اصول تربیت اسلامی
همانگونه که در تعریف اصل تربیتی گفته شد، اصل تربیتی ریشه و بنیانی است که در جریان تربیت، اجتنابناپذیر است و به عنوان دستورالعملی کلی، تمام جریان تربیت را تحت سیطره و نفوذ خویش دارد و در صورت تخطی از آن، رسیدن به هدف آرمانی تربیت، دستخوش مخاطره میشود. در این مبحث با در نظر گرفتن این معنای اصل تربیتی به معرفی چند اصل در تربیت اسلامی میپردازیم. این اصول دارای ویژگی جامع و فراگیر است و سیطره و نفوذ آنها در تمام ابعاد نظام تربیتی اسلام، ضرورتی اجتنابناپذیر دارد. البته معرفی یک یا چند اصل عام تربیتی به منزله غفلت و نادیده انگاشتن اصول کاربردی نخواهد بود؛ چرا که پس از تعیین چهارچوب فعالیت و اهداف، تعیین و هدایت روشهای اجرای تربیت در قلمرو اصول کاربردی تربیت است. در این نوشته شش اصل از اصول عام تربیت اسلامی (کرامت انسان ـ مسئولیت انسان ـ تعقل و اندیشه ورزی ـ عدل ـ کمال جویی و وسع انسان) معرفی و مورد بحث قرار خواهد گرفت.
لازم به ذکر است که این اصول علاوه بر اینکه در جریان تربیت، راهنمای عمل مربی در اتخاذ تدابیر تربیتی است، در تعیین اهداف واسطهای تربیت نیز دخالت تام دارد و بدون رعایت آنها نمیتوان هدفی واقعبینانه و مطلوب را تعیین و توصیه کرد.
1ـ اصل کرامت
در قرآن کریم شرافت و کرامت انسان را براحتی میتوان از تشریح جریان خلقت حضرت آدم (ع) و فرمان سجده ملائکه در مقابل ایشان و اعطای مقام جانشینی خدا در روی زمین دریافت. انسان که این چنین از سوی خالق مورد احترام و تکریم قرار گرفته در جریان تربیت نیز باید همواره مورد تکریم باشد و از تعیین هر گونه هدف و روشی که منافی با این کرامت و شان والای اعطایی از سوی خداوند باشد اجتناب گردد.
از شرافت و کرامتی که خداوند ـ رب و مربی اصلی انسان ـ برای مخلوق خویش قائل شده است چنین برمیآید که این امر باید به عنوان یک اصل در جریان تربیت وی برای رسیدن به رشد نهایی و کمال و آخرین مرحله تربیت یعنی رسیدن به مقام قرب «ربوبی شدن» مورد توجه و دقت قرار گیرد. خداوند متعال در سوره مبارکه اسراء درباره کرامت انسان در جهان خلقت و علائم کرامت وی چنین میفرماید: ... و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً... (اسراء / 70) ترجمه: ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مرکب برّ و بحر سوار کردیم (جهان جسم و جان را مسخر ایشان ساختیم) و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بزرگ بخشیدیم.
یکی از نشانههای کرامت و عظمت شأن انسان در تربیت اسلامی این است که خداوند از روح خویش در وجود وی دمیده و به همین لحاظ وی را شایسته کرد فرشتگان دانسته است در سوره مبارکه حجر چنین میخوانیم : ... فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعواله ساجدین.....(حجر / 29) ترجمه: چون آن عنصرها را معتدل بیارایم و در آن از روح خویش بدمم همه (از جهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده کنید.
از جمله دیگر نشانههای کرامت و عظمت شأن انسان، رسیدن به مقام جانشینی خداوند در روی زمین است. در سوره مبارکه بقره میخوانیم : .... و اذقال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه. (بقره/30) ترجمه! بهیاد آر آنگاه که پروردگار فرشتگان را فرمود، من در زمین خلیفه خواهم گماشت.
روشن است که جانشین و نماینده باید بین دیگران به بالاترین درجه احترام و ارزش از سوی اعطاکننده منصب جانشینی دست یافته باشد تا اینکه به آن منصب گماشته شود. خداوند متعال پس از خلقت انسان و متعادل ساختن وی و دمیدن روح خویش در او این استعداد و قابلیت را در انسان متحقق کرده و وی را بر این مقام گماشته است.
این اصل در جریان تربیت هم بر تمام عناصر جریان تربیت و هم بر مراحل آن ناظر است و نمیتوان عنصری یا مرحلهای را تصور کرد که از این اصل بی نیاز باشد. در تدوین اهداف واسطهای تربیت، کرامت و شرافت انسانی باید رعایت شود و هیچ هدف یا نقطهای را نمیتوان تعیین کرد که با کرامت و شأن انسان که اشرف مخلوقات و جانشین خداوند در روی زمین است منافی باشد. بعلاوه در تدوین محتوای تربیت، روش تربیت، استخدام ابزار تربیت و ارزشیابی میزان رسیدن به اهداف، نیز این اصل باید مورد توجه و نصب العین باشد و هر گاه که این اصل مورد غفلت قرار گیرد، به تحقق هدف نهایی تربیت نمیتوان امیدوار بود.
این اصل نه تنها در تمام زمینههای تربیت بلکه در تمام مراحل تربیت نیز کاربرد دارد و باید آن را در تمام مقاطع و مراحل سنّی مورد توجه و عنایت قرار داد. کودک خردسال را باید به همان اندازه مورد احترام و تکریم قرار داد که جوان یا بزرگسال را. لذا در میزان احترام یا تکریم متربی در هیچ مقطع سنی تفاوتی نیست، بلکه آنچه متفاوت است چگونگی اعمال و اجرای این اصل بنیادی است. بهطوری که کودک نیازمند نوعی خاص از احترام است در حالی که بزرگسال و یا جوان بودن نوع دیگری را ایجاب میکند. در این زمینه موقعشناسی مربی نوع و نحوه اجرای اصل کرامت را تعیین میکند ولیکن در هر حال نمیتوان از آن چشم پوشید و کودک را به بهانه اینکه هنوز فاقد توانایی تشخیص خوب و بد است، بدون جلب علاقه و انگیزه به انجامدادن برخی امور مجبور کرد.
2ـ اختیار و مسئولیت انسان
انسان در دیدگاه اسلامی حامل امانت الهی تلقی شده و مسئولیتی عظیم را بر دوش گرفته است. مسئولیت و امانتی که بنا به نص قرآن کریم، آسمانها و زمین از پذیرفتن آن ناتوان بودهاند ولیکن انسان به دلیل اینکه امکان و استعداد علم را دارد، آن را پذیرفته است. در قرآن کریم چنین میخوانیم : ....... انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولاً (احزاب/72)
ترجمه: ما آن امانت را بر آسمانها و کوهها و زمین عرضه کردیم، پس آنها از تحمل آن خودداری کردند و ترسیدند و انسان آن را حمل کرد، چون انسان ستم پیشه و جاهل بود.
درباره اینکه امانت الهی چه بوده، احتمالات فراوانی مطرح شده است. مرحوم علامه طباطبایی پس از بررسی یکایک احتمالات، این امانت را «ولایت الهی» میداند و میفرماید: «مراد از عرضه داشتن این ولایت بر آسمانها و زمین و سایر موجودات، مقایسه این ولایت با وضع آنها و معنای آیه این است که اگر ولایت الهی را با وضع آسمانها و زمین مقایسه کنی خواهی دید که اینها تاب تحمل آن را ندارند و تنها انسان میتواند حامل آن باشد».24 در مورد اینکه گفته شده است که انسان قبول کننده این امانت ظلوم و جهول است، میفرماید: «ولیکن عین همین ظلم و جهل انسان مصحّح حمل امانت و ولایت الهی است. برای اینکه کسی متصّف به ظلم و جهل میشود که شأنش این است که متصّف به علم و عدل باشد و گرنه چرا به کوه ظالم و جاهل نمیگویند.»25
از تفاسیر چنین بر میآید که انسان به دلیل این استعداد وجودی خود تنها موجودی است که صلاحیت پذیرش و تحمل ولایت الهی را دارد و روشن است که پذیرش این امانت بزرگ مسئولیتی بزرگ را بر دوش انسان میافکند. جریان تربیت باید همواره بهگونهای سازمان یابد تا استعداد وجودی انسان در حفظ و نگهداری امانت الهی یعنی علم و عدل به بهترین وجه ممکن پرورش یابد و از در افتادن به ورطه ظلم و جهل در امان ماند.
در قرآن کریم همواره از مسئولیت انسان سخن رفته و بیان شده است که انسان مورد سؤال و بازخواست قرار خواهد گرفت. روشن است که مسئولیت باید در مقابل امری یا وظیفهای باشد که به وی اعطا شده است، در غیر این صورت مسئولیت و پاسخگویی معنایی نخواهد داشت. لذا هر زمان که صحبت از مسئولیت و حساب پسدهی به میان میآید، منظور این است که فرد توانایی و استعداد انجامدادن آن امر را دارد و باید به انجامدادن آن مبادرت میکرده است. این نکته یعنی تناسب استعداد و آمادگی با مسئولیت را در سوره انبیا چنین مییابیم : ..... قال بل فعله کبیرهم هذا فسئلوهم ان کانوا ینطقون... (انبیاء/63)
این آیه مربوط به داستان بت شکنی حضرت ابراهیم (ع) است. وقتی بت پرستان به آن حضرت گفتند: ای ابراهیم تو با خدایان ما چنین کردی؟ ابراهیم در مقام احتجاج گفت: «بلکه این کار را بزرگ آنها کرده است شما از این بتان سوال کنید، اگر سخن میگویند». از این احتجاج حضرت ابراهیم نتیجه گرفته میشود که پاسخگویی و مسئولیت، مستلزم نوعی توانایی و قدرت است و لذا بتهای بیجان از آنجا که توانایی انجامدادن هیچ کاری را ندارند، سؤال کردن از آنها نیز بیهوده خواهد بود ولیکن آن حضرت برای اثبات ناتوانی آنها این پیشنهاد را مطرح فرمودند.
از جمله آیات دیگری که موضوع مسئولیت و حساب پس دهی انسان را گوشزد میکنند میتوان به آیات ذیل اشاره کرد : .... ایحسب الانسان ان یترک سدی... (قیامت/14) ترجمه: آیا انسان میپندارد که او را مهمل از تکلیف و ثواب و عقاب گذارند (و غرضی در خلقتش منظور ندارند؟) یعنی اینکه آیا انسان فکر میکند به حسابش نمیرسند و عذاب نمیشود و از او بازخواست و سؤال نمیکنند. پاسخ به این سوال بر اساس امانت و مسئولیت الهی منفی است و وی باید پاسخگو باشد. قرآن کریم در این زمینه چنین آورده است : ..... و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقیه منشورا (اسراء/13)
ترجمه: ما مقررات و نتیجه اعمال نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم (که ملازم و قرین همیشگی او باشد) و روز قیامت کتابی (که نامه عمل اوست) بر او بیرون آریم، در حالی که آن نامه چنان باز باشد که همه اوراق آن را یک مرتبه ملاحظه کند.
این آیه شریفه نیز اشعار میدارد که انسان باید پاسخگوی اعمال نیک و بد خویش باشد و جریان تربیت باید موقعیت لازم را برای ادای این تکلیف و مسئولیت فراهم آورد. در قرآن کریم بر ضرورت پاسخگویی تأکید شده و حتی خداوند متعال برای تأکید و اصرار بر آن قسم یاد کرده است. در ذیل، چند مورد از آیات در این زمینه را ملاحظه میکنیم: .... تالله لتسئلن عما کنتم تفترون... (نحل / 56)
ترجمه: البته آنچه از نیک و بد کردهاید از همه سؤال خواهید شد.
ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم (تکاثر/ 8)
ترجمه: آنگاه از نعمتها (مانند مال و جاه و صحت و جوانی و عمر و نعمت بزرگ ولایت علی (ع) و غیره) شما را در آنجا باز میپرسند.
در سوره مبارکه صافات میخوانیم که فرموده است:
وقفوهم انهم مسئولون (صافات / 24)
ترجمه: آنجا نگهشان بدارید که باید بازخواست شوند.
بنا به گفته صاحب مجمع البیان معنای جمله وقفوهم این میشود که ایشان را نگه دارید و نگذارید بروند که باید بازخواست شوند. از سیاق استفاده میشود که این امر به بازداشت و بازخواست در سر راه جهنم صورت میگیرد...»26
لذا ملاحظه میشود که انسان باید پاسخگوی اعمالی باشد که در دنیا انجام داده و هدف از ذکر موارد مکرر مسئولیت وبازخواست در قرآن این بوده است که در تربیت انسان یعنی ربوبی ساختن و نزدیکتر و نزدیکتر ساختن وی به کمال نهایی مورد نظر احساس مسئولیت، امری ضروری و بنیادی است. این احساس مسئولیت باید از اندرون مربی و متربی بجوشد و سپس به اعمال فردی و اجتماعی ایشان سرایت کند.
اصل مسئولیت انسان، اصلی است که باید در تمامی بخشهای جریان تربیت و در تمام مقاطع و مراحل تربیت مد نظر قرار گیرد؛ به عنوان مثال: اصل مسئولیت در تعیین اهداف مقطعی تربیت باید همواره مد نظر باشد یعنی مربی و متربی باید در مورد چرایی هدف برگزیده شده، جوابگو باشند و هیچ عذری مبنی بر اینکه در جریان هدفگذاری مداخلهای نداشتهاند، مسموع نخواهد بود. بعلاوه در روش تدریس، مربی و متربی هر دو مسئول هستند و هیچ کدام نمیتوانند از زیر بار مسئولیت خطیر خویش شانه خالی بکنند. در ارزشیابی نیز باید مسئولیت متربی را در نظر داشت و متربی را شخصی مسلوب الاراده ندانست که فقط به اعمال مربی پاسخ گوید، خود هیچ دخالتی در امور نداشته باشد.
3ـ اصل عقل
اصل دیگری که میتوان در تربیت اسلامی از آن سخن گفت اصل عقل است؛ به این معنی که در هیچ کدام از عناصر جریان تربیت و در هیچ یک از مراحل تربیت نمیتوان اصل عقل را نادیده گرفت و ملاک و مناط هر فعالیتی انطباق آن با اصول عقلانی است.
قرآن کریم بارها انسان را به تعقل و تفکر دعوت میکند و بسیاری از امور صرفا بهدلیل اینکه زمینه ساز تعقل و تفکر بشود، توصیه شده است. گو اینکه رسیدن به تعقل و تفکر راه را برای رسیدن به اهداف بالاتر تربیت فراهم خواهد ساخت. از این زاویه میتوان تعقل را به عنوان یکی از اهداف واسطهای تربیت معرفی کرد. اما از آنجا که طیفی بسیار وسیع را تحت پوشش قرار میدهد و با قاعده مورد نظر ما یعنی عمومیت و ضرورت در کل جریان تربیت انطباق کامل دارد، میتوان آن را به عنوان یک اصل بنیادین معرفی کرد. در این نوشته منظور از تعقل، تفکر جهت دار است؛ یعنی تفکری که مبتنی بر مجموعهای از قواعد و مقررات باشد و این مقررات، منطقی بودن و وافی به مقصود بودن تفکر را تضمین، و آن را از خیالات و اوهام مجزا بکنند. کلمه عقل در لغت به معنای بستن وگره زدن است. به همین مناسبت ادراکاتی هم که انسان دارد و آنها را در دل دارد و پیمان قلبی نسبت به آنها بسته، عقل نامیدهاند و نیز مدرکات واقعی آدمی را و آن قوهای را که در خود سراغ دارد و بهوسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص میدهد، عقل نامیدهاند.»27
مرحوم علامه طباطبایی پس از بحث درباره انواع ادراکات انسان در مورد عقل چنین مینویسد: «و خدای عز و جل هم کلام خود را بر همین اساس ادا نموده، و عقل را نیرویی تعریف کرده که انسان در دینش از آن بهرهمند شود و بهوسیله آن راه بهسوی حقایق معارف و اعمال صالح پیدا نموده و پیش بگیرد. پس اگر عقل انسان در چنین مجرایی قرار نگیرد و قلمرو عقلش به چهار دیوارهای خیر و شر دنیوی محدود گردد دیگر عقل نامیده نمیشود.»28 پس عقل یعنی نیروی تمیز دهنده خیر و شر باید به عنوان اصلی در نظام تربیتی اسلامی مورد توجه قرار گیرد، چونکه مسئولیت اصلی تربیت به عهده افراد دخیل در جریان تربیت یعنی یاد دهنده و یاد گیرنده (مربی و متربی) است و برای اینکه اینان بتوانند در هر مورد تصمیم درست را اتخاذ بکنند، باید از نوعی توانایی و صلاحیت برخوردار باشند. تواناییای که مسئولیت و بازخواست را موجه و منطقی میسازد و این استعداد و توانایی از نیروی درونی ناشی میشود که عقل نام دارد. اگر افراد از عقل و اصول عقلانی متابعت کنند، طبعا مشکلی در رسیدن به اهداف واسطهای و بالاخره هدف نهایی تربیت نخواهند داشت. موضوع تفکر و تعقل در آیات فراوانی از قرآن کریم مورد بحث قرار گرفته که به چند مورد از آنها اشاره میشود. در سوره مبارکه بقره خطاب به ملت یهود چنین میخوانیم: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلاتعقلون. (بقره/44)
ترجمه: شما که کتاب آسمانی میخوانید چگونه مردم را به نیکی فرمان میدهید و خودتان را از یاد میبرید چرا به عقل در نمیآیید.
از این آیه در مییابیم که اگر قوم یهود به عقل خویش مراجعه میکردند نباید انتظار انجامدادن کاری را از دیگران داشته باشند که خود بدان عامل نیستند و این اصل عقلی اولی است که هر عاقلی بدان قائل است و اگر کسی بخواهد به عنوان مربی به آموزش امری اقدام کند، اصل عقل ایجاب میکند که خودش عامل بدان باشد.
در سوره مبارکه ملک میخوانیم که دوزخیان در پاسخ فرشتگان میگویند : لوکنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر (ملک/10) ترجمه: اگر ما در دنیا رسولان را در نصایح و مواعظشان اطاعت کرده بودیم و یا حجت حق آنان را تعقل میکردیم امروز در زمره اهل جهنم نبودیم و همانند ایشان در آتش جاودانه معذب نمیشدیم.
در این آیه شریفه «منظور از سمع، استجابت دعوت رسولان و التزام به مقتضای سخن ایشان است که خیر خواهان امیناند و منظور از عقل التزام به مقتضای دعوت به حق ایشان است تا آن را تعقل کنند و با راهنمایی عقل بفهمند که دعوت ایشان حق است، و باید انسان در برابر حق خاضع شود»29 لذا اگر کفار به مقتضای عقل خویش عمل کرده بودند و دعوت پیامبران را اجابت میکردند، میتوانستند از عاقبت خطرناک خویش نجات یافته و به بهشت و رضوان الهی یعنی هدف نهایی تربیت نائل شوند و علت انحراف آنها از هدف، عدم رعایت اصل عقل بوده است و باز علت بیاعتنایی به نماز و عبادت خدای تعالی نداشتن عقل یا بهعبارت دیگر عدم رعایت مقتضیات عقل از سوی کافران قلمداد میشود و میفرماید: و اذا نادیتم الی الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذلک بانهم قوم لایعقلون... (مائده/58) ترجمه: اینان وقتی شما اذان میگویید آن را وسیله تفریح خود گرفته و بازیچهاش میپندارند و این برای این است که مردمی بیخردند.
علامه طباطبایی در مورد غفلت سبک شمردن نماز بهوسیله اینان مینویسند: «صدور استهزا از آنان و به مسخره گرفتن نماز و اذان برای این است که آنان مردمی سبکسر و بیعقلند و نمیتوانند از نظر تحقیق به این اعمال دینی و عبادتهایی که عبادت حقیقیاند بنگرند و فواید آنها را که همانا نزدیکی به خدای تعالی و تحصیل سعادت دنیا و آخرت است درک کنند.»30
همچنین خداوند متعال هدف از ذکر نشانهها و تبیین آیات خلقت را ایجاد تعقل یا به عبارت دیگر استخدام نیروی عقل انسان در راستای رسیدن به اهداف تربیتی میداند و میفرماید:
... و کذالک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون... . (بقره/242) ترجمه: خدا آیات خود را برای شما بدین گونه روشن بیان کند، باشد که خردمند شوید. ... قد بینا لکم الایات لعلکم تعقلون... . (حدید/17) ترجمه: ما آیات وادله قدرت خود را برای شما بیان کردیم تا مگر فکر و عقل بهکار بندید. ... و کذالک نفصل الایات لقوم یعقلون... . (روم /28) ترجمه: ما این طور آیات را برای مردمی که تعقل میکنند توضیح میدهیم.
عقل به مثابه قوه تمیز بین خیر و شر و خطا و صواب باید در سرتاسر جریان تربیت بهعنوان اصلی ضروری و اجتنابناپذیر مد نظر قرار گیرد و هر فعالیت، هدف واسط، روش و وسیلهای باید با این محک سنجیده شود. اگر عقلانی بود و ما را در رسیدن به هدف نهایی تربیت کمک میکرد، آن را انتخاب کرد و در غیر این صورت به کنار نهاد. لذا در گزینش هدف باید اصل عقل را مد نظر قرار داد و نمیتوان هدفی را بر گزید که به لحاظ عقلانی قابل دفاع نباشد. روشهای تربیتی نیز باید از اصل عقل تبعیّت کند و لذا متربی باید امکان تجزیه و تحلیل مطالب را براساس ملاکهای عقلانی داشته باشد. بعلاوه اصل عقل فقط ناظر به سنین جوانی و بزرگسالی نیست و حتی در سنین کودکی نیز باید مقدمات استدلال و تشخیص خیر از شر را به مدد ارائه دلایل و شواهد به کودک آموخت.
4ـ اصل عدل
مساوات و برابری و قرار دادن هر چیز در جا و مرتبه خاص خویش از جمله اصولی است که در تربیت الزامی و اجتنابناپذیر است. راغب در بیان معنای عدل مینویسد: «لفظی است که در حکم ومعنی مساوات است و به اعتبار نزدیک بودن معنی عدل به مساوات. در آن مورد هم بهکار میرود.31 مرحوم علامه طباطبایی نیز عدالت را به معنای التزام به حد وسط و عدم انحراف از آن تعریف کردهاند.32 لذا در این نوشته اصل عدل به معنای رعایت تعادل و مساوات و عدم افراط و تفریط در نظر گرفته شده است. در تربیت اسلامی برای اینکه بتوانیم متربی را به هدف نهایی تربیت برسانیم باید در تعیین اهداف واسطهای و گزینش روشها و محتوای تربیتی از مسیر عدالت خارج نشویم و به ورطه افراط و تفریط نیفتیم. عدل از جمله صفات مربی در نظام تربیت اسلامی است و مربی بدون رعایت اصل عدل نمیتواند مربی به معنای واقعی کلمه باشد همانگونه که خداوند تبارک و تعالی بهعنوان مربی اصلی آدمیان میفرماید: و لا یظلمون فتیلا (اسراء/71) ترجمه: خداوند بهقدر باریک رشتهای که میان هسته خرماست ظلم نمیکند؛ یعنی اینکه عدل در کار خداوند ـ تربیت انسان ـ اصلی حتمی و ضروری است و به هیچ وجه احتمال تخطی از آن وجود ندارد. لذا تربیت اسلامی باید این اصل را سرلوحه کار خویش قرار دهد. کما اینکه هدف از ارسال رسل نیز قیام به عدالت بوده است و خداوند خطاب به پیامبر میفرماید که اعلام کن که من برای برپاداشتن عدالت و پرهیز از ظلم مأموریت یافتهام. در قرآن کریم چنین میخوانیم: ... و قل امنت بما انزل الله من کتاب و امرت لاعدل بینکم (شوری /15) ترجمه: به امت بگو که من به کتابی که خدا فرستاد (قرآن) ایمان آوردهام و مأمورم که میان شما به عدالت حکم کنم.
در تربیت اسلامی یکی از اهداف واسطهای مهم رسیدن به تقوی است، رعایت اصل عدل باعث میشود که انسان به این هدف نزدیکتر شود و بدین وسیله در مسیر رسیدن به هدف نهایی تربیت گامی به جلو بردارد. در سوره مبارکه مائده چنین آمده است : اعدلوا هواقرب للتقوی (مائده/8) ترجمه: عدالت پیشه کنید که عدالت به تقوی نزدیکتر است.
لذا میتوان از عدالت پیشگی به عنوان اصلی برای دستیابی به تقوی استفاده کرد. عدالت پیشگی روش و طریق رسیدن به تقوی را نشان میدهد و باید بر فعالیت مربی و متربی حاکم باشد. از سوی دیگر برای رسیدن به عدالت و به عبارت دیگر برای رعایت اصل عدالت و قراردادن هر چیز در جای خاص خویش باید از هوای نفس و خواهشها و تمایلات نفسانی پرهیز کرد. زیرا اینها منافی اصل عدالت است و تحقق اهداف را دستخوش تهدید میکند. در سوره نساء چنین آمده است: فلا تتبعوا الهوی ان تعدلو.. (نساء/135) ترجمه: پیروی هوا مکنید که ترس آن هست که از حق عدول کنید و منحرف شوید.
روشن است که انحراف از اصل عدل، دستیابی به تقوی و هدف نهایی تربیت را دچار مخاطره میکند. پس برای رعایت اصل عدل نیز مقدماتی لازم است از جمله پرهیز از دشمنی و خصومت و متابعت هوای نفس و... . خداوند متعال برای تبیین آثار عدل در زندگی انسان و آثار وجودی آن در نفس متربی دو فرد را با هم مقایسه میکند. این مقایسه در آیه 76 سوره مبارکه نحل چنین صورت گرفته است :
و ضرب الله مثلاً رجلین احدهما ابکم لا یقدر علی شیء و هو کَلٌّ علی مولیه اینما یوجهه لایأت بخیر هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم.. (نحل/76) ترجمه: خدا مثالی میزند، دو مرد یکی شان لال است که به هیچ چیز توانایی ندارد و سر بار مولای خویش است که هر جا فرستدش سودی نیارد. او با کسی که به عدالت فرمان دهد و به راه راست رود چگونه برابر تواند بود؟
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریفه مینویسد: ... احدها ابکم لایقدر علی شیء یکی گنگ است که قادر بر هیچ چیز نیست و از اینکه سخنان دیگران را بفهمد یا با دیگران سخن گوید محروم است، چون نه میشنود و نه میتواند حرف بزند و اگر در حالش دقت شود از هر فضیلت و مزیت که انسان آن را از راه گوش که وسیعترین حواس بشری است، کسب میکند، محروم است.....جمله لایقدر علی شیء یعنی به هیچ چیزی قادر نیست؛ یعنی کارهایی را که غیرابکم (فرد دیگر) میتواند بکند از وی قابل صدور نیست... و بار عیال کسی است که امور وی را تدبیر میکند. ....فرد دیگر دارای صفاتی است بجز این صفات، یعنی قدرت بر انجامدادن کارهایی دارد و توانایی درک را دارد و یک صفت مهم یعنی عدالت را دارد و میفرماید: آیا این (ابکم) با کسی که امر به عدالت میکند برابر است... . آری از اوصاف مرد دومی وصفی را ذکر کرد که آخرین درجه کمال است که یک فرد غیرابکم ممکن است به آن درجه برسد، هم خود را به آن بیاراید و هم دیگران را از آن برخوردار کند. و آن عبارت است از عدالت، که معنایش التزام به حد وسط و از آن منحرف نشدن است. زیرا کسی حقیقتا امر به عدل میکند و میتواند بکند که خودش عادل بوده باشد و صلاح و سداد در دلش جای گرفته باشد. آنگاه از دلش به ظاهر بدن و اعمال بدنیاش سرایت نموده، گفتار و کردارش بر میزان عدل استوار شود. از آنچه گفته شد بهدست میآید که مقصود از عدالت آنطور که عرف از آن میفهمد یعنی عدالت در رعیت و زیر دست نیست، بلکه مقصود مطلق اجتناب از افراط و تفریط است. هر چند در اعمال شخصی، و این شخص همواره بر صراط مستقیم است و در اعمالش بر طبق فطرت انسانی مشی میکند.»33
همانگونه که از تفسیر این آیه برمیآید اصل عدل اصلی است که اگر از سوی مربی و متربی مورد توجه قرار گیرد، آنها میتوانند به هدف اصلی خلقت یعنی تقوی و هدایت دست یابند. این اصل را باید هم در تعیین اهداف واسط تربیت و هم در روش و محتوای آن مورد توجه قرار داد؛ به عنوان مثال: رعایت اعتدال در تعیین اهداف واسطهای تربیت اصل است و نباید هیچ هدفی را بهدلیل هدفی دیگر مورد بی توجهی قرار داد و هر جنبهای باید به اندازهای که استحقاق دارد، مورد توجه و عنایت قرار گیرد. در روش آموزش نیز اصل عدل کاربردی وسیع و همه جانبه دارد. علاوه بر این اصل عدل را باید در سنین و مقاطع مختلف تربیت مورد توجه قرار داد و نمیتوان گفت که رعایت عدالت در یک مقطع ضروری است و در مقطع دیگر چندان ضروری نیست.
5ـ اصل کمال جویی
انسان مورد نظر تربیت اسلامی همواره در حال تلاش و فعالیت و در تکاپوی پیشرفت به سوی هدفی است که آن هدف، رسیدن به مقصدی است که خدای تعالی از خلقت انسان اراده کرده است. «هدف مذکور گاه به عنوان هدایت و رشد و گاه به عنوان قرب و رضوان و گاه طهارت و حیات طیبه، تقوی و عبادت و عبودیت معرفی شده است.»34 رسیدن به این هدف آرمانی مظهر رشد و کمال در انسان است. لذا هر امری و هر فعالیتی تنها در صورتی با ارزش است که به انسان در طی این طریق کمک کند و او را در برداشتن گامهایی چند در رسیدن به این مقصود یاری رساند. این اصل در تعیین اهداف و روشهای تربیتی نقش محوری و کانونی را ایفا میکند و ملاک و مناط انتخاب است. در سوره مبارکه انشقاق مقصد تلاش و فعالیت انسان ملاقات پروردگار ـ یعنی کسب ویژگیهایی که انسان را شایسته نزدیک شدن به پروردگار میسازند ـ معرفی شده است. در این رابطه چنین میخوانیم:
یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (انشقاق/84) ترجمه: هان ای انسان، تو در راه پروردگارت تلاش میکنی و بالاخره او را دیدار خواهی کرد.
در ترجمه تفسیرالمیزان درباره این آیه شریفه چنین نوشته شده است: «... کدح تلاش نفس است در انجامدادن کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد. بنابر این در کلمه معنای سیر هم خوابیده... جمله فملاقیه عطف است بر کلمه کادح و با این عطف بیان کرده که هدف نهایی این سیر و سعی و تلاش، خدای سبحان است. البته بدان جهت که دارای ربوبیت است، یعنی انسان بدان جهت که عبدی است مربوب و مملوک و مدبر و در حال تلاش بهسوی خدای سبحان است، دائما در حال سعی و تلاش و رفتن بهسوی خدای تعالی است، بدان جهت که رب و مالک و مدبر اوست.»35
لذا از جمله خصایص اصلی انسان مورد نظر اسلام سیر و تلاش و حرکت بهسوی خالق است و این تلاش باید به عنوان یک اصل در تربیت اسلامی همواره مدنظر باشد و در اهداف، روشها و مراحل گوناگون تربیت به عنوان اصلی اجتنابناپذیر مورد توجه و ملاحظه قرار گیرد.
کمال مورد نظر اسلام در رسیدن به هدف غایی تربیت نهفته و کسی که در تلاش و تکاپو برای ملاقات پرودگار خویش است، مایل به رسیدن به کمال یا آخرین مرتبه وجود متصور برای نوع انسان است. «هدایت به عنوان هدف غایی گاه در قرآن با واژه رشد بیان میشود. رشد در فرهنگ قرآن به معنای توسعه و نمو بهکار نرفته بلکه به مفهوم هدایت استعمال شده است.»36 در ذیل به چند مورد در کاربردهای واژه رشد در قرآن اشاره میکنیم:
اصحاب کهف از بیم دشمن در غار کوه پنهان شدند و گفتند: ... ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیئی لنا من امرنا رشدا (کهف / 10) ترجمه: از درگاه خدا مسألت کردند که بار الها تو در حق ما به لطف خاص خویش رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایت کامل مهیا ساز.
از این آیه شریفه نتیجه گرفته میشود که اصحاب کهف، رسیدن خویش را به کمال مطلوب با واژه رشد بیان کرده و از خداوند خواستار رشد و هدایت شدهاند و همچنین اینکه رشد و هدایت انسان بهدست خداست و در جهت او، و لذا برای رسیدن به کمال نهایی باید به سوی فرمان حضرت حق شتافت و از آنها پیروی کرد.
هدایت و رشد آخرین مرحله کمال انسان است، علاوه بر این انسان نیز مایل و در جستجوی دستیابی بدان است. در غیر این صورت هدایت و رشد نمیتوانست به عنوان هدفی آرمانی مطرح باشد؛ بهعبارت دیگر راهنمایی به رشد تنها در صورتی به نتیجه مطلوب میانجامد که فرد در خود کشش درونی به رشد و خدای تعالی احساس بکند. مومن آل فرعون در پاسخ به این میل خدادادی انسانها میگوید: و قال الذی امن یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد (مومن/38) ترجمه: آنکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم مرا پیروی کنید تا شما را به راه رشد هدایت کنم.
سبیل رشاد، راهی است که سلوک آن آدمی را به حق میرساند و به سعادت منتهی میشود و کلمه هدایت در اینجا به معنای نشان دادن راه بوده است.
میل به رشد، گرایش درونی اصیل و پایدار در وجود انسان است؛ بهگونهای که خداوند میفرماید در صورتی که بندگان مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند راه رشد ایشان هموار خواهد شد و به کمال مطلوب مورد نظر خویش که هدف نهایی تربیت است نائل خواهند شد. در آیه 186 سوره مبارکه بقره دعا و درخواست از خدا مشروط بر اینکه با ایمان و اجابت دعوت خدا همراه باشد، میتواند زمینه ساز رشد انسان بشود. در این آیه چنین میخوانیم:
... و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوالی و لیؤمنوابی لعلهم یرشدون (بقره/186) ترجمه: چون بندگان من از تو سراغ مرا گیرند بدانند که من نزدیکم و دعوت دعوت کنندگان را اجابت میکنم البته در صورتی که مرا بخوانند. پس باید آنان نیز دعوت مرا اجابت نموده و باید به من ایمان آورند تا شاید رشد یابند.
«در مورد لعلهم یرشدون از امام صادق (ع) در مجمع البیان نقل شده که فرمودهاند شاید به اعتقاد به حق برسند و بهسوی آن راه یابند»؛37 یعنی همان مطلبی که تحت عنوان کمال و رشد از آن نام برده میشود و انسان مایل به دستیابی بدان است. در سوره مبارکه حجرات نیز در وصف پیامبران چنین آمده است : اولئک هم الراشدون (حجرات/7) ترجمه: اینان به حقیقت اهل صواب و هدایتند.
با توجه بدانچه گفته شد، نتیجه میگیریم که میل به رشد و کمال در انسان میل اصیل است و او همواره در صدد و تکاپوی دستیابی بدان است و در تربیت اسلامی این میل و گرایش اصیل باید همواره مورد توجه و مطمح نظر قرار گیرد. هر گاه این اصل بنیادین به فراموشی سپرده شود، نظام تربیت اسلامی دچار سردرگمی و ابهام میشود و به بیراهه رهسپار خواهد شد و یا از هدایت و راهنمایی این میل اصیل بهسوی آنچه بدان گرایش دارد باز خواهد ماند. بهکارگیری این اصل در تعیین اهداف واسطهای به این صورت است که هیچ هدفی را نمیتوان بدون توجه به این میل و گرایش تعیین کرد و هر هدفی را باید به عنوان گامی و پلهای در مسیر حرکت و تلاش برای هدف اصلی تربیت تلقی کرد و نه هدف نهایی. لذا مربی و متربی در هیچ مرحلهای احساس آرامش و سکون نخواهند داشت، تا اینکه به مرحله نهایی کمال برسند بعلاوه این اهداف باید دارای انعطافپذیری بوده و بتوان آنها را با توجه به مراحل رشد متربی تغییر داد تا راه صعود وی به مراحل و مدارج ترقی هموار گردد. در روش تربیت نیز باید کمالجویی و رشدطلبی انسان مدنظر باشد و مربی این میل و گرایش اصیل را از نظر دور ندارد. لذا در روش تربیت باید بهدنبال کشف زمینههایی بود که این میل و گرایش را بیدار کنند.
6ـ اصل وسع
انسان دارای مجموعهای از تواناییها و استعدادهاست و درنظر گرفتن این تواناییها در نظام تربیتی اسلام اصلی ضروری است و خداوند بهعنوان بزرگ مربی انسانها، همواره بر این نکته تأکید فرمودهاند که هیچ کس را فراتر از طاقت و قابلیت اعطایی، مورد بازخواست و تکلیف قرار نمیدهند. این اصل با اصول عدل و مسئولیت همخوانی و انطباق کامل دارد و بازخواست افراد (متربیان) در صورتی کاری موجه و عقلایی است که قبلاً استعداد و آمادگی لازم در آنها ایجاد شده باشد. بعلاوه اصل عدل ایجاب میکند که خداوند استعداد و قابلیت هدایت و تربیت را به همه بندگان خویش عطا کرده و هیچ تفاوتی بین بندگان (یا افراد تحت تربیت) قائل نشده باشد، الا اینکه مربوط به قوه گیرندگی آنها باشد و نه افاضه ذات اقدس الهی.
در قرآن کریم تکلیف خواسته شده از بندگان بستگی به وسع و ظرفیت وجودی اعطایی به ایشان داشته و خداوند متعال در موارد مکرری این اصل را متذکر شدهاند در سوره مبارکه بقره چنین میخوانیم: ... لا تکلف نفسا الا و سعها... . (بقره/233) ترجمه: هیچ کس را تکلیف نکرد مگر قدر توانایی او.
... ولا یکلف الله نفسا الا وسعها... (بقره/286) ترجمه: هیچ کس را تکلیف جز به اندازه طاقت نکنند.
در این زمینه آیههای دیگری نیز وارد شده است که همگی بر تناسب بین تکالیف احاله شده از سوی خداوند، با استعداد و توان انسان در قبول و انجامدادن آن تکالیف تأکید دارند و نشان میدهند اگر کاری از انسان خواسته شده، بدین معناست که وی توانایی انجامدادن آن کار را داراست. لذا میتوان نتیجه گرفت که هدف نهایی تربیت یعنی رسیدن به رضوان و قرب الهی هدفی است که با تواناییهای انسان تناسب دارد و انسان استعداد رسیدن به چنین مرحلهای را دارد. بعلاوه در تعیین اهداف واسطه که پلههای نردبان حرکت بهسوی هدف نهایی است، نیز این اصل باید مورد توجه و عنایت خاص قرار گیرد. آنجا که افراد در موقعیتهای مختلف از وسعهای گوناگون برخوردارند، ملاحظه توان و طاقت فراگیر در تعیین اهدافی که وی باید بدانها برسد اصلی اجتنابناپذیر است؛ مثلاً وسع متربی 7 ساله متفاوت از متربی 15 ساله است و این تفاوت در وسع باید در انواع اهداف، روشهای تدریس، محتوا و روشهای ازرشیابی انعکاس یابد، این اصل در هدفگذاری نظام تربیتی سخت مورد نیاز است و بسیاری از مشکلات نظامهای تربیتی ناشی از عدم توجه به تواناییها و طاقت فراگیران در تحقق و جامه عمل پوشانیدن به اهداف مورد نظر است.
بر خواننده روشن است که اصول تربیت اسلامی به چند اصل مذکور، محدود نیست و نویسنده در این نوشته فقط به چند اصل که با تعریف عرضه شده از اصول عام تربیت اسلامی انطباق داشته، اشاره کرده است. در عرضه اصول مذکور، شمول آنها بر تمام مراحل و مقاطع فرایند تربیت مدنظر بوده و از ذکر اصول کاربردی تربیت که خود مقولهای وسیع است، پرهیز شده است. بدان امید که این نوشته توانسته باشد افقی از راه طی نشده در بررسی اصول تربیت اسلامی را بر محققان این حوزه از معرفت روشن کند.
________________________________________
1ـ خسرو باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، چاپ دوم، 1370، ص68
2- Carter V.Good, Dictionary of Education, Third Edition , Mc Grow Hill. 1959. p434.
3ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن،ترجمه غلامرضا خسرویحسینی، جلد اول، کتابفروشی مرتضوی، 1361، ص60.
4ـ علامه محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسویهمدانی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1363، ج17، ص211.
5ـ تفسیرالمیزان، ج12، ص71.
6ـ تفسیرالمیزان، ج11، ص437.
7ـ راغب اصفهانی، همان اثر، جلد دوم، ص 40.
8ـ همان اثر، جلد دوم، ص 41.
9ـ محمدباقر هوشیار، اصول آموزش و پرورش، دانشگاه تهران، چاپ سوم، جلد اول، 1335، ص 9.
10ـ همان اثر، ص 18.
11ـ همان، ص 14.
12- Carter V. Good, op. cit, p.437.
13ـ غلامحسین شکوهی، تعلیم و تربیت و مراحل آن، آستان قدس رضوی، چاپ سیزدهم، 1372، ص 84.
14ـ علی شریعتمداری، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، امیرکبیر، چاپ اول، 1364، ص 11.
15ـ خسرو باقری، همان اثر، ص 68.
16ـ سیداحمد احمدی، اصول و روشهای تربیت در اسلام، واحد انتشارات بخش فرهنگی دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی، چاپ دوم، 1368، ص 102.
17- Foundations of Education
18- Carter V.Good, op.cit, p.240
19ـ غلامحسین شکوهی، مبانی و اصول آموزش و پروش، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1368، ص 61.
20ـ علی تقیپورظهیر، اصول و مبانی آموزش و پرورش، دانشگاه پیام نور، چاپ اول، 1369، ص100.
21ـ محمدباقر هوشیار، همان اثر، ص17.
22ـ علی تقیپور ظهیر، همان اثر، ص100.
23ـ سیداحمد احمدی، همان اثر، ص106.
24ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج16، ص526.
25ـ همان، ج16، ص526.
26ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج17، ص199
27ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج2، ص371
28ـ- ترجمه تفسیرالمیزان، ج2، ص375
29ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج19، ص592
30ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج6، ص49
31ـ راغب، ج 2، ص765
32ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج12، ص437
33ـ ترجمه تفسیرالمیزن، ج12، ص 7-435
34ـ باقری 1370، ص64-59
35ـ ترجمه تفسیرالمیزان، ج20، ص401
36ـ باقری 1370، ص60
37ـ ترجمه تفسیرالمیزان ج2، ص62
3ـ تقیپورظهیر، علی. اصول و مبانی آموزش و پرورش، دانشگاه پیام نور، 1369.
6ـ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی (1) فلسفه تعلیم و تربیت، جلد اول، سمت، 1372.
9ـ شکوهی، غلامحسین. مبانی و اصول آموزش و پرورش، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1368.
5ـ خدیوی زند، محمد مهدی. اصول و مبانی آموزش و پرورش، کتابفروشی زوار. 1345.
14ـ هوشیار، محمد باقر، اصول آموزش و پرورش، دانشگاه تهران، جلد اول، چاپ سوم، 1335.
15- Carter v. Good, Dictionary of Education, Third edithon, Mc Grow Hill, 1959.
1ـ احمدی. احمد، اصول و روشهای تربیت در اسلام، واحد انتشارات بخش فرهنگی دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی، چاپ دوم، 1368.
7ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه سید غلامرضا خسروی حسینی، جلد 1 و 2، کتابفروشی مرتضوی، 1361.
12ـ عزّتی، ابوالفضل، آموزش و پرورش اسلامی، انتشارات بعثت، 1356
10ـ شکوهی، غلامحسین. تعلیم و تربیت و مراحل آن، آستان قدس رضوی، چاپ سیزدهم، 1372.
4ـ حسینی، سید علی اکبر. مباحثی پیرامون مبانی تعلیم و تربیت اسلامی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1362.
11ـ طباطبائی، علامه محمد حسین. تفسیر المیزان، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، جلد اول، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1363.
13ـ قرآن کریم، ترجمه مهدی الهی قمشهای، انتشارات علمیه اسلامیه.
2ـ باقری. خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، چاپ دوم، 1370.
8ـ شریعتمداری، علی. اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، امیر کبیر، چاپ اول، 1364.