روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

روان شناسی و مشاوره و مقالات روان شناسی، اختلالات رفتاری و روانی

توصیه‌های‌ چند به‌ متصدیان‌ نظام‌ تعلیم‌ و تربیت‌ و مربیان‌ تربی

توصیه‌های‌ چند به‌ متصدیان‌ نظام‌ تعلیم‌ و تربیت‌ و مربیان‌ تربیتی‌:
الف‌ ) نظام‌ تربیتی‌ و مربی‌ همواره‌ به‌ برابری‌ «انسانی‌» مربی‌ و متربی‌ توجه‌ نماید.همین‌ احساس‌ برابری‌، مهم‌ترین‌ عامل‌ «ارتباط‌» برقرار کردن‌ و تأثیر گذاری‌ می‌تواندباشد. متوجه‌ باشیم‌ تک‌ تک‌ انسان‌هایی‌ که‌ ما با آنها برخورد می‌کنیم‌ می‌توانند مخاطب‌ ( لقد کرمنا بنی‌ آدم‌... ) و آیات‌ متعدد دیگر قرآن‌ باشند که‌ ما در برابر حفظ‌ این‌ کرامت‌،مسئولیم‌؛
ب‌) برای‌ برانگیختن‌ «عزت‌ نفس‌» و ارزنده‌ سازی‌ شخصیت‌ این‌ نسل‌، در نظام‌تربیتی‌، نقاط‌ مثبت‌ و خوب‌ رفتار و کارهای‌ آنها را یاد آور شویم‌متوجه‌ باشیم‌ انسان‌ دربدترین‌ شرایط‌ و منحرف‌ترین‌ حالت‌ها، باز در او نقاط‌ مثبت‌ می‌توان‌ یافت‌، خاطرات‌بعضی‌ مربیان‌ تعلیم‌ و تربیت‌ در این‌ باره‌ شنیدنی‌ است‌، منتها یافتن‌ نقاط‌ قوت‌ در این‌افراد کار آسانی‌ نیست‌، ولی‌ اگر این‌ زحمت‌ را به‌ خود دادیم‌، برای‌ بالا بردن‌ شخصیت‌ او،می‌توانیم‌ دست‌ روی‌ همان‌ ویژگی‌ بگذاریم‌ و آن‌ را به‌ رخش‌ بکشیم‌؛
ج‌ ) هرگاه‌ با مشکل‌ تربیتی‌ در یک‌ شخص‌ مواجه‌ شدیم‌، در مقام‌ حل‌ آن‌ مشکل‌،متوجه‌ حفظ‌ کرامت‌ و شخصیت‌ شخص‌ باشیم‌ که‌ احیاناًبا برخورد غلط‌، شخص‌ دچاراحساس‌ «حقارت‌» و تزلزل‌ شخصیت‌ نشود، چرا که‌ اگر چنین‌ شود او در معرض‌ لغزش‌ وانحراف‌ بیشتر قرار می‌گیرد؛
ی‌ ) رعایت‌ اصول‌ «تغافل‌»، «تسامح‌» و «تساهل‌» در امر تربیت‌. در نظام‌ تربیتی‌پیشوایان‌ دین‌ بر این‌ اصول‌ تأکید شده‌ و سفارش‌ شده‌ است‌ به‌ افراد حسن‌ ظن‌ داشته‌باشیم‌ و از اولین‌ خطاهای‌ آنها صرف‌ نظر کنیم‌، دست‌ مهر بر سر آنها بکشیم‌ و آنان‌ را درجبران‌ مافات‌ یاری‌ کنیم‌.
4ـ «فرصت‌» و «قدرت‌» انتخاب‌ آگاهانه‌ داشتن‌، زمینه‌ای‌ برای‌ استقلال‌اندیشه‌ و عقیده‌:
در شرح‌ این‌ ویژگی‌ بیان‌ چند مطلب‌ در این‌ رابطه‌ ضروری‌ می‌باشد:
اولاً، در نظر بعضی‌ دانشمندان‌ امتیاز انسان‌ با سایر موجودات‌ در پایبندی‌ به‌ سه‌«دال‌» است‌: دانایی‌، درد، دین‌. و در بین‌ این‌ سه‌، اندیشه‌ و دانایی‌ انسان‌ حرف‌ اول‌ رامی‌زند چرا که‌ زمینه‌ای‌ فراهم‌ می‌کند که‌ انسان‌ به‌ بصیرت‌ می‌رسد و به‌ تبع‌ این‌، دو دال‌دیگر هم‌ برایش‌ معنا پیدا می‌کند؛
ثانیاً، از بین‌ اقسام‌ معرفت‌ «برهانی‌، شهودی‌، تقلیدی‌» اولین‌ گام‌ در پذیرش‌عقاید - مطابق‌ آیات‌ قرآن‌ کریم‌ ـ آراسته‌ شدن‌ به‌ زیور حکمت‌ و برهان‌ است‌ و راه‌ به‌سوی‌ خدا با «برهان‌ قاطع‌» آغاز می‌شود: ( ادع‌ الی‌ سبیل‌ ربک‌ بالحکمة‌ ) .
ثالثاً، هدف‌ اصلی‌ پیامبران‌ «تعریف‌» راه‌ بوده‌ است‌، نه‌ تحمیل‌ ( انا هدیناه‌السبیل‌ ) ؛ آنها آمده‌اند که‌ زمینه‌ بهترین‌ انتخاب‌ ها را برای‌ بشر فراهم‌ آورند، نه‌انتخاب‌های‌ خود را به‌ بشریت‌ تحمیل‌ کنند زیرا به‌ تعبیر استاد مطهری‌ «پیامبران‌پرستش‌ را ابتکار نکردند، بلکه‌ نوع‌ پرستش‌ را به‌ بشر آموختند» پس‌ «اصل‌» رسالت‌رسولان‌ ارائه‌ طریق‌ است‌ و نتیجه‌ آن‌؛ یعنی‌ انتخاب‌های‌ درست‌ یا نا درست‌ مردم‌ «فرع‌»بر آن‌ بوده‌ است‌. ( اما شاکراًو اما کفوراً )
پس‌ ارزش‌ «اصول‌» دین‌ در تحقیقی‌ و گزینشی‌ بودن‌ آن‌ است‌، و تنها، فروع‌ دین‌تقلیدی‌ می‌باشد
هر چند دین‌ «صراط‌» است‌، ولی‌ عقل‌ در این‌ راه‌ نقش‌ «سراج‌» را دارد و اگر این‌روشنایی‌ نباشد، انسان‌ راه‌ را با چشم‌ باز نمی‌رود و در نتیجه‌ «لذت‌» این‌ رفتن‌ را هم‌ درک‌نمی‌کند. همین‌ امر، «شک‌» در اعتقادها را برای‌ نوجوان‌ و جوان‌ تجویز می‌کند. از اقسام‌شک‌ ـ تصوری‌ و تصدیقی‌ ـ شک‌ تصوری‌، همواره‌ لازمه‌ صعود انسان‌ به‌ قله‌ کمال‌می‌باشد و به‌ تعبیر زیبای‌ استاد مطهری‌، این‌ شک‌ هر چند منزلگاه‌ خوبی‌ نیست‌، ولی‌گذرگاه‌ مناسبی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آرامش‌ انسانی‌ می‌باشد؛ یعنی‌ با شک‌ کردن‌ است‌ که‌انسان‌ از آرامش‌ «حیوانی‌» به‌ آرامش‌ «انسانی‌» صعود می‌کند و درجات‌ ایمان‌ را یکی‌پس‌ از دیگری‌ بالا می‌رود.

• تاایمان‌ کفر و کفر ایمان‌ نشود یک‌ بنده‌ به‌ حق‌ مسلمان‌ نشود
• یک‌ بنده‌ به‌ حق‌ مسلمان‌ نشود یک‌ بنده‌ به‌ حق‌ مسلمان‌ نشود
یکی‌ از عوامل‌ «دین‌ گریزی‌» نسل‌ غاوی‌، همین‌ عامل‌ است‌ که‌ «تربیت‌ دینی‌»در مورد آنها بدون‌ «معرفت‌ برهانی‌ دینی‌» صورت‌ گرفته‌ است‌. آنها با حرف‌ یک‌ گروه‌، به‌دین‌ معتقد می‌شوند و با حرف‌ گروه‌ دیگر، از دین‌ خارج‌ می‌شوند.
امام‌ علی‌ (ع) می‌فرمایند:
«دین‌ را نباید از دهان‌ مردم‌ گرفت‌، دین‌ را باید با برهان‌ به‌ دست‌ آورد. «اعرف‌الحق‌ تعرف‌ اهله‌». انسانی‌ که‌ از این‌ کانال‌ بگذرد دچار تزلزل‌ و تذبذب‌ در دین‌ نمی‌شود ووقتی‌ خلافی‌ از یک‌ فرد متدیّن‌ می‌بیند، آن‌ را به‌ حساب‌ «فرد» می‌گذارد؛ نه‌ «دین‌». آیات‌متعدد قرآن‌ کریم‌ نیز تأکید بر اندیشه‌ و تعقل‌ دارد، حتی‌ قرآن‌ اصرار دارد که‌ اگر انسانی‌قرار است‌ هلاک‌ شود این‌ هلاکت‌ و نابودی‌ با «دلیل‌» و چشم‌ باز باشد: ( لیهلک‌ من‌ هلک‌عن‌ بینة‌ و یحی‌ من‌ حی‌ عن‌ بینة‌ ) . حال‌ باید دید آیا با این‌ اندیشه‌ و نگاه‌ جهانی‌ قرآن‌،کسی‌ که‌ اصل‌ عقیده‌ را با برهان‌ قاطع‌ پذیرفته‌ باشد، این‌ توصیه‌ قرآن‌ در جانش‌نمی‌نشیند: ( لا تلقوا بایدیکم‌ الی‌ التهلکه‌ ) و در مقابل‌ تند باد حوادث‌ و شبهات‌، مصون‌نمی‌گردد: ( یا ایها الذین‌ آمنوا علیکم‌ انفسکم‌ لا یضرکم‌ من‌ ضل‌ اذاهتدیتم‌ ) .
پیام‌ عاشوراییان‌ این‌ است‌ که‌ ای‌ انسان‌ها، ما اگر همه‌ هستی‌ خود را در کف‌نهادیم‌ و بر آرمان‌هایمان‌ استوار ماندیم‌ و بر این‌ معامله‌ خشنود گشتیم‌، این‌ محصول‌گزینش‌ آگاهانه‌ای‌ بود که‌ کردیم‌. بیایید فرصت‌ را غنیمت‌ شمرید و به‌ خود زحمت‌ دهید.در انتخاب‌هایتان‌ تجدید نظر و تأمل‌ کنید. آنها را وارسی‌ و بازبینی‌ نمایید تاگزینش‌هایتان‌ هم‌ به‌ زندگی‌تان‌ «معنا» بخشد و هم‌ از همراهی‌ با آنها در فضای‌ پرتلاطم‌ زندگی‌ «لذت‌» ببرید.
توصیه‌های‌ لازم‌
با توجه‌ به‌ این‌ که‌ ریشه‌ دارترین‌ عوامل‌ آسیب‌ پذیری‌ دینی‌، عدم‌ ارائه‌ تعریف‌درست‌ و جامع‌ از معارف‌ دینی‌ یا تربیت‌ دینی‌ به‌ شیوه‌ تقلیدی‌ و تحمیلی‌ می‌باشد، مواردذیل‌ توصیه‌ می‌گردد:
الف‌) فرصت‌ «خود درگیری‌» به‌ متربی‌ داده‌ شود. او باید از محدودیت‌ها واسارت‌هایی‌ که‌ بر دست‌ و پای‌ اندیشه‌اش‌ بسته‌ شده‌ آزاد گردد تا اندیشه‌اش‌ شکوفا گرددو «خود» گزینش‌ کند. «فرصت‌» و «قدرت‌» گزینش‌ را از او نگیریم‌ و ما تنها نقش‌ راهنماداشته‌ باشیم‌، نه‌ انتخاب‌ گر و در این‌ راه‌ به‌ او کمک‌ کنیم‌ تا در گذر اندیشه‌ها خود را به‌دست‌ هر اندیشه‌ای‌ نسپارد:

• «می‌ مخور با همه‌ کس‌ تا نخورم‌ خون‌ جگر»
• تا نخورم‌ خون‌ جگر» تا نخورم‌ خون‌ جگر»
ب‌) تربیت‌ دینی‌ در بیشتر موارد امری‌ «غیر مستقیم‌» است‌ باید شرایط‌ و فضای‌مناسب‌ و مقدس‌ و پاک‌ فراهم‌ کنیم‌، تا متربی‌ در چنین‌ فضایی‌ به‌ معرفت‌ برهانی‌ دست‌یابد؛
ج‌) در تقویت‌ دانایی‌ متربی‌، از فراهم‌ آوردن‌ زمینه‌ کسب‌ آگاهی‌های‌ «جامع‌» و به‌دور از «تعصب‌» دریغ‌ نکنیم‌؛
د) مربیان‌ تربیت‌ دینی‌ را به‌ معارف‌ عمیق‌، متناسب‌ با شبهات‌ قابل‌ طرح‌ و با توجه‌به‌ مقتضیات‌ زمان‌ به‌ سلاح‌ دانایی‌، به‌ شیوه‌های‌ روز مجهز کنیم‌ و از طرف‌ دیگر، فرصت‌بیان‌ نقد را هم‌ برای‌ متربی‌ فراهم‌ آوریم‌.
دکتر علی‌ قائمی‌ درباره‌ تربیت‌ دینی‌ می‌گویند:
«فراموش‌ نکنیم‌ ما با کودک‌ و نوجوان‌ سر و کار داریم‌، مخصوصاًدر رابطه‌ بانوجوان‌، باید در یابیم‌ که‌ آنها دنیای‌ ذهنی‌ ویژه‌ای‌ دارند: یک‌ دنیا سؤال‌، نقد، اظهار نظر وحتی‌ ایرادگیری‌ برایشان‌ در همه‌ زمینه‌ها، از آغاز نوجوانی‌ مطرح‌ می‌گردد. پرسش‌های‌عجیب‌ و غریب‌ دارند ابهاماتی‌ و تردیدهایی‌ درمذهب‌ برایشان‌ مطرح‌ است‌، ا´نها بایدمجاز باشند مسائل‌ خودرا عرضه‌ کنند، ا´نچه‌ در درون‌ دارند بیرون‌ بریزند و البته‌ مربی‌ بایدبا صبر و وقار به‌ آنها گوش‌ فرا دهد و به‌ حل‌ و رفع‌ آنها بپردازد. تکفیرها، تهدید، چماق‌داری‌ها، نه‌ ساکت‌ کننده‌اند، نه‌ از میان‌ برندة‌ مشکل‌ تردید...».
5 ـ احساس‌ مسئولیت‌ کردن‌ و به‌ رسالت‌ اندیشیدن‌:
اگر پذیرفته‌ باشیم‌ که‌ انسان‌ نه‌ تنها خود موجودی‌ هدفمند است‌ و به‌ حال‌ خود رهانشده‌ است‌؛ ( ایحسب‌ الانسان‌ ان‌ یترک‌ سدی‌ ) . بلکه‌ مقصد و مقصود آفرینش‌ نیزمی‌باشد:

• همه‌ آفرینش‌ مقصود اوست عرش‌ و فرش‌ و زمان‌ برای‌ وی‌ است‌ وین‌ تبه‌ خاکدان‌ نه‌ جای‌ وی‌ است‌
• ‌اهل‌ تکلیف‌ و عقل‌ و بینش‌ اوست‌ وین‌ تبه‌ خاکدان‌ نه‌ جای‌ وی‌ است‌ وین‌ تبه‌ خاکدان‌ نه‌ جای‌ وی‌ است‌
ناچاریم‌ به‌ «رسالت‌» او هم‌ معترف‌ باشیم‌ و همین‌ رسالت‌ «اختیاری‌» است‌ که‌ او رااز سایر جانداران‌ ممتاز می‌سازد.
این‌ رسالت‌ چه‌ در قبال‌ «خودش‌» باشد سنگین‌ و حساس‌ است‌ که‌ این‌ «خود»امانتی‌ است‌ عظیم‌ که‌ آلودگی‌ و ضایع‌ نمودن‌ آن‌ عقل‌ پسند و شایسته‌ نمی‌باشد: ( لاتفسدوا فی‌ الارض‌ بعد اصلاحها ) .
و چه‌ در قبال‌ «اشیا» و «اشخاص‌». تا با آنها مطابق‌ با آرمان‌های‌ حیات‌ معقول‌رفتار کند. علامه‌ جعفری‌، ضمن‌ تقسیم‌ زندگی‌ انسان‌ها به‌ شش‌ قسم‌، زندگی‌ آرمانی‌ ـ که‌مقصود پیامبران‌ الهی‌ بوده‌ است‌ ـ را چنین‌ تعریف‌ می‌کند:
«زندگی‌ دنیوی‌ در مسیر حیات‌ اخروی‌ که‌ حیات‌ معقول‌ نامیده‌ می‌شود».
این‌ همان‌ نقش‌ «ابزاری‌» داشتن‌ دنیا و مافی‌ها می‌باشد که‌ در این‌ جا اگر چیزی‌هدف‌ قرار گیرد، جزء اهداف‌ «نسبی‌» است‌ که‌ رو به‌ سوی‌ آن‌ هدف‌ «مطلق‌» دارد.این‌جاست‌ که‌ انسان‌ در برابر دارایی‌های‌ دنیوی‌ خود، به‌ منظور بهره‌وری‌ متناسب‌ باآرمان‌هایش‌ مسئول‌ می‌شود، چرا که‌ انسان‌ همواره‌ میهمان‌ «اندیشه‌» و «عمل‌» خوداست‌: ( من‌ عمل‌ صالحاًفلنفسه‌ ) .
و هیچ‌ کس‌ بار دیگری‌ را بر دوش‌ نمی‌کشد: ( و لا تزر وازرة‌ وزراخری‌ ) .
از طرفی‌، درک‌ این‌ معنا، پشت‌ انسان‌ را سنگین‌ می‌کند و از طرف‌ دیگر، جای‌بسی‌ امیدواری‌ است‌ که‌ در «نهاد» انسان‌ عامل‌ هشدار دهنده‌ای‌ وجود دارد که‌ اگرسرکوب‌ نشده‌ باشد، چون‌ زنگ‌ خطری‌ همواره‌ ما را متوجه‌ منافع‌ و مصالح‌ می‌کند و چون‌یکی‌ از صفات‌ بارز انسان‌ «نسیان‌» است‌، این‌ نفس‌ تذکر دهندة‌ خوبی‌ برای‌ انسان‌می‌باشد.
از آنچه‌ گفتیم‌، نتایجی‌ حاصل‌ می‌شود:
الف‌) انسان‌ راه‌ یافته‌ (اهل‌ رشد) و مسئول‌، همواره‌ سهم‌ خود را از «حیات‌» وزندگی‌ مشخص‌ می‌کند، چون‌ در برابر آن‌ مورد سؤال‌ واقع‌ می‌شود: ( ثم‌ لتسئلن‌ یومئذ عن‌النعیم‌ ) و چون‌ هر صحنه‌ای‌ را آزمایش‌ الهی‌ در زندگی‌ می‌داند خود را در برابر آن‌مسئول‌ می‌داند: ( و لنبلونکم‌ حتی‌ نعلم‌ المجاهدین‌ منکم‌... ) ؛
ب‌ ـ در اندیشة‌ انسان‌های‌ مسئول‌، تکالیف‌ الهی‌، امتیاز و «تشریف‌» هستند، نه‌سنگینی‌ و «تکلیف‌». «مردان‌ الهی‌ و راهیان‌ کوی‌ حق‌، هنگامی‌ که‌ به‌ مرحله‌ بلوغ‌ رسیده‌و مکلف‌ می‌شوند، خود را مشرف‌ به‌ قوانین‌ الهی‌ می‌یابند، نه‌ مکلف‌ به‌ آنها.» علت‌ این‌امر هم‌ این‌ است‌ که‌ آن‌ قوانین‌ «پاسخ‌» به‌ ندای‌ فطرت‌ آنها است‌، نه‌ «تحمیل‌» بر آن‌؛
ج‌ ) در این‌ اندیشه‌، حتی‌ به‌ قوانین‌ و مقررات‌ بشری‌ احترام‌ می‌شود و هر «قانون‌»حکم‌ «ارزش‌» را دارد؛
یعنی‌ قوانین‌ و ارزش‌ها یکسانند و بین‌ آنها تضادی‌ نیست‌. از قول‌ امام‌ خمینی‌نقل‌ می‌کنند که‌ فرموده‌اند: امروز عبور از چراغ‌ قرمز هم‌ حکم‌ حرمت‌ دارد. این‌ بدان‌معناست‌ که‌ در اندیشة‌ ایشان‌، احترام‌ به‌ قانون‌ خودش‌ یک‌ ارزش‌ است‌ و برای‌ انسان‌مسئولیت‌ آور می‌باشد؛
د) انسان‌ همواره‌ موظف‌ به‌ «مراقبه‌» و کشیک‌ نفس‌ است‌ و از آن‌ جهت‌ که‌ کلیدسعادت‌ و رستگاری‌ در این‌ «نظارت‌» است‌ آن‌ را «ام‌ المسائل‌» در کسب‌ اخلاق‌ نامیده‌اند.پس‌ انسان‌ همواره‌ باید صادرات‌ و واردات‌ نفس‌ را مواظبت‌ نماید: ( فلینظر الانسان‌ الی‌طعامه‌ ) حتی‌ در بعضی‌ آیات‌ قرآن‌ این‌ نظارت‌ با دو «تقوا» (مقدماتی‌ و تکمیلی‌)همراهی‌ شده‌ است‌. چنین‌ نظارتی‌ است‌ که‌ انسان‌ را «امیر» نفس‌ می‌کند، «نه‌ اسیرنفس‌».
س‌) نسل‌ «غاوی‌» بدانند تا خودشان‌ سهم‌ خود را از حیات‌ مشخص‌ نکنند کسی‌قادر به‌ یاری‌ آنها نخواهد بود: ( ان‌ الله لا یغیّر ما بقوم‌ حتی‌ یغیّروا ما بانفسهم‌ ) ؛
ی‌) به‌ مجریان‌ تربیتی‌ توصیه‌ می‌شود:
اولاً، در شیوه‌ تربیت‌ فعلی‌ بازنگری‌ جدی‌ نموده‌، چرا که‌ سست‌ مسئولیتی‌ این‌نسل‌ در درجة‌ اول‌ ریشه‌ در شیوه‌ تربیت‌ آنها دارد: «بنابراین‌، مبنای‌ حرکت‌ برای‌ حل‌مشکل‌ اساسی‌ خودمان‌ را باید تلاش‌ برای‌ کشف‌ و ارائة‌ اندیشه‌های‌ برتر، منطقی‌ قوی‌ترو راه‌ حل‌ مناسب‌تر و جذاب‌تر برای‌ مسائل‌ جامعه‌ قرار دهیم‌».
ثانیاً، در نظام‌ تربیتی‌، بیشتر آموزش‌ها بر اساس‌ «واقعیات‌» خارجی‌ باشد، نه‌«تخیلات‌» و آرمان‌های‌ خیالی‌ غیر قابل‌ تحقق‌. امروزه‌ بعضی‌ برنامه‌های‌ تربیتی‌ به‌جای‌ «مهار» تخیل‌های‌ نوجوانان‌ و جوانان‌، فرار از واقعیات‌ زندگی‌ و پذیرش‌ مسئولیت‌ رادر آنها تشدید می‌کند و مؤید آرمان‌های‌ خیالی‌ آنهاست‌: ( اعمالهم‌ کسراب‌ بقیعة‌ٍ یحسبه‌الظمأن‌ ماءًحتی‌ اذا جاءه‌ لم‌ یجده‌ شیئاً ) .
6 ـ نظم‌ و برنامه‌ ریزی‌ به‌ منظور بهره‌ وری‌ مناسب‌ از «نعمت‌» و«فرصت‌» حیات‌
از مقایسه‌ اهل‌ رشد و نسل‌ غاوی‌ در این‌ باره‌ چند مطلب‌ به‌ دست‌ می‌آید:
الف‌) ویژگی‌ بارز اهل‌ رشد، ارزشی‌ بودن‌ «حیات‌» نزد آنهاست‌، چرا که‌ زندگی‌انسان‌ در نظر آنها هدفی‌ والا دارد. اینها
هر روز چهره‌ زندگی‌ را «نو» می‌بینند و مشتاق‌ آنند:

• ای‌ برادر، عقل‌ یکدم‌ با خود آر دم‌ به‌ دم‌ در تو خزان‌ است‌ و بهار
• دم‌ به‌ دم‌ در تو خزان‌ است‌ و بهار دم‌ به‌ دم‌ در تو خزان‌ است‌ و بهار
در مقابل‌ انسان‌ «رها» چون‌ قدرت‌ زیبا آفرینی‌ در زندگی‌ ندارد، یا به‌ آن‌ بی‌ تفاوت‌است‌ یا مشتاق‌ به‌ نیستی‌ «ای‌ مرگ‌ بیا که‌ زندگی‌ ما را کشت‌».
او برایش‌ مرگ‌ و زندگی‌ تفاوت‌ چندانی‌ ندارد، چرا که‌ حریم‌ ارزش‌ها و ضد ارزش‌هابرایش‌ مشخص‌ نشده‌ است‌، اصلاًارزش‌ها برایش‌ بی‌ معناست‌.
ب‌) از ویژگی‌های‌ انسان‌ «هدفدار»، جدی‌ گرفتن‌ فرصت‌ حیات‌ است‌، او می‌داندکه‌ اگر اعلام‌ شایستگی‌ نکند و قدران‌ نباشد او را می‌آورند: ( ان‌ یشاء یذهبکم‌ و یأت‌ بخلق‌جدید ) .
به‌ همین‌ منظور انسان‌ حکیم‌، دنیا و ما فیها را به‌ خدمت‌ می‌گیرد و بابرنامه‌ریزی‌ شایسته‌ به‌ بهترین‌ شکل‌ ممکن‌، برای‌ رسیدن‌ به‌ آرمان‌ هایش‌ از آن‌استفاده‌ می‌کند: ( ولا تنس‌ نصیبک‌ من‌ الدنیا ) .
او می‌داند که‌ «دنیا» برای‌ او خلق‌ شده‌ است‌، نه‌ «وی‌» برای‌ دنیا. البته‌ درک‌ این‌معنا برای‌ بیشتر مردم‌ دشوار است‌: ( یعلمون‌ ظاهراًمن‌ الحیوة‌الدنیا و هم‌ عن‌ الاخرة‌ هم‌غافلون‌ ) و خود را خادم‌ دنیا می‌داند، نه‌ مخدوم‌ و دنیا را «هدف‌» می‌داند، نه‌ وسیله‌.
ج‌) اهل‌ رشد مطابق‌ با اندیشه‌های‌ آرمانی‌ مکتبشان‌، برنامه‌ ریزی‌ می‌کنند: ( اصنع‌ الفلک‌ باعیننا و وحینا ) و در هر تصمیم‌ و طرح‌ جدید از «او» یاری‌ می‌طلبند: ( رب‌ ادخلنی‌ مدخل‌ صدق‌ و اخرجنی‌ مخرج‌ صدق‌ ) .
در حالی‌ که‌ نسل‌ غاوی‌ همواره‌ وقت‌ خود را صرف‌ دو «عدم‌» می‌کنند: حسرت‌ به‌گذشته‌ و آرزوهای‌ خیالی‌ آینده‌، برای‌ همین‌ تا نگاه‌ می‌کنند، می‌بینند که‌ چقدر زود دیرمی‌شود. در مکتب‌ عاشوراییان‌ برای‌ «اشک‌» هدفدار هم‌ برنامه‌ ریزی‌ شده‌ است‌، چرا که‌انسان‌ را به‌ معرفت‌ می‌رساند و روح‌ را احیا می‌کند.
د) نسل‌ غاوی‌ همواره‌ گرفتار «روزمرگی‌» زندگی‌ است‌، هر چند این‌ روز مرگی‌شادی‌ «کاذب‌» و «گذرا» برایش‌ به‌ همراه‌ می‌آورد، ( کل‌ حزب‌ بما لدیهم‌ فرحون‌ ) .
در حالی‌ که‌ قرآن‌ کریم‌ یکی‌ از ویژگیهای‌ سعادتمند را اعراض‌ از«روزمرگی‌»می‌داند.
( والذین‌ هم‌ عن‌ اللغو معرضون‌ ) ؛ «لغو» همان‌ «روزمرگی‌» زندگی‌ است‌.
به‌ همین‌ دلیل‌، اهل‌ رشد غایت‌ آرمان‌هایش‌ این‌ نیست‌ که‌ فقط‌ چون‌ غرب‌ در باغ‌وحش‌ مجهز زندگی‌ کند، چرا که‌ تکنولوژی‌ با همه‌ برکاتش‌ ،تنها ابزار راه‌ است‌، نه‌ مقصدو هدف‌.
ی‌) جلب‌ رحمت‌ خاص‌ الهی‌ و به‌ تعبیر دیگر هدایت‌ «پاداشی‌»توسط‌ اهل‌رشد. در رحمت‌ خاص‌ و هدایت‌ پاداشی‌، «قابلیت‌» قابل‌ است‌ که‌ موجب‌ جلب‌ این‌ رحمت‌می‌شود، نه‌ «فاعلیت‌» فاعل‌، یعنی‌ این‌ رحمت‌ محصول‌ تلاش‌ و زحمت‌ خود شخص‌است‌. ما در زندگی‌ بعضی‌ افراد می‌بینیم‌ که‌ چگونه‌ حیاتشان‌ با رحمت‌ خاص‌ الهی‌ اداره‌می‌شود، چه‌ از نظر علمی‌، مالی‌، اخلاقی‌ و...
این‌ منت‌ خاص‌ خداوند است‌ که‌ از سر «فضل‌» عنایت‌ می‌کند. البته‌ آنچه‌ از قرآن‌به‌ دست‌ می‌آید، این‌ است‌ که‌ باید نسبت‌ به‌ جلب‌ این‌ رحمت‌ خاص‌ انسان‌ حریص‌ باشد: ( و ابتغوامن‌ فضل‌ الله و... ) .
پیام‌ اهل‌ رشد به‌ نسل‌ غاوی‌:
روز مرگی‌ بزرگ‌ترین‌ دام‌ «غفلت‌» انسان‌ از درک‌ ارزش‌ است‌. بیایید «فرصت‌»حیات‌ و «نعمت‌» حاکمیت‌ ارزش‌ها (اسلام‌) را قدر بدانیم‌، شعر پروین‌ اعتصامی‌ در پاسخ‌«رفوگر به‌ سوزن‌» خطاب‌ خوبی‌ به‌ شماست‌:

• جهد را بسیار کن‌ عمر اندکی‌ است کاردانان‌ چون‌ رفو آموختند عمر را باید رفو با کار کرد وقت‌ کم‌ را با هنر بسیار کرد
• ‌کار نیکو را گزین‌ فرصت‌ یکی‌ است‌ پاره‌های‌ وقت‌ بر هم‌ دوختند وقت‌ کم‌ را با هنر بسیار کرد وقت‌ کم‌ را با هنر بسیار کرد
توصیه‌ به‌ مجریان‌ تربیتی‌
اولاً:بین‌ برنامه‌های‌ تربیتی‌ مراکز مختلف‌، هم‌خوانی‌ و همسویی‌ ایجاد شود. «ازدشواری‌های‌ دستگاه‌ تربیتی‌ در بسیاری‌ از جوامع‌ (و شاید هم‌ در جامعه‌ ما)
این‌ است‌ که‌این‌ سازمان‌ها همگام‌ و هم‌خوان‌ نیستند و حتی‌ در مواردی‌ هم‌ ممکن‌ است‌ فعالیت‌ وتلاش‌ یکدیگر را خنثی‌ سازند که‌ در آن‌ صورت‌، نه‌ تنها «ضایعه‌»، بلکه‌ یک‌ فاجعه‌است‌
ثانیاً: در برنامه‌ ریزی‌های‌ تربیتی‌ به‌ تفاوت‌های‌ جسمی‌، عقلی‌ و روانی‌ متربی‌بیشتر توجه‌ شود (گاهی‌ یک‌ برنامه‌ تربیتی‌ خوب‌ با یک‌ گروه‌ سنی‌ تناسب‌ ندارد
و نتیجه‌منفی‌ به‌ بار می‌آورد)
ثالثاً: هر مرکز تربیتی‌، بخشی‌ از مسئولیت‌ سنگین‌ تربیت‌ را به‌ طور جدی‌ ومشخص‌ به‌ عهده‌ گیرد و به‌ دیگری‌ حواله‌ ندهد (پدر و مادر، کودکستان
‌، مدرسه‌، دانشگاه‌و...)
رابعاً: به‌ اهمیت‌ تربیت‌ در دو دوره‌ بلوغ‌ اولیه‌ سیزده‌ تا شانزده‌ سال‌ و ثانویه‌ هفده‌ تابیست‌ و یک‌ سال‌ بیشتر توجه‌ شود.
7- الگوگیری‌ آگاهانه‌ برای‌ ایجاد تناسب‌
انسان‌ بالطبع‌ و بالفطرة‌شایسته‌ و مستعد تربیت‌ است‌. هر چند از نظرروان‌شناسان‌، تربیت‌ به‌ مرحله‌ کودکی‌ و نوجوانی‌ و اوایل‌ جوانی‌ محدود می‌شود، ولی‌ ازنظر اسلام‌ تربیت‌ امری‌ همیشگی‌ است‌ و تداوم‌ آن‌ ضرورت‌ دارد.
انسان‌ اسلام‌، در هر سنین‌ از عمرش‌ می‌تواند، تولدی‌ «نو» داشته‌ باشد و برداراییهای‌ تربیتی‌ خود بیفزاید. عنصر اساسی‌ در تربیت‌، تأثیر پذیری‌ از الگوهاست‌ و ازآن‌جا که‌ تربیت‌ امری‌ مداوم‌ است‌، انسان‌ تا پایان‌ عمر به‌ الگوگیری‌ و ایجاد تناسب‌ نیازدارد و این‌ امر تعطیل‌ بردار نیست‌، به‌ ویژه‌ که‌ یکی‌ از مختصات‌ «منفی‌» انسان‌«نسیان‌»است‌.
و حضور الگوهای‌ شایسته‌ در زندگی‌ می‌تواند حضور خداوند را برای‌ انسان‌ یادآوری‌ کند، به‌ گفته‌ مولوی‌:

• هر که‌ خواهد هم‌ نشینی‌ خدا او نشیند در حضور اولیا
• او نشیند در حضور اولیا او نشیند در حضور اولیا
اسلام‌ در تربیت‌، از محرک‌های‌ «جهت‌ دهنده‌» و مثبت‌ بیشتر استفاده‌ می‌کند، تامحرک‌های‌ «باز دارنده‌» و منفی‌، حتی‌ آن‌جا که‌ از محرک‌ های‌ باز دارنده‌ می‌خواهداستفاده‌ کند از راه‌ «تذکر» وارد می‌شود، نه‌ تهدید و اخطار و ملامت‌ .
قرآن‌ بارها الگوهای‌ شایسته‌ را به‌ رخ‌ انسان‌ها می‌کشد و اقتدا به‌ آنها را یاد آوری‌می‌کند:
( واذکر فی‌ الکتاب‌ مریم‌ ) ـ ابراهیم‌ ـ موسی‌ و...
روان‌ شناسان‌ هم‌ معتقدند که‌ هم‌ نشینی‌ با افراد، یکی‌ از عوامل‌ تربیت‌ غیرارادی‌ می‌باشد و افراد چه‌ بخواهند و چه‌ نخواهند صفاتشان‌ به‌ یکدیگر منتقل‌ می‌شوداین‌ همان‌ گفتار مولاناست‌.

• می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ ها از ره‌ پنهان‌ صلاح‌ و کینه‌ ها
• از ره‌ پنهان‌ صلاح‌ و کینه‌ ها از ره‌ پنهان‌ صلاح‌ و کینه‌ ها
یکی‌ از شیوه‌های‌ قرآن‌ کریم‌ برای‌ تربیت‌ انسان‌، سرمشق‌ و سنبل‌ و نمونه‌ عملی‌معرفی‌ کردن‌ است‌، و به‌ تعبیر خود قرآن‌ «اسوه‌»گیری‌ است‌: ( لقد کان‌ لکم‌ فی‌ رسول‌ اللهاسوة‌ حسنة‌ ) . چرا که‌ راه‌ دشوار و بی‌ انتهاست‌. به‌ گفتة‌ حافظ‌:

• مدد از خاطر رندان‌ طلب‌ ای‌ دل‌ و رنه ‌کار صعب‌ است‌ مبادا که‌ خطایی‌ بکنیم‌
• ‌کار صعب‌ است‌ مبادا که‌ خطایی‌ بکنیم‌ ‌کار صعب‌ است‌ مبادا که‌ خطایی‌ بکنیم‌
یکی‌ از زیبایی‌های‌ روش‌ قرآنی‌ در تربیت‌، این‌ است‌ که‌ آنچه‌ به‌ شکل‌ تئوری‌ ونظری‌ بیان‌ نموده‌ است‌، برایش‌ نماد و نمونه‌ عملی‌ هم‌ ارائه‌ داده‌ است‌. زیرا قرآن‌ مانندکتاب‌های‌ علمی‌ دیگر نیست‌ که‌ مطلبی‌ را بگوید و رد شود، بلکه‌ کتاب‌ «انسان‌ سازی‌»است‌ و حرفی‌ که‌ می‌زند سمبل‌ عملیش‌ را هم‌ پیش‌ روی‌ مخاطب‌ می‌گذارد، تا به‌ آن‌ درعمل‌ اقتدا کند.
نمونه‌ آن‌ داستان‌ یوسف‌ در قرآن‌ است‌. خداوند در یک‌ جا فرمان‌ به‌ رعایت‌ حریم‌عفاف‌ می‌دهد: ( ولیستعفف‌ الذین‌ لا یجدون‌ نکاحاً ) و در ادامة‌ آیه‌، مژدة‌ فضل‌ و رحمت‌می‌دهد به‌ کسانی‌ که‌ این‌ حریم‌ را پاسداری‌ کنند: ( حتی‌ یغنیهم‌ الله من‌ فضله‌ ) سپس‌یوسف‌ را به‌ عنوان‌ سمبل‌ «عملی‌» جلو ما می‌گذارد. تا جوانی‌ که‌ در آتش‌ تمایلات‌جنسی‌ می‌سوزد، خود را به‌ جای‌ یوسف‌ بگذارد که‌ فرمود: خدایا زندان‌ برایم‌ محبوب‌تر ازآلودگی‌ است‌: ( قال‌ رب‌ السجن‌ احب‌ الی‌ مما یدعوننی‌ الیه‌ ) ؛ تا الگوی‌ عملی‌ مناسبی‌باشد برای‌ همه‌ نسل‌ها، که‌ شما هر چه‌ و هر که‌ باشید از نظر «جمال‌» و «موقعیت‌» به‌ پای‌یوسف‌ نمی‌رسید. او استقامت‌ و عفت‌ ورزید و خدا هم‌ به‌ وعدة‌ «فضلش‌» وفا نمود و آن‌برکات‌ را نصیب‌ یوسف‌ نمود. این‌ شیوة‌ قرآن‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ «متربی‌» به‌ وعده‌ قرآن‌مطمئن‌ شود، واقعه‌ را تجسم‌، حس‌ و لمس‌ کند و سپس‌ عمل‌ نماید. در موارد دیگر نیزقرآن‌ در ارائة‌ الگو، همین‌ شیوه‌ را در پیش‌ گرفته‌ است‌.
اهل‌ رشد نیز عاشورا را زنده‌ نگه‌ می‌دارند زیرا ذکر حسین‌:
اولاً، بازدارنده‌ از آلودگی‌ و گناه‌ است‌؛
ثانیاً، یاد آور رجوع‌ به‌ الگوهاست‌ و در انسان‌ شور و عشق‌ حسینی‌ بودن‌ ایجادمی‌کند و اقتدا به‌ او زمینة‌ ایجاد و افزایش‌ تناسب‌ است‌.
به‌ قول‌ علامه‌ طباطبائی‌:

• من‌ سرچشمه‌ نه‌ خود بردم‌ راه‌ من‌ خس‌بی‌سروپایم‌که‌به‌سیل‌ افتادم‌ او که‌ می‌رفت‌ مرا هم‌ به‌ دل‌ دریا برد
• ذره‌ای‌ بودم‌ و مهر تو مرا بالا برد او که‌ می‌رفت‌ مرا هم‌ به‌ دل‌ دریا برد او که‌ می‌رفت‌ مرا هم‌ به‌ دل‌ دریا برد
نسل‌ غاوی‌ بداند:
اولاً:
تمسک‌ به‌ الگوهای‌ ظاهرنما و موقت‌، شخصیت‌ انسان‌ را شکننده‌ و لرزان‌ می‌کندو به‌ تعبیر قرآن‌، چنین‌ شخصیتی‌ چون‌ تار عنکبوت‌ سست‌ و لرزان‌ است‌ و دوامی‌ نداردودر پایان‌ می‌فهماند که‌ انسان‌ عاقل‌ چنین‌ الگوگیری‌ نمی‌کند ( لو کانوا یعلمون‌ ) .
ثانیاً:
اگر فرصت‌ شکل‌گیری‌ و تثبیت‌ شخصیت‌ از دست‌ برود، زمانی‌ انسان‌ متوجه‌خسران‌ می‌شود که‌ عمر از کف‌ داده‌ است‌ و مخاطب‌ این‌ آیه‌ شریفه‌ است‌: ( یوم‌ یعض‌الظالم‌ علی‌ یدیه‌... ) » و اعلام‌ پشیمانی‌ می‌کند: ( یا ویلتی‌ لیتنی‌ لم‌ اتخذ فلاناًخلیلاً ) .
ثالثاً:
اگر مشتاق‌ باشیم‌ در اخلاق‌ و تربیت‌ به‌ غرب‌ اقتدا کنیم‌ و تجربه‌ تلخ‌ آنها را تکرارکنیم‌، ناچاریم‌ بعداًاز خود آنها نسخة‌ درمان‌، طلب‌ کنیم‌. غربی‌ که‌ در آن‌ «خدا در حال‌بازگشتن‌ است‌» چرا ما در فساد به‌ غرب‌ اقتدا می‌کنیم‌؟ بهتر نیست‌ که‌ در تکنولوژی‌ به‌آنها اقتدا کنیم‌؟ این‌ سخنی‌ است‌ که‌ ابتدای‌ انقلاب‌ امام‌ فرمودند: «ما پیشرفت‌های‌ غرب‌را می‌پذیریم‌، ولی‌ فساد غرب‌ را که‌ خود آنان‌ از آن‌ ناله‌ می‌کنند نه‌»
چند راهکار تربیتی‌ برای‌ «اسوه‌» سازی‌
الف‌) چون‌ تربیت‌ غیر ارادی‌ و بی‌ نقشه‌ قبلی‌، سهم‌ مهمی‌ در سازندگی‌ شخصیت‌فرد دارد، فضاهای‌ مناسب‌ تربیتی‌ و الگوهای‌ شایسته‌ عملی‌ برای‌ متربی‌ فراهم‌ آوریم‌؛
ب‌) متصدیان‌ تربیتی‌، سمبل‌ها و نمادها را «واقعی‌» عرضه‌ کنند، نه‌ «تخیلی‌» و به‌شکل‌ قهرمان‌ سازی‌. گاهی‌ الگو آن‌قدر شکل‌ قهرمان‌ خیالی‌ به‌ خود می‌گیرد که‌ متربی‌خود را از آن‌ دور می‌بیند و نمی‌تواند با آن‌ رابطه‌ برقرار کند؛ تنها او را تحسین‌ و ستایش‌می‌کند، در حالی‌ که‌ گیرنده‌اش‌ برای‌ تأثیر پذیری‌ خاموش‌ است‌؛
ج‌) تکیه‌ بیشتر بر «معیارها» باشد. تا «مصداق‌ها»: «در تدوین‌ زندگی‌ نامه‌فرزانگان‌، برارزش‌ها، ویژگی‌ها و رویکردهای‌ آنان‌ تأکید بیشتری‌ به‌ عمل‌ آید تا خوداشخاص‌. زیرا در روش‌ «اسوه‌پردازی‌» تأکید اساسی‌ باید بر معیارها باشد تا مصداق‌ ها،نوجوانان‌ و جوانان‌، چنانچه‌ ابتدا معیارها را به‌ درستی‌ بشناسند، می‌توانند به‌ مصداق‌هادست‌ یابند. ولی‌ آشنائی‌ صرف‌ با مصداق‌ها، خطر از دست‌ دادن‌ معیارها را در پی‌ دارد.این‌ گونه‌ معیارها با گذشت‌ زمان‌، دست‌خوش‌ آسیب‌هایی‌ نظیر گذشت‌ زمان‌، تغییر وتحول‌ها نمی‌شود».
د) تقویت‌ تفکر انتقادی‌ افراد و عدم‌ مطلق‌ انگاری‌: به‌ متربی‌ فرصت‌ و قدرت‌ارزیابی‌ محاسن‌ و معایب‌ داده‌ شود، تا محاسن‌ را بگیرد و تحت‌ تأثیر نقاط‌ ضعف‌ قرارنگیرد؛
ی‌) شرح‌ حال‌ افراد را در برنامه‌های‌ تربیتی‌ رسمی‌ یا فوق‌ برنامه‌ بگنجانیم‌ و افرادرا به‌ مطالعه‌ آن‌ ترغیب‌ کنیم‌ اگر بتوانیم‌ این‌ کار را جای‌گزین‌ مطالعة‌ رمان‌های‌ جنایی‌ وعشقی‌ کنیم‌، خدمت‌ بزرگی‌ به‌ این‌ نسل‌ کرده‌ایم‌.
8 ـ گره‌ زدن‌ هدف‌های‌ زمینی‌ به‌ آرمانهای‌ بلند الهی‌ (صبغة‌ الله)
مفسران‌ اسلامی‌ با توجه‌ به‌ آیات‌ قرآن‌، ادوار زندگی‌ انسان‌ را به‌ پنج‌ دوره‌: لعب‌،لهو، زینت‌، تفاخر و تکاثر تقسیم‌کرده‌اند که‌ به‌ ترتیب‌ شامل‌:
الف‌) کودکی‌، که‌ دورة‌ بازی‌ و غفلت‌ انسان‌ است‌؛
ب‌) نوجوانی‌، که‌ دورة‌ سرگرمی‌ و دلگرمی‌ است‌؛
ج‌) جوانی‌، که‌ دورة‌ عشق‌ و تجمل‌ پرستی‌ است‌؛
د) بزرگ‌سالی‌، که‌ دورة‌ کسب‌ مقام‌ و فخر فروشی‌ است‌؛
ی‌) پیری‌، که‌ دورة‌ افزایش‌ مال‌ و ثروت‌ و نفرات‌ است‌.
همه‌ این‌ دوران‌، به‌ خودی‌ خود می‌تواند منشأ غفلت‌ از فلسفه‌ حیات‌ و گرفتار«روزمرگی‌» شدن‌ انسان‌ باشد و بسیار می‌بینیم‌ کسانی‌ که‌ عمری‌ را بدین‌ منوال‌می‌گذرانند و در پایان‌ اعلام‌ نارضایتی‌ و انزجار می‌کنند.
اینها کجای‌ کار اشتباه‌ کرده‌اند؟
آیا می‌توان‌ به‌ همه‌ اینها پشت‌ کرد و رهبانیت‌ در پیش‌ گرفت‌؟
در فرهنگ‌ وحی‌، دنیا به‌ دو دسته‌ «ممدوح‌» و «مذموم‌» تقسیم‌ می‌شود. دنیای‌«ممدوح‌» همان‌ است‌ که‌ قبلاًگفتیم‌ نقش‌ «ابزاری‌» دارد و «خادم‌» انسان‌ می‌باشد. دراین‌ نگاه‌ دنیا و آنچه‌ در آن‌ است‌، نباید ما را گرفتار خود کنند، بلکه‌ ما هستیم‌ که‌ آنها راگرفتار خود می‌کنیم‌. چرا که‌ از آنها ابزار کسب‌ خیر و «سعادت‌» ما هستند و رستگاری‌ ما درگرو استفاده‌ درست‌ از اینهاست‌ نه‌ جدایی‌ و دوری‌ از آنها: ( و آتیناه‌ من‌ کل‌ شی‌ء سببا فاتبع‌سبباً ) .
دنیای‌ مذموم‌ آن‌ است‌ که‌ ما را به‌ خدمت‌ گیرد و هدف‌ قرار گیرد: «آنچه‌ انسان‌ را ازیاد خدا غافل‌ کند و رنگ‌ گناه‌ داشته‌ باشد و بوی‌ بد معصیت‌ از آن‌ استشمام‌ شود، دنیاست‌.بنابراین‌ دنیای‌ مذموم‌ در فرهنگ‌ وحی‌ غیر از آسمان‌، زمین‌، دریا و صحراست‌، اینهامخلوقات‌ و آیات‌ الهی‌ است‌ و قرآن‌ از اینها به‌ عظمت‌ یاد می‌کند: ( اءن‌ّ فی‌ خلق‌ السموات‌و الارض‌ لایات‌ للمؤمنین‌... ) و...قرآن‌ کریم‌ از زیبایی‌ آسمان‌ و زمین‌، مکرر سخن‌ گفته‌است‌....دنیا تعلقات‌، اعتبارات‌ و «ما» و «من‌» هایی‌ است‌ که‌ آدمی‌ را به‌ گناه‌ وادار می‌کند.دنیا، عبارت‌ است‌ از لهو لعب‌، زینت‌، تفاخر و تکاثر در اموال‌ و اولاد است‌».
ویژگی‌ دنیای‌ «ممدوح‌» آن‌ است‌ که‌ رنگ‌ الهی‌ بر آن‌ زده‌ شده‌ باشد: ( صبغة‌الله ومن‌ احسن‌ من‌ الله صبغة‌ ) چرا که‌ هر چه‌ رنگ‌ الهی‌ بگیرد چند ویژگی‌ پیدا می‌کند:
اولاً، ارزش‌ معنوی‌ و مافوق‌ مادی‌ می‌یابد. «وقتی‌ که‌ خدا را در همه‌ چیز ببینیم‌،هنگامی‌ که‌ همه‌ چیز را از او بدانیم‌، در پست‌ترین‌ چیزها عالی‌ترین‌ حقایق‌ را خواهیم‌یافت‌، چیزهای‌ معمولی‌ دورو برما، بی‌رنگی‌ و ابتذالی‌ را که‌ در اثر زیاد محشور بودن‌ ما بااینها، آنها را فرا گرفته‌، از دست‌ داده‌ و یک‌ رنگ‌ و جلای‌ جدیدی‌ به‌ خود می‌گیرند.حقیقتاًکه‌ دنیا دنیای‌، دیگری‌ جلوه‌ خواهد کرد.
در این‌ اندیشه‌ حتی‌ فرزند مایه‌ «چشم‌ روشنی‌» و «قرة‌العین‌» است‌ و چیزهای‌دیگر نیز به‌ همین‌ ترتیب‌ مایه‌ برکت‌.
ثانیاً، هم‌ خود جاودانه‌ می‌گردد و هم‌ منشأ قرار و جاودانگی‌ افراد و چیزهای‌ دیگرمی‌شود: ( ما عندکم‌ ینفد و ما عندالله باق‌ ) و دستگیره‌ محکمی‌ می‌گردد برای‌ صعود به‌جاودانگی‌ ( و من‌ یسلم‌ وجهه‌ الی‌ الله و هو محسن‌فقداستمسک‌بالعروة‌ الوثقی‌ ) ...چنین‌ انسانی‌، کشتی‌ نجاتش‌ به‌ فرمان‌ الهی‌ به‌ ساحل‌ قرار می‌رسد: ( بسم‌ الله مجریها ومرساها ) و به‌ قول‌ سعدی‌ شیرین‌ سخن‌:
جز یاددوست‌ هرچه‌کنی‌عمر ضایع‌ است‌جز سر عشق‌ هرچه‌ بگوئی‌ بطالت‌ است‌
نمونة‌ بارز این‌ رنگ‌ الهی‌ یافتن‌، حسین‌ و هر کس‌ و هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ اومنتسب‌ است‌. او که‌ خود به‌ بالا گره‌ خورده‌ بود، مقدس‌ و مبارک‌ و مایه‌ برکت‌ و قرار شده‌ بودو هر چه‌ هم‌ بوی‌ او را بگیرد، مقدس‌ می‌شود و رنگ‌ الهی‌ می‌پذیرد وحتی‌ خاک‌ بی‌ ارزش‌در انتساب‌ به‌ حسین‌ «سجده‌ گاه‌» عشق‌ می‌شود، همان‌طور که‌ کعبه‌ که‌ ظاهراًچیزی‌ جزسنگ‌ و گل‌ نیست‌ ـ در انتساب‌ به‌ خداوند، مقدس‌ می‌شود و «مطاف‌» اهل‌ دل‌. حالاببینید اگر انسانی‌ حقیقتاًبه‌ حسین‌ منتسب‌ می‌شود، مبارک‌ و مایه‌ برکت‌ و جاودانگی‌نمی‌گردد؟
نسل‌ غاوی‌ بداند:
اولاً، هر عملی‌ بدون‌ این‌ رنگ‌، برکت‌ و قراری‌ ندارد و به‌ تعبیر قرآن‌ «هباء منثورا»است‌.
ثانیاً، تا «تناسبی‌» حاصل‌ نشود آن‌ قرار و جاودانگی‌ به‌ دست‌ نمی‌آید. کدام‌ انسان‌عاقلی‌ است‌ که‌ از پایداری‌ گریزان‌ باشد؟
ثالثاً، بالاترین‌ آزادی‌، یعنی‌ آزادی‌ برین‌، رهایی‌ روح‌ از بی‌ بند و باری‌ حیوانی‌ واتصال‌ به‌ ارزش‌ های‌ «مافوق‌» حیوانی‌ است‌ که‌ در آن‌ جا دیگر اگر «بی‌ قراری‌» هم‌ باشداز جنس‌ «نور»است‌ و معیاری‌ برای‌ انسانیت‌.
در وصل‌ هم‌ ز عشق‌ تو ای‌ گل‌ در آتشم‌عاشق‌ نمی‌شوی‌ که‌ ببینی‌ چه‌ می‌کشم‌
در تربیت‌ دینی‌، «دنیاگریزی‌» را آموزش‌ ندهیم‌ به‌ متربی‌؛ بیاموزیم‌ «دنیادار»باشد، نه‌ دنیا پرست‌. امام‌ فرزانة‌ مان‌ این‌ معنا را بارها فرموده‌اند که‌ کاخ‌ نشینی‌ مذموم‌نیست‌، این‌ «خوی‌» کاخ‌ نشینی‌ است‌ که‌ مذموم‌ است‌، چه‌ بسا انسانی‌ که‌ در کوخ‌ زندگی‌می‌کند، ولی‌ خوی‌ کاخ‌ نشینی‌ دارد.
9 ـ «حق‌ پذیری‌» و قدرت‌ تشخیص‌ «حق‌» و «باطل‌» و نقد و تحلیل‌
انسان‌ فطرتی‌ «حق‌ جو» و «حق‌پذیر» دارد و همواره‌ آمادة‌ پذیرش‌ حقیقت‌ است‌و از پذیرش‌ آن‌ لذت‌ می‌برد، مگر این‌ که‌ این‌ گرایش‌ یا ضایع‌ شده‌ باشد، یا از مسیر اصلی‌اش‌ انحراف‌ اساسی‌ پیدا کرده‌ باشد. آن‌ وقت‌ دیگر، چشم‌ حق‌ بین‌ بسته‌ می‌شود: ( وجعلنا علی‌ قلوبهم‌ اکنة‌ ان‌ یفقهوه‌ ) .
ولی‌ زمانی‌ که‌ فطرت‌ دست‌ نخورده‌ باشد و منحرف‌ نشده‌ باشد، جان‌ تشنه‌ انسان‌برای‌ حقیقت‌ بی‌تابی‌ می‌کند: ( و اذا سمعوا ما انزل‌ الی‌ الرسول‌تری‌ اعینهم‌ تفیض‌ من‌الدمع‌ مما عرفوا من‌ الحق‌ ) چنین‌ انسانی‌ فارغ‌ از «خود خواهی‌» بی‌ طرف‌ و بی‌ غرض‌،به‌ واقعیات‌ نگاه‌ می‌کند. استاد مطهری‌ در این‌ باره‌ فرموده‌اند:
«خداوند انسان‌ را حقیقت‌ طلب‌ آفریده‌ است‌. مقصود از حقیقت‌طلبی‌ این‌ است‌ که‌انسان‌ می‌خواهد حقایق‌ را آن‌چنان‌ که‌ هستند بفهمد، می‌خواهد اشیا را همان‌ جوری‌ که‌هست‌، بشناسد و بفهمد و این‌ فرع‌ بر این‌ است‌ که‌ انسان‌ خودش‌را به‌ حقایق‌ بی‌ طرف‌ وبی‌ غرض‌ نگه‌ دارد و بخواهد حقیقت‌ را کشف‌ کند، آن‌ چنان‌ که‌ هست‌، نه‌ این‌ که‌ بخواهدحقیقت‌ طوری‌ باشد که‌ او دلش‌ می‌خواهد. یک‌ وقت‌ انسان‌ چیزی‌ را پیش‌ خود فرض‌کرده‌ بعد می‌خواهد حقیقت‌ نیز همان‌ طور باشد که‌ او دلش‌ می‌خواهد و این‌ خودش‌ منشأگمراهی‌ است‌.
قرآن‌ کریم‌ هشدار می‌دهد که‌ در تشخیص‌ «حق‌» دقت‌ کنیم‌ و هر اندیشه‌ و عمل‌کاذبی‌ برای‌ ما فرح‌ و شادمانی‌ «موقت‌» ایجاد نکند: ( کل‌ حزب‌ بمالدیهم‌ فرحون‌ ) .
اگر چنین‌ دقت‌ و بی‌ طرفی‌ در انسان‌ حاصل‌ شود، چشمه‌های‌ حکمت‌ الهی‌ از قلب‌بر زبانش‌ جاری‌ می‌شود، چرا که‌ انسان‌ حق‌پذیر سرزمین‌ جانش‌ مستعد رویش‌ حقایق‌الهی‌ است‌: ( والبلد الطیب‌ یخرج‌ نباته‌ باذن‌ ربه‌ ) چنین‌ انسانی‌ بصیرتی‌ پیدا می‌کند که‌«حریم‌» حق‌ و باطل‌ را با هم‌ مشتبه‌ نمی‌کند، زیرا دو عامل‌ در تشخیص‌ این‌ حریم‌ مؤثراست‌: اول‌ «واقع‌» بین‌ بودن‌، نه‌ پایبند اوهام‌ و خرافات‌ خیالی‌ بودن‌ و دوم‌، روحیه‌حق‌طلبی‌ و حق‌ پذیری‌ داشتن‌.
علت‌ دشوار بودن‌ تشخیص‌ این‌ حریم‌، آن‌ است‌ که‌ معمولاًباطل‌ ظاهری‌ آراسته‌ وباطنی‌ آلوده‌ داردو هر چند ظاهرش‌ «لذت‌» موقتی‌ دارد، ولی‌ باطنش‌ ذلت‌ و عذاب‌ است‌ و«حق‌» گرچه‌ ظاهرش‌ موقتاًرنج‌ آور است‌، ولی‌ باطن‌ و درونش‌ عزت‌ و آرامش‌ است‌. پس‌باطل‌، اگر «عزتی‌» هم‌ به‌ همراه‌ داشته‌ باشد، گذرا و کاذب‌ است‌ و حق‌ اگر ذلتی‌ به‌ همراه‌داشته‌ باشد، کاذب‌ و زودگذر است‌. چرا که‌ حق‌ به‌ سرچشمه‌ اتصال‌ دارد: ( فلله‌العزة‌جمیعاً ) سرچشمة‌ عزت‌ خداوند است‌ و کلید دار آن‌ اوست‌.
آیات‌ متعددی‌ در قرآن‌ به‌ این‌ «قدرت‌» تشخیص‌ اشاره‌ می‌کنند: بعضی‌ آیات‌«جهاد» و تلاش‌ و کوشش‌ انسان‌ را معیارِ این‌ راه‌ معرفی‌ می‌کنند: ( والذین‌ جاهدوا فینالنهدینهم‌ سبلنا ) بعضی‌ آیات‌ «ایمان‌» را معیار این‌ هدایت‌ می‌دانند: ( و من‌ یومن‌ بالله‌یهد قلبه‌ ) و به‌ تعبیر امام‌ علی‌ (ع) خداوند چراغ‌ هدایت‌ را در دل‌ چنین‌ انسانی‌ روشن‌می‌کند: «فزهر مصباح‌ الهدی‌ فی‌ قلبه‌» و در بعضی‌ آیات‌ به‌ مرتبه‌ بالاتری‌ اشاره‌ می‌کندو معیار قدرت‌ تشخیص‌ را «تقوا» معرفی‌ می‌نماید: ( اتقوالله و یعلمکم‌ الله ) و ( ان‌ تتقواالله یجعل‌ لکم‌ فرقاناً ) و...که‌ همة‌ اینها حکایت‌ از مراتب‌ مختلف‌ یک‌ حقیقت‌ می‌کند.
نمونه‌ این‌ ویژگی‌ در بین‌ عاشوراییان‌ «حر ریاحی‌» است‌ که‌ قلبش‌ آماده‌ پذیرش‌حقیقت‌ بود و پیام‌ قرآن‌ به‌ گوش‌ جان‌ شنید: ( الم‌ یأن‌ للذین‌ آمنوا ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌لذکر الله ) و این‌ می‌تواند درس‌ بزرگی‌ برای‌ بشر رها و سرگردان‌ امروزباشد.
نسل‌ «غاوی‌» بداند هر چند کسب‌ این‌ قدرت‌ تشخیص‌ کار آسانی‌ نیست‌، ولی‌باید از «طبیعت‌» آموخت‌ که‌ یک‌ بهار پر طراوت‌ و پرآب‌، مرهون‌ زمستانی‌ یخبندان‌ وکولاکی‌ است‌ و مشکلات‌ و خزان‌ ها برگة‌ عبور به‌ رحمت‌های‌ خاص‌ الهی‌ اند: ( من‌ یتق‌الله یجعل‌ له‌ مخرجاًویرزقه‌ من‌ حیث‌ لایحتسب‌ ) .
به‌ مجریان‌ تربیتی‌ توصیه‌ می‌شود: از آن‌جا که‌ یکی‌ از عوامل‌ دین‌ گریزی‌«مشتبه‌» شدن‌ حق‌ و باطل‌ است‌، در تربیت‌ بکوشیم‌ شرایطی‌ فراهم‌ آوریم‌ :
اولاً، متربی‌ شخصی‌ «واقع‌ بین‌» تربیت‌ شود و از «اوهام‌» و «خرافات‌» بر حذرباشد؛
ثانیاً، فرصت‌ نقدو تحلیل‌ و موضع‌گیری‌ به‌ او بدهیم‌ و تربیت‌ را منحصراًامری‌یک‌ سویه‌ ندانیم‌ «منتهانقد و تحلیل‌ با رعایت‌ حریم‌ ادب‌»
10ـ بهره‌ وری‌ دینی‌
در تربیت‌ دینی‌ اسلام‌، انسان‌ مکلف‌ است‌، همواره‌ بر «دانایی‌» و «توانایی‌» خودبیفزاید، زیرا هم‌ «علم‌» حقیقتی‌ بی‌انتهاست‌. ( و فوق‌ کل‌ ذی‌ علم‌ علیم‌ ) و هم‌ راه‌،پایانی‌ ندارد و بن‌ بست‌ نیست‌.هر چه‌ تربیت‌ در دامان‌ تعالیم‌ دین‌ «دقیق‌تر» و«کامل‌تر» صورت‌ پذیرد، انسان‌ از تأثیر پذیری‌ و جهت‌گیری‌ باطل‌ مصون‌ می‌ماند:«تربیت‌ دینی‌ متضمن‌ مصونیت‌ بخشیدن‌ دل‌ از سهو و نفس‌ از لهو و زبان‌ از لغو است‌».
در جوامعی‌، مانند جامعه‌ ما، که‌ همواره‌ بافت‌ دینی‌ خود را حفظ‌ کرده‌ است‌، مشکل‌اصلی‌ «کفر» و ارتداد نیست‌، بلکه‌ فساد در عمل‌ می‌باشد. مطابق‌ آیه‌ شریفة‌: ( اولئک‌ هم‌الکفرة‌ الفجرة‌ ) ، در اجتماعی‌ مانند اجتماع‌ خودمان‌، مردم‌ هر چند کافر نیستند و خداوندرا منکر نمی‌باشند، ولی‌ به‌ نظر می‌رسد در عمل‌، خدا را از بسیاری‌ از صحنه‌های‌ زندگی‌خود حذف‌ کرده‌اند.
یکی از علل‌ انحطاط‌ و عقب‌ ماندگی‌ مسلمانان‌ همین‌ امر می‌باشد. مجالس‌مذهبی‌ می‌تواند بستر مناسبی‌ برای‌ «ترغیب‌» به‌ عمل‌ و «تقویت‌» توانایی‌ دینی‌ این‌افراد باشد.
راه‌ یافتگان‌ طریق‌ هدایت‌ و عاشوراییان‌، با اعتقاد به‌ اصل‌ «بهره‌ وری‌ دینی‌» ازمجالس‌ «ذکر» و یاد خدا، به‌ شایسته‌ترین‌ شکل‌ استفاده‌ می‌کنند. او فرصتی‌ را که‌ در این‌مجلس‌ صرف‌ می‌کند ـ همچون‌ سایر اوقات‌ عمرش‌ ـ به‌ شکلی‌ حکیمانه‌ و هدفدار بهره‌برداری‌ می‌کند چرا که‌ ـ اگر قرار است‌ انسان‌ مورد سئوال‌ و بازخواست‌ قرار گیرد ـ از همین‌ایام‌ و فرصت‌ و فراغتی‌ که‌ یک‌ جوان‌ در این‌ مجالس‌ صرف‌ کرده‌ است‌، نیز سئوال‌ ومؤاخذه‌ خواهد شد.
نسل‌ «غاوی‌» بدانند:
الف‌) اگر در مجالس‌ «ذکر» و یاد الهی‌ شرکت‌ می‌کنند، فرصت‌ را غنیمت‌ شمارند،مجالس‌ «ذکر» جان‌ پرور است‌ و روح‌ را به‌ معراج‌ می‌برد و می‌تواند راه‌ درمان‌ مطمئنی‌برای‌ «افسردگی‌» باشد.

• این‌ قدر گفتیم‌ باقی‌ فکر کن‌ ذکر آرد فکر را در اهتزار ذکر را خورشید این‌ افسرده‌ ساز
• فکر اگر جامد بود رو ذکر کن‌ ذکر را خورشید این‌ افسرده‌ ساز ذکر را خورشید این‌ افسرده‌ ساز
ب‌) بابرنامه‌ به‌ این‌ مجالس‌ برویم‌ و خود ر ابه‌ دست‌ مجلس‌ نسپاریم‌ ـ خصوصاًاگرکیفیت‌ برنامه‌ پائین‌ و خسته‌ کننده‌ است‌ـ بخشی‌ از وقت‌ را که‌ قادر به‌ استفاده‌ از مجلس‌نیستیم‌ به‌ برنامه‌های‌ دیگر برسیم‌؛ مثلاًمابین‌ دعای‌ کمیل‌ اگر خسته‌ شدیم‌ نماز قضایی‌بخوانیم‌ و...
لحظاتی‌ از مجالس‌ را به‌ قرائت‌ قرآن‌، حفظ‌ و تأمل‌ در آیات‌، مطالعة‌ کتبی‌ که‌اطلاعات‌ مذهبی‌ ما را افزایش‌ می‌دهد، اختصاص‌ دهیم‌. مثلاًقبل‌ یا بعد از نماز جماعت‌چند مسئله‌ احکام‌ بیاموزیم‌ و... تاهم‌ مجلس‌ یک‌ نواخت‌ و خسته‌ کننده‌ نباشد و هم‌بیشترین‌ استفاده‌ را برده‌ باشیم‌.
ج‌) قلب‌ انسان‌، «اقبال‌» و «ادباری‌» دارد، حتی‌ آلوده‌ترین‌ فرد، گاهی‌ روحش‌ تشنه‌و آماده‌ اوج‌ گرفتن‌ می‌گردد حالات‌ اقبال‌ قلب‌ انسان‌ را غنیمت‌ شمریم‌ و در آن‌ فرصت‌،بهترین‌ استفاده‌ را از آن‌ حالت‌ بکنیم‌ و به‌ عکس‌ لحظه‌هایی‌ که‌ جسم‌ خسته‌ و خواب‌ آلود،است‌ یا روح‌ افسرده‌ و کسل‌ است‌، برنامه‌ها را مختصر کنیم‌، تا تحمیل‌ نباشد و نتیجه‌معکوس‌ به‌ بار نیاورد.
سعدی‌ همین‌ حالات‌ را از زبان‌ یعقوب‌، با توجه‌ به‌ آیه‌ قرآن‌به‌ نظم‌ در آورده‌ است‌:

• یکی‌ پرسید از آن‌ گم‌ گشته‌ فرزند زمصرش‌ بوی‌ پیراهن‌ شنیدی‌ بگفت‌ احوال‌ ما برق‌ جهان‌ است گهی‌ بر طارم‌ اعلی‌ نشینم ‌گهی‌ تا پشت‌ پای‌ خود نبینم‌
• که‌ای‌ روشن‌ روان‌ پیر خردمند چرا در چاه‌ کنعانش‌ ندیدی‌ ‌دمی‌ پیدا و دیگر دم‌ نهان‌ است‌ ‌گهی‌ تا پشت‌ پای‌ خود نبینم‌ ‌گهی‌ تا پشت‌ پای‌ خود نبینم‌
د) این‌ مجالس‌ می‌تواند زمینه‌ جلب‌ «فضل‌» و «رحمت‌» خاص‌ الهی‌ باشد، زیرا ازجانب‌ او ممنوعیتی‌ نیست‌. او اطمینان‌ به‌ رحمت‌ رسانی‌ داده‌ است‌:
( کتب‌ علی‌ نفسه‌ الرحمة‌ ) و...این‌ گونه‌ آیات‌ انسان‌ را مشتاق‌ به‌ بهره‌ وری‌می‌کند، چرا که‌ فضل‌ خدا گاهی‌ با «کار» و کوشش‌ و گاهی‌ با «علم‌» و گاهی‌ با «دعا»و...به‌دست‌ می‌آید اینها مکمل‌ هم‌اند و مجالس‌ «ذکر» از ارزشمندترین‌ فرصت‌ ها برای‌جلب‌ رحمت‌ خاص‌ الهی‌ اند.
چند توصیه‌ به‌ مجریان‌ تربیت‌ دینی‌
الف‌) مجالس‌ و برنامه‌های‌ مذهبی‌ را در صورت‌ امکان‌ مختصر و مفید برگزارکنیم‌، تا مجالس‌ «وقت‌ کشی‌» نباشد؛
ب‌) برنامه‌ها را متناسب‌ با هر گروه‌ سنی‌ تنظیم‌ کنیم‌ (به‌ویژه‌ نوجوانان‌) که‌ ازنشستن‌ زیاد خسته‌ می‌شوند و نیاز به‌ جنبش‌ و تحرک‌ دارند؛
ج‌ ـ برنامه‌ها از تنوع‌ کافی‌ برخوردار باشند (اعتقادی‌، اخلاقی‌، احکام‌ و...) و در اداره‌برنامه‌ از الگوهای‌ موفق‌ استفاده‌ کنیم‌؛
د) در صورت‌ امکان‌ از هنرمندی‌ هر گروه‌ سنی‌ برای‌ اداره‌ جلسات‌ استفاده‌ کنیم‌؛
س‌) به‌ شرایط‌ جسمی‌ (سلامتی‌ و بیماری‌، سیری‌ و گرسنگی‌، خواب‌ آلودگی‌ و...) وروحی‌ (با نشاطی‌، کسالت‌ و...) متربی‌ توجه‌ داشته‌ باشیم‌؛
ی‌) بعضی‌ مواقع‌ از متربیان‌ نظرخواهی‌ کنیم‌ و کیفیت‌ و کمیت‌ برنامه‌ها را ارزیابی‌نماییم‌، تا در برنامه‌های‌ بعدی‌، نقطه‌های‌ قوّت‌ را تقویت‌ و نقطه‌های‌ ضعف‌ رااصلاح‌کنیم‌.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد