اصولتربیتدراسلام(باتکیهبرقرآنکریم)
چکیده
فعالیتهای تربیتی از جمله فعالیتهای اساسی است که در حیات فردی و جمعی انسان، تاثیری انکارناپذیر دارد. این فعالیتها برای تحقق اهداف مورد نظر، تابع اصل یا اصولی است. مشخصکردن اصول تربیت از جمله اقدامات اساسی است که باید قبل از هر کاری انجام پذیرد.
در این نوشته پس از بررسی بخشی از تعاریف و بحثهای ارائه شده توسط صاحبنظران تربیت و کتابهای موجود درباره تربیت اسلامی، اصول تربیتی به عنوان «ریشه و بنیانهایی تعریف شده که در جریان تربیت لازمالاتباع بوده است و بسان دستورالعملی کلی، تمامی جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد» بهگونهای که در صورت تخطی از آنها، رسیدن جریان تربیت به هدف نهایی خودش دستخوش مخاطره میشود.
پس از ارائه تعریف اصل تربیتی به بررسی منابع اصل تربیتی پرداخته، و ضمن بررسی دیدگاههای گوناگون درباره وضعی یا کشفی بودن اصول تربیت، این نتیجه حاصل شده است که اصول تربیت اسلامی از جهتی حالت وضعی و از جهتی دیگر حالت کشفی دارد؛ به عبارت دیگر اصول تربیت به لحاظ اینکه در قرآن، متون مذهبی و سایر منابع وجود دارد، موضوعه و به لحاظ اینکه در متون مذهبی باید به اکتشاف و استخراج آنها پرداخت، مکشوفه است. در بخش بعدی نوشته، پس از طبقه بندی اصول تربیت به دو دسته عام و کاربردی، در نهایت چند اصل عام تربیتی معرفی شده و به اختصار مورد بحث قرار گرفته که عبارت است از: اصل کرامت، اصل مسئولیت، اصل عقل، اصل عدل ،اصل کمالجویی و اصل وسع.
مقدمه
اصول تربیت یکی از مقولههای بحثانگیز تربیت است؛ بهگونهای که افراد مختلف بهدلیل در اختیار نداشتن تعریف و ملاک صحیحی از اصول، بحثها و مفاهیم گوناگون و نامتجانس تربیت را تحت عنوان اصول طبقه بندی کردهاند. لذا برای سر و سامان دادن به بحثهای پراکنده درباره اصول تربیت و بهکارگیری اصول در تعیین اهداف، روشها، محتوی و ارزشیابی فرایند تربیت، ارائه تعریفی دقیق از اصل تربیتی ضروری است.
این مقاله درصدد ارائه تعریفی جامع و مانع برای اصول تربیت اسلامی است؛ بهگونهای که بتوان با بهرهگیری از آن تعریف، اصول ارائه شده از سوی صاحبنظران را مورد نقد و بررسی قرار داد. به همین منظور ابتدا به بیان معنای لغوی اصل و سپس ضمن بیان معنای اصل تربیتی به تبیین معنای اصطلاحی آن میپردازد و با بررسی تعاریف صاحبنظران تربیت اسلامی، تعریفی را از اصل تربیتی عرضه میکند. پس از آن منبع یا منابع اصل تربیتی مورد بحث قرار میگیرد و در نهایت مجموعهای از اصول مورد قبول با بهرهگیری از آیات قرآن کریم استخراج و مورد بحث قرار میگیرد.
اصل چیست؟
واژه اصل در زبان فارسی معادل واژه انگلیسی Principle است. «گاه مقصود از اصل، بیخ، بن و ریشه است و برای بحث درباره هر امری باید به ریشه و اساس واقعی آن توجه کرد. در این معنا اصل در مقابل فرع قرار دارد. گاه نیز اصل به معنای عینی و متحصّل در خارج است و از این لحاظ میتوان از واژه اصیل در مقابل اعتباری سخن گفتوگاه نیز اصل به معنای حقیقت (در برابر باطل) است و در این استعمال اصیل در مقابل بدلی یا ناخالص بهکار میرود.1
اصل در علوم چنین تعریف شده است: «اصیل عبارت از مجموعه تعمیمهایی است مبتنی بر مشاهدات که در محدوده خطاهای حسی، قطعی تلقی شده و دانشمندان اغلب آنان را معادل حقایق در نظر میگیرند.»2 همچنین به رابطه بین مفاهیم که بهواسطه تعمیمهایی توصیف میشود، اصول علمی اطلاق میشود.
در مفردات راغب اصل، چنین تعریف شده است:
اصل الشیء ریشه و پایه هر چیزی است که اگر آن پایه و ستون در حال بلند شدن و بلندی توهم شود، نیروی خیال نمیتواند آن را تصور کند. از این رو خدای تعالی فرموده: اصلها ثابت و فرعها فیالسماء (ابراهیم/24) که تصور کرانه با عظمت و بلندی آسمان هرگز به اندیشه و تصور و خیال درنیاید.3
در قرآن کریم اصل در معنای ریشه و بنیان و اساس مورد استفاده قرار گرفته است. در آیه 64 سوره مبارکه صافات، این معنای اصل مدّ نظر است و میفرماید: «... اِنها شجرة تخرج فی اصل الجحیم...». مرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان ذیل این آیه مینویسد: «... و جمله... وصف شجره زقوم است و اصل جحیم به معنای قعر جهنم است...»4 آیه دیگری که معنای ریشه و پایه را از واژه اصل افاده میکند این آیه است:
الم ترکیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اُکلها کل حین باذن ربها...» (ابراهیم/24) مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه مینویسد: «... اینکه فرمود «اصلها ثابت» معنایش این است که ریشهاش در زمین جای گرفته و با عروق خود در زمین پنجه زده است...».5
در آیهای که مربوط به قطع نخلستان بنی نظیر به دستور پیامبر اکرم (ص) است نیز اصل به معنای ریشه و پایه نخل که موجب استواری آن میشود، بهکار رفته است. در آیه 5 سوره حشر چنین آمده است: «ما قطعتم من لینة اوترکتموها قائمة علی اصولها فباذن الله و...» یعنی شما هیچ نخلی را قطع نمیکنید و هیچ یک را «سرپا» نمیگذارید مگر به اذن خدا و همه اینها برای این است که خدا فاسقان را خوار کند...» منظور از سرپا نگهداشتن نخل، باقی گذاشتن آن بر روی تنه و ریشه است که باعث میشود نخل استوار بماند.
ترکیباتی که از ریشه «اصل» ساخته شده است، نیز همین معنا را افاده میکند که از جمله میتوان کلمه اصیل و کلمه آصال را نام برد. کلمه «آصال» جمع «اُصُل» و «اُصُل» خود جمع کلمه «اصیل» است. لذا آصال جمع الجمع کلمه «اصیل» به معنای پایان روز آورده شده است. در آیه 15 سوره مبارکه رعد چنین میخوانیم: «... و لله یسجد من فی السموات و الارض طوعاً و کرها و ضلالهم بالغدو و الآصال.» مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیه شریفه چنین توضیح میدهد: «.. پس آصال جمع الجمع اصیل است و از این جهت این ساعت از روز، معین بین عصر و غروب آفتاب را آصال گفتهاند که گویی ریشه و مبدأ شب است.»6
در این نوشته با توجه به معنای لغوی و کاربرد آن در قرآن، واژه اصل به معنای ریشه و اساس تلقی میشود و مورد استفاده قرار میگیرد.
اصل تربیتی چیست؟
برای تشریح اصل تربیتی، پس از بیان معنای اصل باید به تبیین معنای واژه تربیت پرداخت و از آنجا که مفهوم تربیت در قرآن مدّ نظر است، باید به استخراج این معنا از قرآن کریم مبادرت کرد. در قرآن کریم ریشهای که بهترین و مناسبترین معنای واژه تربیت را افاده میکند ریشه «الرّب» یعنی «ربب» است. «الرّب» در اصل به معنی تربیت و پرورش است یعنی ایجاد کردن حالتی پس از حالتی دیگر در چیزی تا به حدّ نهایی و تمام و کمال آن برسد»7
واژه ربّ بهطور مطلق برای خدا بهکار میرود ولی در حالت اضافه هم برای خدا و هم غیر او بهکار میرود. مفردات راغب در ادامه بحث از واژه تربیت چنین شرح میدهد:
«گفته شده ربّانی منسوب به ربّان است یعنی دانشمند و راسخ در علم دین و عارف بالله) و نیز گفتهاند ربّانی منسوب به واژه ربّ است که از مصدر است. پس ـ ربّانی ـ در این معنی یعنی منسوب به مصدر، کسی است که علم و دانش را تکامل میبخشد؛ مثل حکیم و یا منسوب به خود اوست که در این صورت ربّانی یعنی کسی که نفس خویشتن با علم پرورش میدهد که البته هر دو معنی (پرورش و رشد خویش با علم یا پرورش و رشد علم) تحقیقا ملازم یکدیگر است. زیرا کسی که نفس و جان خویش را با علم پرورش میدهد در واقع علم و دانش را رشد داده است و کسی که در راه تکامل عمل و دانش کوشید، خویشتن را با آن تربیت کرده است.»8
تربیت به معنای فعالیتی تعاملی و دو جانبه است که بین مربی و متربی در جریان است و تا زمانی که متربی به هدف نهایی تربیت یعنی رشد و کمال دست یابد استمرار دارد. روشن است که مربّی برای ایجاد حالتی پس از حالت دیگر نیازمند به اصول و ضوابطی است که موفقیت این فرایند تعاملی را تضمین کند. با توجه به معنای اصل یعنی ریشه و اساس میتوان چنین نتیجهگیریکرد که اصل تربیتی، ریشه و بنیانی است که در جریان تربیت اجتنابناپذیر است و بهعنوان دستورالعملی کلی تمامی جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد و در صورتی که از آن تخطّی شود دستیابی به هدف دچار مخاطره جدّی میشود.
پس از بیان معنای اصل تربیتی بجاست که اصول تربیت را از دیدگاه صاحبنظران تعلیم و تربیت مورد بررسی قرار دهیم. امّا نکتهای که در بیان مفهوم اصل تربیتی و بررسی دیدگاههای صاحبنظران تعلیم و تربیت دراین زمینه، باید مورد توجه قرارداد، این است که حیطه و دامنه تأثیر اصول تربیت تا کجاست. ارائه پاسخی دقیق و قانعکننده به این سؤال تا اندازه زیادی ما را از گرفتار شدن در گرداب اختلاف نظرهای موجود درباره اصول تربیت مصون خواهد داشت. اگر جریان تربیت هدایت متربّی از سوی مربّی برای رسیدن به کمال مورد نظر خالق تلقی، و اصل نیز قاعدهای بنیادین و اجتنابناپذیر برای این جریان تلقی شود، آنگاه اصل تربیتی ریشه و بنیانی خواهد بود که بر کل جریان تربیت از ابتدا تا انتها حاکم و ناظر است و به هیچ وجه و در هیچ موقعیتی امکان تخطی از آن وجود ندارد. از سوی دیگر اگر اصل را راهنمای عمل در تدابیر تربیتی بدانیم، تلویحا پذیرفتهایم که بخشی از جریان تربیت ـ که شامل تعیین اهداف تربیتی است ـ از قلمرو شمول اصول خارج باشد و لذا اصولی این چنین را میتوان اصول کاربردی تربیت نام نهاد، در حالی که اصول کلی و فراگیر تربیت را میتوان اصول عام تربیت نامید.
در تعیین اهداف تربیت، یادآوری این نکته ضروری است که هدف نهایی و غایی جریان تربیت از سوی خالق انسانها تعیین شده ولیکن برای گام برداشتن و نزدیک شدن بهسوی این هدف نهایی، تعیین هدفهای واسطه به مثابه ضرورت پلههای نردبان برای صعود بر بلندی، ضروری است و اصول عام تربیت بر جریان تعیین این اهداف و سپس تعیین محتوی و روشهای لازم برای تحقق این اهداف حاکم و ناظر است. در حالی که اصول کاربردی به مراحلی پس از تعیین اهداف واسط اشاره دارد و صرفا شیوه و طریق رسیدن به اهداف تعیین شده را مشخص میسازد و خود در جریان انتخاب آنها هیچ نقشی ندارد. بدیهی است اگر ما به جریان تربیت واقعبینانه نگاه بکنیم ضرورت وجود اصول عام تربیتی را با تمام وجود احساس میکنیم و نمیتوانیم خود را از دقت و تعمق در تعیین اهداف واسطهای تربیت از مسئولیت بینیاز و مبرّی بدانیم. با توجه به این نکته است که نارسایی بسیاری از تعاریف ارائه شده برای اصول تربیتی روشن میشود. در اینجا چند تعریف ارائه شده با توجه به این تقسیمبندی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
قدیمیترین بحث در زبان فارسی درباره اصول تربیت به مرحوم دکتر هوشیار مربوط است. ایشان در این زمینه چنین نوشته است: « ... تعلیم و تربیت در حقیقت مجموعه منظمی است از رفتار و جز این نیست. پس در آموزش و پرورش در جستجوی اصل عمل و رفتار باید بود و علم آموزش و پرورش خود عبارت از شناسایی به مجموعه اصولی است که منشأ و مصدر رفتار آموزگار و دانشآموز میباشد و در ضمن عمل یعنی در حین آموختن، فرا گرفتن، هدایت کردن و پرورش یافتن، آموزگار و شاگرد هر دو را بهکار میآید. از این لحاظ بنابر نظر یکی از دانشمندان این فنّ علم آموزش و پرورش علم به اصول است و بس...».9
تعریف مرحوم دکتر هوشیار از تعلیم و تربیت عملی و کاربردی است و خارج از قلمرو رفتار معلم و شاگرد، چیز دیگری را در تعلیم و تربیت دخیل نمیداند و یا حداقل از ذکر آنها غفلت میورزد. در هر صورت وی در تعریف خویش از تعلیم و تربیت و اصول آن، تعیین اهداف تربیتی را چنانکه باید و شاید مورد توجه قرار نمیدهد. لذا متناسب با دیدگاه ایشان، اصول ذکر شده بیشتر رنگ اصول کاربردی را دارد تا اصول عام. شاهد بر این مدعا تعریف ایشان از «روش» است که مینویسد: «اصل و روش یکی نیستند. مراد از روش در این مورد راه و طریقهای است که میان اصل و هدف امتداد دارد و عمل تربیتی را منظم و موصل به هدف و منظور مربی میکند»10 لذا میتوان گفت که اصول مورد نظر دکتر هوشیار، شیوه و طریقه تحققّ هدف را تعیین میکند و خود در تعیین هدف هیچ نقشی ندارد. گو اینکه اهداف باید در جای دیگر و توسط افرادی بجز دست اندرکاران تربیت تعیین گردد. ایشان در جای دیگر این نکته را با صراحت بیشتری چنین توضیح میدهد: «هر هدفی دارای اصل یا اصول مخصوص به خود است»11 پس اصول مورد نظر دکتر هوشیار اصول کاربردی است و جای اصول عام در جریان تربیتی مورد نظر ایشان همچنان خالی است. امّا هنگامی که وارد مرحله بیان اصول میشود، این حالت کاربردی سلطه محض خویش را از دست میدهد و در مقابل هر اصل مأخوذه از رفتار، یک اصل مأخوذه از نظام ارزشی حاکم بر جامعه قرار داده میشود که علاوه بر تعیین روشهای تربیت به تعیین اهداف تربیت نیز چندان بیتوجه نیست؛ مثلاً در مقابل اصل فعالیت از اصل کمال سخن میرود که براحتی نمیتوان آن را از رفتار معلم و شاگرد استخراج کرد، بلکه بیانگر اهدافی برای جریان تربیت است. بعلاوه اصول سندیّت و اجتماع نیز دارای این ویژگی است و خارج از قلمرو آنچه در رفتار معلم و شاگرد قابل رؤیت و کشف است، به تعیین «باید»هایی میپردازد و این «باید»ها که برخاسته از دیدگاههای ارزشی جامعه است، نقش اهداف را ایفا خواهد کرد.
واژهنامه تعلیم و تربیت ذیل عنوان اصل تدریس، اصل را چنین تعریف کرده است «اصل عبارت از مفهوم یا تعمیمی است که بهعنوان راهنمایی برای معلم در هدایت شاگردان در رسیدن به اهداف آموزشی ایفای نقش میکند»12 این تعریف نیز آشکارا اصول کاربری تربیت را مد نظر قرار داده است که در تعامل بین معلم و شاگرد ایفای نقش میکند.
شکوهی در بحث اصول آموزش و پرورش نیز این معنای خاص از اصل را مورد توجه قرار میدهد و چنین مینویسد: «اصول تعلیم و تربیت مربیان را به منزله ابزاری است که با استفاده از آن میتوانند به موقع و در عین حال با روشن بینی کافی تصمیم بگیرند و وظایف تربیتی خویش را بهنحو رضایت بخشی انجام دهند.»13
شریعتمداری نیز تعریفی از اصل تربیتی ارائه کردهاست که همین جنبه خاص از اصول تربیت یعنی جنبه کاربردی آنها را مورد توجه قرار داده است. ایشان در بحث درباره اصول تعلیم و تربیت چنین نوشته است: «اصول تعلیم و تربیت از نظر نگارنده مفاهیم، نظریهها و قواعد نسبتا کلی است که در بیشتر موارد صادق است و باید راهنمای مربیان، معلمان، مدیران، اولیای فرهنگ و والدین دانشآموزان در کلیه اعمال تربیتی باشد..».14
باقری پس از بحث از معانی گوناگون اصل، اصل تربیتی را چنین تعریف کردهاست: «... مقصود از اصل قاعده عامهای است که میتوان آن را به منزله دستورالعملی کلی در نظر گرفت و از آن بهعنوان راهنمای عمل در تدابیر تربیتی استفاده کرد»15 در این تعریف نیز از آنجا که به راهنمای عمل در تدابیر تربیتی اشاره شده، کاربردی بودن اصول تربیت آشکارا قابل تشخیص، و تکلیف تعیین اهداف تربیتی روشن نشده است. ایشان اصولی را برای تربیت مطرح کرده است که برخی از آنها کمبود تعریف را برطرف میکند و به لحاظ طیف و دامنه تأثیر، اهداف واسط جریان تربیت را نیز دربر میگیرد، در حالی که برخی دیگر صراحتا به روشهای تربیت میپردازند و امکان ایفای نقش چندانی در تعیین اهداف تربیتی ندارند. لذا بهنظر میرسد جدا کردن این دو دسته از اصول، ایجاد تغییراتی را در تعریف اصل ایجاب کند؛ به عنوان مثال، اصول عدل و تعقل هم تعیین کننده روشها و محتوای جریان تربیت است و هم در تعیین اهداف تربیتی نقشی اساسی و انکارناپذیر دارد بهطوری که در جریان هدفگذاری رعایت این دو اصل الزامی و اجتنابناپذیر است. از سوی دیگر اصولی چون تذکر، فضل، سبقت و... در تعیین اهداف تربیتی نقشی ندارد و صرفا به مراحل بعدی تربیت یعنی روشها و محتوای تربیت ناظر است.
احمدی در بحث از اصول تربیت در اسلام، اصل را زیر بنا و ریشه و بنیانی میداند که به هیچ وجه نمیتوان از آن تخطی کرد.16 ایشان سپس اصول توحید، نبوت و عدل را بهعنوان شاهد مثال ذکر کرده و برخلاف سایر افراد در بیان اصول تربیت اسلامی، از اصول عام تربیت سخن گفته است. اگرچه صرف معرفی اصول عام کافی نیست و ارائه اصول کاربردی نیز ضرورت است، معالوصف به لحاظ اینکه به اصول عام و تعیینکننده اهداف تربیت اسلامی که نشأت گرفته از جهان بینی است، توجه کافی داشته، دیدگاه ایشان درخور توجه است.
در اینجا برای تبیین معنای اصل تربیتی، واژههای دیگری چون مبنا، هدف و روش را مورد توجه قرار میدهیم و تفاوت آنها را با اصل تربیتی به اختصار بررسی میکنیم.
مبانی تربیت مشتمل بر علوم و حوزههایی از معرفت است که بهواسطه آنها اطلاعات لازم برای تنظیم جریان تربیت بهدست میآید. واژه نامه تعلیم و تربیت، مبانی تعلیم و تربیت17 را چنین تعریف کرده است: «.... مبانی تربیت عبارت از بخشی از برنامه درسی دوره تربیت معلم است که به مطالعه عوامل اجتماعی، نهادها و روابط بین آنها در آموزش رسمی میپردازد.
مطالبی نظیر تاریخ، اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی، علومسیاسی، انسانشناسی، جغرافیا و فلسفه بهعنوان مبنای بحث و مطالعه بهکار میرود.»18 شکوهی نیز درباره مبانی تعلیم و تربیت نوشته است که: «... مبانی تعلیم و تربیت از موقع آدمی و امکانات و محدودیتهایش و نیز از ضرورتهایی که حیات همواره تحت تأثیر آنهاست، بحث میکند...».19 وی مبانی تعلیم و تربیت را به دو دسته علمی و فلسفی تقسیم میکند. مبانی علمی آموزش و پرورش با توجه به ویژگیهای زیستی، اجتماعی و روانی مورد تربیت مشخص میشود. مبانی فلسفی آموزش و پرورش از ملاحظات اخلاقی و فلسفی مربوط به طبیعت آدمی و هدفها و غایات تربیت افراد استخراج میشود. لذا بین اصل و مبنا تفاوت وجود دارد. اصل مشتمل بر نوعی راهنمای کلی است که بر تمام جریان تربیت حاکم و ناظر است در حالی که مبنا اغلب شامل یک یا چند رشته از معرفت بشری است که درکسب شناختی بهتر از جریان تربیت و تعیین اصول مقتضی به ما کمک میکند. بدیهی است بدون مراجعه به مبانی صحیح نمیتوان اصولی صحیح را برای جریان تربیت استخراج کرد.
واژه دیگری که توضیح معنای آن در ارتباط با اصل تربیتی ضروری به نظر میرسد، هدف تربیتی است. هدف نقطهای است که هر جریان تربیتی درصدد رسیدن بدان است. از آنجا که تربیت جریانی پویا و مستمر است و هر لحظه به ایجاد حالتی پس از حالتی دیگر اقدام میشود تا اینکه انسان به کمال نهایی نائل شود، لذا رسیدن به هر مرحله و حالت میتواند نقطهای تصور شود و نقش هدف را ایفا بکند. تنها پس از رسیدن به هر مرحله و حالت است که هدف و مرحله بالاتری اهمیت مییابد و انسان را به کوشش و تلاش برای رسیدن بدان وا میدارد. این سیر سلسله مراتبی تا رسیدن به هدف نهایی تربیت ادامه دارد. لذا میتوان به وجود دو دسته اهداف برای تربیت قائل شد: هدف نهایی و اهداف واسطهای. هدف نهایی توسط خالق انسان تعیین میشود و مربی و متربی فقط باید آن را بشناسند و از طریق تعیین اهداف واسطهای و روشهای مربوط، به تحقق آن اقدام کنند. اما در ارتباط با تعیین اهداف واسطهای میتوان دو دسته اصول تربیتی را ذکر کرد: دسته اول اصولی که تعیین اهداف واسطهای را نیز دربر میگیرد و به اعتبار حاکمیت بر کل جریان تربیت، اصول عام تربیتی نام دارد. دسته دیگر اصولی است که به تعیین روشها و محتوای تربیتی برای رسیدن به اهداف تعیین شده میپردازد و خود در جریان هدفگذاری نقشی ندارد. اینگونه اصول را میتوان اصول کاربردی تربیت نام نهاد.
واژه دیگر در این زمینه، روش تربیتی است. منظور از روش تربیت، طریقهای است که رسیدن جریان تربیت را به هدف مورد نظر میسر میسازد. معمولاً برای انجام دادن هر کاری به دستورالعمل و راهنمای عمل احساس نیاز میشود و اصل تربیتی در جریان رسیدن به هدف برطرفکننده چنین نیازی است. تفاوت عمده اصل و روش تربیتی در این است که اصل، دامنهای وسیعتر دارد و میتواند در آن واحد بر چند روش گوناگون حاکم و ناظر باشد، در حالی که روش تربیتی، خاص موقعیت ویژهای است و متناسب با موقعیت باید از روشهای خاصی برای رسیدن به اهداف تربیتی بهره جست. لذا اصل تربیتی (اعم از عام و کاربردی) دامنهای وسیعتر دارد و دربر گیرنده روش تربیتی است.
منبع اصل تربیتی کجاست؟
در بیان معنای اصل تربیتی، اصل تربیتی بهعنوان دستورالعملی تعریف شده است که کل جریان تربیت را تحت نفوذ خویش دارد و تخطی از آن موجب مخاطراتی جدی در رسیدن به اهداف خواهد شد. سؤالی که اکنون مطرح است این است که این اصول از کجا و چگونه اقتباس میشود. آیا چنانکه مرحوم دکتر هوشیار در اصول تعلیم و تربیت مینویسد، باید به تعمق و تفحص در رفتار یادگیرنده و یاددهنده پرداخت یا اینکه باید از منابع اطلاعاتی دیگری برای تعیین اصول بهره گرفت؟ به عبارت دیگر میتوان این سؤال را مطرح کرد که اصول تربیتی موضوعه است یا مکشوفه؟ اگر موضوعه است چه کسی صلاحیت وضع (برقراری) آنها را دارد و اگر مکشوفه است در کجا و چگونه باید به اکتشاف و پیجویی آنها پرداخت؟ آیا اصول را میتوان به گروههایی تقسیم کرد؟ اگر چنین تقسیمبندی از اصول وجود دارد آیا منبع استخراج هر دسته از دیگری متمایز است یا خیر؟
نخست به بررسی معنای اصول موضوعه و اصل متعارفه میپردازیم. «اصول موضوعه مجموعه قضایا و احکام نظری است که بدون استدلال و برهان در علمی پذیرفته میشود تا مسائل آن حوزه علمی براساس آن اثبات شود؛ مثلاً اصل تربیتپذیر بودن انسان در علم آموزش و پرورش، اصل موضوعه است بدون اینکه این علم اساسا آن را اثبات کرده باشد. از سوی دیگر اصول متعارفه مجموعه قضایا و قضاوتهای روشن و قطعی است که تمام فعالیتهای هر علم بر آنها مبتنی است؛ مانند اصول مکانیک که خود در علم مکانیک اثبات میشود. این گونه قضایا در خود حوزه علمی به اثبات رسیده و بهصورت قواعد و قوانین کلی در میآید.20
مرحوم دکتر هوشیار از جمله افرادی است که درباره موضوعه یا مکشوفه بودن اصول تربیت به بحث پرداخته است. وی بر این باور است که اصول تربیت بهجای وضع کردنی بودن کشف کردنی است و از طریق ملاحظه رفتار معلم و شاگرد کشف میشود. وی در این زمینه چنین نوشته است: «... باید در زندگی فردی و جمعی نوع انسان مطالعه کرد و هدف تربیتی وی را معین ساخت و در هستی او نگریست تا اصولی را که برای ترقی او یعنی وصول به هدفهای مستخرج از زندگی لازم است، کشف نمود و متوجه بود که اصول آموزش و پرورش وضع کردنی نیست بلکه از جمله اموری است کشف کردنی؛ چنانکه اصل وجود را و اصل معرفت را نیز وضع نکردهاند و به کشف آنها پرداختهاند، در آموزش و پرورش نیز باید به کشف اصول پرداخت»21
تقی پور ظهیر نیز در بحث از اصول، جنبه کشفی را مد نظر دارد و بر این باور است که برای کشف اصول تربیت باید به مطالعه درباره انسان، جامعه و نظریات فلاسفه و علما (بویژه در مورد هستیشناسی، معرفتشناسی و تحقیقات علوم زیستی و روانشناسی) پرداخت،22 در اینجا مرز کشف و وضع چندان روشن نیست. معالوصف بهنظر میرسد که بتوان ملاک این امر را فعالیت دست اندرکاران تربیت دانست؛ مثلاً هنگامی که مربّی به جستجو و تفحص در رفتار شاگرد میپردازد و یا از طریق علوم رفتاری ویژگیهای انسان را شناسایی میکند، در واقع نقش کاشف را دارد، در حالی که اگر او اصول را دست نخورده و در بست از زمینههای دیگر معرفت دریافت کند و آنها را در جریان تربیت بهکار بندد، از اصول موضوعه استفاده کرده است.
روشن است که علم تربیت دارای مجموعهای از اصول موضوعه است که از سایر حوزههای معرفت به رعایت گرفته شده و درواقع نقش مبانی تربیت، ارائه مجموعهای از اصول موضوعه برای تربیت است. بعلاوه علم تربیت در جریان اجرا به اصولی دست مییابد که بهدلیل اینکه در خود علم و از طریق تحقیقات تربیتی بهدست آمده است، در زمره اصول متعارفه یا مکشوفه قرار میگیرد. لذا نمیتوان با اطمینان قاطع اظهار داشت که اصول تربیت فقط یکی از این دو نوع است، بلکه بهنظر میرسد در جریان تربیت از هر دو گروه، این اصول استفاده میشود.
سؤالی دیگر که باید بدان پاسخ داد این است که منبع اصول چیست. پاسخ این سؤال در مورد اصول کلی تربیت یعنی بدون هیچگونه قیدی، مبانی تربیت و تحقیقات تربیتی است اما اگر در مورد تربیت اسلامی این سوال مطرح بشود پاسخ تا اندازهای متفاوت خواهد بود. در تربیت اسلامی باید به بررسی و تفحص در متون اسلامی پرداخت و براساس انسانشناسی اسلامی، اصول تربیتی مربوط را استخراج، و نمیتوان به استخراج اصول از رفتار مربی و شاگرد اکتفا کرد. چون که در تربیت اسلامی بهجای انسان موجود (فعلی) تکیه بر انسان مطلوب (آرمانی) است و از آنجا که انسان، جامعه، فلاسفه و علمای آرمانی وجود ندارد، نمیتوان به کشف اصول (استخراج اصول) از رفتار آنها اقدام کرد. این نکته بویژه در مورد اصول عام تربیت حایز اهمیت است. این اصول را قطعا باید از قرآن و سنت استخراج کرد. از آنجا که قرآن قبل از هر چیز کتاب تربیت است، قطعا رهنمودهای کافی و جامعی در این زمینه خواهد داشت و انسان مورد نظر خداوند را ترسیم کرده است. لذا استناد به سایر منابع مذهبی نیز منوط به موافقت با نص قرآن کریم است. بدیهی است در مراجعه به متون دینی صحبت از کشف به معنایی که دکتر هوشیار مد نظر دارد چندان خالی از اشکال نیست. دکتر هوشیار بیشتر به کشفی بلاواسطه و مستقیم از رفتار افراد در جریان تربیت اشاره میکند. در حالی که تعمق در متون دینی و کشف اصول از آنها حداقل نوعی کشف با واسطه یا دست دوم است.
در هر حال اصول تربیت در اسلام بهدلیل اجتهاد و استنباط افراد از متون دینی حالت کشفی دارد و نه وضعی؛ اگرچه قبلاً از سوی خالق انسانها وضع شده و برای ابلاغ این وضع نیز تا اندازه لازم اقدام شده است و ارسال رسل در واقع برای ابلاغ وضع مورد نظر خداوند به بندگان بوده است. دلایلی که رجحان کشفی بودن اصول را بر وضعی بودن آنها به اثبات میرساند، اختلاف نظر صاحبنظران اسلامی در برخی اصول است. چه اینکه اگر اصول جنبه وضعی داشت دیگر هیچ اختلاف نظری موجه تلقی نمیشد.
آنچه گفته شد بیشتر مربوط به اصول عام تربیت اسلامی است و در اصول کاربردی تربیت علاوه بر متون و نصوص مذهبی و غور و تعمق در آنها میتوان از نتایج تحقیقات تربیتی و سایر زمینههای معرفت نیز بهره گرفت. چه اینکه نمیتوان تنها به کتاب و سنت استناد کرد و چه بسا بسیاری از روشها و جنبههای کاربردی در آن متون و منابع مورد تصریح قرار نگرفته باشند. احمدی در بحث از اصول تربیت معتقد است که اصول تربیت را باید از قرآن و حدیث استخراج کرد. ایشان در این زمینه مینویسد: «... اصول تربیت در اسلام، اصولی نیست که از بررسی نیازهای فردی و اجتماعی استخراج شود. همچنین آنها از اصول موضوعه نیست که از سایر علوم اقتباس گردد. اصول تربیت در اسلام عبارت از مبانی و بنیانهای مورد نظر اسلام برای تربیت انسان است که باید زیر بنای همه فعالیتهای تربیتی قرار گیرد..»23 آشکارا روشن است که اصول مورد نظر ایشان اصول عام تربیتی است و نه اصول کاربردی تربیت.