها براى استفاده، کنترل، تأثیر گذارى و درک محیط خود، از آن استفاده مى کنند و نقش مهمى در زندگى آن ها دارد. اما مهم تر از آن، الگوهایى هستند که براى ایجاد ارتباط با دیگران مورد استفاده قرار مى گیرند. بنابراین، مبلّغ، معلم، مربى و
مشاور، که مى خواهد مطالبى به مخاطب یا مخاطبان خود آموزش دهد، در مرحله اول باید اعتماد آن ها را به خود جلب کند، و گرنه ارتباط، به ویژه ارتباطى عاطفى، که لازمه ارسال و انتقال پیام است، حاصل نمى شود.
ارتباط معلم یا مشاور با شاگرد و مراجع خودش، گرچه به ظاهر گفتارى است، اما این ارتباط شامل صحبت کردن، گوش دادن، خواندن و نوشتن و عملکردهاى گوناگون بدن مى شود. تأثیر متقابل مؤثر در صحبت کردن و گوش دادن، نیاز به ارتباطى کاملا نزدیک بین شرکت کنندگان دارد.
دیویدریزمن(RiesmanDavid) بر اساس تحقیقاتى که انجام داده است، گزارش مى دهد: در بعضى از جزایر دور افتاده فیلیپین، در نقاطى که نوشتن ناشناخته مانده است و اخبار منحصراً به وسیله گفتار انتقال مى یابند، درستى انتقال خیلى بهتر از جوامع متمدن است. او مى گوید: «براى افراد این قبایل، کلمات مانند میدانى در بخش توپخانه است که باید با دقت کامل مورد استفاده قرار گیرند، در حالى که ما احساس مى کنیم در مورد کلمات شفاهى مى توان بى دقتى به خرج داد; زیرا توسط کلمات نوشته شده، حمایت مى شویم.» 15
بنابراین، یکى از راه هاى جلب توجه و اعتماد مخاطب، استفاده صحیح و بجا از کلمات است.
عامل دیگرى که در جلب توجه مخاطب نقش دارد، لحن سخن گفتن است. «براى این که لحن بیان مؤثر واقع شود، باید به زیر و بم صدا، تکیه کلام، سرعت کلمات و بلندى آن ها توجه کنید. کلمات را با آهنگى مؤثر، طنین دار و گیرا ادا کنید، براى این که از نقاط ضعف و قوّت خود آگاه شوید، باید به واکنش افراد در مقابل لحن کلام خود توجه کنید. پس از اتخاذ شیوه مناسب کلام، آن قدر تمرین کنید که به آن خو بگیرید.» 16
خوب گوش دادن به سؤالات مخاطبان نقش مهمى در ایجاد ارتباط دارد. طرز لباس پوشیدن، حرکات بدن، به ویژه دست ها و سر، طرز نگاه کردن به مخاطبان، حالات چهرهوسرتکان دادن ها در ایجاد ارتباط با مخاطب نقش دارند.
بررسى الگوهاى آموزش دینى به نوجوانان
به طور کلى، در آموزش آموزه هاى دینى، به چهار الگو مى توان اشاره کرد، گرچه الگوهاى دیگرى کمابیش ممکن است مورد استفاده قرار گیرند، ولى این چهار الگو، یعنى الگوى تبلیغ، تدریس، تربیت و مشاوره بیشتر مورد استفاده قرار مى گیرند. در اینجا، به اجمال این الگوها بررسى مى شوند:
الف. الگوى تبلیغ
در این الگو، معمولا مخاطبان از عموم مردم و از همه اقشار و گروه هاى سنّى، تحصیل کرده، غیر تحصیل کرده، زن و مرد و پیر و جوان هستند. روش آموزش و بیان معارف دینى معمولا با روش موعظه و از طریق سخنرانى و خطابه انجام مى گیرد. رابطه به صورت یک طرفه است. مبلّغ یا آموزش دهنده نوعاً متکلّم وحده است و بقیه مردم مستمع هستند. در این الگو، معمولا آموزه هاى دینى بدون در نظر گرفتن سطح شناختى، نیاز و انگیزه مخاطب ارائه مى شود; چه اینکه مخاطبان از همه سطوح سنى هستند و ارائه مطالب به گونه اى که براى همه سطوح مفید باشد، کارى بس دشوار است و فقط مبلّغان حرفه اى و با تجربه مى توانند مطالب را به گونه اى بیان کنند که براى همه قابل فهم باشد.
ب. الگوى تدریس
در این الگو، بیشتر بر جنبه هاى شناختى مخاطب تأکید مى شود. معمولا موضوع بحث مشخص است و مطالب در یک سطح خاص ارائه مى شوند و در نهایت، مخاطبان یا دانش پژوهان مورد ارزشیابى قرار مى گیرند. رابطه بین مخاطب و آموزش دهنده گرچه در اینجا نسبت به الگوى تبلیغ نزدیک تر است، اما کماکان رابطه، یک طرفه است; رابطه استاد و شاگرد است; یعنى استاد مطالب را ارائه مى دهد و دانش پژوه مستمع است. البته گه گاهى هم بین استاد و برخى از مخاطبان رابطه طرفینى برقرار مى شود. این رابطه بیشتر جنبه علمى دارد و گاهى علاوه بر جنبه علمى، ممکن است یک رابطه عاطفى نیز بین استاد و برخى از دانش پژوهان به وجود آید. اما در عین حال، غالباً استاد مطالب را ارائه مى دهد و دانش پژوه مستمع است. بیشتر اوقات حضور دانش پژوه به خاطر الزامات محیطى از قبیل الزامات مدرسه، دانشگاه، نمره آوردن و گذراندن درس است. اگر نمره و الزامات خارجى در کار نباشند، انتقال آموزه هاى دینى با این الگو به شدت کاهش مى یابد و افراد انگشت شمارى بر اساس احساس نیاز و انگیزه هاى درونى با علاقه سر کلاس مى آیند و مباحث را به صورت جدّى پى مى گیرند.
ج. الگوى تربیت
در این الگو، تأکید بر رابطه مرید و مرادى است; ارزشیابى صورى و نمره مطرح نیست. در این الگو، بهترین عنصر، متخلّق بودن مربّى است. هر قدر او بیشتر متخلّق باشد و از نظر متربّى جذابیّت معنوى بیشترى داشته باشد، آموزش بهتر رخ مى نماید و تأثیرپذیرى متربّى بیشتر است.
د. الگوى مشاوره
در الگوى مشاوره، رابطه دو طرفه است. اگر این رابطه دو طرفه برقرار نشود، فرایند مشاوره اتفاق نخواهد افتاد. به عبارت دیگر، در مشاوره یک مشاور وجود دارد و یک مراجع و یا تعدادى مراجع که بر اساس نیاز خاصى به مشاور مراجعه کرده اند و تأثیرپذیرى مراجعان از مشاور فرع بر ایجاد رابطه همراه با اعتماد است; یعنى تا وقتى مراجع به مشاور خودش اعتماد نکند، نیازهاى خودش را مطرح نمى نماید و رابطه اى بین آن ها به وجود نمى آید. در این الگو، ارزشیابى و نمره دادن و نمره گرفتن مطرح نیست. یکى از ویژگى هاى عمومى این الگو این است که مراجع براساس احساس نیازى که مى کند به مشاور مراجعه مى کند.
از آنچه گفته شد، استفاده مى شود که الگوى مشاوره داراى سه عنصر یا سه رکن اساسى است. این عناصر هر کدام به یکى از ویژگى ها و مؤلّفه هاى شخصیتى انسان مربوط مى شود; یعنى عنصر عاطفى، شناختى و انگیزشى.
ارکان الگوى مشاوره:
1. عنصر عاطفى: همان گونه که گذشت، اساس شکل گیرى مشاوره بر ایجاد رابطه عاطفى همراه با اعتماد است. مشاور باید بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفى برقرار کند. براى اینکه چنین فضاى عاطفى به وجود بیاید، او باید از چهار راهکار استفاده کند; به عبارت دیگر، ایجاد فضاى عاطفى مبتنى بر چهار ویژگى است: همدلى، 17 توجه مثبت بدون شرط، 18 صداقت، 19 و گوش دادن فعّال. 20
همدلى: همدلى عبارت است از توانایى درک تجربه هاى درونى دیگران و سهیم شدن در آن ها. اگر خود را به جاى دیگران بگذاریم، مى توانیم به دنیاى درونى و تجربه پدیدارشناختى 21 آن ها راه پیدا کنیم. 22
پذیرش مثبت بدون شرط: «مشاور براى این که بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفى برقرار کند، باید بدون قید و شرط به او احترام بگذارد، صرفاً به دلیل اینکه انسان است» 23 و از سر نیاز به او مراجعه کرده است. این اصل بر اساس یک دیدگاه انسان گرایانه به انسان است که ماهیت انسان را مثبت و بى همتا تلقّى مى کند. از این رو معتقدند: انسان باید بدون هیچ قید و شرطى مورد پذیرش و احترام قرار گیرد.
از نظر اسلام، نیز انسان مورد احترام و تکریم است و در مقام تربیت و هدایت، بدون شرط مورد پذیرش قرار مى گیرد.
صداقت: یا درستى به معناى آگاهى از احساس ها و اندیشه هاى درونى واقعى خود و توانایى سهیم کردن دیگران در آن هاست. کسانى که صداقت دارند، مصنوعى یا دفاعى رفتار نمى نمایند و یا نقش بازى نمى کنند. 24
گوش دادن فعّال: «گوش دادن فعّال» به معناى انعکاس دادن، تکرار کردن و روشن سازى گفته ها و مقصودهاى مراجع است. در انعکاس مطالب، مشاور و راهنما همچون آینه اى نگرش هاى مراجع را به وى نشان مى دهد. گوش دادن فعّال در مشاوره، نقش مؤثرى در ایجاد ارتباط عاطفى میان مراجع و مشاور دارد.
2. عنصر انگیزشى: «انگیزش به عوامل موجود در یک فرد (مانند نیازها، امیال و علایق) اشاره دارد که رفتار را در جهت یک هدف فعّال مى سازند، نگه دارى مى کنند و سوق مى دهند.» 25
نیازها، امیال و علایق، که زیربناى انگیزش در رفتار آدمى اند، شامل مجموعه نیازهاى فیزیولوژیکى و روان شناختى مى شوند. در الگوى مشاوره، این نیازها و امیال مورد توجه مشاور قرار مى گیرند; زیرا بدون توجه به نیازهاى مراجع، نمى توان او را راهنمایى و هدایت کرد. این نیازها از نیازهاى زیستى شروع مى شوند و تا نیازهاى متعالى مانند زیبایى شناختى، کمال طلبى، عشق، جاودانگى ادامه مى یابند.
3. عنصر شناختى: براى این که مشاور بتواند وارد دنیاى اندیشه ها و تفکّرات مراجع شود، باید به سطوح تحوّل شناختى مراجع توجه داشته باشد. عنصر شناختى به این مطلب اشاره دارد که مشاور باید مطالب خود را به صورت منطقى و منطبق با سطح تحوّل شناختى مراجع تنظیم کند. به عبارت دیگر، مشاور باید هم به میزان آگاهى و هم سطح توانشى و استعداد مراجع توجه کند و مشاوره را با توجه به دو نکته مزبور تنظیم کند تا براى مراجع، هم جذاب باشد و هم قابل استفاده.
الگوى برتر
با توجه به اینکه موضوع بحث آموزش گزاره هاى دینى به جوانان است، از میان چهار الگوى مزبور ـ که به ویژگى هاى آن ها اشاره شد ـ بهترین روش براى آموزش دینى جوانان استفاده از الگوى مشاوره است; چه اینکه این الگو نسبت به الگوهاى دیگر مناسب تر و بیشتر قرین موفقیت است; زیرا در این الگو، به مسائلى توجه شده است که با روحیات نوجوان و جوان و با مؤلّفه هاى روان شناختى شخصیت آن ها سازگارتر است. علاوه بر آن، تجربه عملى نیز نشان داده است که این الگو در جوانان بهتر جواب مى دهد و سیره عملى پیامبر نیز در آموزش دین به مردم، به ویژه، جوانان مؤیّد این ادعاست.
قرآن کریم در توصیف شخصیت پیامبر مى فرماید: (لَقَد جاءَکم رسولٌ مِن اَنفسکم عزیزٌ علیه ما عنِتُّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوفٌ رحیم) (توبه: 128); هر آینه شما را پیامبرى از خودتان آمد که به رنج افتادنتان بر او گران است; به ]هدایت [
شما دل بسته است و به مؤمنان دلسوز و مهربان.
سیره عملى پیامبر این بود که با مخاطبان خود از طریق همدلى، پذیرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعّال، ابتدا ارتباط عاطفى برقرار مى کرد، سپس معارف دین را براى آن ها بیان مى نمود: (لَقَد جاءَکم رسولٌ من انفسکم عزیز علیه ما عنتُّم.) این فراز از آیه قران که مى فرماید: پیامبر از خود شماست; یعنى بسیار به شما نزدیک است، شما را خوب درک مى کند و اگر رنج کوچکى به شما برسد، براى او گران است. این نهایت همدلى پیامبر را نسبت به امّت ـ عموماً ـ و نسبت به مردم زمان خود ـ خصوصاً ـ نشان مى دهد.
علاوه بر این، پیامبر به همه انسان ها احترام مى گذاشت; حتى افرادى که از روى جهالت به او توهین مى کردند، مورد توجه مثبت بدون شرط او قرار مى گرفتند. تاریخ زندگى پیامبر مملو از رفتارهاى احترام آمیز پیامبر با مردم است. پیامبر به عیادت افرادى مى رفت که رفتارهاى نامناسبى با او داشتند و این پذیرش مثبت بدون شرط، پیش از سخنرانى هاى او موجب مى شد مردم جذب اسلام شوند و زمینه ساز هدایت آن ها بود.
صداقت در رفتار، صمیمیت و دل سوزى پیامبر آنقدر زیاد بود که قرآن مى فرماید: «حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوفٌ رحیم»; او نه تنها مردم را دوست مى داشت، حتى دل بسته و مشتاق هدایت آن ها بود و براى ایجاد ارتباط عاطفى، سر تا پا گوش بود. آن حضرت آن قدر در امر گوش دادن به سخنان مراجعان خود اهتمام مىورزیدند که قرآن کریم از او به «گوش» تعبیر مى کند: (هُوَ اُذُنٌ قل اُذنُ خیر لکُم) (توبه: 61): او گوش است ]شنواى سخن هر کسى است[ بگو: گوش نیکوست براى شما.
دقیق گوش کردن مهارتى است که باید فنون آن را آموخت که اطلاعات فراوان، تفاهم متقابل و نتایج ارزنده اى را نیز در پى دارد. دقیق گوش دادن، جریان گفت و شنود یک طرفه را به کوششى دو جانبه و گروهى تبدیل مى کند. به بیان دیگر، دقیق شنیدن نیز مانند بسیارى از فنون ارتباطى، یک فرایند دو طرفه است; یعنى فقط کافى نیست شنونده سراپاگوش باشد و تمام حواس خود را به سخنان گوینده معطوف دارد، بلکه براى اطمینان از درک مطلب، باید استنباط خود را به طور خلاصه به طرف مقابل منتقل کند. گوش دل سپردن ارتباط را رضایت بخش مى کند و بیشترین تفاهم و همبستگى را نسبت به سایر شیوه هاى شنیدن پدید مى آورد. در حقیقت، دقیق شنیدن این پیام را در بر دارد: «من مى خواهم هر آنچه را تو مى گویى بشنوم» و خوب به کار بردن این فن مستلزم آن است که با چشمان خود حالات و حرکات گوینده را زیرنظر بگیرید و پس از استماعِ دقیق، استنباط خود را از بیانات گوینده به او منتقل کنید. البته مفهوم این سخن آن نیست که لزوماً با سخنان وى موافقید.
ویژگى دیگرى که الگوى مشاوره را کارآمدتر از سایر الگوها مى کند، این است که در این الگو، مشاور و راهنما وقتى با مراجع یا مراجعان ارتباط عاطفى عمیق برقرار مى کند، زمینه بیان احساسات، نگرش ها و نیازها فراهم مى شود. کار مشاور و راهنما در اینجا این است که وقتى مراجع، احساسات و نیازهاى خود را آشکار کرد، راه صحیح ارضاى این نیازها را به او نشان دهد. نیاز به حقیقت طلبى، نیاز به کمال مطلق، نیاز به زیبایى، نیاز به معنویت، که مجموعه این نیازها در قالب نیاز به دین و معارف الهى قابل طرحند، از جمله نیازهاى متعالى انسان هستند. مشاور در مرحله نخست، مراجع را متوجه مصداق واقعى نیاز به تعالى، که همان آموزه هاى دینى است، مى کند. وقتى مراجع به این میزان از شناخت رسید که معارف الهى همانند آب، که عطش و تشنگى جسمى او را برطرف مى کند، عطش معنوى و نیازهاى متعالى انسان را ارضا مى کند، تنها راه صحیح ارضاى نیازهاى متعالى انسان را از مجراى دین و معارف الهى مى یابد.
راهکارها و لوازم الگوى مشاوره
در الگوى مشاوره به عنصر انگیزش، که بیانگر نیازهاى آدمى است، توجه مى شود و توجه به نیازها (در زمان مناسب) فرایند آموزش را براى مربى و متربّى تسهیل مى کند. براى مثال، دانشجوى رشته پزشکى یا رشته فنى ـ مهندسى را در نظر بگیرید که براى
رسیدن به اهدافش، به یادگیرى درس هایى احساس نیاز مى کند. او تلاش مى نماید در هر شرایطى با کم ترین امکانات، در بدترین آب و هواها، سر کلاس درس استاد آماده شود تا مطالب مورد نیاز را بیاموزد. چرا؟ چون احساس نیاز مى کند. هدف او این است که پزشک، مهندس یا متخصص در رشته خاصى شود. از این رو، با خود مى گوید: «باید این درس ها را در هر شرایطى بیاموزم.» مربّى دینى نیز باید این احساس نیاز را در مخاطبان خود ایجاد کند. پیامبر عظیم الشأن(صلى الله علیه وآله) در آغاز رسالتش، اولین سخنى که به مردم فرمود این بود: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا.» 26 فلاح و رستگارى (سعادت طلبى) یکى از مهم ترین و اصلى ترین گرایش هاى انسان است. بنابراین، پیامبر بر این گرایش فطرى بشر ـ که مربوط به بعد انگیزشى مى شود ـ دست گذارد و سپس مردم را متوجه این حقیقت ساخت که توحید و یکتاپرستى، که جوهره دین و اساسى ترین آموزه دینى است، شما را به این خواست فطرى و ذاتى مى رساند و به شما مى فهماند تنها راه سعادت «آموزه هاى دینى» است و خود این آموزه ها نیز با فطرت و سرشت شما هماهنگ است; چنان که قرآن کریم به این حقیقت اشاره مى کند: (فَاَقم وجهَکَ للدّینِ حنیفاً فطرتَ اللّه التى فطَر الناسَ علیها لا تبدیلَ لخلقِ اللّه ذلکَ الدینُ القیّمُ و لکنّ اکثرالنّاس لا یعلمون) (روم: 30); پس روى خود را به سوى دین یکتاپرستى فرا دار، در حالى که از هر کیش باطل روى برتافته و حق گرا باشى; همان فطرتى که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خداى ـ فطرت توحید ـ را دگرگونى نیست. این است دین راست و استوار، ولى بیشتر مردم نمى دانند.
در واقع، پیامبر پس از ایجاد ارتباط، به عنصر انگیزشى در مخاطبان خود توجه کرد و این باعث شد مردم فوج فوج به طرف پیامبر هجوم آورند و از چشمه سار زلال وحى جان تشنه خود را سیراب سازند و جالب اینجاست که بیشتر افرادى که به پیامبران ایمان مى آوردند، نوجوانان و جوانان بودند.
در الگوى مشاوره، علاوه بر توجه به بُعد عاطفى جوانان و همچنین به بعد انگیزشى آن ها، به سطح شناختى آن ها نیز توجه شده است و این بیانگر این حقیقت است که مشاور و راهنماى دینى باید به دو نکته بسیار مهم توجه داشته باشد:
1. توجه به سطح تحوّل شناختى مخاطب;
2. تنظیم آموزه هاى دینى، به گونه اى که متناسب با توانایى و سطح فهم مخاطب باشد.
در الگوى مشاوره فرض بر این است که مخاطبان و مراجعان ما جوانان هستند. آن ها در چه سطحى قرار دارند؟ به عبارت دیگر، قدرت درک و تجزیه و تحلیل جوانان در چه سطحى است؟ روان شناسان رشد، به ویژه آن ها که در زمینه رشد شناختى تحقیقات گسترده اى انجام داده اند، مانند پیاژه، 27 بر این باورند که جوانان از نظر تحوّل شناختى، در دوره تفکّر انتزاعى و صورى قرار دارند; یعنى قدرت استدلال کردن، فرضیه ساختن، توجه به آینده، قدرت حلّ مسئله و بالاخره، قدرت تجزیه و تحلیل مسائل به صورت دقیق را دارند، 28 یعنى «به حداکثر کارآیى هوشى رسیده اند.» 29 در این الگو، مشاور و راهنما به سطح شناختى مراجعانش توجه دارد و «آموزه هاى دینى» را متناسب با میزان فهم و درک آن ها تنظیم مى کند. وقتى مطالب متناسب با فهم دانش پژوه و مراجع باشند، فرایند یادگیرى بهتر تحقق پیدا مى کند و آموزش براى فرد لذت بخش مى شود. پیامبر عظیم الشأن و سایر انبیا(علیهم السلام) در برخورد با مردم و آشنا کردن آن ها با معارف دین، به بعد شناختى آن ها توجه داشتند و مطالب را در سطح فهم مخاطبان بیان مى کردند: «انّا معاشرَ الانبیاءِ اُمرنا ان نتکلم الناس على قدرِ عقولهم.» 30
پس در میان الگوهاى موجود ـ الگوى تبلیغ، تدریس، تربیت و مشاوره ـ الگوى مشاوره براى آموزش و انتقال آموزه هاى دینى به جوانان از کارایى بیشترى برخوردار است; چه اینکه در این الگو، مشاور و راهنما در مرحله اول، با مراجعان خود ارتباطى عاطفى همراه با اعتماد متقابل ایجاد مى کند. علاوه بر این، به نیازها و تمایلات و گرایش هاى مخاطب، یعنى بُعد انگیزشى او توجه دارد. همچنین سطح شناختى مخاطب نیز مدّنظر مشاور است و متناسب با آن مطالب ارائه مى شود. این الگو براى جوانان نیز جذّاب تر است; زیرا جوانان در آستانه پیوستن به بزرگ سالى هستند. از این رو، علقه هاى وابستگى را از خانواده قطع کرده اند و در حال گذار از مرحله وابستگى به استقلال هستند; نیاز عاطفى شدیدى دارند، اما این نیاز را در خانواده جستوجو نمى کنند; چه اینکه با روحیه استقلال طلبى آن ها در تضاد است. بهترین فردى که مى توانند ارتباط عاطفى با او برقرار کنند مشاور و راهنماى دل سوز و صمیمى است.
در مشاوره، ارتباط دو سویه است و با تفکر استقلال طلبى جوان سازگار است. علاوه بر آن، جوان مى خواهد ابراز وجود کند; مى خواهد نظرات خود را بیان کند. او داراى اخلاق «خودپیرو» 31 است و از اخلاق «دیگر پیرو» 32 فاصله گرفته است. در نتیجه، از پذیرش بى چون و چراى حرف دیگران خوددارى مى کند،
بلکه هر چیزى را فقط با معیارهاى پذیرفته شده خود مى سنجد و در آن چهارچوب قبول مى کند. از اینکه شنونده محض باشد یا مرید دیگران و همچنین از تقلید کورکورانه دیگران به شدت گریزان است.
از این رو، در الگوى مشاوره، مشاور متکلّم وحده نیست، بلکه این مراجع است که اول سخن گفتن را آغاز مى کند و احساسات و نیازهاى خودش را بیان مى دارد و مشاور سعى مى کند به حرف هاى او دقیقاً گوش دهد، در حالى که در الگوهاى دیگر، چنین فرصتى به راحتى پیش نمى آید.
خلاصه اینکه همدلى، صمیمیت، دل سوزى و پذیرش مثبت بدون شرط از ویژگى هایى است که بیشتر در الگوى مشاوره وجود دارند و این ویژگى ها که متناسب با روحیات جوان هستند، الگوى مشاوره را برتر از سایر الگوها نشان مى دهند.
راهکارها و لوازم موردنیاز مشاور
1. در الگوى مشاوره، یکى از مهم ترین عوامل مؤثر «هنر خوب گوش دادن» است. مشاور باید این هنر را با تمرین و ممارست کسب کند. راهکارهاى ذیل در کسب مهارت «خوب گوش دادن» مؤثرند:
الف. تعبیر و تفسیر کردن: با استفاده از گنجینه لغات شخصى خود، مطالبى را که شنیده اید، براى گوینده تفسیر کنید تا مطمئن شوید که سخنان او را درست فهمیده اید.
ب. انعکاس احساسات: وقتى مخاطب یا مراجع شما ناراحت، عصبانى و آشفته حال به نظر مى رسد، همدردى خود را به او منعکس کنید; همین طور اگر او از شور و احساسات و هیجانات خوشایندى برخوردار است، آن ها را منعکس کنید.
ج. انعکاس مفاهیم: به طور خلاصه، حقایق و محتواى سخن گوینده را منعکس کنید.
د. ترکیب کردن: گوینده ممکن است نکات مختلفى را بگوید; سعى کنید نکات مختلف سخنان گوینده را ترکیب کرده، در یک جمله به او منعکس کنید.
هـ. نشان دادن تصورات ذهنى: تصورات ذهنى خود را با صداى بلند نشان دهید. در ذهن خود مجسّم کنید که اگر به جاى آن شخص بودید چه احساسى داشتید. 33
2. کسب اطلاعات روان شناختى و تربیتى از مهارت هاى ضرورى الگوى مشاوره است. براى کسب این مهارت، کتاب هاى مربوط به فنون مشاوره، روان شناسى رشد، روان شناسى جوان، و کاربرد روان شناسى در آموزش را مطالعه کنید. همچنان که یک سخنور باید فنون سخنورى را با مطالعه و تمرین کسب کند، یک کارشناس دین نیز، که مى خواهد با الگوى مشاوره پذیراى جوانان باشد، به سؤالات آن ها پاسخ دهد و آموزه هاى دینى موردنیاز آن ها را آموزش دهد، باید بتواند با جوانان ارتباط عاطفى برقرار کند، نیازهاى جوانان و همچنین دغدغه هاى آن ها را بشناسد و بتواند وارد فضاى روان شناختى و دنیاى جوانان شود. علاوه بر این، بر آموزه هاى دینى نیز باید تسلط لازم داشته باشد و آن ها را متناسب با سطح شناختى جوانان به صورت منطقى و معقول بیان کند.
پى نوشت ها
1 ـ رابرت بیلر، کاربرد روان شناسى در آموزش، ترجمه پروین کدیور، چ چهارم، تهران،مرکزنشردانشگاهى،1373،ص184.
2 ـ همان، ج 1، ص 187.
3 ـ درآمدى بر نظام تربیتى اسلام، ص 71، قم، 1377 ص 58 به نقل از: محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 232، روایت 2.
4 و5ـ رابرت بیلر،پیشین،ج1،ص186ـ187.
6 ـ محمد معین، فرهنگ معین، ج 1.
13 ـ مهدى محسنیان راد، ارتباط شناسى، چ چهارم، تهران، سروش، 1380، ص 43.
14 ـ همان، ص 44.
15 ـ ر.ک: جان. دابلیوکلتنر، ارتباط گفتارى میان مردم، ترجمه سیداکبر میرحسینى و قاسم کبیرى، تهران، امیرکبیر، 1376.
16 ـ کریس کول، کلید طلایى ارتباط، محمدرضا آل یاسین، چ ششم، هامون، 1379، ص 124.
22 الى 26ـ کارل هافمن، روان شناسى عمومى از نظریه تا کاربرد، ترجمه هادى بحیرایى و همکاران، تهران، ارسباران، 1379، ج 2، ص 228 / ص 229.
27 ـ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارصادر، ج 2، ص 24.
28 ـ رابرت بیلر، پیشین، ج 1، ص 180.
29 ـ همان، ص 187.
30 ـ مرکز جهانى علوم اسلامى، پیشین، ص 58 به نقل از: محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 1، ص 85.
31 ـ autonomy (خود پیروى) رفتار فردى که فقط از قوانینى که خود شخصاً براى خویش تعیین کرده یا قوانینى که ارزش آن ها را فهمیده و پذیرفته است، اطاعت و تبعیت مى کند.
32 ـ heteronomy (دیگر پیروى) عبارت است از: حالت ذهنى فردى که قوانین یا دستورات اخلاقى را از بیرون دریافت مى کند. کودکان پس از دوره ناپیروى و پیش از رسیدن به دوره خود دیگر پیروى قرار دارند.
33 ـ کریس کول، کلید طلایى ارتباط، پیشین، ص 125.
… سایر منابع
ـ محمود منصور، روان شناسى ژنتیک، چ ششم، نشر ترمه، 1367;
ـ میلر جرالدز، ارتباط کلامى، ترجمه على ذکاوتى قراگزلو، چ دوم، تهران، سروش، 1380;
ـ محمود ساعتچى، مشاوره و رواندرمانى، چ دوم، تهران، ویرایش، 1377;
ـ مایل آرژیل، روان شناسى ارتباطات و حرکات بدن، ترجمه مرجان فرجى، نشر مهتاب، 1378.

معیارهاى رفتار سالم از دیدگاه اسلام

معیارهاى رفتار سالم از دیدگاه اسلام
مقدّمه
«بهنجارى و نابهنجارى» 1 از بنیادى ترین موضوعات دانش روان شناسى است که قلمرو وسیعى از این علم را تحت تأثیر خویش دارد. فلسفه روان شناسى پایه اى ترین و روان درمانى کاربردى ترین موضوعى است که متأثّر از رویکردهاى خاص در بهنجارى و نابهنجارى و ملاک هاى این دو مى باشد. آنچه معمولا در نوشته ها و آثار آکادمیک مورد بحث قرار گرفته، بیشتر سازوکار و چگونگى بهنجارى و نابهنجارى، آن هم در سطح شخصیت است. از این رو، جاى بحث درباره تعریف بهنجارى و نابهنجارى، ملاک هاى شخصیت سالم و ناسالم و ملاک هاى رفتار بهنجار همچنان باقى است و البته دیدگاه روان شناسان در زمینه هاى مذکور، هرچند کاملا مورد تصریح نمى باشد، اما نگرش هایشان از منابع و آثار علمى آنان قابل استنباط است و طبیعتاً همگى آن ها نیز داراى وحدت نظر نیستند; زیرا در نهایت درباره انسان دیدگاه یکسانى ندارند و در حقیقت، تغییرات حاصل در طرز فکر روان شناسانه از تغییرات وسیع تر در نگرش نسبت به انسان و جهان متأثّر مى گردد. 2
در این میان، نگرش متمایز و متفاوت اسلام نسبت به جهان و انسان، سبب شده تا تعریف بهنجارى و نیز ملاک هاى رفتار بهنجار از نظر اسلام متمایز از دیدگاه هاى روان شناسان باشد. البته ناگفته نماند که در میان روان شناسان نیز اتفاق نظر بر مفهوم بهنجارى و یا ملاک رفتار بهنجار وجود ندارد; مثلا، در حالى که به نظر رفتارگرایان، رفتار کاملا سازگارانه ارگانیسم با محیط به سبب دریافت تقویت بیشتر، رفتارى کاملا بهنجار است، اما این ملاک از سوى انسان گرایان مورد حمله قرار مى گیرد. یا به عنوان نمونه اى دیگر، زمانى که رعایت هنجارها و آداب اجتماعى توسط بسیارى از روان شناسان به عنوان ملاکى براى رفتار بهنجار به حساب مى آید، به نظر پرلز (نظریه پرداز گشتالت درمانى)، رعایت هرگونه «نُرم» و یا آداب و قوانین اجتماعى که ارضاى امیال طبیعى را با تعویق و تعطیل مواجه سازد، خود رفتار نابهنجار و غلط است. ( شولتز ، 1977) در هر صورت، آنچه در این مقاله مورد نظر است فقط بیان ملاک هاى رفتار بهنجار از نظر دین مبین اسلام مى باشد.
به عنوان درآمدى بر بحث مناسب است تعریف «بهنجارى و نابهنجارى» و نیز تعریف رفتار بهنجار از نظر اسلام را به گونه اى گذرا مورد اشاره قرار دهیم و همان گونه که گفته شد، تعریف «بهنجارى» از این منظر، کاملا مرتبط و متأثّر از تعریف انسان مى باشد و بر این اساس، با توجه به شناخت صحیح و عمیق اسلام از انسان و ابعاد وجودى و فطرى او و گستره زندگى و نیز کمال و سعادت انسانى اش باید گفت: بهنجارى عبارت است از: «دریافت درست از ابعاد وجودى خویشتن و واقعیت هاى هستى و حداکثر بهره بردارى از استعدادها و ظرفیت هاى خود و محیط در جهت کسب کمال و شکوفایى فطرت و نیل به سعادت انسان که در واقع، همان دست یابى به لذت هاى برتر و پایدار اخروى است.» بر این اساس، شخصیتى بهنجار است که حقایق و واقعیت هاى هستى و جهان و خویشتن را بشناسد و نسبت به گستره وجودى خود و مقصد و هدف از آفرینش خویش آگاهى یافته و با ظرفیت ها و محدودیت هاى خود و جهان در جهت نیل به پایدارترین و حقیقى ترین لذت ها، که همان سعادت ابدى است، سازگارى ایجاد کرده، پیوسته فطرت و سرشت خود را شکوفاتر سازد. به موازات این تعریف باید گفت: «رفتار بهنجار عبارت است از: هر رفتارى (درونى و بیرونى) که ما را در رسیدن به مفهوم مزبور از بهنجارى نزدیک نماید.» اما سؤال اساسى این است که به واسطه چه معیار و ملاک هایى مى توان رفتار بهنجار را از نابهنجار متمایز ساخت؟ این مقاله پاسخى است به این سؤال اساسى.
فطرت
در درون انسان، نسبت به رفتار بهنجار و نابهنجار هدایتى سرشتى وجود دارد. این هدایت در فطرت انسان قرار دارد. فطرت نیز عبارت است از: «مجموعه کمالات و استعدادهاى خاصى که در سرشت انسان نهاده شده و نوع و مرتبه او را از سایر موجودات متمایز مى سازد.» 3
استاد مطهّرى در کتاب فطرت خود،دربحث از ویژگى هاى فطرى انسان، آن ها را به دو دسته کلى تقسیم کرده است:
1. ویژگى هاى شناختى;
2. ویژگى هاى عاطفى. 4
تمامى شناخت هاى غیر اکتسابى انسان در عنصر شناختى فطرت یعنى «عقل» جاى مى گیرند. عقل ابزار بسیارى از تشخیص هاى انسانى در مقوله بهنجارى و نابهنجارى است (که در ملاک بعدى مورد بررسى قرار مى گیرد.) در باره عنصر گرایش ها و ویژگى هاى عاطفى باید گفت: انسان در درون خود، نسبت به این گرایش هاى فطرى نوعى قداست قایل است. این گرایش هاى متعالى مافوق عواطف حیوانى اند. این گرایش ها بنابر نظر استاد مطهّرى، در پنج مقوله جاى مى گیرند. 5
1. مقوله حقیقت جویى;
2. مقوله خیر اخلاقى;
3. مقوله زیبایى;
4. مقوله خلّاقیت و ابداع;
5. مقوله عشق و پرستش.
این گرایش ها به دو صورت با رفتارهاى بهنجار مرتبط مى گردند:
1. بین این گرایش ها 6 و انتخاب رفتارى خاص نوعى جاذبه معنوى وجود دارد; یعنى آن رفتار تجلّى چنین گرایش هایى است و مصداق این گرایش ها قرار مى گیرد; مثلا، در مورد گرایش حقیقت جویى، مى توان گفت: بر اساس این تمایل، برخى رفتارها بهنجار و برخى دیگر نابهنجارند.
2. این گرایش هاى عاطفى مى توانند انسان را به سوى انتخاب یک رفتار کلى هدایت کنند. لازمه پذیرش این رفتار کلى پذیرش رفتارهاى دیگرى است که بر اساس آن موضوع کلى، بهنجار شناخته مى شوند; مثلا، انسان بر اثر گرایش به پرستش خدا، به انبیا نیز ایمان مى آورد. آن گاه فرد مؤمن دستوراتى را که بر اساس دین بهنجار شناخته شده اند، مى پذیرد.
در قرآن و روایات نیز به وجود چنین استعدادى در سرشت و فطرت انسان اشاره شده است. از مشهورترین آیات در این مورد، آیه 8 سوره شمس مى باشد. خداوند متعال در این آیه مى فرماید: (فَأَلهَمَها فُجُورَها و تَقویها); خداوند پس از تنظیم قوا و جسم و جان آدمى، فجور و تقوا (خیر و شر) را به او الهام کرد.
این آیه به یکى از مهم ترین مسائل مربوط به آفرینش انسان اشاره دارد و مى فرماید: هنگامى که خلقت انسان تکمیل شد و هستى او تحقق یافت، خداوند «بایدها و نبایدها» را به او تعلیم داد. «الهام به معناى القاى مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى است.» 7
منظور از «فجور» و «تقوا» هم عواملى است که انسان را به آلودگى و یا خیرات و نیکى ها مى کشانند. به عبارت دیگر، خداوند مسیر سعادت و بهنجارى و گرایش به رفتار درست و نادرست را در وجود انسان قرار داده است.
مى توان گفت: این آیه هم بر بعد شناختى و هم بر گرایش و بعد عاطفى فطرت اشاره دارد. در مقوله عاطفى نیز مى توان گفت: فطرت انسانى علاوه بر آنکه عاشق کمال است، از نقص و بدى نیز انزجار دارد. در هر صورت، ظاهراً این آیه هم ناظر به مقولات پنج گانه عاطفى است و هم به تشخیص هاى عقلانى، که بعد شناختى فطرت محسوب مى گردند.
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه مزبور مى فرماید: «بیّن لها ما تأتى و تترُک»; 8 آنچه را (انسان) باید انجام دهد یا ترک کند، (خداوند) برایش بیان داشته است.
یکى دیگر از آیاتى که مى توان این مفهوم را از آن برداشت کرد، آیه 3 سوره انسان است: (انّا هدیناهُ السّبیلَ امّا شاکراً و امّا کفوراً); ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه شاکر باشد
(و پذیرا گردد) یا کفران کند. ارائه راه و هدایت در این آیه، مفهوم عام و گسترده اى دارد که شامل هدایت فطرى و هدایت توسط انبیا مى شود. به عبارت دیگر، هم شامل هدایت تکوینى است و هم هدایت تشریعى. هدایت تکوینى به این معناست که خداوند در اعماق فطرت انسان، عشق به پیمودن این راه را قرار داده و از طریق الهامات فطرى، مسیر را به او نشان داده است.
لازم است در این مورد، آیه اى دیگر از قرآن کریم مورد بررسى قرار گیرد; (و هدیناهُ النّجدَینِ)(بلد: 10); و او را به خیر و شر هدایت کردیم. واژه «نجد» از نظر لغوى به معناى بلندى یا سرزمین بلند است و در اینجا، منظور راه «خیر» و راه «شر» است.
در حدیثى از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «یا ایّها النّاس! هُما نجدانِ: نَجدُ الخَیر و نجدُ الشّر، فَما جُعِلَ نجدُ الشّرِ أحَبّ الیکُم مِن نَجد الخَیر»; 9 اى مردم، دو سرزمین مرتفع وجود دارد: سرزمین خیر و سرزمین شر، و هرگز سرزمین شر نزد شما محبوب تر از سرزمین خیر قرار داده نشده است.
همان گونه که ذکر شد، آگاهى به خوبى و بدى از دو طریق حاصل مى شود: 1. طریق وحى; 2. طریق فطرت.
فطرت نیز داراى دو بعد است، الف. بعد شناختى و عقل; ب. بعد عاطفى و گرایشى.
منظور از «هدایت» در اینجا هر دو رقم است و این حدیث شریف نیز به تمایل فطرى انسان به رفتار بهنجار و نفرت فطرى انسان از نابهنجارى اشاره دارد. بر این اساس، فطرت انسان مى تواند بسیارى از رفتارهاى بهنجار را به او بشناساند.
در روایت دیگرى نیز وارد شده است که وقتى شخصى از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در مورد معیار رفتار درست و غلط پرسید، حضرت به وى فرمود: «اِستَفتِ نفسَک، البرُّ ما اطمَأنَّ الیه القلبُ و اطَمأنّت الیه النفسُ، و الاثمُ ما حاکَ فىِ القلبِ و تَردّدَ فى الصّدرِ»; 10 از قلب و درون خویش نظرخواهى کن، برّ و خوبى آن چیزى است که قلب و روحت بدان اطمینان داشته باشد و گناه و بدى چیزى است که در درون مورد تردید باشد.
در این روایت، رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) براى رفتار بهنجار، به «گرایش فطرى» انسان استناد کرده اند. بر اساس این حدیث شریف، انسان به طور فطرى به رفتار بهنجار گرایش دارد و از رفتار نابهنجار متنفّر است. نکته جالب در این روایت آن است که رسول گرامى(صلى الله علیه وآله)این گرایش را در کنار وحى و عقل به عنوان ملاکى براى رفتار بهنجار قرار داده اند. در این رابطه با ملاک فطرت، چند نکته لازم به ذکرند:
1. چون مدار فطرت سیر به کمال است، در صورت انحراف از این مسیر و یا توقّف در مسیر، فطرت حالت سرزنش به خود مى گیرد که در قرآن، از عامل آن به «نفس لوّامه» تعبیر شده است. فطرت با ساز و کار سرزنش، سعى مى کند انسان را به مسیر اصلى خود برگرداند. 11 قرآن کریم در دومین آیه از سوره قیامت به این حقیقت اشاره دارد: (و لا أُقسِم بالنّفسِ اللّوامة); سوگند به وجدان بیدار انسان و نفس ملامت کننده. البته فطرت انسان به هنگام انجام کار نیک نیز روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مى کند. 12
2. ممکن است فطرت انسان بر اثر گناه و غفلت، کارایى خود را از دست داده، ظلمت معصیت عامل فطرت را همچنان خام و ناشکوفا باقى بگذارد و از این رو، فرد نتواند از عامل فطرت در تشخیص رفتار بهنجار از نابهنجار استفاده نماید. برخى از آیات قرآن نیز گواه بر این مطلبند; از جمله: (لَهم قُلوبٌ لا یَفقَهون بِهَا) (اعراف: 179); براى آن ها دل هایى است که به واسطه زیادى گناه، محجوب و ظلمانى اند.
3. هرچند گرایش هاى فطرى تمام موارد رفتار بهنجار را تشخیص نمى دهند، اما فطرت به امورى گرایش دارد که آن امور هنجارهاى بسیارى را به ما معرفى مى نمایند. خداوند متعال در مورد گرایش فطرت به دین مى فرماید: (فَاقِم وجهَک للدّینِ
حنیفاً فطرةَ اللّهِ الّتى فطر الناس علَیها لا تبدیلَ لَخلقِ اللّهِ ذلکَ الدّینُ القیّمُ و لکنّ اکثَر النّاس لا یعلَمون)(روم: 30); پس رو به دین معتدل آور; فطرتى (دینى) که خداوند انسان ها را بدان فطرت آفرید. براى آفرینش خدا تبدیلى نیست. این است دین باقى خداوند، ولى بیشتر مردم نمى دانند.
بر اساس این آیه، انسان و فطرت او به توحید گرایش دارند و بر اساس توحید و ایمان به انبیاى الهى و وحى بسیارى از هنجارها و رفتارهاى بهنجار توسط دین مشخص مى شوند.
عقل
همان گونه که گفته شد، رفتارى که باعث تکامل حقیقى انسان شده، او را به سعادت مى رساند، بهنجار محسوب مى گردد. براى تعیین مصداق رفتار بهنجار مى گوییم: چنانچه عقل تشخیص دهد که رفتارى خاص ما را به این هدف (سعادت) نزدیک مى سازد، آن رفتار بهنجار است. در اینجا لازم است عقل را بشناسیم و میزان توانایى آن را براى تشخیص بهنجار بودن رفتار مورد بررسى قرار دهیم.
در بحث فطرت بیان شد که فطرت انسان داراى دو بعد شناختى و عاطفى است که بعد شناختى آن، «عقل» نامیده مى شود و «تمامى شناخت هاى غیر اکتسابى انسان در عنصر شناختى (عقل) جاى دارد.» 13 عقل قوّه و نیرویى خدادادى در وجود انسان است که مى تواند رفتار وى را جهت داده و با در نظر گرفتن کل جهان و هستى، مشخص کند که راه سعادت و کمال راهى به جز تقرّب به خدا نیست. عقل است که با درک جهان بینى حقیقى، قادر است تا درست را از نادرست و نابهنجار را از نابهنجار تفکیک کند. 14 در اسلام، براى هدایت انسان ها و رسیدن به سعادت و تعالى آن ها بیشترین تأکید بر تعقّل و به کارگیرى عقل شده و از مؤمنان و هدایت یافتگان و انسان هاى بهنجار به عنوان صاحبان خرد و اندیشه (اولوالالباب) و اهل تعقّل یاد شده است. 15 از کفّار و انسان هایى هم که مسیر انحطاط را مى پیمایند، به عنوان انسان هایى نام برده شده است که با وجود برخوردارى از فطرت و عقل، از آن بهره نمى گیرند. 16 در هر صورت، عقل یکى از مهم ترین ملاک هاى رفتار بهنجار و نابهنجار است و در روایات نیز به این مسئله اشاره شده است:
یکى از مشهورترین روایات در این مورد (عقل)، حدیث «جنود عقل و جهل» 17 است. در این حدیث، عقل به عنوان سرچشمه رفتارهاى بهنجار تلقّى گردیده، به موازات آن، ویژگى هاى شخصیت کاملا بهنجار و داراى عقل کامل نیز توصیف شده و ایمان به عنوان اولین نیرو و یاور عقل 18 تلقّى گشته است. پس از آن، از 72 صفت دیگر نیز به عنوان سایر نیروهاویاوران عقل (صفات بهنجارى)سخن به میان آمده است.
عقل در نگرش دینى، همسنگ نبوّت تلقّى گردیده است و همان گونه که وحى ملاک بسیارى از رفتارهاى بهنجار مى باشد، عقل نیز به عنوان ملاک و حجتى براى رفتارهاى انسان به حساب مى آید: «اِنَّ لِلّهِ علَى النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ و حُجَّةٌ باطِنَةٌ. فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأَنبیاءُ و الأَئِمَّةُ ـ عَلَیهمُ السَّلامُ ـ وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ»; 19 خداوند بر بندگان خویش دو حجّت دارد: حجتى ظاهرى و حجتى باطنى. حجت ظاهرى پیامبران و ائمه(علیهم السلام) هستند و اما حجّت درونى (حجّت باطنى)، عقل است.
از این روایت استفاده مى شود که عقل در بسیارى از رفتارها ملاک بهنجارى و نابهنجارى است. از این رو، در یکى از سخنان امیر مؤمنان(علیه السلام)چنین آمده است: «کَفاکَ مِن عَقلِکَ ما أَوضَحَ لَکَ سُبُلَ غَیِّکَ مِن رُشدِک»; 20 آن مقدار از عقلت تو را کفایت مى کند که راه هاى گم راهى را از راه سعادت برایت روشن سازد.
آن حضرت در حدیث دیگرى، در توصیف پویندگان راه خدا و (تکامل و سعادت) مى فرمایند: «سالِکُ الطَّریقِ الى اللّهِ قَد أحیا عَقلَهُ و أماتَ نفسَه»; 21 پوینده راه خدا عقلش را زنده ساخته و شهوتش را میرانده است.
همچنین در روایتى از امام صادق(علیه السلام)، آن حضرت منظور از عقل را حقیقتى دانسته اند که انسان را به بهنجارى و سعادت که همان بندگى و قرب الى الله است رهنمون سازد: «العقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجِنان»; 22 عقل آن امرى است که خدا را به آن بندگى کنند و بهشت را به وسیله آن به دست آورند. از آن حضرت سؤال شد آنچه نزد معاویه بود، چه بود؟ فرمودند: «آن شیطنت بود و آن شبیه عقل است و عقل نیست.» 23
از تمامى این روایات استفاده مى شود که عقل بهنجارى را تا آخرین مراتبش براى انسان به ارمغان مى آورد، این امر به دو صورت انجام مى پذیرد:
1. رفتارهاى بهنجار را از نابهنجار تشخیص مى دهد;
2. انسان را به امورى کلى همانند دین و اطاعت از انبیا رهنمون مى گرداند.
درباره مورد نخست، علاوه بر مطالبى که تاکنون گفته شد، باید به این نکته نیز اشاره کرد که یکى از ملاک هایى که در نظام فقهى و حقوقى اسلام براى رفتار بهنجار از نابهنجار (حکم فقهى) مورد استفاده قرار مى گیرد، حکم عقل است، تا جایى که حتى یکى از مباحث مهم فقهى بررسى این قاعده کلى است که «کلّما حَکَم بِهِ العقلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرعُ»; هرچه عقل بدان حکم مى کند، شرع نیز بدان حکم مى کند در مورد موضوع دوم نیز باید
گفت: اساساً اطاعت از انبیا و پذیرش دین به واسطه حکم عقل صورت مى گیرد.
این حقیقت را مى توان در یکى از سخنان امیرالمومنین(علیه السلام)جستوجو کرد. آن حضرت مى فرمایند: «جبرئیل بر حضرت آدم(علیه السلام) نازل شد و به او گفت: اى آدم، من دستور دارم که تو را بین انتخاب یکى از سه چیز مخیّر سازم. اکنون تو از آن سه چیز یکى را انتخاب کن و دو تاى دیگر را رها ساز. آدم به او گفت: آن سه چیز کدامند؟ جبرئیل پاسخ داد: عقل، حیا و دین. آدم گفت: من عقل را انتخاب کردم. در این هنگام، جبرئیل(علیه السلام) رو به حیا و دین کرد و گفت: شما بازگردید و او را واگذارید. آن دو به جبرئیل گفتند: یا جبرئیل، ما مأموریم که عقل هر کجا باشد با او باشیم.» 24
از این روایت دو موضوع قابل استفاده است: اول آنکه پذیرش دین نیز به واسطه عقل است; و دوم آنکه خود عقل نیز علاوه بر انتخاب دین، مى تواند رفتارهاى بهنجار را برگزیند و ملاک براى رفتارهاى بهنجارى همچون حیا محسوب گردد.
از این نکته نیز نباید غفلت کرد که همان گونه که عنصر عاطفى فطرت بر اثر گناه، کارایى خود را از دست مى دهد، عقل نیز بر اثر گناه، کارایى خود را از دست خواهد داد. از این رو، براى سلامتى عقل، باید از هواى نفس دورى کرد. 25 البته همان گونه که به واسطه گناه کارایى عقل کم مى شود، با طاعت و عبادت، تحصیل علم و کسب تجربه، بر کارایى عقل در تشخیص رفتار بهنجار و نابهنجار افزوده مى گردد. 26
وحى
درباره ملاک هاى رفتار بهنجار به ملاک فطرت و عقل اشاره شد. فطرت به بهنجارى و رفتارهاى بهنجار گرایش دارد، اما این گرایش معمولا یک گرایش کلى است و جز در برخى موارد، قادر به تشخیص رفتار بهنجار نیست. احکام عقل نیز در مواردى، بسیار کلى و عام هستند. اما در مواردى نیز که عقل برخى رفتارهاى بهنجار را معیّن مى کند، به سبب محدود بودن دانش انسان، عقل نمى تواند همه آثار و عواقب مثبت و منفى، دنیوى و اخروى، فردى و اجتماعى رفتارهاى گوناگون را ببیند. در اینجاست که خود عقل حکم مى کند که باید بهنجارى و نابهنجارى رفتارها توسط شخصى مطلع و مطمئن، که آگاهى کامل به تمام ابعاد وجودى انسان داشته و نیز از مصلحت و سعادت او با خبر باشد، تعیین شوند.
از مطلب مزبور چنین استفاده مى شود که منبعى باید هنجارهاى رفتارى را براى انسان مشخص کند که داراى شرایط ذیل باشد:
الف. از تمامى ابعاد وجودى انسان، شامل ابعاد روحى و روانى، جسمانى، استعدادها، نیازها و قواى فطرى او آگاهى کامل داشته باشد.
ب. از گستره زندگى انسان، ادامه وجودش و وضعیت و شرایط او در زندگى پس از مرگ اطلاع کامل داشته باشد.
ج. نسبت به کل عالم هستى و تمام عناصر آن در ارتباط با انسان، دانش کامل و دقیق داشته باشد.
د. با اطلاع از تمامى موارد فوق، مصلحت انسان را از مفسده او و سعادت و خوش بختى وى را از شقاوتش باز شناسد.
هـ. راستگو، قابل اعتماد و نسبت به انسان، دلسوز و با محبت باشد، و براى این منظور، چه کسى از خداوند داناتر، آگاه تر، 27 قابل اعتمادتر و راستگوتر است؟ 28
از این رو، نیاز به وحى و دین در تعلیم احکام و بیان دقیق ارزش ها روشن مى شود و نیز معلوم مى گردد که هر قدر این احکام جزئى تر و دقیق تر بوده شرایط لازم براى پاسخ گویى به نیازهاى دایم انسان ها بیشتر فراهم شده باشد، آن دین کامل تر است. خداوند در این باره مى فرماید: (انّا هدَیناهُ السَّبیلَ امّا شاکراً و اِمّا کفوراً) (انسان: 3); ما راه را به انسان نمودیم، خواه سپاس گزارد یا ناسپاسى کند. بنابراین، مهم ترین ملاک و معیار رفتار بهنجار، دین و وحى است. دستورات دینى تأمین کننده سلامت و سعادت انسانى هستند و او را تا بالاترین مراحل بهنجارى رشد و تعالى مى دهند.
ملاک سازگارى براى رفتار بهنجار
پیش از این در تعریف «بهنجارى»، در مورد «سازگارى» به عنوان یکى از مهم ترین شاخصه هاى بهنجارى (در مکاتب گوناگون روان شناسى) صحبت شد و در اینجا نیز به عنوان مکمّل بحث قبل و به عنوان ملاک رفتار بهنجار مورد بررسى قرار مى گیرد. لازم به ذکر است که ملاک سازگارى براى رفتار بهنجار ملاکى در عرض ملاک هاى فطرت، عقل و وحى تلقّى نمى شود، بلکه در طول آن هاست و عمدتاً در طول ملاک وحى قرار مى گیرد.
«رفتار سازگارانه» رفتارى است که در مواجهه با موانع رشد و سعادت، به نحوى اصطکاک با آن ها را کاهش داده تا مزاحمت و مانع بودن آن ها به حداقل برسد و بیشترین زمینه هاى سعادت و بهنجارى را در پى داشته باشد. طبیعى است که این مفهوم از «سازگارى» به معناى تسلیم شدن در مقابل خواسته هاى غریزه و یا خواسته هاى محیط نیست، بلکه در تعامل با چنین خواسته هایى باید هدف را، که همان کسب سعادت است، پیوسته در نظر گرفت. به عبارت دیگر، خواسته ها و نیازهاى
طبیعى فرد و همچنین انتظارات محیط، او را تحت فشار قرار مى دهند و در این موقعیت، رفتارهایى که بتوانند نه تنها مانع بودن این نیازها و خواسته ها را کاهش دهند بلکه از این گونه موقعیت ها براى رسیدن به هدف بهره ببرند، رفتارهایى سازگارانه محسوب مى شوند و هرقدر میزان استفاده آن ها از این موقعیت بیشتر باشد، رفتار سازگارتر است و طبعاً بهنجارتر محسوب مى شود و اگر از طرف فرد رفتارهایى بروز داده شوند که در اثر آن ها بر سر راه سعادت و تأمین بهنجارى انسان مانعى پدید آید، این رفتارها ناسازگارانه و نابهنجارند و هر قدر این مانع شدیدتر باشد، این رفتارها ناسازگارتر و در نتیجه، نابهنجارترند.
خواسته هاى غریزى 29
غرایز و کشش هاى طبیعى، انسان را به سوى ارضاى این تمایلات مى کشانند و معمولا حالتى آمرانه دارند و شرایط و ضوابط عقلى، شرعى و فطرى را رعایت نکرده، محدودیتى نیز نمى شناسند. در بحث از این غرایز طبیعى، دو موضوع را باید از یکدیگر تفکیک کرد:
1 . اصل خواسته هاى غریزى;
2. سیرى ناپذیرى غرایز در ارضا و اشباع.
در رابطه با این دو موضوع، باید گفت: اصل خواسته هاى غریزى و ارضاى آن ها در اسلام به رسمیت شناخته شده است. در واقع چنین خواسته ها و گرایش هایى زمینه اختیار انسان را فراهم مى آورند و در نتیجه، زمینه کمال او را مهیّا مى کنند. 30 اما اسلام آن ها را در محدوده و ضوابط خاص عقلى و شرعى و عرفى محدود کرده است تا نه تنها با کمال و سعادت انسان تعارض و منافاتى نداشته باشند، بلکه او را در راه رسیدن به کمال و بهنجارى یارى دهند و به طور کلى، در اسلام، ارضاى غرایز در ارتباط با نیل به سعادت مورد ملاحظه و ارزیابى قرار مى گیرد.
الف. غریزه گرسنگى: در قرآن کریم، در مورد ارضاى این غریزه (گرسنگى) آیات فراوانى به چشم مى خورد; از جمله:
(کُلُوا و اشرَبوا و لا تُسرِفوا) (اعراف: 31); بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نکنید.
(و کُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حلالا طَیِّباً) (بقره: 173); از چیزهاى حلال و پاکیزه اى که خداوند به شما روزى داده است، بخورید.
(کُلُوا مِن طَیِّباتِ ما رَزَقناکُم) (طه: 81); از چیزهاى پاکیزه اى که به شما روزى کرده ایم، بخورید.
همان گونه که از ظاهر این آیات کریمه پیداست، اصل خوردن رفتارى بهنجار به حساب آمده، ولى همواره براى آن محدودیت هایى نیز بیان شده است; قیدهایى همچون خوردن چیزهاى حلال و پاکیزه و عدم اسراف. این ها مرز رفتارهاى بهنجار و نابهنجار در زمینه ارضاى غریزه گرسنگى را مشخص مى سازند.
ب. غریزه جنسى: توجه اسلام به ازدواج به گونه اى خاص و ویژه است. این نگرش، ازدواج را مایه آرامش انسان دانسته 31 و این موضوع را سبب تکامل و تعالى شخص مى داند. تشویق و ترغیب به ازدواج، و نکوهش نسبت به ترک و تأخیر در آن نشانگرنقش بااهمیت این غریزه دربهنجارى و نابهنجارى است.
اسلام نگرش برخى ادیان در مورد کناره گیرى از رفتار جنسى را سرزنش و با تعبیرى خاص، ترک ازدواج را نوعى رفتار غیرصحیح مى داند. از سوى دیگر، چون افسار گسیختگى این غریزه سبب بروز نابهنجارى هاى شدیدى در فرد و اجتماع مى شود. اسلام براى آن حدودى تعیین کرده که در فقه اسلامى به آن ها اشاره شده است. در این زمینه، تنها به برخى از آیات و روایات بسنده مى شود:
(وَ مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا اِلَیها و جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمةً إنّ فى ذلکَ لآیات لقوم یتَفَکَّرون) (روم: 21); از نشانه هاى قدرت اوست که براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید تا به ایشان آرامش یابید و میان شما دوستى و محبت نهاد. در این امر نشانه اى است براى اندیشمندان.
در مورد فضیلت ازدواج، رسول گرامى اسلام مى فرمایند: «اِذا تَزَوَّجَ العَبدُ فَقَد استَکمَلَ نِصفَ الدّینِ، فَلیَتَّقِ اللّهَ فى النِّصفِ الباقى»; 32 هرگاه شخصى ازدواج کند، نصف دین خود را کامل کرده، پس بر اوست که در نصف دیگر تقوا پیشه کند.
ج. نیاز به خواب و آرامش: نیاز به خواب و استراحت نیز همانند غریزه گرسنگى و جنسى، از نیازهایى است که اسلام به ارضاى آن توصیه مى کند. در این باره، قرآن کریم مى فرماید:
(وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً) (نبأ: 9); و خواب را مایه آسایش شما قرار دادیم.
(وَ مِن آیاتِهِ مَنامُکُم بِاللَّیلِ و النَّهارِ و ابتِغاؤُکُم مِن فضلِهِ) (روم: 23); و از نشانه هاى قدرت او خوابیدن شما در شب و روز و به طلب روزى برخاستن شماست.
از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است: «إنَّ النَّومَ سُلطانُ الدِّفاعِ وَ هُوَ قِوامُ الجَسَدِ و قُوَّته»; 33 خواب قدرت دفاعى (بدن) و باعث استقامت جسم است.
البته هیچ گاه اسلام به اشباع غرایز توصیه نمى کند، بلکه آن را مضر مى داند. در زمینه نیاز انسان به آرامش، توصیه اسلام به خواب نیم روز و اجتناب از عبادت بیش از حد از مواردى است که آرامش لازم را براى انسان تأمین مى کند و در هر صورت، بیان شرایط و محدودیت هایى براى ارضاى هر نیازى در اسلام، نشانه سازگارى با این نیازها براى کسب سعادت انسان است.
د. نیاز به ارتباط اجتماعى: این نیاز نیز که از نیازهاى طبیعى انسان است، در اسلام مورد توجه قرار گرفته و سعى شده است با روابط اجتماعى این نیاز ارضا شود. توصیه به صله ارحام، ارتباط با همسایگان، حضور در عزا و شادى مردم، دیدار و عیادت از بیمار، حضور در عبادات اجتماعى و حضور در فعالیت هاى عمومى، همه از مواردى هستند که این نیاز را تأمین مى کنند، و اصالتاً اسلام توجه به امور مردم و ارتباط با آنان را از امور لازم مى شمرد و انسان مؤمن را در قبال مردم مسئول مى داند.
قرآن کریم در این باره مى فرماید: (وَ لا تَکُونُوا کالذَّینَ تَفَرَّقوا و اختلفوا مِن بعدِ ما جاءَهُم البَیِّناتُ و اُولئِکَ لَهُم عذابٌ عظیمٌ) (آل عمران: 105) مانند کسانى نباشید که پس از آنکه آیات روشن خدا بر آن ها آشکار شد، (باز هم) پراکنده شدند و با یکدیگر اختلاف ورزیدند. البته براى اینان عذابى بزرگ است.
انواع رفتارهاى بهنجار و نابهنجار در ارتباط با غرایز انسانى این گونه رفتارها از نظر اسلام، به پنج صورت قابل تصورند:
1 . رفتارهایى که صد در صد نابهنجارند و انسان را به سقوط و انحطاط مى کشند و گاه او را از حداقل بهنجارى نیز خارج مى کنند. از این رفتارها معمولا در فقه اسلام با عنوان «حرام» یاد مى شود که البته آن ها نیز از نظر شدت ناسازگارى، مراتبى دارند و به هر صورت، نابهنجار تلقّى مى شوند; همانند خوردن غذاى حرام و یا ارضاى غریزه جنسى به صورت نامشروع.
2 . رفتارهایى که زمینه بهنجارى در انسان را کاهش داده، ممکن است انسان را به مرز نابهنجارى نزدیک و از مرزهاى بهنجارى دور سازند. چنین رفتارهایى معمولا در فقه اسلامى عنوان «مکروه» به خود مى گیرند و هرچند بر انجام آن ها عذاب الهى مترتّب نیست، اما به واسطه آنکه انسان را از سعادت و بهنجارى دور مى سازند، رفتارهایى ناسازگار و نابهنجار تلقّى مى شوند; همانند خواب زیاد، پرخورى و یا افراط در رفتار جنسى مشروع.
3 . رفتارهایى که نیازهاى طبیعى انسان را برطرف مى سازند. از این رو، این نیازها دیگر مانعى بر سر راه بهنجارى محسوب نمى گردند و از این جهت، زمینه رشد و تعالى و نیل به بهنجارى فراهم مى شود. این رفتارها سازگار به حساب آمده، در مجموع، بهنجار تلقّى مى شوند. از چنین رفتارهایى در فقه اسلامى با عنوان «مباح / حلال» تعبیر مى شود.
4 . رفتارهایى که به علل گوناگون زمینه هاى نیل به مراتب برتر بهنجارى را در انسان افزایش مى دهند و نه تنها ارضاى خواسته هاى غریزى و طبیعى را کنترل مى کنند، بلکه آن ها را در مسیر بهنجارى و رشد قرار مى دهند. چنین رفتارهایى نیز سازگارانه تلقّى شده، رفتارهایى بهنجار به حساب مى آیند.
این گونه رفتارها در فقه اسلامى، عنوان «استحباب» دارند. انسان بهنجار مى تواند با نیت و قصد تقرّب و نزدیک شدن به خدا، تمامى رفتارهاى طبیعى خود را به چنین رفتارهایى تبدیل کند.
5 . از دیگر رفتارهاى سازگارانه در رابطه با ارضاى غریزه، رفتارى است که ترک آن موجب نابهنجارى شده، زمینه آن را فراهم مى کند; مثلا، اصل ازدواج براى کسى که احتمال مى دهد در گناه بیفتد، رفتارى است سازگارانه و بهنجار، و ترک آن موجب گناه و نقص ایمان و حتى محو ایمان. چنین رفتارى در فقه اسلامى، به عنوان «واجب» شناخته مى شود. و بر خلاف دو رفتار سازگارانه قبلى، ترک آن موجب نابهنجارى است. بنابراین، چنین رفتارى در مراتب بالاى بهنجارى است. در مجموع، باید گفت: روش اسلام در برخورد با نیازهاى انسان، به گونه اى است که بهترین سازگارى را با چنین امورى به منظور بهنجارى تدارک مى بیند و در نتیجه، موضوعاتى این چنین نه تنها مانع بهنجارى نیستند، بلکه خود، سبب تعالى و رشد و بهنجارى انسان ها مى شوند.
رفتارهاى سازگارانه در مقابل نیازهاى محیط و جامعه
همانند نیازهاى طبیعى خود انسان، نیازهاى جامعه و انتظارات محیط نیز مى تواند مانعى بر سر راه بهنجارى تلقّى شوند یا وسیله اى براى ترقّى و رشد و سعادت انسان گردند. از این رو، اسلام در مورد جامعه و انتظارات آن و نیازهاى آن تأکید بسیارى کرده و اساساً اسلام دینى اجتماعى است و انسان در قبال جامعه مسئول.
در این نگرش، جامعه بر فرد حقوقى دارد که این حقوق ابعاد گوناگون زندگى اجتماعى فرد را در برمى گیرد که از جمله آن هاست: ایجاد صلح و آرامش میان مردم، 34 دورى از جنگ و دشمنى بین مسلمانان، 35 روابط نیکو با مردم و تودّد و مهربانى با آن ها، 36 ارتباط مطلوب در جامعه، 37 مشورت با جامعه و مشورت دادن به دیگران، 38 صله رحم، 39 انفاق، صدقه و کمک به دیگران، 40 پرداخت حقوق مادى و واجب اجتماع همانند خمس و زکات، 41 امانت دارى، 42 حفظ آبروى مردم و اجتناب از تهمت 43 و برخى موارد دیگر که اسلام هر فرد مؤمنى را ملزم به رعایت آن ها کرده است. روشن است که عمل به این موارد بهنجارترین و سازگارانه ترین رفتارهایى را موجب مى شود که فرد و جامعه را به سوى سعادت رهنمون مى سازد، اما در کنار تمامى امور مزبور، یکى از خواسته هاى محیط، همنوایى فرد با جامعه است.
همنوایى و سازگارى
«همنوایى» شامل مواردى همچون رعایت مدها و سبک هاى اجتماعى در جنبه هاى گوناگون زندگى همانند نحوه پوشش، امرار معاش، ارتباطات کلامى، رعایت قوانین و مقررات اجتماعى و حفظ و مراعات آداب و رسوم اجتماعى مى شود. آنچه در این مورد، پیش از هر چیز باید متذکر شد، آن است که اسلام با رعایت اصل سعادت فرد و جامعه در قیاس با سایر مکاتب بیشترین پویایى را در درون خود داراست. از این رو، در موارد گوناگون اجتماعى، احکام متفاوتى را بیان مى دارد; مثلا، رفتارهاى سازگارانه براى یک انسان مؤمن در کشور اسلامى و غیر اسلامى متفاوتند، و یا در برخى موارد، حفظ سعادت فرد و جامعه وابسته به رعایت همنوایى است و در مواردى دیگر، نه تنها نباید همنوایى کرد، بلکه اعلام مخالفت با جامعه یک واجب شرعى به حساب مى آید.
بنابراین، در یک جمع بندى کلى، مى توان گفت: رعایت همرنگى و همنوایى و انطباق محیطى تنها در قلمرو آداب و رسومى است که اسلام حکم خاصى در مورد آن معیّن نکرده و آن را به آداب و رسوم و فرهنگ عمومى واگذار کرده است. البته منظور از این قلمرو، تنها آن مقدار از فرهنگ عمومى جامعه است که اسلام آن را به عنوان موارد آداب و رسوم به رسمیت شناخته و تعیین رفتار سازگارانه آن را به عرف مردم واگذار کرده است; مثلا، اصل پوشش قسمت هایى از بدن را با شرایط خاصى براى زن و مرد واجب دانسته است، ولى شیوه آن را تا جایى که با مرز احکام شرعى اصطکاک پیدا نکند، مربوط به آداب و فرهنگ اجتماعى مى داند.
اسلام پویایى و تغییر در زمینه آداب را نه تنها مى پذیرد، بلکه آن را امرى مطلوب مى داند. امیرمؤمنان على(علیه السلام) در یک بیت شعر خطاب به فرزند بزرگوار خویش مى فرماید:

• «حسینٌ اذا کُنتَ فى بَلدة غریباً فَعاشِرْ بِآدابِها»; 44
• غریباً فَعاشِرْ بِآدابِها»; 44 غریباً فَعاشِرْ بِآدابِها»; 44
فرزندم، حسین! هرگاه در شهر دیگرى بودى، با آداب مردم آن منطقه زندگى کن.
از این سخن حضرت معلوم مى شود که آن بخش از فرهنگ عمومى، که با عنوان «آداب اجتماعى» معرفى مى شود، در جوامع متفاوت تغییرمى کند ومطلوب است که افراد تازه وارد نیز علاوه بر آن که به آن، احترام مى گذارند، در عمل نیز از آن ها پیروى کنند.
این شیوه سازگارى نه تنها در رعایت آداب هر منطقه و جامعه اى است، بلکه یک جامعه نیز در زمان هاى گوناگون، داراى آداب و رسوم متفاوتى است که در هر زمان، رعایت آداب همان دوره، رجحان دارد. در این مورد نیز امام مؤمنان حضرت على(علیه السلام) در توصیه به والدین مى فرماید: «لا تَقسِرُوا اَولادَکُم
على آدابِکُم، فانّهُم مَخلُوقُونَ لزمان غیر زمانکم»; 45 به فرزندان خود آداب خود را تحمیل مکنید; زیرا ایشان براى زمان شما آفریده نشده اند.
این گونه روایات سازگارى و رفتار بهنجار را در زمینه دایره آداب و رسوم، رعایت همنوایى و همراهى با مردم مى دانند.
شهید مطهّرى در این زمینه، به آداب و رسوم مهمانى مثال زده، خاطرنشان مى کند که در برخى مناطق، به صورت ایستاده غذا مى خورند و اگر انسان در این مناطق رفت، باید ایستاده غذا بخورد. 46
از نظر اسلام، مطلوبیت همنوایى در برخى موارد، به حدّ وجوب شرعى مى رسد; مثلا، اگر عدم تبعیّت از آداب و رسوم اجتماعى موجب انگشت نما شدن فرد شود و زمینه تمسخر و یا سرزنش اجتماعى وى را فراهم کند، تبعیّت به حدّ وجوب رسیده، ترک آن حرام محسوب مى شود. براى مثال، مى توان گفت: اگر کسى در آداب لباس پوشیدن، به گونه اى زمینه تمسخر دیگران را نسبت به خود فراهم سازد، این رفتار وى از نظر اسلام،ناسازگارانهونابهنجارتلقّى مى شودوازنظرفقهى حرام است.
در اینجا تذکر مکرّر این نکته ضرورى است که این موضوع منحصر به آداب و رسوم است، وگرنه جایى که حکم شرعى ثابتى برایش وجود داشته باشد، مشمول این موضوع نیست. براى نمونه، اصل «حجاب» هیچ گاه تابع رسوم اجتماعى قرار نمى گیرد و اگر جامعه این هنجار شرعى را رعایت نکند، همنوایى با آن رفتارى است که در جهت کسب سعادت انسان، ناسازگار و نابهنجار تلقّى مى شود. در همین جا، این موضوع قابل توجه نیز مطرح مى شود که برخى از روان شناسان تبعیّت از اکثریت اجتماعى را نوعى سازگارى دانسته و چنین امرى را یکى از مهم ترین ملاک هاى بهنجارى مى دانند. از این رو، لازم است درباره ملاک اکثریت و رفتار بهنجار نیز بحثى ـ هرچند مختصر ـ مطرح گردد.
اکثریت و ملاک رفتار بهنجار
در نگرش اسلامى، اکثریت اجتماعى ملاکى براى رفتار بهنجار و تعیین هنجارها تلقّى نمى گردد. صرف رفتار اکثریت هیچ نشانى از بهنجارى ندارد و هرگاه رفتار اجتماعى بر اساس ملاک هایى همچون عقل، فطرت و یا وحى باشد، رفتارى بهنجار است و در غیر این صورت، نابهنجار.
در قرآن و سنّت نیز در رابطه با تعیین بهنجارى توسط اکثریت، آیات و روایات قابل توجهى وجود دارند. خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید: (قُل لا یَستوى الخبیثُ و الطَیِّبُ و لَو اعجَبَکَ کثرةُ الخبیثُ) (مائده: 100); بگو پلید و پاکیزه (خوب و بد) یکسان نیستند، هرچند کثرت و فراوانى پلید تو را به تعجب آورد.
این آیه بر این مطلب دلالت دارد که ملاک بهنجارى و نابهنجارى ربطى به تعداد افراد انجام دهنده آن ندارد، هرچند تعداد افراد انجام دهنده بسیار و یا در اکثریت باشند و انجام عمل پلید جامعه را فرا بگیرد. پلیدى و پاکیزگى و یا به عبارت دیگر، بهنجارى و نابهنجارى تابع ملاک هاى ثابتى است که در جاى خود بیان شده است، خواه اکثریت تابع آن باشند یا نباشند. این تأثیرى در بهنجار بودن و نبودن آن نخواهد گذاشت.
امام موسى بن جعفر(علیه السلام) در توصیه اى خطاب به یکى از یاران خود مى فرماید: «اى هشام، اگر در دستت گردویى باشد و مردم بگویند: درّى است، تو را که مى دانى گردوست سودى نمى رساند. و اگر در دستت درّى باشد و مردم بگویند گردوست، تو را که مى دانى درّ است زیانى نمى رساند.» 47 این حدیث نیز با تشبیه معقول به محسوس، ملاک اکثریت را براى تعیین بهنجارى و نابهنجارى مورد انکار قرار مى دهد.
از سوى دیگر، علاوه بر آنکه رفتار اکثریت ملاکى براى بهنجارى رفتار نیست، در بسیارى از مواقع، اکثریت مسیرى غلط مى پیمایند و رفتارى نابهنجار دارند. قرآن کریم در آیات بسیارى با کاربرد واژه «اکثر» به این حقیقت اشاره کرده است.
عدم شناخت نسبت به خداوند و ایمان نیاوردن به خداوند و دین حق، 48 شکرگزار نبودن، 49 کفر ورزیدن و گم راهى و فسق، 50 عدم تعقّل، 51 اعتقاد نداشتن به قیامت، 52 آگاهى نداشتن از سنّت ها و قوانین الهى 53 از جمله مواردى هستند که در قرآن به اکثریت نسبت داده شده اند. هرچند برخى آیات ناظر به مردم زمان نزول آیه اند، اما بسیارى از آیات نیز محصور به چنین قید و زمانى نیستند. 54 در هر صورت، آنچه از قرآن و روایات برمى آید، آن است که ملاک اکثریت آمارى براى هنجارها و رفتارهاى بهنجار، اعتبارى ندارد.
ممنوعیت همنوایى
از نظر اسلام، نه تنها در برخى موارد همنوایى امرى مذموم است، بلکه اعلام مخالفت با برخى رفتارهاى فراگیر در اجتماع نیز لازم و ضرورى است و همرنگى، سکوت و عدم اظهار مخالفت با رفتار نابهنجار مردم، خود از بزرگ ترین رفتارهاى نابهنجار محسوب مى گردد; چه آنکه اگر رفتارى غلط و نابهنجار به صورت علنى انجام گیرد، چه بسا به تدریج فراگیر شود و سپس به صورت یک هنجار اجتماعى درآید و افراد را به صورت دسته جمعى به سوى نابهنجارى بکشاند. درچنین شرایطى، افرادِ اندکى که خواهان انجام رفتارهاى بهنجار باشند نیز در معرض فشارهاى روانى شدید اجتماعى و گاهى سرزنش اجتماعى قرار مى گیرند. در هر صورت، اسلام نه تنها در این گونه موارد، همنوایى را جایز نمى داند، بلکه اعلام مخالفت را از ضرورى ترین رفتارها مى شمرد که معمولا از آن با عنوان «امر به معروف و نهى از منکر» یاد مى شود.
البته این واجب مهم منحصر به مواردى نیست که رفتارهاى نابهنجار به صورت رفتار بیشتر مردم درآید، بلکه هر انسان مؤمنى باید به محض دیدن یک رفتار غلط، به شیوه مطلوب از آن جلوگیرى به عمل آورد.
از این رو، باید گفت: اگر رفتار اکثریت و یا رفتارى که در جامعه معمول و عادى شمرده مى شود رفتارى نابهنجار باشد، نه تنها همنوایى با آن ممنوع و حرام است، بلکه مخالفت با آن از نظر اسلام لازم و ضرورى است.
در آیات و روایات زیادى از برترین رفتارهاى بهنجار و از نشانه هاى انسان هاى بهنجار «امر به معروف» و «نهى از منکر» و مخالفت با همنوایى و مقابله با رفتار نابهنجار مردم عنوان شده 55 و همراهى با اهل فسق و فجور و همرنگى با آن ها از بزرگ ترین گناهان و در واقع، نوعى حماقت و نابهنجارى به شمار آمده است. 56
حدّ وسط و تعادل
معمولا «حد وسط» ملاکى براى رفتار بهنجار، و «تعادل» ملاکى براى شخصیت بهنجار تلقّى مى شوند و چون در نگرش اسلامى این دو مفهوم، جایگاه خاصى را دارند، مناسب است درباره آن ها بحث شود:
جایگاه بحث «تعادل» در روان شناسى
در میان نظریه ها و مکتب هاى روان شناسى، فروید بیش از دیگران «تعادل» را به عنوان ملاک بهنجارى دانسته است. تبیین نظریه فروید در مورد تعادل و بهنجارى، در جاى خود باید مورد بحث مفصّل قرار گیرد، در اینجا به این جمله بسنده مى شود که اگر در بین سه پایگاه «نهاد»، «من» و «فرامن» توازن و تعادل برقرار گردد، شخصیت بهنجار است و در حقیقت، این «من» است که باید بین خواست هاى «نهاد» و «فرامن» اعتدال برقرار کند تا هیچ یک از این دو، شخصیت را با مشکل مواجه نسازند. البته باید توجه داشت: هیچ گاه منظور فروید این نبوده است که من نیمى از خواست هاى «نهاد» و نیمى از خواست هاى «فرامن» را محقق کند، بلکه وظیفه یک «منِ» تحوّل یافته آن است که بیشترین خواست هاى «نهاد» را با کمترین کارشکنى هاى «فرامن» فراهم سازد که البته این نگرش فروید به هیچ وجه صحیح به نظر نمى رسد و در جاى خود باید مورد نقد و بررسى قرار گیرد.
بررسى مفهوم «تعادل»
انسان در درون خود، داراى امیال، گرایش ها، نیازها و خواست هاى متفاوت و گاه متضادى است که از هماهنگى و تعادل بین آن ها، رشد و بهنجارى حاصل مى شود. 57
اسلام هیچ یک از نیازهاى فطرى و یا طبیعى انسان را بیهوده و عبث نمى داند و هیچ یک از آن ها را بدون پاسخ نمى گذارد. بهنجارى و کمال از نظر اسلام نیز از همین رهگذر حاصل مى شود و به عبارت دیگر، اسلام همانند برخى ادیان دیگر، دینى تک بعدى نیست و از تمام ابعاد خواسته ها و گرایش هاى روانى، جسمانى، فطرى و غریزى، فردى و اجتماعى، دنیوى و اخروى و یا حتى از میان صفات متضاد اخلاقى همانند غرور و تواضع، «حدّ وسط» را برمى گزیند و منظور از آنچه در احادیث و منابع اسلامى با عنوان «حدّ وسط» آمده، همین ایجاد اعتدال و تعادل است. 58
مرحوم ملّا احمد نراقى در کتاب مشهور معراج السعادة درباره تعادل و بهنجارى مى گوید: «نهایت کمال و غایت سعادت از براى هر شخصى، اتّصاف اوست به صفت عدالت و میانه روى در جمع صفات و افعال ظاهره و باطنه، خواه طورى باشد که مخصوص ذات او (خود او) و متعلّق به خود باشد یا امرى باشد که میان او و دیگرى بوده یا باشد.» 59 اصل و اساس بهنجارى و راه تأمین سعادت در ایجاد تعادل، در روان و رفتار انسان است. از سوى دیگر، گفته شد که مرز بهنجارى، ایمان و رفتار درست است. پس باید بین اعتدال و ایمان رابطه اى باشد. براى این منظور، دو آیه از قرآن کریم مورد بررسى قرار مى گیرند.
1. (وَ کَذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطاً) (بقره: 143); بدین سان، شما امّت اسلام را امّتى معتدل و میانه رو قرار دادیم. از این آیه استفاده مى شود که اساس اسلام و ایمان برپایه اعتدال قرار داده شده است و دستورات دینى، که از جمله ملاک هاى رفتار بهنجار مى باشند، به دور از هرگونه میل و انحراف است.
2. (أَقِم وَجهَکَ للدّینِ حنیفاً فِطرتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاس عَلَیها) (روم: 30); و به دین معتدل رو آور; فطرتى (دینى) که خداوند انسان ها را بدان فطرت آفرید.
از این آیه استفاده مى شود که فطرت هاى سالم به دین حنیف گرایش دارند. «حنیف» از ریشه «حنف» مى باشد و «و الحنفُ میلُ القدمینِ اِلى الواسطِ و المرادُ بِه الاعتدالُ»; 60 حنف یعنى گرایش قدم هاى انسان به وسط و منظور از وسط، رعایت اعتدال است و دین حنیف یعنى دینى که رعایت اعتدال مى کند.
به عبارت دیگر، دین اسلام و دستورات آن حدّ اعتدال را رعایت نموده اند و چون فطرت به چنین دینى گرایش دارد، در حقیقت دین اسلام با فطرت هماهنگى داشته و سبب شکوفایى فطرت است. پس معلوم مى شود که فطرت نیز به اعتدال و تعادل گرایش دارد. از سویى دیگر، بنابر دیدگاه اسلام، بهنجارى، در ایمان و کسب سعادت واقعى است و از تمامى این گزاره ها چنین نتیجه گیرى مى شود که «بهنجارى» یعنى اعتدال روان انسان و در واقع، هنگامى که انسان اعتدال خویش را از دست دهد. بهنجارى و سلامت خویش را نیز از دست داده است. پس به عبارت دیگر، سلامتى و بهنجارى همان رعایت اعتدال و تعادل بین همه گرایش ها و امیال، سائق ها، نیازها و خواست هاى روانى و جسمانى است.
اعتدال شخصیتى و تعادل رفتارى
شخصیت و رفتار هر دو متصف به تعادل و اعتدال مى شوند. در اسلام نیز از هر دو مقوله سخن به میان آمده است و در هر صورت، منظور همان است که توضیح داده شد; یعنى شخصیت سالم و متعادل داراى رفتار متعادل مى باشد و این تعادل روانى و شخصیتى است که سبب انتخاب حدّ وسط رفتارى مى باشد.
امام حسن عسگرى(علیه السلام) درباره رفتار متعادل مى فرمایند: «هشیارى را حدّى است که چون از آن بگذرد، تباهى است و... شجاعت را حدّى است که چون از آن تجاوز کند، تهوّر است.» 61
در روایتى دیگر نیز در مورد رفتار متعادل و بهنجار چنین آمده است: «مِنَ المُنجیاتِ کلمةُ العدلِ فى الرّضا و السّخط»; 62 اعتدال بین خشم و گذشت از مواردى است که سبب نجات انسان مى شود.
از تأکیدهاى فراوان آیات قرآنى و روایات در مورد رعایت اعتدال و حدّ وسط چنین استفاده مى شود که چه بسا انسان از سر غفلت و یا فهم نادرست مفاهیم اخلاقى و دینى، راه انحراف در پیش گیرد. تأکید اسلام در این مورد، به گونه اى است که در برخى کتب روایى، فصلى راجع به حدّ اعتدال در رفتار و روان انسان تخصیص یافته و یکى از محورهاى اصلى کتب و آثار اخلاقى، موضوع «اعتدال» است.
از آن رو که ممکن است برخى چنین پندارند که رفتارهاى مطلوبى همچون انفاق و کمک به دیگران حدّ وسط نداشته و در هر صورت و به هر میزان خیر و بهنجار است، قرآن کریم نسبت به چنین پندارى تذکر داده و درباره صفات انسان هاى بهنجار چنین مى فرماید: (وَ الّذینَ إذا أَنفَقوا لَم یُسرِفوا و لَم یقتُروا وَ کانَ بینَ ذلکَ قِواماً) (فرقان: 67); [پرهیزگاران ]کسانى هستند که به وقت انفاق، اسراف و زیاده روى نمى کنند و نیز بخل نمىورزند، بلکه میان این دو حالت در وضعى معتدل مى کوشند.
از این آیه و برخى آیات دیگر 63 چنین استفاده مى شود که حتى در امورى همانند انفاق و کمک به دیگران نیز نباید از حدّ اعتدال خارج شد.
از آنچه تاکنون گفته شد، چنین استفاده مى شود که رعایت اعتدال در تمامى رفتارها باید در نظر گرفته شود. نبى گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) خطاب به مؤمنان مى فرمایند:«یا ایُّها الناسُ علیکم بالقصد، علیکم بالقصد، علیکم بالقصد»; 64 اى مردم، بر شما باد به اعتدال، بر شما باد به اعتدال، بر شما باد به اعتدال.
ملاک تعیین حدّ وسط
هرچند تا اینجا در مورد تعادل و حدّ وسط نکاتى تذکر داده شد، اما جاى این سؤال همچنان باقى است که منظور از «حدّ وسط» چیست؟ به عبارت دیگر، چگونه حدّ وسط تعیین مى شود؟ مثلا، تعادل و هماهنگى بین گرایش هاى فطرى و غریزى با چه معیارى مشخص مى شود و یا براى درک حدّ وسط بین خشم و گذشت، باید از چه محک و ملاکى بهره جست؟
در پاسخ باید گفت: آنچه تاکنون بیان شد تنها تبیین اهمیت اعتدال و فراگیر بودن آن در سطح شخصیت و تمامى نیازها بود، ولى براى تبیین ملاک آن لازم است به این نکته در تعریف «تعادل» اشاره شود که تعادل بین امیال مختلف و ابعاد گوناگون وجودى انسان در جهت کمال و رشد و کسب سعادت صورت مى پذیرد و اکنون اگر این هدف را مدّنظر قرار دهیم،
ملاک حدّ وسط و راه معتدل و مستقیم وضوح بیشترى مى یابد.
به عبارت دیگر، انسان در مسیر زندگى خود، هدفى دارد که این هدف همان «سعادت» است. او باید براى کسب بهنجارى بیشتر ،به سوى این هدف حرکت کند. اما نیل به این هدف، مستلزم حرکتى معتدل و مستقیم است و هرگونه گرایش به چپ و راست، او را از رسیدن به مقصد بازمى دارد. 65 بنابراین، تعیین مسیر واقعى و حدّ وسط بر اساس یک تقسیم آمارى و ریاضى صورت نمى گیرد; یعنى به گونه اى نیست که براى دو نیاز متفاوت، سهمى مساوى وجود داشته باشد; مثلا، اگر گفته مى شود: در رفتارها باید حدّ وسط میان توجه به دنیا و آخرت در نظر گرفته شود به این معنا نیست که توجه به دنیا و آخرت باید درست به یک اندازه و به صورت مساوى باشد، بلکه اعتدال آن است که به هر یک از طرفین، به آن اندازه توجه شود که تأمین کننده رشد و سعادت انسان باشد; زیرا هدف از اعتدال تأمین سعادت انسانى است.
از مطلب مزبور، چنین استفاده مى شود که تعیین حدّ وسط به عنوان رفتارهاى متعادل و بهنجار، کار آسانى نیست. مرحوم ملاّ احمد نراقى، از دانشمندان مشهور علم اخلاق، در کتاب معراج السعادة به این مهم اشاره کرده، مى گوید: «شکى نیست که این امور (رعایت اعتدال در رفتار) و دانستن طرف افراط و تفریط و علم به آن در همه امور، در نهایت اشکال است... و موقوف است به میزانى عدل که به واسطه آن زیاده و نقصان شناخته شود.» 66
پس از تبیین این موضوع، نوبت به پاسخ به این سؤال مى رسد که با توجه به اینکه تعیین حدّ وسط و رعایت اعتدال نیازمند ملاک و میزان است، این ملاک چیست؟ در پاسخ، ابتدا باید به این موضوع اشاره کرد که مفهوم «اعتدال» به عنوان ملاکى در کنار ملاک هایى که براى رفتارهاى بهنجار برشمرده شد، تلقّى نمى گردد، بلکه رفتار بهنجار رفتارى متعادل است; حال توسط هریک از ملاک ها تعیین شود، تفاوتى نمى کند. از این مقدّمه نتیجه گرفته مى شود که میزان و ملاک تعادل، همان ملاک هاى فطرت، عقل و وحى است. مرحوم نراقى در دو فراز، این موضوع را شرح مى دهد. «حقیقت عدالت [تعادل] یا لازم آن، این است که عقل (که) خلیفه خداست، غالب شود بر جمیع قوا، تا هر یکى را به کارى که باید و شاید بدارد.» 67 این فراز به ملاک بودن عقل در تعیین حدّ وسط اشاره مى کند.
وى در جاى دیگرى چنین مى گوید: «میزان عدل در دانستن وسط هر امرى نیست، مگر شریعت حقّه الهیه و طریقه سنیّه نبویّه که از سرچشمه وحدت حقیقیه صادر شده است. آن میزان عدل [تعادل] است در جمیع چیزها.» 68 این جملات نیز ناظر به ملاک بودن وحى و شرع براى تعیین رفتارهاى بهنجار مى باشند.
در پایان، باید این موضوع را خاطر نشان کرد که برخى منحنى گوس 69 را حدّ وسطى دانسته اند که مى تواند ملاکى براى بهنجارى و رفتار بهنجار تلقّى گردد که در این مورد، باید گفت: منحنى گوس در مواردى که موضوع بررسى آمارى رفتارهاى جامعه باشد، رأس منحنى نشان دهنده بیشترین فراوانى است و حدّ وسط را نشان نمى دهد که البته رفتار اکثریت نیز ملاکى براى رفتار بهنجار تلقّى نمى گردد، و اگر منحنى گوس صفات طبیعى انسان همانند قامت و یا هوش وى را مورد بررسى قرار دهد، هرچند رأس منحنى بیشترین فراوانى را در حدّ وسط آن (منحنى) نشان مى دهد و معمولا این حدّ وسط نیز بهنجار تلقّى مى گردد، اما اولا، صفات طبیعى ربطى به رفتار اختیارى انسان ندارند تا موضوع رفتار بهنجار تلقّى گردد و ثانیاً، معناى بهنجارى در این مورد، به معناى طبیعى و عادى بودن است و ربطى به مفهوم سلامت و سعادت انسانى ندارد. از سوى دیگر، هرگز نمى توان کسانى را که در طرف بالاى مقیاس منحنى واقع شده اند، نابهنجار به معناى «ناسالم» دانست; مثلا، نمى توان کسانى را که داراى هوش بالا هستند، افرادى نابهنجار تلقّى کرد. در نتیجه، باید گفت: منحنى گوس هیچ حقیقتى در رابطه با ملاک بهنجارى بیان نمى کند و تنها یک سنجش آمارى از برخى عناصر و عوامل طبیعى موجود در افراد جامعه است.
________________________________________
1 . Normality & abnormality.
2 ـ دوان پى شولتز و سیدنى آلن (1987)، تاریخ روان شناسى نوین جلد 1و 2 ، ترجمه على اکبر سیف و دیگران، چ دوم، تهران، رشد.
3 ـ سید هاشم هاشمى رکاوندى، تربیت و شخصیت انسان ، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1375، ج 1، ص 171.
4 ـ از ویژگى هاى عاطفى فطرت، بیشتر با عنوان گرایش هاى فطرى و یا خواسته هاى فطرت یاد مى شود.
5 ـ ر.ک: على اصغر احمدى، روان شناسى شخصیت از دیدگاه اسلامى ، تهران، امیرکبیر، 1374.
6 ـ از این گرایش فطرى به «فطرت اخلاقى» نیز تعبیر شده است. ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه ، ج 27، ص 47.
7 ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه ، ج 27، ص 47.
8 ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى ، ج 1، ص 163.
9 ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 27، ص 23.
10 ـ رضا فرهادیان، مبانى تعلیم و تربیت در قرآن و احادیث ، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، ص 37، به نقل از: جلال الدین سیوطى، الدّر المنثور ، ج 1، ص 255.
11 ـ سیداسحاق حسینى کوهسارى، «آرامش و فشار روانى در قرآن»، پایان نامه کارشناسى ارشد، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1378.
12 ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 25، ص 275.
13 ـ على اصغر احمدى، پیشین، ص 105.
14 ـ عقل در فلسفه معنایى خاص دارد. در فلسفه عقل را مدرک کلى مى دانند. آن گاه که ادراک حسى از تمام تعلّقات (تجزیه از ماده و تمام صفات آن و حتى صفت اضافه به ماده) پیراسته شود، ادراک عقلى صورت مى پذیرد. ادراکات کلى، اعم از تصورات و تصدیقات، در اعتقاد فلاسفه، توسط عقل صورت مى پذیرند. (على اصغر احمدى، پیشین، ص 117.)
15 ـ زمر: 18 و 17 / طلاق: 10 / بقره: 269 / رعد: 19 / آل عمران: 191 و 190.
16 ـ یونس: 100 و 42 / ملک: 10 / انفاق: 22 / بقره: 171 / مائده: 103 و 58 / یس: 60 و 62.
17 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار ، ج 1، ص 159.
18 ـ شاید با استفاده از این حدیث بتوان گفت: ایمان اولین ثمره عقل است که سطح پایین (حداقل) بهنجارى از دیدگاه اسلام تلقّى مى شود.
19 ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 1، ص 137.
20 ـ نهج البلاغه ، قصارالحکم 421.
21 ـ همان، خطبه 220.
22 ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1.
23 ـ سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف ، قم، صدر، ج 7، واژه «عقل».
24 ـ على اصغر احمدى، پیشین، ص 118.
25 ـ «مخالفة الهوى شفاءُ العقل»; سلامتى عقل در مخالفت با هواى نفس است. (رضا فرهادیان، مبانى تعلیم و تربیت در قرآن و احادیث ، ص 57)
26 ـ «اعونُ الاشیاء على تزکیة العقل، التَّعلیم»; آموختن علم، بهترین کمک براى رشد عقل است. (همان، ص 53.)
27 ـ «قل ءأنتم اعلم ام الله» (بقره: 140); بگو آیا شما داناترید یا خداوند؟
28 ـ «وَ مَن أَصدقُ مِنَ اللّهِ حدیثاً» (نساء: 87) و چه کسى از خداوند راست گفتارتر؟
29 ـ «غریزه در انسان در معنایى اخص، در مورد تمایلاتى به کار مى رود که مشترک بین انسان و حیوانات دیگرند و به عبارت دیگر، تمایلات حیوانى، که در انسان نیز وجود دارند «غریزه» نامیده مى شوند. این خصوصیت یعنى داشتن غریزه... یکى از نقاط افتراق جانداران از جمادات به حساب مى آید. (احمد
ابوترابى، «در طریق معرفت به علوم فطرى»، پایان نامه کارشناسى ارشد، قم، مؤسسه امام خمینى (ره)، 1376، ص 118.)
30 ـ اگر خواسته هاى متضاد براى انسان وجود نداشتند، طبعاً براى اراده انسانى یک راه بیشتر نمى بود و در نتیجه، رفتار او از ارزش چندانى برخوردار نبود و زمینه انتخاب و اختیار و کمال از انسان سلب مى شد.
31 ـ روم: 21.
32 ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 100، ص 219.
33 ـ همان، ج 62، ص 316.
34 ـ انفال: 1 / حجرات: 10.
35 ـ انفال: 46 / شورى: 42.
36 ـ آل عمران: 159 / نمل: 90.
37 ـ اسراء: 53 / نساء: 86.
38 ـ شورى: 38.
39 ـ نحل: 90 / محمّد: 22 / بقره: 83.
40 ـ بقره: 215 / بقره: 273.
41 ـ بقره: 43 / فصّلت: 6ـ7 / انفال: 41.
42 ـ نساء: 58.
43 ـ نساء: 112.
44 مصطفى زمانى، دیوان منسوب به امام على (علیه السلام)، قم، پیام اسلام، 1369، ص 49.
45 ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 267.
46 ـ مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان ، قم، صدرا، 1365، ج اول، چ دوم، ص 282.
47 ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول ، ص 406.
48 ـ بقره: 100 / هود: 17 / انعام: 111 / روم: 30.
49 ـ بقره: 243 / اعراف: 17 / یونس: 60.
50 ـ اسراء: 89 / فرقان: 50 / انعام: 116 / مائده: 59.
51 ـ مائده: 103.
52 ـ جاثیه: 26.
53 ـ غافر: 57 / سبأ: 36.
54 ـ بقره: 243 / یوسف: 38 / غافر: 59.
55 ـ آل عمران: 104، 110، 114 / توبه: 67ـ112 / حج: 141 / لقمان: 17.
56 ـ «مِن اَعظم الحُمق مؤاخاةُ الفُجّار»; از بدترین حماقت ها همراهى و برادرى با اهل فجر و گناه است» (محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه ، ج 2، واژه «حمق».
57 ـ «اعتدال» از ریشه «عدل» و به معناى ایجاد توازن بین دو چیز و به عبارت دیگر، اعتدال عبارت است از وسط و میانگینى که منظور از آن موازنه و قسط و تناسب مى باشد. (محمدحسن شرقاوى، گامى فراسوى روان شناسى اسلامى ، ترجمه سید محمدباقر حجتى، چ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368.)
58 ـ امام کاظم(علیه السلام): «خیر الامور أوسطها»; برترین امور حد وسط آن هاست. ( میزان الحکمه (چهار جلدى) ج 1، ص 846.)
59 ـ ملااحمد نراقى، معراج السعادة ، ص 70.
60 ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان ، ج 16، ص 178.
61 و62ـ سیدمصطفى حسینى دشتى، پیشین،ج9، ص 742 / ج 7.
63 ـ اسراء: 29.
64 ـ علاءالدین على ابن حسام، کنزالعمّال ، حلب، التراث الاسلامى، ج 3، ص 28.
65 ـ قال على(علیه السلام): «الیمینُ و الشمالُ مضلةٌ و الطریقُ الوسطى هى الجادة» «انحراف به چپ و راست گم راهى است و حدّ وسط و معتدل مسیر حقیقى است. ( نهج البلاغه ، خطبه 16.)
66 الى 68ـ معراج السعادة ، ص 66 / ص 73 / ص 66.
69 . Guase.